سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی و اقتصادی و تحلیل های روز



دبیرکل شورای عالی ایرانیان خارج از کشور نهاد ریاست جمهوری بیان کرد: تاکنون نگاه استراتژیک به ایرانیان مقیم خارج از کشور نداشته‌ایم در حالی که این موضوع حلقه مفقوده‌ای در اقتصاد و بحث‌های هویتی و ملی ماست که باید مورد توجه جدی مسئولان و مدیران قرار گیرد.
به گزارش فارس، سیدجواد قوام شهیدی در جلسه شورای هماهنگی و مدیریت روابط خارجی استان قزوین که بعد از ظهر امروز در محل دفتر نمایندگی وزارت خارجه در استان برگزار شد، اظهار کرد: شورای عالی ایرانیان گرچه در گذشته کارهای مهمی انجام داده و امیدهایی را در دل ایرانیان خارج از کشور ایجاد کرده است اما ابهاماتی نیز داشته و فراز و نشیب‌های زیادی را از سر گذرانده است.
وی افزود: 23 سال از تأسیس شورا می‌گذرد و دولت تدبیر و امید به دنبال ساماندهی امور ایرانیان خارج از کشور است تا فهم صحیح و دقیقی از مهاجرت و سرمایه ایرانیان مقیم خارج از کشور صورت گیرد.
دبیرکل شورای عالی ایرانیان خارج از کشور نهاد ریاست جمهوری با بیان اینکه سطح تحصیلات و توان اقتصادی ایرانیان خارج از کشور از متوسط مهاجران خارجی دنیا بالاتر است، ادامه داد: ایرانیان مقیم آمریکا تنها قومی هستند که نه تنها هیچ گونه هزینه‌ای برای این کشور ندارند بلکه سهم آورده آنان برای کشور میزبان بالاست.
قوام شهیدی عنوان کرد: در حال حاضر سه هزار و 200 نفر به عنوان سکان‌داران علم در جهان مطرح می‌شوند که 24 نفر از این مجموعه ایرانی هستند.
وی افزود: توان اقتصادی و سهم گردش مالی ایرانیان خارج از کشور بین یک هزار و 500 تا 4 هزار میلیارد دلار است که نشان از جایگاه و ظرفیت بالای اقتصادی دارد و در همه دنیا از آن به خوبی استفاده می‌شود.
دبیرکل شورای عالی ایرانیان خارج از کشور نهاد ریاست جمهوری بیان کرد: تاکنون نگاه استراتژیک به ایرانیان مقیم خارج از کشور نداشته‌ایم در حالی که این موضوع حلقه مفقوده‌ای در اقتصاد و بحث‌های هویتی و ملی ماست که باید مورد توجه جدی مسئولان و مدیران قرار گیرد.
وی با اعلام اینکه ایرانیان مقیم خارج هفت درصد از جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند که بین 5 تا 6 میلیون نفر هستند، یادآور شد: بخش اعظم این حجم از جمعیت از جمله افرادی هستند که توان علمی و اقتصادی بالایی دارند که می‌توانند به کشور کمک کنند، بنابراین باید در سیاست‌ها و برنامه‌ها به این موضوع توجه شود.
قوام شهیدی گفت: شورای عالی امور ایرانیان خارج از کشور تشکیلاتی است که می‌تواند فعال و کارآمد باشد چون از ساختار خوب و مناسبی برخوردار است و درحال حاضر 10 وزیر، دو معاون رئیس‌جمهور و رئیس سازمان صدا و سیما عضو شورای ایرانیان خارج از کشور هستند.
وی افزود: شورا می‌تواند مسائل و مشکلات ایرانیان خارج از کشور را از دو منظر فرصت و خدمت بررسی و پیگیری کند که در محور خدمت اگر به این موضوع توجه نشود رسیدگی به ایرانیان خارج از کشور بلاتکلیف نمی‌ماند بلکه دیگران به آنها می‌رسند.
وی گفت: باید مباحث هویت، زبان فارسی و شکاف نسل‌های سوم و چهارم ایرانیان مقیم خارج در دستور کار قرار بگیرد و برای آن برنامه داشته باشیم و هزینه کنیم.
دبیرکل شورای عالی ایرانیان خارج از کشور نهاد ریاست جمهوری افزود: در رویکرد فرصت‌محور این قشر گنجینه بزرگی هستند که در سراسر دنیا پخش شده‌اند و باید از این ظرفیت استفاده کرد.در این برنامه مرتضی روزبه استاندار قزوین و جمعی از مسئولان استان نیز حضور داشتند.


معروف است که سرهنگ سهیل عاشق میدان جنگ است و حتی قسم خورده پسر 5 ساله اش را نخواهد دید مگر پس از تحقق پیروزی کامل در مقابل مخالفان مسلح. هوادارانش این موضوع را نشان دهنده اخلاص وی می دانند.
سرهنگ سهیل، گزینه مورد حمایت ایران برای جانشینی بشار اسدیک روزنامه فرانسوی از یکی از افسران مورد حمایت ایران در ارتش سوریه به عنوان گزینه ای مناسب برای جانشینی بشار اسد رئیس جمهور سوریه یاد کرد.

به گزارش عصرایران، روزنامه فرانسوی لیبراسیون در این مطلب با عنوان " آیا سرهنگ سهیل الحسن مشهور به پلنگ رقیب اسد می شود؟" نوشت: "سرهنگ سهیل الحسن معروف به "نمر" (پلنگ) یعنی از برجسته ترین فرماندهان نظامی حکومت سوریه در جنگ با مخالفان و گروه های اسلامگرای مسلح در این کشور است."

او به عنوان یکی از نزدیک ترین افراد به بشار اسد رئیس جمهور سوریه به شمار می آید. این نظامی وفادار به اسد توانسته است پلکان هرم قدرت را یکی پس از دیگری طی کند و احتمالا حتی با استفاده از اعتماد ایران و روسیه به خود، بتواند صندلی ریاست جمهوری را نیز به دست آورد. 

سرهنگ سهیل الحسن که در میدان جنگ در سوریه به پلنگ معروف است از شخصیت های محوری و روبه ترقی در دستگاه امنیتی سوریه است. او به سبیل کم پشت بعثی خود و کلاه کج اش معروف است.

بعثی ها در سوریه به صورت تراشیده و گذاشتن سبیل کم پشت معروف هستند. نحوه آریش صورت حافظ اسد و بشار اسد سران سابق و فعلی سوریه به عنوان رهبران سابق و فعلی حزب بعث سوریه نیز مؤید این موضوع است.

همچنین از این نظامی به عنوان مهندس اصلی و استراتژیک دولت سوریه برای مقابله با اعتراضات 4 سال اخیر یاد می شود.

او در این مدت پیروزی های بسیاری را کسب کرد که از مهمترین آنها می توان به شکست محاصره مناطق حامیان دولت در شهر حلب و آزادسازی روستاهای شمال شرقی حلب، شهر مورک در حومه شهر حماه و آزادسازی میدان گازی "شاعر" از داعش اشاره کرد.

سهیل 44 ساله هم مثل اسد از علوی های اهل لاذقیه، واقع در غرب سوریه است. کسی که هم اکنون از سوی رسانه های مخالفان، به عنوان تهدیدی برای بشار اسد شناتخته می شود.

سرهنگ سهیل الحسن از فرماندهان ارشد ارتش سوریه

سرهنگ سهیل، گزینه مورد حمایت ایران برای جانشینی بشار اسد
 معروف است که سرهنگ سهیل عاشق میدان جنگ است و حتی قسم خورده پسر 5 ساله اش را نخواهد دید مگر پس از تحقق پیروزی کامل در مقابل مخالفان مسلح. هوادارانش این موضوع را نشان دهنده اخلاص وی می دانند.
این عضو و هوادار دو آتشه حزب بعث، فارغ التحصیل دانشکده نیروی هوایی سوریه است. هم اکنون بسیاری از فیلم ها و عکس های مشارکت او در جنگ سوریه، در گوشی های موبایل هواداران اسد دیده می شود.

روزنامه القدس چاپ لندن هم به نقل از منابع آگاه نوشت: بسیاری از سربازان ارتش سوریه معتقدند در صورتی که یک روز قرار باشد کسی جانشین بشار اسد رئیس جمهور سوریه باشد او قطعا سرهنگ سهیل الحسن است.

منابع آگاه می گویند قدرت اصلی سرهنگ سهیل نه از اسد بلکه از ایران است به ویژه اینکه ایران به عنوان هم پیمان اصلی سوریه به سرهنگ سهیل اعتماد کامل دارد. سرهنگ سهیل البته مورد توجه روسیه هم قرار گرفته است.

روزنامه لیبراسیون گزارش خود را با این گزینه به پایان می برد: با وجود همه گمانه زنی ها پلنگ همچنان نظامی وفادار بشار اسد است.

 ناآرامی ها در سوریه از 4 سال پیش آغاز و هم اکنون به جنگ داخلی فراگیر و گسترده ای تبدیل شده است.


اندیشکده واشنگتن مطرح کرد:
در شرایط فعلی که قیمت نفت رو به کاهش است، بهترین فرصت است که به ایران گفته شود علاوه بر آن که توسعه موشک‌های بالستیک قاره‌پیما مخاطرات فراوانی به دنبال دارد، به نفع ایران است که به جای سرمایه‌گذاری برای توسعه توان موشکی، بودجه خود را صرف توسعه زیرساخت‌های اقتصادی و بخش‌های اجتماعی و محیط زیست کند خصوصا آن که ایران در این بخش‌ها عقب‌ماندگی زیادی دارد.

گروه جنگ نرم مشرق- موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن در گزارشی، مهمترین مانع بر سر حصول توافق جامع هسته‌ای را موشک‌های بالستیک ایران اعلام کرده است.

این موسسه مدعی شده که ایران‌ هم‌اکنون بزرگترین زرادخانه راکت‌ها و موشک‌های بالستیک را در سطح منطقه دارد. همچنین ایران تنها کشوری در منطقه خاورمیانه و در نزدیکی رژیم صهیونیستی است که دارای فناوری پرتاب ماهواره‌ است.

این موسسه همچنین از وجود دستگاه‌ها و نیروی انسانی متخصص و متبحر ایران در حوزه موشکی خبر داده که در نتیجه بیش از یک دهه تلاش مستمر در این حوزه به دست آمده است.

موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن معتقد است به علت هزینه‌های فراوانی که ایران برای توسعه توان موشکی به خرج داده و پیشرفت‌هایی که به دست آورده، طبیعی است این کشور به راحتی برنامه توسعه موشکی خود را متوقف نکند، اما می‌توان با اعمال فشار سبب توقف توسعه توان موشکی و شفاف‌سازی ایران در این حوزه شد.

موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن در ادامه گزارش خود به تشریح پیشرفت‌های ایران در حوزه موشکی پرداخته و راهکار موثر در مهار توان موشکی ایران را استفاده از فرصت مذاکرات هسته‌ای دانسته است.

با کاهش قیمت نفت، ایران باید توسعه موشک بالستیک را کنار بگذارد

این اندیشکده آمریکایی با اذعان به اینکه بحث هسته‌ای محور مذاکرات ایران و کشورهای 1+5 است، اما پیگیری موضوع موشکی به صورت خصوصی و در حاشیه مذاکرات را توصیه کرده است.

موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن معتقد است با توجه به قدرت گرفتن جمهوری‌خواهان در سنای آمریکا به زودی مسئله موشکی ایران مورد مداقه بیشتری در آمریکا قرار خواهد گرفت، بنابراین باید مذاکره‌کنندگان ایرانی را قانع کرد که اکنون فرصت آن است که در موضوعاتی فراتر از هسته‌ای وارد مذاکره شوند، یعنی مسئله موشکی، خصوصا آن که فضای مذاکرات بین دوطرف به نوعی همدلانه است.

موسسه مذکور قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل را سند حقوقی ضرورت توقف برنامه موشک بالستیک ایران دانسته و راهکار پیشنهادی خود برای برداشتن یک گام در اجرای این قطعنامه را جداسازی سیستم پرتاب ماهواره ایران از بخش نظامی عنوان کرده است.

این موسسه توصیه کرده که باید ایران را قانع کرد که برنامه سیستم پرتاب ماهواره خود را به طور کاملا قابل بازرسی و راستی‌آزمایی به بخش مصارف غیرنظامی انتقال دهد. در مقابل، طرف غربی هم به ایران وعده ارائه کمک در بخش‌های پیشرفته کاوش فضایی بدهد.

دیگر راهکار پیشنهادی موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن این است که طرف غربی ضمن ارج نهادن بر سقف 2000 کیلومتری که خود ایران برای بُرد موشک‌های خود قرار داده، محدودیت‌هایی برای آزمایش‌های موشکی ایران اعمال شود. این محدودیت‌ها باید کاملا از سوی نیروهای نظامی ایران اعمال شود و آنها از انجام آزمایش‌های مخفیانه موشک‌ها نیز پرهیز کنند. در مقابل، طرف غربی می‌تواند با واسطه بخش خلع سلاح سازمان ملل وارد مذاکرات جدی با ایران درباره رسیدن به یک پیمان منطقه‌ای در مورد ایجاد محدودیت‌های موشکی شود. ایران همچنین می‌تواند به عضویت معاهده‌های جهانی همچون رژیم کنترل فناوری موشکی (MTCR) و معاهده لاهه در مورد جلوگیری از گسترش موشک های بالستیک (HCoC) درآید.

موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن در پایان تاکید کرده که در شرایط فعلی باید تمرکز بین‌المللی بر ایجاد یک رژیم کنترلی قابل قبول بر فعالیت‌های موشکی ایران باشد.

این موسسه ادعا کرده این حقیقت که ایران با ادامه روند فعلی می‌تواند طی یک دهه آینده بُرد موشک‌های بالستیک خود را به حداکثر برساند، خطری است که باید به طور جدی به آن نگریست و به جای اتخاذ سیاست‌هایی که این روند پیشرفت را به تاخیر بیاندازد، باید سیاست‌هایی در پیش گرفت که به طور اساسی توان موشکی ایران مهار شود.

موسسه سیاست خاور نزدیک واشنگتن همچنین به طور غیرمستقیم از توطئه سیاسی پشت پرده کاهش قیمت نفت پرده برداشته و نوشته است:در شرایط فعلی که قیمت نفت رو به کاهش است، بهترین فرصت است که به ایران گفته شود علاوه بر آن که توسعه موشک‌های بالستیک قاره‌پیما مخاطرات فراوانی به دنبال دارد، به نفع ایران است که به جای سرمایه‌گذاری برای توسعه توان موشکی، بودجه خود را صرف توسعه زیرساخت‌های اقتصادی و بخش‌های اجتماعی و محیط زیست کند خصوصا آن که ایران در این بخش‌ها عقب‌ماندگی زیادی دارد.




با حضور کارشناسان در "مشرق" مطرح شد؛
می بینیم که آقای ترکی الفیصل به فرانسه می گوید که اگر پای امضای قرارداد هسته ای ایران بنشینید فلان خرید را از شما نمی کنیم. اگر قبلا این سیاست ها درگوشی بود الان خیلی علنی تر است.

گروه بین الملل مشرق-  تحولات یمن و توازن نیروها در منطقه، تحولات داخلی کشورهای حوزه خلیج فارس و رابطه آن ها با قطر در بحث تغییرات قیمت انرژی، حکم صادر شده برای «شیخ نمر» و واکنش ها به حکم، دیدار های متقابل بین ایرانی ها و عربستانی ها، نامه نگاری های انجام شده و بحث تغییر سفیر ایران در عربستان از جمله مواردی بود کهمشرق را بر آن داشت تا با دو تن از کارشناسان ارشد منطقه خاورمیانه عربی، سعدالله زارعی و هادی محمدی، میزگردی را ترتیب دهد. گزیده ای از این میزگرد را در سطور پایین ملاحظه می فرمایید.

مشرق: نقش روابط منطقه ای عربستان و تغییراتی که در این چند هفته اخیر شاهد آن بودیم و نقش آن در حوزه بین المللی و نقش آن ها در پرونده هسته ای ایران که مداخلاتی انجام شد و سفری که توسط «سعود الفیصل» به وین انجام شد را در چه قالبی می بینید؟ 

محمدی:
 من فکر می کنم با این عنوانی که ما یک رفتار شناسی از عربستان را مد نظر قرار بدهیم به آن مولفه و توصیفی که شما داشتید یعنی شتاب نه تنها تحولات منطقه بلکه شتاب رفتاری خود عربستان سعودی را اما شاهد هستیم. لذا مبنای بحث خود را رفتار شناسی از عربستان سعودی و ماهیت آن بگذاریم تا ببینیم چه باید بکنیم. 

آن چیزی که واضح است ابتدا باید مفروضات خود را تعیین کنیم بعد بر پایه این مفروضات باید ببینیم چه مقدمه ای را ایجاد کنیم.


آن چیزی که مفروض است، این است که عربستان سعودی در قبال تحولات و در قبال مجموعه مولفه های منطقه ای یک رفتار پرشتابی را از خود نشان می دهد. یک رفتار آرام و پر سکینه با طمانینه و یا بدون جنجال نیست. در گذشته عربستان سعی می کرده نوعی متانت دیپلماتیک و متانت رفتاری را حداقل در ظاهر برای خود حفظ کند. این گذشته ای که می گویم به طور فرض در دو یا سه دهه گذشته بوده است. همیشه یک احساس معنوی آرامی را برای خود رزرو می کرده است. 

ما الان عربستان سعودی را با یک رفتار دیگری می بینیم. در رفتار منطقه ای در قبال تحولات و در قبال ایران و حوزه های مختلف می بینیم که رفتار دیگری دارد و چهره دیگری از خود به نمایش می گذارد. مفروض دیگر این است که تحولات منطقه هم ضمن این که در جاهایی پر شتاب عمل می کند خود این عنصری موثر در نوع رفتار عربستان سعودی است. یعنی این تحولات منطقه است و نوع متغیر های منطقه ای است که موجب می شود عربستان به چنین رفتاری وا دارد. یعنی ما انگیزه ها و علل رفتاری عربستان را به حدی بدانیم که در کدام حوزه است. بخشی از آن داخلی است، اگر خود عربستان را هم به عنوان یک متغیر منطقه ای در نظر بگیریم به این شکل می توانیم دسته بندی کنیم. تحولات منطقه‌ای و محیط داخلی خود عربستان، این دو باعث شده که عربستان به یک رفتار پر شتاب پرهیجان دست بزند. 

یک مفروض دیگر این است که عربستان سعودی خیلی در بطن دیپلماسی خود بوده را عملی تر و آشکارتر بروز می دهد. نوعی کینه ورزی و دشمنی که آن را علنی نشان می دهد را شاهد هستیم.

ما در گذشته در مورد عربستان شاهد بودیم که در جنگ تحمیلی، یکی از اسپانسرهای صدام عربستان است ولی سعی نمی کند که خیلی هم علنی رفتار کند، مراعات ظاهر را هم می کند. ولی اکنون جلوی سفارت ما انتحاری می فرستد، یعنی شمشیر را از رو می بندد. در دیپلماسی عمومی در مواضع رسمی مقامات (زمانهای عادی) سعی نمی کند حسن همسایگی و همجواری را رعایت کند. این را به عنوان مفروض سوم در نظر قرار دهیم.
 
بر این اساس من می توانم یک چهارچوبی را برای بحث پیشنهاد کنم، من حداقل فکر می کنم که برای شناخت ماهیت رفتاری عربستان سه سطح از رفتار عربستان را به تحلیل گذاریم. یکی رفتار عربستان در تحولات منطقه را یک نوع تجزیه تحلیل کنیم تا ببینیم چه محتوایی، چه ویژگی هایی، چه شاخصه هایی و چه سمتی را طی می کند. یک سطح بحث را در قبال ایران در نظر بگیریم تا مشاهده کنیم عربستان در قبال ایران با چه ویژگی هایی عمل می کند. یکی دیگر هم در خصوص تولید اتحاد و ائتلاف هایی که با کشورهای ثالث و طرف های ثالث دارد. یعنی به جز ما و تحولات منطقه، فرض کنیم ببینیم وضعیت آن با محیط پیرامونی خلیج فارس چه چیزی است، با غرب، با ترکیه، روسیه، با قدرت های مطرح به چه شکل است.

آن مسائلی که مهم هستند، این ها را هم موقعیت شناسی کنیم. چرا، من توضیحی راجع به این قسمت دهم و آن این که در این بخش هم ما نوعی شتاب و نوعی هیجان دیپلماسی عربستان را شاهد هستیم. ما در گذشته شاهد بودیم عربستان به روسیه می رود به چین سفر می کند چند سال پیش، برای اینکه برای ما محدودیت صادرات نفت ایجاد کند، بحثی بود که آن جا مخازن بزرگ نفت ایجاد کنند. 

زارعی: طی 40سال گذشته دائما از اهمیت استراتژیک عربستان کم شده است/عربستان در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس کمترین بهره را در خیلج فارس دارد/ جنگ بزرگترین قبیله عربستان با حکومت سعودی/ محمدی: سیاست‌های ضد ایرانی سعودی‌ها علنی شده/ در تحولات منطقه عربستان تسلیم نشده/ MI6 مهمترین تکیه‌گاه آل‌سعود است/

می بینیم که عربستان خیلی راحت به دنبال این کار می رود که تعاملات تولید ثروت در ایران را- که فروش نفت در معاملات بزرگ است- مدیریت کند و به چینی ها پیشنهاداتی کند که آن ها را مورد اغراق و فریب قرار گیرند. این را ما در قبل هم می دیدیم. می بینیم که آقای ترکی الفیصل به فرانسه می گوید که اگر پای امضای قرارداد هسته ای ایران بنشینید فلان خرید را از شما نمی کنیم. اگر قبلا این سیاست ها درگوشی بود الان خیلی علنی تر است. خود این که این رفتار چه فلسفه ای دارد، چه مفهومی ما از آن درک می کنیم، این را به عنوان لایه سوم و چهارچوب سومی که ما می خواهیم بحث کنیم به نظرم پیشنهاد می شود. ما بر اساس این سه لایه و سه سطح باید بتوانیم جمع بندی کنیم و بگوییم در قبال این رفتار عربستان باید چه کنیم. برای آن بحث هم باید البته، به نظرم سطوح مختلفی را در نظر بگیریم. یکی اینکه ما در قبال عربستان باید تنش زدایی کنیم، ما در قبال عربستان باید پاسخ دهیم. باید در قبال عربستان تقابل کنیم. هر کدام از این ها در واقع یک زمینه ویژه خود را دارد.

زارعی: من فکر می کنم که رفتار عربستان در جنبه های مختلف ما هم بایستی درباره هر جز از رفتار عربستان یک تفسیری داشته باشیم و هم به طور کلی آن چیزی که از مجموعه این رفتار می شود فهمید و یا به تعبیری بهتر آن عواملی که این نحو رفتارها را موجب می شود را نیاز است مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
 
اگر ما خواسته باشیم یک تعریفی از سیاست خارجی عربستان ارائه کنیم و برای این تعریف یک نگاهی به 15 سال اخیر داشته باشیم و مخصوصا طی سال های گذشته می توانیم بگوییم سیاست خارجی عربستان سعودی فاقد دو عنصر تمرکز و تداوم بوده است. عربستان هیچگاه نتوانسته در این 15 سال گذشته روی یک پرونده ای به طور خاص تمرکز پیدا کند و وضعیت آن پرونده را تعیین کند و در مسئله ای محور شود.عربستانی ها نتوانستند در عراق محور شوند، در سوریه محور نشدند، در پاکستان محور نشدند، در پرونده های مرتبط با ایران محور نشدند، همین الان در بحرین محور نیست. 

آن چیزی که فضای سیاسی بحرین را تعیین می کند نظامی هایی که از عربستان گسیل شدند نیستند. در یمن عربستان نتوانسته پرونده را در دست بگیرد و بر نقطه ای تمرکز کند. لذا می توانیم بگوییم که در دنیای ما عربستان صاحب هیچ پرونده ای نیست. این در حالی است که کشورهایی به مراتب ضعیف تر از عربستان، بالاخره پرونده ای را در دست دارند. پاکستان یک یا دو پرونده را در دنیا در دست دارد. مثل پرونده طالبان که پرونده ای است در اختیار پاکستان و هیچ کسی به اندازه آن ها بر پرونده طالبان تاثیر گذار نیست. اما عربستان در کدام پرونده در منطقه محور است؟ من سراغ ندارم پرونده ای که بتوانیم نشان دهیم، در آن پرونده عربستان تمرکز دارد و مرکز کانون آن پرونده عربستان است.

زارعی: طی 40سال گذشته دائما از اهمیت استراتژیک عربستان کم شده است/عربستان در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس کمترین بهره را در خیلج فارس دارد/ جنگ بزرگترین قبیله عربستان با حکومت سعودی/ محمدی: سیاست‌های ضد ایرانی سعودی‌ها علنی شده/ در تحولات منطقه عربستان تسلیم نشده/ MI6 مهمترین تکیه‌گاه آل‌سعود است/

دوم هم تداوم است. سیاست های عربستان در طول سال های گذشته دائما با وضعیت زیگزاگی، بریده بریده و پر نوسان مواجه بوده است. در پرونده سوریه سیاست های عربستان دست خوش تغییرات بوده است. اگرچه از نظر خواسته سیاسی خواسته سیاسی عربستان نسبت به سوریه معلوم بوده و آن هم تضعیف دولت اسد بوده است، ولی این مسئله در طول سال های گذشته از یک منطق واحدی پیروی نکرده است و لذا سیاست ها بریده بریده و غیر متداوم دنبال شده است. 

این یک مسئله ای هست در ارتباط با بحث عربستان سعودی و مسئله دوم این است که تحولات منطقه ای طی 40 سال گذشته دائما از اهمیت استراتژیک و حتی ژئوپلتیک عربستان کم کرده است. شما ذهن تان را به دهه 1340 ببرید وضعیت عربستان را در شبه جزیره در خلیج فارس، در دریای سرخ، در اقیانوس هند، در این نقاط راهبردی ملاحظه کنید می بینید که همه جا از عربستان به عنوان یک پای امنیت منطقه ای یک پای اقتصاد منطقه ای ، یک پای تجارت منطقه ای، نام برده می شود و حتی یک پای تحولات در دهه 1340 نام برده می شود.

امروز نگاه کنید عربستان سعودی دائما تحت تاثیر تحولات عمده ای که در محیط پیرامون آن اتفاق افتاده دائما وضعیتش تضعیف شده است. وقتی انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد و یک نظامی سقوط کرد، شیرازه امنیت منطقه ای که حول محور ایران و عربستان تنظیم شده بود از هم پاشید. اتفاقات دیگری افتاد که همه آن ها تحولات دیگری بودند، که از جنس تغییر رژیم و تغییر حکومت بودند. در عراق یک رژیم سکولار وابسته به قومیت عربی مثل رژیم عربستان دیکتاتور، با حکومت های طولانی و فاقد مشروعیت، نفت محور، وابسته و دشمن ایران سر کار بود. این نظام کاملا سقوط کرد و آن چه که بعد از سقوط این رژیم روی کار آمد یک دولت کاملا متفاوت و متمایز با این مسئله بود. 

تحول سومی هم که می توانیم در پیرامون عربستان به آن اشاره کنیم تحولی است که در یمن اتفاق افتاد و الان هم این اتفاق در حال تکمیل و تکمیل تر شدن است. حوثی هایی که در اینجا سر درآوردند و امروزه با عنوان انصار الله شناخته می شوند امروز حرف اول را در قدرت و سیاست یمن می زنند و چیزی را که حوثی ها می خواهند و عملا در آن جا بنیادهایی را ایجاد می کنند که کاملا به لحاظ هویتی با بنیان ها و بنیادهای عربستان متفاوت است. 

پس می توانیم بگوییم که هم انقلاب اسلامی، هم تحول عمده در عراق، هم تحول جاری یمن این ها حتی موقعیت ژئوپلیتیکی عربستان را تحت تاثیر قرار داده است. شما می دانید عربستان سعودی در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس کمترین بهره را در خیلج فارس دارد. یعنی خلیج فارس در یک بخش کمی به خاک عربستان وصل می شود و اتفاقا در آن دولت وهابی عربستان یک حالت بیگانه دارند. منطقه زهران مناطق متصل به جمعیت های شیعی هستند. عربستان در این مرز آبی غربیه است. با تحولی که در یمن اتفاق افتاد و نفوذی که امروزه انصار الله در استان «حدیده» و به طبع آن در باب المندب و دریای سرخ پیدا کرده است. شما می دانید مرزهای آبی یمن در دریای سرخ بیش از مرزهای آبی عربستان در دریای سرخ است. 

زارعی: طی 40سال گذشته دائما از اهمیت استراتژیک عربستان کم شده است/عربستان در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس کمترین بهره را در خیلج فارس دارد/ جنگ بزرگترین قبیله عربستان با حکومت سعودی/ محمدی: سیاست‌های ضد ایرانی سعودی‌ها علنی شده/ در تحولات منطقه عربستان تسلیم نشده/ MI6 مهمترین تکیه‌گاه آل‌سعود است/

این مسئله هم موقعیت ژئوپلیتیکی و ژئو استراتژیکی عربستان را کاهش داده است. بنابراین عربستان با یک بحران بزرگ ژئوپلیتیک مواجه شده و اهمیت عربستان را به شدت تحت تاثیر قرار داده است. این مسئله عربستان را به شدت عصبانی کرده و دائما اقدامات انفعالی انجام می دهد و در هر اقدام انفعالی باز مشکل عربستان بیشتر و بیشتر می شود، الان که ما صحبت می کنیم فقط در حوزه امنیتی می توانیم سه مشکل عمده را برای عربستان فهرست کنیم:

یک مشکل امنیتی است که در الیت حاکم در عربستان پیش آمده است. با توجه به کهنسال بودن فرزندان عبدالعزیز و وصیت عجیب و غریبی که عبدالعزیز در دست به دست شدن حکومت عربستان بین فرزندان ولو بسیار کهنسال باشند و همین طور اختلافی که در عربستان بین تیره های مختلف آل سعودی به وجود آمده، اختلافات "سدیری ها" در آن جا تا حد زیادی بنیان هایی که عبدالعزیز بر اساس آن این رژیم را تاسیس کرده، تا حد زیادی وضعیت پر ابهام پیدا کرده است.

مسئله دیگر در مورد بحث امنیت داخلی به لحاظ اجتماعی است که رژیم آل سعود تا حد زیادی با طیف های مختلف اجتماعی دچار شکاف و فاصله عمیق هستند. بحرانی که اخیرا تشدید شده، بحرانی است که از سوی جریاناتی مثل داعش پیدا شده است. بنیان داعش بر توافق بر قبایل قرار داده شده و همین الان داعش با قبایل عربستان سعودی ارتباط دارد. قبایلی که اپوزیسیون دولت آل سعود محسوب می شوند. حتما در خبرها دیده بودید که سرکرده داعش حدود سه ماه پیش، دیداری با رئیس قبیله "عتیبه" داشت که بزرگترین قبیله عربستان سعودی است و در آن جا این ها پیمان مشترکی امضا کردند. مبنای پیمان مشترک این بود که آقای ابوبکر البغدادی وعده داد به رئیس قبیله عتیبه که حکومت عربستان را به عتیبه بسپارند و این در واقع یک اعلام جنگ رسمی بود که بزرگترین قبیله عربستان با دولت حاضر عربستان دارد. این تهدید امنیتی خیلی بزرگی برای آن ها است.

سوم، مسئله امنیتی در منطقه است. به هر حال نیروهای انصارالله با توجه به سوابق خصومت آمیزی که بین حکومت آل سعود و حوثی ها بوده، با توجه به رشد عظیم و فوق العاده ای که انصار الله و حوثی ها در یمن داشتند. با توجه به اشراف این ها بر کوههای استراتژیک مران، عربستان به شدت از این احساس تهدید می کند. بنابراین باید این نکته را در نظر بگیریم که عربستان کشوری است که مشکلات آن یکی یکی در حال بروز است و این مشکلات وقتی وارد یک سیستم فرتوت و مندرس می شود، طبیعتا این سیستم را آزار می دهد و آن را وادار به اقداماتی که بیشتر از سر عجز و ناتوانی است می کند.

مشرق: مجموعه اتفاقاتی که بیان کردید که این ها باید دلیلی داشته باشد، آیا به طور مثال در داخل عربستان همین کهنسالی که فرمودید منشا آن است، و آیا دلیل دیگری بوده و این که چرا این ها به فکر نبودند؟


زارعی: من فکر می کنم بزرگترین دلیل این باشد که عربستان سعودی با همین کلمه ای که می گوییم یعنیمولودی که با ائتلاف آل سعود و آل شیخ و وهابی ها در سال 1931 در این سرزمین پهن شد. سابقا آل سعود فقط در منطقه نجد بودند یعنی استان های ریاض، قصیم و وائل، این ها منطقه نجد محسوب می شوند که منطقه وهابی ها و آل سعود است. 

در واقع در سال 1931 آل سعود توانسته با کمک همین قبایلی که الان به شدت با آن درگیر است، یعنی عتیبه و... توانستند بر کل شبه جزیره مسلط شوند. اساسا آل سعود در هیچ بخشی از عناصری که یک حکومت را تشکیل می دهد به صورت طبیعی و منطقی جلو نیامده و رشد نکرده است. نه این حکومت پایه فلسفی و درستی دارد، نه پایه اجتماعی درستی دارد، نه دارای تولید گفتمان و ادبیات و ایدئولوژی است، دائما در یک محدوده ای سیر می کند و پاسخی برای هیچ کدام از سوالات جدید ندارد. در مورد هیچ تحول عمده ای هم نمی تواند از خود واکنش مناسب نشان دهد.

موج های مختلفی در منطقه عربی پدید آمدند، موج های ملی گرایانه، موج های مذهبی، موج های چپ گرایانه، عربستان در برابر هیچ کدام از این موج ها نتوانسته یک برخورد فعالی پیدا کند و سیستم عربستان سعودی مثل یک جسد بی روح شاهد تحولات بوده که تحولات آمدند سهم عمده ای در مسائل منطقه ای ایفا کردند در حالی که عربستان دائما درجا می زند. 


مشرق: رفتار عربستان در مورد ایران و منافع ملی ما چگونه ارزیابی می کنید؟ الگوی مقابله ایران و عربستان به یک الگوی معارضه ای تبدیل خواهد شد؟

محمدی: طبیعی است که این سوال شما در ذیل عنوان نوع رفتار عربستان سعودی در قبال ایران باید جستجو شود و پاسخ به آن دهیم. بخشی از آن هم مربوط به تحولات منطقه است، یعنی یک بخشی از سوال ناظر به تحولات منطقه است، بخش دیگر در قبال ایران است.

همانطور که عرض کردم با مفروض هایی که در بخش اول داشتیم، به این سوال پاسخ دادیم که رفتار عربستان سعودی در لایه های مختلف چگونه است. همانطور که به زیبایی آقای دکتر زارعی اشاره کردند در واقع باید یک مرور سیاسی و رفتاری از عربستان انجام دهیم، بعد هم ارزیابی می کنیم و برآورد می کنیم که این برآورد چه تصویری را در جلوی چشمان ما می آورد.

در قبال تحولات منطقه باید بگوییم که آقای دکتر خیلی خوب دسته بندی کردند. من در محیط داخلی سه عنصر را دخیل می دانم. در ایجاد این هیجان رفتاری که در مورد سعودی ها ما شاهد آن هستیم، یک بخش، بخش اجتماعی است و آن این است که جامعه سعودی که به شدت با محیط خارجی خود در رفت و آمد و تاثیرپذیری و تاثرپذیری است. این جامعه به جهت نظم و مقررات اجتماعی، به جهت قوانین حاکم، به جهت حقوق اجتماعی، هیچ تناسبی بین وضعیت داخلی خود و محیط خارجی نمی بیند و لذا خود را در یک حالت پارادوکس و دوگانگی احساس می کند که یک نظام حاکم بر عربستان این وضعیت ارتجاعی و عقب مانده را برای آن ایجاد کرده است.

لذا دیگر در محیط خارجی همه کشورهای پیرامونی به نحوی می توانیم بگوییم خیلی متفاوت تر از وضعیت عربستان هستند. همین یمن که آقای دکتر زارعی به آن اشاره کردند، ما رفتار زنان در جامعه را بررسی می کنیم، جایگاه زن در جامعه بسیار پیشرفته تر است تا عربستان. وقتی به بحرین مراجعه می کنیم که یک کشور تحت نظام دیکتاتوری است، جایگاه زن در محیط اجتماعی خیلی فعال تر و موثرتر و پیشرفته تر از آن چیزی می بینیم که در عربستان است. 

جامعه و افراد عربستان سعودی، خودشان را با محیط پیرامونی خود مقایسه می کنند و مزیت های خود و یا ناکامی خود را نسبت به محیط های خارجی می سنجند و خودشان را در یک موقعیت تحت فشار احساس می کنند. این بخش یکی از بخش هایی است که به حاکمیت سعودی فشار می آورد و آن ها را دچار عصبیت و نوعی هیجان رفتاری می کند


عامل دومی که در محیط داخلی باید به آن اشاره کنیم، ساخت قدرت در عربستان است. ساخت قدرت در عربستان دست خوش وضعیت جدیدی شده است. همان طور که آقای دکتر اشاره کردند بخشی از ساخت قدرت، ساخت عشایری و قبایل عربستان است که مبانی و پایه های قدرت را شکل داده است، این مبانی قدرت به هم ریخته است.

دلیل آن، بخشی مربوط به بحث منطقه ای است، یک بخشی هم مربوط به این است که در محیط داخلی قسمت دوم حاکمیت که آل سعود در مقابل آل شیخ است، این ها امتدادهای خودشان را در قبایل ایجاد می کنند، آن ها هم به یک تصور جدید از نوع حاکمیت رسیدند. مثلا می خواهند که تمرینی از دموکراسی کنند. این اصلا با اعتقادات قبایلی و عشایری و یا حتی باورهای آل شیخ هیچ تناسبی ندارد و لذا زمینه های تضاد و واگرایی و تنش بین این ها را فراهم می کند.


پادشاه سعودی به شکل مرسوم، یکی از مقامات ما وقتی به عربستان سفر کرده بود، حدود 14 سال پیش، حاشیه آن جا گفته بودند که ملک هر سال یکبار با همه سران قبایل می نشینند و این گفتگو بین ملک و سران قبایل خیلی خودمانی و خارج از آداب و پروتکل های پادشاهی و نظام سیاسی است. همه همدیگر را به کنیه صدا می کنند. ابو کذا و ابو کذا یعنی در واقع آن چیزهایی که تحت عنوان ملاحظات جایگاه اجتماعی ممکن است که محدودیت ایجاد کند، این ها برداشته می شود. در این نشست سالانه پادشاه تلاش می کند که پایه های اصلی ضریب امنیت داخلی عربستان را از طریق روسای عشایر و قبایل تامین کند.

با توجه به توضیحی که در بخش قبل دادم و بخش قابل توجهی از قبایل بزرگ و موثر که باید با صراحت دیگری با ملک صحبت کنند و خودشان را در نقطه دیگری در تقابل با پادشاهی، پادشاه و نظام سیاسی احساس می کنند. لذا این هم بخش دوم مولفه های داخلی است. ضمن این که در ساخت قدرت باید مولفه رقابت بین شاهزادگان را هم اضافه کرد. این هم علی رغم نظام مشخص بیعت که وجود دارد و یک نظام سلسله مراتبی برای کسب جایگاه قدرت وجود دارد ولی در واقع رقابت و حسادت و تخریب یکدیگر یکی از شاخصه های اصلی است که فضا را برای انسجام هم درون جامعه سعودی تخریب می کند و در درون ساخت قدرت دچار فرو پاشی و متلاشی می کند.این هم عنصر دیگری که در محیط داخلی مطرح است. 

یک بحث هم بحث محیط خارجی است محیط منطقه ای است که باید رفتار عربستان سعودی را ببینیم. من سعی می کنم به نکاتی بپردازم که آقای دکتر فرصت نکردند به آن اشاره کنند. اگر نقاط تحول اجتماعی و تحولات منطقه ای را کانون آن را در بحرین و عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و شمال آفریقا تصور می کنیم نوع شتاب تحولات حداقل یک سری شاخص را نشان می دهد. 

در تمام این تحولات مطالبات حقوق اجتماعی و سیاسی و این که چه گروهی و چه بخشی از مردم به دنبال آن هستند این ها همه جای خود را دارد. این مسئله هم درون عربستان خیلی فشار می آورد یعنی اگر در عراق دموکراسی شکل بگیرد، اگر چیزی به عنوان حقوق اجتماعی و سیاسی به وجود بیاید از آن جایی که ساخت اجتماعی و ساخت سیاسی و ساخت قدرت هیچ کدام نمی تواند پاسخی برای مقایسه حقوق اجتماعی داشته باشد فضای داخلی عربستان را تحت فشار قرار می دهد و آن ها را در یک شرایط متزلزل و فروپاشی و عدم اعتماد به سران قدرت در عربستان قرار می دهد.

در تحولات منطقه ای یک موضوع دیگری که باید به آن اشاره کنیم، درست است که عربستان در جاهایی به نظرم این تعبیر آقای دکتر را باید پذیرفت که از یک وضعیت پایدار و موفقی برخوردار نبوده ولی در جاهایی عربستان توانسته از توانایی خوبی که در اختیار داشته موفقیت های نسبی را کسب کند. اتفاقاتی که در شمال آفریقا می گذرد، این است که بیداری اسلامی حداقل در شمال آفریقا اگر این تعبیر افراطی نباشد، با اغماض برخی از مسائل می توان گفت که به لجن کشیدند، شرایطی که در لیبی شاهد آن هستیم، در مصر شاهد آن هستیم.

آقای السیسی با وقاحت اعلام می کند به دولت خودگردان که ما آماده ایم برای سرکوب مردم فلسطین در اعتراضات فعلی؛ در درون فلسطین نیرو بفرستیم و این کار را با نتانیاهو هم هماهنگ کرده ایم. یعنی یک دولت عربی به جایی تنزل می کند که حاضر است مردم فلسطین را که به اسرائیل اعتراض می کنند، حاضر می شود این ها را سرکوب کند. 

در این جا سیاست های عربستان یا موقعیت عربستان باید بگوییم که توانسته امتیازاتی را برای خود کسب کند، اگر در بحرین هنوز جدال می کنند و از آن چیزی که دارند دفاع می کنند، اگر در یمن عقب نشینی هایی را شاهد هستیم و مجبور شدند به آن ها تحمیل شود، آن ها هم پذیرفتند ولی هنوز هم در حال جدال هستند، چه از طریق داعش، چه از طریق بازمانده های رژیم سابق، چه از طریق هادی منصور، یا حتی قبایل موجود تلاش می کنند که این باقی مانده حوزه نفوذ و قدرت را حفظ کنند. ولی در عراق بسیار زیان دیدند. در سوریه بسیار مفتضح شدند. یعنی فقط شکست شامل حال آن ها نشده بلکه مفتضح شدند یعنی تصوری که دو دهه قبل راجع به خادم الحرمین شریفین وجود داشت امروز به عنوان یک طرف حامی تروریسم، حامی خشونت، حامی خونریزی، حامی ویرانی کشورهای اسلامی، چهره مشکوک در همکاری رژیم صهیونیسیتی، در مقابل مقاومت، این مناسبات و مشخصاتی است که برای این رژیم در منطقه شکل گرفته است. 

زارعی: طی 40سال گذشته دائما از اهمیت استراتژیک عربستان کم شده است/عربستان در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس کمترین بهره را در خیلج فارس دارد/ جنگ بزرگترین قبیله عربستان با حکومت سعودی/ محمدی: سیاست‌های ضد ایرانی سعودی‌ها علنی شده/ در تحولات منطقه عربستان تسلیم نشده/ MI6 مهمترین تکیه‌گاه آل‌سعود است/

در لبنان وضعیت آن ها، کمافی سابق وضعیت جدال برای باقی ماندن در ساخت قدرت است.
 در آن جا هنوز نمی توانیم بگوییم وضعیت سعودی، از یک تمرکز و یا استمرار برخوردار نبوده؛ برخوردار بوده است. هنوز یک سره سازی در فضای رقابت قدرت و رقابت سیاسی هنوز به نتیجه نرسیده است. هنوز بخش 14 مارس سرجای خود است، هنوز ابزارهای قدرت سرجای خود حکومت می کند، در جلسات مجلس لبنان می بینیم که برای انتخاب ریاست جمهور به نتیجه نمی رسد بعد از 16 یا 17 بار نشست مکرر مجلس به این جا می رسند که حتی نمایندگان مجلس را تمدید اعتبار کنند. 

یعنی بگویند که انتخابات نباشد، فقط راجع به ریاست جمهوری بحث می کنیم. پس در جاهایی می توانیم بگوییم عربستان سعودی در تحولات منطقه ای به شدت زیان دیده و موقعیت خود را از دست داده و یکی از تبعات آن هم همان چیزی است که آقای دکتر به آن اشاره کردند. نیازهای ژئوپلتیکی و ژئو استراتژیکی است که متوجه رژیم عربستان سعودی شده ولی در جاهایی هم بردهایی داشته، در جاهایی هم کماکان خود را حفظ کرده است. مزیت امروز عربستان این است که از حمایت امنیتی رژیم صهیونیستی بیشتر از گذشته برخوردار است.  
این در کوتاه مدت برای عربستان می تواند یک نقطه اتکا شناخته شود. ولی در بلند مدت به عنوان یک عنصر رسوایی و شکست از آن یاد کنیم. اگر در گذشته رژیم سعودی از این مولفه کمتر برخوردار بود، الان از خدمات امنیتی به شکل ویژه از طرف صهیونیست ها برخوردار می شود، الان همکاری هایی هم بین این ها وجود دارد و این زمینه خود مبنایی برای دریافت آن خدمات است. به نظر من در سبد وضعیت رژیم سعودی باید در نظر گرفت. 

در جمع بندی وضعیت رفتاری عربستان سعودی می توانیم بگوییم که عربستان سعودی با همه فرتوت بودن نظام سیاسی اش، با همه مشکلاتی که در محیط داخلی دارد و این ها مشکلات بزرگی می باشد و می تواند به شدت آن ها را مورد مخاطره قرار دهد. در قبال تحولات منطقه، دولت عربستان تسلیم نشده است، چه در عراق، چه در سوریه، چه در لبنان، چه در شمال آفریقا و چه در یمن و بحرین هنوز مقاومت می کند. 

من دلیل این مقاومت را در هر یک از حوزه های یاد شده، همکاری های امنیتی با سرویس های اطلاعاتی کشورهای منطقه و غربی می دانم. یعنی خدمات چگونگی پیشبرد دیپلماسی در عربستان از طریق همکاری های امنیتی با سرویس های اطلاعاتی است. مثلا در لبنان با فرانسه، در عراق با آمریکا و رژیم صهیونیستی، در سوریه با رژیم صهیونیستی، انگلیس و آمریکا، در شمال افریقا به ویژه در مصر با رژیم صهیونیستی در تعامل است. یعنی از خدمات و مزیت ها و یا توصیه ها و طرح هایی که این سرویس ها در اختیار سعودی قرار می دهند بهره مند می شود. 

زارعی: طی 40سال گذشته دائما از اهمیت استراتژیک عربستان کم شده است/عربستان در بین کشورهای حاشیه خلیج فارس کمترین بهره را در خیلج فارس دارد/ جنگ بزرگترین قبیله عربستان با حکومت سعودی/ محمدی: سیاست‌های ضد ایرانی سعودی‌ها علنی شده/ در تحولات منطقه عربستان تسلیم نشده/ MI6 مهمترین تکیه‌گاه آل‌سعود است/
خود این ساخت سیاسی و ساخت قدرت، قدرت مدیریت و فعالیت موثر را در سطح منطقه ندارد ولی از این خدمات استفاده می کند. مثلا در یمن به شدت از خدمات امنیتی آمریکایی برخوردار می شود و می توانیم بگوییم که سفیر آمریکا نقش بسیار مهمی هم در یمن و خود عربستان دارد برای این که هماهنگی ها را ایجاد دهد و سرویس ها را ارائه دهد. ضمن این که من در حالت کلان «ام آی سیکس» را مهمترین تکیه گاه آل سعود می دانم. یعنی این حکومت را ضمن این که با همه کشورهای غربی در حال تعامل و همکاری است، قبل از این که ماهیت آن را فرانسوی و آمریکایی و اسرائیلی بدانم انگلیسی می دانم و برای آن هم شاخص هایی دارم. در ادامه می خواهم وارد نوع رفتار با ایران شود.

در قبال ایران اینطور می خواهم عرض کنم که من همانطور که در مقدمه بحثم به آن اشاره کردم در قبال ایران ما یک آشکارتر شدن و علنی تر شدن در ماهیت کینه توزانه یا عداوتی در سیاست رفتاری عربستان در قبال ایران به سادگی شاهد هستیم.

برخی ممکن است بگویند که جمهوری اسلامی حوزه های اثرگذاری عربستان در منطقه را تخریب کرده است، و این را از دست عربستان خارج کرده است. عربستان در عراق برای خود سهمی قائل بوده است. در سوریه و لبنان برای خود جایگاهی قائل بوده است. در جاهای مختلف در سطح منطقه رتبه بالایی را قائل بوده در همه این تحولات ما می بینیم که یک برد ایرانی در اینجا ثبت شده است.

چه در سوریه، چه در لبنان، چه در عراق، یمن در همه این ها ما یک برند جدید داریم به نام نقش و جایگاه ایران که برای خود توانسته وضعیتی را تثبیت و بلوکه کند به نام خودش و به میزانی که از جایگاه و نقش عربستان سعودی کاسته شده به جایگاه و وزن ایران در این حوزه ها افزوده شده است. می گویند طبیعی است این رفتار پرخاش گونه و اعتراضی  و کینه ورزانه عربستان سعودی نسبت به ایران را طبیعی تلقی می کنند. ولی باید دید که اگر فضای رقابت در روابط بین الملل یک امر بدیهی و بین الملل است ما چه نامی می توانیم برای نوع رفتاری که عربستان سعودی از خود نشان می دهد را بگذاریم. 

اگر رقابت یک سطح طبیعی از نوع تعامل بین دو کشور در مناسبات بین الملل باشد، رفتاری که امروز عربستان از خود نشان می دهد، تحت عنوان رقابت نمی گنجد. نوعی ماهیت عداوت هم در آن وجود دارد و از حد رقابت گذشته است. رقابت یعنی ما سهم طرف مقابل را حوزه مشخصی به رسمیت بشناسیم و به سهم خودمان هم قانع باشیم. در صورتی که در یک رفتار کینه ورزانه و دشمنی ما همه چیز را برای خودمان می خواهیم و هر چیزی را که از دست می دهیم مبنا و انگیزه ای برای واکنش های خودمان ثبت می کنیم. 

در این زمینه ما در قبال ایران انواع رفتارهای پر شدت و کینه ورزانه را از طرف عربستان شاهد هستیم. در موضع گیری های علنی، در تخریب مناسبات ایران با کشورهای دیگر، در ایجاد اختلال در مناسبات ما با کشورهای دیگر، در چهره عمومی جمهوری اسلامی در افکار عمومی، در اختلال در وضعیت تجاری و بازرگانی ما با کشورهای دیگر، در انواع زمینه ها و مهم تر از همه در بخش امنیتی ما شاهد واکنش هایی از جانب عربستان سعودی هستیم. 


این طیف گسترده از رفتار عربستان سعودی را ذیل عنوان یک رفتار خشن و یک رفتار عداوت گونه می توانیم قرار دهیم که دلیل آن باید در این عنوان هایی که عرض می کنم جستجو کنیم. عربستان سعودی در مقابل جمهوری اسلامی در تحولات منطقه یک عنصر بازنده تلقی می شود.



این روزنامه به نقل از منابع دیگر نوشت که مقامات لیبی، رئیس جمهور آفریقای جنوبی را تهدید کرده اند که اگر در اسرع وقت نسبت به باز گرداندن این منابع اقدام نکند، از وی به اتهام سرقت به دادگاه بین المللی شکایت خواهند کرد.
یک روزنامه چاپ آفریقای جنوبی نوشت: بیش از 200 میلیارد دلار و صدها تن طلا و 6 میلیون قیراط الماس و انواع جواهرات از سرمایه‌های چپاول‌شده مردم لیبی توسط دیکتاتور معدوم این کشور به آفریقای جنوبی منتقل شده بود و ارزش مجموع سرمایه های انباشته شده قذافی در هفت انبار این کشور به بیش از 2 هزار میلیارد دلار می‌رسد.
به گزارش پایگاه اینترنتی شبکه خبری العالم، روزنامه ایندیپندنت آنلاین آفریقای جنوبی از کشف ثروت های به جای مانده از دوران قذافی به ارزش بیش از 200میلیارد دلار، به علاوه صدها تن طلا و دست کم 6 میلیون قیراط الماس خبر داد.
این روزنامه می افزاید: جاکوب زوما رئیس جمهور آفریقای جنوبی و دولتش در خصوص این ثروت هنگفت با طرف های بین المللی دچار اختلاف شده‌اند. این گنج عظیم - که بزرگترین گنجینه موجود در یک جا به شمار می آید- هم اکنون در 7 انبار و پناهگاه‌هایی مخفی و سری که به شدت تحت حراست است، در مناطقی بین ژوهانسبورگ و پرتوریا نگه‌داری می شود؛ این اموال مسروقه از دارایی های مردم لیبی در 62 محموله هوایی در اواخر دوره حکومت قذافی به آفریقای جنوبی انتقال داده شده و این امر در زمان حضور زوما در لیبی برای قانع کردن قذافی به کناره گیری از قدرت صورت گرفته است.
ایندیپندنت آن لاین مدعی شد که 2 هزار میلیارد دلار در انبارهای جداگانه و علاوه بر این صدها میلیارد دلار وجود دارد و ارزش بخش نقدی و به اصطلاح قانونی این گنجینه که در آفریقای جنوبی است، از 260 میلیارد دلار فراتر است که به صورت رسمی در 4 بانک جنوب آفریقا سپرده گذاری شده بود. از دیگر سرمایه‌گذاری های «قانونی» قذافی، چندین هتل در پرتوریا و ژوهانسبورگ است.
این روزنامه به نقل از منابع دیگر نوشت که مقامات لیبی، رئیس جمهور آفریقای جنوبی را تهدید کرده اند که اگر در اسرع وقت نسبت به باز گرداندن این منابع اقدام نکند، از وی به اتهام سرقت به دادگاه بین المللی شکایت خواهند کرد.
به نوشته این روزنامه، اسناد موجود در دولت آفریقای جنوبی نشان می دهد که دستکم 179 میلیارد دلار از سرمایه‌های قذافی هم به صورت غیرقانونی در گوتنگ (یکی از استان های آفریقای جنوبی) به صورت غیر قانونی انباشته شده است.



اما آتاترک در سال پایانی عمر خود نامش را به " کَمال" (با فتح کاف) تغییر داد. او حتی به تلفظ عربی نام کمال در زبان ترکی استانبولی که با کسر کاف " کِمال" خوانده می شود نیز رضایت نداد و نام خود را تلفظ این نام در لهجه فارسی و اردو با فتح کاف " کَمال" قرار داد.
عصر ایران  " دوستان ، برای استفاده از زبان زیبای مان ، الفبای جدید ترکیه را انتخاب می کنیم. زبان غنی و آهنگین ما با الفبای جدید ترک ، خود را بیشتر نشان خواهد داد. باید از تسلط  چندین قرنی علامات و رسم الخطی که دانستن و یاد دادن آن مشکل است و در ذهن های ما تبدیل به قالب های سختی شده، خلاص شویم."مناقشه بازگشت به

با این سخنان  "کمال پاشا" (آتاترک) رهبر جمهوری لاییک ترکیه در تابستان سال 1928 (9 آگوست 1928) و در سخنرانی خود در استانبول برای نخستین بار از تصمیم خود برای تغییر الفبا و رسم الخط عربی (عثمانی) ترکیه به الفبای جدید (لاتین) خبر داد و در همان سال از اول نوامبر 1928 با تصویب قانون، الفبای ترکیه از رسم الخط سابق عثمانی (عربی) به رسم الخط لاتین تغییر یافت.

البته پیشتر از این ، در سال 1922 حکومت کمونیستی شوروی در جمهوری آذربایجان که یکی از جمهوری های 15 گانه تشکیل دهنده اتحاد جماهیر شوروی بود با تغییر الفبای عربی به لاتین ، الگویی را برای آتاترک ایجاد کرد و آتاترک نیز که می خواست جمهوری لاییک ترکیه را به جوامع مدرن اروپایی شبیه کند، از آن الگو پیروی کرد.

از اول نوامبر 1928 دولت ترکیه دست به کار شد. در آن زمان ترکیه 13 میلیون جمعیت داشت که تنها اندکی بیش از 10 درصد از جمعیت آن، سواد خواندن و نوشتن (به رسم الخط عثمانی) داشتند. به عبارت دیگر در جامعه ترکیه در آن روز تنها اندکی بیش از 1.3 میلیون نفر با سواد بودند و بقیه مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند.

اما در سال 1935 یعنی 7 سال پس از تغییر الفبای ترکیه به الفبای لاتین ، جمعیت باسواد ترکیه که قادر به خواندن الفبای جدید بود به بیش از 20 درصد جمعیت کشور (حدود 3 میلیون نفر) رسید.
در واقع آتاترک به خوبی می دانست که همزمان با تغییر الفبای ترکیه باید یک نهضت گسترده سواد آموزی راه بیندازد تا در کمتر از یک دهه بخش قابل توجهی از مردم سواد خواندن و نوشتن با الفبای جدید را پیدا کنند تا این خط و الفبا نهادینه شود.

آتاترک موفق شد و تا میانه های قرن بیستم میلادی (یعنی حدود بیست سال از تغییر الفبا) بخش بزرگی از نسل جدید ترکیه کاملا با خواندن و نوشتن با  الفبای جدید آشنا شدند و به مرور زمان کسانی که هر دو الفبا را می دانستند به دلیل کهولت سن درگذشتند و این گونه تقریبا در ترکیه دهه های پس از نیمه قرن بیستم کمتر کسی سواد خواندن و نوشتن به خط الرسم عربی(عثمانی) را داشت. تنها برخی محققان و دانشجویان تاریخ و ادبیات که علاقه به خواندن و مطالعه متون قدیمی و یادگیری خط الرسم سابق را داشتند در دانشگاه ها در قالب  رشته تخصصی – تحصیلی  این زبان را آموختند و البته تنها یک استثنا در این میان بود و آن مدارس "امام خطیب" (حوزه های آموزش علوم دینی) بودند که همچنان با تدریس قرآن و زبان عربی در کنار زبان لاتین ، نسلی از روحانیون و علمای دینی را که قادر به خواندن و نوشتن به زبان عربی بودند را تربیت کردند.

مضاف بر اینکه طبق قانون جمهوری لاییک ترکیه این دانش آموزان مدارس امام خطیب می باست پس از فراگیری زبان لاتین در مقطع ابتدایی مدارس ، جذب این مدارس دینی می شدند و به طریق اولی پس از کسب سواد خواندن و نوشتن به الفبای جدید لاتین ، در دوره متوسطه تازه سر درس خواندن و نوشتن به زبان عربی و خط الرسم رایج در زمان عثمانی می نشستند.

سودای نوعثمانی و تغییر خط در ترکیه

در روزهای گذشته سیاست دولت اسلامگرای ترکیه درباره احیای خط الرسم عثمانی در مدارس به عنوان یکی از دروس اختیاری تبدیل به موضوعی مورد مناقشه در جامعه ترکیه شده است.

مخالفان حکومت اسلامگرای ترکیه می گویند ، دولت اردوغان و داوود اوغلو قصد دارند ریشه های جمهوری لاییک ترکیه را بخشکانند و می خواهند تغییراتی اساسی و بنیادی در جهت احیای امپراتوری عثمانی و بازگشت به سنت های سابق " عثمانی – اسلامی" احیا کنند.

رأی شورای آموزشی ترکیه در هفته جاری (که غالب اعضای آن از حامیان اسلامگرایان حاکم بر ترکیه اند) مبنی بر اجباری شدن تدریس رسم الخط عثمانی در مدارس مذهبی و اختیاری شدن آن در دبیرستان ترکیه ، جنجال زیادی به پا کرده است.

اگر این طرح اجرا شود دانش آموزان مدارس دینی باید زبان عثمانی را بیاموزند و همه دانش آموزان ترکیه در مقطع دبیرستان می توانند  در صورت تمایل آموزش رسم الخط عربی رایج در دوره عثمانی را از نظام آموزشی طلب کنند و نظام آموزشی موظف است به میزان متقاضی موجود، امکانات تدریس این رسم الخط را در مدارس مهیا کند.

طبیعی است که با توجه به حمایت های دولت از آموزش و گسترش رسم الخط منسوخ شده دوره عثمانی ، با حمایت های دولتی پشت سر این طرح، پیش بینی می شود تا یک دهه آینده صدها هزار و شاید میلیون ها دانش آموز ترکیه بتوانند سوادی حداقلی از رسم الخط منسوخ شده دوره عثمانی را کسب کنند و این مساله می توان  زیر بنا و پایه ای برای تغییر و بازگرداندن رسم الخط دوره عثمانی به عنوان رسم الخط رسمی در جمهوری ترکیه باشد.

نگرانی محفل لاییک نیز از این مساله است. از سوی دیگر به گمان بسیاری از کارشناسان مسایل آموزشی در ترکیه، به دلیل نبود تعداد کافی استاد مسلط به رسم الخط عربی در نظام آموزشی ترکیه ، دولت احتمالا مجبور خواهد شد صدها و شاید هزاران معلم را از کشورهای عرب برای تدریس در مدارس ترکیه تحت استخدام بگیرد.

چالش های طرح جدید دولت ترکیه

چند سالی است که مساله احیای امپراتوری عثمانی در قالب طرح " نو عثمانی گری" دولت اسلامگرای ترکیه که یکی از پایه های اصلی و تئوریسین آن  "احمد داوود اوغلو" نخست وزیر ترکیه است در محافل سیاسی داخلی ترکیه و در سطح منطقه و حتی بین المللی مورد بحث و مناقشه است.

احیای خط الرسم دوره عثمانی به عنوان یک نماد بارز فرهنگی می تواند به عنوان مصداقی دیگر از تلاش های دولت اسلامگرای ترکیه (به رهبری رجب طیب اردوغان) تلقی شود.

با این حال به گمان بسیاری، اگر آتاترک در تغییر خط الرسم ترکیه از عربی به لاتین با چالش بزرگی مواجه بود، دولت اسلامگرای فعلی ترکیه با چالشی به مراتب بزرگ تر از آتاترک مواجه است.

این چالش ها از مخالفت های جدی محافل مخالف دولت ترکیه گرفته تا کمبود امکانات و زیر ساخت های آموزشی (کمبود معلم) از سویی و نرخ باسوادی بالای 90 درصد ترکیه است که همگی زبان ترکیه را با خط الرسم لاتین آموخته اند که کار را برای تغییر یا دوگانه کردن خط الرسم در این کشور به ویژه در شرایطی که خواندن دیگر زبان های خارجی از جمله انگلیسی نیز در مدارس ترکیه به عنوان زبان دوم در دهه های گذشته رایج بوده، می تواند انتقادها از سیستم و نظام آموزشی ترکیه را دو چندان کند.

با این حال به نظر می رسد تحلیل قالب در میان تئوریسین ها و سیاست مداران اسلامگرای ترکیه این است که حتی اگر با این طرح زمینه آموزش دستکم یک میلیون جوان و نوجوان ترکیه با خط الرسم دوره عثمانی فراهم شود این مساله می تواند سنگ بنای بازگشت به خط الرسم سابق باشد.

بهانه خواندن سنگ قبر 

دولت اسلامگرای ترکیه در 12 سال گذشته با اجرای سیاست های خود در بسیاری از موارد با لغو یا تغییر و اصلاح قوانین، نظام لاییک ترکیه را تعدیل کرده و به یک دولت سکولار با گرایش اسلامگرا تغییر شکل داده است.

برخی ناظران معتقدند با کشیدن دندان های تیز ارتش و رام کردن نظامیان که با موفقیت از سوی دولت اردوغان در یک دهه گذشته به انجام رسید و با تغییراتی که در قانون اساسی و برخی قوانین آموزشی و اجتماعی این کشور اعمال شده است ( برای مثال برداشته شدن منع حجاب در مدارس ، دانشگاه ها و ادارات دولتی)، حالا دولتمردان ترکیه می توانند طرح های در قالب نوعثمانی گرایی خود را با فراغ بال بیشتری جلو ببرند که طرح بازگشت به خط الرسم عثمانی یکی از مهم ترین و نمادین ترین آنهاست.

اردوغان در توجیه این طرح گفته است بسیاری از مردم ترکیه در دهه های گذشته با تغییر خط الرسم ارتباط خود را با تاریخ و گذشته خود از دست داده اند و به کنایه افزوده است: "بسیاری از ما وقتی سر مزار اجدادمان حاضر می شویم نمی توانیم حتی متن نوشته شده روی سنگ قبر آنها را بخوانیم."
یک سنگ قبر متعلق به دوره عثمانی 

مناقشه بازگشت به
در مقابل روشنفکران لاییک و مخالفان دولت اردوغان می گویند نوشته های روی سنگ قبر در دوره عثمانی به قدری با خط های نستعلیق و تو در تو نوشته شده که خواندن آنها مهارت  خاصی می طلبد و حتی برای کسانی که با رسم الخط عربی هم آشنایی دارند ، کار چندان ساده ای نیست، وانگهی اگر قرار است به خاطر خواندن متن سنگ قبر بخواهیم میلیون ها نفر را ملزم به تغییر خط الرسم مالوف و جا افتاده کنیم از این کار چه سودی می بریم؟ آیا خواندن متن های سر مزار پدربزرگان و اجداد آن قدر اهمیت دارد که رسم الخط بیش از 8 دهه ای یک کشور را در حرکتی گام به گام تغییر دهیم؟

نارضایتی آتا ترک از نامش

پروفسور " محمد آلکان" استاد تاریخ دانشکده علوم سیاسی دانشگاه استانبول می گوید : آتاترک حتی از نام مصطفی کمال که روی او گذاشته بودند راضی نبود و در سال پایانی عمر خود این نام را تغییر داد و به نام " کَمال " (به فتح کاف) تغییر داد و شناسنامه جدید گرفت. 

طبق گفته این استاد دانشگاه در ترکیه آتا ترک یک بار به زنی که می خواست نام پسر بچه تازه متولد شده خود را " مصطفی کمال" بگذارد، گفت که اگر او دوست دارد این کار را بکند او حرفی ندارد و نمی خواهد او را بازدارد اما باید این حقیقت را بداند که او از نام خودش راضی نیست.

مصطفی نام عموی آتاترک بود که ظاهرا در دوره نوجوانی درگذشته است و پدر آتاترک به دلیل علاقه ای که به برادر درگذشته اش داشته، نام فرزند خود را مصطفی کمال می گذارد.  

اما آتاترک در سال پایانی عمر خود نامش را به " کَمال" (با فتح کاف) تغییر داد. او حتی به تلفظ عربی نام کمال در زبان ترکی استانبولی که با کسر کاف " کِمال" خوانده می شود نیز رضایت نداد و نام خود را تلفظ این نام در لهجه فارسی و اردو  با فتح کاف  " کَمال" قرار داد.

البته آتاترک به رغم کوشش های اولیه در جا انداختن نامش با فتح کاف، باز در ماه های پایانی عمر خود در نوشته ها و فرامین  همان نام " کِمال" را برای خود گذاشت اما شناسنامه خود را به نام " کَمال" گرفت و پس از مرگش نیز با همین نام از جهان خداحافظی کرد.

تغییر الفبا و سرگردانی در هویت ترکیه

در نگاهی کلی بر ترکیه در 9 دهه گذشته باید به این نکته  اذعان کرد که آنچه آتاترک به عنوان بنیانگذار جمهوری لاییک ترکیه در قالب اصلاحات و رفرم های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و... انجام داد که تغییر رسم الخط نیز یکی از آنها بود با این پیش فرض خوش بینانه (و البته در زمان خود رایج) همراه بود که شبیه شدن و همراهی شکلی با مظاهر تجدد و شبیه کردن (ولو فرمالیته) جامعه به سبک و الگوی اروپایی (غربی) می تواند جامعه را به توسعه برساند. ابطال این نگاه و فرض خوش بینانه با گذشت بیش از 9 دهه از اصلاحات انجام شده از سوی آتاترک در جامعه ترکیه و هم صنفان هم نظر با او در دیگر نقاط جهان، اثبات شده است. در جامعه ترکیه امروز ، بیش از هر چیزی میل و گرایش به سنت ها و الگوهای اسلامی - شرقی اگر بیشتر از الگوی مورد پسند و تاکید آتاترک نباشد، کمتر از آن هوادار ندارد.

به نظر می رسد اصلاحات انجام شده از سوی آتاترک به ویژه در مورد خاص مورد بحث که همان الفبا باشد، نه تنها از نظر مهندسی فرهنگی کمک چندانی به غربی شدن ترکیه نکرد بلکه امروزه هیچ یک از مهم ترین جنبش هایی که زیر پوست جامعه ترکیه نفس می کشند و یا فعالیت آشکار دارند، جنبش های غربگرا نیست و تنها از جنبه های مورد تاکید آتاترک که "ملیت ترک" بود، می توان به جنبش های ملی گرای پان ترکیستی اشاره کرد که حامیان جدی در ترکیه دارد.

آتاترک معمار رهنمون کردن ترکیه از الگوی رایج 7 قرنی " امت محور دوران عثمانی" به الگوی غربی و مدرن " دولت – ملت ترک " بود، اما اعمال این الگو هر چند در زمان خود دستاوردهایی برای ترکیه به همراه داشت، اما آن فرض خوش بینانه آتاترک درباره رشد و توسعه و ترقی ملت ترکیه در دهه های بعدی را محقق نکرد.

ترکیه امروز با وجودی که عضوی از ناتو است اما به لحاظ فرهنگی به هیچ وجه مورد پسند اروپایی ها نیست تا آن را به عنوان یک عضو کامل در مجموعه اتحادیه اروپا پذیرا باشند. 

به واقع با تغییر رسم الخط ترکیه از سوی آتاترک هر چند به لحاظ شکل و فرم الفبای این کشور به لاتین شبیه شده، اما این تغییر به هیچ وجه به نزدیک تر کردن فرهنگ و ساختارهای فرهنگی ترکیه به اروپا نینجامیده و از سوی دیگر تلاش های چند دهه ای ترکیه برای تشکیل دادن و رهبری یک محور و ائتلاف از دولت ها و ملت های ترک زبان از ارومچی چین و مغولستان گرفته تا منطقه بالکان در اروپا تماما به شکست انجامیده و این منطقه وسیع با وجودی که ادعا می شود دارای بیش از 300 میلیون ترک زبان ( به ادعای پان ترکیست ها از ترک های شرقی (اویغور) گرفته تا ترک های غربی همچون بوسنی و البانی ) است اما این خط و رشته ظاهری را ظاهرا تنها پان ترکیست های ترکیه می بینند و اثری واقعی  از این محور در سیاست بین الملل که آمال و هدف دولت های لاییک ترکیه به ویژه از دهه 1990 بدین سو بوده است، دیده نمی شود.

حال دولت اردوغان نیز در صدد تغییر برآمده است ، اما به نظر نمی رسد این تغییر نیز مشکل جامعه قطبی شده ترکیه را حل کند. ترکیه امروز شبیه فردی است که علی رغم پیشرفت های چشمگیر در کسب جایگاه و موقعیت اجتماعی و کسب در آمد بالنسبه مناسب و بالا و امکان دسترسی به امکانات بالای زیستی، به لحاظ روانی خلایی جدی در هویت فردی و شخصی خود حس می کند و این مساله تا حل نشود ، گره ای جدی در کمبود احساس رضایت او حل نمی شود.

ترکیه امروز کشوری است که با وجود موفقیت های اقتصادی و پیشرفت های دهه های گذشته ،در برزخی بین هویت "شرقی و غربی" گرفتار آمده است و پروژه 5 دهه ای تقاضا برای عضویت در اتحادیه اروپا با ناکامی نسبی مواجه بوده است و اروپایی ها هر چند نمی خواهند ترکیه را به ملاحظات مختلف از خود به طور کامل دلسرد کنند، اما بر هیچ تحلیلگر و سیاستمدار عاقلی پوشیده نیست که ترکیه (دستکم با شرایط موجود و تا سال های آتی و آینده ای میان مدت ) عضو کلوپ اروپایی ها نخواهد شد.

اما این مساله و دغدغه برای دولت اسلامگرای ترکیه چندان ناخوشایند نیست. اتفاقا شاید از یک منظر برای اسلامگرایان حاکم بر ترکیه این مساله بد نباشد، چرا که به آنها کمک می کند پروژه نو عثمانی گری خود را پیش ببرند.

هر چند دولتمردان حاکم بر آنکارا به طور صریح این مساله را نمی گویند و در ظاهر اعلام می کنند به دنبال عضویت کامل ترکیه در اتحادیه اروپا و رایزنی در این باره و ادامه مذاکرات هستند و خواسته آنها عضویت کامل در اتحادیه اروپا است ، اما در این زمینه اشاره به دو نگاه و سیاست دولت اسلامگرای ترکیه خالی از لطف نیست:

1- نخست اینکه اسلامگرایان حاکم برترکیه می خواهند با عضویت احتمالی در اتحادیه اروپا ، با بالا بردن سهم مسلمانان در این اتحادیه ، این اتحادیه را از حالت یک کلوپ کاملا مسیحی خارج کنند. اسلامگرایان حاکم بر ترکیه به خوبی از عمق بی دینی موجود در جوامع اروپایی آگاهند و می دانند که در  جوامع اروپایی با وجودی که دین غالب مسیحی است اما نزدیک به 70 درصد از مردم اروپا اساسا خود را دیندار نمی دانند و قائل به دین خاصی نیستند و در بهترین حالت مسیحیان شناسنامه ای هستند. این مساله امکانی برای دولت اسلامگرای ترکیه ایجاد می کند که همانند حمله مسلمانان به اروپا در قرن هشتم میلادی از طریق تنگه باب المندب در غرب اروپا ( اسپانیا – آندلس) این بار با رضایت خود اروپایی ها یک کشور مسلمان رسما از شرق این اتحادیه وارد این کلوپ شود. در واضع در صورت تحقق سناریوی نخست و عضویت ترکیه در اتحادیه اروا اسلامگرایان حاکم بر ترکیه این مساله را به فال نیک خواهند گرفت و آن را سبب افزایش درصد جمعیت مسلمانان اتحادیه اروپا به بیش از 20 درصد جمعیت این اتحادیه می دانند.

2- نکته دوم اینکه شاید اسلامگرایان حاکم بر ترکیه با وقوف به اینکه اروپایی ها در نهایت در را به روی آنها نخواهند گشود، می خواهند تکلیف جامعه ترکیه را یکسره کنند و مسیر آینده این کشور را نه به سمت ملیت گرایی ترکی و نه به سمت غربی شدن بلکه با همگرایی با مجموعه ای از کشورهای اسلامی و عربی به سمت یک الگوی نوینی تحت لوای "نو عثمانی گری "هدایت کنند.

البته خوش بینی های اولیه در قالب این پروژه دولت اسلامگرای ترکیه با توقف موج بهار عربی و به در بسته خوردن اسلامگرایان در مصر و پس زدن اسلامگرایان تونسی از سوی جامعه مدنی این کشور و ایجاد یک جنگ داخلی در لیبی پس از قذافی و اوضاع داخلی سوریه و تثبیت موقعیت بشار اسد پس از قریب به 4 سال تلاش مخالفان مسلح برای ساقط کردن او و... به در بسته خورد.

دولت اسلامگرای ترکیه ظاهرا برای این پروژه خود می خواست از همراهی موقت و ائتلاف با جنبش اخوان المسلمین بهره برده و با نزدیک شدن به این گروه به طور مشترک با این گروه رهبری جنبش های تحول خواه را در موج بهار عربی در کشورهای مختلف عربی به دست گیرد و در نهایت با پیروزی در انقلاب های عربی در ساختار تشکیل شده در دولت های جدید سهم و نقش پررنگی ایفا کند به ویژه اینکه اسلامگرایان حاکم شده در کشورهایی که مواجه با تغییر حکومت می شدند به دلیل نداشتن تجربه حکومتداری به برادران مسلمان و دموکرات خود در ترکیه نیاز بیشتری حس می کردند.

به هرجهت این پروژه نیز تا اطلاع ثانوی به در بسته خورده است و ترکیه از سرمایه گذاری عظیم خود روی بهار عربی طرفی نبسته است.
مخلص کلام اینکه به نظر می رسد در زمینه مهندسی فرهنگی جامعه ترکیه نه اقدام 80 سال پیش آتاترک توانست به جز نزدیک کردن شکلی  الفبای ترکیه به الفبای لاتین تغییری محتوایی در عمق دادن به مدرنیته در کالبد جامعه ترکیه دهد و نه تصمیم امروزی دولت ترکیه برای بازنگری در آن و بازگشت آرام و گام به گام به خط الرسم قدیمی دردی را در جهت اهداف و خواسته های حاکمان این کشور دوا خواهد کرد.

جامعه ترکیه مسیر خود را می رود و در دهه های گذشته به واسطه این مهندسی های فرهنگی دولتمردان،  مسیر آن عوض نشده است. نه آتاترک توانست با تغییر رسم الخط مسیر جامعه ترکیه را عوض کند و ترک ها را به مردمی با هویت غربی نزدیک کند و نه احتمالا دولت اردوغان خواهد توانست بخش بزرگی از جامعه ترکیه را که لاییک می اندیشند را تغییر دهد.

البته نا گفته نماند که تغییر الفبای ترکیه از الفبای دوران عثمانی به لاتین ارتباط بخش بزرگی از این جامعه را با گذشته تاریخی خود قطع کرد و از این نظر بسیاری از منتقدان این اقدام آتاترک می گویند اقدام او شکافی عمیق در تاریخ ترکیه ایجاد کرده است، اما هدف آتا ترک صرفا تغییر شکل نبود و اگر تغییر شکل نیز بود با این پیش فرض خوش بینانه بود که این تغییر شکل با گذشت چند نسل به تغییر ذائقه فرهنگی ومحتوا خواهد انجامید، در حالی که امروزه خلاف این استنباط و گزاره اثبات شده است و بخش قابل توجهی از جامعه ترکیه دیندار و سنتی باقی مانده اند و توانسته اند سنت های خود را در خانه هایشان حفظ کنند و بیش از یک دهه است که با حمایت ها و آرای خود دولتی را روی کار آورده اند که اتفاقا در بسیاری از اصلاحات در قالب لاییسیته آتاترک دست برده و حالا نیز می خواهد  در یکی از بزرگ ترین و مهم ترین اصلاحات یا تغییرات در قالب مهندسی فرهنگی آتاترک دست برده و اوضاع را به ماقبل آن بازگرداند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد