سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

از جامعه شناسی تا مدیرعاملی باشگاه سایپا البرز در گفت و گو با خلیل سپهر سبحانی

آبادان-ایرنا-جامعه شناس آبادانی که زمانی مدیر عامل پیشین باشگاه سایپا البرز بود، معتقد است که آبادان شهری با الگوبرداری از شهرسازی انگلیس و شبیه ایرلند می باشد.

قرار نانوشته ای داشتم تا از ورزش و به ویژه فوتبال با او همکلام بشوم اما «آبادان» نگذاشت!
نیم ساعتی از دیالوگ رد و بدل شده میان من و مدیر آبادانی ورزش کشور گذشت که فقط از آبادان گفته بودیم و از تعصب خلیل سپهر سبحانی به این شهر؛ شهری که تنها 12 سال طعم حضور در آن را چشیده بود؛ 12 سال از کودکی.
با او برخلاف بسیاری از گفت و گوهای تفصیلی دیگر کمتر از «همه جا» گفتیم و شنیدیم و البته بیشتر «زادگاه» بود که در بین کلام مان پینگ پنگ وار مبادله می شد؛ آبادانی که سپهر سبحانی؛ جامعه شناس و مدیرعامل سابق باشگاه سایپا البرز در این گفت و گو از مقید نبودن به شرایط برای خدمت در آن صحبت کرد.
* شاید برای آبادانی های پیگیر ورزش جالب باشد که بدانند خلیل سپهر سبحانی مدیرعامل پیشین شرکت فرهنگی ورزشی سایپا البرز تا چه اندازه اهل زادگاه شان است.
سال 47 در آبادان متولد شدم.
* دقیقا در کدام محله از این شهر؟
بوارده جنوبی، تا چهار سالگی به همراه خانواده در این محله بودیم و بعد از آن نیز در منطقه کوی آریا خرمشهر ساکن شدیم.
* این اسکان در کوی آریا استمرار داشت؟
بله، تا زمان آغاز جنگ تحمیلی در این منطقه بودیم و بعد ناچارا به شیراز و در نهایت به تهران نقل مکان کردیم.
* با توجه به نقل این موضوع که بوارده نشین بودید به نوعی می شود حدس زد که خانواده سپهر سبحانی نیز با آغاز شکل گیری داستان نفت در آبادان به این منطقه کوچ کردند.
* پدرم سابقه شرکت نفتی داشت ولی در اواخر عمر کاری خود در مجموعه سانشاین واقع در فلکه الفی آبادان و در شرکتی به نام مهاجری و شرکا فعال بود، مجموع های که کار مراودات مرتبط با خارجی های مقیم ایران را انجام می داد.
* 12 سال ابتدایی زندگی در آبادان و خرمشهر چگونه گذشت؟
12 سال سراسر خاطره بود، به هر حال چنین سن و سالی در زندگی هر شخصی بسیار تعیینکننده و مهم است، سالهای تولد، سالهای رشد و نمو و سال های جامعه پذیری.
* جامعه پذیری در جامعه ای با فرهنگ های متفاوت و مختلف.
بله، در واقع آن سال ها برای من تکرار ناپذیر هستند، شرایط زندگی در آن روزهای آبادان دیگر هیچوقت برایم تکرار نشد، علیرغم فضای متکثر فرهنگی هر فردی این اختیار را داشت که سهم خود را از زندگی برداشت کند.
*در این دریافت سهم فرهنگی از اجتماع، شما در خانوادهای مذهبی و ارزشی رشد کردید؟
خدا را شکر همینطور بود، پدر و مادرم بسیار به مسائل مذهبی مقید بودند به ویژه مادرم که در آن سال ها در خانه کلاس های تعلیم قرآن و جمع خوانی کلام الله را دایر می کرد و خود من هم جز سی ام قرآن را در همان کلاس ها حفظ کردم.
* به نوعی در شهری که اقوام و حتی ملت های مختلف ساکن بودند، والده شما مبلغ مذهبی بود
ایشان معلم بودند، در آن سال ها درگیر فضاهای سیاسی هم بود و همواره نسبت به شرایط آن ایام حساسیت نشان می داد.
* با توجه به اشاره تان به فضای متکثر فرهنگی آبادان، این فضای ذکر شده ناشی از خلط اقوام به واسطه افتتاح پالایشگاه در آبادان بود؟
من این تنوع و درآمیختگی را به ملل بسط میدهم و به نظرم آبادان یک شهر مدرن و امروزی بود، به عنوان مثال کوی آریایی که محل زندگی آن روزهایم بود را بدون اغراق همتراز با منطقه ای مثل جزیره کیش و یک جورهایی دبی امروز می دانم.
همین خاطره های ضمنی و مضمونی بی بدیل باعث شد که اتفاقات آن روزهای زندگی ام هیچگاه گم نشوند، نظم و دیسیپلین آن روزهای آبادان باعث شده بود که مردم برای زندگی نشاط و اشتیاق داشته باشند، یکی از آن خانواده های پرنشاط خانواده خود من بود که همگی در آن ایام در آبادان کنار هم جمع بودند.
* خانواده سپهر سبحانی به صورت دقیق از کدام منطقه به آبادان مهاجرت کردند؟
شاید پدربزرگ من جز اولین افراد مهاجر به آبادان بود که از استان فارس و شهرستان کازرون، پس از مدتی سیاحت و جهانگردی به این شهر کوچ کرده است.
پدر و عموها و عمه های من نیز در آن سال ها ساکن آبادان بودند ولی همزمان با آغاز جنگ همه ما مانند بطری های ورزش بولینگ بعد از برخورد توپ، در مناطق مختلف کشور پراکنده شدیم.
* فارغ از بحث جامعه شناسی آبادان امروز با چهرهای صحبت می کنیم که علیرغم اینکه تحصیلاتش را در رشته جامعه شناسی دنبال کرده، یک مدیر ورزشی ست، چقدر می توان ارتباط فرامنطقی پیدا کرد بین این موضوع که شما زاده شهر ورزش هستید و این زاده شدن در این دیار امروز برهانی برای ورزشی بودنتان است؟
به هر تقدیر نمی شود آبادانی بود و فوتبال را دوست نداشت، من هم در همین فضای عشق به فوتبال و بازی در این بوم با توپ لاکی به دنیا آمدم، شهری که گرمای تابستان و آسفالت داغش نیز مانع فوتبال بازی کردنمان نمی شد.
جالب است بعد از جنگ و دوران جنگزدگی یکدست لباس ورزشی که پشت آن به لاتین نام آبادان حک شده بود را حفظ کرده و هرکجا که می خواستم بازی کنم آن را بر تن می کردم، ضمن اینکه فضای ورزشی در خانواده ما مهیا بود و عمویم مدیر باشگاه ورزشی دارایی آبادان بود و پدرم نیز در همین مسیر از او حمایت می کرد البته همه اینها را باید در کنار این مهم قرار داد که تقدیر باعث شد بنده به سمت وسوی مدیریت ورزشی گرایش پیدا کنم.
* فوتبال بازی کردنتان به همان محلات محدود شد؟
بله. به هر حال فضای جنگ بسیاری از شرایط را تغییر داد، خود من علاوه بر فوتبال پیش از جنگ در آبادان به سوارکاری هم می پرداختم که آن نیز پس از شروع جنگ فراموش شد.
این واقعیت را نمی شود کتمان کرد که ما در شهری مدرن زندگی می کردیم که با شرایط مدرنیزه کامل شکل گرفته بود و بعد از سال 1284 و داستان نفت، آبادان خود را به صورت یک جغرافیای شهری- صنعتی نوظهور معرفی کرد، خانواده من هم اهل همین شهر هستند و حتی سال های جنگزدگی آبادانی بودن واسطه آشنایی با همسرم شد، پدر و مادرم هم بسیار علاقمند بودند که بعد از اتمام جنگ به این شهر برگردند که به خاطر سن بالایشان این بازگشت چندان محقق و مقدور نشد.
* چه اتفاقی افتاد که همین شهر مدرن دیروز، امروز حال و هوای آن روزهایی که شما از آن صحبت می کنید را ندارد؟
به عقیده من نگاه مدرن گذشته دیگر هرگز به آبادان منتقل نشد، شاید در این شهر پس از پایان جنگ، بازسازی عمرانی و اقتصادی صورت گرفت اما خیلی دور است که انتظار داشته باشیم و بگوییم که آبادان بازسازی اجتماعی شد.
بسیاری با همان انتظارات و توقعات گذشته به این شهر بازگشتند، این انتظارات در رفتار عمومی آبادانی ها به عینه دیده می شود، یک آبادانی همواره با یک تعالی، برتری و نگاه پیشتاز و آوانگارد و متفاوت رفتار می کند که این سیاق رفتاری وی را متمایز میکند.
*به عقیده شما این انتظار از گذشته و ماندن در یادمان های آبادان خطرناک نیست؟
واقعا در خصوص مخاطرات آن ارزیابی دقیقی ندارم ولی شاید همین بازگشت به گذشته به نوعی فرصت باشد، باید ببینیم این گذشته به چه صورتی بوده است که این موضوع نیاز به یک اهتمام همگانی دارد.
حس می کنم بافت جمعیتی آبادان امروز شبیه کشور ایرلند شده است، همانطور که می دانید سه برابر جمعیت ایرلند در خارج از آن زندگی می کنند، امروزه آبادان جمعیت زیادی از آبادانی ها را در بیرون از این شهر می بیند که البته به این منطقه دلبستگی عمیق دارند.
به عنوان مثال خود من با مجامع آبادانی ارتباط نزدیک دارم و خوب البته همین حس را نسبت به خرمشهر و خرمشهری ها نیز دارم، که شاید علت این علقه همان گذشته باشد.
نگاه به گذشته اگر ایجاد استعلاء و برتری کند، خوب است؛ همین حالا هم این شهر شرایط بالقوهای برای ارتقا دارد که البته باید به فعلیت برسند.
* قرار بود با شما وارد یک گپ و گفت تمام ورزشی بشویم که اشتراک های فکری و ذهنی مان از آبادان مانع ورود کامل به این ژانر شد، خلیل سپهر سبحانی به صورت دقیق از چه زمانی وارد حوزه مدیریت ورزشی شد؟
سال 89 بود که همکاری ام را با مجموعه فرهنگی ورزشی سایپا آغاز کردم، مدتی به عنوان قائم مقام این مجموعه کار کرده و بیش از دو سال نیز مدیرعامل این باشگاه بودم.
* در این بازه زمانی دو ساله مدیریت در مجموعه فرهنگی ورزشی سایپا کدام اقدام خودتان را متمایز و قابل ذکر و گفتن می دانید؟
از نقطه نظر مدیریتی اعتقاد دارم که بایستی در کار خود برپایه یک چارچوب تربیتی، سازمان تحت رهبری را به یک مرکز رشد و به قول امروزی آن آنکوباتور تبدیل کنم تا در آن زمینه رشد و ارتقاء مخاطب و در اینجا جوانان ورزشکار حاصل باشد.
برپایه این نگاه به فضل پروردگار علیرغم محدودیت ها اجرایی این مدت، سایپا روند رو به جلویی را مجموعه تجربه کرد. هرچند فکر می کنم کار خاصی نکرده باشم.
*فکر می کنم بیان این موضوع که «کار خاصی را نکردم» شاید کمی درگیر فضای تعارفی باشد.
شاید نقطه اصلی چالش من زمانی بود که بواسطه شرایط حاکم بر صنعت خودرو قرار بود، برخی از تصمیم گیرندگان گروه سایپا از باشگاه داری انصراف بدهند و ما می بایست ثابت می کردیم که با هزینه ای نسبتا پایین می تـوان ماند و مدعی بود و نماینده شایست های برای گروه شد.
اصلاح این نگرش در کنار کاهش اعتبار مالی باشگاه تا یک چهارم سال های گذشته صورت دیگری از مشکلات فرارو بود که می‎ بایست با آن دست و پنجه نرم می کردیم خوب لطف و عنایت پروردگار مددرسان شد و امور با کمترین حاشیه به سمت نتایج درخوری رهبری شد.
* شما در سایپایی مدیریت کردید که حواشی اکناف آن به نسبت بیشتر مجموعه های ورزشی کشور در حالت حداقل و بسیار پایین قرار داشت.
همیشه عقیده داشته و دارم که در منظومه مدیریتی باید هزینه ها به اندازه فایده ها باشد، برای کار من یکی از هزینه های مدیریتی، هزینه های رسانه ای است بر این اساس من می بایست آنگونه عمل می کردم که فایده رسانه برای مجموعه تحت مدیریت اگر بیشتر نباشد دست کم برابر باشد.
از این رو روی این هزینه هم مانند بسیاری هزینهها حساسیت دارم.
*شاید این سوال کلیشه و پوپولیستی باشد اما آیا اگر روزی شرایط برای کار کردنتان در آبادان فراهم شود؛ حاضرید در زادگاهتان فعالیت کنید؟
من برای کار کردن در آبادان منتظر حل شدن شرایط و به وفق مراد بودن اوضاع نیستم، در این چندین سال نیز هیچ وقت از این شهر دور نبودم، شاید باور نکنید اما پسرم که حالا دانشجوی مهندسی برق است و هیچوقت هم آبادان را ندیده همیشه خودش را آبادانی معرفی کرده است.
به همین خاطر برای خدمت در شهرم مقید به شرایط نبوده و آبادان برای همیشه زاد و بوم من است و ایمان داشته باشید که همین حالا نیز اگر کاری از دستم بربیاید برای این دیار دریغ نمی کنم.
*شما به عنوان یک جامعه شناس که حالا دستی در آتش تحقیق ورزشی در سطح نخست کشور دارد، آیا قصد این را ندارید جامعه ورزشی رو به افول آبادان را نسبت به سال های پیش از جنگ آسیب شناسی کنید؟
تا امروز به این موضوع فکر نکرده بودم ولی حالا که به آن اشاره کردید موضوع جالبی برای یک تحقیق جامع به نظر می رسد؛ آبادانی که به قول معروف تا حد زیادی تحت تاثیر «سپهر جنگ» قرار گرفت، البته نظرم این است که این تحقیق باید فارغ از مباحث احساسی باشد و شکل یک تحلیل علمی به خودش بگیرد.
3015/6125
گفت و گو از:امین جوکار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد