سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی روز

جان کری: آزمایش‌های موشکی ایران تهدیدی بالقوه برای منطقه است

خبرگزاری فارس: جان کری: آزمایش‌های موشکی ایران تهدیدی بالقوه برای منطقه است

وزیر خارجه آمریکا با تکرار ادعاهای قبلی درباره برنامه موشکی ایران، آن را تهدیدی بالقوه برای منطقه توصیف کرد.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، جان کری، وزیر خارجه آمریکا روز یکشنبه بار دیگر ادعاها درباره برنامه موشکی ایران را تکرار کرد. 

به گزارش رویترز، جان کری بار دیگر شلیک چند فروند موشک بالیستیک توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در روزهای گذشته را نقض قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل دانست. 

وزیر خارجه آمریکا گفت: «این موشک‌ها نقض قطعنامه شورای امنیت هستند، چون آنها دارای (برد) طولانی‌تری نسبت به فاصله مجاز برای موشک‌های بالیستیک هستند و به همین دلیل، تهدیدی بالقوه برای کشورهای منطقه و فراتر از آن هستند.»

کری ادامه داد: «ما با صراحت زیاد این را گفته‌ایم که نگرانی‌های موشکی کماکان بخشی از فعالیت‌های قابل تحریم‌ در ارتباط با ایران هستند؛ و اگر ایران بخواهد از آن تخطی کند، تحریم‌های اضافی را فراخوانده است، همان‌طور که ما این تحریم‌ها را ماه گذشته اعمال کردیم.»

    

سلاحی که عربستان به ایران نشانه رفت و دامن خودش را گرفت

یک روزنامه آمریکایی گزارش کرد که سعودی‌ها با هدف اصلی تضعیف ایران از تاکتیک کاهش قیمت نفت استفاده کردند اما هم‌اکنون بیشترین آسیب را خود این کشور متحمل شده است.

به گزارش مشرق، «در نیم قرن گذشته، اقتصاد جهان اسیر تنها یک کشور بوده است؛ عربستان سعودی. ذخایر عظیم و بکر نفتی به این کشور اجازه داده به عنوان تولید‌کننده‌ای دمدمی مزاج، هر وقت خواست بازار را پر یا خالی از نفت کند.»

روزنامه آمریکایی نیویورک‌تایمز با این مقدمه نوشت که تحریم نفتی 1973 تا 74 اولین نمایش این مطلب بود که آل سعود قصد دارد از بازار به عنوان یک سلاح استفاده کند. 

در اکتبر 1973، ائتلافی از کشورهای عربی به ریاست عربستان سعودی به صورت ناگهانی، انتقال محموله‌های نفتی را در انتقام از حمایت آمریکا از اسرائیل در جنگ «یوم الکیپور» متوقف کردند. قیمت یک بشکه نفت به سرعت چهار برابر شد و این شوک وارده به بازار در نتیجه وابستگی اقتصاد غرب موجب افزایش ناگهانی هزینه زندگی، افزایش بیکاری و افزایش نارضایتی اجتماعی شد.

نیویورک‌تایمز ادامه داد: «غرب درس‌های سال 1974 را فراموش کرده است و بخشی از آن به این دلیل است که اقتصاد ما تغییر کرده و آسیب‌پذیری خود را تا حدودی کاهش داده است، اما دلیل عمده آن این است که ما دیگر هدف اصلی سعودی‌ها نیستیم.»

طبق این گزارش، «در سال‌های اخیر، سعودی‌ها به وضوح اعلام کرده‌اند که بازارهای نفت را خط مقدم مهم نبرد با ایران می‌دانند. تاکتیک مورد علاقه آن‌ها در واقع "سر ریز کردن" است به این مفهوم که مازاد نفت خام را به بازار ضعیف پمپاژ می‌کنند، که این به مثابه جنگ با ابزار اقتصادی است: معادل نفتیِ بمباران دشمن.»

در سال 2006، «نواف عبید» یکی از مشاوران امنیتی عربستان هشدار داد که ریاض آمادگی دارد با هدف «خفه‌ کردن» اقتصاد ایران، قیمت‌های نفت را پایین آورد. دو سال بعد، سعودی‌ها با هدف تقابل با ایران و جلوگیری از حمایت این کشور از عراق و لبنان و ... چنین کاری را محقق کردند.

سپس در سال 2011، «ترکی الفیصل» رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی عربستان به مقامات ناتو اعلام کرد که ریاض آمادگی دارد با هدف تحریک ناآرامی‌های داخل ایران، بازار را با کالاهای خود پر کند. سه سال بعد، عربستان جرقه را روشن کرد و شیر نفت را بازگذاشت، اما اینبار زیاده‌روی کرد.

طبق این گزارش، وقتی مقامات سعودی در پاییز 2014 وارد عمل شدند و از بازار اشباع‌شده بهره‌وری کردند، بدون تردید امیدوار بودند که کاهش قیمت نفت، صنعت نفت شیل آمریکا را که سلطه بازار سعودی‌ها را به چالش کشیده بود، تضعیف می‌کند، اما هدف اصلی عربستان، دشوار کردن اوضاع برای تهران بود.

عبید استدلال کرد: «ایران که برای حفظ اقتصاد خود که تحت تحریم‌های بین‌المللی فرسوده و آسیب دیده است، تلاش می‌کند، (با کاهش قیمت نفت) تحت فشارهای اقتصادی و مالی بی‌سابقه‌ای قرار می‌گیرد».

طبق این گزارش، کشورهای تولیدکننده نفت به ویژه کشورهایی همچون روسیه بودجه خود را طوری قرار داده بودند که قیمت‌های نفت زیر یک آستانه خاص نرود. اگر قیمت‌ نفت زیر سطح در نظر گرفته می‌رفت، بحران مالی نمایان می‌شد. سعودی‌ها انتظار داشتند که کاهش شدید قیمت نفت نه تنها به صنعت استخراج آمریکا آسیب وارد می‌کند، بلکه به اقتصاد ایران و روسیه نیز آسیب بزند و در نتیجه توانمندی تهران برای حمایت از عراق و سوریه تضعیف شود.

نیویورک‌تایمز با اشاره به این موارد نوشت، در خاورمیانه کاهش درآمدهای نفتی، توانمندی عراق را برای جنگ علیه تکفیری‌های داعش محدود کرده است. تولیدکنندگان نفت در خلیج‌فارس همچون قطر و امارات متحده عربی برآورد کرده‌اند که سال گذشته، از کاهش قیمت نفت، 360 میلیارد دلار از درآمدهای خود که از صادرات نفت به دست می‌آمد را از دست دادند.

این روزنامه آمریکایی به پیامدهای منفی که این اقدامات خاندان سعود برای خود عربستان به همراه داشته است، اشاره کرد و نوشت، تمامی شواهد نشان می‌دهد که مقامات سعودی هرگز انتظار نداشتند که قیمت‌های نفت به زیر بشکه‌ای 60 دلار کاهش پیدا کند و همچنین هرگز انتظار نداشتند که جایگاه خود را به عنوان یک تعدیل کننده نوسان در «اوپک» از دست بدهند. علیرغم اظهارات واهی و پوچ وزرای سعودی، تلاش‌های ماه گذشته عربستان برای توافق با روسیه، ونزوئلا و قطر برای محدود کردن عرضه نفت و افزایش قیمت نفت با شکست مواجه شد.

طبق این گزارش، از طرف دیگر، صندوق بین‌المللی پول هشدار داده است که اگر هزینه‌های دولت عربستان مهار نشود، این کشور تا 2020 ورشکسته می‌شود. هم‌اکنون عربستان به دنبال قرض گرفتن میلیاردها دلار از منابع مالی جهان است.

نیویورک‌تایمز ادامه داد، واکنشِ «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان به این مشکلات مالی، متعهد شدن به ریاضت اقتصادی، افزایش مالیات‌ها و کاهش یارانه‌ مردم کشورش که به گشاده‌دستی و کمک‌های دولتی عادت کرده‌اند، می‌باشد. تمامی اینها، سوالاتی را درباره انسجام داخلی پادشاهی عربستان مطرح می‌کند.

این در حالی است که پادشاهی عربستان تصمیم دارد در این شرایط مسئولیت امنیت منطقه خاورمیانه را به دوش بکشد و در دو جبهه در خاورمیانه جنگ به راه انداخته است. نویسنده این گزارش سپس پرسیده است: «آیا تا به حال کشور نفتی‌ای بوده که تا در داخل تا این حد مقروض باشد و در خارج تا این اندازه درگیر؟»

طبق این گزارش، بعلاوه با اجرایی شدن برجام، ایران هم‌اکنون از زیر فشار تحریم‌های اقتصادی خارج شده است و این برای ریاض خوشایند نیست که یک تولیدکننده دیگر نفت به بازار جهانی که دیگر تحت کنترل سعودی‌ها نیست، افزوده می‌شود.

نیویورک‌تایمز در پایان افزود، بی‌ثباتی و مشکلات اقتصادی برای کشورهای کوچکتر تولیدکننده نفت همچون نیجریه و آذربایجان همچنان ادامه دارد اما این یک خسارت ناخواسته است. داستان واقعی این است که چه طور سعودی‌ها با سلاح خود آسیب دیدند.

منبع: فارس

فریدمن: جهان در دوران گذار است، آماده جنگ باشید

«جورج فریدمن» تحلیلگر سیاسی سرشناس در اواخر ماه گذشته گفتگویی انجام داد با مجله «بیزنس اینسایدر» و گفت جهان در مرحله گذار قرار دارد و باید آماده وقوع جنگ‌های بزرگ بین کشورها بود.

به گزارش مشرق، «جورج فریدمن» در سال 1996 موسسه «پیش‌بینی استراتژیک» (Strategic Forecasting) را بنیان نهاد. موجودیت «استراتفور» بر این فرض بحث‌برانگیز شکل گرفته که احتمال وقوع رویدادهای ژئوپولیتیک قابل سنجش است و این رویدادها حتی به روشی قابل پیش‌بینی هستند که برای بخش خصوصی منفعت‌زا باشد.

فریدمن تا ماه می 2015 به فعالیت در این موسسه پیشرو در بررسی معادلات سیاسی ادامه داد و پس از آن موسسه جدیدی با نام «آینده ژئوپولیتیک» راه اندازی کرد. 

فریدمن مفسر امور بین‌الملل و نویسنده کتاب «100 سال آینده» است.

فریدمن در گفتگوی ماه گذشته خود (28 فوریه) با «بیزنس اینسایدر» درباره آینده جنگ و مرحله بعدی بحران بدهی اروپا و اینکه اصلا چطور ممکن است بتوان آینده را پیش‌بینی کرد سخن گفته است.

 

وی دور بودن آمریکا از نقاط درگیری را عامل قدرت گرفتن این کشور دانسته و گفته است که تنها کاری که آمریکا باید این است که دیگر کشورها را با یکدیگر درگیر کند تا توان حمله به این کشور را نداشته باشند. فریدمن می‌گوید: «حالا در موقعیتی هستیم که هدفمان جلوگیری از ظهور هژمونی است. نیاز نیست برنده شویم. کافیست نبازیم.»

 

در ادامه بخش‌هایی از این مصاحبه طولانی آمده است:

ب.ا: شما در زمینه مخاطرات سیاسی و درنظر گرفتن تاثیر رویدادهای سیاسی بر کسب و کار و اقتصاد مبتکر هستید. خط تمایز میان مخاطره سیاسی با آنچه بخش پژوهش سرمایه‌گذاری بانک‌ها انجام می‌دهند یا نوع کاری که در اتاق‌های فکر انجام می‌شود در چیست؟ شما در تاثیر مخاطره سیاسی چه چیزی می‌بینید که اینگونه موسسات قادر به دیدن آن نیستند؟

ج.ف: اتاق‌های فکر از خط مشی‌ها حمایت می‌کنند. بخش پژوهشی برای معامله‌کننده‌ها زیرساخت اطلاعاتی بازرایابی را مهیا می‌کنند. ما هیچ موضع سیاسی نداریم. اگر موضع سیاسی داشته باشید احتمالا نمی‌توانید پیش‌بینی کنید.

تا زمانی که می‌خواهید چیزی اتفاق بیوفتد، شروع می‌کنید به تحریف اطلاعات به نحوی که خواسته‌تان را پشتیبانی کند. ما هیچ موضع یا ایده پیش‌فرضی نداریم به همین دلیل تحلیل‌هایمان برای تصمیم‌گیرنده‌ها ارزشمند هستند.

به «بروکینگز» بروید یا به «هریتیج» یا سایرین. این موسسات پیش از انجام تحقیقات، موضع خود را در مواجهه با هر موضوعی می‌دانند. اگر به بانک سرمایه‌گذاری بروید متوجه می‌شوید که دقیقا می‌دانند که چه بخش‌هایی از جهان را پوشش می‌دهند و بسته به علایق مشتریانشان، چه بخش‌هایی از جهان را تحت پوشش ندارند.

ما جهان را بدون تحریفی که داشتن موضع آن‌را ناگزیر می‌کند، پوشش می‌دهیم و همین است که تحلیل ما را ارزشمند می‌سازد.


ب.ا: اصلا چطور ممکن است که بشود امور بین‌الملل را پیش‌بینی کرد؟ بطور مثال به نظر می‌رسد مردم درباره بحران سوریه در هر فاز از درگیری به خطا رفته‌اند.

ج.ف: ما اشتباه نکردیم.

باید با غیرممکن‌ها شروع کنید. اگر بروید سراغ تهیه فهرستی از مواردی که رخداد آنها غیرممکن است، هرچه می‌ماند امکان‌پذیر است. نام فانتزی این روش «تئوری محدودیت» است. یک مدل غیرکمی است اما زمینه‌ای در ریاضیات دارد.

تئوری محدودیت درباره یک سری موارد صحبت می‌کند. اول اینکه غیرممکن‌ها باید شناسایی شوند. در گام دوم نقش‌آفرینان می‌بایست با موقعیت‌هایی که در آن به شیوه‌ای خاص عمل می‌کنند محدود شوند. به طور مثال آیا باید به داعش حمله کنیم؟ آیا می‌توانیم به داعش حمله کنیم؟ حمله به داعش چه هزینه‌ای دارد؟ به محض پرسیدن این سوالات بهای این گزینه بدست می‌آید و پس از آن به سیاست‌های آمریکا نگاه می‌کنیم و می‌بینیم که این کشور برای سرمایه‌گذاری روی 2 تا 3 میلیون نفر که برای شکست داعش و شورش پس از آن نیاز دارد، آماده نیست. خب، پس این مورد بنا نیست اتفاق بیوفتد.

در نتیجه کل ماجرا درباره کاری که با داعش باید انجام دهیم شکل دیگری به خود می‌گیرد. تئوری محدودیت تعریف می‌کند که چه نتایجی ممکن و کدام‌ها ناممکن هستند. این تئوری همچنین جلوی افکار واهی و هیچ و پوچ را می‌گیرد.

قانون‌گذاران به دلیل آنکه در تلاشند تا کاری را به انجام برسانند غالبا در تفکرات واهی گرفتار می‌شوند. من نمی‌خواهم هیچ کاری انجام دهم.

همچنین به خاطر آورید که سیاستمداران بسیار هوشمند و منطقی هستند. آنها علایق مشترکی با بازرگانان و تجار ندارند... اما مردی بر فراز ایالات متحده طلوع می‌کند. از میان 330 میلیون نفر سر بر می‌آورد. بسیار خوب. او این کار را به خاطر خوش‌شانسی یا حماقت یا چیزهایی مثل این انجام نداده بلکه کسی است که قدرت را درک کرده و فهمیده که چطور آن را حفظ کند.

اجازه دهید نگاهی بیاندازیم به دو مرد که به نظر می‌رسد بیشترین اختلاف را با هم دارند: «جورج دبلیو بوش» و «باراک اوباما». این دو وجوه مشترکی بیشتری با هم دارند نسبت به هرکس دیگری چرا که هر دو رییس جمهور بوده‌اند. همچنین نگاه کنید که چقدر سیاست‌گذاری‌های اوباما به بوش شبیه است. اگر واقعا بفهمید که چطور باید شطرنج بازی کرد متوجه خواهید شد که واقعا فقط تعداد معدودی حرکت برای انجام دادن هست. شما شطرنج بازی می‌کنید؟

ب.ا: بله. خیلی خوب نه ولی بازی می‌کنم.

ج.ف: بسیار خوب. اگر خوب بازی کنید متوجه خواهید شد که تصورتان از همه آن حرکت‌های مختلفی که انجام داده‌اید در واقع تصور درستی نیست. بنابراین اگرچه روی تخته شطرنج ممکن است اینطور به نظر برسد که 16 یا 20 حرکت مختلف در آغاز بازی انجام داده‌اید، در واقع این تعداد 3 یا 4 تا هستند. و وقتی مشغول بازی هستید یک حرکت بهینه وجود دارد.

به همین دلیل است که می‌توان بازی‌های اساتید بزرگ شطرنج را به خاطر سپرد. حالا اگر بتوانید بازی اساتید بزرگ را بخاطر بسپرید پیش زمینه لازم برای درک اینکه «موگابه» _رییس‌جمهور زیمبابوه_ از مهلکه جان سالم به در برده را بدست خواهید آورد و یک پیش‌فرض ساده مبنی بر اینکه آنچه رخ داده تصادفی نبوده به کمک شما می‌آید تا دریابید چرا و چگونه این امر رخ داده است. حالا شما در موقعیتی هستید که می‌توانید پیش‌بینی کنید... کلید پیش‌بینی، فهم این امر است که ملت‌های محدود تحت تاثیر مبارزه برای قدرت که رهبران را شکل می‌دهد هستند.

ب.ا: برای نمونه برگردیم به موضوع سوریه. برای سال‌ها این فرض وجود داشت که بشار اسد تحصیل‌کرده غرب است، اصلاح‌طلب است و این یعنی رفتارش در قدرت به گونه‌ای متفاوت از پدرش، خواهد بود. در آخر همه این مفروضات اشتباه از آب درآمد. چطور این بخش از طبیعت بشری را که بسیار هم متغیر است جدا می‌کنید درحالی که می‌تواند تاثیر شگرفی در رویدادهای جهانی داشته باشد؟

ج.ف: من خبرنگار نیستم. بنابراین اجازه ندادم اسد مرا افسون کند. من نگفتم که «وای خدای من او کامپیوتر اپل دارد و واقعا بیانسه را دوست دارد پس باید لیبرال باشد.»

شما خبرنگار هستید و با افراد مصاحبه می‌کنید و آنها می‌توانند شما را فریب دهند.

اگر کارتان را با مطالعه تاریخ درباره اینکه چطور اقلیت علوی به قدرت رسید شروع کنید و سپس خانواده اسد را فراموش کنید، درخواهید یافت که علوی‌ها از تحصیل‌کرده‌ترین و به ضرورت از سخت‌ترین مردمان سوریه هستند و خواهید پرسید این جنبش از هم گسسته چطور می‌تواند آنها را شکست دهد.

پس از آن نکته دیگری را به یاد می‌آورید. هیچ رژیمی تا به حال سرنگون نشده مگر آنکه ارتشش تقسیم شده باشد یا به دشمن پیوسته باشد. ارتش اسد از هم نگسست...

ب.ا: آیا بناست اسد سرنگون شود یا در قدرت بماند؟ آیا تغییر رژیم دیگری در خاورمیانه خواهیم دید؟

ج.ف: با کاهش منافع آمریکا در منطقه، چسبی که تکه‌ها را نزدیک هم نگه دارد وجود ندارد. آخرین تضمین برای مرزهای منطقه ایالات متحده بود که اساسا گفته است «به جهنم» آنچه واقعا دارید از هم پاشیدگی دولت‌هاست چون ملتی وجود ندارد. آنجا فقط دولت داریم.

در ضمن روسیه را داریم که بخاطر دلایل بسیاری که برای خودش دارد در تلاش است سوریه را یکپارچه نگه دارد. اما نمی‌توان آنرا چسبیده بهم نگه داشت. دارد از هم می‌گسلد.

به همین دلیل است که داعش این اندازه جالب است. خدا به ما کمک کند. تنها جنبش بومی طبیعی در منطقه همین داعش است.

ب.ا: چرا دولت‌ها اشتباه برداشت می‌کنند؟ چرا آمریکا و متحدانش این اندازه سخت می‌توانند امور را پیش‌بینی کنند؟

ج.ف: پیش از همه استراتژی آمریکایی چیست؟ استراتژی آمریکایی فرمانروایی بر دریاهاست درست است؟ بنیانگذار قدرت ما کنترل دریایی است. هیچکس نمی‌تواند به خاک ما تجاوز کند ولی ما می‌توانیم به آنها تجاوز کنیم.

بزرگترین ترس ایالات متحده چیست؟ اینکه قدرت‌های شرقی با نیروی دریایی‌شان ما را به چالش بکشند. چطور جلوی آنها را می‌گیریم؟ آن‌ها را به جان هم میاندازیم تا دیگر پولی برای این کار نداشته باشند. به خاطر همین بود که ما در جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد جنگیدیم.

حالا در موقعیتی هستیم که هدفمان جلوگیری از ظهور هژمونی است. نیاز نیست برنده شویم. کافیست نبازیم.

اولین چیزی که لازمست انجام دهیم درک این است که موفقیت شبیه چیست. و برای درک این موضوع باید بفهمید که مقصد کجاست. اگر فهمیده باشید که هدف، دستیابی به اطمینان از امنیت خطوط دریاییست پس ناگهان بمباران کوزوو معنا پیدا می‌کند، چون نمی‌خواهید صربستان به عنوان قدرتی بزرگ ظهور کند.

ب.ا : خب با توجه به اهداف ژئوپولیتیک ما (آمریکا) شکست چه تعریفی دارد؟

ج.ف: خب اهداف ژئوپولیتیک ما چه هستند؟ اول اینکه آمریکای شمالی در صلح و آرامش و رفاه و تحت سلطه ایالات متحده باشد. دوم اینکه هیچ ملتی توان حمله نظامی به ایالات متحده را نداشته باشد... اینها اهداف ما هستند. خیلی ساده است. تمام درگیری‌ها را در نمیکره شرقی به راه می‌اندازیم و اینجا درگیری نخواهیم داشت.

موفقیت یعنی اینجا بنشینید و اطمینان کامل داشته باشید که بنا نیست یک تیپ مسلح بیاید و سر شما را از تن جدا کند. خب فکر نمی‌کنم الان نگرانی اصلی شما این باشد، بنابراین سیاست خارجی ایالات متحده موفق عمل کرده است.


 

ب.ا: فکر می‌کنید بحران بدهی آمریکا چقدر جدی است؟

ج.ف: وقتی که از من پرسیده می‌شود که «آیا می‌خواهم به شما وام دهم؟» می‌خواهم بدانم که درآمدتان چقدر است؟ دیون شما چه اندازه است؟ ثروت خالصتان چه میزان است؟ وقتی مردم درباره کشورها حرف می‌زنند به دلایلی فقط می‌پرسند درآمد و بدهی‌اش چقدر است؟

ارزش داریی‌های خالص ایالات متحده به حدی است که بدهی ما در مقابلش شبیه جوک است... سال 2008 نوشتیم که ایالات متحده به سرعت از بحران اقتصادی بیرون می‌آید. اتحادیه اروپا به سمت گسست پیش می‌رود و چینی‌ها به خاکستر می‌نشینند. چرا ما از مهلکه بیرون جستیم؟ چرا به گواه آنچه رخ داد همه تئوری‌های اقتصادی اشتباه می‌کردند؟ چون ثروتمندیم و می‌توانیم از پس هزینه‌ها برآییم.

در یک کشور میان روابط نظامی، اقتصادی و سیاسی تفاوتی نیست. این تقسیم‌بندی برای بیزنس اینسایدر مفید است. این تقسیم‌بندی برای برنامه کالج مفید است. اما کشور کشور است. چطور می‌توان اقتصاد چین را بدون درک ارتش چین فهمید؟ اگر این موضوعات را درنظر بگیرید برای پاسخ به سوالاتی مثل این آماده خواهید بود: «چطور ایالات متحده مشکلی با بدهی‌هایش ندارد؟»

چون ایالات متحده بر دریاها کنترل دارد. چون ایالات متحده ثروتمند است. چون ایالات متحده تنها کشوری است که از زمان جنگ داخلی‌اش هیچ جنگی را در خاک خودش تجربه نکرد... بنابراین می‌تواند از پس هزینه اشتباهاتی که دیگر کشورها را به ورطه نابودی می‌کشاند، برآید. و بنابراین ما ریسک‌هایی را می‌پذیریم که باقی کشورها نمی‌توانند... پاسخ کلیدی به این سوال اینست که ما جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ سرد را اینجا (در خاک خودمان) نجنگیدیم.


ب.ا: شما درباره وضعیت سیستم بانکی ایتالیا بسیار نوشته‌اید. واقعا فکر می‌کنید چقدر اوضاعش بد است؟ آیا فکر می‌کنید بناست موسسه‌ای در حد و اندازه دویچه بانک  لحظه‌ای لِمان-گونه را در اروپا تجربه کند؟

ج.ف: ایتالیا چهارمین اقتصاد بزرگ اروپا و هشتمین اقتصاد بزرگ جهان است و سیستم بانکی‌اش درحال فروپاشی است. آلمان درمانده است. باید استاندارد زندگی‌اش را حفظ کند. تنها با صادرات است که می‌تواند از پس این کار برآید و دویچه بانک در معرض بدهی‌های ایتالیا قرار گرفته است، مثل بقیه اروپا.   

بنابراین اروپا، که آشکارا در بحران اقتصادی و رکود نیست، دارد توسط ایتالیا خرد می‌شود. برویم سراغ تئوری محدودیت: ایتالیا بدهی 17 درصدی دارد. باور کنید. چه می‌شود اگر این بدهی 17 درصدی غیرقابل پرداخت شود؟

یکی از کارهایی که وقتی پیش‌بینی می‌کنید باید بتوانید انجام دهید اینست که به آنچه می‌بینید باور داشته باشید حتی اگر آنچه می‌بینید با آنچه نیویورک تایمز می‌گوید تفاوت داشته باشد. این ماجرا به چه راه دیگری ممکن است ختم شود؟ آیا آلمان نجاتشان می‌دهد؟ در نهایت مجبور است اما آیا در توانش هم هست؟ 17 درصد از سیستم بانکی ایتالیا رقم بزرگی است.

ب.ا: فکر می‌کنید این مسئله به دیگر کشورهای عضو «پیگس» مثل پرتغال یا اسپانیا هم سرایت خواهد کرد؟

*کشورهای عضو پیگس: پرتغال، ایتالیا، ایرلند، یونان و اسپانیا

ج.ف: به هلند سرایت خواهد کرد. دامن آلمان را خواهد گرفت. آلمان عضو جدید پیگس است. آلمان به صادرات وابسته است و بازارش درحال نابود شدن است. وقتی نرخ بیکاری در آلمان به 10% یا 15% برسد که واقعا متغیر است، چطور می‌توانند از پسش برآیند؟

بحران ایتالیا به همه‌جا سرایت خواهد کرد. ایتالیا سیستم بانکی غول پیکری است. در اروپای شرقی سیستم بانکی اصلی بوده است. با سیستم بانکی اتریش کار می‌کند. همه انواع تبادلات در آن رخ می‌دهد. پس تنها پیگس نیست که باید درباره‌اش نگران بود. سقوط آلمان حتی هنوز شروع نشده است. وقتی که آلمان شروع به سقوط کند، که خواهد کرد، زمانی است که وحشت شروع به گسترده شدن می‌کند.


 

ب.ا: فکر می‌کنید در طول زندگی من حمله اتمی در هر نقطه از جهان رخ خواهد داد؟ اگر ممکن است برای شانس رخداد آن درصد تعریف کنید.

ج.ف: احتمالش خیلی کم است. یک دلیل بسیار ساده وجود دارد. کشوری که این حمله را انجام دهد «شیشه اتمی» می‌شود و فردی که شلیک را انجام می‌دهد حتی اگر در کره باشد نمی‌خواهد این اتفاق بیوفتد. پس بنابر تئوری محدودیت اتفاق نمی‌افتد.

توئری محدودیت می‌پرسد: بهای انجام این کار چیست؟ حالا یک راه برای دور زدن تئوری محدودیت این است که بگوییم دشمن دیوانه است. دیوانگی و حماقت مفاهیم مورد کاربرد در پیش‌بینی نیستند.

وقتی مردم می‌گویند که آنها واقعا دیوانه و احمقند، این تنبلی است. معنی‌اش این است که نمی‌خواهم درباره اینکه می‌خواهد چکار کند یا موضعش چیست فکرکنم.

ب.ا: امروزه در این نسل اینکه ملت‌ها بخواهند به جنگ با دیگری بروند غیرمعمول است. آیا این روند را در حال تغییر می‌بینید؟ فکر می‌کنید جنگ میان دولت‌ها درحال بازگشتن است؟

ج.ف: از 1815 تا 1871 در اروپا جنگ میان دولت‌ها اتفاق نیوفتاد. پس از آن جنگ جهانی اول رخ داد که رویداد بزرگی بود.

یک آمار دیگر به شما بدهم. تا الان قرنی نبوده که در آن جنگ سیستماتیک رخ نداده باشد. جنگ سیستماتیک یعنی وقتی که کل سیستم متشنج می‌شود. از جنگ هفت ساله ناپلئون در اروپا در قرن 19 تا جنگ جهانی اول، در هر قرن یکی رخ داده است.

می‌خواهید شرط بندید که قرن حاضر تنها قرنی خواهد بوذ که در آن چنین جنگی رخ نمی‌دهد؟ خب حاضرم شرط ببندم (که رخ خواهد داد).

وقتی کشورهایی دارید مثل آلمان، چین و روسیه که در حال سقوطند و با دیگران جایگزین می‌شوند، در نقطه شروع جنگ سیستماتیک قرار دارید. درست همین جاست که اوضاع خطرناک می‌شود چون این کشورها هنوز نتوانسته‌اند به تعادل برسند. آلمان در 1871 متحد شد و جهنم به پا کرد. ژاپن در اوایل قرن بیستم ظهور پیدا کرد و بعد از آن هرج و مرج آمد. پس حالا که داریم به تغییر سیستماتیک نگاه می‌کنیم برای جنگ آماده باشید.

 ب.ا: پیش‌بینی دارید که کجا ممکن است رخ دهد؟

ج.ف: خب به احتمال زیاد از کشورهای مثل ژاپن، ترکیه و لهستان شروع می‌شود. بگذارید بگویم اروپای شرقی، خاورمیانه و جنگ دریایی از سوی ژاپن با ایالات متحده.

هربار که قدرت‌های نوظهور پدید می‌آیند باید تعادل خود را پیدا کنند. قدرت‌های جدید پدیدار می‌شوند و قدرت‌های قدیمی سقوط می‌کنند. این فرآیند خطرناکی نیست، این موقعیت درحال ظهور بودن است که خطرناک است.


منبع: فارس
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد