سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی و اقتصادی و تحلیل های روز

از زمان توافق ژنو بین ایران و قدرت های جهانی این نامه بزرگ ترین پیام همراهی کنگره آمریکا با دولت اوباما در زمینه مساله هسته ای ایران است، با این حال اکثریت سنای آمریکا در اختیار جمهوریخواهانی است که مخالف سیاست های دولت اوباما هستند.

104 عضو کنگره آمریکا با نگارش نامه ای مخالفت خود با تشدید تحریم های ایران را اعلام کردند.

به گزارش عصر ایران به نقل از هافینگتون پست این 104 عضو کنگره که 4 تن از آنان از حزب جمهوریخواه اند، در این نامه تاکید کرده اند که باید به رویکرد دیپلماتیک در قبال حل و فصل برنامه هسته ای ایران فرصت لازم داده شود.

خطاب این نامه هم به رییس جمهور آمریکا و هم به دیگر نمایندگان کنگره است و در آن تاکید شده: کنگره آمریکا باید به رویکرد دیپلماتیک در قبال ایران فرصت دهد.

در این نامه آمده است:" باید از مصوبه‌ای که خطر از بین بردن هم‌بستگی بین‌المللی و بدتر از آن کاستن از اعتبار ما در مذاکرات پیش رو با ایران را در پی داشته باشد و پیشرفت سخت حاصل شده برای دست‌یابی به یک توافق نهایی قابل‌تایید را تهدید کند؛ پرهیز کرد."

از زمان توافق ژنو بین ایران و قدرت های جهانی این نامه بزرگ ترین پیام همراهی کنگره آمریکا با دولت اوباما در زمینه مساله هسته ای ایران است، با این حال اکثریت سنای آمریکا در اختیار جمهوریخواهانی است که مخالف سیاست های دولت اوباما هستند.

دولت اوباما و مخالفان جمهوریخواه آن در کنگره در هفته های اخیر برسر طرح جدید تحریم ایران که از سوی دو تن از سناتورهای ارشد کنگره تهیه شده ، اختلاف نظر دارند.

دولت اوباما می گوید تحریم های فعلی کافی است و مادامی که این کشور با ایران در چارچوب طرح اقدام مشترک در حال آزمایش گام به گام میزان اعتماد پذیری طرف مقابل است، تصویب چنین تحریم هایی می تواند به زیان فرایند دیپلماتیک باشد.

روز سه شنبه نیز جیمز کلپر رییس اداره اطلاعات ملی آمریکا در نشست کمیته نیروهای مسلح سنا تاکید کرد که از نظر او تحریم های بیشتر علیه ایران می تواند غیر سازنده باشد.

قرار است دور تازه گفت و گوهای ایران و گروه 1+5 در روز 29 بهمن در شهر وین اتریش برگزار شود.







بررسی علل سقوط از زبان رجال عصر پهلوی
تأثیر ابزارهای اعمال حاکمیت استبداد و سلطه بر رشد آگاهی ملت ایران و چگونگی فروپاشی این ابزارهای مرعوبگر در جریان خروش و طغیان سراسری ایرانیان از جمله موضوعات مهمی است که همواره در سالگرد پیروزی این قیام توجه صاحبنظران را به خود جلب می‌کند.
گروه تاریخ مشرق:بعد از پاسخ مشت آهنین غرب به مطالبه به حق ملت ایران برای ملی شدن صنعت نفت، دو ابزار سرکوب قدرتمندی در ایران شکل گرفت تا این دیار را برای همیشه در مسیر منافع آمریکا حفظ کند. یکی دستگاه پلیس مخفی (ساواک) که واشنگتن، لندن و تلاویو تمامی توان خود را بر تجهیز و آموزش آن به کار گرفتند، با این تصور که این سازمان پلیسی خواهد توانست هر اعتراضی را در نطفه خفه کند تا دیگر با مقولاتی همچون نهضت ملی شدن صنعت نفت مواجه نشوند و دیگری، تبدیل ارتش به دستگاهی عریض و طویل تا هم در مأموریت‌های برون مرزی با قیام‌های مردم علیه نظام‌های وابسته (همچون ظفار) عمل کند و هم علیه اراده ملت ایران اعمال حاکمیت نظامی‌گرانه نماید.
مقوله حائز اهمیت در این زمینه این‌که طراحی برای راه‌اندازی و تقویت هر دو ابزار قدرت، بر مبنای مواجهه با عوامل بیرونی بنا گذاشته شده بود. به عبارت دیگر از آن‌جا که در آن مقطع تاریخی وزنی برای ملت‌ها قائل نبودند، صرفاً تهدید برای سلطه غرب بر ایران را از ناحیه بلوک شرق می‌پنداشتند. از این رو ایجاد یک پلیس مخفی مخوف و تقویت ارتش عمدتاً براساس دفع این تهدید بیرونی سامان می‌یافت. قدرتمندترین دستگاه‌های اطلاعاتی غرب: سیا، اینتلیجنس سرویس و موساد با این جهت‌گیری پایگاه‌های منطقه‌ای خود را در ایران قرار داده بودند تا به زعم خویش هر تحرکی را رصد و سپس با قدرت سرکوب کنند. اما برخلاف این تحلیل، قیام سراسری ملت ایران مسیری را پیمود و به نقطه اوج رسید که سیستم‌های اطلاعاتی این قدر قدرتان!! هرگز بهایی به آن نمی‌دادند. غرب تصور می‌کرد که در ایران توانسته فرهنگ ملی را در هجمه‌های سنگین و برنامه‌ریزی شده‌ای طی چند دهه کاملاً تحقیر کند که دیگر هیچ صاحب اندیشه‌ای در ایران برای تغییر و تحول سیاسی و اجتماعی سراغ آن نرود. از سوی دیگر آن‌قدر در جامعه بین اقشار مختلف اعم از مذهبی، ملی، صنفی، طبقاتی، قومیت‌ها، گویش‌ها و حتی شهرها با یکدیگر اختلاف افکنده بودند که ایجاد وحدت و یکپارچگی در میان ملت را بعید بلکه مستبعد می‌دانستند. ترک را با فارس درگیر کرده بودند، لر را با کرد و قس‌علی‌هذا. در این میان، اما نهضت بازگشت به فرهنگ خویش توانست آرام و تدریجی، اهل نظر را به این واقعیت جلب کند که هیچ عاملی جز اسلام نمی‌تواند همه اقشار و آحاد این دیار را حول کسب استقلال با یکدیگر متحد سازد و قدرت ملی را به منصه ظهور رساند.
در این‌جا این سئوال مطرح می‌شود که چرا این دستگاه‌های جاسوسی قوی نتوانستند این تحول تدریجی را در لایه‌های پنهانی جامعه درک کنند. پاسخ این سئوال را با مروری نچندان عمیق بر تاریخ دوران پهلوی دوم به خوبی می‌توان دریافت. با وجود آن‌که اهمیت فوق‌العاده ایران برای آمریکا موجب می‌شد که عمده رؤسای «سیا» به عنوان سفیر، راهی ایران شوند. سفره رنگین و جذابی که واشنگتن برای چپاول ثروت ایران گشوده بود حتی این عناصر اطلاعاتی برجسته را نیز وسوسه می‌کرد. تقریباً همه این دیپلمات‌ها بعد از پایان مأموریت خود ترجیح دادند در ایران بمانند و به اصصلاح به کار اقتصادی بپردازند. حتی «مئیر عزری» سفیر اسرائیل (بعد از 16 سال سفارت) ایران را ترک نکرد و فعالیت‌های تجاری با سودهای نجومی را بر بازگشت به سرزمین‌های اشغالی ترجیح داد. علاوه بر غفلتی که فساد اقتصادی و طمع‌ورزی به ثروتی بادآورده در این جماعت ایجاد می‌کرد، عدم تماس با توده‌های مردم مشکل دوم این دستگاه‌های اطلاعاتی بود. جواسیس و دیپلمات‌های غربی عمدتاً با شرکای اقتصادی ایرانی خود در تماس بودند و ارتباطات آن‌ها در مجالس شبانه یا در محیط‌های اداری محدود به افراد خودباخته و بی‌هویتی می‌شد که هیچ سنخیتی با ملت ایران نداشتند. اما این سرویس‌های اطلاعاتی، ایران را در دریچه افرادی می‌دیدند که همه افتخارشان پشت پا زدن به فرهنگ و سنت‌های کشورشان بود. به اصطلاح یک عده «جهان وطن»، ایران را به نمایندگی از غرب اداره می‌کردند و بسیار غلط‌انداز بودند. خاطرات رئیس شعبه ساواک در آمریکا که رسماً به عنوان مأموری دوجانبه عمل می‌کرده و به همین دلیل نیز از ابتدا تا انتها یعنی در زمان همه رؤسای ساواک در این پست باقی می‌ماند منبع بسیار خوبی برای نزدیک شدن به حقایق در این زمینه است. منصور رفیع‌زاده قبل از عزیمت به آمریکا یکی از نزدیکان مظفر بقایی (رئیس حزب زحمتکشان) است و با توصیه وی به ساواک می‌پیوندد.
رئیس شعبه ساواک در آمریکا در زمینه بی‌اطلاعی سیا از توده‌های مردم می‌نویسد: «به گفته تیمسار پاکروان، بعد از برکناری امینی (نخست‌وزیر وقت) شاه پیشنهادی مطرح نمود که به موجب آن در صورتی که سیا می‌خواست از چیزی در مورد ایران مطلع شود می‌‌توانست اطلاعات مورد نظر را از شاه بپرسد. در عوض سیا موظف بود در مورد ایرانی‌ها جاسوسی نکند و با هیچ گروه مخالف آنها تماس نداشته باشد. متاسفانه سیا به سهم خود، این قرارداد را رعایت کرد. عدم تماس با مردم ایران اشتباه فاحشی بود؛ سیا در مورد واقعیات کشور در بی‌اطلاعی باقی می‌ماند.(خاطرات آخرین رئیس شعبه ساواک در آمریکا، ترجمه اصغر گرشاسبی، انتشارات اهل قلم، سال 1376، ص405) قطعاً علت بی‌اطلاعی از مردم ایران ممانعت شاه نبود بلکه سرمستی آنان از چپاول ثروت ایرانیان و همسنخ بودن با طبقه اشراف شریک تجاری‌شان موجب می‌شد تا بر جنایات آنها چشم پوشند.
رفیع‌زاده در این کتاب به برخی جنایات پنهانی شاه نیز اشاراتی دارد که حائز اهمیت است: «در بین فعالان بیشماری که شدیداً ضد شاه بودند یک معلم تبریزی وجود داشت که در صحبتهای عمومی خود مکرراً القاب بسیار زشت به شاه نسبت می‌داد. به همین خاطر توسط ساواک بازداشت شد. او حتی بعد از ضرب و جرحهای شدید کوتاه نیامد، لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل نمود با وجود شکنجه شدن در اوین وی به نطق‌های آتشین خود علیه شاه ادامه داد... یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغ‌وحش خصوصی او رفتند. تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد فریاد زد: «خون‌آشام، مستبد، قصاب!» ... در حالی که مرد خشمگین همچنان به فحاشی‌های خود ادامه می‌داد شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم بر هم زدن آنها مرد را به داخل قفس شیرها پرتاب کردند. شیرهای گرسنه بلافاصله بر سر مرد فرود آمدند.»(همان، صص281ـ279)
بر همین منوال نیز نیروهای ساواک به هر جنایاتی دست می‌یازیدند و شاه نیز بر جنایات آن‌ها چشم می‌پوشید. روایت دیگر رئیس شعبه ساواک در آمریکا مربوط به همسر پرویز ثابتی، فرد بهایی که از هیچ جنایتی علیه ملت ایران دریغ نکرد: «در سال 1976 همسر رئیس امنیت داخلی، که دومین فرد قدرتمند ساواک محسوب می شد در حال خرید در فروشگاه جردن تهران بود و طبق معمول چند محافظ ساواک وی را همراهی می‌کردند. او در حالی که مشغول تماشای قسمت کفشهای فروشگاه بود متوجه شد که کیفش گم شده...دستور دادند در ورودی فروشگاه را قفل کنند و اجازه ورود وخروج به کسی ندهند...در همان حال، یک مهندس جوان و عروسش که خرید خود را تمام کرده بودند به سمت خروجی حرکت کردند. اما در آنجا محافظین ساواک با متوقف نمودن آنها توضیح دادند که چه اتفاقی افتاده است. مهندس جوان به اعتراض گفت: « اما ما که دزد نیستیم. خیلی عجله داریم.اگر به ما ظنین هستید ما را بازرسی کنید و اجازه بدهید برویم.»... در این لحظه نگهبان اسلحه خود را بیرون کشید و چندین گلوله به سر وسینه مرد جوان شلیک کرد. جوان درجا کشته شد. همسرش در حالی که جیغ می‌کشید بیهوش بر روی زمین افتاد. همسر رئیس امنیت، بدون آن که نگاهی به پایین بیندازد از کنار زن ومرد بر زمین افتاده گذشت و از فروشگاه چارلز جردن خارج شد. چند هفته بعد که در منزل تیمسار نصیری میهمان بودم، همسر تیمسار این موضوع را پیش کشید: « می‌دانی منصور، خیلی از مردم فکر می کنند من در آن روز خرید می کردم نه زن رئیس امنیت داخلی... هنگامی که بیرون رفتیم رو کردم به تیمسار و گفتم: «خانم شما حق دارد. حتی در نیویورک می‌گفتند زن شما در آن حادثه بوده. چرا کاری نمی‌کنید؟ مطمئناً شما می‌‌توانید جریان را با توضیحی به خاطر تأخیر درج مطلب در روزنامه‌‌ها به چاپ برسانید و همسرتان را تبرئه نمایید.» تیمسار جواب داد: «غیرممکن است... اعلیحضرت به من فرمودند: «نباید چنین اتفاقی می‌افتاد، اما حال که افتاده صدایش را در نیاور. به هیچ روزنامه‌ای اجازة درج آن را نده. یک مدتی محافظ مربوطه را در زندان نگه‌دار، اما محاکمه‌ای در کار نباشد. محاکمه و مجازات او روحیة سایر نیروهای ساواک را تضعیف می‌‌نماید.» (همان، صص 285-282)
وی در مورد برخی اقدامات اشرف برای بدنام کردن دانشجویان مخالف در آمریکا و اروپا به‌گونه‌ای سخن می‌گوید که گویا ساواک در چنین اقدامات غیرانسانی به هیچ وجه دست نداشته است: «... به خانه تیمسار نصیری رفتم و جریان را دوباره تعریف نمودم. او با نظر تیمسار مقدم موافق بود. من باید در اسرع وقت به آمریکا مراجعت می کردم.نصیری به من می‌گفت: «می بینی اوضاع این جا چگونه است؟ دولت در دولت، ساواک در ساواک، واقعاً مسخره است.» ـ «تیمسار، آنها در این مورد چیزی به شما نگفته بودند؟» ـ « من می‌دانستم که آنها قصد منفجر نمودن یک ساختمان در آمریکا را دارند، شاید سفارت، کنسولگری، یا یکی از نمایندگی های تجاری، اما قرار نبود کسی کشته شود.قرار بود تقصیر به گردن مخالفین رژیم بیفتد تا مقامات آمریکایی روادید آنها را باطل و آنها را از آمریکا اخراج نمایند... در 16 اکتبر 1971، نیویورک تایمز گزارش داد: «سانفرانسیسکوـ شب گذشته انفجار یک بمب خسارات سنگینی به کنسولگری ایران وارد آورد.به گفته پلیس نوع ماده منفجره هنوز مشخص نشده است. این انفجار تلفاتی نداشته است.»(همان، صص228-227)
اما نکته دیگری که کمتر از آن سخن گفته شده، بحث پرهیز از دستگیری مخالفان و قتل آنان در خارج از زندان است. همزمان با اوج‌گیری نهضت سراسری ملت ایران، افشاگری گسترده‌ای علیه جنایات محمدرضا پهلوی توسط دانشجویان خارج کشور، منجر به اعزام ناظرانی از خارج به ایران می‌شد. شاه در این شرایط مستقیماً به ساواک دستور داد که باید به‌گونه‌ای عمل کنند که شمار زندانیان نیروهای مخالف آمریکا و استبداد افزوده نشود: «بالاخره شاه تصمیم خود را گرفت. دیگر نباید شمار زندانیان سیاسی افزایش می‌یافت. او به تیمسار نصیری دستور داد به جای دستگیری و زندانی نمودن افراد آنها را بکشد. علاوه بر این،‌ شاه به نصیری دستور داد ساواک نشریاتی به چاپ برساند که در آنها نشان داده شود که سبب همة ناآرامی‌ها و قانون شکنی‌ها،‌ چریک ها و کمونیست ها و افراطیون مذهبی هستند.» (همان، ص315) 
صرفنظر از این‌گونه واقعیت‌ها که می‌توانیم از مطالعه خاطرات رئیس شعبه ساواک در آمریکا دریافت داریم آن‌چه پیش از همه برای صاحبنظران حائز اهمیت است بازتاب مشی مبارزاتی رهبر انقلاب اسلامی است. این مشی که هم ساواک و هم گارد شاهنشاهی را ناکارآمد ساخته بود، شاه را آن‌چنان دچار استیصال می‌سازد که برای انگیزه‌مند کردن ارتش برای کشتار مردم خود دستور ایجاد بی‌نظمی اجتماعی و حتی کشتن ارتشی‌ها را صادر می‌کند: « در این هنگام تیمسار(نصیری) صورت خود را با دستانش پوشاند. سپس دستانش را برداشت و با صدایی که انگار از ته چاه درمی‌آمد ادامه داد: «می‌دانی هفته گذشته چند تا مرسدس بنز را درب و داغان کردیم؟ چند تا آتش‌سوزی در منطقه تجاری شهر راه انداختیم؟ چه تعداد آدم درجا کشته شدند؟ و هنوز کافی نیست! او (شاه) امروز به من گفت این کافی نیست. بیشتر بکشید! بیشتر آتش بزنید. من دیگر نمی‌توانم. من هم وجدان دارم. من هم فرزند دارم.» - «به خاطر خدا به من بگویید دلیل این کارها چیست؟» «برای این که چنین نشان داده شود که این اعمال تروریستی است. برای این که به مردم قبولانده شود که دشمنانی وجود دارد و این که این دشمنان کمونیست هستند.»(همان، ص320)
رفیع‌زاده در مورد دستورهای شاه به اویسی که فردی بسیار خشن و خونریز بود نیز روایاتی دارد. این دستورات اوج درماندگی آمریکا و شاه را در مواجه با نهضت اسلامی به نمایش می‌گذارد. رهبر انقلاب اسلامی که به هیچ‌وجه قائل به مبارزه مسلحانه نبودند و کشتن وابستگان به دربار و حتی بیگانگان در ایران را مجاز نمی‌شمردند عملاً انگیزه سرکوب مردم را توسط نیروهای ارتشی که عمدتاً بخشی از همان مردم بودند تضعیف می‌کرد و در صورت فشار بر سربازان، آنان گاه سلاح خود را به طرف افسران وابسته و خونریز نشانه می‌رفتند (که به کرات رخ داد) محبت مردم به بدنه‌ ارتش و دعوت آنان به پیوستن به مسیر استقلال و عزت، عملاً برنامه‌ریزی چندین ساله آمریکا در مورد ارتش را خنثی ساخته بود: «چند هفته بعد در ملاقات روزانه با شاه، اعلیحضرت که به وضوح نگران و برآشفته بود به اویسی گفت: «وقت آن است که به این بی‌نظمی، پایان داده شود. باید جلوی آن را گرفت.» اویسی که خود نیز در هچل افتاده بود جواب داد:‌ «سربازان من در زره‌پوش‌های خود در خیابانها مستقر شده‌اند، مردم به طرف آنها می‌روند، با آنها دست می‌دهند و گل‌های میخک قرمز به آنها می‌دهند. آنان سربازان را برادر خطاب می‌کنند! سربازان من دیگر بر روی آنها آتش نمی‌گشایند.» ... شاه مدتی به فکر فرو رفت. سرانجام گفت: «اگر طبق یک نقشه، کماندوها به سربازان شما در خیابان حمله کنند وعده‌ای را بکشند چه؟ به این ترتیب بقیه برآشفته می‌شوند و به سمت جمعیت شلیک می‌کنند. نظرت در این مورد چیست؟... اویسی در حالی که شهامت یافته بود برخاست و مجدداً تاکید کرد: «من تنها دو راه حل می‌بینم. یا همه سربازان مرا به پادگان فرا بخوانید و بگذارید مردم آن چه که می‌خواهند انجام دهند و یا همه را بکشید. بزرگترین خطر این است که سربازان از دستور سرپیچی کنند و مردم تسلیم نشوند و راهی کاخ سلطنتی شوند.»(همان، صص368- 367)
البته بعدها سعی شده این‌گونه جلوه‌گر شود که آمریکا و شاه از این جنایات مطلع نبوده‌اند بلکه افراد خشنی چون اویسی براساس استنباط خود عمل کرده‌اند: «یک بار تیمسار اویسی به من گفت که اشرف برای یک ملاقات خصوصی وی را به خانه خود در نیویورک دعوت کرد. او محرمانه به اویسی گفته بود: «می‌دانی که برادرم در وضعیت مخاطره‌آمیزی قرار دارد. من نقشه‌ای دارم که هم به نفع اوست و هم به نفع تو. من می‌خواهم شما و چند تیمسار معروف دیگر به رسانه‌ها بگویید که در طول دوران خدمتتان به عنوان فرمانده گارد سلطنتی، فرمانده ژاندارمری، فرمانده نیروی زمینی و رئیس‌ حکومت نظامی هیچ دستوری از شاه دریافت ننمودید. من با باربارا والترز صحبت می‌کنم تا با شما یک مصاحبه تلویزیونی ترتیب دهد. باید بگویید که هر کاری که کردید به اختیار خودتان بوده است... اگر این لطف را در حق ما انجام دهید ما با شاه صحبت می‌کنیم و او بابت این کار پول خوبی به شما خواهد پرداخت.» ... در یک میهمانی شام، یکی از میهمانان، که اشرف قبلاً دَم او را دیده بود از اویسی پرسید: «تیمسار، اگر اعلیحضرت به شما اجازه قتل و کشتار می‌داد، کشور به چنین وضعیتی می‌افتاد؟ تیمسار اویسی، قبل از پاسخ دادن به سؤال آن فرد، پای خود را به پای من زد و به من فهماند که آن چه را که می‌گوید جدی نگیرم. سپس با صدای رسایی شروع به صحبت کرد: «در طول بیست سال خدمت، هرگز شاه به من دستور قتل نداد. او انسان صلح‌جویی است. این من بودم که می‌خواستم بکشم. به این دلیل مجبور به ترک کشور شدم. شاه به من گفت دیگر نمی‌خواهم کسی را بکشی. قبلاً هرگز نفهمیده بودم که او اینقدر انسان بزرگی است.(همان، صص395- 394)
اکنون باید پرسید ملتی که خواسته‌های منطقی خود را برای کسب استقلال با مسالمت‌آمیزترین شیوه‌ها که حتی قوای سرکوب را برای اجرای دستورات شاه دچار مشکل ساخته بود. راهی جزء قیام سراسری برای پایان دادن به این‌همه فریب و نیرنگ جنایت‌کاران حاکم شده بر کشور داشت؟

عباس سلیمی‌نمین-تسنیم



اکثرا افراد این را نمی دانند که پنتاگون مالک واقعی ساختمان پنج ضلعی که در آن مستقر است نیست؛ ساختمان توسط وزارت نهادهای دولتی (GSA) اداره می شود.

گروه جنگ نرم مشرق- شواهد و قرائن نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 20 قسمت از فصل‌های کتاب«عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می آید فصل بیست و یکم از این کتاب است.

برای مطالعه قسمت 20 کلیک کنید.


***

در طول تاریخ آمریکا، هالیوود همواره ابزاری آسان دردست حکومت ها و دولت های مختلف روی کار آمده بوده است تا آنان خواسته ها، دیدگاه­ها و مواضع خود را به طور آشکار یا اغلب غیرآشکار به دیگران انتقال دهند.

مردم در ظاهر با فیلمی هیجان انگیز روبه رو هستند که آنها را سرگرم می کند؛ اما در واقع، شخصیت ها و سیر حوادث داستان، گونه ای به تصویر کشیده می شوند که تأمین کننده منافع دولت امریکا باشد. علاوه بر این، فیلم های امریکایی همیشه شکل دهنده خطوط اصلی سیاست خارجی آمریکا در دوره های مختلف زمانی بوده اند و این قانون کلی، در فیلم هایی که از پنتاگون و نیروهای نظامی کمک مستقیم دریافت می کنند، بروز بیشتری دارد.

در نظام آمریکایی که بر پایه سرمایه داری بنا شده، اصالت همواره با "سود" است و لذا پنتاگون هرگز در کاری که برایش سودی نداشته باشد سرمایه گذاری نخواهد کرد؛ به عبارت دیگر تأمین هزینه های فیلم ها، به بهای سانسور فیلم نامه ها و گنجاندن صحنه های تبلیغاتی برای پنتاگون صورت می گیرد. در این راستا، تهیه کنندگان برای جلب رضایت پنتاگون، افراد شرور فیلنامه ها را به انسان هایی قهرمان تبدیل می کنند، مفاهیم سیاسی حساسیت برانگیز را تغییر می دهند و یا صحنه های مرتبط با حضور نیرو های نظامی به فیلم نامه هایی اضافه می کنند که اساسا به این صحنه ها نیازی نداشتند.

در واقع کمکی که این فیلم ها به پنتاگون می کنند بسیار بیش تر از هزینه ای است که متقابلا صرف آنها می­شود؛ چرا که پنتاگون با صرف هزینه ای ناچیز، علاوه بر به نمایش درآوردن تجهیزات نظامی خود، افکار عمومی دنیا را با سیاست هایش همراه می نماید و نیز در بسیاری موارد، از این فیلم ها برای تضعیف کشور های هدف استفاده می کند، جنگ روانی علیه دشمنانش به راه می اندازد و با القاب و برچسب های منفی، برداشت اولیه مخاطب نسبت به موضوعات مورد نظر را تحت تاثیر قرار می دهد.

فصل 22

میس نیوفلد سوار آسانسور شد تا به دفتر دستیار فرمانده نیروی دریایی برود. او طبقه پایین در لابی پنتاگون، فیلمی را فیلمبرداری می کرد و اکنون داشت به طبقه بالا می رفت تا نیروی دریایی را متقاعد کند در پروژه بعدی هم با او همکاری کنند. کار آسانی نبود و بدون همکاری نیروی دریایی هم پروژه فیلم بعدی او غرق می شد. و این مسئله که فیلم کنونی که در لابی پنتاگون فیلمبرداری می کرد ـ بدون راه فرار ـ وزیر دفاع را به عنوان یک قاتل، و یک افسر نیروی دریایی را به عنوان جاسوس روسی به تصویر می کشید کمک زیادی برای نیوفلد نبود.

و عصبانیت مسئولین پنتاگون بخاطر فیلمبرداری «بدون راه فرار» در لابی آنها نیز مزید بر علت بود. آنها به نیوفلد گفته بودند که در پنتاگون فیلمبرداری نکند، و اینکه آنها بخاطر موضوع فیلم هیچ کمکی به او نخواهند کرد. اما نیوفلد آنها را دور زد؛ استوارت نیومان مدیر لوکیشنش راه فراری در قوانین پنتاگون پیدا کرده بود.

هالیوود شکل دهنده خطوط اصلی سیاست خارجی آمریکا + تصاویر // در حال ویرایش

فیلم "بدون راه فرار"

اکثرا افراد این را نمی دانند اما پنتاگون مالک واقعی ساختمان پنج ضلعی که در آن مستقر است نیست؛ ساختمان توسط وزارت نهادهای دولتی (GSA) اداره می شود. نیومان چند ماه پیش در بهار سال 1984 هنگامی که به دنبال لوکیشنهایی برای «بدون راه فرار» می گشت از این مسئله مطلع شده بود. او به فردی که در GSA می شناخت زنگ زد و پرسید آیا می توانند با اینکه پنتاگون مخالفت کرده است در ساختمان فیلمبرداری کنند؟

مسئول موردنظر در GSA به او گفت «ما همه محوطه های عمومی در پنتاگون را کنترل می کنیم. هرچیزی جز دفاتر».

بنابراین نیومان با دیل بروس رئیس روابط عمومی GSA تماس گرفت و گفت «دیل. من می خوام فیلمی رو تو پنتاگون فیلمبرداری کنم. احتیاج به تأیید فیلمنامه داری؟» و دیل گفت «نه»

و قضیه همینجا ختم شد؛ تا وقتی که فیلمبرداری در محوطه های عمومی پنتاگون انجام می شد حتی اگر مسئولین پنتاگون راضی نبودند آنها می توانستند «بدون راه فرار» را در ساختمان بسازند.

اما اکنون که نیوفلد به دیدن معاون فرمانده نیروی دریایی می رفت تا او را متقاعد کند در فیلم بعدی وی به نام «شکار اکتبر سرخ» همکاری کند این مسئله کمکی به او نمی کرد.

هالیوود شکل دهنده خطوط اصلی سیاست خارجی آمریکا + تصاویر // در حال ویرایش

صحنه ای از فیلم شکار اکتبر سرخ

ساخت فیلمی بر اساس رمان پرفروش تام کلنسی درباره کاپیتان یک زیردریایی روسی که به آمریکا پناهنده می شود با مشکل مواجه شده بود. هنگامی که مطبوعات کشور عکسی از رئیس جمهور رونالد ریگان چاپ کردند که با نسخه ای از کتاب زیر بغل از هواپیمای شماره یک پیاده می شد، میزان فروش کتاب که نخستین رمان کلنسی بود به شدت افزایش یافت. رئیس جمهور به خبرنگاران گفت کتاب داستان هیجان انگیزی داشت و نمی شد آن را زمین گذاشت.

هالیوود شکل دهنده خطوط اصلی سیاست خارجی آمریکا + تصاویر // در حال ویرایش

کتاب شکار اکتبر سرخ اثر تام کلنسی

این کمک زیادی به فروش کتاب کرد اما می توانست مشکل زیادی برای نیوفلد ایجاد کند که در آن زمان با کلنسی برای بدست آوردن حق ساخت فیلم بر اساس کتاب مذاکره می کرد. نیوفلد نگران بود که کلنسی، با فهمیدن اینکه تأیید رئیس جمهور باعث خواهد شد فروش کتابش بطور صعودی افزایش داشته باشد ـ و داشت ـ ممکن است بخواهد قیمت را بالاتر ببرد. اما کلنسی خونسرد برخورد کرد، سعی نکرد قیمت را بالاتر ببرد و قراردادی با تهیه کننده بر اساس قیمتی اولیه ای که با هم توافق کرده بودند بست.

هالیوود شکل دهنده خطوط اصلی سیاست خارجی آمریکا + تصاویر // در حال ویرایش

تام کلنسی نویسنده کتاب

اما تأیید کتاب توسط ریگان اهمیتی در هالیوود نداشت. همه استودیوها نهایتاً فیلمنامه را رد کردند، حتیMGM که نیوفلد با آنها توافق «نگاه نخست» را داشت؛ طبق این توافق MGM نخستین استودیویی بود که نیوفلد پروژه های خود را به آنها ارائه می کرد. بنابراین در سال 1984 نیوفلد با دوست قدیمی اش ند تانن که آن زمان رئیس تولید یونیورسال پیکچرز بود تماس گرفت. تانن آماده می شد همان روز به انگلستان پرواز کند، بنابراین نیوفلد پیشنهاد کرد به او در گذران زمان طولانی پرواز کمک کند.

نیوفلد پرسید «کتاب یا فیلمنامه ای برای خوندن داری؟»

تانن پاسخ داد «نه»

«بنابراین بذار این کتابه، شکار اکتبر سرخ رو برات بفرستم.»

تانن خندید و پرسید «برای چی میس؟ ما این پروژه رو رد کردیم».

نیوفلد پافشاری کرد «ند. فقط یه نفر فیلمنامه رو رد کرده. چرا تو کتاب رو نمی خونی. و اگه فکر کردی که نمیشه فیلم فوق العاده ای از روش ساخت، دیگه بهت زنگ نمیزنم.»

تانن باز هم به اصرار تهیه کننده خندید و سرانجام پذیرفت که کتاب را طی پروازش بخواند.

پرواز طولانی بود و هنگامی که هواپیما در فرودگاه هیثرو خارج از لندن فرود آمد تانن خیلی خسته بود، اما هنگامی که به هتلش رسید اولین کاری کرد این بود که با نیوفلد در کالیفرنیا تماس گرفت.

تانن به نیوفلد گفت «حق با تو بود. داستان فوق العاده ایه. اما ساختنش خیلی هزینه می بره.»

نیوفلد کمی حساب و کتاب کرد و گفت «نه» و رقمی از خودش درآورد و به رئیس استودوی گفت «فقط 18 میلیون دلار هزینه برمیداره. من فکر می کنم می تونیم با کمک نیروی دریایی فیلم رو با این مبلغ بسازیم.»

تانن پرسید «موافقتشون برای همکاری رو بدست آوردی؟»

و نیوفلد صادقانه جواب داد «نه.»

و تانن رک و راست گفت «بنابراین اگر نتونی همکاری نیروی دریایی رو برای ساخت این فیلم بدست بیاری نمی تونی بسازیش.»

نیوفلد حرف او را قبول داشت. بدون نیروی دریایی و دسترسی به یک زیردریایی هسته ای واقعی ساختن فیلم با بودجه 18 میلیون دلاری که گفته بود غیرممکن بود. بنابراین وقتی تانن از لندن برگشت قراردادی با نیوفلد نوشت که یکی از شروط اصلی آن بدست آوردن همکاری نیروی دریایی بود.

بنابراین زمانی که نیوفلد از آسانسور بیرون آمد و وارد دفتر معاون فرمانده نیروی دریایی شد، می دانست موقعیت یا الان یا هیچوقت است، و احتمال هیچوقت خیلی بالاتر است.

نیوفلد می گوید «من رفتم بالا و معاون فرمانده خیلی هیجان زده بود. اما رئیس بخش رزم زیردریایی که کنار من نشسته بود هیچ عکس العملی نشان نداد، هیچی. در آخر معاون فرمانده بهش گفت «خب نظر شما چیه؟» و طرف گفت «من از کتاب خوشم اومد. خیلی هیجان انگیزه. اما ما نیروی خاموش هستیم. علتی نمی بینم که بخوایم با این کتاب قاطی بشیم. موافق نیستم.»

و قضیه همینجا خاتمه یافت. نیوفلد شکست خورده جلسه را ترک کرد. وی می گوید «قلبم افتاد کف کفشم، بخاطر اینکه اگر همکاری ارتش رو بدست نمی آوردم همه چی تمام می شد. خیلی دلسرد بودم.»

اما سه هفته بعد وقتی تلفن دفتر نیوفلد در MGM زنگ خورد همه چیز تغییر کرد. جان هورتون مشاور نظامی اش پشت خط بود که از واشنگتن زنگ می زد.

هورتون به نیوفلد گفت «از نیروی دریایی باهام تماس گرفتن. می خوان ازت دعوت کنن یه گشتی باRickover بزنی و یه کم تحقیقات انجام بدی.»

نیوفلد از خوشحالی در پوست نمی گنجید. USS Hyman G. Rickover جدیدترین زیردریایی هسته ای نیروی دریایی بود، و نیوفلد می دانست که آن را بدست آورده است.

نیوفلد می گوید «ظاهراً فرمانده نیروی دریایی فرمانده زیردریایی را متقاعد کرده بود.»

هالیوود شکل دهنده خطوط اصلی سیاست خارجی آمریکا + تصاویر // در حال ویرایش

USS Hyman G. Rickover جدیدترین زیردریایی هسته‌ای نیروی دریایی

چند ماه بعد، پس از این که نیوفلد فیلمبرداری بدون راه فرار را در پنتاگون به پایان رساند، به همراه فیلمنامه نویس شکار اکتبر سرخ برای مسافرتی شش روزه در آتلانیک شمالی سوار Rickover شدند تا منابع لازم را برای فیلم بعدی اشان جمع آوری کنند. هنگامی که فیلمسازها سوار شدند افسران برای اینکه نشان دهند خصومتی با این قضیه ندارند همگی برچسب نامهایی مشابه شخصیتهای کتاب به سینه زده بودند. حتی دو روز بعد از شروع مسافرت جی کوهن فرمانده زیردریایی، به تقلید از صحنه ای در کتاب زیردریایی روسی را تعقیب کرد.

کوهن به تهیه کننده گفت«پیدا کردن زیردریایی های روسی آسان است. صدایشان مثل کامیونهای آشغالی است.»

اما مشکلات نیوفلد تمام نشده بود. بعد از اینکه نویسنده نخستین پیش نویس فیلمنامه را تمام کرد، نیوفلد آن را به پنتاگون فرستاد و انتظار داشت سریعاً تأییدیه را بگیرد. اما اشتباه می کرد. نیروی دریایی می خواست تغییرات عمده ای در فیلمنامه ایجاد شود و می خواست در بازنویسی آن مشارکت داشته باشد.

هالیوود شکل دهنده خطوط اصلی سیاست خارجی آمریکا + تصاویر // در حال ویرایش

USS Hyman G. Rickover جدیدترین زیردریایی هسته ای نیروی دریایی

جی.بی. فینکلشتیاین رئیس اطلاعات نیروی دریایی در یادداشتی به دان باروش رئیس دفتر فیلم پنتاگون نوشت «نگرانی نیروی دریایی درباره فیلمنامه شکار اکتبر سرخ در مورد سطحی از فیلمنامه است. پارامونت ظاهراً برای پیشبرد داستان اتکای زیادی به جلوه های تصویری دارد. فیلمنامه عدالت را درباره شخصیتهای پیچیده و تکامل داستان در کتاب تام کلنسی به جا نمی آورد.»

فینکلشتاین برای درست کردن ایرادات شخصیتی و داستانی، سه صفحه از تغییرات پیشنهادی فرستاد که خط به خط آنچه نیروی دریایی می خواست تشریح کرده بود. دو صفحه نخست عمدتاً به خطاهای رخ داده در استفاده از اصطلاحات نیروی دریایی و پروتکل زیردریایی مربوط می شد. اصلاح این موارد آسان بود. اما اعمال پنج مسئله ای که در صفحه آخر یادداشت نیروی دریایی مطرح شده بودند دشوار بود.

نیروی دریایی می خواست فیلمنامه نویس شخصیت دو کاپیتان زیردریایی ـ فرمانده روسی با بازی شون کانری و فرمانده آمریکایی با بازی اسکات گلن ـ قویتر باشد. آنها می خواستند فیلمنامه علت بهتری برای فرار فرمانده روسی ارائه دهد؛ تلخکامی فرمانده روسی از مرگ زنش به دست جراحهای بی کفایت روسی را توضیح داده، و دو کاپیتان احترام بیشتری برای یکدیگر قائل باشند.

در یادداشت نیروی دریایی آمده بود «فیلمنامه توضیح کافی برای توجیه پناهندگی کاپیتان روسی نداده است. شکل گیری احترام و تحسین حرفه ای قابل توجه بین مانکوسو (کاپیتان آمریکایی) و رامیوس (کاپیتان روسی) ارائه نمی دهد. این قضیه براحتی با افزودن کمی دیالوگ قابل حل است. علت مرگ زن رامیوس به خوبی توضیح داده نشده است. هیچ توضیحی درباره بی اعتمادی فرد روسی نسبت به لیتوانیایی ها وجود ندارد. دیالوگ پایانی درباره علت پناهندگی رامیوس مبهم و سردرگم کننده است.»

باروش نامه نیروی دریایی را به جان هورتون داد و او هم پیام را به دست نیوفلد رساند.

باروش در نامه اش به هورتون نوشت «از شما درخواست می شود به صفحه آخر که به مسائل کلی تری نسبت به خطاها و بی دقتی ها در دو صفحه اول می پردازد دقت کنید. ما منتظر دریافت تغییرات شما پیش از تأیید نهایی هستیم و امیدوارم همه موارد اشاره شده در ضمیمه لحاظ شوند.»

مسئولین پنتاگون در اظهارات خود اصرار دارند که به فیلمسازها نمی گویند چطور داستان خود را تعریف کنند. بله فیلمها باید به عضوگیری کمک کنند، باعث شوند محاطبین درک بهتری از ارتش بدست بیاورند و تصویری دقیق از زندگی نظامی ارائه دهند. اما در تصمیمات خلاقانه دخالت نمی کنند؛ حداقل این چیزی است که خودشان می گویند.

اما مسئولین پنتاگون پشت درهای بسته نه تنها مرتباً به تهیه کنندگان می گویند چه چیزهایی را از فیلمنامه خود حذف کنند، بلکه چه چیزهایی را هم به آن اضافه کنند.

جان تیرنان فیلمنامه فیلم پس از بررسی تغییرات پیشنهادی نیروی دریایی نامه ای به رئیس دفتر اطلاعات نیروی دریایی در لس آنجلس نوشت و گفت همه تغییرات اعمال خواهند شد.

هالیوود شکل دهنده خطوط اصلی سیاست خارجی آمریکا + تصاویر // در حال ویرایش

فیلم شکار اکتبر سرخ

مک تیرنان نوشت «درباره پنج مورد آخری یادداشت می توانم بگویم که با شما موافق هستیم و این موارد دغدغه های ما نیز هست. سعی داریم این مسائل را حل کنیم. بویژه در زمینه توضیح پناهندگی تصمیم داریم داستان را در گذشته، پیش از به قدرت رسیدن گورباچف، تعریف کنیم. همچنین تلاش خواهیم کرد رابطه بین مانکوسو و رامیوس را از نظر احترام حرفه ای که برای هم قائل هستند بهبود ببخشیم. تا حد امکان درباره علت مرگ همسر رامیوس توضیح خواهیم داد. درک ما این است که مرگ وی علت پناهندگی رامیوس نبوده، بلکه صرفاً اتفاقی بوده است که پناهندگی را امکان پذیر ساخت. گنجاندن دیالوگی طولانی درباره جراحهای مست و اعتقادات سیاسی آنها دشوار است. وانگهی، از ارزش کارهای رامیوس کاسته و باعث می شود تلخ و نومیدانه به نظر برسند. بی اعتمادی شوروی نسبت به لیتوانیایی ها و همچنین دیالوگ پایانی درباره علت پناهندگی واضح تر خواهد شد.»

«امیدواریم رابطه ای مداوم و سازنده با نیروی دریایی داشته باشیم، و از شما بخاطر حمایت و همکاری اتان متشکریم.»

مک تیرنان و نیوفلد همکاری که می خواستند را بدست آوردند و پروژه تبدیل به فیلم پرفروشی شد که نزدیک به 200 میلیون دلار در سراسر دنیا فروش کرد و ششمین فیلم بزرگ دهه 90 شد. و برای نیوفلد نقطه شروعی برای مجموعه فیلمهایی شد که بر اساس رمانهای تام کلنسی ساخت، من جمله بازیهای میهن پرستانه، خطر روشن و واضح و مجموع همه ترس ها.

اما شکار اکتبر سرخ نزدیک بود ساخته نشود زیرا یک آدمیرال معتقد بود فایده ای برای نیروی خاموش ندارد. و اگر مک تیرنان و نیوفلد با اعمال تغییرات درخواستی نیروی دریایی موافقت نمی کردند هرگز ساخته نمی شد.







اعترافات فرمانده IFB در مورد عراق؛
موقعیت جغرافیایی عراق و همسایگی آن با ایران و عربستان و دیگر کشورهای شرقی جهان عرب و همچنین ترکیه و شکاف فرقه ای آن باعث شد ما این کشور را به عنوان بهترین میدان برای نزاع شیعیان ایران و سنی های سلفی عربستان انتخاب کنیم.
اعتراف یک شخصیت فراماسونری آمریکایی به دلایل سری اشغال عراق
گروه بین‌الملل مشرق - فراماسونری، یک سازمان سری جهانی است که بر آمریکا و اکثر کشورهای غربی سلطه دارد. 

خبرگزاری «نون» عراق در مطلب زیر اعترافات یک شخصیت فراماسون آمریکایی درباره دلایل اشغال عراق توسط نظامیان آمریکایی را نقل کرده است.

این خبرگزاری به نقل از وی نوشت:‌ هیچکس نمی تواند درک کند عراق برای ما در این سازمان فراماسونری (IFB) چقدر مهم است.  ما موفق شدیم با دو دلیل برای اشغال عراق اذهان عمومی را گمراه کنیم و آن از طریق تمرکز بر دو عامل معروف است که همگان بر آن اتفاق نظر دارند:

1. اینکه عراق از لحاظ جغرافیایی مرکز خاورمیانه است و سلطه بر آن به منزله سلطه بر قلب خاورمیانه از لحاظ جغرافیایی، نظامی و تمدنی است.

2. عراق از لحاظ اقتصادی نیز بزرگترین ذخایر نفتی را در اختیار دارد و در کنار این باید دو رودخانه مهم و بسیاری از معادن با اهمیت کشف شده و کشف نشده را به آن اضافه کرد.

ولی در حقیقت باید گفت که این دو دلیل در درجه دوم اهمیت و استراتژی پنهانی ما قرار دارد، اگر چه همانطور که برای همگان توضیح دادیم، جزء دلایل اساسی ما بودند؛ ولی هیچ موقع مجبور نبودیم به خاطر دو دلیل مذکور عراق را اشغال کنیم چرا که صدام آماده هر گونه امتیازدهی برای ما بود، او حاضر بود حق سرمایه گذاری نفتی را آنگونه که تمایل داریم در اختیار ما قرار دهد و آمادگی برای همکاری کامل نظامی با ما از جمله ایجاد پایگاه های نظامی مشترک در نقاط مختلف عراق را داشت. ولی جاه طلبی ها و زیاده خواهی ما از این کشور بسیار فراتر از امکانات و امتیازدهی های صدام به ما بود؛ چرا که تا حد زیادی منافع نفتی و نظامی را پشت سر گذاشته و به منافع راهبردی سیاسی، اعتقادی و تاریخی مربوط می شد. این کشور یکی از مهمترین نقاط جهان در استراتژی کلان ما برای سلطه بر جهان بود، از این رو دلایل حضور مستقیم ما در عراق موارد ذیل بود:

اعتراف یک شخصیت فراماسونری آمریکایی به دلایل سری اشغال عراق

1) از لحاظ سیاسی و دینی این کشور نقطه بسیار مهمی به شمار می رود، ملت عراق دارای تنوع جمعیتی مربوط به دو مذهب شیعه و سنی است (در کنار پیروان این دو مذهب، کردها، ترکمن ها، مسیحیان و دیگر قومیت ها قرار دارند) و به طور مستقیم در قلب دو قطب اسلامی درگیر یعنی قطب شیعه ایرانی و قطب سنی سعودی واقع شده است. این موقعیت عراق را به تنها کشوری از لحاظ جغرافیایی و جمعیتی به عرصه درگیری طرفین نزاع و تعمیق شکاف در جهان اسلامی به طور کلی و میان شیعه و سنی تبدیل کرده است. ( این نکته را توضیح خواهیم داد) 

2) از لحاظ نمادین و درونی این کشور یکی از بزرگترین اسراری است که ما سعی در مخفی کردن آن داریم. عراق دارای اهمیت معنوی و تاریخی بسیاری مهم برای ما اعضای (IFB) می باشد، خوشبختانه هیچکس جز ما متوجه آن نشده است. هرگز نمی تواند تصادفی باشد که رئیس جمهور  بوش، سال 1991 را سال اعلام جنگ علیه عراق انتخاب می کند تا پایان «نظام دو قطبی رقیب» و تجلی «نظام جدید جهانی» یا تولد اولین تمدن جهانی یکپارچه در تاریخ را اعلام کند.

ارزش تاریخی و باطنی اصلی عراق برای ما:

ما از رهگذر باورهای درونی موروثی، معتقدیم که جهان را قدرت های بزرگ مخفی و ناشناخته تحت کنترل و سیطره خود دارند. زبان آن، نمادهای معروف هستی و از مهمترین آنها برج های ستارگان است.

این قدرت های بزرگ از زمان خلقت زمین برخی مناطق را به عنوان پایگاه های ثابت برای خود انتخاب کرده اند. به نظر می رسد که خاورمیانه را به عنوان سرزمین فعالیت و نوآوری تاریخی و تمدنی خود برگزیده اند. این قدرت ها دو پایتخت را برای آن انتخاب کرده اند، یکی عراق به عنوان مرکز خلاقیت آتشین تاثیرگذار و سلطه طلب و دیگری مصر به عنوان کانون ثبات و آرامش.

به همین خاطر این دو کشور به عنوان مرکز تمدن و تاریخ خاورمیانه و کل جهان قدیم در طول هزاران سال باقی ماند. این مسئله هرگز اتفاقی نیست که این دو کشور پایگاه نخستین و بزرگترین تمدن های بشری باشند چرا که این تمدن ها ساخته و پرداخته قدرت های بزرگ ناشناخته بودند.

اعتراف یک شخصیت فراماسونری آمریکایی به دلایل سری اشغال عراق

حائز اهمیت است که توضیح دهیم، تمدن مصر مایه نگرانی ما نیست؛ چرا که در طول تاریخ به عنوان تمدن مسالمت آمیز بوده است و کشوری سلطه طلب نبوده است و تنها به دلایل دفاعی وارد نبرد خارجی شده است؛ چرا که همیشه معطوف و متکی بر خود و روابطش با همسایگان مبتنی بر حمایت و دفاع بوده است و نه سلطه طلبی و جنگ. مصر یک تمدن معنوی اخروی است که اساس و جوهر آن مقدس شمردن زندگی اخروی است، به همین خاطر بزرگترین نماد آن اهرام است که در اصل قبر پادشاهان می باشد و کتاب مقدس آن «کتاب مرگ» با محتوای چگونگی عبور از روز حساب و رسیدن به آخرت است است!

در حالی که تمدن بین النهرین دقیقا نقطه مقابل و در تناقش با تمدن مصر است، تمدنی مادی و دنیوی که اعتقادی به زندگی اخروی و بهشت موعود ندارد بلکه هدف آن دنیا و کامجویی است، از این رو بزرگترین نمادهای آن برج بابل و باغ های معلق است، این ها از نمادهای دنیوی و هدف اصلی آن سرگرمی و کامجویی است. کتاب مقدس آن داستان گلگامش است که به صراحت از غیر ممکن بودن نیل به جاودانگی و اینکه هدف غایی انسان برخورداری از دنیا می باشد، سخن می گوید.

بله درست است، روح حاکم عراق در تضاد با روح حاکم بر مصر است ( طبق ادعای وی)، چرا که روحی آتشین و سلطه طلب بر آن حاکم است. عراق از زمان بابلی ها و آشوریان پایگاه امپراطوری های بزرگ سلطه طلب و خطرناکترین امپراطوری عباسیان است که طی قرن ها بر نیمی از آسیا و شمال آفریقا حکمرانی کرده اند، بوده است. این کشور همچنین پایگاه و پایتخت امپراطوری های بزرگ مثل امپراطوری اسکندر مقدونی و ساسانیانی که مدائن را به عنوان پایتخت خود انتخاب کردند، بوده است.

به همین خاطر ما در IFB باور داریم که تمدن مصر امکان رقابت با ما را ندارد، از این رو همیشه دارای روابط مثبت و حسنه با آن بودیم تا جایی که آن را به عنوان یکی از ارکان مقدس در باور درونی خود قرار دادیم و بسیار از چهره های دینی خود را نیز از تمدن مصر برگرفتیم. ما همیشه در رسانه ها، کنفرانس ها، دانشگاه ها، موزه و کتابخانه تلاش می کنیم آن را در کانون توجهات خود قرار دهیم.

اما تمدن عراق به خاطر نزدیک بودن به ما بزرگترین رقیب ما بود، تمدن غربی ما تصویری جدید و به روز شده از آن است، یعنی اوج تمدن مادی و دنیوی. ما به خوبی می دانیم و اعتراف می کنیم که ریشه های تمدن غرب به بابل باز می گردد، ما نمی توانیم منکر این مسئله باشیم ولی از اعلام صریح آن بیمناک هستیم تا این تمدن ما را به سرقت نبرده و بر ما چیره نشوند و شاهد این باشیم که بغداد تبدیل به پاریس، لندن و نیویورک شده است. 

این تمدن همچون روحی است که ما نیازمند تقدیس آن در اعماق وجود خود هستیم ولی تنها بعد از حصول یقین از توان سلطه بر آن می خواهیم بدان اعتراف کنیم. ما همانند نوجوانی هستیم که نیاز به پختگی و آمادگی دارد تا بتواند با معلم اول خود آشتی کند و با آن به تفاهم رسیده و از تجربیات و ثروت های آن بهره مند شود. عراق به همان میزانی که قدرتمند، غنی و بزرگ است، تمدن حائز اهمیت و خطرناک برای ما به شمار می رود، همچون حیوان درنده ای که نیاز به قدرت، سلطه، فریب، اطاعت پذیری و گرسنگی برای رام شدن دارد.

اعتراف یک شخصیت فراماسونری آمریکایی به دلایل سری اشغال عراقبه موضوع صدام توجه کنید، اندکی بی توجهی، حمایت و تساهل از جانب ما کافی بود تا او به صورت ناگهانی طرح امپراطوری خود را در خاورمیانه از طریق نفوذ به ایران و اشغال کویت و سلطه بر عربستان شروع کند، تا رویای امپراطوری موروثی و دارای اصل و ریشه در سرزمینش را محقق سازد!

به همین خاطر سیاست ما در سالیان متمادی در قبال این تمدن مهم حول دو محور اصلی می چرخد:

- بایکوت آن در رسانه ها و نهادهای ذی ربط به رغم تقدس نهانی و درونی که برای آن قائل هستیم. حتی تا جایی که در صدد بی اعتبار کردن آن از طریق تمرکز بر موضع تورات نسبت به آن و مسئله دشنام یهودیان و عذاب الهی بر بابل و تخریب آن هستیم. همچنین نقش عرب ها و مسلمانان و تمدن عباسی در جریان روشنفکری اروپا نادیده گرفته می شود. داستان هزار و یک شب و حکایت های بردگان و کنیزکان تنها تصویر رسانه ای موجود از این تمدن است.

-  در عین حال، ما با تمام امکانات و توان تلاش می کنیم تاریخ و جزئیات و این تمدن را از طریق کاوش ها و مطالعات مخفیانه بشناسیم، به این امید که به تمام اسرار آن دست یافته و بر آن سلطه یابیم و آمادگی برای مقابله با اتفاقات غیر منتظره را داشته باشیم. 

ما معتقدیم که قدرت های بزرگ و بنیانگذاران این تمدن اسرار بزرگی را بر جای گذاشته اند، چه بسا قدرت های متعلق به سیارات دیگر در تاسیس این تمدن در سومر و بابل نقش داشته اند. از این رو یکی از مهمترین اهداف حمله ما به عراق و اشغال آن، سلطه بر آثار مهم آن و کاوش های باستانی مخفیانه در برخی آثار مربوط به این اسرار پنهانی و حائز اهمیت است. 

اولین اقدام ما برای سرقت موزه عراق و تخریب آن به منظور بایکوت و سرپوش گذاشتن بر تصاحب برخی آثار مهم در حمله ما به عراق، تصادفی نیست. ما همچنین دو پایگاه باستانی شهر بابل و اور را تحت کنترل خود درآورده و در طی چند سال برای سرپوش گذاشتن بر عملیات مخفیانه کاوش، این اماکن باستانی را تبدیل به اردوگاه نظامی کردیم و به دنبال برخی آثار مهم بودیم که در رمزگشایی از این تمدن بزرگ و سلطه بر آن به ما کمک می کرد.

بله کاملا درست است، ما ادعا کردیم که برای آبادانی عراق آمدیم، ولی صراحتا نگفتیم که ما بعد از اینکه این کشور را برای بررسی و پی بردن به اسرار آن ویران کرده و سپس آباد خواهیم کرد، بنابراین ما با سلطه معنوی و تاریخی بر عراق سلطه عملی خود را بر کل خاورمیانه و سپس کل جهان تضمین می کنیم.

اعتراف یک شخصیت فراماسونری آمریکایی به دلایل سری اشغال عراق

ارزش سیاسی و دینی عراق

اوایل هزاره دوم پروژه تخریبی ما ایجاب می کرد که جهان اسلام را بر اساس فرقه ای تقسیم کنیم، تا بتوانیم این نزاع مورد نظر را تحمیل کنیم و به مرحله جنگ خونین میان طرفین برسیم. ما عراق را انتخاب کردیم چرا که بهترین شرایط را برای نزاع میان شیعه و سنی را دارد. 

شیعیان عراق از لحاظ جمعیت برتری داشته و از لحاظ تاریخی نیز مظلوم واقع شده اند و در مجاورت شیعیان ایران قرار دارند؛ در مقابل سنی ها از لحاظ جمعیتی اندک ولی تاثیرگذار و با تجربه هستند و از لحاظ فرقه ای از طرف همسایه های عربی خود به ویژه سنی های عربستان حمایت می شوند. بنابراین موقعیت جغرافیایی عراق و همسایگی آن با ایران و عربستان و دیگر کشورهای شرقی جهان عرب و همچنین ترکیه و شکاف فرقه ای آن باعث شد ما این کشور را به عنوان بهترین میدان برای نزاع شیعیان ایران و سنی های سلفی عربستان انتخاب کنیم!

مسلما دلایل دیگر نیز وجود دارد، این کشور تنها محل تلاقی دو قطب فرقه ای نیست بلکه اقوام مختلف کشورهای خاورمیانه از جمله عرب ها، کردها، ترکمن ها، مسیحیان و سایر اقوام در آنجا حضور دارند.

بنابراین ما عراق را تضعیف کرده و از لحاظ اقتصادی و انسانی در دهه نود فلج کردیم، به برکت حمایت دوستانمان در میان رهبران کرد، اسرائیلی و سعودی موفق شدیم رهبران شیعه عراق و سنی هایی که از دست صدام آزرده خاطر بودند را قانع کنیم تا به بهانه مبارزه با دیکتاتوری و ایجاد دمکراسی، همچون ابزاری در خدمت پروژه تخریبی ما در عراق و کل جهان اسلام باشند!

اعتراف یک شخصیت فراماسونری آمریکایی به دلایل سری اشغال عراقدر اینجا باید به نقش صدام اشاره کنیم، وی از زمان به قدرت رسیدن در سال 1979 خدمات فراوانی به ما کرده است، چرا که رهبران بعثی را اعدام کرد و سپس وارد جنگ ویرانگر با ایران شد و به کویت حمله کرد و تمام بهانه های لازم را برای حمله به عراق و محاصره و تحقیر و در نهایت اشغال آن را برای ما فراهم کرد. حتی بیچاره بعد از سرنگونی اش نیز به ما خدمت کرد، چرا که ما موفق شدیم از طریق نمایش دادگاه تلویزیونی از او قهرمان سنی عربی بسازیم که قربانی این نمایش افراد متعصب شیعی بودند، این موضوع نقش تعیین کننده ای در تغذیه درگیری فرقه ای داشت!

از سال 2003 ما توانستیم فراتر از تصورات و پیش بینی هایمان عراق را به میدان نبرد و مثالی برای رسوایی تمام مسلمانان و عرصه ای برای درگیری خونین میان دو قطب شیعه و سنی تبدیل کنیم. حتی این کشور را سرزمینی محنت بار برای مسیحیان، صائبیان و دیگر گروه ها و پیش از آن نیز اسطوره ای برای درد و رنج های کردها قرار دادیم. بله، طی دو دهه ما عراق را به سرزمینی ویران و مرکز سیاهی و نابودی تبدیل کردیم، امیدواریم که در آینده آن را به سرزمین ثبات و آرامش و نعمت ها و مرکز خاورمیانه دمکراتیک و همگام با منافع خود تبدیل کنیم.


استراتژی فعلی ما در عراق

خلاصه سیاست فعلی ما در عراق این است که برای سالیان متمادی از لحاظ سیاسی و نظامی تحت سلطه کامل ما باشد ( به صورت مستقیم یا غیر مستقیم). عامل مهمی که در تحقق بخشی به آن موفق شدیم و برای ابقای آن تلاش می کنیم این است که عراق را از لحاظ فرقه ای و قومی تجزیه کنیم، به گونه ای که نتواند دارای یک دولت مرکزی قوی باشد. 

همیشه شاهد این موضوع هستید، زمانی که کردها قدرت گرفته و عرب ها ضعیف می شوند ما به ایجاد اختلاف میان کردها و ایجاد شرایط مناسب برای حمله به آنها از جانب کشورهای همسایه مبادرت می ورزیم.



به محض اینکه عرب ها قدرت می گیرند، آتش نزاع فرقه ای را در میان آنها شعله ور می کنیم و بستر را برای ایفای نقش کردها و استفاده از برگ برنده کرکوک فراهم می کنیم. اگر شاهد اتحاد میان گروه های مختلف عراق، ایجاد نوع اعتماد به دولت، احساس ثبات و آرامش و پیدایش گرایش های ملی مخالف آمریکا باشیم، مزدوران خود را تحریک کرده و زمینه را برای عناصر تروریستی به منظور ایجاد بی ثباتی در بدنه حکومت و زنده کردن کینه های فرقه ای و تشویق جوانان به مهاجرت و در نتیجه توجیه تکیه بر ما به منظور حفاظت از خود در برابر تروریست ها را فراهم می کنیم!

آیا می دانید، ما به افزایش نفوذ ایران در عراق تشویق می کنیم و در عرصه رسانه ای تلاش می کنیم این نفوذ را برای ایجاد ترس در کشورهای عربی و ترکیه و درگیر کردن آنها در عراق، بسیار بزرگ و فراتر از حد جلوه دهیم، همچنین از این رهگذر در میان عراقی ها ترس و وحشت ایجاد کرده و آنها را به سمت توسل به ما برای نجات از تهدید ایران سوق می دهیم.

به عنوان مثال به موضوع تاخیر در تشکیل دولت در طی ماه های طولانی اشاره می کنیم. کافی بود ما به برخی از رهبران طرف های دیگر در حد اندک اعمال فشار کنیم تا مجبور شوند برای تشکیل دولت توافق کنند. ولی ما ترجیح می دهیم که بی طرف باشیم و نقش یک پدر ناصح و خوب که قدرت کافی در قبال فشارهای ایران، عربستان و سوریه ندارد را ایفا کنیم. همه اینها، تنها به خاطر ضعف دولت و بی اعتمادی مردم عراق به نخبه ها و رهبران خود و حمایت از احساس بچه گانه آنها مبنی بر اینکه نیاز به نقش پدرانه ما حمایتی ما جهت تامین امنیت کشورشان صورت می گیرد!

از مهمترین دلایل موفقیت ما در سلطه بر تفکر و ذهنیت عراقی ها و مردم جهان این است که ما این توهم را ایجاد کرده ایم که می خواهیم به خاطر شکست سیاست هایمان، خاک عراق را ترک کنیم. هر از گاهی به نمایش رسانه ای در زمینه عقب نشینی ها نظامی به عنوان ابزاری برای فریب و نیرنگ متوسل می شویم، در حالی که باید در مورد موضوع ذیل اندکی هوشیاری و تدبیر به خرج دهیم:

ما در منطقه سبز در بغداد بزرگترین و قوی ترین سفارت تاریخ بشریت را بنا کرده ایم، مساحت آن 104 هکتار و 6 برابر سازمان ملل در نیویورک و ده برابر سفارت ما در پکن است. هزینه آن حدود یک میلیارد دلار و هزینه سالانه مدیریت آن نیز یک میلیارد دلار است، 20 باب ساختمان و 1000 کارمند دارد، برای خود شهری مستقل به حساب می آید چرا که دارای ساختمان های مسکونی، بازارها، تجهیزات رفاهی، ژنراتورهای برق و دستگاه های تصفیه می باشد و امکان زندگی مستقل برای چندین سال وجود دارد!

پس چگونه ممکن است انسانی حتی با درک و خرد بچه گانه باور کند که ما یک چنین سفارت اسطوره ای در کشوری را ساخته ایم و مدعی هستیم که در حال ترک این کشوریم !؟


ارتش لبنان اعلام کرد که در دومین خودروی بمب گذاری شده که در ایست و بازرسی ارتش در شهرک اللبوه منطقه بقاع لبنان متوقف شده، ۳ زن بوده‌اند که قرار بوده آن را تحویل انتحاری‌ها بدهند.
به گزارش مشرق، ارتش لبنان با صدور بیانیه ای تاکید کرد که «نعیم عباس» تروریست تکفیری بازداشت شده، به جنایات تروریستی خود اعتراف کرد.

در بیانیه ارتش لبنان که امروز ـ چهارشنبه ۲۳ بهمن ـ صادر شد، آمده است: اداره امنیتی ارتش لبنان «نعیم عباس» فلسطینی الاصل و عضو گردان‌های «عبدالله عزام» را که تحت تعقیب قرار داشت، صبح امروز در منطقه المزرعه بیروت بازداشت کرد.

در این بیانیه تصریح شده است: نعیم عباس از مدت‌ها قبل تحت کنترل بود و بعداز دریافت اطلاعات از نقش او در آماده سازی خودروهای بمب گذاری شده و انفجارهای در لبنان، بلافاصله بعد از خروج از اردوگاه عین الحلوه شهر صیدا در جنوب لبنان، عملیات دقیق تعقیب او آغاز و سرانجام در بیروت بازداشت شد.
تروریستی که ارزش بازداشتش کمتر از الماجد نیست +عکس
نعیم عباس

نعیم عباس که به نام «ابوسلیمان ابوخالد» شناخته می‌شود، یک فلسطینی تبار و متولد سال ۱۹۷۰ میلادی است و از بازداشت او به عنوان «صیدی گران‌بها» یاد می‌شود که اهمیت آن کمتر از بازداشت «ماجد الماجد» سرکرده سعودی گروه تکفیری تروریستی گردان‌های «عبدالله عزام» نیست.

براساس بیانیه ارتش لبنان، نعیم عباس در جریان بازجویی، بسرعت اعتراف کرد که خودرویی را بمب گذاری کرده است که در ساعات آینده منفجر می شود و در منطقه بزرگراه المزرعه بیروت قرار دارد.

ارتش لبنان خاطرنشان کرده است که بعد از کشف این خودرو، بمبهای کار گذاشته شده در آن حدود ۱۳۰کیلوگرم وزن داشت، خنثی شد.

در این خودرو همچنین کمربندهای انفجاری و چند قبضه سلاح و گلوله های آن کشف و ضبط شده است.

براساس این بیانیه، ارتش لبنان موفق شد دومین خودرو بمب گذاری شده را که از شهر یبرود سوریه وارد خاک لبنان شده بود تا به بیروت فرستاده شود، کشف و بمب کار گذاشته شده در آن را خنثی کند.

تروریستی که ارزش بازداشتش کمتر از الماجد نیست +عکس
کشف دومین خودروی بمب گذاری شده

در این خودرو که در ایست و بازرسی ارتش در شهرک اللبوه منطقه بقاع لبنان متوقف شده، ۳ زن بوده‌اند که قرار بوده آن را تحویل انتحاری‌ها بدهند.

ارتش لبنان تاکید کرده است که نعیم عباس همچنین به وجود مخفیگاه‌های خودروهای بمب‌گذاری شده اعتراف کرده که بزودی جزئیات آنها و افرادی که در آن دخالت دارند، منتشر خواهد شد.

در همین حال «میشل سلیمان» رییس جمهوری و «نجیب میقاتی» نخست وزیر لبنان و «نبیه بری» رییس مجلس نمایندگان لبنان با صدور بیانیه های جداگانه از موفقیت‌های نیروهای ارتش لبنان در بازداشت نعیم عباس و کشف خودروهای بمب گذاری شده و خنثی کردن بمب‌ها تشکر و حمایت خود را اعلام کردند.

«صقر صقر» نماینده دولت لبنان در دادگاه نظامی از نیروهای امنیتی ارتش لبنان خواسته است که شرایط شروع بازجویی ها از نعیم عباس و دو متهم دیگر مرتبط با اقدامات تروریستی را فراهم کنند.
منبع: ابنا
مشرق در سلسله گزارش‌هایی قصد دارد به بررسی چشم‌انداز مذاکرات جامع هسته‌ای بین ایران و 1+5 بپردازد. آنچه ملاحظه می‌کنید، اولین بخش از این سلسله گزارش‌های تحلیلی است.

گروه بین‌الملل مشرق – محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران گفته است که بر اساس توافقات حاصله با کاترین اشتون، مسئول هماهنگی سیاست خارجی اتحادیه اروپایی، مذاکرات ایران و 1+5 اواخر بهمن‌ماه آغاز خواهد شد. این بدان معناست که به‌زودی ماراتن جدید دیپلماسی ایران در پرونده هسته‌ای شروع می‌شود.

حصول توافق ژنو، موسوم به برنامه اقدام مشترک، خود کاری سخت و طاقت‌فرسا بود و پیش‌بینی می‌شود که مذاکرات مرحله بعد که به مذاکرات جامع شهرت یافته‌اند، سخت‌تر و زمان‌برتر باشند. از این رو لازم است که پیش از ورود به این مذاکرات چشم‌انداز آنها در ابعاد مختلف مورد بررسی قرار گیرد.

اگرچه حریف ایران در مذاکرات آتی همان 6 کشور موسوم به 1+5 خواهند بود اما بدیهی است که اصلی‌ترین تقابل در این بین، میان ایران و ایالات متحده آمریکا شکل خواهد گرفت. سابقه 34 سال رفتارهای خصومت‌آمیز واشنگتن علیه ایران پس از انقلاب شکوهمند اسلامی و همچنین نزدیکی سیاست‌های این کشور به رژیم اشغال‌گر قدس باعث شده است که در عمل، ایران و آمریکا دو دشمن جدی تلقی شوند. این دشمنی در مذاکرات هسته‌ای نیز خود را نشان داده و در 3 دور قبلی مذاکرات بین تیم دیپلماسی دولت یازدهم و 1+5 نیز خود را نشان داده است. 

نگاهی به چشم‌انداز مذاکرات جامع ایران و 1+5 / بخش اول

این بدان معنا نیست که 5 کشور دیگر کلا مانعی در برابر برنامه هسته‌ای ایران ایجاد نمی‌کنند. حتما به‌خاطر مخاطبان گرامی هست که مذاکرات ژنو 2 با مانعی که فرانسوی‌ها در برابر توافق ایجاد کردند بی‌نتیجه پایان یافت.

در این بخش از گزارش و پیش از ورود جدی به مباحث ریزی که احتمالا در مذاکرات جامع پیش خواهند آمد، ابتدا باید دو مقوله اصلی را به‌عنوان مقدمه توضیح دهیم و سپس در بخش بعدی گزارش وارد جزئیاتی شویم که احتمالا مورد چالش جدی ایران و 1+5 قرار خواهند گرفت. این دو موضوع عبارتند از «منطق برنامه اقدام مشترک» و «راهبرد کلان واشنگتن در قبال مذاکرات هسته‌ای با ایران». توضیح این نکته نیز ضروری است که در این مقال قصد ورود حقوقی به توافق ژنو را نداریم و بعد اساسی بررسی در این گزارش‌ها بعد سیاسی است، چرا که حقوق بین‌الملل چیزی جز ابزار دست سیاست بین‌الملل نیست. در مسیری چنین، حقوق‌دان بودن آن‌قدر به‌کار نمی‌آید که سیاست‌مدار بودن، هرچند که دانش حقوق بین‌الملل ضروری و ارزشمند است.

* منطق برنامه اقدام مشترک

برنامه اقدام مشترک پس از حصول، مورد نقدهای جدی فنی – حقوقی – سیاسی قرار گرفت که به تصریح علی‌اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی کشورمان برخی از نقدهای مطرح شده به آن وارد است. اما به‌هرحال، سند این توافق اکنون مسیر آینده مذاکرات هسته‌ای را روشن خواهد کرد و این سند برای خود دارای یک منطق و مبنای مشخص است.

منطق توافق ژنو را چنین می‌توان بیان کرد: «از آنجا که برنامه هسته‌ای ایران از سوی برخی طرف‌های قدرتمند بین‌المللی برنامه‌ای مشکوک به تولید سلاح هسته‌ای است، ایران برای یک دوره محدود اما طولانی محدودیت‌هایی را در برنامه هسته‌ای خود به‌عنوان اقدامات اعتمادساز خواهد پذیرفت تا با پایان این دوران، طرف مقابل بپذیرد که برنامه هسته‌ای ایران یک برنامه صلح‌آمیز است و ضمن لغو تحریم‌های هسته‌ای اعمال شده علیه جمهوری اسلامی ایران، ایران را به‌عنوان یک عضو عادی فاقد سلاح هسته‌ای پیمان منع گسترش سلاح‌های اتمی بپذیرد.»

این منطق مطلقا سیاسی است. ایران از نظر حقوقی اکنون هم یکی از اعضای عادی فاقد سلاح هسته‌ای ان‌پی‌تی است که بر اساس گزارش‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انحرافش از مسیر صلح‌آمیز هسته‌ای اثبات نگردیده است. اگرچه برخی قطعنامه‌های شورای امنیت بر ضد برنامه هسته‌ای ایران را مستمسک حقوقی قرار داده و به‌تبعیت از غرب آنها را فراتر از ان‌پی‌تی می‌پندارند، اما نباید فراموش کرد که همان قطعنامه‌ها نیز ماهیت سیاسی داشت و بر اساس یک مبنای حقوقی صادر نشده بود. اصولا نهادهای بین‌المللی همان‌طور که برخی متفکرین روابط بین‌الملل هم اذعان کرده‌اند، عرصه تجلی منافع قدرت‌های بین‌المللی هستند. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل هم از این قاعده کلی مستثنا نیستند.

در این منطق، کسانی که معتقدند حق نیازی به شناسایی ندارد، عملا این حق را برای طرف مقابل به‌رسمیت شناخته‌اند که تصمیم بگیرد ایران چگونه کشوری بر اساس معاهده ان‌پی‌تی است؟ یک عضو عادی یا یک عضو استثنایی! عادی یا استثنایی بودن، طبعا در نحوه تعیین تکالیف بین‌المللی ایران موثر خواهد بود و از این رو عملا و به‌طور ضمنی این حق برای طرف مقابل به‌رسمیت شناخته شده است که تکلیف ایران را تشخیص دهد. 

نگاهی به چشم‌انداز مذاکرات جامع ایران و 1+5 / بخش اول

با پذیرش توافق ژنو، ایران در شرایط فعلی در محدوده تکالیفی فراتر از ان‌پی‌تی است در حالی که تا پیش از این توافق ایران ابراز می‌داشت که می‌خواهد یک عضو عادی ان‌پی‌تی باشد، با تکالیف و حقوق برابر. اما در این توافق ایران دست‌کم برای یک دوره محدود، تکالیف بیشتر و حقوق کمتر را پذیرفته است.

برنامه اقدام مشترک سه مرحله اصلی را در بر می‌گیرد:

مرحله اول، دوره‌ای حداقل شش ماهه و حداکثر یک‌ساله که در تارخ 30 دی‌ماه 92 آغاز شد و در این دوره ایران و 1+5 باید برای حصول توافق جامع مذاکره کنند. در این دوران طرف غربی بخشی از تحریم‌های ایران را تعلیق کرد و ایران نیز بخشی از برنامه هسته‌ای خود را به‌حالت تعلیق درآورد؛

مرحله دوم، دوره‌ای است که صراحتا از آن به‌عنوان دوره‌ای طولانی‌مدت (Long Term) نام برده شده است. مذاکرات جامع تعیین می‌کنند که مشخصات این دوره و طول زمان آن چقدر خواهد بود؛

مرحله سوم، پس از پایان «موفقیت‌آمیز» گام دوم آغاز خواهد شد که در تشخیص موفقیت‌آمیز بودن آن قطعا نظر طرف غربی دخیل خواهد بود. از این مرحله به بعد، ایران دیگر یک عضو استثنایی ان‌پی‌تی نخواهد بود و با سایر اعضا حقوق و تکالیف برابر خواهد داشت، البته آن دسته از اعضا که پروتکل الحاقی را پذیرفته‌اند.

مذاکراتی که احتمالا از اواخر بهمن‌ماه آغاز خواهند شد، قرار است مشخصات و مختصات مرحله دوم را تعیین کنند.

* راهبرد کلان واشنگتن در قبال مذاکرات هسته‌ای

همان‌طور که پیش‌تر مورد اشاره قرار گرفت، تقابل اصلی در مذاکرات هسته‌ای، بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکاست. از این رو، شناخت نگاه کلان واشنگتن در قبال این مذاکرات می‌تواند راهگشا باشد، هرچند که ایرانیان آگاه طی 10 سال گذشته به‌خوبی این رویکرد را دریافته‌اند و شاید سطور آتی، تکرار مکررات باشد.

سیاست کلان ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی ایران، «سیاست مهار» است. این سیاست دست‌کم 3 جزء اصلی دارد: «مهار اقتصادی»، «مهار نظامی» و «مهار هسته‌ای». مذاکرات هسته‌ای عملا مسیر مهار هسته‌ای ایران در راهبرد کلان واشنگتن محسوب می‌شوند. 

نگاهی به چشم‌انداز مذاکرات جامع ایران و 1+5 / بخش اول

این 3 مهار در یک پازل پیچیده و به هم پیوسته انجام می‌پذیرند. نیروهای نظامی آمریکا در خلیج فارس نه‌تنها در برابر نیروهای نظامی ایران عرض اندام می‌کنند بلکه برنامه هسته‌ای ایران را هم تهدید می‌کنند. تحریم‌های اقتصادی نه‌تنها به‌دنبال کوتاه آمدن ایران از برنامه هسته‌ای صلح‌آمیز این کشور هستند، بلکه در عرصه اقتصادی نیز ایران را تحدید کرده و بودجه نظامی ایران را هم هدف گرفته‌اند.

در مذاکرات هسته‌ای، واشنگتن تا آنجا که بتواند به‌دنبال محدودسازی برنامه هسته‌ای ایران خواهد بود. به قول رئیس‌جمهور آمریکا، اگر بتوانند حتی پیچ و مهره‌های تاسیسات هسته‌ای ایران را هم باز خواهند کرد و اگر این کار را نمی‌کنند، به‌خاطر آن است که نمی‌توانند.

گفته‌های مقامات آمریکایی پس از توافق ژنو نشان می‌دهد که در مذاکرات جامع قصد دارند برنامه هسته‌ای ایران را از آنچه که هست کوچک‌تر کنند.

اشاره به این نکته ضروری است که آنچه هدف مهار آمریکایی‌ها در برنامه هسته‌ای است، نه تعداد نیروگاه‌های ایران و توان تولید برق هسته‌ای این کشور، بلکه خودکفایی ایران در تولید سوخت مورد نیاز این نیروگاه‌هاست. ایران حق دارد از انرژی هسته‌ای استفاده کند اما به‌شرطی که برای تامین سوخت وابسته باشد؛ این منطق هسته‌ای واشنگتن در برابر ایران و دقیقا منطبق بر اظهارات بنیامین نتانیاهو، رئیس کابینه رژیم صهیونیستی است.

در بخش بعدی گزارش، ان‌شاءالله وارد جزئیاتی می‌شویم که در مسیر مذاکرات جامع، چالش‌برانگیز خواهند بود.

ادامه دارد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد