رفاقت قصه تلخی است
که از یادش
گریزانم
***************
از بس خوردم مرغ و
پلو
آخر شدم
مارکوپولو
***************
بخاطر
دلم
ولم
***************
در این دنیا که
مردانش عصا از کور می دزدند
من بیچاره دنبال مرد می
گردم
***************
برگ از درخت خسته می
شه
پاییز فقط یه بهانه
است
***************
بمیرد آنکه غربت را بنا
کرد
مرا از تو، ترا از من جدا
کرد
***************
من نمی گویم مرا ای چرخ
سرگردان مکن
هرچه می خواهی بکن
محتاج نامردان
مکن!
***************
من از عقرب نمیترسم ولی از
سوسک میترسم
من از دشمن نمیترسم ولی از دوست
میترسم
***************
افسوس همه اش افسانه
بود!
***************
داداش جان به خاطر اشک
مادر یواش!
***************
زندگی بر خلاف
آرزوهایم گذشت
***************
منم یه روز بزرگ
میشم
***************
دست بزن ولی خیانت
مکن
***************
مبر ز موی سفیدم گمان به
عمر دراز
جوان به حادثه ای زود پیر میشود گاهی