سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی و اقتصادی و تحلیل های روز



وزارت‌خارجه آمریکا خواستار آزادی "موسوی و کروبی" شد


وزارت خارجه آمریکا با انتشار بیانیه‌ مداخله‌جویانه‌ای بار دیگر خواست خود برای آزادی سران فتنه را تکرار کرد.به گزارش مشرق، خبرگزاری رویترز نوشت: در بیانیه وزارت خارجه آمریکا بار دیگر دخالت این کشور در امور داخلی ایران تکرار شده و ادعا شده که حبس سران فتنه(میرحسین موسوی و مهدی کروبی) خلاف قانون است."ماری هارف"، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در این بیانیه که در سایت وزارت خارجه آمریکا منتشر شده، مدعی است: «ایالات متحده همچنان از دولت ایران می‌خواهد تا به تعهدات خود پایبند بوده و بار دیگر خواست خود را برای آزادی همه زندانیان عقیده تکرار می‌کند.»همزمان با وزارت خارجه آمریکا سازمان عفو بین‌الملل نیز در بیانیه‌ای در روز ۲۵ بهمن ماه همین ادعا را داشته است.اخیرا "ماری هارف" اظهارات تندی را درمورد نقض حقوق بشر ایران به زبان می‌راند و در روز پنجشنبه هم مدعی شده بود که تحریم‌ها علیه ایران باید به دلیل نقض حقوق بشر این کشور ادامه پیدا کند."منصور حقیقت‌پور" عضو کمیسیون امنیت ملی در واکنش به اظهارات "ماری هارف" معاون سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا گفته بود: بنده براین باورم باید یک هیئت منصفه بین‌المللی در راستای مقایسه نقض حقوق بشر در ایران و آمریکا وارد عمل شود تا مشخص شود که آمریکایی‌ها به معنای واقعی ناقض حقوق بشرند و جمهوری اسلامی ایران هیچ گونه اقدامی را در راستای نقض حقوق افراد انجام نمی‌دهد.منبع: باشگاه خبرنگاران


 یک وب سایت آمریکایی مدعی شددرخواست ایران از روسیه برای برگزاری مانور مشترک دریایی با ایران 


به گزارش هایی دست یافته است که نشان می دهد نیروی دریایی آمریکا قصد اعزام ناوهای بیشتر به منطقه خلیج فارس به ویژه به دو کشور امارات و بحرین - به عنوان ناوگان پنجم دریایی آمریکا - را دارد.یک وب سایت آمریکایی با انتشار خبری مدعی شد ایران به روسیه پیشنهاد برای برگزاری یک مانور مشترک دریایی در خلیج فارس را داده است.به گزارش عصر ایران وب سایت " ورلد نت دیلی" به نقل از برخی منابع امنیتی غربی در خاورمیانه نوشت ایران در واکنش به حضور نیروهای دریایی آمریکا در منطقه خلیج فارس از روسیه خواسته است تا در ماه می (اردیبهشت 93) سال جاری میلادی دو کشور یک مانور مشترک دریایی در منطقه برگزار کنند.این منابع امنیتی مدعی شدند روسیه درخواست ایران را در دست بررسی دارد و هنوز به این پیشنهاد ایران جواب نداده است.ورلد نت دیلی مدعی شده است ایران این پیشنهاد را در واکنش به حضور ناو هواپیما بر هسته ای "یو اس اس هری ترومن" در نزدیکی منطقه خلیج فارس به عنوان یک هشدار به ایران در مورد برنامه های هسته ای این کشور ، به روسیه ارایه داده است.همچنین این گزارش می افزاید ایران به گزارش هایی دست یافته است که نشان می دهد نیروی دریایی آمریکا قصد اعزام ناوهای بیشتر به منطقه خلیج فارس به ویژه به دو کشور امارات و بحرین - به عنوان ناوگان پنجم دریایی آمریکا - را دارد.ورلد نت دیلی در این گزارش به سخنان روز پنج شنبه مهدی سنایی سفیر جدید ایران در روسیه مبنی بر عزم و اراده دولت روحانی برای گسترش همکاری ها و روابط با روسیه نیز استناد کرده است.



بررسی اعتراف آمریکا در مورد سوریه

چرا آمریکا با ماندن اسد موافقت کرد؟


آمریکا، به دلیل بالا رفتن هزینه‌های درگیری در مناطق مختلف جهان، بعد از ناکامی‌های اخیر در سوریه، گام‌به‌گام در حال عقب‌نشینی است و ماندن اسد در قدرت را بهترین سناریوی موجود می‌داند. سوریه یکی از آوردگاه‌هایی بود که بار دیگر هژمونی ادعایی آمریکا مجبور به دادن امتیاز شد.Tweet

 زمانی که بحران سوریه به تهدیدهای نظامی و اولتیماتوم «حمله» منتهی شد، آمریکایی‌ها شاید تصور آن را هم نمی‌کردند زمانی برسد که هجوم گسترده‌ی تروریست‌های القاعده به این کشور، بازگشت «بشار اسد» و ماندن وی در قدرت را تبدیل آرزویی برای آن‌ها کند. این «آرزو» ابتدا از زبان رئیس سابق آژانس مرکزی آمریکا «سیا» بیان شد. مایکل هایدن در بیان احتمالات درباره‌ی سرنوشت سوریه اعلام کرد که بهترین احتمال برای این کشور باقی ماندن بشار اسد در قدرت است و دو سناریوی دیگر، که برای سوریه پیش‌بینی شده است، چنان وحشتناک است که نمی‌توان تصور کرد برای مردم این کشور چه اتفاقی می‌افتد. وی، که در هفتمین نشست سالانه‌ی تروریسم مرکز «جیمز تاون» با موضوع تروریسم سخن می‌گفت، سه گزینه‌ی احتمالی برای آینده‌ی سوریه را پیروزی اسد، تجزیه‌ی سوریه و ادامه‌ی درگیری‌های موجود میان تندروهای سنی و شیعه در این کشور دانست و افزود در میان این سه سناریو، هیچ یک پیروزی مخالفان را شامل نمی‌شود.[1] در این مطلب، قصد واکاوی علل چرخش 180درجه‌ای غرب در این باره را داریم.
پیروزی و تسلط نسبی اسد بر کشور
دولت سوریه و ارتش این کشور، طی قریب به سه سال، توانسته‌اند با گروه‌های مختلف مخالف، معارض و تکفیری بجنگند و اجازه نداده‌اند آن‌ها بر اوضاع کشور مسلط شوند. این مسئله در حالی است که به جز چند کشور روسیه، ایران و چین بقیه‌ی قدرت‌های بزرگ و منطقه‌ای، به طور آشکار و نهان، از مخالفین حمایت کرده‌اند. از طرفی، مقامات کاخ سفید و کشورهای غربی بارها اذعان کرده‌اند که اسد بر اوضاع کشورش مسلط شده است.[2] مناطق کلیدی این کشور شامل استان‌های مهم دمشق، لاذقیه و طرطوس در دست ارتش است. بسیاری از نقاط مهم حلب و حمص هم در کنترل دولت است. این موارد نشان می‌دهد اگر حمایت‌های خارجی به مخالفین قطع شود، بدون شک، پیروز این میدان رئیس‌جمهور سوریه است؛ کما اینکه روند تحولات نیز به خوبی مؤید این ادعاست.
از این رو، دولت سوریه به علت تسلطش در برهه‌ی کنونی خواستار شرکت فعالانه در کنفرانس ژنو 2 بود و مخالفین از حضور همه جانبه در این کنفرانس سرباز می‌زدند. غربی‌ها نیز بهترین گزینه را این یافتند که از تسلط نسبی وی بر اوضاع حمایت کنند؛ زیرا هیچ گروه قدرتمندی در میان مخالفین وجود ندارد که هم بتواند منافع آن‌ها را حفظ کند و هم یارای تسلط بر دیگر گروه‌ها را به شکل کامل داشته باشد.
تسلط القاعده
همان طور که رئیس سابق سیا نیز بدان اشاره کرده است، تندروهای سنی، که آن‌ها را به عنوان القاعده یا تکفیری‌ها می‌شناسیم، موفق شده‌اند به شکل نسبی بر دیگر گروه‌های معارض غلبه کنند. شرایط مختلفی باعث گردید تا این گروه‌های تندرو بتوانند میدان را در سوریه در اختیار بگیرند؛ عواملی مانند حمایت لجستیکی و مالی کشورهایی مانند عربستان، ترکیه و قطر و برخی از کشورهای غربی، بی‌ثباتی سوریه و عدم تسلط دولت بر تمام مناطق کشور از جمله دلایل این امر بود. از طرفی، حوزه‌ی سوریه در منطقه‌ای است که در اطراف آن عراق شرایط امنیتی مناسبی نداشت و مکان بسیار خوبی برای تندروهایی بود که در گذشته هم چند سالی در آنجا حضور تقریباً مستمر و فعالی داشتند. شماری از کشورها عربی مثل اردن، کویت و عربستان سعودی هم، که در درون خودشان نیروهای تندرو را از قبل آموزش داده بودند، با فراهم شدن این فضا به صورت مستقیم و غیرمستقیم از حضور آن‌ها در سوریه حمایت کردند.[3]
این مسئله تنها بر سوریه تأثیرگذار نیست و شعله‌ور شدن این آتش دامن تمام کشورهای منطقه به ویژه لبنان، اردن و عراق را خواهد گرفت. از طرفی هدف اصلی آن‌ها، جدا از برکناری اسد، قتل عام شیعیان است. ایالات متحده از این مسئله بسیار نگران است؛ زیرا در آن صورت به جای درگیری در یک کشور باید چندین کشور را مدیریت نماید. القاعده اگرچه زاییده‌ی سیاست‌های نادرست آمریکا در افغانستان و پاکستان محسوب می‌گردد، اما در حال حاضر آن‌ها منافع ایالات متحده و غرب را نیز تهدید می‌کنند.
جبهه‌ی النصره یکی از تندروترین گروهک‌های القاعده در سوریه محسوب می‌شوند و از هیچ جنایتی در این کشور دریغ نکرده‌اند، تا جایی که دولت این کشور و حزب‌الله را به حمله‌ی شیمیایی تهدید نموده‌اند.[4] بنا‌براین، اگر این گروه‌ها در سوریه قدرت را به دست بگیرند و به سلاح‌های سنگین‌تر مسلح گردند، برای هیچ کس مشخص نخواهد بود که آیا اسرائیل و منافع غرب در منطقه مورد تهدید و حمله واقع خواهد شد؟ یا حوادث یازدهم سپتامبر تکرار خواهد گردید؟
تجزیه‌ی سوریه و فروپاشی خاورمیانه
سناریوی تجزیه‌ی سوریه به خوبی در سخنان هایدن، رئیس سابق سیا، آشکار است. وی به صراحت از این احتمال ابراز نگرانی کرده و اعلام داشته «داستان این است آنچه که هم‌اکنون در سوریه روی می‌دهد، سیطره‌ی تندروهای سنی بر بخش بزرگی از جغرافیای خاورمیانه است. این یعنی انفجار حکومت سوریه و خاورمیانه. از تجزیه‌ی سوریه به شدت نگرانم. این اتفاق منجر به تولد منطقه‌ی جدیدی بدون دولت در تقاطع تمدن‌ها می‌شود. همه‌ی کشورهای منطقه به ویژه لبنان، اردن و عراق از این وضعیت جدید متأثر خواهند شد.[5]»
این مسئله زمانی اهمیت می‌یابد که بدانیم اکثر کشورهای خاورمیانه دارای قومیت‌ها و نژادهای متفاوتی هستند و بر اساس قرارداد سایکس‌ـ‌پیکو و بر اساس توافقات قدرت‌های بزرگ پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته‌اند و مؤلفه‌های یک دولت‌ـ‌ملت مدرن را ندارند؛ از این رو هر کدام مستعد تجزیه و استقلال‌طلبی هستند و اگر این مسئله از سوریه آغاز شود، تحرکات استقلال‌طلبانه در آینده به ترکیه، لبنان، عراق و بقیه‌ی کشورها نیز سرایت خواهد نمود. این وضع می‌تواند ایالات متحده را نیز با بحران مواجه سازد. زیرا منافع ملی آمریکا در ثبات این منطقه است و هرگونه درگیری‌های نظامی و بی‌ثباتی در وهله‌ی اول ثبات اسرائیل و در مراحل بعد بر نوسانات قیمت نفت تأثیر منفی خواهد گذاشت.
گزینه‌های بی‌نتیجه‌ی نظامی و برکناری
ایالات متحده و متحدین غربی و منطقه‌ای‌اش، از ابتدای بحران سوریه، همواره برکناری اسد را خواستار بودند؛ به طوری که در کنفرانس‌های به اصطلاح دوستان سوریه پیش‌شرط هر مذاکره‌ای را برکناری وی معرفی نمودند. مخالفین دولت هم تا بدان‌جا پیش رفتند که شورای ملی تشکیل دادند و نخست‌وزیر موقت تعیین و حتی وزرای پیشنهادی خود را نیز اعلام کردند که بعد از برکناری اسد و تا زمان رفراندوم قانون اساسی بر مسند قدرت بنشیند؛اما تحولات در سوریه بر وفق و مراد مخالفان پیش نرفت. نخست‌وزیران موقت به علت مخالف‌ها و ناامیدی از اوضاع یکی پس از دیگری استعفا دادند و پیروزی ارتش سوریه در میدان نبرد نیز مزید بر علت گشت. از طرفی ایالات متحده، که بر طبل جنگ‌طلبی می‌کوبید، پس از آنکه با بحران‌های مالی روبه‌رو گشت و اطمینان خاطر نیافت که این حمله موفقیت‌آمیز باشد، بر برگزاری کنفرانس ژنو 2 و راه‌حل‌های سیاسی و دیپلماتیک برای حل بحران تأکید ورزید؛ایالات متحده زمانی به این نتیجه رسید که جمهوری اسلامی ایران از ابتدای بحران بر این راه‌حل تأکید می‌ورزید. این مسئله نشان می‌دهد که غربی‌ها تحلیل درست و جامعی از اوضاع سوریه و منطقه‌ی خاورمیانه نداشتند و تنها در صدد ضربه زدن به محور مقاومت بودند. حال آنکه اگر این موضع از ابتدای ناآرامی‌ها اتخاذ می‌گشت، شاهد ده‌ها هزار کشته و خسارت‌های مالی و صدها هزار آواره نبودیم.
حمایت‌های ایران و روسیه
جمهوری اسلامی ایران و روسیه از ابتدای ناآرامی‌ها با دولت سوریه هم‌نظر و خواستار خروج تروریست‌ها از این کشور و مذاکره برای خاتمه دادن به این شرایط بودند. این دو با حمایت‌های همه‌جانبه‌شان به اسد کمک نمودند و مانع از آن شدند که خواست غربی‌ها برای حمله به این کشور محقق گردد. به طور مثال، پس از جدی شدن بحث جنگ در خصوص استفاده از سلاح شیمیایی در «غوطه»‌ی دمشق وزیر امور خارجه‌ی کشورمان به عراق سفر کرد و هدف از این سفر را آشکارا تلاش برای ممانعت از وقوع جنگ اعلام نمود. از طرفی، روسیه نیز اعلام کرد که در مقابل حملات نظامی ساکت نخواهد نشست و همین تلاش‌ها باعث گردید حمله صورت نپذیرد. این حمایت‌ها باعث قدرت گرفتن راه‌حل سیاسی و رنگ باختن راه‌حل نظامی گردید.
نتیجه
برآیند آنچه در بالا ذکر شد، این است که دست به دست هم دادن چند عامل منطقه‌ای، بین‌المللی و میدانی غرب را به همان نتیجه‌ای رسانده است که ایران و روسیه از ابتدا بر آن تأکید می‌کردند. لذا به نظر می‌رسد بهترین گزینه در شرایط کنونی حفظ نظام فعلی سوریه، تلاش برای خروج تروریست‌ها از این کشور و آغاز مذاکرات برای اصلاح نظام است. آمریکا، به دلیل بالا رفتن هزینه‌های درگیری در مناطق مختلف جهان، بعد از ناکامی‌های اخیر در سوریه، گام‌به‌گام در حال عقب‌نشینی بود و ماندن اسد در قدرت را بهترین سناریوی موجود می‌داند. سوریه یکی از آوردگاه‌هایی بود که بار دیگر هژمونی ادعایی آمریکا مجبور به دادن امتیاز شد و راه را برای امتیاز دادن‌های آتی نیز بدین طریق هموارتر کرد. حال باید دید که در مسائل دیگر از جمله در لبنان، فلسطین و در ارتباط با موضوع هسته‌ای ایران این کشور مجبور به اتخاذ چه مواضعی خواهد بود؟
پی‌نوشت‌ها:
[1]http://www.asriran.com/fa/news/308816
[2]http://irdiplomacy.ir/fa/page/1900310/
[3] http://www.ghatreh.com/news/nn16549058/
[4]http://www.onib.ir/News/Item/10058/28/10058.html
[5]http://www.ghatreh.com/news/nn16988290/
[6]http://www.onib.ir/News/Item/10058/28/10058.html
 مریم فتاحی؛ کارشناس مسائل بین‌الملل

منبع : پایگاه تحلیلی تبیینی برهان



عبدالله مرادیجامعه شناسی شکل گیری تروریسم سلفی- تکفیری


قرائت‌های افراطی و خوارجی از اسلام، گسترش فقر اقتصادی و حاکمیت استعمار در دنیای اسلام سبب گردیده است تا شاهد گسترش اندیشه‌های سلفی باشیم.Tweet

بخش اول
مقدمه
محققان جنبش های اسلامی از تعابیر مختلفی چون بنیادگرایی، بیداری اسلامی، اسلام سیاسی و ... برای تبیین فضای اسلام خواهی در کشورهای اسلامی استفاده کرده اند. اما در یک معنای کلان، اسلام سیاسی اصطلاحی جدید است که تلاش دارد مبانی نظری متفاوتی در مواجه با سیطره مدرنیسم و آموزه سکولاریسم درجهان ارائه داده و همچنین با ایجاد مقاومت اسلامی، در برابر استعمار به مبارزه بپردازد.
لذا تلاش احیاگران مسلمان برای احیای تمدن اسلامی و بازگرداندن اسلام به عرصه زندگی سیاسی، برای غربیان همراه با افول سلطه آنان بوده و برای نابهنجار و ارتجاعی نشان دادن اسلام سیاسی، از واژگانی چون بنیادگرایی و رادیکالیسم اسلامی استفاده می کنند. تروریسم سلفی، یکی از ابعاد تلاش نظام سلطه برای تغییر فرایند اسلام گرایی، خشونت گرایی و تامین منافع استراتژیک است.
مفروض این مقاله آن است که تررویسم سلفی، قرائتی ناقص، رادیکال و نص محورانه از متون دینی است که در اثر مواجهه با بحران دنیای جدید، برخی مسلمانان را به سوی افراط سوق داده است. لذا نمی توان آن را در گفتمان کلان اسلام سیاسی قرار داد. در این فرصت تلاش خواهیم کرد تا در دو نوبت اولا، به معرفی مبانی و ریشه های شکل گیری تروریسم سلفی بپردازیم و در قسمت آتی، به این پرسش بپردازیم که تعامل غرب و تروریسم سلفی به چه شکل بوده است.
اسلام سیاسی و تروریسم سلفی
اسلام سیاسی اصطلاحی جدید است و به دنیای مدرن تعلق دارد. پیش از غلبه و سیطره مدرنیسم غربی و سیطره آموزه سکولاریسم درجهان، چنین اصطلاحی کاربرد نداشته است. در گفتمان اسلام سیاسی، دین صرف اعتقاد نیست، بلکه ابعادی فراگیر دارد و تمامی عرصه حیات آدمی را در بر می گیرد. چنین نگرشی در تمامی گرایش های درونی گفتمان اسلام سیاسی مشترک است و از این جهت می توانیم تمامی آنها را در درون گفتمان اسلام گرایی قرار دهیم و در تحلیل خود از اسلام سیاسی به مثابه یک کلیت واحد سخن بگوییم.نوبیناد گرایی سلفی یا همان تروریسم سلفی، از ریشه های وهابی(سلفی) و اندیشه های تندروی اخوانی(بنیادگرایی) نشات می گیرد و در واقع حاصل دیالکتیک این ریشه های نظری با شرایط سیاسی - اجتماعی دوران استبداد و استعمار است.
از این منظر اسلام سیاسی گفتمانی است که هویت اسلامی را در کانون عمل سیاسی قرار می دهد (بهروز لک، 1385). اما اسلام گرایان دارای تنوعات و تفاوت های درونی گسترده ای هستند و راهبردهای گوناگونی را در راستای اسلامی شدن در نظر دارند. از منظر گفتمانی، اسلام سیاسی یا اسلام گرایی همان نقشی را ایفا می کند که مدرنیسم برای مجموعه های از مکاتب و نگرش ها در غرب ایفا می کند. البته این به معنای یکدست پنداشتن اسلام گرایان نمی باشد.
چرا که عوامل متعددی باعث گردیده که ما با اسلام گرایان روبرو باشیم و نه یک جریان مشخص و مقید اسلام گرایی. از این نظر، اسلام گرایی هرگز جریان یکدست و یکپارچه ای نیست ولیکن می توان از جریان کلی اسلام گرایی به عنوان پدیده ای مدرن، بدیلی هویتی و تلاشی سیاسی در برابر دنیای جدید، که به دنبال استقلال و توسعه کشورهای اسلامی بوده است، نام برد.
اما «سلفی گری» در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه‌ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می‌دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعین دارند.سلفى‌ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث»مى‌دانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با عقلانیت معتزلی و کلام شیعی پدید آمدند.
البته هرگز سلفی گری به عنوان مذهب مطرح نبود تا اینکه ابن ‌تیمیه دعوت به شیوه سلف را شعار مکتب خود ساخت، و محمد بن عبدالوهاب مسائل ابن تیمیه و نظرات وی را با خشونت پیگیری کرد. (عنایت، 1363: 7)  مهمترین شاخصه های تفکر ابن تیمیه و بالتبع وهابیت موارد زیر است:
1 – مبارزه با شرک وخرافات و بازگشت به اسلام سلف صالح. آنان زیارت مزار پیامبر و بزرگان دین را شرک می شمردند و نیز توسل جستن به آنها را غیر اسلامی می دانستند. به همین خاطر ابن عبد الوهاب در یکی از کتابهایش بیش از 25 بار مسلمان غیر وهابی را مشرک، کافر، بت پرست، مرتد، منکر توحید و ... خوانده است.
2 – مخالفت با عقل، فلسفه، اجتهاد، تفسیر قرآن، عرفان و هرگونه نوآوری فکری با عنوان بدعت.
3 – وحدت خلافت دینی و عربی.
4 – مخالفت شدید با شیعیان. بدیهی است که هریک از عناوین فوق به لحاظ فقهی، پیامدهای خاص خود را دارد که کشتن و به تاراج بردن مال دیگران از جمله آنها است. (موثقی،  1389: 161-170)
وهابیت جنبشی بود که به زعم بنیانگذار آن، در پی بازگشت به اصول اولیه و راستین اسلام بود تا از کج روی های رایج در دنیای اسلام جلوگیری کند. لذا نقطه عزیمتی متفاوت از جریان اسلام سیاسی دارد. با توجه به این نقطه عزیمت تاریخی، نو بنیادگرایی سلفی نمی تواند در قالب بیداری اسلامی مطالعه شود، چرا که عامل موثر در شکل گیری بیداری اسلامی در جهان عرب در قرون معاصر، علاوه بر میراث اسلامی، سلطه غرب بوده است که پیش از آن دنیای عرب، در انزوای ناشی از غفلت از جهان بیرون به سر می برد. (خدوری، 1372: 288)جریان سلفی با استفاده از اندیشه های تکفیری ابن تیمیه و منابع مالی وسیعی که شبکه های وهابیت در اختیار آنان قرار می دهند، سازماندهی گسترده ترین شبکه تروریستی جهان، یعنی القاعده را در اختیار دارد.
اینک جریان سلفی با استفاده از اندیشه های تکفیری ابن تیمیه و منابع مالی وسیعی که شبکه های وهابیت در اختیار آنان قرار می دهند، سازماندهی گسترده ترین شبکه تروریستی جهان، یعنی القاعده را در اختیار دارد که به دلیل استفاده از اشکال مختلف ایجاد خشونت، نظیر تروریسم انتحاری، نماینده شاخص تروریسم نوین در دوران معاصر به حساب می آید.
جامعه شناسی شکل گیری تروریسم سلفی
در کنار بعد وهابی (سلفی بودن) بودن این رویکرد، که از شبه جزیره عربستان نشات می گیرد، ریشه دیگر این رویکرد به جریانات تندوری اخوان المسلمین در مصر باز می گردد. در واقع شکست تجربه اخوان المسلمین در مصر و مواجه آنان با سرکوب شدید توسط ناصر و سادات، اسلام گرایان اخوانی را، که عمدتا  پیرو سید قطب بودند، به افراط گرایی سوق داد. مطالعه اندیشه سید قطب نشان می دهد که چگونه بسیاری از اسلام گرایان معتدل به تندروی و تکفیرگری گراییدند.
در واقع ایده «حاکمیت و جاهلیت» در اندیشه سیاسی سید قطب که محصول رنج و آزار دوران زندان اوست، به منزله شالوده‏اى براى جنبش‏هاى اسلام‏گراى تندوری معاصر درآمده است. به نظر اسلام شناس برجسته، ژیل کوپل، سه نوع برداشت متفاوت از آراى سید قطب وجود دارد.
مهم‏ترین برداشت که رادیکال‏ترین آنها نیز مى‏باشد، تفسیر قطب از جاهلیت و تکفیر را به همه نقاط جهان و به همه انسان‏ها تسرى داده است. دومین برداشت، تفسیرهاى او را تنها به حاکمان کشورهاى اسلامى ارتباط مى‏دهد. سومین برداشت، تفسیرى نمادین است که توسط اعضای معتدل اخوان المسلمین ارائه می شود و اعتقاد دارد، تفسیر قطب از جاهلیت را تنها باید از نظر معنوى بررسى کرد و نه از نظر مادى. (Kepel، 2002: 27-31).
این تحول را البته بایستی در شرایط سیاسی اجتماعی جهان اسلام در طول قرن بیستم جستجو نمود. ضعف مشروعیت نخبگان حاکم و عدم اتخاذ رویکردهای سیاسی و اجتماعی درست در بطن جوامع، و در نتیجه آن، افزایش روز افزون مشکلات مردم، باعث روی آوردن حاکمان به استراتژی های سرکوبگرانه و محدود کننده در کشورهای اسلامی گردید.
از سوی دیگر، توزیع بد و نامتوازن ثروت در نتیجه سوء حکومت، و وجود ثروت های سرشاری همچون نفت در اغلب این کشورها، شکاف اجتماعی و تضاد طبقاتی را در این جوامع روزافزون کرده است. در واکنش به بحران های سیاسی اقتصادی در جهان اسلام، پدیده بنیادگرایی سلفی، که از اندیشه وهابی(عربستانی)- سلفی(مصری) ارتزاق می کرد، در افق سیاسی جهان اسلام نمایان شد. تحت این شرایط بود که گرایش به مذهب قوت گرفت و پدیده ای به نام نوبنیادگرایی اسلامی پا به عرصه وجود گذاشت.
در حقیقت فرمول «محرومیت- ناکامی- پرخاشگری» که در علوم جامعه شناسی و روانشناسی کاربرد دارند، در مورد تحلیل علل بروز رفتارهای خشونت بار از سوی بنیادگراها قابل استفاده است. (شفیعی، 1383) ژاک برک در تحلیلی که از نوبنیادگرایی اسلام دارد، ناتوانی کشورهای اسلامی در ارائه مدل هایی متناسب با عصرتکنیک و تمدن در قرن بیستم را زمینه ساز افراطی شدن آنها می داند. وی مهم ترین دلیل درونی را توقف اجتهاد، و سرکوب حرکت های اصلاحی، به نام مبارزه با بدعت می داند. (به نقل از: شریعتی، 1381: 8)در گفتمان اسلام سیاسی، دین صرف اعتقاد نیست، بلکه ابعادی فراگیر دارد و تمامی عرصه حیات آدمی را در بر می گیرد. چنین نگرشی در تمامی گرایش های درونی گفتمان اسلام سیاسی مشترک است و از این جهت می توانیم تمامی آنها را در درون گفتمان اسلام گرایی قرار دهیم.
در چنین وضعیتی آن بخش از اقشار اجتماعی که تمسک به اصول جهانی مدرنیته برای آنان هویت بخش نیست، و از سوی دیگر از بنیاد های ملی و دینی اجتهادی برخوردار نیستند، این آمادگی را می‏یابند که در معرض جاذبه‏های ایدئولوژی ‏های بنیادگرا قرار گیرند.
این امر در کنار تعاملات استعمار گرانه تاریخی غرب در جهان اسلام، باعث می شود رهبران جنبش‏های بنیادگرای اسلامی، به سوی قرائت های سلبی و خاص از اسلام روی آورند و برخورد خشن را برای نیل به اهداف خود تجویز کنند. فوکویاما استدلال می‌کند که چرخش سریع مدرنیته همیشه با افراط گرایی همراه ‌بوده است،  همچنان که در نسل‌های قبل هم جوانان به ایدئولوژی آنارشیسم و فاشیسم می‌گرویدند.
علاوه بر این، اسلام‌گرایی افراطی همان قدر که پدیده ای مذهبی است، محصول مدرنیته و جهانی شدن است و به صرف ممانعت از مسافرت مسلمانان به اکناف جهان و انقطاع آنها از فرهنگ‌شان، از شدت وحدت اسلام‌گرایی افراطی کاسته نخواهد شد. از نظر او نظریه‌های ساده انگارانه‌ای که مشکل تروریسم را به مذهب یا فرهنگ منتسب می‌کنند، نه تنها نادرست ‌اند بلکه اوضاع را وخیم‌تر می‌سازند. (فوکویاما، 1386: 113-112)
شبیه این استدلال را اسلام شناس فرانسوی، الیور روآ، دارد و در بررسی تروریسم سلفی به مفهومی به نام «سرزمین زدایی از اسلام» اشاره می کند. به اعتقاد او دینداری خالص اسلامی همواره در  فرهنگ ملی یا محلی ریشه دارد و این نوع دینداری ریشه پدیده تروریسم نیست.
شاخه رادیکال اسلام‌گرایی محصول چیزی است که اولیور روآ آن را « سرزمین زدایی»  اسلام می‌نامد. یعنی آحاد جوانان مسلمان ریشه‌های فرهنگی خود را از دست داده و از جامعه کشورهای غیر اسلامی رها شده‌اند، و این مساله روشن می‌کند که چرا سر منشاء بسیاری از اسلام گرایان رادیکال غرب است و نه منطقه خاورمیانه. (Roy، 2004: 113-112).
بنابراین نوبیناد گرایی سلفی یا همان تروریسم سلفی، از ریشه های وهابی(سلفی) و اندیشه های تندروی اخوانی(بنیادگرایی) نشات می گیرد و در واقع حاصل دیالکتیک این ریشه های نظری با شرایط سیاسی - اجتماعی دوران استبداد و استعمار است. لذا سلفی گری که در شکل سنتی خود صرفا به عنوان یک نگرش معیوب، چندان حوزه عملی برای خود نمی بیند، با ورود به عصر پسااستعماری، در هیبت گروههای تروریستی فراملی ظاهر می شود.
روش شناسی سلفی
نوبنیادگرایان وارث سنت سلفی هستند که نگران از بین رفتن اسلامِ ناب، به خاطر تاثیرپذیری از دیگر مذاهب هستند؛ و بر اجرای شریعت به عنوان یگانه ملاک جامعه ی اسلامی تاکید می نمایند. این جریان نه تنها به شدت ضدمسیحی و ضدیهودی است، بلکه حتی دارای جهت گیری شدیدِ ضد شیعی است. نوبنیادگرای در حقیقت اعتقاد دارند که اسرائیل، آمریکا و ایران برای نابودی اسلام راستین متحد شده اند. (جوکار، 1386: منابع اینترنتی).جریان نوبنیادگرایی ضمن رد اجتهاد در علوم دینی، تنها به نصوص- به ویژه سنت- اتکا می کنند و حتی در مورد پیشوایان دینی گذشته مذاهب چهارگانه نیز با دید انتقادی می نگرند.  مثلا شکری مصطفی، رهبر تکفیر و الهجره، معتقد است که: قرآن به زبان عربی ساده و کاملا روشن برای هر مسلمانی نازل شده است و نیازی به تفسیر آن نیست.
از منظر روش شناسی، نوبنیادگرایی به متن و نص توجه می کند که ریشه فکری آنها به اسلام سلفی برمی گردد.جریان نوبنیادگرایی ضمن رد اجتهاد در علوم دینی، تنها به نصوص- به ویژه سنت- اتکا می کنند و حتی در مورد پیشوایان دینی گذشته مذاهب چهارگانه نیز با دید انتقادی می نگرند.
  مثلا شکری مصطفی، رهبر تکفیر و الهجره، معتقد است که: قرآن به زبان عربی ساده و کاملا روشن برای هر مسلمانی نازل شده است و نیازی به تفسیر آن نیست. (به نقل از: جوکار، 1386: منابع اینترنتی) برخلاف سنت گرایان که اذن جهاد را تنها از سوی علما و پس از مشاوره با دیگران مجاز می دانستند، نوبنیادگرایان مفهوم جهاد را عوامانه کرده و با تاکید بر تکفیرگرایی، آنرا به ابزاری کارآمد برای مبارزه علیه دشمنان مسلمان و غیر مسلمان خود تبدیل کرده اند.
عبدالله عزام از علمای وهابی می گوید: یک فهم نادرست از کلمه جهاد در میان مسلمانان شکل گرفته که فکر می کنند جهاد هر نوع تلاش در راه خداست و آنرا محدود به سحرخیز بودن و خواندن خطبه و سخنرانی و یا خدمت به خانواده و پدر و مادر کرده اند. در حالی که جهاد صرفا به معنای «قتال» است.
در یک جمع بندی باید گفت، قرائت های افراطی و خوارجی از اسلام، گسترش فقر اقتصادی و حاکمیت استعمار در دنیای اسلام سبب گردیده است تا شاهد گسترش اندیشه های سلفی باشیم. ریشه های فکری و بنیادهای نظری القاعده حداقل به ابن تیمیه می رسد. این مساله هم به لحاظ شباهت های زمانی و موقعیتی عصر ابن تیمیه، و هم به لحاظ وجود شباهت بسیار تنگاتنگ نشانگان زبانی در گفتمان ابن تیمیه و بنیاد گرایی اسلامی، به خصوص القاعده، تا حدی زیادی روشن به نظر می رسد. (کپل، 1382: 239)
لذا ایدئولوژی القاعده بر چهار رکن سلفی گری، رادیکالیسم، شیعه ستیزی و غرب ستیزی استوار است. از نگاه آنان، دین یک نظام ساده حقوقی است که از جانب خداوند برای رهایی بشر از عذاب دنیوی و اخروی نازل شده و تکالیفی را بر او واجب کرده است. لذا بشر برای سعادت دنیا و آخرت باید به عبادت و اطاعت از خدا بپردازد.
مهمترین و سرآمد تمام عبادت ها و معیار ایمان واقعی و دروغین، «جهاد» است. با وجود تنگ نظری القاعده در تعیین مسلمانان، و از آنجا که مرز میان انسان ها را ایدئولوژی سلفی رادیکال تعیین می کند، بسیاری از مخالفان آن ایدئولوژی به عنوان کافر، مشرک و منافق تلقی می شوند و مبارزه با آنان مشروعیت می یابد.
منابع
بهروز لک، غلامرضا (1385)، ‎اسلام سیاسی و جهانی شدن، فصلنامه مطالعات راهبردی، شماره 31.
جوکار، محمد صادق (1386)، چیستی نوبنیادگرایی اسلامی، منابع اینترنتی: باشگاه اندیشه.
خدوری، مجید (1372)، گرایش های سیاسی در جهان عرب، ترجمه عبد الرحمن عالم، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی.
شریعتی، سارا (1381)، بنیاد گرایی و روایتی معقول از چپ اسلامی، روزنامه ایران، شنبه 26/5/81.
شفیعی، نوذر (1383)،  شکل گیری بنیاد گرایی اسلامی، همشهری دیپلماتیک، شماره 27.
کپل، ژیل (1382)، پیامبر وفرعون، ترجمه حمید احمدی، تهران: کیهان.
عنایت، حمید (1363)، سیری در اندیشه سیاسی عرب، تهران: امیر کبیر.
فوکویاما، فرانسیس (1386)، امریکا بر سر تقاطع، دموکراسی، قدرت و جریان نو محافظه کاری، ترجمه مجتبی امیری وحید، تهران: نشر نی.
موثقی، احمد (1389)، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران: سمت.
Kepel, Gilles (2002), Jihad: The Trail of Political Islam, Massachuesetts: Harvard University Press.
Roy Olivier (2004),globalized Islam: the search for a new ummah، newyork: columbia university press. 
عبداله مرادی
دانشجوی دکتری روابط بین الملل    



دامنه تهدیدات تروریست‌های سلفی در منطقه برای غرب

حسین توسلی 

احساسات ضدغربی در منطقه غرب آسیا و در میان نیروهای القاعده، به دلیل مبارزه با آمریکا در افغانستان و عراق، این نگرانی را در غرب تشدید کرده که اهداف بعدی حملات القاعده پس از جنگ سوریه، غرب است.Tweet

شکل گیری بحران سوریه، بار دیگر خطرات حضور سلفی ها در منطقه غرب آسیا را نشان داد. خطر افراط گرایی نیز از داخل سوریه فراتر رفته و در سطح منطقه و حتی سطح جهانی نیز مطرح شده است. حامیان تروریست ها، هیچ گاه تصور نمی کردند که حمایت هایشان چه تهدیداتی را برای آنها به وجود خواهد آورد. تصور غرب بر آن بود که با حمایت های خود از بحران سوریه، لیبرال ها و سکولارها جانشین بشار اسد خواهند شد.
اما با طولانی شدن بحران سوریه، نیروهای سلفی از مناطق مختلف جهان، همچون غرب آسیا، شمال آفریقا و حتی اروپا وارد سوریه شدند. غربی ها در ابتدا با هدف از بین رفتن حکومت سوریه در کوتاه ترین زمان، به حمایت از نیروهای مخالف بشار اسد پرداختند. تا اینکه کم کم با افزایش تعداد نیروهای سلفی و اقدامات وحشیانه آنها، افکار عمومی در سطح جهان تحت تاثیر این اقدامات قرار گرفت. جدا از این مسئله، به نظر می رسد نیروهای تکفیری و سلفی در سوریه، می توانند تهدیدی بالقوه علیه غرب و منافع کشورهای غربی باشند. که در ذیل به این تهدیدات اشاره می نماییم.
1- ابهام در روند دموکراتیزه کردن منطقه
یکی از سیاست های غرب در مناطق مختلف جهان، صدور اندیشه لیبرالیسم و تلاش جهت دموکراتیزه کردن حکومت هاست. این راهبرد غرب، مبتنی بر ماموریت جهانی است که آمریکا برای خود متصور است. تصور غرب بر آن است که از این طریق می تواند تهدیدات جهانی را خنثی کند و در گسترش صلح و امنیت جهانی پیشتاز باشد. اما در حقیقت هدف از گسترش اندیشه لیبرالیسم در جهان، تامین منافع غرب است.
غربی ها تلاش می کنند نوعی یکسان سازی حکومتی به وجود آورند، تا از طریق اشتراکات حکومتی، منافع شان بهتر تامین شود و دغدغه های امنیتی شان از بین رود. این مسئله در غرب آسیا اهمیت دو چندانی دارد؛ چرا که تمامی نگرانی های امنیتی غرب مربوط به این منطقه است.اصولا اندیشه ها تندرو جهت بسط و گسترش تفکر خود در مناطق مختلف جهان تلاش بسیاری انجام می دهند و در این زمینه ضمن یارگیری، آموزش را سرلوحه کار خود قرار می دهند. این مسئله را می توان در گسترش تفکر القاعده مشاهده نمود.
البته نباید تصور شود که تلاش آمریکا برای ترویج دموکراسی در سراسر مناطق جهان، از جمله منطقه غرب آسیا، مربوط به چند سال اخیر است. در دهه 70 میلادی و در زمان ریاست جمهوری کارتر، یکی از اهداف این دولت،کمک به هم پیمانان آمریکا جهت حرکت در مسیر دموکراسی بوده است. این مسئله در زمان محمدرضا پهلوی در سالهای 55 به بعد، در قالب باز شدن فضای سیاسی کشور نمود یافت.
جدیدترین طرح و برنامه آمریکا در این زمینه، مربوط به طرح خاورمیانه بزرگ بود. باید در نظر داشت که گسترش لیبرالیسم، بدون ترویج فرهنگ لیبرالی به نتیجه نمی رسد. غرب در چند سال اخیر به این نتیجه رسیده است که در درجه اول باید فرهنگ مردم منطقه تغییر کند، و تبدیل به فرهنگ لیبرالی شود.
چرا که در صورت سرنگونی رژیم های پادشاهی منطقه ( چه به وسیله انقلاب مردمی و یا فشارهای خارجی)، به دلیل فرهنگ اسلامی مردم منطقه، اسلام گرایان به قدرت می رسند. این مسئله را هم اینک در کشورهای بیدار شده منطقه، مانند مصر، لیبی و تونس مشاهده می کنیم. چنین موضوعی می تواند برای غرب تهدید محسوب شود. اما در صورت تغییر فرهنگ مردم منطقه از اسلامی به لیبرالی، با انقلاب در کشورهای عربی، سکولارها می توانند به قدرت برسند.
زیرا مردمی با فرهنگ لیبرالی، قطعا به دنبال اسلام سیاسی نیستند. بنابراین راهبرد غرب در منطقه تغییر کرده است. غرب دیگر تلاش نمی کند تا با تحمیل اصلاحات دموکراتیک به کشورهای عربی منطقه، دموکراسی را در این کشورها ترویج دهد. این کشورها حافظ منافع غرب در منطقه می باشند. فرهنگ مردم منطقه هنوز گرایشات اسلامی دارد؛ لذا حفظ رژیم های عربی برای غرب سودمند است.
راهبرد غرب در این زمینه، حفظ چنین دولت هایی است. البته با تاکید بر آنکه ارزش های غربی را در این کشورها گسترش دهد. آنها از طریق تحقیر فرهنگ بومی و اسلامی با استفاده از رسانه ها، درصدد ترویج این ارزش ها می باشند. در واقع نگاه غرب به رژیم های سلطنتی منطقه این است که این دولت ها در کوتاه مدت ثبات منطقه را حفظ کنند، اما در بلند مدت می توانند به تهدیدی برای غرب تبدیل شوند.
در حال حاضر این مسئله را می توان مشاهده نمود. عربستان در عین حال که متحد غرب است، از سلفی ها و افراطی ها حمایت می کند. این مسئله در آینده منجر به رویارویی آمریکا با این کشور می شود. قطعا آمریکا از نیروهای سلفی، به خصوص در سوریه، استفاده ابزاری نموده است.
اما در حال حاضر با این چالش روبرو شده است که با گسترش این اندیشه در منطقه و به وجود آمدن حکومت های افراطی، تهدیدی جدی بر سر راه گسترش اندیشه و فرهنگ لیبرالی در منطقه می باشند، و این موضوع می تواند در مقابل خواسته ها و منافع غرب قرار گیرد.
2- افزایش دغدغه های امنیتی غرب نسبت به منطقه
منطقه غرب آسیا همواره از جمله مهمترین مناطق جهان محسوب می شود. در دیدگاه بسیاری از نظریه پردازان سیاسی، ثبات و امنیت در این منطقه، امنیت جهانی را افزایش می دهد. با گذشت زمان نه تنها  از اهمیت این منطقه کمتر نشده، بلکه بر آن افزوده نیز شده است.غربی ها برای کاهش قدرت جمهوری اسلامی و اتحاد کشورهای عربی علیه جبهه مقاومت، بحران سوریه را جنگی میان شیعه و سنی می دانند و با رسانه های خود این مسئله را تبلیغ می کنند. در بحرین نیز اعتراضات مردم این کشور را، سناریو شیعیان برای کسب قدرت می دانند.
در این زمینه می توان به عوامل متعددی اشاره نمود که یکی از دلایل این موضوع را در مسئله نفت می توان یافت. اهمیت استراتژیک منطقه خاورمیانه، به دلیل افزایش وابستگی دنیا به نفت این منطقه، بیشتر خواهد شد. سهم منطقه خاورمیانه در تولید نفت، از 30 درصد کنونی تا سال 2025 به بیش از 40 درصد افزایش خواهد یافت.
ذخایر موجود نفت در خارج از خاورمیانه با سرعت در حال اتمام است و نرخ اکتشاف میدان هاى جدید در این مناطق به شدت کاهش یافته است. هنگامى که سطح نفت موجود در یک چاه نفتى به زیر نصف برسد، یعنى نصف کل ذخیره چاه برداشت شده باشد، هزینه استخراج نفت آن میدان با سرعت تصاعدى رو به افزایش مى گذارد.
طبق برآوردهاى موجود، اکثر میدان هاى خارج از خاورمیانه به زودى و خیلى بیشتر از میدان هاى نفتى خاورمیانه، به این نقطه خواهند رسید. به این ترتیب انتظار مى رود که در آینده وابستگى جهان به نفت خاورمیانه به شدت افزایش یابد. این امر اهمیت خاورمیانه را در معادلات سیاسى افزایش داده، آن را به اولویت سیاست خارجى جهان غرب، به ویژه ایالات متحده آمریکا، تبدیل نموده است.
بنابراین اولویت اساسی غرب در خصوص تضمین جریان نفت از منطقه به بازارهای جهان، تغییر پیدا نکرده‌ است. یکی دیگر از دلایل اهمیت این منطقه، مسئله اسلام است. مذهب اکثریت مردم این منطقه، اسلام است که ارزش های حاکم بر آن در تضاد با ارزش های غرب است.
ظهور گروه ها و فرقه های تندرو نیز بر اهمیت این منطقه افزوده است. این گروه ها می توانند امنیت جهانی را به مخاطره بیندازند. از جمله این گروهها، گروههای سلفی و وهابی هستند. غربی ها برای کاهش قدرت جمهوری اسلامی و اتحاد کشورهای عربی علیه جبهه مقاومت، بحران سوریه را جنگی میان شیعه و سنی می دانند و با رسانه های خود این مسئله را تبلیغ می کنند. در بحرین نیز اعتراضات مردم این کشور را، سناریو شیعیان برای کسب قدرت می دانند.
در عراق ظلم دولت شیعه را بر سنی ها تبلیغ می کنند. در حالی که تاریخ نشان داده مردمان این دو مذهب به صورت مسالمت آمیز با هم زندگی می کردند. در واقع غرب آتش جنگ شیعه و سنی را به وجود آورده است. این مسئله می تواند خشونت و کشتار را در منطقه افزایش دهد. با افزایش خشونت در منطقه، منافع غرب نیز مورد تهدید قرار  می گیرد. آمریکا در اکثر کشورهای منطقه پایگاه نظامی دارد.
پایگاه نظامی آمریکا در کشورهای بحرین، امارات، عربستان، عراق، عمان، کویت، قطر، افغانستان و ترکیه می باشد. همچنین غربی ها در حوزه های مختلف از جمله نفت، گاز و صنعت در این کشورها سرمایه گذاری کرده اند. افزایش نا امنی می تواند پایگاه های نظامی آمریکا را به خطر بیندازد.
همچنین این مسئله تهدیدی برای سرمایه گذاری غرب در این منطقه محسوب می شود. با افزایش جنگ شیعه و سنی، دامنه این جنگ به کشورهای متحد غرب در منطقه نیز در برمی گیرد و این کشورها را از ثبات خارج می کند. همچنین این مسئله می تواند جریان انرژی را تحت تاثیر قرار دهد و صادرات نفت از این منطقه به سراسر جهان با مشکل روبرو شود. بنابراین بی ثباتی منطقه، دغدغه های امنیتی، اقتصادی و سیاسی غرب را افزایش  می دهد. یکی از سیاست های غرب در مناطق مختلف جهان، صدور اندیشه لیبرالیسم و تلاش جهت دموکراتیزه کردن حکومت هاست. این راهبرد غرب، مبتنی بر ماموریت جهانی است که آمریکا برای خود متصور است.
3- صدور تفکر تروریسم و سلفی به غرب
یکی از دلایل طولانی شدن بحران سوریه، ورود افراد از سایر ملیت ها به این کشور است. این افراد تحت تاثیر تبلیغات رسانه ای وارد سوریه می شوند. بر اساس گزارش سازمان آمار «پنتاپلیس امریکا»، حدود 130 هزار مسلح غیر سوری از اتباع مختلف در کنار مخالفان مسلح، در حال جنگ با ارتش سوریه هستند.  1سهم کشورهای غربی نیز در این نبرد قابل توجه است.
600 تروریست از 14 کشور اروپایی در سوریه حضور دارند. 2 اکثر این افراد جذب گروه های القاعده (جبهه النصره) می شوند. بر این اساس دو مسئله اساسی ممکن است در آینده غرب را تهدید نماید: اول گسترش و آموزش اندیشه سلفی در اروپا،و دوم انجام عملیات های تروریستی در خاک اروپا و به دنبال آن شکننده شدن امنیت این کشورها.
اصولا اندیشه ها تندرو جهت بسط و گسترش تفکر خود در مناطق مختلف جهان تلاش بسیاری انجام می دهند و در این زمینه ضمن یارگیری، آموزش را سرلوحه کار خود قرار می دهند. این مسئله را می توان در گسترش تفکر القاعده مشاهده نمود. این تفکر برای گسترش، مدارسی را در پاکستان تاسیس نمود و این مدارس را تا قاره آفریقا نیز گسترش داد. به طوری که در حال حاضر این تفکر در قاره آفریقا بسط یافته است.
با توجه به جمعیت مسلمانان در اروپا و آمریکا، زمینه برای آموزش این افراد وجود دارد. اگر چه آمار مربوط به تعداد مسلمانان کشورهای اروپایی معمولا به صورت دقیق اعلام نمی شود، اما آمار نسبی نیز که در این زمینه وجود دارد، در حدود 30 میلیون نفر تخمین زده شده است.3  این تعداد جمعیت ممکن است تحت تاثیر تفکرات وهابی قرار گیرند، که این موضوع می تواند به دغدغه اصلی اروپائیان تبدیل شود.
با توجه به ایدئولوژی وهابی و تکفیری، قابلیت به کارگیری تروریست پس از بازگشت به کشورهای خود نیز وجود دارد. این افراد می توانند تهدیدی واقعی علیه امنیت کشورهای اروپایی ایجاد کنند. این تهدیدات تنها شامل امنیت کشورهای اروپایی نمی شود، بلکه اقتصاد این کشورها را نیز می تواند تحت الشعاع قرار دهد.
احساسات ضد غربی در منطقه غرب آسیا و در میان نیروهای القاعده، به دلیل مبارزه با آمریکا در افغانستان و عراق، این نگرانی را در غرب تشدید نموده که اهداف بعدی حملات القاعده پس از جنگ سوریه، غرب می باشد. این نکته ضروری است که هدف کوتاه مدت نیروهای القاعده، تشکیل خلافت اسلامی است، و در مرحله بعد، حمله به منافع غرب و مبارزه با غرب است.
پی نوشت:
 1. http://21618http://www.rohama.org/fa/mobile/
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/204775  .2
http://89897asreakharezaman.blogfa.com/page//http/  .3

پایان متن/

امام جمعه اهل تسنن زاهدان: 5 مرزبان ایرانی را آزاد کنید


مدیر حوزه دارالعلوم و امام جمعه مسجد مکی اهل سنت زاهدان با تصریح بر حرام بودن گروگان گیری از دیدگاه اهل تسنن، خواستار آزادی هر چه زودتر مرزبانان سرباز ایرانی شد.مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی در خطبه های امروز نمازگزاران مسجد مکی اهل سنت زاهدان گفت: هر گونه شرارت و گروگان گیری به ضرر ملت و مردم سیستان و بلوچستان است و خیرخواهانه به گروگان گیران می گویم دست از این کارها بردارند و مرزبانان سرباز را آزاد کنند.به گزارش دفتر مسجد مکی اهل سنت زاهدان، وی همچنین گفت: این دولت با توجه زیاد به سرمایه گذاری در صنعت، کار و تولید سعی در مهار تورم دارد و خوشبین هستم که کشور بویژه استانهای غیربرخوردار همچون سیستان و بلوچستان به سوی آبادانی پیش خواهد رفت.مولوی اسماعیل زهی افزود: رویکرد جدید و مذاکراتی که با غرب داریم به دنیا ثابت کرد ایران دنبال سلاح هسته ای نیست و البته تکنولوژی و دانش صلح آمیز هسته ای حق ملت ایران است.امام جمعه مسجد مکی اهل سنت زاهدان ابراز داشت: دولت با رویکرد توجه بیشتر به اقوام و مذاهب و پرهیز از تبعیض و نابرابری در صدد اجرای دقیق قانون است، رویکرد شایسته سالاری دولت به طور قطع باعث ثبات و امنیت پایدار می شود.



چه کسانی داعش را اداره می‌کنند؟


شبکه العربیه با انتشار گزارشی از فرماندهان بلندپایه گروه تروریستی "دولت اسلامی عراق و شام" (داعش) از هویت این افراد پرده بر داشت.به گزارش ایسنا، شبکه العربیه با انتشار این گزارش اعلام کرد، همه فرماندهان گروه داعش که شش نفر هستند و برخی از آنها کشته شده‌اند، عراقی هستند و نامشان در فهرست افراد تحت تعقیب جرایم تروریستی قرار داشته و یا دارد.شبکه العربیه تاکید کرد که این اطلاعات را معاون وزیر امور خارجه عراق در مصاحبه‌ای در اختیار این شبکه قرار داده است.بر این اساس چهارتن از این فرماندهان از فرماندهان ارتش عراق در دوره صدام بوده‌اند. این چهار نفر پیشتر در بازداشت به سر می‌بردند و در بازداشتگاه آمریکایی "بوکا" در شهر عراقی ‌ام قصر نگهداری می‌شدند. تصاویر این افراد برای نخستین بار رسانه‌ای شده است.

ابو بکر البغدادی 

نام واقعی این فرد ابراهیم البدری است و کنیه سابقه‌اش ابو دعاء بود. وی استادیار دانشگاه در رشته مطالعات اسلامی، امام جماعت مسجد احمد بن حنبل سامراء، امام جماعت مسجدی در بغداد و سپس مسجدی در فلوجه بود. نیروهای آمریکایی البغدادی را در تاریخ ۴ ژانویه ۲۰۰۴ دستگیر کردند و حدود ۳ سال در زندان نگه داشتند.البغدادی پس از خروج از زندان تشکیلاتی با نام، "ارتش اهل سنت" تاسیس کرد و پس از آن به القاعده پیوست. او مرد سوم تشکیلات القاعده در عراق شد و پس از آن به جانشینی ابو عمر البغدادی و فرماندهی کل این تشکیلات رسید.

ابو ایمن العراقیوی

 از مهم‌ترین مسئولان داعش است و از فرماندهان ارتش عراق در دوره صدام محسوب می‌شود. العراقی هم اکنون عضو شورای فرماندهی نظامی داعش است که از ۳ نفر تشکیل شده است. وی متولد سال ۱۹۵۶ است و از افسران سازمان اطلاعات نیروی هوایی دوره صدام بود، کنیه‌اش در عراق ابو مهند السویداوی است. وی در سال ۲۰۰۷ دستگیر شد و حدود ۳ سال را در زندان گذراند. پس از آن در سال ۲۰۱۱ به دیرالزور سوریه رفت و اکنون فرماندهی داعش در ادلب، حلب و کوه‌های لاذقیه را بر عهده دارد.

ابو احمد العلوانی 

نامش ولید جاسم العلوانی است و او نیز از افسران ارتش عراق دوره صدام بود. العلوانی هم‌اکنون عضو شورای فرماندهی نظامی ۳ نفره داعش و یکی از قدرتمندترین افراد در این گروه است.ابو عبد الرحمن البیلاوینامش واقعی این فرد اسماعیل نجم است و کنیه‌ ابو اسامه البیلاوی دارد. وی ساکن الخالدیه در استان الانبار بود. ۲۷ ژانویه سال ۲۰۰۵ دستگیر و به زندان بوکا انتقال داده شد. او نیز از افسران ارتش عراق در دوره صدام بود و از اعضای شورای فرماندهی نظامی ۳ نفره داعش بود. پس از آن البیلاوی ریاست شورای مرکزی داعش را عم بر گرفت و اخیرا در خالدیه الانبار کشته شد.حجی بکرنامش سمیر عبد محمد الخلیفاوی است. وی از فسران سابق ارتش عراق در دوره صدام بود و وظیفه‌اش ارتقای تسلیحات و تجهیزات نظامی داعش بود. خلیفاوی نیز مدتی در زندان بوکا بازداشت بود و پس از آزادی، به القاعده پیوست. وی مهم‌ترین عضو داعش در سوریه بود و اخیرا در درگیری‌های این کشور کشته شد.ابو فاطمه الجحشینامش نعمه عبد نایف الجبوری است. مسئولیت عملیات داعش در جنوب عراق و سپس کرکوک و مناطق دیگر را بر عهده داشت.العربیه می‌گوید که اطلاعات در این باره را به شکلی انحصاری به دست آورده است و قرار است جمعه ساعت نه و نیم به وقت سعودی گزارشی در این باره در برنامه "صناعة الموت" پخش شود.


 چرا دولت باکو از بهبود روابط ایران و غرب نگران است؟


یکی از موضوعات مهمی که پس از امضای توافقنامه هسته ای ژنو میان ایران و غرب در محافل مختلف مورد بحث قرار گرفت، تأثیر این توافقنامه بر بهبود روابط ایران و غرب و همچنین تأثیرات جانبی این موضوع بر دیگر کشورها بود. جمهوری آذربایجان یکی از کشورهایی است که به واسطه همسایگی با ایران و همچنین برقراری روابط ویژه با غرب، در این چارچوب قابل بررسی است.کد خبر: ۳۷۸۵۵۱تاریخ انتشار:۲۵ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۰:۴۰-14 February 2014یکی از موضوعات مهمی که پس از امضای توافقنامه هسته ای ژنو میان ایران و غرب در محافل مختلف مورد بحث قرار گرفت، تأثیر این توافقنامه بر بهبود روابط ایران و غرب و همچنین تأثیرات جانبی این موضوع بر دیگر کشورها بود. جمهوری آذربایجان یکی از کشورهایی است که به واسطه همسایگی با ایران و همچنین برقراری روابط ویژه با غرب، در این چارچوب قابل بررسی است.به گزارش «تابناک»، سایت تحلیلی «اوراسیا نت» در مطلبی به بررسی روند بهبود روابط ایران و با غرب و احتمال بهبود روابط با آمریکا پرداخته و می نویسد این موضوع – در صورت وقوع – سبب تغییر در اولویت های راهبردی آمریکا در منطقه قفقاز جنوبی، به ویژه درباره جمهوری آذربایجان خواهد شد. در این مطلب آمده است:طی سال های اخیر، ایالات متحده به واسطه موقعیت راهبردی باکو به عنوان همسایه شمالی ایران – موقعیتی که از این دولت، اهرمی کلیدی در سیاست مهار ایران از سوی آمریکا ساخته – از طرح موضوع اصلاحات دموکراتیک در روابط با این دولت خودداری کرده است. اما اکنون که آمریکا به همراه دیگر اعضای گروه 1+5 در پی برقراری روابط عادی با ایران است، سکوت واشنگتن در قبال رفتارهای غیرقانونی دولت باکو توجیه خود را از دست می دهد.در صورتی که تحولات مربوط به مذاکرات هسته ای ایران به همین منوال پیش برود، ممکن نظم منطقه ای در خاورمیانه و حوزه دریای خزر حالتی وارونه به خود بگیرد. عادی سازی روابط دیپلماتیک، یقیناً محاسبات کنونی مربوط به صادرات انرژی از منطقه را تغییر خواهد داد؛ از زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 و قطع روابط ایران و آمریکا، حذف ایران از طرح های امنیت منطقه ای و همچنین پروژه های مرتبط با انرژی، به یک ویژگی دائمی در سیاست آمریکا تبدیل شد. بر این اساس، بسیاری از بازیگران منطقه، مخالفت با ایران و همسو شدن با آمریکا را در راستای منافع راهبردی خود ارزیابی کردند. جمهوری آذربایجان نیز یکی از همین بازیگران بود. از زمانی که این کشور در سال 1991 استقلال خود را به دست آورد، خواستار حمایت غرب برای رسیدن به مهمترین هدف ملی خود شد: بازیابی کنترل بر قلمرو خود در قره باغ. به منظور جلب رضایت هر چه بیشتر غرب، باکو با خرسندی تمام ایران را از کنسرسیوم بین المللی انرژی خود و همچنین طرح های خط لوله که با هدف انتقال گاز منطقه به بازارهای جهانی طراحی شده بود، کنار گذاشت. البته قوانین دولت آمریکا که شراکت کمپانی های آمریکایی با ایرانی را ممنوع می کرد نیز این امر را به یک ضرورت تبدیل می کرد. افزون بر این، همکاری با ناتو و برقراری همکاری نزدیک امنیتی با رژیم اسرائیل، اهمیت راهبردی باکو را برای واشنگتن افزایش داد. شماری از تحلیلگران این گمانه را بیان کردند که در صورت تصمیم آمریکا یا رژیم اسرائیل برای حمله به ایران، جمهوری آذربایجان می تواند به عنوان پایگاهی بدین منظور مورد استفاده قرار گیرد. در مقابل، دولت باکو انتظار داشت که غرب چشم خود را بر رویه های اقتدارگرایانه حکومتداری در این کشور – به ویژه محدود کردن آزادی مطبوعات و سرکوب مخالفان سیاسی – ببندد و به این خواسته خود نیز دست پیدا کرد. اما توافقنامه مقدماتی ژنو، این ترتیبات را به چالش می کشد. اکنون نه تنها احتمال وقوع یک حمله نظامی در حال از میان رفتن است، بلکه همچنین ظهور گروه های افراط گرا در سوریه، عراق، لبنان و دیگر مناطق خاورمیانه، می تواند آمریکا و ایران را حتی در صورت عدم دستیابی به توافق هسته ای نهایی، به سوی نوعی همکاری – هرچند ضمنی – بکشاند.هرچند شکل گیری یک همکاری تمام عیار راهبردی میان ایران و آمریکا همچنان دور از انتظار می باشد، اما اشتراک منافع آشکاری میان دو کشور در زمینه مبارزه با گروه های مشابه القاعده وجود دارد و دستکم در عراق، نوعی همکاری پشت پرده نیز میان تهران و واشنگتن در حال رخ داده است. در این شرایط، اصرار بر خصوصیات ضدایرانی جمهوری آذربایجان به عنوان ابزاری در دست ایالات متحده – آنگونه که برخی کارشناسان نومحافظه کار آمریکایی بیان می کنند – برای منافع ملی آمریکا مخرب است. در گذشته، عده اندکی بودند که شکل دادن به یک اتحاد راهبردی میان آمریکا و آذربایجان به منظور مقابله با ایران را زیر سوال می بردند. اما با روی کار آمدن رئیس جمهوری میانه رو در ایران، اکنون دشوار است که از ایران به عنوان دشمنی دائمی برای آمریکا و تهدیدی برای منافع غرب یاد کنیم. دولت باکو نیز به نوبه خود از بهبود روابط میان ایران و آمریکا ناخرسند خواهد شد. از سوی دیگر، آینده این کشور به عنوان یک تأمین کننده مهم انرژی نیز با ابهام مواجه شده است. کشف منابع گازی جدید در آمریکای شمالی و کاهش تقاضا برای گاز در اروپا، سودمندی منابع انرژی و پروژه های خط لوله جمهوری آذربایجان را مورد تهدید قرار می دهد. در این شرایط، سربرآورن مجدد ایران به عنوان یک بازیگر جهانی انرژی، می تواند به شدت منابع درآمدی جمهوری آذربایجان را هدف قرار دهد؛ زیرا سرمایه گذاران، تهران را گزینه بسیار جذاب تری از باکو خواهند یافت. اما هرچند دولت باکو از تحولات اخیر خرسند نیست، امکان چندانی هم برای مقابله با این روند ندارد. بر خلاف رژیم اسرائیل و عربستان سعودی، جمهوری آذربایجان هیچ اهرمی در اختیار ندارد تا با دلگرمی به آن، به طور آشکار و علنی به مخالفت با توافق هسته ای ژنو بپردازد. در این شرایط، برخی از دولتمردان این کشور ترجیح داده اند با در پیش گرفتن سکوت، منتظر بمانند تا رژیم اسرائیل اقدامی در راستای آسیب زدن به توافق هسته ای ایران انجام دهد. به هر حال، در شرایطی که منطق ضدایرانی همکاری میان غرب و جمهوری آذربایجان در حال از میان رفتن است، دولت جمهوری آذربایجان نه بینش و نه اراده سیاسی لازم را برای بازتعریف اولویت های راهبردی خود به نمایش نگذاشته است. ناکامی در تطبیق دادن خود با شرایط، می تواند دیر یا زود اهمیت ژئوپلیتیکی جمهوری آذربایجان را از بین ببرد. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد