گروه جنگ نرم مشرق- استیو کرافت پس از سفری که به ایران داشته است در برنامه «60 دقیقه» که از شبکه سیبیاس ایالات متحده پخش میشود درباره موضوعی که نام آن را برنامه سلاح هستهای ملی ایران گذاشته بود صحبت کرد.
وی در این برنامه میگوید: مردم ایران متقاعد هستند که کشورشان به دنبال سلاح هستهای نیست. آنان به بمب هستهای هیچ اعتقادی ندارند و هیچ کسی را ندیدم که معتقد به ساخت بمب هستهای باشد. در ضمن رهبر معظم ایران نیز در فتوایش این مسئله را مخالف مذهب این کشور دانسته.
کرافت در ادامه، رئیس جمهور ایران حسن روحانی را به خاطر عملگرا بودن در متوقف کردن تمام بد حرف زدنها ستایش میکند. در سال 2007 نیز اسکات پِلی در مصاحبهای با محمود احمدینژاد وی را با عناوین «فسادناپذیر و فروتن» ستایش کرده بود.
در بخشی از این برنامه، مجری از کرافت پرسید که آیا وقتی در کشور دشمن به سر میبردی نمیترسیدی؟ گفت: نه، اینجوری نیست. درست مثل رفتن به یک پایتخت بینالمللی بزرگ بود. ما فقط دو نفر نظامی رو در شهر دیدیم. هیچ پلیسی، هیچ اسلحهای در کار نبود. شهری بسیار آرام را دیدیم.
کرافت حتی سیستم رفاه اجتماعی مردم ایران را اینگونه فریاد زد: فقر بسیار کمی بود... ایرانیان شبکه ایمنی بسیار بزرگی دارند. دولت یارانه خوبی به مردم میدهد که در زمان سختی به کمکشان میآید.
چارلی رز، یکی از مجریان برنامه از کرافت پرسید: آیا در بین ایرانیان گرایشی به سمت آمریکا وجود داشت؟ کرافت در حالی سعی میکرد جملاتش را محکم بگوید گفت: به نظرم این مسئله در بین ایرانیان وجود داشت. آنها نگاه بسیار دوستانهای به غرب دارند. اگر با ایرانیان راجع به سیاست خارجی ایالات متحده صحبت کنید به شما خواهند گفت «ما با سیاست خارجی آمریکا مشکل داریم اما با مردم آمریکا هیچ مشکلی نداریم. میخواهیم که غربیها را ببینیم». من فکر میکنم مردم ایران از انزوا ناراحت و خسته هستند و حقیقتا خواستار جنگ نیستند.
کرافت در پاسخ به سوال یکی از مجریان برنامه راجع به نظر مردم ایران درباره توافق هستهای میان ایران و 1+5 گفت: به نظر من مردم ایران به این قضیه امیدوار هستند و خوشبین هستند که یک اتفاقی خواهد افتاد. چیزی که برایم خیلی جالب بود این بود که مردم ایران متقاعدند که کشورشان به دنبال بمب هستهای نیست.
کرافت همچنین افزوده است: به نظر من تحریمها به ایرانیان آسیب زده است اما آنان همچنان آمادهاند تا چیزهای بیشتری را برای داشتن برنامه هستهای به قول خودشان صلحآمیز قربانی کنند زیرا نمیخواهند زیر بار حرف زور بروند.
در همین حین مجری برنامه از وی میپرسد: با اینکه به گفته رئیس جمهور اوباما تحریمهای ما فلجکننده و بیسابقه بوده است و به ایران صدمات اقتصادی زیادی زده است اما شما چنین چیزی در خیابانهای تهران ندیدید؛ درست است؟
کرافت در پاسخ گفت: نه، نه، نه، اوضاع اقتصادی مردم از سال 2008 تا کنون خیلی بد شده و نرخ تورم روی 30 درصد است اما مردم گرسنه نیستند. ایرانیان بنزین دارند، ماشینها همه جا هستند و هیچ بازاری رو خالی از جمعیت نمیبینید.
گروه بین الملل مشرق- "تیری میسان" خبرنگار و کارشناس سرشناس فرانسوی که جزء اولین افرادی بود که به ساختگی بودن حملات 11 سپتامبر توسط دولت آمریکا اشاره کرد در گزارشی در خصوص گزارش گزارش سالانه وزارت خارجه آمریکا درباره تروریسم می نویسد: وزارت خارجه آمریکا گزارش سالانه "تروریسم در جهان" را روز 30 آوریل سال جاری میلادی منتشر کرد. از نظر سازمان ملل تروریسم همان تعریفی را دارد که «الکس پی اشمیت» ارائه داده است: تروریسم روشی از مبارزه است که در آن از قربانیان نمادین یا اتفاقی به عنوان هدف ابزاری خشونت استفاده می شود. این قربانیان ابزاری، غالبا دارای ویژگی های گروهی یا طبقاتی مشترکی هستند که معیار انتخاب آنان به عنوان قربانی است. به خاطر سابقه استفاده از خشونت در مقابل یک گروه یا طبقه مشخص، سایر اعضای گروه نیز همواره در ترس به سر می برند.این گروه یا طبقه که امنیتشان از سر عمد مورد تهدید قرار گرفته است، در معرض ترور قرار دارند. قربانیان خشونت از طرف اغلب ناظرین که شاهد موضوع هستند به دلیل شقاوت و بی رحمی موجود در ترور و به دلیل زمان آن(مثلا این که در زمان صلح اتفاق می افتد)یا مکان آن(این که در میدان جنگ واقع نمی شود)کاملا غیر قابل قبول و نامعقول تلقی می گردد.این اعمال تروریستی مخاطبینی فراسوی اهداف تروریسمی پیدا می کنند. هدف این روش غیر مستقیم مبارزه، تغییر روش ها و ایده های مخاطبین است که درصدد است تغییری مثلا در دولت یا در افکار عمومی ایجاد کند و نهایتا تروریست ها بتوانند به اهداف کوتاه مدت یا بلندمدت خود برسند»
اما از سال 2004، قانون آمریکا ترویسم را بعنوان «خشونت با انگیزه سیاسی، قصد قبلی که توسط گروههای محلی و یا سازمانهای مخفی علیه اهداف غیرمبارز صورت می گیرد، تعریف می کند.»
هدف این تعریف، محکوم کردن مقاومت در مقابل استعمارگری یا امپریالیسم و مبرا کردن جرایمی است که توسط دولت استعمارگر اسرائیل و کشورهای امپریالیست غربی که آمریکا در صدر آن قرار دارد، می باشد.
این تعریف، مقاومت را شبیه به تروریسم می داند. قبل از جنگ جهانی دوم، واژه «مقاومت» به مفهوم نیروهای استبدادی بود که مخالف پیشرفت بودند اما بعد از جنگ جهانی دوم، این واژه به مفهوم «هرگونه حرکتی که مخالف اشغال یک کشور توسط نیروهای خارجی باشد» و در اشاره به مقاومت فرانسه مقابل یاران نازی و مقامات نظامی و غیرنظامی آلمان ها بود.
القاعده در نظر وزارت خارجه آمریکا
گزارش وزارت خارجه آمریکا جرایمی را که بدون هدف علیه غیرنظامیان صورت می گیرد را به استثنای آنهایی که توسط امپراطوری آمریکا صورت می گیرد با عمل «مقاومت» یکی دانسته است. همانطور که در این گزارش آمده است، مرکز تروریسم جهانی در حال حاضر در منطقه خاورمیانه و آفریقای شمالی (MENA) حول محور القاعده و گروههای وابسته به آن است. گرچه در بخشی از این گزارش آمده است که 8 هزار قربانی تروریسم در عراق در سال 2013 وجود داشته است اما باقی این سند با حذفیات و از قلم افتادگی هایی برجسته ای همرا شده است.
در این گزارش، مرد شماره دو القاعده به اسم «عبدالحکیم بلحاج»، که فرماندار نظامی «طرابلس» (لیبی) و رهبر حزب الوطن که علی زیدان، نخست وزیر لیبی از آن پدید آمده است را نادیده گرفته است.
در این گزارش، هیچ اشاره ای به مهمان نوازی اسرائیل از مبارزان زخمی القاعده نشده است و این در حالی است که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل نیز برای ملاقات از آنها به بیمارستان رفت و به آنها تبریک گفت.
ترکیه که بعنوان یک کشور اروپایی و نه آسیایی دسته بندی شده است، برای مدتها یکی از شرکای آمریکا در مبارزه با تروریسم به حساب می آمده است. در این گزارش، فعالیت های «پ ک ک» مورد اشاره قرار گرفته است اما هیچ اشاره ای به حضور سه کمپ آموزشی القاعده در قلمرو آنها (ترکیه) که یکی در مرز سوریه و دیگری در حومه استانبول بوده است، نشده است. به طور قطع هیچ اشاره ای به فرایند قضایی که مشخص کرد که «رجب طیب اردوغان» نخست وزیر ترکیه به طور محرمانه میزبان بانکدار القاعده بود تا بودجه عملیات وی در سوریه را تأمین کند، نشده است، باوجود اینکه این مهم ترین خبر سال در این منطقه بوده است.
در این گزارش هیچ اشاره ای به انتصاب «محمد العجمی نایف» بعنوان وزیر دادگستری و امور مذهبی کویت نشده است و این علیرغم آن است که وزارت خزانه داری آمریکا این فرد را بعنوان یکی از تأمین کنندگان مالی القاعده می دانسته است.
در این گزارش هیچ اشاره ای به عربستان سعودی نشده و اینکه مشاور امنیت ملی و رئیس اطلاعات این کشور در تمامی سال 2013، شاهزاده بندر بن سلطان بود نشده است. این فرد از زمان کم کار شدن اسامه بن لادن در آگوست سال 2011 به دلیل بیماری، بعنوان رهبر واقعی القاعده تلقی می شده است.
چه کسی از نظر وزارت خارجه آمریکا از تروریسم حمایت می کند
گزارش وزارت خارجه آمریکا کشورهای مختلف را که از تروریسم ضربه دیده اند به استثنای چهار کشوری که بعنوان عامل ترویسم بین المللی در نظر گرفته بود را مورد بررسی قرار داد. این چهار کشور شامل کوبا (از سال 1982)، ایران از سال 1984، سودان از سال 1993، و سوریه از سال 1979 می شود.
طبق این گزارش، کوبا محکوم به پروش، پناه دادن، تغذیه و ارائه خدمات پزشکی به تروریست هایی شده است که به آمریکا منتقل می شوند و این تروریست ها بازماندگان پلنگ های سیاه هستند.
ایران به حمایت از مقاومت در شرق (حزب الله، جهاد اسلامی و جبهه آزادی بخش فلسطین (PFLP) ) و یمن و به ویژه پرورش پایگاههای القاعده تحت فرماندهی محسن فضلی متهم شده است. در این گزارش آمده است که دولت ایران اجازه انتقال بودجه و جهادی از طریق قلمرو خود به سوریه را می دهد. طبق این گزارش، ایران با القاعده در سوریه همپیمان است و در کنار دولت سوریه و تروریست ها علیه مخالفت های صلح آمیز مبارزه می کند. در این گزارش هیچ اشاره ای به ترور دانشمندان هسته ای ایران یا حملات مجاهدین خلق (منافقین) نشده است.
طبق این گزارش، دولت سودان شریک آمریکا در مبارزه علیه تروریسم بوده است اما به حمایت از حماس ادامه می دهد و به همین دلیل هنوز تحت تحریم قرار دارد. گزارش وزارت خارجه آمریکا ظاهراٌ این مسئله را نادیده گرفته است که حماس به طور مستقیم از کشور قطر باوفا و شایان تقدیر هدایت می شود.
سوریه متهم به حمایت از مقاومت در شرق شده است. گزارش وزارت خارجه آمریکا تأکید می کند که سوریه قادر به کنترل تأمین بودجه تروریست ها نیست زیرا 80 درصد از شهروندان این کشور معاملات خود را به صورت نقدی و فراتر از نظارت بانک ها صورت می دهند.
طبق گفته وزارت خارجه آمریکا، در سال 2013، هیچ تروریسمی در سوریه وجود نداشت، البته، این کشور مقصد اصلی القاعده است و نفوذ هزاران جهادی برای آمریکا و همپیمانانش مشکل ساز می شود. در عوض، « رژیم سوریه در تمامی سال تلاش کرد تا کشور را بعنوان قربانی تروریسم جلوه دهد، و مخالفان مسلح خود را تروریست خواند.».
سرهای بریده شده که ورودی و میدان های مرکزی «مناطق آزاد شده» و تحت حمایت ناتو در سوریه را زینت بخشیده بود، هیچ گونه توجه واشنگتن را جلب نکرد، برعکس، واشنگتن از جدایی النصره از ائتلاف ملی سوریه که رسماً مورد حمایت آمریکا است را مورد استقبال قرار داد.
می توان از این مطالب فهمید که دولت اوباما با این منطقی که در اختیار دارد، نمی توانست خواسته های هیأت سوری در مذاکرات ژنو را بپذیرد. این مسئله قابل توجه است که سوریه یکی از موضوعاتی است که در گزارش وزارت خارجه آمریکا به آن توجه شده است.
تناقضات وزارت خارجه آمریکا
در نهایت، گزارش وزارت خارجه آمریکا حاوی تناقضات بسیار زیادی است که به وضوح نشان می دهد که واشنگتن دیگر نمی تواند بازی خود را پنهان کند. آمریکا به چه دلیل نقش، عبدالحکیم بلحاج در لیبی را نادیده می گیرد؟ به جز آنکه می خواهد نقش وی در فتح کشور توسط ناتو و در حمله سوریه را پنهان کند. به چه دلیل تأمین بودجه القاعده توسط ترکیه را نادیده می گیرد؟ به جز آنکه دلیل آن این باشد که ترکیه کشور عضو ناتو است. چرا حماس را یک سازمان تروریستی در مقابل اسرائیل می داند و این مسئله را نادیده می گیرد که حماس در قطر ساکن است؟ به جز آنکه دلیل آن این باشد که سیاست واشنگتن در مقابل اخوان المسلمین مشخص نباشد. به چه دلیل کلکسیون وزیر دادگستری کویت را نادیده می گیرد؟ به جز آنکه دلیل آن این باشد که القاعده در سوریه را تأمین بودجه می کند. به چه دلیل نقش شاهزاده بندر بن سلطان معروف به بندر بوش را نادیده می گیرد؟ به جز آنکه دلیل آن این باشد که از جانب «سیا» فعالیت می کند.
اگر کسی هنوز تردید دارد که جنگ علیه تروریسم یک کلاهبرداری است و اینکه تروریسم به طور کلی القاعده به طور خاص ابزارهایی برای سیاست آمریکا است، این گزارش وزارت خارجه آمریکا سند بیشتری برای اثبات این موضوع است.
در ابتدا، خیلی از تحلیلگران عنوان کردند که «روحانی»، "گرگی در لباس میش" است و جزئی از پروژه و مدیریت راهبردی قهارانه رهبری عالی در ایران است و بنابر این؛ هرگونه حمایتی از وی، کمک به نقشه نظام ایران است. با این حال، آن زمان، تعداد معدودی بودند که سعی می کردند، به دیگر مقامات تصمیم ساز و تصمیم گیر در آمریکا و مجموعه غرب؛ بفهمانند که "پروژه روحانی"؛ ارزش تست زدن را داراست[1].
برای نمونه، «ری تکیه»[2] بعنوان یک عضو ارشد و تأثیرگذار در «شورای روابط خارجی» (CFR)، تنها چند روز پس از انتخابات طی تحلیلی نوشته بود: «اگر «روحانی»، بتواند موفق شود تا قدرت خود را روی مراکز قدرت چندگانه «جمهوری اسلامی» مسلط کند، آنگاه بواقع می تواند؛ یک "رئیس جمهور اصلاحاتی" باشد. سؤال اساسی که در مورد «روحانی» مطرح است، این است که او تا چه اندازه قدرت دارد؟»[3].
اغلب کارشناسان عالی رتبه اندیشکده های معتبر، آن زمان این موضوع را مطرح می کردند که حمایت از «روحانی» و مجموعه مدیریتی اش؛ فقط تحت شرایط خاصی صورت خواهد گرفت که تحقق آن شرایط، دقیقاً به خواست و عملکرد دولت جدید ایران بستگی دارد. صحنه سیاست سیال است و تست های مختلفی از سوی غربی های برای «دولت یازدهم» کارگذاری شده و آنها به دقت؛ در حال رصد واکنش های دولت هستند. این شروط در دو: 1- عرصه سیاست خارجی (شامل: برنامه هسته ای، برنامه موشکی و نفوذ منطقه ای ایران) و 2- سیاست داخلی ایران (شامل: ادعاهای حقوق بشری و مسائل فرهنگی)، منعکس می شد و بحث این بود که انعطاف های «روحانی» در هر یک از این عرصه ها و بسته به میزان و شدت انعطاف ها؛ معنای متفاوتی خواهد داشت.
در اصل، آنها می خواهند بدانند که آیا این دولت، خود بهواقع یک دولت "رفورمیستی" (اصلاحاتی) هست یا نه؟ از منظر آنها، اگر این دولت واقعاً یک دولت اصلاحاتی باشد، ارزش حمایت سطح بالایی را دارد و در غیراینصورت؛ تا جایی حمایت خواهد شد که به حکمرانی یک دولت اصلاحاتی در آینده، منجر شود. از منظر آمریکا، یک دولت اصلاحاتی، دولتی است که علاوه بر انعطاف در عرصه هسته ای، بخش قابل توجهی از نفوذ منطقه ای ایران و استانداردهای سیاست داخلی و فرهنگی «جمهوری اسلامی» را نیز؛ تحت الشعاع قرار دهد.
چنانچه همه ایدهآلهای مدنظر غرب در "دولت یازدهم" وجود نداشته باشد آنها طرحهای مختلفی را کلید خواهند زد تا این دولت به یک "دولت گذار" برای روی کار آمدن دولت اصلاحطلب احتمالی در دوره دوازدهم تبدیل شود؛ درست مثل دولت ششم که خاستگاه "دولت دوم خرداد" شد.
اینجا، شواهد، قرائن و فکت های بسیاری وجود دارد که این فرضیه را تقویت می کند:
«جوزف» نوشت: «تنها سئوال باقیمانده، درباره زمان انقضای توافق دائمی است. دولت «اوباما» بدنبال آن است که توافق تا جاییکه امکان دارد، طولانی شود ... یک نکته گفته نشده، این است که یک توافق بلندمدت تر، در این مسئله مؤثر خواهد بود که شانس اینکه رژیم ایران متکامل شود و یا با یک "رژیم دموکراتیک تر" و "دوست تر با غرب"؛ جایگزین شود، بزرگ تر است. «ایالات متحده» و دیگران، بیشتر در صلح خواهند بود با برنامه نامحدود هسته ای ایرانیان، اگر توسط یک حکومتی که به کاشت بی ثباتی منطقه ای و حمایت از اقدامات تروریستی نمی پردازد؛ رسیدگی شود»[4].
«اوباما» گفت: «اگر آنها (نظام ایران) قابل تغییر باشند، اگر در واقع، در نتیجه توافق درباره برنامه هسته ای، دیدگاه ها و رویکردها (مخالفان حکومت) در داخل ایران تقویت شود و اقتصاد ایران؛ بیش از پیش با جامعه جهانی جوش بخورد و سفرهای بیشتری انجام شود و گشایش بیشتری حاصل شود، حتی اگر این روند یک دهه یا پانزده سال یا بیست سال هم طول بکشد؛ این نتیجه ای است که ما باید آرزوی آن را داشته باشیم»[5].
جالب تر اینکه، بسیاری از منابع غربی و منابع آگاه داخلی، بارها مطرح کرده بودند که ایده آل آمریکا برای دوره زمانی اجرای "توافق جامع"، بین 15 الی 20 سال است که از سوی مقامات تهران؛ غیرمنطقی است.
«بروکینگز» نوشته بود: «آیا اثرگذاری «روحانی» به راه «محمد خاتمی» - رهبر پیشین- خواهد رفت که برای پایان دادن انزوای بین المللی ایران و لیبرال سازی جامعه؛ تلاش کرد اما شکست خورد؟ ... اگر تیم مذاکراتی «روحانی»، حذف برخی از مخرب ترین تحریم ها را مدیریت کند، آنها سرمایه قابل توجه سیاسی و نفوذ در دستگاه حکومت را بدست خواهند آورد. در نتیجه، جناح آنها ممکن است، تعداد قابل توجهی از کرسی های پارلمانی که اکنون تحت سلطه محافظه کاران است را طی انتخاباتی که در 2016 م. برگزار می شود؛ بدست آورند»[6].
این اندیشکده، بعد از بحث درباره لزوم حمایت محتاطانه از شانس جاری، از عملیاتی شدن این توصیه توسط دولت آمریکا و اتحادیه اروپا، خبر داده و نوشته بود: «حمایت های سابق «ایالات متحده» از "اصلاح طلبان" (رفورمیست ها)، در دوره ریاست جمهوری «خاتمی»، نتایج ناخواسته ای به بار آورد و آنهایی که قصد کمک کردن داشتند را تضعیف کرد؛ بجای آنکه تقویت شان نماید. در نتیجه، «ایالات متحده» و اتحادیه اروپا در حال استعمال کردن محتاطانه گزینه های محدود شده و بالقوه ای است که آن گزینه ها، «رئیس جمهور روحانی» را تقویت خواهند نمود؛ اگر در واقع برای انجام، انتخاب شوند».
بنابر این، بعد از اینکه تست ها در عرصه هسته ای زده شده و تا حدودی پیشرفت های قابل توجهی حاصل شد، آنها مرحله دوم تست؛ یعنی تست درباره دیگر حوزه ها و بویژه موضوع حقوق بشر را نیز آغاز کرده اند. اینجا، جایی است که دولت «روحانی» باید نگران آن باشد و این نگرانی، نه از سوی منتقدین اصولگرا که از سوی جریان حاشیه ای دولت؛ یعنی اصلاح طلبان متوجه دولت است. به همین دلیل، اکنون و به موازات شروع تست ادعاهای حقوق بشری غرب از دولت، نهضت "عبور از روحانی"؛ به نرمی توسط و اصلاح طلبان افراطی آغاز شده است.
در حال حاضر و بویژه بعد از رویداد جنجال برانگیز "بند 350 اوین"، فشارهای محافل غربی برای ایجاد سازش و انعطاف در دولت به نفع اپوزیسیون تندرو داخلی؛ شروع شده است. پیش از این، «جان کری» در جریان رونمایی از «گزارش سالانه حقوق بشری وزارت خارجه آمریکا»، تلویحاً به ارتباط این نهاد با اپوزیسیون داخلی ایران در مورد ادعاهای حقوق بشری، اشاره کرده و گفته بود: ««عذرا زیا» (سرپرست معاونت دمکراسی، حقوق بشر و کار وزارت خارجه)، شاغلان سفارتخانه ها و کنسولگری های آمریکا در سراسر دنیا، ساعت های بی شماری را صرف تحقیق و نگارش این گزارش کردند؛ با فعالان تماس برقرار کردند، با دولت ها صحبت کردند و گزارش های سازمان های غیردولتی و رسانه ای را هم تحلیل و بررسی کردند»[7].
«مایکل مان»، «سخنگوی کاترین اشتون»، بعد از حادثه اوین به «روزنامه گاردین» انگلیس گفت که: ««اشتون»، گزارش های مربوط به زندان اوین را بررسی می کند تا "ماهیت واقعی" آن مشخص شود. گزارش های زیادی در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران، به دست خانم «اشتون» رسیده که نیاز به رسیدگی دارد»[8].
آنها ایجاد فشار به «روحانی» در حوزه ادعایی حقوق بشری را با چند هدف، دنبال می کنند که دو هدف اولیه آن؛ شامل انعطاف پذیر کردن دولت «روحانی» در حوزه داخلی و یا تست دولت درباره ادعاهای حقوق بشری است.
از قضاء، در این مورد نیز شواهد بسیاری موجود است:
در همین رابطه در اسفندماه 1392 ه.ش، «شورای روابط خارجی» (CFR) میزگردی را با حضور سرشناس ترین کارشناسان آمریکایی ترتیب داد و به بررسی روند فعلی دولت ایران پرداخت.یکی از سئوال ها، به بحث و بررسی درباره آنچه که "گلاسنوست روحانی" نامیده شد؛ مربوط بود[9].
«شهیر شهیدثالث» نوشته بود: «اصرار بر این امر (تعطیلی اراک و فردو) از سوی دولت آمریکا، می تواند توافق موقت ژنو را به شکست بکشاند ... در این صورت، «روحانی» ... در مأموریت خویش شکست خورده و با تغییر رویکرد دو حکومت ایران و آمریکا، از تعامل به تقابل؛ دیگر جائی برای "میانه رو"ها در حکومت و فضائی برای فعالیت آنان نیست»[10].
اگر او پیشنهاد مناسبی به ما بدهد، ما باید بپذیریم و امیدوار باشیم که بتوان؛ بر این اساس، بر سر دیگر رفتارهای دردسرساز ایران، مانند دفاعش از گروه های تروریستی به توافق برسیم. ما باید سریعتر اقدام کنیم نه به این دلیل که خودمان نیاز به این کار داریم، بلکه به این دلیل که او نیاز دارد»[12].
وی در این سندغیر رسمی[13] که "سند نوآورانه 43" و با نام: "چگونگی ترفیع حقوق بشر در ایران"، معرفی شده بود، توصیه کرد که انگیزه های حقوق بشری «روحانی» که در تبلیغات اش مطرح شده بود؛ تست شود. وی نوشت: «بعنوان یک نامزد انتخاباتی، «روحانی» فقط از پیگیری یک رویکرد متفاوت در موضوع هسته ای صحبت نکرد، بلکه از کاهش سرکوب نیز سخن گفت ... از زمان انتخابش تا بحال، «روحانی» شماری از زندانیان سیاسی را آزاد کرد و همچنان، سخن گفتن درباره لزوم "افزایش آزادی" را ادامه داده است. ولی این خیلی سخت است که مشخص شود، این مواضع، صرفاً ژست های عمومی هستند یا نشانگر یک "تعهد واقعی"؛ برای بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران است. نیاز است که انگیزه های روحانی تست شود»[14].
«المانیتور» می نویسد: «یکی از عواملی که در پیروزی «روحانی» نقش بازی کرد، چنانکه ما نیز پیش از انتخابات پیش بینی کرده بودیم؛ حمایت قاطع «محمد خاتمی» - رهبر اصلی جنبش اصلاحات ایران- از کاندیداتوری وی بود ... «روحانی» که بیشتر یک "میانه رو مذهبی"، متعلق به اردوگاهی که در عمل «هاشمی رفسنجانی» آن را رهبری می کند، بشمار می رود تا یک اصلاح طلب؛ در دوران انتخاباتی، بسیاری از خواسته های جناح اصلاح طلب، از قبیل آزادی بیان، از میان بردن فضای امنیتی در جامعه و نیز آزادی «موسوی» و «کروبی» را منعکس می کرد. بسیاری از ناظران معتقدند که "یکی" از عوامل پیروزی خیره کننده «روحانی» در دور اول، این بخش از مبارزه انتخاباتی وی بوده ... «روحانی»، علیرغم اینکه در جریان مبارزات انتخاباتی اش، قول داده بود که برای آزادی زندانیان سیاسی، بخصوص «موسوی» تلاش کند؛ این روز ها، سکوت کامل اختیار کرده است. برخی ناظران در ایران، معتقدند کهمادامیکه «روحانی»، درگیر برنامه عظیم حل مشکل هسته ای ست؛ جبهه جدیدی باز نخواهد کرد»[15].
در زمانیکه عملکرد حقوق بشری ایران، با استناد به اقداماتی همچون صدور احکام اعدام یا زندان مورد انتقاد قرار می گیرد، مسئولان اجرایی یادآوری می کنند که قوه قضاییه؛ مستقل از دولت و بی اعتناء به دیدگاه های آن است؛ استدلالی که در کلیت، عاری از حقیقت نیست. اما به کارگیری همین استدلال، وقتی پای عملکرد "وزارت اطلاعات" در میان باشد، به سختی پذیرفتنی است. موضع این وزارتخانه، در مورد وقایعی از جنس ماجرای بند ۳۵۰ زندان اوین، در داخل و خارج ایران، "موضع رسمی دولت آقای روحانی" تلقی خواهد شد»[16].
«لس آنجلس تایمز» در این تحلیل که با عنوان: "مفهوم "چانه زنی های نامطلوب" روحانی، برای ایران و غرب چیست"، منتشر گردید، می نویسد: «مسئله ناخوشایند برای ایران این است که ممکن است، در خصوص برنامه هسته ای اش، نتواند به توافقی دست یابد؛ در حالیکه می داند به چنین توافقی نیازمند است. طبقه حاکم بر «جمهوری اسلامی»، واقف است که تکیه بر قدرت داشتن آنان، منوط به رشد اقتصادی پایدار است و این نیز؛ وابسته و نیازمند به حل مسئله هسته ای این کشور است. اما حاکمان ایران، هنوز می خواهند از قدرت هسته ای، بعنوان یک اهرم فشار استفاده کنند. چنین به نظر می رسید که اینبار، «جمهوری اسلامی» متفاوت عمل می کند. جهان نیز امیدوار بود که انتخابات ریاست جمهوری سال 1392 ه.ش ایران، پرده ای بر روی انتخابات جنجال برانگیز 88 بیفکند؛ چرا که در این حضور دوباره، نیروهای "میانه رو" که از ریاست جمهوری، محروم مانده بودند، با جایگزین شدن «روحانی»؛ سرانجام به قدرت رسیدند ... نظام حاکم در ایران، به همان اندازه که از حضور معترضان در خیابان ها دچار چالش شد، از "اصلاح طلبان چپ گرا" نیز به همان میزان ضربه دید؛ چرا که بسیاری از آنان ترجیح دادند، تا خود را از حاکمیت جدا کنند... آیت الله «خامنه ای» در خطابه ها و سخنرانی هایش، به صراحت اعلام کرد که هرگونه انتقاد از انتخابات 88، فتنه انگیزی و همراهی با فتنه است. همفکران راست گرای رهبر ایران، این حکم وی را تحسین کرده و سیاستمداران میانه رویی چون «حسن روحانی» نیز، آن را پذیرفتند ...
دولت «روحانی»، سوابق حقوق بشری ایران را بهبود نبخشید ...آنها، خواستار یک توافق هستند اما در عین حال نیز، مایل به حفظ بخش اعظم زیر ساخت های هسته ای ایران می باشند. و درست به همین دلیل است که نتیجه انتخابات 88 ممکن است، دورنمای یک توافق کنترل تسلیحاتی موفقیت آمیز را به خطر بیندازد. یک راه حل پایدار برای مسئله هسته ای ایران، در نهایت؛ نیازمند آن است که یک "حکومت اصلاح طلب" در قدرت باشد. جوهره جنبش اصلاحات، مبتنی بر آن بود که با تقویت نیروهای دموکراتیک در داخل کشور، روند تنش زدایی در خارج از مرزها تسریع یابد. اصلاح طلبانی همچون «محمد خاتمی»، رئیس جمهور پیشین ایران، از برتری و هژمونی منطقه ای صحبتی به میان نیاوردند؛ بلکه از سیاست حسن همجواری سخن گفتند. همچون ]آیت الله[«خامنه ای» که اخیراً هولوکاست را مورد تردید قرار داد ... آنها هولوکاست را زیر سئوال نبردند اما در عوض؛ از حرکت، فرای خصومت های تغییر ناپذیر سخن به میان آوردند. تمرکز اصلاح طلبان بر فرایند لیبرال سازی داخلی، باعث شده تا آنان، خواسته های جامعه بین الملل را بپذیرند. یک جنبش اصلاحات در رأس دولت، شاید قادر باشد که (نظام ایران) را به سمت پذیرش محدودیت هایی معنادار بر برنامه هسته ای ایران؛ ترغیب کند اما بعید است؛ شاهد این امر باشیم که «روحانی»، قصد و یا حتی تمایل این را داشته باشد که چنین اقدامی را صورت دهد»[19].
«روحانی» در مبارزات انتخاباتی اش، قول داده بود که در عرصه سیاست داخلی آرامش و عدم هنجارشکنی را پیش خواهد گرفت، این پاسخی بود به نفرت مردم از برخی اقدامات هنجارشکن و تنش آفرینی های لجام گسیخته دو سال آخر دولت «محمود احمدی نژاد. نظاره گران عرصه سیاست، چه در داخل و چه در خارج، همه منتظرند تا واکنش های دولت در این مورد را تست بزنند؛ اپوزیسیون و دشمنان خواهان تنش آفرینی بیشترند و داخلی ها، خواهان آرامش؛ در نهایت، این به «روحانی» بستگی دارد که تا کجا و تا کی، استانداردهای مورد تقاضای مردم را رعایت می کند.
شاید «روحانی» در جهت تولد "جریان سوم" حرکت می کند، جریانی آرام اما متفاوت از هر دو جناح؛ این ایده، لزوماً بد نیست اما قابل تأمل است. در مقابل، طرح های پیچیده غربی، ایجاد یک دولت افراطی رفورمیستی را دنبال می کنند و انتظار دارند اگر «دولت یازدهم»، آن دولت ایده آل نیست؛ حداقل باید ریل گذار تحقق آن آرزو باشد. طرحی که گویا، اپوزیسیون داخلی از آن بی خبر نیست و با آن ناآشنا نیست.
اکنون، «روحانی» که یک بازی پیچیده و دوبل را آغاز کرده، در برابر یک سه راهی است؛ سه راهی که خیلی ها، نمی دانند وی در نهایت کدامین مسیر را خواهد برگزید: ایجاد موفق جریان سوم سیاسی ایران، تبدیل شدن به یک زیرمجموعه از اصلاحات افراطی یا هماهنگ کننده تولد دولت افراطیون رفورمیست؟ امروز، انتخاب ها هستند که آینده را رقم خواهن زد، انتخاب برتر؛ نیازمند هنرمندی و ابتکار است.
[1] از نظر تحلیل گران غربی، انتخاب «حسن روحانی» محصول پروژه تحریم های بی سابقه اخیر است و بنابراین، دولت جدید را یک پروژه در امتداد پروژه تحریم ها فرض می نمایند که باید برای بهره برداری از آن؛ برنامه ریزی کرد
[2] ری تکیه: متولد تهران و دارای مدرک دکترا از دانشگاه هاروارد است که بعنوان یک تحلیل گر ایرانی- آمریکایی تبار در مسائل خاورمیانه، شناخته می شود. وی سابقه کار در وزارت خارجه آمریکا، استادیاری در دانشگاه جورج تاون، عضویت در گروه مطالعات امنیت جهانی در دانشگاه ییل، عضویت در مؤسسه واشینگتن (برای سیاست های شرق نزدیک)، استاد دانشکده ملی جنگ در دانشگاه دفاع ملی وابسته به وزارت دفاع آمریکا، مدیر مرکز مطالعات شرق نزدیک و جنوب آسیا در دانشگاه دفاع ملی، دستیار ارشد دنیس راس (در دوره ای که مشاور ویژه در امور خلیج فارس و جنوب غربی آسیا وزارت خارجه هیلاری کلینتون بود)، عضو ارشد شورای روابط خارجی را دارد و در حال حاضر؛ مدیر فعلی پروژه میز سری ایران در شورای روابط خارجی است
[3] «"دیپلماسی تحریمی آمریکا" و هدف گذاری اغتشاش در ایران»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق»- 31/5/1392
[4] «In Vienna round of Iran talks, the "P5+1” must tackle four key considerations»- By Jofi Joseph- «Belfer Center for Science and International Affairs»- 11Feb, 2014
[5] «باراک اوباما: تقویت رویکرد غربگرا در ایران، یکی از اهداف مذاکرات است»- «پایگاه برآورد راهبردی ایران هسته ای»- 13/12/1392
[6] «As Nuclear Talks Progress, Rouhani’s Critics Grow Bold»- By Geneive Abdo- «Brookings Institution»- 6Mar, 2014
[7] «جزئیاتی از ارتباطات جریان فتنه و ضدانقلاب با آمریکا، به بهانه مسئله حقوق بشر»- «پایگاه برآورد راهبردی ایران هسته ای»- 18/12/1392
[8] «"کاترین اشتون"، گزارش های مربوط به وقایع زندان اوین را بررسی می کند»- «رادیو فردا»- 3/2/1393
[9] سئوال: «گرت میچل» از «میچل ریپورت»: اندکی بیشتر از دو هفته پیش، در جریان گفتگوی یک اندیشکده دیگر با جمعی دیگر از کارشناسان مسائل ایران، یکی از ایشان مدعی شد که در داخل ایران؛ نسخه ای از "گلاسنوست" (فضای باز) ایرانی در حال شکل گیری است. به نظر من، وی در این مورد مبالغه نکرد و دیگر کارشناسان حاضر هم، شبیه به آن را در ارتباط با "اصلاح طلبان" و جایگاه کنونی ایشان مطرح کردند. حال آیا شما هم بر این باورید که این مفهوم جامه عمل به خود پوشیده، یا صرفاً امیدی است که هنوز تجربه نشده است؟) «الیوت آبرامز»: به نظر من این ماجرا، بیشتر یک امید است که هنوز تجربه نشده است؛ «سپاه پاسداران انقلاب» همچنان، در عرصه سیاست خارجی ایران تأثیرگذار است. «جورج پرکویچ»: بنا به دلایل مختلف، بنده در مورد کاربرد عبارت "گلاسنوست"، همواره محتاط بوده ام. به خاطر دارم اولین بار که به ایران سفر کردم، سال 1997 م. بود که «خاتمی»، بتازگی به ریاست جمهوری رسیده بود و فضای مشابهی در ایران ایجاد شد. اگر از منظر رهبری ایران به "گلاسنوست" نگاه کنید، شاهد فروپاشی «جماهیر شوروی» و مواردی از این دست، خواهید بود. لذا بسته به رویکردی که در پیش گیرید، این استعاره، شما را به سمتی رهنمون می شود که به هیچ وجه؛ خواهان در پیش گرفتن آن مسیر نیستید. لذا از نظر من، درباره به کار گرفتن آن، باید محتاط بود. نکته ای که «الیوت» گفت، معتبر است، این نکته؛ موضوع بزرگتری را به میان می آورد ... در روسیه دیدیم و همه از فروپاشی شوروی، خوشحال شدیم (اما) افرادی که بر سر کار باقی ماندند؛ همان افسران KGB هستند که نام خود را تغییر دادند ... لذا برای هر کس که در ایران، می خواهد که نظام را تغییر دهد، چالشی واقعی وجود دارد، اینکه چگونه قدرت واقعی و کنترل حقیقی بر سطوح مختلف اقتصاد سیاسی بدست آید؛ در حالیکه پاسدارن انقلاب و سازمان ها و بنیادهای مختلف آن، بعنوان بازیگران اقتصادی عمده ایفای نقش می کنند. این، چالشی حقیقی و بسیار مهمِ (اپوزیسیون داخلی ایران) است. «سوزان مالونی»: به نظر من، آنچه که ما از ایرانِ امروز می دانیم، این است که «روحانی» انتخاب شد تا از مذاکرات؛ بعنوان نوعی راه خروجی از منازعه هسته ای بهره ببرد. به وی اجازه داده شده تا میزان مشخصی انعطاف به خرج دهد. «روحانی» هم اقداماتی، تقریباً بی سابقه را انجام داد که تمایل خود برای برقراری "ارتباطی متفاوت"؛ نه تنها با جامعه جهانی، نه تنها با همسایگان بلکه با آمریکا را نشان دهد. این بسیار حائز اهمیت است و باید آن را پیگیری کنیم. اما در حال حاضر، شواهدی دال بر اینکه، تغییری جدی در سیاست داخلی ایران رخ داده، نمی بینیم. از پی کاهش تنش های درون حکومت، نوعی ثبات و آزاد سازی را شاهد هستیم اما تغییری کلی؛ در جهت یک "نظام سیاسی بازتر" را نمی بینیم- «نشست اندیشکده شورای روابط خارجی با موضوع مذاکرات هسته ای ایران/ تغییر رژیم در ایران، هنوز از دستور کار خارج نشده»- «خبرگزاری تسنیم»- 8/12/1392
[10] «مسئله هسته ای، سرنوشت «روحانی» و جهت آینده ایران را رقم خواهد زد»- «شهیر شهیدثالث»- «المانیتور»- 21/11/1392
[11] Kenneth M. Pollack: کنث ام. پولاک: در حال حاضر عضو ارشد در انستیتو بروکینگز است. وی تحلیل گر سابق CIA در مسائل نظامی ایران و عراق از 1988 الی 1995 م.، مدیر میز شرق نزدیک و آسیای جنوبی در شورای امنیت ملی آمریکا برای یک سال، مدیر میز خلیج فارس در شورای امنیت ملی آمریکا در 1999 م.، مدیر تحقیقات مرکز سابان برای سیاست خاورمیانه ای وابسته به بروکینگز، مدیر مطالعات امنیت ملی در شورای روابط خارجی در آمریکا و استاد دانشگاه دفاع ملی آمریکا وابسته به وزارت دفاع آمریکا است که مدرک لیسانس را از دانشگاه ییل و دکترا را از دانشگاه MIT دریافت کرده است- ترجمه از نسخه انگلیسی «دانشنامه آزاد ویکی پدیا»
[12] «Iran: US Has Time, Rouhani Doesn’t»- By Kenneth M. Pollack- «Al-Monitor»- 13Oct, 2013
[13] Memorandum: نامه یا اطلاعیه غیررسمی و خلاصه مطالب که از یک اداره به اداره دیگر فرستاده می شود- دیکشنری آریان پور
[14] «How to Promote Human Rights in Iran/ Policy Innovation Memorandum No. #43»- «Council on Foreign Relations»-24Feb, 2014
[15] «"جنبش سبز" را بخاطر دارید؟»- «شهیر شهیدثالث»- «المانیتور»- 11/1/1393
[16] «وزارت اطلاعات در ماجرای بند ۳۵۰ کجا ایستاده است؟»- «حسین باستانی»- «BBC Persian»- 1/2/1393
[17] Suzanne Maloney: سوزان مالونی: عضو ارشد مرکز سابان در اندیشکده بروکینگز است. وی دارای سابقه عضویت در تیم برنامه ریزی سیاسی وزارت امور خارجه بخصوص در مورد ایران، عراق، خلیج فارس و خاورمیانه بزرگ، مشاور امور خاورمیانه در کمپانی اکسون موبیل و مدیریت پروژه کارگروه روابط ایران- آمریکا در شورای روابط خارجی (CFR) را داراست. وی در سال 1999 میلادی با بودجه دولتی ایالات متحده و در چارچوب طرح تبادل فرهنگی بین وزارت خارجه ایران و آمریکا، به ایران سفر کرد و پس از بازگشت از ایران بود که برای چهار سال؛ بعنوان مشاور اکسون موبیل فعالیت کرد. مالونی در 2004 میلادی از سوی شورای روابط خارجی، مأمور به تهیه گزارشی با همکاری کارشناسان مهم سیاسی آمریکا شد که چگونگی برخورد با جمهوری اسلامی را به دولت بوش؛ پیشنهاد می کرد. در این گزارش، از همکاری برژینسکی و رابرت گیتس استفاده شد و در نهایت، گزارشِ Iran: Time for a New Approach تأکید نمود که باید در زمینه های مختلف؛ به تعامل با ایران پرداخت. او از 2005 میلادی به وزارت خارجه رفت و همواره، یکی از مشاوران ویژه در حوزه ایران بوده است. وی همچنین، یکی از تحلیل گرانی بود که در زمینه تهیه گزارش فوق العاده مهم مرکز سیاست خاورمیانه ای سابان در انستیتو بروکینگز با نام: Wich Path to Persia در آگوست 2009 میلادی؛ مشارکت کرده بود
[18] «With His Eyes on the Nuclear Prize, Rouhani Hedges on Human Rights»- By Suzanne Maloney- «The Brookings Institution»- 1May, 2014
[19] «What Hassan Rouhani's bad bargain means for Iran, and the West»- By Ray Takeyh- «Los Angeles Times»-29Apr, 2014