سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی و اقتصادی و تحلیل های روز





دلیل رشد قارچ‌گونه بانک‌ها و موسسات اعتباری در وضعیت رکودی اقتصاد ایران چیست؟

 
با وجود رشد اقتصادی منفی ایران در سال‌های اخیر، بانکداری آن چنان پرسود بوده است که به مقدار زیادی بانک و موسسه اعتباری تاسیس شد و هنوز هم متقاضیان بسیاری به دنبال تاسیس بانک هستند.
دلیل رشد قارچ‌گونه بانک‌ها و موسسات اعتباری در وضعیت رکودی اقتصاد ایران چیست؟
گروه اقتصادی جهان نیوز : در سال های گذشته همزمان با رکودی که بر اقتصاد ایران حاکم بوده است و تعدادی از واحدهای تولیدی و صنعتی به حالت نیمه تعطیل و تعطیل درآمده اند، تعداد بانک ها و موسسات اعتباری با سرعت بالایی رشد کردند و برای بسیاری این سوال مطرح شده است که دلیل این افزایش شدید بانک ها در کشور چیست؟

طبق آمار بانک جهانی در حالی تعداد بانک های ایرانی به میانگین ۲۸ بانک در ۱۰ سال گذشته بالغ می شود که میانگین تعداد بانک های جهانی در این بازه ۱۲ است. این رقم در کشورهای نفت خیز حدود ۱۱ و در کشورهای با درآمد متوسط به بالا حدود ۱۶ و در کشورهای با درآمد بالا به ۲۸ می رسد.

این آمار نشان می دهد که تعداد بانک ها در کشور ما تقریبا ۲.۵ برابر متوسط جهانی و کشورهای نفت خیز، نزدیک به دو برابر کشورهای با درآمد متوسط به بالا و برابر با کشورهای پردرآمد جهان است. در حالی که بسیاری از آمارهای اقتصادی ما با تعداد بانک های کشور ناهماهنگ هستند.

اما به واقع دلیل این رشد ناموزون تعداد بانک ها و موسسات اعتباری در کشور ما چیست و چه نتایج و عوارضی را برای اقتصاد ما ایجاد کرده است؟

مشخصا بانک داری در سال های گذشته فعالیت پرسودی بوده است که این تعداد بانک و موسسه اعتباری تاسیس شده است و هنوز هم متقاضیان بسیاری به دنبال تاسیس بانک هستند. در حالی که رشد اقتصادی کشور در سال گذشته منفی بود برخی از بانک های خصوصی بالغ بر ۵۰ درصد سود بدست آوردند.

بخشی از رونق بانکداری در اقتصاد کشور ما مانند کشورهای نفت خیز دیگر با وجود رکود و رشد منفی به دلیل درآمدهای نفتی است. البته این عامل چیز جدیدی نیست و از دهه ۵۰ که ما شاهد افزایش درآمدهای نفتی در کشور هستیم رشد بانک ها نیز رخ داده است و با هر اوجی تعداد بانک ها و شعبات آن ها افزایش می یابد. دلیل آن هم این واقعیت است که خوراک نظام بانکی گردش پول است و حتی در سال گذشته که بالاترین رکود را در سالیان گذشته تجربه کردیم باز هم ما درآمد نفتی قابل توجهی داشتیم که باعث ایجاد گردش پول بیشتر و نیاز به مبادلات ارزی و گشایش ال سی می کردند و همه اینها یعنی سود بیشتر برای بانک ها.

در این جا این سوال مطرح می شود که اگر گردش پول وجود دارد و بانکداری رونق دارد چرا تولید با رکود مواجه است و تولید کنندگان از فقدان نقدینگی رنج می برند؟ پاسخ به این پرسش دقیقا می تواند دلیل رشد قارچ گونه بانک ها و موسسات اعتباری را نیز توضیح دهد.

در واقع علت رشد بانک ها در سالیان گذشته تنها رشد نقدینگی در کشور نیست. کما اینکه در حال حاضر ما شرایط رکودی را تجربه می کنیم. مساله این است که به دلیل ضعف نظارت بانک مرکزی بر نظام بانکی و تاسیس چندین موسسه مالی و اعتباری غیر مجاز، بانک ها از نقش اصلی خودشان فاصله گرفته اند و به جای تامین منابع مورد نیاز بخش تولیدی کشور به دلالی و فعالیت های واسطه ای روی آورده اند و از آن جایی که شرایط اقتصادی در چند سال گذشته تحت تاثیر برخی عوامل از جمله تحریم های ظالمانه غرب نسبتا بی ثبات بود، سود سرشاری را از این فعالیت ها بدست آوردند.

دقیقا به همین دلیل است که وقتی تولید وضعیت خوبی ندارد بانک ها سودآور بودند و کماکان به توسعه خود ادامه می دادند.

به عبارت دیگر همان طور که آمار بانک جهانی نیز نشان می دهد تعداد بانک ها و موسسات مالی و اعتباری با شرایط اقتصادی و میزان درآمد ما در چند سال گذشته قابل توجیه نیستند و زمانی که به فعالیت های غیر مولد آن ها در بازارهایی مانند مسکن و ارز نگاه می کنیم دلیل این وضعیت روشن می شود.

چنین نظام بانکداری می تواند تبعات منفی سنگینی برای اقتصاد کشور داشته باشد کما اینکه بسیاری از کارشناسان آن ها را در تشدید بی ثباتی های اخیر بی تقصیر نمی دانند.

نتیجه اینکه باعث رشد بی رویه سرمایه های مالی در نسبت با نقدینگی بخش تولید می شود که نتیجه آن افزایش سفته بازی یا به اصلاح بخر و بفروش در اقتصاد است. متاسفانه کشور ما در حال حاضر از این وضعیت رنج می برد و حجم فعالیت های سفته بازی به نسبت بخش تولید بسیار بالاست.

تعدد بانک هایی که نظارتی بر آن ها وجود ندارد باعث شده است بخش قابل ملاحظه ای از این فعالیت ها از نظام بانکی سرچشمه بگیرد و به بی ثباتی اقتصادی دامن بزند.

یک اثر دیگر تعدد بانک ها در شرایط عدم حضور موثر بانک مرکزی تخصیص اعتبارهای غیر قانونی بوده است که منجر به خلق اعتبار در چرخه اقتصادی شده است. اعتباری که تولید سهمی از آن ندارد. چنین وضعیتی باعث تشدید تورم و افزایش نارضایتی عمومی می شود.

شکل گیری فساد گسترده می تواند از نتایج دیگر رشد قارچ گونه بانک ها باشد. در این شرایط بانک ها اقدام به صدور ضمانت نامه ها و ارائه تسهیلات به صورت سلیقه ای و مطابق منافعشان می کنند بدون اینکه به توجهی به بخش تولید و اقتصاد کشور داشته باشند.صدور ضمانتنامه هشت هزار میلیارد تومانی از سوی یکی از موسسات مالی و اعتباری برای بابک زنجانی یکی از این موارد است.

ضمن اینکه امکان سوء استفاده از سپرده های مردم توسط مدیران بانکی نیز مهیا می شود و با به خطر افتادن موقعیت بانک ها می تواند عوارض اقتصادی و اجتماعی و امنیتی به دنبال داشته باشد.

به هر طریق به عقیده بسیاری از کارشناسان رشد بانک ها و موسسات مالی و اعتباری خصوصا موسسات خصوصی در شرایط اقتصاد ایران که بخش مالی آن فربه و غیر مولد شده است یک سم است و بانک مرکزی برای جلوگیری از آسیب بیشتر اقتصاد و بازگشت ثبات، ضمن تقویت نظارت بر این بنگاه ها فکری برای رفع چالش های موجود کند.

منبع: خبرگزاری دانشجو




درگیری‌های عمیق داعش و القاعده/3
«تو امروز خودت و القاعده‌ات را در مقابل دو گزینه قرار داده‌ای که سومینی ندارد: یا به خطای خودت ادامه دهی ... و شکاف و جنگ بین مجاهدین در عالم کماکان ادامه یابد. یا آنکه به لغزش و خطای خود اعتراف کنی و در صدد اصلاح و جبران آن برآیی.»
گروه بین‌الملل مشرق - بیست و یکم اردیبهشت بود که پیام صوتی جدیدی از سخنگوی رسمی داعش ابومحمد العدنانی منتشر شد. این پیام صوتی که عنوانش بود «ببخشید امیر القاعده»، حاوی حملات شدیدی به رهبر این سازمان اَیمَن الظواهری بود. هر چند باب صلح را به روی او باز می‌گذاشت، اما با شرط و شروطی «داعشی»! هرچند که محال است ظواهری این شروط را بپذیرد چراکه به نظر نمی‌رسد تحمل تبعات آن را داشته باشد. 

وقتی داعش رسما اعلام میکند رهبر القاعده را داخل آدم نمی‌داند! /داعش خطاب به القاعده: خروج از سوریه محال است
به نوشته‌ی صهیب عنجرینی (یکی از محققین برتر گروه‌های تکفیری) در رونامه الاخبار، با سخنان اخیر ابومحمد العدنانی فصل جدیدی از جنگ کلامی بین القاعده و داعش آغاز شد. تندی این پیام صوتی را می‌توان بی سابقه شمرد، پیامی که دروازه‌‌ی «جنگ داخلی جهادی» را کماکان بازِ باز نگه داشت. 

سخنگوی داعش، بخشی زیادی از پیام طولانی اش (پیامی سی و دو دقیقه ای) را به ذکر تاریخ روابط بین دو سازمان اختصاص داد. عدنانی، در ابتدا با ذکر نمونه‌هایی از سران پیشین القاعده آغاز نمود (کسانی چون اسامه بن لادن و سلیمان بوغیث کویتی سخنگوی القاعده و ابومصعب الزرقاوی) تا به استناد به روش آنها، «انحراف القاعده از روش و مسیر خود» را ثابت کند، چیزی که به قول او «این القاعده‌ [قاعدة الجهاد، پایگاه جهاد]ی بود که ما می‌شناختیم و روشش اینطور بود. هر کس روشش را تغییر دهد ما هم نظرمان را نسبت به او تغییر می‌دهیم.» 

سخنگوی داعش تأکید کرد که «بیعت» پیشین با القاعده از سر «میل شدید به حفظ وحدت جهاد جهانی» بوده است. عدنانی به این ترتیب میخواست ثابت کند که بیعت پیشین با سازمان القاعده بیعت «تقدیر» [حفظ شأن و جایگاه] بوده نه بیعت «تبعیت».
 عدنانی تأکید کرد که «دولت [اسلامی عراق و شام] در طول دو سال گذشته و برای حفظ وحدت کلمه و وحدت صفوف مجاهدین، جلوی سربازان خود را گرفته و خشمش را فرو خورد ... تاریخ این را ثبت کند که القاعده حق بزرگی بر گردن ایران دارد[!! یعنی به نفع ایران کار کرده است!] ... و به واسطه‌ی القاعده است که دولت [اسلامی عراق و شام] رد سرزمین حرمین [عربستان] فعالیت نمی‌کند و به این ترتیب گذاشته است که آل سعود از نعمت امنیت برخوردار باشند.» 

عدنانی سپس روی کلام را به رهبر فعلی القاعده ایمن الظواهری برگردانده و گفت: «نه تو و نه کسانی که پیش از تو بودند هرگز به عنوان امیری که با سربازانش حرف می‌زند یا به شکل امر، با ما صحبت نکرده‌اند.» 

وقتی داعش رسما اعلام میکند رهبر القاعده را داخل آدم نمی‌داند! /داعش خطاب به القاعده: خروج از سوریه محال است
ابومحمد الجولانی
به رغم لحن آرام صحبت در اینجا و حفظ احترام شکلی برای ظواهری، عدنانی تا جایی که می‌شد سعی کرد ثابت کند نظرات ظواهری اشتباه است. مثلا در چندین عبارت ظواهری را به «چند پاره کردن صفوف مجاهدین» متهم کرده و این داستان را مدام با ارتباط دادنش به رهبر جبهة النصرة ابومحمد الجولانی صورت می‌داد. از جمله در جایی از این پیام گفت: «... فاجعه در شام، ناگهان بروز کرد. و امت با این شوک مواجه شد که تو بیعت شخص خائن فریبکار [جولانی] را پذیرفتی» ... «با تأیید خیانت فرد خیانتکار و با یاری او، مسلمانان را ناراحت کردی» ... «تو کسی هستی که فتنه را برپا کردی و روی آتشش نفت پاشیدی» ... «شیخ اسامه رحمه الله کلمه ی مجاهدین را یکی کرد و تو آن را چند دسته کردی و به بدترین شکل ممکن پاره‌پاره‌اش نمودی» 

به نظر می‌رسد که عدنانی در این پیام، صلحی با شروط «داعشی» را به ظواهری پیشنهاد می‌‌‌دهد، البته با چاشنی تهدید پنهان در صورت نپذیرفتن او: «تو امروز خودت و القاعده‌ات را در مقابل دو گزینه قرار داده‌ای که سومینی ندارد: یا به خطای خودت ادامه دهی ... و شکاف و جنگ بین مجاهدین در عالم کماکان ادامه یابد. یا آنکه به لغزش و خطای خود اعتراف کنی و در صدد اصلاح و جبران آن برآیی

و ما دوباره دست‌ [دوستی]مان را به سوی تو دراز می‌کنیم.» البته این «دراز کردن دست دوستی» مشروط شد به کنار گذاشتن جولانی: «از تو می‌خواهیم که اولا از خطای کشنده‌ات عقب‌نشینی کنی و بیعت خائن فریبکار پیمان شکن [جولانی] را رد کنی ... این تو بودی که آتش فتنه را برافروختی و این خود تویی که اگر بخواهی می‌توانی آن را خاموش کنی.» البته عدنانی شرط دیگری را هم مطرح کرد که «عمق شرعی» ظواهری را هدف قرار می‌داد: «از تو می‌خواهیم که راه و روش خود را اصلاح کنی و با صدای بلند رافضی‌های مشرک نجس را تکفیر کنی.» [گفتنی است که ایمن الظواهری در عین کفر آمیز خواندن عقاید پیروان اهل بیت، مدعی است «عوام شیعیان» چون به قول او «خیال می‌کنند که این عقاید اسلامی است» کافر نیستند!

وقتی داعش رسما اعلام میکند رهبر القاعده را داخل آدم نمی‌داند! /داعش خطاب به القاعده: خروج از سوریه محال است
در ادامه ی این پیام صوتی، سخنگوی داعش، کشیدن درگیری به میادین منطقه‌ای را (که از پیام قبلی‌اش شروع کرده بود) ادامه داد و از رهبر القاعده خواست «علنا ارتداد ارتش مصر و پاکستان و افغانستان و لیبی و تونس و یمن را اعلام کنی ... و در دعوتی صریح و روشن بخواهی که مسلمانان روش‌های مسالمت آمیز را کنار بگذارند و سلاح به دست بگیرند با این مرتدان، جهاد و نبرد مسلحانه کنند. خصوصا در مصر برای جنگ با ارتش سیسی. ضمن آنکه از مرسی مرتد هم اعلام تبری کنی و کنند.» 

ابومحمد العدنانی از ظواهری خواست «ارث اسامه را از بین نبرد» و تاکید کرد «ما از تو چیزی نخواسته‌ایم جز اموری که مشروع و حتی بر تو واجب است. قضایا را طوری جور کن که حکیم باشی [پیروان ظواهری، به او لقب حکیم امت می‌دهند] و آتش فتنه‌ای که خودت سبب برافروختنش بودی را خاموش نمایی. فتنه‌ای که با آن خودت و القاعده‌ات را تبدیل به جوک کرده‌ای و آن را بازیچه‌ای کرده‌ای در دست یک پسربچه‌ی خائن چشم سفید بیعت شکن که حتی ندیدی‌اش [ابومحمد الجولانی] و اجازه‌ داده‌ای که با شما بازی کند همانطور که بچه با توپ، بازی می‌کند.» 

وقتی داعش رسما اعلام میکند رهبر القاعده را داخل آدم نمی‌داند! /داعش خطاب به القاعده: خروج از سوریه محال است
 اَیمَن الظواهری
بعد از این بود که عدنانی به صورت واضح اقدام به تهدید کرده و گفت: «اقدام کن و از نهایت بد، بترس.» 
در بخشی از این پیام، عدنانی به تفصیل مشغول پاسخ‌‌گویی به پیام اخیر ظواهری شده و با پرسیدن سؤالاتی سعی در ابطال حرف‌های ظواهری داشت: «از تو می‌پرسیم این نوادگان ابن ملجم که در یک پیام صوتی‌ات به آن اشاره کردی کیستند؟ این‌ها چه کسانی‌‌اند که همه‌ی مسلمانان باید در مقابلشان بایستند؟ این ادامه دهندگان راه قاتلین عثمان کیستند؟ می‌خواهیم با شجاعت این عباراتت را توضیح دهی.» 

عدنانی همچنین سعی نمود که مسئولیت خون «مجاهدین» را هم بر گردن ظواهری بیندازد چون «سربازانت در شام، در جبهه‌ی جولانی [جبهة النصرة] و هم‌پیمانانشان از جمله جبهة ضرار [جبهة اسلامی] و مجلس نظامی کفری [شورای نظامی ارتش آزاد] و مابقی صحوات [گروه‌های نظامی ضد مجاهدین] اینطور برداشت کرده‌اند که مقصود، سربازان دولت [اسلامی عراق و شام]اند. فلذا همه‌شان فرمانت را پذیرفته و خون مهاجرین وانصار [سوری‌های تکفیری و تکفیریون خارجی وارد شده به سوریه] را مباح شمردند.» 

در موضوع دادگاه مستقلی که ظواهری در پیامش خواستار تشکیل آن شده بود هم عدنانی تأکید کرد که این «امری‌ است محال... چون تو مسلمانان را به دوسته تقسیم کرده‌ای که دسته‌ی سومی ندارد و هیچ کس از این دو گروه خارج نیست: دسته‌ای همراه با دولت [اسلامی عراق و شام] و یارانش و دسته‌ای که همراه با درخواست‌کنندگان تشکیل دادگاه مستقل هستند. پس بر روی زمین هیئت مناسب مستقلی که مرضی الطرفین باشد نخواهی یافت.» 

وقتی داعش رسما اعلام میکند رهبر القاعده را داخل آدم نمی‌داند! /داعش خطاب به القاعده: خروج از سوریه محال است
بمب عدنانی در این صحبت ها جایی بود که خواستار «انتخاب خلیفه‌ای برای امت» شد: «آیا در بین مسلمانان یک مرد صالح نیست؟ ... مردی دارای عقل و درک رشد یافته که مسلمانان انتخابش کنند و او هم علنا کفرش نسبت به طاغوت را اعلام کند ... و آن وقت با او بر این مسیر بیعت کنیم و او را به عنوان خلیفه نصب کنیم و به همراه کسانی که از او پیروی می‌کنند با کسانی که با او مخالفت می‌کنند بجنگیم. به این شکل این چند دستگی و این اختلافات پایان یابد و هیچ امارت شرعی‌ای جز امارت او باقی نماند.» عدنانی این پیشنهاد را «تنها راه حل» خواند که «راه حل دیگری جز آن وجود ندارد.» 

اما در موضوع عقب‌نشینی داعش از شام (که درخواست اصلی ظواهری بود) هم عدنانی اعلام کرد: «دیگر تکرار نخواهیم کرد که این مسئله شبه محال است ... دیگر تکرار نخواهیم کرد که امروز که بعضی‌ها با نُصیری ها [اشاره به نظام سوریه] ساخت و پاخت کرده و مناطق تحت نفوذشان را به آن فروخته‌اند (اشاره به توافقنامه تخلیه حمص از مسلحین)، شام حالا بیش از گذشته به دولت [اسلامی عراق و شام] نیاز دارد. 


ما می‌گوییم حتی اگر القاعده راضی باشد که مجاهدین [یعنی داعش] به صورت دوطلبانه از سرزمینی که در آن طبق شرع خدا حکم می‌رانند عقب‌نشینی کنند و آن را در سینی طلا تقدیم ائتلاف جربا و صندوق‌های رأیش [تکفیریون، انتخابات را موجب کفر می‌دانند] و هیئت سلیم ابلیس [ادریس] و شورا[ی نظامی] اش و دسته‌های خلافکار حیانی و عفش و خلافکار‌های جمال و الزنکی و جبهه [اسلامی] و جبهه‌ی خائن فریبکار (جولانی، جبهة النصرة) و دزدها و کفتارهای عضو آن کنند، حتی اگر القاعده به این راضی باشد، پروردگار ما و دین ما به این راضی نخواهند بود.» 

وقتی داعش رسما اعلام میکند رهبر القاعده را داخل آدم نمی‌داند! /داعش خطاب به القاعده: خروج از سوریه محال است
عدنانی سپس خطاب به ظواهری گفت: «منتظر پاسخ حکیمانه‌تان هستیم، پاسخی که با آن ابهام‌هایی که از پیام صوتی اخیرتان ایجاد شد را پاک کنید.» و بعدخطاب به مسلمان تأکید کرد «اختلاف بین دولت [اسلامی عراق و شام] و القاعده یک اختلاف بنیانی است ... نه بر سر اینکه چه کسی با چه کسی بیعت کند و چه کسی مرجع چه کسی است.» 

در انتها، سخنگوی داعش سخنش را خطاب به «افکار عمومی جهادی» به پایان برد و درخواست کرد «همه شاخه‌های القاعده در همه‌ی سرزمین‌ها بیانیه‌هایی رسمی انتشار داده و موضعی واضح و صریح اتخاذ کنند: نظرتان درباره راه و روش دولت [اسلامی عراق و شام] و حکمتان درباره‌ی آن چیست؟» 
 
*آنچه در نقل قول‌ها و مصطلحات این نوشتار آمده، به معنای تأیید مضمون آن نیست و تنها به جهت حفظ امانت و آشنایی دقیق مخاطب با طرز تفکر دشمن، به صورت عینی نقل شده است. 





به باور یک شاهزاده سعودی، اوباما دیگر چوپانی نیست که گوسفند‌ها را از دست گرگی که در حال دریدن آنهاست نجات دهد! تعلل و بی‌تصمیمی و عقب‌نشینی از صحنه جهانی مهم‌ترین انتقادات از سیاست خارجی اوباما در شرایطی است که قرار است وی روز چهارشنبه در سخنرانی مهمی به آینده سیاست خارحی ایالات متحده بپردازد.
کد خبر: ۴۰۳۵۸۲
تاریخ انتشار:۰۷ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۱:۰۸-28 May 2014
 
 
آخرین تیر در ترکش اوباما برای موفقیت در سیاست خارجی

باراک اوباما به ترس در سیاست خارجی متهم است که این خود باعث ایجاد نگرانی و خشم در میان متحدان امریکا دانسته می‌شود.

به گزارش «تابناک»، سخنرانی مهم رئیس جمهور آمریکا در‌باره آینده سیاست خارجی این کشور که برای روز چهارشنبه برنامه‌ریزی شده، ‌بهانه بررسی سیاست خارجی دولت دموکرات آمریکا در سال‌های گذشته در مطلبی در فایننشال تایمز شده است. 

اوباما در کارزار انتخاب دور دوم ریاست جمهوری خود در سال ۲۰۱۲، موضوع سیاست خارجی را در میان موضوعات تبلیغاتی خود قرار نداده بود. در حالی که از زمان هروی ترومن که چین را از دست داد تاکنون دموکرات‌ها به ضعف در سیاست خارجی متهم می‌شوند، ولی توفیق دولت اوباما در کشتن بن‌لادن، این امکان را به وی داد که به موضوع سیاست خارجی در انتخابات ۲۰۱۲ ‌توجه کمتری کند، در حالی که میت رامنی، رقیب جمهوری‌خواه وی تأکید بسیاری بر سیاست خارجی داشت. 

اوباما در حالی برای سخنرانی مهم روز چهارشنبه خود در وست‌پوینت در‌باره سیاست خارجی آماده می‌شود که به اتهام نداشتن کارنامه مناسب در تصمیم‌گیری و رهبری تحت حملات شدیدی قرار دارد و این از عربستان تا ژاپن، باعث نگرانی متحدان آمریکا شده است. 

حتی جان کری، وزیر خارجه آمریکا نیز در سخنرانی اخیر خود در جمع دانشجویان دانشگاه ییل به نگرانی متحدان آمریکا در این باره اشاره کرده ‌و ضمن پرداختن به نگرانی متحدان از غیبت آمریکا گفته است که آمریکا نباید از مداخله‌گرایی شدید به انزواگرایی شدید تغییر وضعیت دهد. 

به گفته یکی از مقامات کاخ سفید، «اوباما در سخنرانی روز چهارشنبه خود می‌خواهد توضیح دهد که آمریکا چگونه بدون درگیر شدن زیاد در امور، می‌خواهد رهبری جامعه جهانی را ‌داشته باشد‌». 

دو اتهام اوباما در سیاست خارجی به طور خلاصه و بر پایه مقاله فایننشال تایمز این هستند که وی در سیاست خارجی بسیار با ترس برخورد می‌کند و اینکه وی فرایند عقب‌نشینی از مواضع در دست آمریکا در خارج را آغاز کرده است. مخالفان اوباما در کنگره برای مثال در مورد سوریه اوباما را متهم می‌کنند که بیشتر از اینکه به فکر قاطعیت باشد، به فکر اشتباه نکردن است. 

این رفتار اوباما با انتقادات بسیاری در هر دو طیف سیاسی آمریکا روبه‌روست که به رغم دشواری‌های جنگ عراق همچنان به طور خاصی طرفدار مداخله در مسائل جهان هستند. همین موضوع باعث ایجاد این نگرانی در برخی از هواداران اوباما شده ‌که بیم دارند احتیاط زیاد اوباما ممکن است گاهی به اقدام نکردن و بی‌عملی منجر شود. ماه‌های طولانی تصمیم نگرفتن اوباما در مورد افزایش شمار نظامیان امریکایی در افغانستان در دوره نخست ریاست جمهوری و تغییر پیاپی تصمیمات امریکا در سوریه در دوم ریاست جمهوری از جمله نمونه‌های مورد اشاره آن‌هاست. 

انتقادات با برگشتن اوباما از تصمیم خود در حمله موشکی به سوریه اوج گرفت. به رغم اینکه اوباما در آغاز کاربرد سلاح‌های شیمیایی را یک خط قرمز دانسته بود، در سوریه کاری نکرد و هرچند این اقدام آمریکا به متحدان این کشور در شرق آسیا آسیبی وارد نمی‌کرد، ‌آن‌ها را به این فکر انداخت که آمریکا دیگر نمی‌تواند به خطوط قرمز پایبند بماند. 

تحولات اخیر اروپا و آسیا نیز این ذهنیت را تقویت کرده ‌که رئیس جمهور آمریکا در حال از دست دادن قدرت خود برای شکل دادن به تحولات خارجی است. در حالی که بودجه پنتاگون در حال کاهش است، چین پرونده اختلافات مرزی خود را باز کرده و در حال به چالش کشیدن برتری ناوگان آمریکا دز بخش غربی اقیانوس آرام است. 

در اوکراین نیز روسیه موفق شده، ‌منطقه کریمه را به خود ملحق کرده و مناطقی در شرق را نیز بی‌ثبات کند. حال آنکه امریکا نتوانسته واکنش نشان دهد که در کوتاه مدت مؤثر باشد. ترکی الفیصل شاهزاده سعودی و رئیس سابق دستگاه اطلاعاتی سعودی‌ها به فایننشال تایمز گفته، ‌در حالی که گرگ در حال خوردن گوسفندهاست، چوپانی نیست که گله را نجات دهد. 

دومین اتهام علیه دولت اوباما یعنی عقب‌نشینی از مواضع قبلی خود چندان قابل دفاع نیست. حتی پس ار عقب‌نشینی از خاورمیانه، آمریکا اکنون ۳۵هزار نیرو در منطقه دارد که به نسبت عدد ۸۸۰۰ که بیشترین تعداد نیرو‌ها در اوج جنگ سرد و در دوره ریاست جمهوری ریگان است، بسیار بیشتر است. مسأله واقعی احتمالا برای متحدان امریکا در منطقه یعنی عربستان سعودی و اسرائیل این است که آمریکا هدف خود از مذاکرات با ایران را جلوگیری از ساخت سلاح هسته‌ای توسط ایران اعلام کرده است، در حالی که متحدان امریکا، ایران را یک تهدید وجودی می‌دانند. 

اوباما حضور نظامی آمریکا در شرق آسیا را نیز از راه توافق‌هایی با استرالیا، فیلیپین و ژاپن گسترش داده ‌و هواداران وی حفظ نیروهای سابق در اروپا را نیز در شرایطی که بودجه نظامی کشورهای اروپایی نیز در حال کاهش است، ‌غیر منطقی و البته ناکارآمد می‌دانند. 

به باور فایننشال تایمز، در میان همه انتقادات و چالش‌ها، اوباما یک فرصت بزرگ برای باقی گذاشتن کارنامه‌ای موفق از خود در سیاست خارجی دارد. پس از تماس تلفنی بی‌سابقه با رئیس جمهور ایران، وی بر رسیدن به یک توافق هسته‌ای با ایران، تمرکز بسیاری کرده است. 

نتیجه فوری این کار چشمگیر است. در حالی که از آغاز جنگی جدید در منطقه جلوگیری شده، هدف نهایی ایجاد فاصله‌ای طولانی میان ایران و ساخت سلاح هسته‌ای اعلام شده است. 
اگر مساله هسته‌ای حل شود، گام نخست در روابطی بسیار کم‌چالش‌تر با ایران خواهد بود. در این صورت ایران و آمریکا ممکن است چشم‌اندازی از همکاری‌های بیشتر در منطقه و از جمله برای رساندن افغانستان به ثبات و یا مبارزه با القاعده را در برابر خود ببینند؛ هرچند این روند مطلوب متحدان امریکا در منطقه نیست، می‌تواند ‌جدا منافع آمریکا را ارتقا دهد. 

البته این در شرایطی است که هیچ تضمینی وجود ندارد که قمار بر سر مسأله هسته‌ای ایران به نتیجه برسد. در میان مسائل فراوان موجود در مذاکرات هسته‌ای، اندازه برنامه غنی‌سازی ایران، مسأله پرچالشی است و مسائل زیادی برای حل شدن در آخرین روزهای مذاکرات هسته‌ای مانده است.




سوءاستفاده آمریکا از کاهش جمعیت ایران/ ایران وارد فاز نخست سالمندی شد


تاریخ انتشار : چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۸:۴۸
 
 
یک عضو هیأت علمی دانشگاه با هشدار نسبت به ورود ایران به فاز نخست سالمندی،از تولد نیم میلیون کودک سزارینی در سال،بدون وجوب درمانی خبر داد و نسبت به سوءاستفاده آمریکا از تجربه کاهش جمعیت ایران برای جلوگیری از رشد جمعیت دنیا پرده پوشید.
سوءاستفاده آمریکا از کاهش جمعیت ایران/ ایران وارد فاز نخست سالمندی شد
به گزارش جهان، در پی تاکیدات مکرر امام خامنه ای درباره سیاست‌های جمعیتی کشور، مقولات مهم و اساسی افزایش جمعیتی، مشکلات جامعه سالمند و موارد متعدد دیگر در این حیث را از دیدگاه دکتر خلیل علی محمدزاده عضو هیأت علمی دانشگاه، مورد بررسی قرار گرفته شد که در دو قالب چکیده‌ها و متن کامل این ارائه می‌شود.

چکیده‌ها:

** برخی متخصصان امر که عنوان می‌کنند چون در حال حاضر دچار کمبود آب هستیم، بنابراین باید نرخ باروری پایین نگه داشته شود، پاک کردن صورت مسئله است.

** آلن ویسمن محقق آمریکایی عنوان می‌کند، تجربه کاهش جمعیت ایران را باید به تمامی جهان (به جزء آمریکا و کشورهای اروپایی) تعمیم داد!

** درصد رشد جمعیت در اردبیل، ایلام، لرستان و گیلان زیر یک درصد و به ترتیب ۳ دهم، ۴ دهم، ۴ دهم و ۶ دهم رسید

** بیش از نیم میلیون تولد کودکان سزارینی در سال، بدون وجوب درمانی

** ایران جزو سه کشور اول جهان که به سرعت به سمت سالمندی می‌رود

** ترویج زایمان طبیعی در منازل

** سزارین‌های دوم و سوم منجر به توبکتومی

** بالا بودن میزان سقط جنین عمدی در ایران

** ایران وارد فاز نخست سالمندی شد


مشروح: در این راستا خلیل علی محمدزاده عضو هیأت علمی دانشگاه در جمع استادان دانشگاه فردوسی مشهد و در جلسه کرسی آزاد اندیشی سیاست‌های جمعیتی کشور که به همت دفتر نمایندگی رهبر معظم انقلاب در دانشکده فنی و مهندسی این دانشگاه ترتیب یافته بود، آگاهی از نکات برجسته و مثبت سیاست‌های ارتقاء نرخ باروری کل برخی کشورهای جهان که با معضلات ناشی از سالمندی و کاهش جمعیت جوان در کشورشان روبرو شدند و انطباق آن با شرایط موجود کشورمان را از جمله اقدامات مطلوب در مدیریت کمی و کیفی جمعیت توصیف کرد و اظهار داشت: در همه این کشورها فرهنگ سازی به منظور ساخت نظام ارزشی و نگرش خانواده‌ها و نیز وضع قوانینی ناظر بر رفاه نسبی مادر و کودک حداقل به مدت ۶ سال از اهم راهکارهای اجرایی در این سیاست‌ها و راهبردهاست.

شروع نرخ باروری پایین در جهان از دهه ۱۹۷۰


وی گفت: تا دهه ۱۹۷۰ هیچ کشوری در جهان، نرخ زاد و ولدش کمتر از حد جایگزینی نبود، لذا همه کشورها تا چند دهه پیش، به دنبال مهار جمعیت بودند و جنبش رشد جمعیت کاملاً صفر را دنبال می‌کردند، لکن نرخ باروری پایین، اینک همه این کشورها را نگران ساخته و اکنون این موج را به جهت عکس برگردانده است.

علی محمدزاده ادامه داد: هم اکنون بیش از ۸۰ کشور در جهان نرخ زاد و ولدشان کمتر از حد جایگزینی یعنی زیر ۲.۱ است. این کشورها بیش از ۴۰ درصد جمعیت دنیا را تشکیل می‌دهند. بیشتر کشورهای اروپای غربی، چین، ژاپن، روسیه، لهستان و کانادا چنین وضعیتی دارند. اینکه فکر شود درجه تاثیر قوانین تشویقی بالاست، اینگونه نیست.

وی تصریح کرد: اینکه یک عده ای قوانین تشویقی برای افزایش نرخ باروری کل را هدر دادن منابع ذکر می‌کنند، این طور نیست، به هر حال این یکی از راه هایی است که در این ارتباط در دنیا وجود دارد، لکن اینکه فکر شود درجه تاثیر آن خیلی بالاست، اینگونه نیست.

علی محمدزاده با اشاره به سیاست‌های برخی کشورها در این زمینه گفت: چین سیاست‌های تک فرزندی را تعدیل می‌کند و در پی آنست که آنها را کنار گذارد چون اثرات سوء آنها را تجربه کرده است.

این استاد دانشگاه افزود: فرانسه با دست و دلبازی خانواده‌ها را تشویق می‌کند که خانواده‌ها دو و یا سه بچه داشته باشند. در آلمان، ژاپن، کره جنوبی، روسیه و سایر کشورها به دنبال برنامه‌های مشابهی برای پشتیبانی از تعداد بچه بیشتر هستند.

تولدها باید ۱۵ درصد افزایش یابد


وی اظهار داشت: نکته مهم در این میان، این است که تاکنون کمتر کشوری از زیر حد جایگزینی توانسته خود را به بالای این نرخ بکشاند و این مفهوم منطقه خطری است که در هشدارهای رهبر معظم انقلاب هم وجود دارد.

علی محمدزاده گفت: کشور ایران برای از بین بردن شکاف بین نرخ باروری کل حدود ۱.۷۸ و میزان باروری جانشینی، نیازمند ۱۵ درصد افزایش در تعداد تولدهاست.

باروری پایین، نرخ نوآوری‌ها را هم کاهش می‌دهد


وی از جمله عوارض سوء باروری پایین را نیروی جوان کمتر، سالمندان بیشتر، درآمد بازنشستگی افزون تر، کمبود نیروی کار و صندوق‌های بیمه ورشکسته خواند و گفت: در این صورت همه بچه‌های کمتر به دنیا آمده نیز، حتماً باید به سرمایه انسانی ناب تبدیل شوند.

علی محمدزاده با اشاره به تقویت ژن نخبگی در کشور که باید از زاویه دیگری هم نگریست، افزود: باروری پایین، کاهش نرخ نوآوری‌های علمی و سایر نوآوری‌ها را هم به دنبال دارد. چون اغلب نوآوری‌ها توسط جوانان صورت می‌پذیرد و به همین دلیل بنگاه‌های جدید فن آوری پیشرفته، معمولاً نیروهای جوان را استخدام می‌کنند.

با افزایش نرخ ازدواج نمی‌توان باروری را به حد جانشینی رساند


علی محمدزاده در پاسخ درباره اینکه آیا می‌توان با افزایش نرخ ازدواج در کشور، نرخ باروری کل را افزایش داد؟ گفت: بله، اصل موضوع کمکی می‌کند، لکن اینجا چند نکته مهم است. یکی اینکه نرخ باروری کل، یعنی میانگین تعداد فرزندان زنده متولد شده یک مادر در سنین باروری. صرف ازدواج و بلافاصله بعد از آن، فرزند آوری اتفاق نمی‌افتد. آمارها حاکی از آنست که بین ازدواج و فرزندآوری یک میانگین بیش از سه سال وجود دارد.

وی در ادامه گفت: دوم اینکه عوامل کاهنده نرخ باروری زیادند و همه باید فهرست شوند، تا یک کار همه جانبه و در همه بخش‌ها صورت پذیرد، نرخ پایین ازدواج و نرخ بالای طلاق طی هشت سال اخیر، فقط دو مورد از این موارد است.

علی محمدزاده اظهار داشت: با تمرکز روی ازدواج، به تنهایی نمی‌توان نرخ باروری کل را به حد جایگزینی رساند، زیرا باید میانگین تعداد بیش از دو فرزند هم برای هر خانواده رخ دهد ولی این یک عامل مهم و در عین حال مقدماتی هست.

وی در پاسخ به مطلب دیگری در باره رشد جمعیت ایران گفت: گفته شد؛ نرخ رشد جمعیت ایران با ادامه همین روند هرگز زیر یک درصد نخواهد شد، این حرف مبنای علمی، آماری و حتی تجربی ندارد. مگر الان درصد رشد جمعیت در اردبیل، ایلام، لرستان و گیلان زیر یک درصد و به ترتیب ۳ دهم، ۴ دهم، ۴ دهم و ۶ دهم نیست.

علی محمدزاده گفت: این روند نشان می‌دهد، اگر همین وضعیت ادامه پیدا کند، در سه دهه آینده نه تنها میانگین کشوری کاهش می‌یابد، بلکه به صفر و حتی منفی هم می‌رسد.

بکارگیری دستاوردهای کشورهای موفق در زمینه بارداری و زایمان


وی درباره کاهش عمل جراحی سزارین انتخابی و توسعه زیرساخت‌های لازم برای افزایش زایمان‌های طبیعی را مورد توجه قرار داد و گفت: یکی از آموزه‌های مهمی که در الگوی خدمات بهداشتی و درمانی نظام طب ملی می‌توان آموخت، نحوه مراقبت‌ها و اقداماتی است که این سیستم در زمینه خدمات بارداری و زایمان‌ها مورد توجه قرار می‌دهد.

این استاد دانشگاه اظهار داشت: در این سیستم که در کشور انگلیس و برخی از کشورهای اروپایی استقرار دارد، مادر باردار تحت نظر تیمی متشکل از پزشک عمومی، پرستار و یا ماما است که معاینات لازم را انجام می‌دهند و سپس از طریق درمانگاه‌های محلی و در موقعیت مقتضی مادر باردار را به بیمارستان محل زایمان معرفی می‌کند.

علی محمدزاده افزود: در بیمارستان کادر مامایی مراقبت‌های قبل از زایمان را توصیه کرده و زمان احتمالی زایمان را به او اعلام می‌کند.

ترویج انواع روش‌های غیر جراحی انجام زایمان‌های طبیعی


وی گفت: در قالب نظام طب ملی، پس از این مراحل، نحوه انجام زایمان طبیعی و اینکه به صورت بستری و یا زایمان در آب باشد و نیز محل زایمان و اینکه در منزل و یا بیمارستان باشد، مشخص می‌شود.

علی محمدزاده بیان داشت: در این سیستم بهداشتی درمانی به منظور کاستن از عوارض روحی و روانی ناشی از زایمان، بر زایمان طبیعی در منزل و حضور پدر نوزاد بر بالین همسر در هنگام زایمان تأکید می‌شود.

وی گفت: همه این موارد حاکی از اهمیت و مزایای زایمان طبیعی در کاهش بار بیماری‌ها و حفظ منابع برای مصارف اولویت دار و نیز سلامت مادر و کودک است.

نرخ بالای سزارین در کشور برخلاف سلامت مادر و کودک است


علی محمدزاده با مقایسه درصد سزارین‌های موجود در ایران با کشورهایی که از این نظام تبعیت می‌کنند، گفت: میزان سزارین‌ها در کشور انگلیس کمتر از ۵ درصد است.

وی گفت: در آمریکا سزارین طی دو دهه اخیر حدود ۱۰ تا ۱۳ درصد افزایش و به بیش از ۳۳ درصد رسیده است و همین مقدار افزایش، نگرانی‌هایی پدید آورده و آنها به دنبال حل این مشکل هستند. در حالی که تغییرات ما طی این مدت، افزایش نزدیک به دو برابری است.

این استاد دانشگاه، میزان سزارین‌های درمانی در کشورهای پیشرفته را ۱۵ درصد ذکر کرد و گفت: تبدیل یک عمل طبیعی و غیراورژانس به یک مداخله جراحی و اورژانس، عقلانی نیست.

برای سزارین هم تقاضا وجود دارد و هم تشویق پزشک!


علی محمد زاده افزود: آمار سزارین در کشورهای برخوردار از طب پیشرفته مانند آلمان، فرانسه و سوئد و ... نیز کمتر از ۱۵ درصد است. در کشور انگلیس، فرانسه و آلمان عمل سزارین فقط در صورت لزوم و مشورت ماما با پزشک متخصص زنان و زایمان انجام می‌پذیرد.

این استاد مدیریت استراتژیک در نظام سلامت گفت: در این نوع نظام‌های بهداشتی و درمانی درخواست و یا اصرار زن باردار مبنی بر انجام این عمل، تأثیری بر اجرای آن ندارد.

برای ترویج زایمان طبیعی، رایگان سازی قدم اول است


علی محمد زاده اضافه کرد.: در این کشورها در صورت انجام سزارین انتخابی (غیرضروری) و اثبات عدم لزوم آن، تیم معالج پزشک جوابگوی عواقب احتمالی آن خواهد بود.

وی اظهار داشت: در بسته‌های خدمات درمانی طرف قرارداد با بیمه‌های کشور کانادا، خدمات سلامت بدون اندیکاسیون به هیچ وجه تحت پوشش نیست و چنین نگاه درستی باید در نظام خدمات جامع سلامت ما، سازماندهی و تعبیه شود.

علی محمد زاده با اشاره به اجرای طرح تحول سلامت در کشور گفت: رایگان کردن زایمان طبیعی قدم اول در این ماجراست. باید کیفیت خدمات بیمارستانی و نیروی انسانی تقویت و به هنگام تدارک شود و زمینه های فرهنگی در این مورد فراهم آید، تا ترس بی‌موردی که در برخی خانم‌ها وجود دارد، مرتفع شود.

سزارین با این وسعت را از کدام نظام بهداشتی و درمانی موفق دنیا الگو گرفته ایم!


این استاد دانشگاه نرخ انجام سزارین‌ها در آغاز برنامه تنظیم خانواده را کمتر از یک سوم میزان فعلی ذکر کرد و گفت: معلوم نیست ما روش جراحی برخورد با زایمان با این وسعت را از کدام نظام بهداشتی موفق دنیا الگو گرفته ایم!

وی اضافه کرد: در آمارهای جدید، ما با کمال تاسف از مقام نائب قهرمانی جهان در عمل جراحی سزارین به مقام قهرمانی تنزل یافته ایم! و هم اکنون در جهان از نظر نرخ سزارین اول هستیم. در حالیکه در طب پیشرفته زایمان طبیعی یک موفقیت بزرگ و سزارین بی‌دلیل یک شکست به حساب می‌آید و این زیبنده نظام سلامت ما نیست که به آموزه‌های علمی خود و نیز آموزه‌های دینی، کم توجهی می‌شود.

بیش از نیم میلیون تولد کودک سزارینی در سال، بدون وجوب درمانی


وی با ذکر این نکته که بیش از ۶۰ درصد زایمان‌ها به روش سزارین در ایران، بدون وجوب درمانی است، گفت: سلامت مادر و کودک، مجموعه ای از اقدامات را شامل می‌شود و نباید در این رابطه بخشی را به سلیقه برگزید و بخشی دیگر را رها کرد.

علی محمد زاده گفت: خوشبختانه وزارت بهداشت و درمان درصدد است منویات رهبر معظم انقلاب و سیاست‌های کلی نظام در حوزه سلامت را عملیاتی کند و تاکنون نیز برنامه‌های خوبی در این راستا اعلام شده است که امیدواریم در آینده نزدیک عملیاتی شده و با برنامه‌ریزی‌های منظم در مسیر تحقق آنها گام‌های بیشتری برداشته شود.

وی علاوه بر تحمیل سختی‌ها، آسیب‌ها و هزینه‌های چند برابری به مادر باردار در سزارین‌های غیرضروری، آن را برنامه تکمیلی کنترل (کاهش) جمعیت و از عوامل کاهش نرخ باروری کل در حوزه سلامت خواند و گفت: مایه تعجب است که کسانی که به حق، سلامت مادر و کودک را مورد التفات قرار می‌دهند، کمتر به این موضوع ورود می‌کنند و مدیران ما که به دنبال کاهش پرداخت‌های مستقیم از جیب مردم هستند، به این معضل مهم که بار بیماری‌ها را افزایش می‌دهد، کمتر تمرکز دارند.

این عضو هیأت علمی دانشگاه ادامه داد: در اغلب سزارین‌ها معمولاً بچه حداقل یک هفته زودتر از موعد مقرر متولد می‌شود و این به نفع رشد و تکامل ذهنی نوزاد نیست.

نظام سلامت باید نیازها را برطرف کند نه خواسته‌های بی دلیل را


علی محمد زاده ادامه داد: اگر جامعه پزشکی، مقوله نیاز را از خواسته و تقاضا تفکیک نموده و صرفا رفع نیاز متناسب با اندیکاسیون پزشکی را در سرلوحه کار داشته باشند، برخی اصلاحات اساسی و لازم در حوزه سلامت اتفاق خواهد افتاد و هزینه ها نیز کاهش خواهد یافت.

وی گفت: خوشبختانه رئیس جمهور در اجلاس روسای دانشگاه‌ها آنجا که بحث حکیم را مطرح کردند، به روشنی با مثال‌هایی به این مسئله پرداختند و عمل به این قاعده از سوی جامعه پزشکی و برنامه ریزی در این باره، برای آینده سلامت جامعه و بهبود آن امید آفرین خواهد بود.

علی محمد زاده گفت: وزارت بهداشت، دانشگاه‌ها و انجمن‌های علمی و تخصصی باید راهکارهای افزایش زایمان‌های فیزیولوژیک و کاهش سزارین را به اجماع رسانده و فرهنگ سازی کنند و زمینه‌های اجرای واقعی آن را فراهم سازند.

اغلب سزارین‌های دوم و سوم به توبکتومی می‌انجامند


وی گفت: بر اساس آنچه که گفته شد ما درست برخلاف مسیری که طب پیشرفته در بارداری‌ها و زایمان ها پیش گرفته، حرکت می‌کنیم و این بیماری بزرگی است که از یک طرف منابع را هدر می‌دهد و اثربخشی اقدامات را زیر سؤال می‌برد و از طرف دیگر سلامت مادر و کودک را در حال و آینده مختل کرده است و میزان بروز برخی بیماری‌ها مانند آسم، دیابت، مشکلات تنفسی و عفونت و … را چندین برابر می‌کند و نیز به کاهش باروری‌ها و همچنین، به عمل توبکتومی در سزارین‌های دوم و سوم خواهد انجامید. این در حالی است که در وضعیت جدید باید به عقیم سازی‌های دائمی بدون دلیل پزشکی، خاتمه داده شود.

بیماری نظام سلامت را تنها پول درمان نمی‌کند


وی با اشاره به این نکته که در یک ساختار مناسب و سالم، باید به این نوع مسائل و زمینه‌هایی شبیه به آن نگاه سیستمی وجود داشته باشد و در عمل نیز روش صحیح، کم هزینه و به موقعی اعمال شود، اظهار داشت: باید با انگیزه الهی و به دور از تعارفات و تعصب‌های نابجا و غیر علمی، این اقدامات به همت متخصصان خدوم پزشکی جبران شود.

علی محمد زاده توجه به بهبود زیرساخت‌های بهداشتی و درمانی، حقوق بیمار و پزشک، اخلاق پزشکی، قوانین بازدارنده و نظارت‌های لازم، کافی و قاطع در این ارتباط را اثرگذار خواند و گفت: وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و سازمان‌های بیمه ای به خوبی واقفند که صرفاً با پول درمانی نمی‌توان معضلات پیچیده نظام سلامت را حل کرد، بلکه باید تمام انواع منابع پشتیبان و روش‌ها، مکانیزم‌ها و بسته‌های آموزشی، مشاوره ای و خدماتی مطلوب و موثر را طراحی، و به مرحله اجرا درآورند.

مداخلات بهداشتی، کارآیی فنی و کارآیی تخصصی باید با هم مورد توجه قرار گیرد


وی با اشاره به چالش‌های همه نظام‌های سلامت دنیا در تامین مالی هزینه‌ها گفت: باید به سوالات مطرح در کارآیی فنی (انجام بیشترین فعالیت با حداقل منابع) و کارآیی تخصیصی (یافتن راه‌هایی برای هدایت منابع به سوی بهره وری بیشتر)، برای به کارگیری هر روش مداخله ای، جواب کافی و لازم داده شود، تا منابع، مصروف نیازهای اولویت‌دار شود و راه‌ها و شیوه‌های مناسبی برای هر نوع مداخله در نظر گرفته شود، در غیر این صورت منابع محدود، کفاف نیاز را نخواهد داد.

علی محمد زاده گفت: همه نظام‌های بهداشتی و درمانی برای حفظ و پویایی خود، با چالش‌های مربوط به تامین مالی دست و پنجه نرم می‌کنند و در این راه از سه عامل کارآیی، کیفیت و تفسیر درست از عدالت، برای رفع نارسایی‌ها بهره می‌جویند.

وی افزود: سیاست‌های کلی نظام سلامت، فرصت خوبی برای انجام کارهای اساسی در این زمینه است و نباید با بی‌توجهی به توسعه زیرساخت‌ها و بدون برنامه ریزی‌های دقیق، این بودجه‌ها و فرصت‌ها از دست برود.

جنگ علیه جمعیت، حقیقت دارد


وی در بخش دیگری از سخنان خود در پاسخ به سوالی درباره جنگ جمعیتی، با اشاره به اینکه جنگ علیه جمعیت از سوی غرب و به ویژه آمریکا در غالب کشورهای جهان اسلام و در حال توسعه از سال‌ها پیش در جریان بوده و همچنان تعقیب می‌شود، اظهار داشت: ابزارهای عمده این جنگ نرم مواردی مانند رواج سقط جنین، عقیم سازی‌ها به روش‌های مختلف، ایجاد بلوغ زود رس جنسی و اشاعه روحیه فردگرایی و مسئولیت گریزی است و آمارها حاکی از آن است که طی یکی دو دهه اخیر در همه این زمینه‌ها، شاخص‌های ما نیز رشد داشته و مراقبت‌های جدی در این موارد لازم است.

علی محمد زاده با ذکر این نکته که در این جنگ، ازدواج، تشکیل خانواده، فرزندآوری و فرزندپروری مورد هدف قرار گرفته است، بیان داشت: وقتی از تغییر سبک زندگی و آسیب‌های آن صحبت می‌شود، نمی‌توان ضریب تاثیر چنین فرآیندهای مهم در متن زندگی مردم را به حساب نیاورد.

تنظیم خانواده باید به تناسب فرزندان منجر شود، نه تحدید خانواده


وی گفت: اینکه به رغم پوشش بیش از ۷۷ درصدی برنامه تنظیم خانواده که در منطقه رتبه اول را داریم، یک سوم حاملگی‌ها ناخواسته و نیمی از آنها منجر به سقط جنین غیرمجاز می‌شود که قابل قبول نیست و اینکه با برخی آموزش‌های جنسی در سنین پایین و در دسترس قرار گرفتن برخی اطلاعات و وسایل پیشگیری، بدون در نظر گرفتن تناسب سنی، اخلاقی و فرهنگی جامعه و اصول تعلیم و تربیت، در مواردی نوع آموزش‌ها و مداخلات، بلوغ زودرس جنسی را دامن می‌زند، این نیز به نفع سلامت فرد، خانواده و جامعه نیست.

علی محمد زاده افزود: تنظیم خانواده ای که به تناسب فرزندان یک خانواده منجر می‌شود، غیر از تنظیم خانواده ای است که به تحدید خانواده، بی‌فرزندی و تک فرزندی فرمان می‌دهد و بنای خانواده را سست و روابط عاطفی، روانی، ارتباطی و شبکه سازی آن را دچار اختلال می‌کند.

وی با درست خواندن تصمیم گیری در مورد کنترل جمعیت در سال ۶۸ گفت: اگر مرزهای این دو نوع نگاه، در عمل تبیین و شفاف سازی می‌شد و هدف‌های تعیین شده قبلی را رد نمی‌کردیم، اینک هیچ مشکلی نبود.

علی محمد زاده گفت: هدف برنامه تنظیم خانواده ما در سال ۶۸ رسیدن به کمتر از ۴ فرزند و کاهش درصد رشد جمعیت به ۲.۳ در سال ۸۵ بود و این هدف گذاری مقبول، مصداقی از تعریف و نوع نگاه اول است.

قانون تنظیم خانواده باید چارچوب معین داشته باشد

وی در بخش دیگری با اشاره به سیاست‌های جدید جمعیتی، قانون تنظیم خانواده سال ۷۲ مجلس را فاقد توضیح روشنی که عملکرد کنونی را توجیه کند، خواند و گفت: وقتی در مجلس در ذیل این قانون، چیزی نوشته نمی‌شود و چارچوب آن تعیین نمی‌شود، همین باعث می‌شود، این برنامه حدی را فراتر رود و در طیف وسیع تری بکار گرفته شود و تعابیر متفاوت و متناقضی را دنبال کند، که با مروری در گفتمان‌های مختلفی که در این زمینه است، به خوبی ابهامات و اشکالات موجود در این باره، روشن می‌شود.

علی محمد زاده گفت: پیشنهاد می‌شود در بازنگری‌های این قانون، این کار با یک ساختار فرهنگی و در بخش دولتی فقط برای افراد پُرخطر، مورد پشتیبانی مستقیم دولت قرار گیرد.

وی گفت: باید متخصصان علوم مختلف خطرات و عوارض سوء ناشی از مدل خانواده تک و دو فرزندی را از ابعاد مختلف تشریح کرده تا به تدریج فرهنگ درست که سلامت خانواده‌ها و جامعه را در پی دارد، شکل گرفته و تثبیت شود. فرهنگ سازی باید به طور منضبط، سنجیده و علمی و در قالب گفتمان‌های رایج در زمینه‌های مختلف، پاسخگوی مستدل ایرادات باشد.

یک درصد جمعیت جهان از آن ماست ولی هم اکنون ۶ دهم درصد تولدها در ایران اتفاق می‌افتد

علی محمد زاده با اشاره به نرخ باروری کل در ایران و جهان گفت: یک درصد جمعیت جهان را داریم ولی هم اکنون ۸ در هزار بارداری‌ها و ۶ در هزار تولدها در کشور ما صورت می‌گیرد.

وی گفت: میانگین نرخ باروری کل در جهان۲.۵ فرزند است ولی این شاخص در ایران ۱.۷۸ فرزند است. ما در این شاخص در منطقه خودمان در بین ۲۶ کشور از آخر دوم هستیم و بر طبق آمار ۲۰۱۴ رتبه فرزند آوری ایران در بین ۲۰۹ کشور، رتبه ۱۴۶ است. اکثر کشورهای توسعه یافته مثل آمریکا، فرانسه، انگلیس، سوئد و نروژ که علی القاعده باید از ایران پایین تر باشند، در رتبه بالاتری از ما قرار دارند.

علی محمد زاده با اشاره به پژوهش یکی از موسسات آمریکایی درباره کاهش نرخ باروری در جهان گفت: در این پژوهش شدت کاهش نرخ باروری کل در سه دهه اخیر برای دنیا ۳۳ درصد، در کشورهای جهان اسلام ۴۱ درصد و برای ایران کاهش سه برابری و از عبارت حیرت آور که در تاریخ بشریت نظیر ندارد، استفاده شده است.

تجربه موفق ایران در کنترل جمعیت، الگوی بی همتای جهانی!


این عضو هیئت علمی دانشگاه به نقل از کتاب " شمارش معکوس جمعیت جهان " که توسط آلن ویسمن روزنامه نگار و محقق آمریکایی نوشته شده، اظهار داشت: در این کتاب گزارش گونه آمده است؛ روند افزایش جمعیت در ایران در دهه ابتدایی انقلاب، سریع ترین روند رشد جمعیت در تاریخ بوده است.

وی افزود: او در این کتاب آورده است: آموزش نحوه و روش پیشگیری از بارداری به زنان، بسیار موفق عمل کرد و رشد جمعیت ایران به خوبی مهار شد، به نحوی که بر اساس آمارها میزان زاد و ولد زنان ایرانی از ۲.۱ نفر در سال ۲۰۰۰ به ۱.۷ نفر در سال ۲۰۱۲ رسید.

علی محمد زاده گفت: نویسنده این کتاب بیان می‌دارد صرف نظر از آنچه بعد در ایران اتفاق افتاد، ما شواهدی داریم که نشان می‌دهد در جریان یک نسل (۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰) جریان و جنبشی در این کشور برای کنترل موالید آن هم در کشوری مذهبی همچون ایران به راه افتاد که بسیار بسیار موفق بود.

این استاد دانشگاه با یادآوری این مطلب که آمریکا و کشورهای اروپایی هیچیک برنامه کنترل جمعیت ندارند، بیان داشت: ویسمن در این کتاب پیشنهاد می‌کند؛ تجربه موفق اجرا شده در سطح کشوری چون ایران را به تمامی جهان (یعنی جز آمریکا و کشورهای اروپایی) تعمیم دهیم!

ترویج سبک زندگی غربی با الگوی کنونی باروری رابطه مستقیم دارد


علی محمد زاده در پاسخ به سوالی ضمن تایید نقش مهم مشکلات اقتصادی در کاهش نرخ باروری کل در ایران گفت: متاسفانه در کشورهای اسلامی ترویج سبک زندگی غربی، سختی روز افزون ازدواج و هجوم شبکه‌های ماهواره‌ای به شیوه زندگی نظیر "تجرد" ، "فرار از ازدواج" ، "بی علاقگی به خانواده"، "روابط خارج از دایره عرف و شرع" و در نهایت بحران جمعیت و خانواده به گونه‌ای دامن زده شده که صدای موفقیت استفاده از این روش‌ها در قالب پژوهش‌هایی که دنبال می‌کنند، به گوش مراکز سیاسی و امنیتی تصمیم گیری در غرب نیز رسیده‌ و هشدارهای مکرر رهبر معظم انقلاب برای حفظ نمای جوانی کشور (درصد جمعیت زیر ۱۵ سال به ۴۰ درصد) و جلوگیری از پدیده کهنسالی (جمعیت بالای ۶۰ سال در مرز زیر ۷ درصد) و حذف سیاست تحدید موالید و به موازات آن بازگشت به شیوه زندگی و رفتاری درست، راهبردهایی برای مقابله با این نوع کژی‌ها، و به مثابه کشف نقشه راهی است که در این زمینه جریان یافته است. منتهی با این نقشه باید مقابله کرد شد و صرف اینکه منویات رهبری را بپذیریم ولی واکنش متناسب نشان ندهیم، اتفاقی نمی‌افتد.

وی گفت: مدل هسته ای و کم فرزندی، باعث خواهد شد، بسیاری از سالمندان، دوره پیری را به اجبار در تنهایی و یا در خانه‌های سالمندی سپری کنند.

حفظ نمای جوان کشور


علی محمد زاده تصریح کرد: برخی‌ها در مقام اجرا، مسئله پیری جمعیت را انکار می‌کنند و می‌گویند: چون سال ۱۴۷۰ امید به زندگی در بدو تولد در کشورمان به ۸۹ سال خواهد رسید، نمی‌توان بالای ۶۰ و یا ۶۵ سالگی را ورود به دوره سالمندی به حساب آورد.

وی با رد این نوع تلقی، گفت: بر اساس آمارهای جهانی ایران جزو سه کشور اول جهان است که به سرعت به سمت سالمندی می‌رود و میانگین سن سالمندی از نظر سازمان بهداشت جهانی نیز، هنوز تغییر نکرده و همان تعریف فوق است.

ایران وارد فاز نخست سالمندی شد


وی گفت: هم اکنون در فاز اول سالمندی هستیم و اگر وضعیت به همین شکل ادامه پیدا کند، در سال ۱۴۲۵ در فاز سوم سالمندی و مرحله فوق سالمندی (جمعیت بالای ۶۰ سال در حد ۲۱ درصد) قرار خواهیم گرفت.

علی محمد زاده بیان ساخت: خروج از این حالت برای کشورهایی که وارد فاز دوم و سوم کهنسالی شده اند و یا دچار رشد منفی جمعیت شده اند (تعداد موالید کمتر از تعداد مرگ و میر)، امری دشوار و بعضا غیر ممکن است.

اجرای سیاست‌های جدید توام با ارتقای شاخص‌های بهداشتی و درمانی


علی محمد زاده در نتیجه گیری از این بخش از صحبت‌های خود گفت: تنظیم خانواده نباید ابزاری برای کاهش جمعیت باشد و بایستی تحت مدیریت جامع کیفیت قرار گیرد و اطلاعات حاصل از اجرای آن باید مورد تحلیل و اقدام اصلاحی باشد، در غیر این صورت فقط از مرگ و میرهای مادر می‌کاهد، آن هم به میزانی که از بارداری‌ها کاسته است. البته بعد از این شاخص، میزان‌هایی مانند مرگ و میر نوزادان و کودکان زیر یک سال و زیر ۵ سال، نیز بسیار مهم و قابل توجه می‌باشند.

وی افزود: در سیاست‌های جدید باروری، باید هرگونه اقدامی با ارتقای این شاخص‌ها و نیز سایر شاخص‌های وابسته همراه باشد.

علی محمد زاده اظهار داشت: توسعه جمعیت باید با نگرش سیستمی و علاوه بر بحث‌های کمی، باید با توجه به توزیع مناسب هرم سنی جمعیت، مسائل کیفی از جمله محیط زیست و توام با مدیریت سرمایه انسانی باشد.

وی خاطرنشان ساخت: در راستای افزایش زاد و ولد در کشور، باید توسعه و بهبود زیر ساخت‌ها در بخش‌های مختلف مدنظر قرار گیرد. هر بخشی باید وضع خود را دقیق آنالیز کند، افق‌های لازم را تدوین کند و نقشه راه برای رسیدن به این اهداف را ترسیم کند.

ضرورت مصرف بهینه آب در شرایط کنونی کشور


علی محمد زاده در پاسخ به سوالی درباره اینکه با افزایش جمعیت، بحران آب چه می‌شود، زیرا مصرف روزانه آب در ایران ۳ برابر کشورهای اروپایی ذکر عنوان شده است، گفت: اینکه متخصصان امر بگویند چون الان آب نیست، پس باید نرخ باروری را پایین نگه داشت، پاک کردن صورت مسئله است. باید روی تغییر روش کشت، نوع آبیاری، یکپارچه سازی اراضی، جلوگیری از هدر رفت آب و مصرف بی رویه آن، تقویت سفره‌های آب زیر زمینی، انجام عملیات صحیح کشاورزی، استفاده از آبهایی که بدون استفاده به دریاها، دریاچه‌ها و کویرها می‌ریزند، ایجاد رابطه بین کیفیت آب و نوع مصرف و ذخیره آب متمرکز شود و این موارد تحت یک برنامه کلان اصلاح و ارتقاء بخشیده شود، این موارد غیر از بحث جمعیت، نیاز توسعه نیز هست.

این استاد دانشگاه، بازده تولید محصولات کشاورزی به ازای یک مترمکعب آب در ایران را نصف میانگین جهانی اعلام کرد و اظهار داشت: توسعه آبیاری قطره ای ۳۰ تا ۷۰ درصد مصرف آب را کاهش و همزمان ۲۰ تا ۹۰ درصد تولید محصول را افزایش می‌دهد.

علی محمد زاده افزود: همه این موارد مرتبط است با بهینه سازی الگوی مصرف، مدیریت منابع، فرهنگ سازی، داشتن تکنولوژی مناسب و سرمایه گذاری لازم در این زمینه، که از جمله تکالیف دولت‌های در حال توسعه و نیز جدا از سیاست‌های باروری، از وظایف حاکمیت در دوره تکرار ناپذیر پنجره جمعیتی است.

بالا بودن میزان سقط جنین عمدی در ایران


وی با اشاره به سایر اهداف برنامه تنظیم خانواده گفت: متاسفانه میزان سقط جنین عمدی در کشور بالاست، در حالی که برای سلامت همه جانبه مادر و کودک، باید میزان سقط، نیز در کشور سال به سال کاهش یابد و مدل خانواده هسته ای اصلاح شود که در همه این زمینه‌ها اولاً نیازمند فرهنگ سازی می‌باشیم و ثانیاً باید از تمام نیروهای متعهد و متخصص با نگرش سیستمی بهره مند شویم و آنان آگاهی‌های لازم را به مردم و جامعه بدهند و ثالثاً باید مکانیزم‌های نظارتی جامعیت و دقت عمل داشته باشند و رابعاً باید در مواردی مانند سقط جنین علاوه بر موارد پیش گفت و غربالگری‌های به موقع، باید قوانین بازدارنده، وضع شود. البته مهم تر از وضع قانون نیز، اجرای قانون است.

پیشگیری از سقط‌های غیردرمانی


علی محمد زاده گفت: سقط عمدی پرعارضه است. به دنبالش عوارضی مثل فشارهای روانی، افسردگی‌ها، ناتوانی‌ها، معلولیت‌ها و ناباروری‌ها و حتی احتمال مرگ است.

وی گفت: سقط غیرمجاز در کجا، توسط چه کسانی و با چه وسایلی انجام می‌شود؟ قانون مربوطه در این زمینه چرا نادیده گرفته می‌شود؟ چه کسانی وظایف خود را به درستی انجام نمی‌دهند؟ آیا جایز است در این زمینه هم آنقدر تعلل شود که دوباره بزرگان کشور، متذکر شوند و هشدار دهند؟!

ضرورت ارتقا شاخص‌های سلامت مادر، کودک و خانواده


علی محمد زاده تصریح کرد: جان کلام این است که برنامه بهداشت خانواده نباید با شیوه‌های مختلف و غلط کاهش دهنده جمعیت مدارا کند. همه بخش های برنامه و شاخص‌های سلامت مادر، کودک و خانواده باید به خوبی پایش شود و در مواردی هم باید منابع کافی برای اصلاحات لازم در اختیار باشد. امید می‌رود در فصل جدیدی که سیاست‌های ارتقای باروری مد نظر است، منابع، برنامه‌ها و امکانات لازم برای رفع همه این کاستی‌ها و نیازها در دسترس باشند.

اجرای سیاست‌های کلی با توصیه نامه‌های سازمانی، تسریع نمی‌شود


وی اظهار داشت: اینکه با پذیرش این تذکرات، توصیه نامه‌هایی به زیر مجموعه‌ها ارسال شود، خوب استف ولی در یک سازمان رسمی کتابچه‌ها و خطوط راهنما، بازنگری و آموزش‌ها باید متحول شود و عملیات وسیع بازآموزی و توجیه شبکه‌ها، بایستی پی گیری شود و بی آنکه فرهنگ سازی‌های لازم و بصیرت بخش انجام شود؛ فقط بخش خصوصی مبسوط الید خواهد شد و ای بسا غیر قابل نظارت اثربخش. و تکلیف تولیت، در قبال سیاست‌های کلی نظام در افزایش نرخ باروری کل و جلوگیری از کاهش رشد جمعیت کشور به خوبی ادا نخواهد شد. باید با ایجاد یک ساختار قوی، مکانیزم‌ها، فرایندها، روش‌ها و رویه‌ها در بازنگری ها تغییر یابند.

علی محمدزاده گفت: این حرف‌ها، بحث کارشناسی است و آنها که به مسائل توجه نشان می‌دهند، باید در این زمینه‌ها تلاش کنند و اصلاحات لازم را انجام دهند و برخی از این مسائل خیلی هم منوط به سیاست‌های جدید نیست. باید در اتخاذ هر نوع سیاستی همچنان به دنبال مطلوبیت بخشیدن و ارتقای کیفیت و مدیریت امور بود.

وزارت بهداشت،برای حل مشکل سلامت مردم برنامه دارد


وی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی را دارای برنامه برای رفع مشکلات مردم در حوزه ی سلامت خواند و گفت: همه باید با انگیزه و صبر و تحمل به اجرای طرح تحول در نظام سلامت کمک کرده و به دستاوردهای آن خوش بین باشیم.

علی محمدزاده با ذکر این مطلب که خرسندی و رضایت مردم از نظام سلامت، در افزایش ضریب محبوبیت دولت‌ها در میان مردم تاثیر بسزایی دارد، خواستار آن شد که وعده‌های داده شده در حوزه بهداشت و درمان از سوی دولت و مجلس در موعد مقرر تحقق یابد. همچنین، برای وزیر بهداشت و همکاران وی در خدمت رسانی با کیفیت، کارآمد و عدالت محور برای اقشار مختلف مردم آرزوی موفقیت می‌کنم.

منبع: تسنیم




جزئیات‌ساخت 2 نیروگاه‌اتمی دیگر دربوشهر
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۶:۳۱
 
 
سخنگوی سازمان انرژی اتمی از مذاکرات اولیه برای ساخت دو نیروگاه جدید با روسیه خبر داد و گفت: تصمیم بر این است که فعلا دو نیروگاه دیگر را در بوشهر بسازیم.
به گزارش جهان به نقل از سایت امید هسته ای، بهروز کمالوندی با بیان اینکه ظرفیت هرکدام از این نیروگاه ها هزار مگاوات خواهد بود، افزود: مذاکرات ایران با روسیه برای ساخت نیروگاه های جدید مربوط به این دوره نیست، بلکه قراردادی که سال ۱۳۷۱ بین سازمان انرژی اتمی ایران و روسیه منعقد شد برای ساخت ۴ نیروگاه تولید برق بود که یک نیروگاه آن یعنی نیروگاه اتمی بوشهر فعلا ساخته شده است.

 
وی در پاسخ به اینکه اخیرا اخباری مبنی بر اینکه ساخت ۴ نیروگاه را در دستور کار دارید منتشر شده است جزئیات این خبر چیست؟ گفت:همان قرارداد گذشته با روس ها پا برجاست و مطالعات اولیه آن هم انجام شده است،اما فعلا ساخت ۲نیروگاه را در دستور کار مذاکره داریم.

 
سخنگوی سازمان انرژی اتمی تصریح کرد: در حال حاضر در همین منطقه که امروز نیروگاه بوشهر ساخته شده است می توان ۴نیروگاه هزار مگاواتی دیگر ساخت که به لحاظ اقتصادی هم به صرفه تر است، چون بسیاری از زیرساخت های آن از جمله جاده سازی، لوله کشی های مخصوص و ویژه آن و دیگر زیرساخت ها شکل گرفته است و با توجه به اینکه مطالعات اولیه هم نشان داده که هزینه های ساخت نیروگاه در بوشهر برای ما بسیار کمتر می شود، تصمیم بر این است که فعلا دو نیروگاه دیگر را در بوشهر بسازیم.

 
کمالوندی تجربه کار با روس ها را نسبتا موفق دانست و افزود: باوجود همه فشارها و طولانی شدن ساخت نیروگاه بوشهر، به هرحال ما یک نیروگاه ایمن و قابل اتکا داریم که راه اندازی شده است و البته باید در نظر داشت که سازندگان نیروگاه ها در دنیا هم زیاد نیستند، بنابراین با روس ها کار خواهیم کرد.

 
وی با بیان اینکه هیچ نیروگاهی در دنیا در مدت زیر پنج سال ساخته نمی شود، گفت: در ساخت نیروگاه فقط تکنولوژی مهم نیست، بلکه علاوه بر آن، تصمیم گیری هم اهمیت دارد. کمالوندی افزود: اگر قرار باشد یک نیروگاه ساخته شود این کار ممکن است ۵ تا ۸ سال طول بکشد ولی وقتی تصمیم گرفتید ۴ نیروگاه با هم بسازید بعد از ۸ سال می توانید ۴ نیروگاه ساخته باشید.

 
سخنگوی سازمان انرژی اتمی تصریح کرد: امروز در دنیا همین روش را پیگیری می کنند؛ مثلا ترکیه هم ۴نیروگاه در شمال و ۴ نیروگاه در جنوب می سازد، که از این ۸ نیروگاه،۴ نیروگاه را روس ها می سازند. عربستان سعودی می خواهد ۱۰نیروگاه بسازد و امارات هم ۴ نیروگاه همزمان درح ال ساخت دارد که کره ای ها برای آنها می سازند.

 
کمالوندی درپاسخ به این سوال که چرا فقط با روس ها کار می کنیم و مثلا چرا با کره ای ها برای ساخت نیروگاه اتمی وارد گفت و گو نمی شویم گفت: کره ای ها در قراردادی که با آمریکایی ها دارند محدودیتی را پذیرفته اند که معروف است به قرارداد یک، دو، سه. ما برای همکاری با کره جنوبی مشکلی نداریم اگر آنها محدودیت نداشته باشند.

 
وی همچنین به مباحث اقتصادی اشاره کرد و گفت: یک نیروگاه هزار مگاواتی پنج تا شش میلیارد دلار سرمایه گذاری نیاز دارد؛ به همین علت وقتی می خواهید تصمیم بگیرید باید همه شرایط از جمله مسایل مالی، فنی، اجتماعی و حتی سیاسی در نظر گرفته شود و وقتی تصمیم گرفته شد نیروگاه هایی در ساختگاه بوشهر احداث شود، همه این مسایل در نظر گرفته شده است.

 
سخنگوی سازمان انرژی اتمی از ساخت نیروگاه های دوقلو در دنیا یاد کرد و گفت:امروز در دنیا حتی به فاصله چند متر از یکدیگر نیروگاه اتمی می سازند که از آن به عنوان نیروگاه دوقلو یاد می کنند و به همین خاطر استاندارد امنیت نیروگاه را بالاتر می برند.

 
وی درپاسخ به این سوال که آنها دشمنی مثل اسرائیل ندارند تصریح کرد:این موضوع اصلا برای ما جای نگرانی نیست چون اسرائیل اگر بخواهد الفبای حقوق بین الملل را رعایت کند، نمی تواند به نیروگاه های اتمی حمله کند، ضمن اینکه معتقدیم کشور از توانایی کامل دفاعی برخوردار است؛ به همین خاطر بحث های ما در سازمان انرژی اتمی درباره ساخت نیروگاه ها بیشتر شامل مباحث فنی است و مزایا و معایب فنی آن را بررسی می کنیم و مطالعات عمیقی در این خصوص انجام می شود.

 
به گفته سخنگوی سازمان انرژی اتمی، بر آورد ما بر اساس مدل های مختلف اقتصادی این است که برای سال های ۲۰۲۰ و یا ۲۰۳۰ بین ۸ هزار تا ۱۵هزارمگاوات برق از نیروگاه های خود تولید کنیم که البته تامین منابع این کار هم بسیار مهم است.





حزب‌الله از کجا و چگونه شکل گرفت؟/ نقش ایران در تشکیل آن
 
امام موسی صدر با اشاره به سلاحی که در دست‌ها بود گفت: «سلاح، زینت مردان است» [السلاح زینة الرجال] و یارانش را تشویق کرد تا حق مشروع خود را از دولت بگیرند و یا آنکه در راه به دست آوردن حق مشروع خود بمیرند.
حزب‌الله از کجا و چگونه شکل گرفت؟/ نقش ایران در تشکیل آن
گروه سیاسی جهان نیوز: "تجربه‌ی مقاومت، در بعد معنوی‌اش مبتنی است بر ایمان و یقین و توکل و آمادگی برای فداکاری، اما در عین حال مبتنی است بر عقل و برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی و آموزش و تمرین و تسلیح. ... این تجربه باید به جهانیان منتقل شود."

اینها جملاتی بود که سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله لبنان در جشن پیروزی مقاومت در جنگ ۳۳ روزه، در نطقی حماسی بیان کرد. از همان روز، نگاه‌های بسیاری در سراسر جهان، از روزنامه‌نگاران و اشخاص علاقه‌مند به مقاومت گرفته تا سیستم‌های اطلاعاتی و نظامی و حتی آکادمی‌های برتر دنیا بررسی "تجربه‌ی مقاومت" و سیر ایجاد و رشد آن تا رسیدنش به قله‌ی پیروزی‌هایش در جنگ ۳۳ روزه را در دستور کار قرار دادند.

اما حزب الله چگونه شکل گرفت؟ ریشه‌های ایجادش در کجا بود؟ چه شخصیت‌های لبنانی‌ای در تأسیس آن و تعیین مسیرش دخیل بودند؟ نقش حقیقی ایران در تشکیل حزب‌الله چه بود؟ اولین مواجهه‌های حزب‌الله در داخل لبنان و با دشمن اسرائیلی چگونه شکل گرفت؟ و ...

این سؤالات و ده‌ها سؤال دیگر، نمونه‌هایی است که پاسخگویی به آن‌ها بخشی از «تجربه‌ی مقاومت» را روشن می کند و نشان می‌دهد مقاومتی که سید حسن نصرالله آن را «مقاومت باتقوای متوکل عاشق عارف و همچنین عالم عاقل برنامه‌ریز آموزش دیده‌ی مجهز» توصیف می‌کند، از زمینه‌های تأسیس تا پیروزی در جنگ ۳۳ روزه چه روندی را در طی بیش از ۳۰ سال طی کرده است.

در همین راستا بر آن شدیم تا ترجمه‌ی کتاب ارزشمند "رزمندگان خدا؛ حزب الله از درون؛ ۳۰ سال نبرد ضد اسرائیل" را تقدیم کنیم. این کتاب نوشته‌ی محقق و تحلیلگر برجسته‌ی فرانسوی نیکلاس بلانفورد است. بلانفورد حدود شانزده سال شخصا در لبنان و فلسطین اشغالی حضور داشته و در کنار بررسی منابع و مصادر موجود در این زمینه، با توجه به شناخته شده بودنش اقدام به مصاحبه‌های اختصاصی با سران مقاومت و فرماندهان و حتی رزمندگان آن کرده است. کما اینکه توانسته با مسئولین امنیتی و سیاسی و فرماندهان نظامی سطح اول رژیم صهیونیستی هم مصاحبه‌های اختصاصی داشته باشد. همه‌ی اینها در کنار هم کتاب نیکلاس بلانفورد را (که در لبنان با عنوان «غول شیعی از بطری خارج می شود» ترجمه و منتشر شده) بسیار خواندنی و حاوی اطلاعات بکری است.


۱۷ مارس ۱۹۷۴ [۲۶ اسفند ۱۳۵۲]

بعلبک - وادی البقاع: ساعت‌ها در خیابان‌های تنگ پر از آدم در این شهر قدیمی ‌منتظر بودند. از مناطق شیعه‌نشین مختلف لبنان آمده بودند: از خانه‌هایی در محله‌های فقیرنشین ضاحیه‌ی جنوبی بیروت، و از باغ‌های موز و مرکبات صور در ساحل مدیترانه، و از باغ‌های زیتون و مزارع توتون و تنباکو منتشر بین تپه‌های صخره ای با شیب تند در بنت جبیل و نبطیه در جنوب لبنان، و از روستاهای روییده بر روی دامنه‌های کوهستانی خشک در اطراف بقاع شمالی. سفر بعضی‌هایشان تا بعلبک بیش از یک روز طول کشیده بود. در ماشین‌های کرایه‌ای مملو از جمعیت و خودروهای شخصی‌ای که کوه‌های بین بقاع و ساحل لبنان را در نوردیده بودند و راه‌های ناهموار را پیموده بودند تا به بقاع برسند.

مناسبت آن روز، مناسبتی دینی بود: اربعین امام حسین علیه السلام، کسی که بزرگداشت مراسم شهادتش برای مؤمنین شیعه کافی بود تا رنج سفر را بر خود هموار کنند. ولی آن روز فقط مراسم اربعین نبود که آن جمعیت انبوه را از مناطق مختلف لبنان در بعلبک گرد آورده بود، جمعیتی که حدودا هفتاد و پنج هزار نفر برآورد ‌می‌شد. شهادت امام حسین(ع) در صحرایی در بین النهرین نبود که مردم را آن روز به تجمع در بعلبک و نشان دادن سلاح‌هایشان تشویق کرده بود (سلاح‌هایی که عبارت بود از تفنگ‌های قدیمی که پسرها از پدرها به ارث برده بودند، یا مسلسل‌های کلاشینکوف که در دست گرفته یا روی شانه‌هایشان انداخته بودند)، بلکه در کنار این نمایش سلاح‌ها، هدفشان گوش کردن به سخنان یک نفر بود، روحانی ایرانی الاصل، بلند قامت و محبوبی که تعداد زیادی طرفدار (هم بین مسلمین و هم بین مسیحی‌ها) داشت. این محبوبیت از حدود ۱۵ سال پیش که به لبنان رسیده بود کم کم شکل گرفته بود.

سید موسی صدر (که در بین یارانش به امام موسی معروف بود و همه او را با تواضعش و صدای آرامش‌بخشش ‌می‌شناختند) از آغاز آمدنش به لبنان شروع کرد به پراکندن بذر عزم و اراده از طریق سخنرانی‌های مختلف. او، سبک جدیدی از سخنرانی‌های صریح اعتراضی را نمودار کرد.


یک ماه پیش از آن روز هم امام صدر در روستای بدنایل (که تنها چند کیلومتر با بعلبک فاصله داشت) طی سخنرانی ای با عصبانیت، این موضوع را که دولت لبنان برخی مناطق را ندیده ‌می‌گیرد و طرح‌های اقتصادی و اجتماعی را در آنجا اجرا نمی‌کند و همچنین موضوع ناتوانی حکومت لبنان در حمایت از اهالی جنوب لبنان در برابر تهاجمات هوایی ویران کننده اسرائیلی‌ها را محکوم کرد. امام صدر در آن سخنرانی اعلام کرد شیعیان لبنان مدت‌هاست که در حاشیه نگاه داشته شده‌اند، و تحت اراده‌ی دیگران، و با دادن لقب «متوالی» به آنها، آنان را تمسخر کرده‌اند. اما حالا وقت «انقلاب و سلاح» رسیده است.[«متوالی» کلمه ای مجهول‌المصدر است ولی در گذشته‌ها برای شیعیان لبنان به کار ‌می‌رفت و حالت استخفاف‌آمیزی در بر داشت.]

«از امروز نه ناله ‌می‌کنیم و نه گریه ‌می‌کنیم. از امروز اسم ما متوالی نیست، اسم ما "رد‌کننده" است، مردان قیام، مردان قیام بر ضد طغیان، حتی اگر این قیام مستلزم بذل خون و جانمان باشد.»


در آن روز، مؤمنان شیعه تصمیم گرفتند که به ندای امام صدر لبیک بگویند: با نشان دادن سلاح‌هایشان(که نمایش دادن عینی قدرت گروهیِ مخفی مانده‌ی آنان بود) و با هشدار شدید به حکومت لبنان که طایفه‌ی ملقب به متوالی‌ها [شیعیان] از امروز دیگر ساکت نخواهند ماند و گردن کج نخواهند کرد.

امام صدر و همراهانش در وادی البقاع، به سختی و با کندی به سمت بعلبک در حرکت بودند. در مسیرشان و حین عبور از روستاهای شیعه‌نشین شمال منطقه‌ی شتورة، جمعیت انبوه و هیجان زده شیعیان بر سر راه امام صدر قرار ‌می‌گرفتند و او هم مجبور ‌می‌شد از ماشین پیاده شود و با بزرگان محلی سلام و علیک داشته باشد و با صبر و طمأنینه به صحبت‌ها و فریاد‌های داغ خوشامدگویی‌شان و ابراز محبتش مردم گوش فرا دهد.

در مسیر او مدام گوسفند قربانی ‌می‌کردند تا به این شکل عمق احترامشان را به کسی که به دیدارشان آمده بود نشان دهند.

بعد از اینکه امام موسی صدر با ادب و احترام، درخواست روستاییان را برای اینکه مدت بیشتری نزدشان بماند رد ‌می‌کرد، سوار ماشین ‌می‌شد و دوباره حرکت ‌می‌کرد تا به روستای بعدی ‌می‌رسید و در آنجا هم باز همین قضایا تکرار ‌می‌شد. [فلذا حرکت موکب امام صدر بسیار کند رخ می‌داد.]

بالاخره با ورود موکب امام صدر به مناطق حاشیه‌ای جنوب بعلبک، بلندگو‌های مساجد شهر، خبر ورود امام را اعلام کردند. با انتشار خبر در شهر، هزاران تفنگ رو به آسمان گرفته شد و صدای کرکننده‌ی شلیک هوایی، همراه با فریاد‌های الله کبر در همه جا پیچید. حداقل پنجاه هزار تفنگ داشتند همزمان شلیک می‌کردند و این یک خوشامدگویی «بقاعی» حقیقی در مقابل امام موقر بود. حقیقتا سیل گلوله‌های هوایی، برگی بر روی درخت‌ها باقی نگذاشت.


وقتی امام صدر از ماشینش پیاده شد، دور او پر شد از جمعیت مصمم و هیجان‌زده و به پاخاسته، جمیعت او را تا تریبون کوچکی که برای سخنرانی‌اش در نظر گرفته بود پیش برد. حین حرکت، دست‌های دراز شده با شوق و حسرت عبای او را ‌می‌گرفتند و به عمامه سیاه روی سرش دست ‌می‌کشیدند. بیست دقیقه طول کشید تا از ماشین به تریبون برسد و فریادها و شعارهای شور و شوق آمیز و شلیک گلوله‌های هوایی همچنان ادامه داشت و نمی‌شد مردم را ساکت کرد.

امام صدر خطاب به جمعیت انبوه حاضر گفت: «من صحبت‌هایی دارم که از گلوله داغ‌تر است، پس تیرهایتان را نگه دارید.»؛ ‌می‌خواست با این حرف آنها را تشویق به آرامش کند تا بتواند سخنانش را شروع کند.

امام صدر در سخنرانی‌اش دولت لبنان را به دلیل کوتاهی در پاسخگویی‌ها به درخواست‌های اساسی ملت، ملامت کرد و به این اشاره کرد که همین بعلبک با اینکه تعداد ساکنینش به ده هزار نفر ‌می‌‌رسد تنها یک مدرسه دولتی دارد که آن هم زمان تأسیسش به دوره قیمومیت فرانسه بر لبنان در حدود سی سال پیش برمی‌گردد. امام، از جنوب سخن گفت که در معرض تجاوزات مکرر اسرائیل است و گروه‌های فلسطینی مسلحِ مستقر شده در آنجا هم به مردمش ظلم ‌می‌کنند، از مردم جنوب گفت که تحقیر شده‌اند، و از آب جنوب گفت که به یغما ‌می‌رود.

امام موسی انتقاد تندی مطرح کرد؛ گفت که حضور شیعیان در خدمات اجتماعی و صنعت و عرصه‌های دانشگاهی پایین‌تر از سطح مطلوب است و هزاران لبنانی فقیر چه در شمال و چه در جنوب کشور حتی شناسنامه هم ندارند و از حق مسلمشان در بهره‌مندی از خدمات اساسی دولتی و حق رأی محروم اند.

سید موسی، در سخنرانی‌اش به مثال شهادت امام حسین اشاره کرد و بدین ترتیب، داستان دینی و نمادین بودن آن نبرد دیرینه با ظلم را با وضعیت اسفباری که شیعیان لبنانی معاصر با آن مواجه بودند گره زد.

با لحنی مؤثر پرسید: «آیا امام حسین چنین وضعی را برای فرزندانش ‌می‌پذیرد؟»

امام صدر با اشاره به سلاحی که در دست‌ها بود گفت: «سلاح، زینت مردان است» [السلاح زینة الرجال] و یارانش را تشویق کرد تا حق مشروع خود را از دولت بگیرند و یا آنکه در راه به دست آوردن حق مشروع خود بمیرند.

این بار، زبان خشم و انقلاب بود که امام صدر برای برانگیختن شیعیان و برای بیدار کردن جماعت از خواب سهل‌انگاری و بی‌خیالی‌شان به کار گرفته بود و سعی ‌می‌کرد در آنها روح عزم و اعتماد به نفس و تلاش برای رسیدن به عدالت را برانگیزد.

«عقل حمیة» که در آن زمان یک دانشجوی طرفدار امام موسی صدر بود و بعدها فرمانده نظا‌می ‌ارشد جنبش امل شد، می‌گوید: «در اینجا یک مرد بود که موسی صدر نام داشت. امام صدر بود که غول خفته‌ی [قدرت] شیعیان لبنان را بیدار کرد.»

تاریخچه‌ی حضور شیعیان در لبنان تا زمان امام صدر

کسی دقیقا منشأ حضور اسلاف شیعه در لبنان را نمی‌داند. در هر حال می دانیم که شیعیان لبنان از جهت جغرافیایی در بین اهل سنت شام محاصره بودند و تمرکز اصلی‌شان در منطقه جبل عامل بود.

شیعیان همواره در این منطقه از نوعی خودمختاری برخوردار بودند. حتی در دوره حکومت عثمانی‌ها هم این خودمختاری را حفظ کرده بودند. تا آنکه پادشاه عثمانی، یک سپاهیِ بسیار خونریز به نام احمد پاشا (که به «جزّار» یعنی «سلّاخ» معروف است) را مأمور کرد تا به مناطق شیعه‌نشین شام حمله کرده و آنها را مستقیما زیر نفوذ حکومت عثمانی در آورد. جزار کسی است که یک نویسنده اروپایی در همان زمان به اسم بارون دو توت او را اینگونه معرفی کرده: «وحشی مطلقی است که به نوع بشر حمله ‌می‌کند».

جزار توانست در سال ۱۷۸۱ با وحشی‌گری فراوان شیعیان را شکست دهد، هرچند که مقاومت 
امام صدر با اشاره به سلاحی که در دست‌ها بود گفت: «سلاح، زینت مردان است» [السلاح زینة الرجال] و یارانش را تشویق کرد تا حق مشروع خود را از دولت بگیرند و یا آنکه در راه به دست آوردن حق مشروع خود بمیرند.
سرسختانه‌ی شیعیان در همان زمان هم مثال زدنی بود.

حمله سرکوبگرانه و قمعی جزار، جبل‌ عامل را از موقعیت مرکز اول تعلیم شیعیان خارج کرد. هیچ چیز از تأثیرات این حمله در امان نماند. کمااینکه به خودمختاری شیعیان هم خاتمه داد. در دهه‌های بعدی اهمیت جبل عامل رفته رفته کم و کمتر شد. در واقع سفرنامه نویسان اروپایی که در نیمه دوم قرن ۱۹ از این منطقه عبور کرده‌اند نتوانسته‌اند ناراحتی‌شان را از فقر و بدبختی‌ای که روستاهای جبل‌ عامل را در برگرفته بود و از رکود و رخوت و بی مبالاتی‌ای که ساکنین محلی داشتند، مخفی نمایند.

شانس شیعیان در دوره انتقال حکومت از عثمانی‌ها به قیمومیت فرانسه در آخر جنگ جهانی اول، چندان افزایش نیافت. وقتی هم که تشکیل دولت لبنان در سال ۱۹۲۰ اعلام شد و مرزهایش در سه سال بعد ترسیم گشت، اهالی جبل عامل تبدیل شدند به اهالی لبنان. همسایگان عرب آنها در جنوب، فلسطینی‌هایی بودند که تحت قیمومیت بریتانیا قرار داده شده بودند و حالا مرزهای جدید کسانی را از هم جدا ‌می‌کرد که تا چندی پیش یک جامعه همگون با یکدیگر محسوب ‌می‌شدند.

حتی پس از آنکه لبنان در سال ۱۹۴۳ از فرانسه مستقل شد، شیعیان باز هم به قدر کافی و باتوجه به حجمشان نسبت به دیگر طوایف لبنان، در نظام حکومتی جدید دارای سهم متناسب نشدند.

میثاق ملی که در آن زمان تدوین شد (و در اصل توافقامه‌ای بین اهل سنت و مارونی‌های لبنان بود) مناصب را با توجه به سرشماری‌ای که حدود ده سال قبل یعنی در سال ۱۹۳۲ انجام شده بود تقسیم کرد (جالب است که هنوز هم با گذشت ۸۰ سال، هیچ سرشماری دیگری در لبنان صورت نگرفته است). این سرشماری در همان زمان انجام هم دقتش محل سؤال بود و در هر حال بعد از گذشت یازده سال، قطعا برای چنین مسئله‌ای قابل استناد نبود. طبق این میثاق ملی، مارونی‌ها (که در آن زمان بزرگترین طایفه‌ی لبنان محسوب ‌می‌شدند) صاحب بالاترین مناصب سیاسی و امنیتی از جمله ریاست جمهوری و فرماندهی ارتش لبنان شدند.

در سال‌های اول پس از استقلال، لبنان شاهد دوره شکوفایی اقتصادی به واسطه بخش خدمات بود، و در این امر از موقعیت جغرافیایی‌اش بین غرب و خلیج فارس پر نفت و رو به فعالیت بهره ‌می‌برد.

ولی این شکوفایی در خلال این دوره، چیزی بود که تنها نخبگان حاکم که به خانواده‌های سیاسی با نفوذ متعلق بودند، از آن سود می بردند؛ خانواده‌های بانفوذی که بخش‌های تجاری و مالی را در انحصار خود و بر سیاست کشور هیمنه کامل داشتند.

عایدات این شکوفایی اقتصادی هم عموما در بیروت و بخش‌هایی از منطقه جبل لبنان که مسیحی‌ها در آنجا مستقر بودند هزینه ‌می‌شد. مناطق ثانویه در شمال، وادی البقاع و جنوب که شیعیان در آنجا بودند، شاهد رکود بود. مثلا در سال ۱۹۴۳ حتی یک بیمارستان هم در جنوب لبنان وجود نداشت.

سکونت در مناطق موسوم به «کمربند فلاکت»

زرق و برق بیروت (که درآمدش در دهه پنجاه میلادی پنج برابر مناطق اطرافش بود) ده‌ها هزار شیعه را تشویق می‌کرد که مزارع و روستاهای خود را رها کنند و به دنبال فرصت‌های شغلی تازه راهی بیروت شوند. اکثر این شیعیان در حاشیه جنوبی بیروت [ضاحیه جنوبی] و در محله‌های پرتراکم و غیر بهداشتی به وجود آمده در آنجا مستقر شدند. شیعیان عموما به عنوان کارگران ساختمانی فعال بودند و به بالا رفتن برج‌های سیمانی‌ای کمک کردند که به سرعت خط افق بیروت را محو ‌می‌کرد.

با آغاز سال ۱۹۷۱ میلادی، تقریبا نیمی‌از شیعیان لبنان در ضاحیه جنوبی بیروت ساکن بودند (جایی که به «کمربند فلاکت» مشهور بود)، به علاوه دو منطقه مشخص دیگری که شیعیان در آنجا هم ساکن بودند یعنی بقاع و جنوب لبنان.

نمایندگان سیاسی طایفه شیعه همواره زمینداران شیعه‌ای بودند که سلطه‌ی زمیندارانه‌ی خود را به زیردستانشان تحمیل ‌می‌کردند و آنها را در مقابل سرسپردگی تام در انتخاباتها، به مناصبی منصوب ‌می‌کردند [و بدین ترتیب همواره همین زمینداران به عنوان نمایندگان شیعیان انتخاب ‌می‌گشتند].

با توجه به محدودیت سهم سیاسی شیعیان و شرایط اجتماعی سطح پایین، معلوم بود که محله‌های فقیرنشین و پرجمعیت در ضاحیه جنوبی بیروت زمینی بارور برای رشد ایدئولوژی‌های چپگرایانه (که در دهه پنجاه میلادی همه خاورمیانه را در‌می‌نوردید) خواهند بود. بدین ترتیب جوانان شیعه‌ای که در مناطق پرجمعیت ضاحیه و جو زمیندارانه و فئودالی جبل عامل و بقاع فقیر رشد کرده بودند، احزاب سکولار چپگرا جذبشان ‌می‌کرد؛ احزابی که شعارشان تعطیل نظام فعلی [سیاسی و اجتماعی] و ترویج مساوات در جامعه بود.

... انگار که او خود مسیح است

در اوج این هیجان اجتماعی- سیاسی شیعیان، امام موسی صدر (که در آن زمان ۳۱ ساله بود) در سال ۱۹۵۹ به لبنان آمد.

او چهار سال قبل از آن سفری به لبنان نموده بود و مهمان [علامه] سید عبدالحسین شرف‌الدین شده بود. [علامه] سید شرف‌الدین یکی از اقوام او و بارزترین مرجع شیعیان لبنان در آن زمان بود. [علامه] سید شرف‌الدین که شدیدا تحت تأثیر این روحانی ایرانی باهوش قدبلند قرار گرفته بود، بر جوانی و بی‌تجربگی و کم بودن آشنایی او با لبنان چشم پوشی کرد و او را به [البته با تیزهوشی و به عنوان بهترین گزینه] به عنوان جانشین خود انتخاب نمود.

[حالا سید موسی صدر پس از وفات علامه شرف‌الدین به لبنان آمده بود]. پس از استقرار در شهر صور، اما صدر به سرعت با جامعه محلی درآمیخت. هر جمعه در مسجد عباس شرف‌الدین صور نماز جمعه ‌می‌خواند و با شخصیت‌های پیشرو در شهر هم ارتباط ‌می‌گرفت.

«اولش کسی نمی‌دانست او کیست.» این را عبدالله یزبک ‌می‌گوید که در آن زمان یک تاجر محلی بود و بعدها تبدیل به دستیار امام موسی صدر شد. «من معمولا نماز را به سادات دیگر اقتدا ‌می‌کردم. ولی همیشه حس می‌کردم همه آنها مدام حرف‌های شبیه هم [و تکراری] ‌می‌زنند. فلذا شروع کردم به نمازخواندن با امام صدر [و شنیدن سخنرانی‌های بعد از نماز او]. ناگهان دیدم که حرف‌های جدیدی درباره دین و اقتصاد و اصلاحات اجتماعی ‌می‌شنوم. حرف‌هایی از او ‌می‌شنیدم که تا آن زمان از هیچ کس نشنیده بودم.»

به کمک برخی تخصیص‌های مالی از طرف دولت و همچنین تبرعات دینی، امام صدر دست به یک سری فعالیت‌های اجتماعی زد. اولین حرکتش هم برچیدن گدایی در شهر صور بود. در این راستا اقدام به تأسیس یک صندوق خیریه‌ی محلی کرد و سپس آن را به مرور گسترش داد. همچنین مرکزی برای مطالعات اسلا‌می ‌و چندین مرکز مرتبط با حِرَف و فنون در صور ایجاد نمود. هنرستان فنی جبل عامل که در برج شمالی خارج از شهر صور تأسیس کرد، طرح اصلی‌اش در آن سال‌ها بود. آن هنرستان هنوز و تا به امروز باز است و هم اکنون زیر نظر خواهر امام صدر رباب به فعالیتش ادامه ‌می‌دهد. کما اینکه در بیروت هم یک بیمارستان و یتیم‌خانه‌هایی برای پسران و دختران تأسیس کرد.

امام موسی صدر، با عربی‌اش که با لهجه‌ی فارسی آمیخته بود و با چهره‌ی جذاب و فعالیت گسترده‌اش به سرعت توجه طبقه متوسط [و فقیر] شیعه را به خود جلب کرد و از حمایت آنها برخوردار شد. حالا امام صدر تبدیل شده بود به جایگزین و بدیل ثروتمندان زمیندار سنگدل و همچنین بدیل انقلابیون ترسناک چپگرا. او شخصیتی بود که بین آگاهی جمعی و پیشروی و اصلاح جمع کرده بود.

امام صدر سخت تلاش کرد تا احساس هویت مذهبی واحد را بین شیعیان لبنان (که از نظر جغرافیایی در سطح لبنان پراکنده بودند) تقویت نماید، در همین راستا با روحیه‌ای‌ خستگی‌ناپذیر از این گوشه کشور به آن گوشه دائما در حرکت بود. و به رغم اینکه تمرکزش در کارها بر بهبود شرایط زندگی شیعیان لبنان بود، در عین حال دست یاری‌اش را به سوی گروه‌های دیگر هم دراز می‌کرد (گرچه اینکارش موجب خشم علمای محافظه‌کارتر شد). در همین راستا به صورت مرتب در کلیساها هم سخنرانی ‌می‌کرد. در یکی از این موارد، او قرار بود در کلیسایی در علما الشعب سخنرانی کند (علما الشعب یک روستای مسیحی مارونی در مرز لبنان با فلسطین اشغالی است) ولی وقتی نزدیک منطقه شد دید که راه به دلیل تجمع گسترده و عظیم مرد‌می‌که برای شنیدن سخنرانی او آمده بودند، بسته شده است. فلذا مجبور شد که همراه عبدالله یزبک از ماشین پیاده شود و از طریق مزارع توتون و تنباکوی [کنار جاده] خودشان را به کلیسا برسانند.


یزبک این خاطره را به یاد ‌می‌آورد و ‌می‌گوید: «با سی دقیقه تأخیر به کلیسا رسیدیم. مردم نگران شده بودند. ولی وقتی که رسید، پشت تریبون رفت. حالا همه مردم ‌می‌توانستند صدای او را بشنوند. مردم از رسیدن او و شنیدن صدایش از خود بی‌خود شدند. مسیحی بودند، ولی شروع کردند مثل مسلمانان فریاد زدن: «الله اکبر، الله اکبر ...». مردم طوری با او مواجه ‌می‌شدند که گویی خود مسیح ظهور کرده است. مسیحیان خیلی به من ‌می‌گفتند که خوشحالند از اینکه شخصی مثل او را در بین خود دارند.»

امام صدر [با این فعالیت‌هایش] دشمنی ثروتمندان زمیندار شیعه (که در جای خود مستحکم شده بودند) را برانگیخت، اینان حس می‌کردند که این روحانی فعال، تهدیدی برای پایگاه آنها در بین شیعیان است و او با تأسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان در سال ۱۹۷۶ (به صفت اصلی‌ترین دستگاه نمایاننده‌ی شیعیان لبنان) نفوذ آنها را به خطر انداخته است. در سال بعد هم امام صدر «حرکة المحرومین» را تأسیس کرد که تبدیل شد به وسیله اصلی او برای ادامه فعالیت‌های مرد‌می ‌و اجتماعی‌اش در حمایت از افراد فقیرتر اجتماع. این جنبش، اولین سازمان سیاسی و اجتماعی شیعیان لبنان در چنین سطح گسترده‌ای بود.

شکل‌گیری «فدائی‌ها» [الفدائیین]

در نیمه دوم دهه شصت میلادی امام موسی صدر دریافت که در سایه ظهور رزمندگان فلسطینی [فدایی‌ها] در جنوب لبنان به اضافه آشکار شدن نشانه‌های درگیری با اسرائیل از طریق مرزهای جنوبی، تلاش‌های او برای بسیج سیاسی و اجتماعی شیعیان با پیچیدگی بیشتری مواجه است.

لبنان هم مانند دیگر کشورهای هم‌مرز با فلسطین، تعداد زیادی از آوارگان فلسطینی را پس از جنگ اول اعراب با اسرائیل، یعنی درست پس از اعلام تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸، در خود جای داده بود. در اواخر دهه پنجاه میلادی، در بین این فلسطینی‌ها گرو‌های مبارزی پدیدار شدند که قائل به مقاومت مسلحانه در برابر اسرائیل بودند. از مهم‌ترین گروه‌هایی که در آن دوران ظهور کرد جنبش فتح به رهبری یک مهندس جوان به نام یاسر عرفات بود.

اولین عملیات‌های نظا‌می ‌فتح محدود و پراکنده و بعضا ناموفق بود (اولین این عملیات‌ها از خاک لبنان به سمت فلسطین آغاز شد و زمان آن ژوئن ۱۹۶۵ بود). ولی این وضع پس از جنگ شش روزه در ژوئن ۱۹۶۷ تغییر کرد. جنگ شش روزه پس از هجوم غافلگیرانه‌ی اسرائیل ضد مصر و سوریه و اردن آغاز شد. وقتی شش روز بعد موافقتنامه آتش بس امضا شد، اسرائیل به صورت کامل باریکه غزه و کل صحرای سینا از مصر و کرانه باختری رود اردن (ازجمله قدس شرقی) از اردن و بلندی‌های جولان از سوریه را تصرف کرده بود و بدین ترتیب وسعت دولت عبری را تنها ظرف شش روز، سه برابر نموده بود.

لبنان از دخالت مستقیم در این جنگ اجتناب کرد ولی استیلای سریع اسرائیل بر جولان سوریه، تأثیراتی بر آینده‌ی سیادت لبنان بر سرزمین‌هایش و بر امنیت منطقه ای ‌می‌گذاشت.[در همین جنگ روستای الغجر و مزارع شبعا و تپه‌های کفرشوبای لبنان هم در آن منطقه توسط اسرائیل اشغال شد].

فتح لند! [سرزمین سازمان فتح]


پس از آنکه اسرئیل در جنگ ۱۹۶۷ طعم شکست را به ارتش‌های عربی چشاند، جنبش رو به رشد مسلحانه‌ی فلسطینی‌ها تبدیل به نیرویی جذاب شد. در اکتبر ۱۹۸۶ رزمندگان فلسطینی کم کم از اردوگاه‌های آوارگان پا بیرون گذاشته و شروع به تأسیس پایگاه‌های نظا‌می‌ در جنوب لبنان در جوار مرز با اسرائیل [فلسطین اشغالی] نمودند. [به دلیل حضور پررنگ نیروهای سازمان فتح در جنوب لبنان، و در اختیار گرفتن عملی آن مناطق، به جنوب لبنان «فتح لند» گفته می‌شد.]

حکومت لبنان هم با نگرانی این وضع حاکم شده بعد از جنگ ۱۹۶۷ را زیر 
مردم از رسیدن امام صدر و شنیدن صدایش از خود بی خود شدند. مسیحی بودند، ولی شروع کردند مثل مسلمانان فریاد زدن: «الله اکبر، الله اکبر ...». مردم طوری با او مواجه ‌می‌شدند که گویی خود مسیح ظهور کرده است. مسیحیان خیلی به من ‌می‌گفتند که خوشحالند از اینکه شخصی مثل او را در بین خود دارند.»
نظر داشت. پیش از آنکه رزمندگان فلسطینی به صورت جدی حملاتشان به اسرائیل را از خاک لبنان را آغاز کنند، اسرائیل به لبنانی‌ها یک نمونه نشان داد که اگر دست و پای سازمان آزادیبخش فلسطین را جمع نکنند، باید منتظر چه چیزی باشند: در ۲۶ دسامبر، دسته‌ای از کماندوهای اسرئیلی در فرودگاه بیروت از هلی‌کوپترهایشان پیاده شدند و با در اختیار گرفتن اوضاع، سیزده هواپیما از هواپیماهای موجود در فرودگاه را منفجر کردند که در بین آنها ۸ هواپیمای غیرنظا‌می ‌لبنانی متعلق به خطوط هواپیمایی «خاورمیانه» قرار داشت. [این عملیات در پاسخ به عملیات‌های مقاومت فلسطینی که از خاک لبنان انجام ‌می‌شد صورت گرفت].

اعتراضات مردمی‌ای که پس از این قضیه در لبنان به راه افتاد، دولت لبنان را مجبور به استعفا کرد.

در آوریل ۱۹۶۹ درگیری‌های شدیدی بین ارتش لبنان و سازمان آزادیبخش فلسطین در جنوب لبنان در گرفت و به سرعت به خیابان‌های شهرهای لبنان کشیده شد. عملیات فلسطینی‌ها شدت تنش‌های لبنان را در سایه تقسیم قدرت بین نخبگان مارونی (که کاملا اوضاع را در قبضه داشتند و در مناصب خود مستحکم شده بودند) با مسلمانان و برخی مجموعه‌های چپگرا افزایش داد: دسته‌ی اول [یعنی مارونی‌ها] از قدرت رو به رشد سازمان آزادیبخش فلسطین و از توانایی یافتنش در تغییر اوضاع [موجود در کشور] خشمگین بود در حالیکه دسته دوم، فلسطینی‌ها را همپیمانانی مفید در نبرد خود برای دست ‌یافتن به سهم بیشتر در حکومت ‌می‌یافتند.

[پس از درگیری‌های شدید آن سال بین ارتش و فلسطینی‌ها] نهایتا مجموعه‌ای از تفاهمات حاصل شد که طی موافقتنامه ای در اکتوبر ۱۹۶۸ بین حکومت لبنان و سازمان آزادیبخش فلسطین به امضا رسید و به «توافقنامه قاهره» معروف شد. در این توافقنامه به فلسطینی‌ها حق مشارکت در درگیری‌های مسلحانه ضد اسرائیل داده ‌می‌شد «به شرطی که با دو موضوع اساسی سیادت لبنان و امنیت لبنان هماهنگ باشد.»

آغاز سال ۱۹۷۰ همزمان شد با زیاد شدن حملات فلسطینی‌ها به اسرائیل از خاک لبنان، و این چیزی بود که صورت‌گرفتن عکس‌العمل‌های شدید از طرف اسرائیل را حتمی‌ می‌کرد. در همین راستا در ماه جولای اسرائیلی‌ها برای اشغال دامنه کوه مزارع شبعا دست‌به‌کار شدند (این دامنه جایی بود که فلسطینی‌ها از آنجا ضد ساحل شمالی الجلیل حملات خمپاره‌ای انجام ‌می‌دادند). مهندسین اسرائیلی به وسیله خودروهای مهندسی راه‌های امدادی به دامنه کوه کشیدند، و مراکزی نظامی‌ای در خط مقدم بر روی بلندی‌های صخره‌ای مشرف بر کفرشوبا و شبعا احداث کردند. کشاورزان و رعایای باقی مانده هم که با سرسختی در مقابل سخت‌گیری‌های قبلی سربازان اسرائیلی پایداری کرده بودند، مجبور به ترک اراضی‌شان شدند. حالا اسرائیلی‌ها با این مراکز جدید نظامی‌شان در بالای تپه، ‌می‌توانستند بر بخش بزرگی از جنوب شرق لبنان اشراف داشته باشند.

سال ۱۹۷۴ که آغاز شد، دیگر روزی نبود که جنوب لبنان شاهد تعدی‌های مرزی سربازان اسرائیلی یا خمپاره‌باران یا حملات هوایی نباشد. هرچند سازمان ملل در سال ۱۹۷۲ (بنابه درخواست لبنان) سه مرکز مراقبت، در طول مرزها ایجاد کرده بود ولی این مراقبین غیرمسلح سازمان ملل هیچ کاری نمی‌توانستند بکنند جز اینکه تعداد زیرپا گذاشتن قوانین توسط اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها را ثبت کنند و گزارش‌هایی درباره خسارات و تلفات در طرف لبنانی تهیه کنند و اساسا اجازه دخالت مستقیم را نداشتند.

بعد از هجوم یک فدائی فلسطینی به اسرائیلی‌ها از طریق مرزهای لبنان در ‌می ‌۱۹۷۴، دولت اسرائیل تصمیم گرفت که مرزهایش با لبنان را مسدود کند؛ از طریق کشیدن دیواری با ارتفاع دو متر و هفتاد سانتیمتر و مجهز به سیستم‌های کاشف حرکت، همچنین کشیدن سیم خاردار و ایجاد مسیرهای خاکی برای کشف جای پای نفوذکنندگان. اسرائیل همچنین یک مرکز مراقبت نظا‌می‌ در طول مرز ایجاد نمود. همینطور در طرف لبنانی دیوار، گیاهان را از زمین کند و زمین را مین‌گذاری نمود. همچنین برای مراقبت‌های شبانه استفاده از پرژکتور و گلوله منور را در دستور کار گذاشت.

اسرائیل تعداد گشتی‌هایش برای مراقبت در داخل لبنان را هم افزایش داد: تانک‌های اسرائیلی سربازان را در طول روز داخل مرزهای لبنان ‌می‌برد و در مراکز مشرف بر اراضی شمال متمرکز ‌می‌شد. دولت لبنان هم در این راستا شکایت‌هایی رسمی ‌تقدیم سازمان ملل کرد ولی از ارتش خواسته شد که دخالتی نکند.

اسرائیل در این زمان با پیش گرفتن سیاست تنبیه لبنانی‌های جنوبی ‌می‌خواست حکومت‌ لبنان را مجبور کند که تدابیری ضد نیروهای سازمان آزادی‌بخش فلسطین اتخاذ کنند. ولی لبنان، کشوری بود کوچک و ضعیف، که بین جهت گیری‌ها و وابستگی‌های مختلف طائفه‌ای و مذهبی و ایدئولوژیک رقیب و بین اختلافات اجتماعی تقسیم شده بود. روی همین حساب حکومت لبنان نتوانست به اجماعی درباره کیفیت برخورد مناسب با سازمان آزادیبخش فلسطین برسد، چیزی که اهالی جنوب لبنان را زیر باران‌های نعمات جنگی فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها قرار داده بود!

شکل گیری «أمل»

امام موسی صدر دولت لبنان را تشویق می‌کرد که جنوبی‌ها را از این وضعیت ناخوشایند نجات دهند، ولی تلاش‌هایش بی نتیجه بود.

امام موسی صدر مناسب می‌دید که مجددا نفرت خود از اسرائیل و حمایتش از حق فلسطینی‌ها در بازپس‌گیری کشورشان را تکرار کند.

با وجود این تصریحات و با وجود احساس همدلی حقیقی و صادقانه‌ای که نسبت به فلسطینی ها داشت، امام صدر می‌توانست یقین داشته باشد که کارهای سازمان آزادی‌بخش فلسطینی در جنوب لبنان برای پیروان او خرابی و بدبختی و فلاکت به بار می‌آورد.

امام موسی صدر کم کم داشت حس می‌کرد جمع‌کردن بین حس همدلی صادقانه‌ای که نسبت به فلسطینی‌ها دارد و ‌حرکات سازمان آزادی‌بخش فلسطینی در جنوب لبنان دارد سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود [به گفته‌ی بسیاری از سیاسیون لبنانی، از جمله رئیس جمهور بعدی لبنان امین جُمَیّل، برخی اعضای سازمان آزادی‌بخش فلسطین در این دوره به تنها کاری که نمی‌پرداختند تلاش برای آزادسازی فلسطین بود و همه‌ی کارشان شده بود ظلم و ستم به مردم.]

در اوایل سال ۱۹۷۴، امام موسی صدر صبرش در برابر بی‌مبالاتی و ناتوانی حکومت لبنان به سر آمد و تصمیم گرفت خودش شخصا مشکلات موجود را رفع کند و برای اولین بار، «دست بردن به سلاح» را به عنوان وسیله‌ای برای دفاع از جنوبی‌ها و گرفتن حقوق محرومان، مطرح نمود.

این حرکت را نباید نوعی انحراف در مسیر این روحانی «معتدل» به حساب آورد. او [با توجه به تجربه این سالیانش در لبنان] فهمیده بود برای درست شدن امور راهی ندارد که به روشی مبتنی بر قدرت دست بیازد.

چنین بود که امام صدر در مقابل تجمع گسترده‌ی مردمی در روستای بدنایل در بقاع، لحن همیشگی‌اش را کمی تغییر داد و خطاب به پیروانش گفت: «ما هیچ گزینه‌ی دیگری جز انقلاب و سلاح نداریم.»

و یک ماه بعد از سخنرانی بدنایل بود که آن اتفاق عظیم در بعلبک رخ داد و امام صدر با لحن جنجال برانگیزی اعلام کرد : « سلاح، زینت مردان است.» امام صدر از عشائر شیعه‌ی بقاع خواست که درگیری‌های قدیمی‌شان را کنار بگذارند و به نیروی جدیدی که می‌خواهد برای دفاع از جنوب در مقابل اسرائیل تأسیس کند بپیوندند.

چندی پس از تجمع گسترده‌ی مردمی در بعلبک، تجمع گسترده‌ای هم در صور برگزار گردید. این تجمعات مردمی کمک کرد که «حرکة المحرومین» در وجدان جمعی مردم جا بیفتد.

هرچند حرکة المحرومین را امام در هفت سال پیش از آن تأسیس کرده بود، ولی تا آن زمان یک سازمان به معنای خاصش به حساب نمی‌آمد و تا قبل از اوایل سال ۱۹۷۴ نمی‌شد روی آن حساب کرد.

پس از آن تجمع‌های گسترده‌ی مردمی، امام صدر شروع کرد به جذب رزمندگان داوطلب تا یک مجموعه‌ی مسلح به عنوان شاخه‌ی نظامی حرکة المحرومین درست کند و این گروه، مأموریت دفاع از جنوب در برابر اسرائیلی‌ها را به دوش بکشد.

بر روی این مجموعه نام «افواج المقاومة اللبنانیة» [امواج مقاومت لبنان] گذاشته شد که سرواژه‌اش می‌شد «اَمَل» [که خودش به معنای امید بود].

عقل حمیّة که در آن زمان دانشجو و از پیروان امام صدر بود؛ به یاد می‌آورد:

«امام صدر در سال ۱۹۷۴-۱۹۷۵ شروع کرد به بازدید از دانشگاه‌ها و از دانشجویان دعوت می‌کرد که به امل بپیوندند. امام موسی صدر روابط خوبی با روشنفکران شیعه برقرار کرد و آنان را قانع نمود که همراه با فلسطینی‌ها در نبرد با اسرائیل نقش ایفا کنند. ولی خب این کار چندان آسان نبود، چون در آن زمان روابط شیعیان و فلسطینی‌ها [به دلیل حرکات برخی فلسطینی‌های مسلح در جنوب لبنان] بد بود.»

امام صدر و عرفات با هم توافق کردند که سازمان فتح، به آموزش نیروهای امل در پادگان‌هایی که امل به تازگی در بقاع شرقی تأسیس کرده بود کمک نمایند. امام صدر می‌خواست با این کار ضمن فراهم آوردن آموزش نظامی برای کادر‌های امل، روابط شیعیان و فلسطینی‌ها را هم تقویت نماید.

بدین ترتیب فتح، مسئول سازماندهی و آموزش نیروهای امل، با نهایت مخفی‌کاری، شد. به رغم همه‌ی اینها، تصویر صلح و تسامحی که امام صدر ترسیم کرده بود، اگر معلوم ‌می‌شد که او هم مانند دیگر رهبران سیاسی لبنانی وارد بازی تأسیس میلیشا [گروه شبه‌نظامی] شده است، دچار ضربه می‌گردید.

ولی سرنوشت، راه خودش را می‌رفت: در آوریل ۱۹۷۵ حالت‌ تنش در لبنان وارد فاز سنگین‌تری شد؛ تا آنکه کار به آغاز جنگ داخلی رسید. سه ماه بعد و در آغاز ماه جولای، یک مربی فتح در اردوگاه آموزشی امل در عین التینة در تپه‌های شرق بعلبک، به صورت غیرعمدی موجب انفجار یک مین ضد تانک شد.

در این انفجار، سی نفر از اعضای امل کشته شدند و ده‌ها نفر هم مجروح گشتند. امام صدر که همین چندی پیش برای پایان دادن به جنگ داخلی لبنان دست به اعتصاب غذا زده بود و این اعتصاب غذا با حمایت گسترده ی مردمی مواجه شده و به تازگی به این اعتصاب غذا پایان داده بود، مجبور شد اعتراف کند که او یک گروه شبه‌نظامی تأسیس کرده است.

به رغم اینکه اصرار او بر اینکه هدف امل، فقط دفاع از جنوب در برابر اسرائیل است، اما در هر حال؛ اینکه حالا او خودش فرمانده یک گروه شبه نظامی بود، اعتصاب غذایش ضد جنگ داخلی را غیر واقعی نشان می‌‌داد.

ما به دامان اسرائیل پرتاب شدیم!


در همین اثنا، جنوب لبنان از هول و هراس اولیه‌ی جنگ داخلی که در شمال لبنان شدت گرفته بود به دور ماند چرا که اکثریت اعضای سازمان آزادی‌بخش فلسطین برای نبرد در خطوط جنگ در بیروت، از جنوب رفته بودند.

با همه اینها، تکانه‌های جنگ داخلی به جنوب لبنان هم رسید و در ژانویه‌ی ۱۹۷۶، درگیری و شکاف در ارتش موجب شد که بخشی از اعضای ارتش به گروه‌های شبه نظامی ملحق شوند یا آنکه سربازانِ بدون فرمانده، خیلی ساده به خانه‌هایشان بازگردند!

به رغم نگرانی نخست‌وزیر وقت اسرائیل اسحاق رابین از کشیده شدن به صحنه‌ی سیاسی پیچیده و بی‌رحم لبنان، او در نهایت موافقت کرد که برای مسیحی‌های روستاهای جنوبی لبنان که خود را در محاصره‌ی سازمان آزادی‌بخش فلسطین و شبه‌نظامیان چپ‌گرا می‌دیدند، کمک بفرستد و از گروه‌های شبه‌نظامی در شمال هم حمایت مادی نماید. رابین در تشریح تصمیمش گفت:

اسرائیل به مسیحیان لبنانی کمک‌ خواهد کرد که به خودشان کمک کنند.

در کنار مرکز نظامی اسرائیل در منطقه‌ی مقدم در سمت غرب مطلة (که یک شهرک در شمال فلسطین اشغالی است) ، یک گذرگاه مرزی رسمی هم ایجاد شد. اسرائیل اقدام به ایجاد یک درمانگاه کوچک در آب و هوای خوش در کنار یک باغ سیب هم کرد تا به لبنانی‌ها خدمات طبی مجانی ارائه کند.

چیزی نگذشت که باغداران لبنانی شروع کردند به عبور از مرزها برای فروختن محصولاتشان به تاجران اسرائیلی، برخی دیگر هم در کارخانه‌ها و بنگاه‌های تجاری بزرگ و در هتل‌های اسرائیل برای خودشان کار پیدا کردند.

وزیر دفاع وقت اسرائیل شیمون پرز به صورت تمام‌قد به حمایت از روابط تازه آغاز شده با مسیحیان جنوب لبنان پرداخت و در ماه ژوئن رسما اعلام کرد که سیاست «مرز دوستی» [اشاره به مرز لبنان با فلسطین اشغالی] را در پیش خواهد گرفت.

مسیحیان جنوب لبنان به خطرات همکاری با اسرائیلی‌ها کاملا آگاه بودند و هیچ شکی در این تبعات نداشتند، ولی حس می‌کردند به دلیل محاصره شدنشان توسط سازمان آزادیبخش فلسطین 
شهرت سید محمد حسین فضل الله به عنوان یک سخنرانِ دارای شخصیتی دوست‌داشتنی، به سرعت گسترده شد، کسی که نظراتش درباره‌ی اسلام در جهان معاصر فقط در بین فقرای بی سواد منطقه‌ی النبعة طرفدار نداشت، بلکه حتی دانشجویان تحصل‌کرده در دانشگاه‌ها هم جذب نظرات او شده بودند.
و جدا افتادنشان از بیروت، گزینه‌ی دیگری در اختیار ندارند.

«به نظر شما، چه چیز باعث شد دیوارها را تخریب کنیم و به اسرائیل برویم؟» این سؤالی است که پدر منصور حکیم، کشیش مارونی در قلَیّا می‌پرسد، یعنی اولین روستایی که در جنوب با اسرائیلی‌ها روابط برقرار کرد: «هزاران خمپاره مستمرا بر سر ما می‌بارید. تعداد زیادی از ما دچار مجروحیت شده بودیم. این مجروحان باید به اسرائیل می‌رفتند. ما هیچ گزینه و انتخاب دیگری نداشتیم ... در حقیقت ما به دامن اسرائیل پرتاب شدیم.»

چیزی نگذشت که این همکاری از سطح ارسال کمک‌های انسان‌دوستانه به سطح حمایت نظامی منتقل شد. در این راستا، ارتش اسرائیل شروع کرد به کمک مخفیانه برای ایجاد یک گروه شبه‌نظامی مرزی محلی که ستون فقرات اصلی آن، نظامیان جدا شده از ارتش لبنان باشند به علاوه‌ی جوان‌های اهل روستاهای مسیحی همان مناطق جنوب.

برخی عناصر تازه جذب‌شده‌ی این گروه شبه نظامی، لباس‌های نظامی زیتونی رنگ اسرائیلی به تن می‌کردند که نوشته‌های روی آن هم عبری بود و تفنگ‌های اسرائیلی داشتند. اسرائیلی‌ها یک واحد تماس هم در مطلة ایجاد نمودند و به همپیمانان تازه‌ی لبنانی خود سی تانک شرمان هم دادند (که البته زمان ساختش به جنگ جهانی دوم یعنی حدودا بیست و پنج سال قبل باز می‌گشت) از دیگر جهیزات اهدائی اسرائیل به این گروه، خمپاره‌اندازهای سبک و تیربارهای سنگین و تجهیزات ارتباطی بی‌سیم و نفربرهای زرهی قدیمی ساخت شوروی بود که بر روی همه‌شان یک صلیب سفید رنگ (که علامت این گروه شبه‌نظامی بود) کشیده شده بود.

گشتی‌های ارتش اسرائیل هم شروع کردند به رفتنِ بیشتر و بیشتر در عمق خاک لبنان و تثبیت حضور خود در داخل خاک لبنان.

ورود ارتش سوریه به لبنان

در همین حال، سوریه چشمش را بر روابط رو به رشد بین اسرائیل و مسیحیان لبنان نبسته بود. رئیس‌جمهور سوریه، حافظ اسد می‌ترسید که اگر گروه‌های شبه‌نظامی وابسته به اسرائیل در نبرد با چپ‌ها و سازمان آزادیبخش فلسطین به آستانه‌ی فروپاشی برسند، آن وقت اسرائیل برای حمایت از مسیحی‌ها در لبنان دخالت نظامی کند. اگر هم اسرئیل در لبنان دخالت می‌کرد، یعنی آنکه دولت یهودی در لبنان برای خودش جای پا پیدا می‌نمود و با توجه به نزدیکی دمشق به مرز لبنان، این به معنای تهدید دمشق از جانب غربی بود. این تحولی بود که اسد عزمش را جزم کرد تا به آن اجازه‌ی ظهور ندهد.

چیزی که اسد از آن می‌ترسید، در اوایل سال ۱۹۷۶ می‌رفت که محقق شود، وقتی که گروه‌های شبه نظامی مسیحی زیر ضربات سازمان آزادیبخش فسطین و چپ‌ها، داشتند پایگاه‌هایشان را از دست می‌دادند. وقتی که کمال جنبلاط (رهبر «جنبش ملی» چپگرای لبنان) با سرسختی درخواست سوریه برای کم کردن از شدت حملاتش به گروه‌های شبه نظامی مسیحی را رد کرد، اسد به صورت ناگهانی طرف مسیحی‌ها را گرفت و برای حمایت از آنان ارتش سوریه را به لبنان گسیل کرد. حالا اسرائیلی‌ها نشسته بودند و از نابودی سازمان آزادیبخش فلسطین (که دشمنشان بود) توسط دشمن دیگرشان یعنی سوریه لذت می‌برند، واقعا حالت مسخره‌ای شده بود! در عین حال اسرائیلی‌ها شدیدا تأکید داشتند که ارتش سوریه نباید دست به ماجراجویی بزند و به جنوبِ «خط قرمز» بیاید (هرچند که این خط قرمز دقیقا معین نشده بود، ولی عملا کل جنوب لبنان را در بر می‌گرفت).

در ماه اکتبر، چپگراهای لبنانی و سازمان آزادیبخش فلسطین شکست خوردند و نقش تعیین توازن قوا در لبنان به سوریه رسید. حالا سوریه در رأس سی هزار نظامی‌ای قرار داشت که تحت عنوان «نیروهای بازدارنده‌ی عربی» از طرف اتحادیه‌ی عرب [برای جلوگیری از شعله‌ور شدن جنگ داخلی در لبنان] تشکیل شده بود.

آغاز تشکیل «ارتش جنوب لبنان»

ارتش لبنان، برای بازگرداندن بخشی از کنترل دولت بر جنوب کشور، به یکی از نظامیانش به نام سرگرد سعد حداد (که از اهالی مرجعیون در جنوب بود) امر کرد که به جنوب برود و نیروهای باقی ‌مانده‌ی ارتش و گروه‌ شبه‌نظامی مورد حمایت اسرائیل راتحت امر خود درآورد. به دلیل اینکه دولت قدرتی نداشت، ارتش در وضعیت سختی قرار گرفته بود چراکه حالا باید به صورت تلویحی برای سیطره بر جنوب کشور، به همکاری با اسرائیل گردن می‌گذاشت. تنها راه امن و موجود برای رسیدن سعد حداد به مقر جدیدش در جنوب لبنان، از طریق دریا بود. سعد حداد مسافت مسیر مابین جونیة در منطقه‌ی مسیحی‌نشین مرکزی در شمال بیروت تا حیفا در شمال اسرائیل [فلسطین اشغالی] را بر روی یک قایق اسرائیلی مجهز به موشک طی کرد. در ماه‌های بعد، سعد حداد وضعی غیرعادی پیدا کرده بود: گزارش‌هایش را برای فرماندهی ارتش لبنان به بیروت ارسال می‌کرد و حقوق اعضای تحت فرماندهی‌اش را از دولت لبنان می‌فت (مثل مابقی نیروهای شبه‌نظامی مورد حمایت اسرائیل) درحالیکه با ارتش اسرائیل همکاری می‌کرد و از آن دستور می‌گرفت!

در اوایل سال ۱۹۷۷ (و با تحریک اسرائیلی‌ها) سعد حداد دست یه یک سلسله فعالیت نه چندان شدید برای گسترش منطقه‌ی نفوذش پیرامون مرجعیون و قلیّا زد تا بدین ترتیب، روستاهای مسیحی را در طول مرز به هم متصل نماید و یک کمربند امنیتی یکدست تشکیل دهد.

حالا و در حالیکه مابقی لبنان به دلیل حضور سوری‌ها از آرامش و صلح برخوردار شده بود، جنوب لبنان به دلیل حمله‌ی شبه‌نظامیان سعد حداد به روستاهای شیعه‌ی مجاور وارد یک سری جنگ ناپیوسته شد. هرچند که نیروهای حداد اکثرا به دلیل ضدحمله‌های سازمان آزادیبخش فلسطین و چپ‌ها مجبور به عقبگرد می‌شدند. دو طرف ضد هم خمپاره‌باران‌ و توپ‌باران‌های شدیدی داشتند و افزایش تعداد زخمی‌ها در طول مرز با اسرائیل (به قول اسحاق رابین، مرز دوستی) باعث شده بود که دانشجویان پزشکی اسرائیل مدام مشغول کار باشند!

آیت‌الله سید محمد حسین فضل الله و «اسلام پویا»

هرچند تلاش‌های گسترده‌ی امام موسی صدر، علنی‌ترین تلاش برای زیر بال و پر گرفتن شیعیان «محروم از حقوق خود» در لبنان بود، ولی این تنها نیروی محرکی نبود که در شیعیان لبنان اثر گذاشت. بلکه در کنار آن، نوع دیگری از فعالیت‌های دینی (که البته آرام‌تر بود) هم در دهه‌ی هفتاد میلادی در لبنان شروع شد. ریشه‌ی این تلاش نه در عمق تپه‌ها و دره‌های صخره‌ای جنوب لبنان، بلکه در جایی دور در شرق و در حرارت سوزان صحرای جنوب عراق بود: نجف اشرف.

در آن زمان نجف اشرف مرکز اصلی آموزش دادن و آموزش دیدن فقه اسلامی برای شیعیان به حساب می‌آمد، کما اینکه مرکز حضور مراجع اصلی این مذهب بود. هر ساله صد‌ها طلبه به آنجا می‌رفتند تا وارد مدارس اسلامی‌ای شوند که در کنار بارگاه امام علی بن ابی طالب (علیهما السلام) قرار گرفته بود.

نجف، زادگاه سید محمد حسین فضل ‌الله بود. پدر او آیت‌الله سید عبدالرئوف فضل الله بود که شخصیتی بود لبنانی‌الاصل و محترم. سید محمد حسین فضل الله در سال‌های بعد تبدیل شد به مرشد معنوی گروه تازه‌تأسیس حزب‌الله و رهبران آن و تبدیل شد به مهم‌ترین مرجع شیعیان لبنان.

سید فضل الله در سال ۱۹۳۵ در جو پاک نجف به دنیا آمد. از کودکی توجهش معطوف بود به دین و تقوا. کمی که بزرگتر شد به سلک طلبگی درآمد و تنها سیزده سالش بود که شعرها و نوشته‌هایش (که در بسیاری از مجلات فرهنگی مرسوم در جهان عرب منتشر می‌گشت) مورد تحسین بسیاری قرار گرفت.

سید فضل الله در همان سالهای ابتدایی بلوغ که مشغول تکمیل دروس حوزوی بود، مواجه شد با تکانه‌های سیاسی که عراق دهه‌ی پنجاه میلادی را در بر گرفته بود. درست مانند تلاش امام موسی صدر در لبنان که می‌‌خواست جلوی نفوذ و رشد جنبش‌های قومی سکولار عرب در بین شیعیان را بگیرد، سید فضل الله جوان و برخی دیگر از علمای نجف هم متوجه شدند که شعائر دینی در عراق (در سایه‌ی تأثیرگذاری گسترده‌ی کمونیست‌ها و بعثی‌ها) با چه خطراتی روبروست.


سال ۱۹۵۸ که آغاز شد، سید فضل الله به صورت گسترده‌ای در حزب تازه تأسیس «الدعوة» مشغول فعالیت بود. این حزب یک برنامه‌ی عمل اسلامی انقلابی را در دستور کار داشت و مهم‌ترین شخص در آن، آیت‌الله سید محمد باقر صدر (دوست نزدیک سید محمد حسین فضل الله) بود. حزب الدعوة تلاش داشت تا اسلام و موازین اسلامی را به عنوان یک گزینه‌ در مقابل سکولاریسم و ایدئولوژی‌های چپ مطرح کند، و هدف غایی حزب هم تشکیل دولتی اسلامی در عراق بود.

به رغم اینکه سید فضل الله هرگز هیچ سمت رسمی‌ای در حزب الدعوة نداشت، ولی یک حامی پیشرو برای تفکرات این حزب بود که بر آن اسم «اسلام پویا» گذاشته شده بود. سید فضل الله در دهه‌ی شصت روش عملش را پیشرفت داد و همانطور که مشغول تعلیم دیدن و تدریس بود، به ارائه‌ی مباحثی [غیر از دروس حوزوی] هم ‌پرداخت.

آیت‌الله فضل الله، در سال ۱۹۶۶ نجف را به مقصد لبنان ترک کرد، جایی که تا پیش از آن فقظ چند بار به آن سفر کرده بود. وقتی در منطقه‌ی النبعة در شرق بیروت (در یک محله‌ی مملو از آوارگان شیعه‌ی جنوبی و آوارگان فلسطینی) مستقر شد، یک بازرگان محلی از او درخواست کرد که اداره‌ی امور یک گروه اجتماعی-فرهنگی به نام «اسرة التأخی» [خانواده‌ی برادری] را به عهده بگیرد. سید فضل الله اقدام به افتتاح یک مسجد و یک حسینه نمود و شروع کرد به ایراد سخنرانی برای جوانان تا بدین ترتیب آتش اشتیاق نسبت به عقاید چپگرایانه‌ی احزاب سکولار (که در بین جوانان شیعه گسترده بود) را خاموش کند.

در کنار این، سید فضل الله «مؤسسه‌ی شرعی اسلامی» را هم تأسیس کرد که در نوع خودش در آن وقت در لبنان بی‌ظنیر بود و کارش انجام پژوهش‌های دینی پیشروانه بود و از نمونه‌ی مورد استفاده در نجف پیروی می‌کرد.

شهرت سید محمد حسین فضل الله به عنوان یک سخنرانِ دارای شخصیتی دوست‌داشتنی، به سرعت گسترده شد، کسی که نظراتش درباره‌ی اسلام در جهان معاصر فقط در بین فقرای بی سواد منطقه‌ی النبعة طرفدار نداشت، بلکه حتی دانشجویان تحصل‌کرده در دانشگاه‌ها هم جذب نظرات او شده بودند.

سید فضل الله در سال ۱۹۶۶ اتحادیه دانشجویان مسلمان لبنان را به عنوان وسیله‌ای برای جهت‌دهی به جوانان روشنفکر تأسیس کرد تا آنان بتوانند در عین مشغول بودن به حرفه‌های تخصصی خود در جهان سکولار جدید، اسلامشان را هم به کار ببندند.

رهبران آینده‌ی حزب‌الله، جزو اولین افراد جذب شده به سید فضل الله بودند که از جمله ی آنان می‌توان به شیخ راغب حرب اشاره کرد: یک روحانی سرسخت که در نجف تحصیل کرده و حالا امام جماعت مسجدی در زادگاهش یعنی روستای جبشیت در جنوب لبنان بود.

در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد میلادی، سید فضل الله و امام موسی صدر فعال‌ترین و پویاترین شخصیت‌های دینی در لبنان بودند. هر دو سخنرانانی زبردست بودند که از آرمان فلسطین حمایت می‌نمودند. امام موسی صدر لاغر اندام، قدر بلند و دارای شخصیتی دوست‌داشتنی بود و نیرویی عجیب داشت که به او امکان می‌داد دائما در تحرک باشد و دیدارها و سخنرانی‌هایی در سراسر لبنان برگزار نماید. اما سید محمد حسین فضل الله قدی کوتاه و ظاهری پرهیبت داشت، با شخصیتی آکادمیک که فعالیت‌هایش متمرکز بود در محله‌ی النبعة. در این بین تأید شدید سید فضل الله بر وحدت بین شیعه و سنی هم نظرها را به خود جلب می‌کرد.

تلاش امام موسی صدر متمرکز بود بر بهبود اوضاع شیعیان در چارچوب نظام موجود لبنان، ولی سید فضل الله خواستار تأسیس یک نظام اسلامی مطابق با زمانه و گردن نهادن به اسلامی جهانی بود که از مرزهای ساخته‌ی دست بشر فراتر برود. هر دو هم نظرات تندی نسبت به اسرائیل داشتند.

اولین فعالیت‌های عماد مغنیة

از جمله‌ی کسانی که در اواسط دهه‌ی هفتاد میلادی [دهه پنجاه شمسی] به صورت منظم در سخنرانی‌های سید فضل الله در مسجد «خانواده‌ی برادری» حاضر می‌شد، جوانی بود لاغر اندام، با صورتی جدی، در اواسط دهه‌ی دوم عمرش با نام عماد مغنیة. عماد مغنیة در سال‌های بعد به عنوان فرمانده نظامی حزب‌الله شهرتی جهانی یافت؛ شخصیتی کارآزموده و با اراده که طراحی بسیاری از عملیات‌های استشهادی و ربایش اتباع غربی در لبنان در دهه‌ی هشتاد میلادی را به او منسوب می‌نمایند.

عماد مغنیة در سال ۱۹۶۲ میلادی متولد شد و در محله‌ای فقیرنشین در ضاحیه‌ی جنوبی بیروت رشد کرد. هرچند می‌دانیم که اصلیت خانواده‌ی او 
دوستان مغنیه و کسانی که او را می‌شناسند او را اینگونه توصیف می‌کنند: «شدیدا باهوش بود»، «دائما حواسش جمع بود»، «انگار اصلا نمی‌خوابید»، «شوخ طبع بود» و «زیاد می‌گفت و می‌‌خندید.»
به منطقه‌ی طیر دبا که روستایی کوچک در تپه‌های شرق صور است، بر می‌گردد. چیز زیادی از کودکی او نمی‌دانیم ولی دوستان دوران کودکی‌اش به خاطر می‌آورند که او ذاتا فرمانده بود؛ از همان کودکی شخصی بود متدین و طرفدار سید محمد حسین فضل الله و وفادار به او. دوستان مغنیه و کسانی که او را می‌شناسند او را اینگونه توصیف می‌کنند: «شدیدا باهوش بود»، «دائما حواسش جمع بود»، «انگار اصلا نمی‌خوابید»، «شوخ طبع بود» و «زیاد می‌گفت و می‌‌خندید.»

در سال ۱۹۷۶، مغنیه به همراهی تعدادی از دوستانش به یک پادگان آموزشی سازمان فتح در نزدیک دامور رفتند. دامور یک روستای مسیحی در کنار راه اصلی ساحلی در جنوب بیروت بود که در ژانویه‌ی همان سال، برخی از اهالی‌اش توسط شبه‌نظامیان فلسطینی و شبه‌نظامیان چپگرا کشته شده و مابقی هم از آنجا بیرون رانده شده بودند.

این پادگان زیر نظر انیس نقاش قرار داشت، کسی که آن زمان یک شخصیت اسطوری‌ای برای اعضای سازمان آزادیبخش فلسطین بود. امروز، این مرد خوش برخورد با موهای روشنش و محاسنش که حالا خاکستری شده و باعمری بیش از شصت سال، بیش از آنکه یک انقلابی باشد، یک استاد دانشگاه است. انیس نقاش (که یک مسلمان اهل سنت بیروتی بود) در سال ۱۹۶۸ به فتح پیوسته بود. نقاش همکار ایلیچ رامیرز سانچز (معروف به کارلوس) و جزو همان گروهی بود که با تهور فراوان، وزرای نفت اوپک را در سال ۱۹۷۵ در وین به گروگان گرفتند.


بعد از سقوط دامور و افتادنش به دست سازمان آزادیبخش فلسطین، انیس نقاش در آنجا پادگان نظامی کوچکی تأسیس کرد تا به مجوعه‌های مختلف (از گروه‌های کوچک تا افراد) در مدت بیست روز تاکتیک‌ها و مهارت‌های لازم برای به‌کارگیری سلاح را آموزش دهد.

انیس نقاش یادش می‌آید: «عماد مغنیة پیش من آمد و گفت که او و دوستانش یک گروه اسلامگرا هستند و می‌‌خواهند آموزش نظامی ببینند ولی این گروه نمی‌خواهد که به سازمان فتح بپیوندد.» انیس ادامه می‌دهد: «اکثرشان سنشان کم بود. ۱۷-۱۸ ساله بودند. عماد با بقیه متفاوت بود چون خیلی به یادگیری مسائل اهتمام داشت، در حالیکه همه می‌‌خواستند هرچه زودتر دوره تمام شود تا بتوانند با تفنگ، تیراندازی کنند. او تنها کسی بود که در آن دوره، نکته‌ها را یادداشت برداری می‌کرد. مثل بقیه همه‌ی هوش و حواسش پی این نبود که تیراندازی کند.»


انیس نقاش به شاگردانش ضرورت طراحی و نقشه‌ریزی تاکتیکی و استراتژیک را آموزش می‌‌داد و در حین بحث می‌گفت: «برای اینکه جریان مقاومت، فعال و کارآمد باشد، نباید فقط با وقایعی که درحال رخ دادن است تعامل کند، بلکه باید نسبت به مسائل پیش‌دستی داشته باشد تا بتواند عنصر غافلگیری را آنطور که باید و شاید حفظ کند و گام بعدی دشمن را پیش‌بینی نماید.»

انیس نقاش با یادآوری آن روزها می‌گوید: «عادت داشتم که درباره‌ی ضرورت این برایشان صحبت کنم که باید بدانیم یک سال بعد یا دو سال بعد یا سه سال بعد می‌خواهیم چه کنیم. در آن زمان فعالیت‌های احتمالی دشمن چیست؟ انتشار نیروهایش چه وضعی خواهد داشت؟ چه آمادگی‌هایی برای مواجهه با حوادث احتمالی خواهد داشت؟ این چیزهایی بود که از همان اول به عماد یاد دادم.»

انیس، با لبخندی خفیف ادامه میدهد: «مردم خیلی به من لطف می‌کنند که به من می‌گویند تو استاد عماد بوده‌ای. ولی همه‌ی کاری که من کردم این بوده که نکات کلی و اساسی را به او یاد دادم. عماد بعدها از دانشگاه [عملی] مقاومت فارغ التحصیل شد و مکتب مقاومت خاص خودش را برای آموزش به دیگران به وجود آورد.»

آغاز دوستی دو دبیر کل حزب‌الله


سید حسن نصرالله، جوان متدین دیگری بود که هوش و گوشش به سخنرانی‌های سید محمد حسین فضل الله بود. آن نوجوان لاغراندام و خجالتی، که هنوز ده سالش نشده بود که شروع کرد به رفت آمد به «خانواده‌ی برادری» در النبعة در اواخر دهه‌ی شصت میلادی، در سال‌های بعد تبدیل شد به دبیرکل حزب‌الله و شخصیتی محبوب و یکی از پرنفوذترین رهبران جهان عرب که یاران حزب، دوستش می‌دارند و دشمنان حزب با او با احترام تمام رفتار می‌کنند.

سید حسن در سال ۱۹۶۰ متولد شد، او بزرگترین فرزند خانواده در بین ۹ برادر و دو خواهر بود. پدرش (سید عبدالکریم) روی یک چرخ دستی در محله‌ی فقیرنشین کرنتینا در نزدیکی النبعة، میوه و سبزی می‌فروخت. سید حسن نوجوان، وقتش را با قرائت قرآن و فکر کردن درباره‌ی نوشتجات کتب دینی میگذارند. خودش یادش می‌آید از هممان سن ۹ سالگی شدیدا و صد در صد به تعالیم دینی مقید بوده است.


با شروع جنگ داخلی لبنان در سال ۱۹۷۵، خانواده‌ی سید حسن، پیش از آنکه محله به دست شبه‌نظامیان مسیحی بیفتد، مجبور به فرار از آنجا شده و به بازوریة (که از صلح نسبی برخوردار بود) نقل مکان کردند. بازوریه، روستای پدری‌شان بود، روستایی در حاشیه صور در جنوب لبنان که اطرافش پر بود از باغ‌‌های انبوه پرتقال.

بازوریه در اواسط دهه‌ی هفتاد یکی از پایگاه‌های کمونیست‌ها شده بود. آگاهی سیاسی سید حسن به سرعت رو به رشد گذاشت، او شروع کرد به دعوت جوان‌هایی که مثل خودش گرایش‌های دینی داشتند تا به گروه پژوهشی‌ای که در کتابخانه‌ی اسلامی روستا تشکیل می‌شد بپیوندند.

سید حسن در همان سال به جنبش امل پیوست و به رغم اینکه تنها پانزده سال داشت، به عنوان نماینده‌ی جنبش امل در روستایش انتخاب شد.


با همه‌ی اینها، درس خواندن در نجف، سید حسن نوجوان را به خود جذب می‌کرد. بالاخره به بغداد و از آنجا به نجف سفر کرد، درحالیکه یک معرفی‌نامه از یکی از علمای صور همراه داشت و امیدوار بود بتواند آیت‌الله سید محمدباقر صدر (مؤسس حزب الدعوة و دوست قدیمی سید محمد حسین فضل الله) را ببیند.

مراکز دینی شیعیان در اواخر دهه‌ی هفتاد از طرف نظام بعثی عراق زیر فشار بودند. وقتی سید حسن به نجف رسید، یکی از رفقای قدیمی‌اش در لبنان را دید و او به سید حسن هشدار داد که فعلا به دیدار سید محمد باقر صدر نرود چون دیدار با او می‌تواند برایش از طرف حکومت عراق مشکل‌ساز شود. آن رفیق قدیمی گفت که او را با شخصی که جزو نزدیکان سید محمد باقر صدر است آشنا خواهد کرد و آن شخص زمینه‌ی دیدار بین او با آیت‌الله صدر را فراهم خواهد کرد. این واسطه کسی نبود جز سید عباس موسوی.

سید حسن نصرالله سال‌ها بعد یادش می‌آمد: «موقعی که داشتیم می‌رفتیم سید عباس موسوی را ببینیم، اتفاقی در خیابان به خود او برخوردیم. به دلیل رنگ پوستش ابتدا خیال کردم عراقی است. دو روز بود در بغداد و نجف بودم و لهجه‌ی عراقی را یاد گرفته بودم. شروع کردم با سید عباس به لهجه‌ی لبنانی که رنگ و بوی لهجه‌ی عراقی داشت حرف زدن ولی سید عباس خنده‌ای کرد و گفت: من لبنانی‌ام، عراقی نیستم.» این آغاز رابطه‌ی طولانی و ثمربخش بین این دو جوان بود.

سید عباس موسوی که از اهالی روستای کوچک نبی شیت در منطقه‌ی بقاع بود، از نظر سنی، هشت سال از سید حسن بزرگتر بود و از سال ۱۹۷۰ در نجف پیش سید محمدباقر صدر مشغول تحصیل بود. بعد از آنکه به دیدار سید محمد باقر صدر رفتند، آیت‌الله صدر از سید عباس خواست که این جوان تازه رسیده‌ی لبنانی را زیر بال و پر بگیرد و معلم و راهنمای او باشد.

سید حسن نصرالله هجده ماه بعد از آن روز را در کنار گروه کوچکی از طلاب دیگر که همه زیر نظر سید عباس موسوی بودند غرق درس خواندن بود. سید حسن نصرالله سید عباس موسوی را (که بعدها دبیرکل حزب‌الله شد) «پدر، مربی و دوست» توصیف می‌کند.

سید حسن می‌گوید: «زیر نظر سید عباس، گروه ما همه‌ی عادت‌های مرسوم را کنار گذاشت. مطلقا استراحتی نمی‌کردیم. سید عباس تبدیلمان کرده بود یه یک کندوی عسل پرجنب و جوش. ما را تشنه و هلاک یادگرفتن کرده بود.»

ولی درس خواندن سید حسن و دوستانش در آنجا ناتمام ماند، چراکه نظام عراق در اوائل سال ۱۹۷۸ اقدام به اتخاذ تصمیماتی حاد و شدید ضدحوزه‌ی نجف کرده و طلاب لبنانی را دستگیر و از عراق اخراج می‌کرد. سید حسن نصرالله هم برای دستگیر نشدن مجبور شد خودش از عراق بیرون بزند. او به لبنان برگشت و وارد حوزه‌کوچکی شد که سید عباس در بعلبک تأسیس نمود.

حمله‌ی اسرائیل به جنوب لبنان


بازگشت سید حسن نصرالله به لبنان در اواسط ال ۱۹۷۸ همزمان شد با چندین تحول محوری که اثری عمیق بر شیعیان لبنان گذاشت:

در یازدهم مارس، گروه‌ کوچکی از رزمندگان فتح از طریق دریا به شمال فلسطین اشغالی نفوذ کرده و یک اتوبوس حامل مسافران اسرائیلی را ربودند و از جاده‌ی اصلی به سمت تل آویو راهی شدند، در خلال حرکت هم تبادل آتش ادامه داشت. وقتی زد و خوردها تمام شد، همه‌ی فلسطینی‌ها (جز دوتایشان) کشته شدند و از سی و هفت اسرائیلی کشته شده در این قضیه هم بیست و پنج نفرشان وقتی رزمندگان فتح، اتوبوس را با بمب دستی منفجر کردند، زنده زنده سوختند.

اسرائیلی‌ها در این زمان دنبال بهانه‌ای برای وارد شدن به جنوب لبنان و بیرون کردن سازمان آزادیبخش فلسطین از آنجا و تقویت گروه شبه‌نظامی سعد حداد بودند. حالا بهانه‌ی مناسبی گیرشان آمده بود.

شب ۱۴ مارس، اسرائیلی‌ها به جنوب لبنان حمله کردند و از ۴ محور اصلی فی‌مابین راه ساحلی در غرب و منطقه‌ی کوهستانی العرقول در شرق، به سمت شمال راه افتادند. دولت اسرائیل اعلام کرد که قصد اشغال منطقه را ندارد. رئیس ستاد مشترک ارتش اسرائیل ژنرال مردخای گور اعلام کرد کرد هدف از این حمله، متصل کردن مناطق مسیحی نشین تحت سلطه‌ی سعد حداد به یکدیگر است تا یک «کمربند امنیتی» در مرز شکل گیرد.

خود سازمان آزادیبخش فلسطین هم انتظار داشت که بعد از ربودن اتوبوس، اسرائیل دست به عملیات بزرگی بزند، ولی حجم این هجوم اسرائیل را چندان دست بالا نگرفت و به سمت شمال لبنان عقب‌نشینی کرد.

روز نوزدهم مارس، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه ۴۲۵ را تصویب نمود. این قطعنامه خواستار «احترام شدید به تمامیت ارضی، سیادت و استقلال سیاسی لبنان» شده و از اسرائیل خواسته بود «فورا همه‌ی فعالیت‌های نظامی‌اش علیه لبنان را متوقف کند» و «فی‌الفور همه‌ی نیروهایش را از تمامی اراضی لبنان خارج نماید». در این قطعنامه همچنین با حضور نیروهای اضطراری بین المللی در لبنان (UNIFIL) برای نظارت بر عقب‌نشینی اسرائیل و کمک به حکومت لبنان جهت بازگرداندن سیطره‌اش [بر مناطق جنوبی] موافقت شده بود.

اسرائیلی‌ها در ۲۱ مارس با آتش‌بس موافقت کردند. تا آن روز، اسرائیل بخش زیادی از مناطق مابین مرز تا رودخانه‌ی لیتانی را اشغال کرده بود.

در روز ۲۲ می [یعنی دو ماه بعد] اسرائیل اعلام کرد که قصد دارد در روز ۱۳ ژوئن [یعنی حدود سه هفته بعد] نیروهایش را از لبنان خارج کند. ولی در روز عقب‌‌نشینی، اسرائیلی‌ها به جای تحویل دادن نوار مرزی به یونیفل، آن را به همپیمانشان سعد حداد تحویل دادند و این حرکت، مانع انتشار نیروهای حافظ صلح در مرز شد و در عوض موجب محقق شدن وعده‌ی ژنرال گور در تشکیل «کمربند امنیتی»در جنوب لبنان گردید.

اسرائیلی‌ها اجرای قطعنامه ۴۲۵ را رد کردند، و اراده‌ی جهانی‌ای هم نبود که اسرائیلی‌ها را مجبوبه اجرای آن نماید. بدین ترتیب نیروهای صلح‌بان سازمان ملل، خودشان را در محاصره‌ی دو دشمن می‌دیدند: نیروی شبه‌نظامی سعد حداد در جنوب و گروه‌های وابسته به سازمان آزادیبخش فلسطین در شمال.

با سخت‌تر شدن مسیر یونیفل در انجام مأموریت‌هایش، هدفی که برای آن تشکیل شده بود دیگر اساسا معنایی نداشت. (در سال ۲۰۱۱ تعداد نیروهای یونیفل به بیش از دو برابر افزایش یافت، درحالیکه تعداد نیروهای یونیفل که ۳۳ سال پیش از آن در لبنان حاضر شدند فقط ۶ هزار نظامی بود).

مدت زمان زیادی نکشید تا یونیفلِ محاصره شده از دو طرف، شد آماج حملات مداوم رزمندگان سازمان آزادیبخش فلسطین که می‌خواستند به این نطقه نفوذ کنند. از طرف دیگر، فشارهای هر روزه‌ی نیروهای سعد حداد (از طریق خمپاره‌باران و توپ‌باران و آتشبارهای سنگین) هم شروع شده بود.

منبع: خبرگزاری دفاع مقدس
 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد