سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

یک خبر از خرمشهر

 

 

دل نوشته‌های یک تهرانی برای خرمشهر

براستی‌چراخرمشهر،سرپا و ایستاده نیست؟

 

24 آذر 1392 ساعت 16:50

گروه جامعه: سازمان نظام مهندسی ساختمان خوزستان هفته گذشته، میزبان شورای هماهنگی روابط عمومی نظام مهندسی ساختمان کشور بود. اعضای این شورا پس از برگزاری جلسات از شهرهای آبادان و خرمشهر و منطقه عملیاتی شلمچه بازدید نمود. آنچه در ادامه می‌آید دل نوشته‌های داریوش کاووسی مشاور رسانه‌ای سازمان نظام مهندسی ساختمان استان تهران در مورد وضعیت امروز این دو شهر حماسه ساز و خاطره انگیز است.


جلسه شورای هماهنگی روابط عمومی‌های سازمان نظام مهندسی کشور به میزبانی اهواز و با هدایت مدیر روابط عمومی، آقای کیوانی آغاز شد و به پیگیری مصوبات قبلی پرداخت. جلسه شورا با چندین مصوبه مانند تمامی جلسات اداری مشابه پایان پذیرفت و ماجرای اصلی سفر از زمانی آغاز شد که میزبان اعلام کرد برای بازدید راهی خرمشهر و شلمچه خواهیم شد.

در مسیر حرکت فرصت مناسبی بود که خاطرات خود را در خصوص سالهای جنگ تحمیلی در خوزستان مرور کنیم، روزهای تفاهم و همدلی یک ملت، رشادت‌ها و از خودگذشتگی‌های جوانانی که با شهادت خود شرف و آبرو را به ملت ایران هدیه کردند تا بتواند در جهان امروز حرفی برای جهانیان داشته باشند و از پایمردی شهیدان خود با افتخار یاد کنند. ساعت 14 به خرمشهر وارد شدیم و مورد استقبال رییس و اعضای دفتر نمایندگی نظام مهندسی ساختمان خرمشهر قرار گرفتیم. با رویی گشاده همه میهمانان را به نهار دعوت کردند بر طبق رسم همه ایرانی‌ها خصوصا مردمان خونگرم جنوب به رستورانی در کناراروندرود که در روزگاری رونق بسیاری داشته است و فضایی برای شادی و لذت بردن از صرف غذای لذیذ بوده است. آن‌ها می‌خواستند خاطرات قبل از جنگ و میهمان نوازی‌های مثال زدنی مردم این شهر را زنده کنند و نگذارند به میهمانان سخت بگذرد آن‌ها بر لبانشان لبخند بود و چشمانشان چیز دیگری می‌گفت، حرف‌های بسیاری که ناگفته مانده است.

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ نازنین حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
چهره مشتریان رستوران حاکی از آن است که صرفا برای خوردن غذا آمده اند وظیفه ای که انسان برای زنده ماندن انجام می‌دهد نه برای زندگی کردن. در مسیر رفتن به دفتر نمایندگی فرصتی بود برای بهتر دیدن شهر. هرچه نگاه کردیم چیزی ازبازسازی و توسعه شهر نیافتیم.
چشم‌ها را باید شست/ جور دیگر باید دید


در دفتر نمایندگی خرمشهر مهندس جودکی وظیفه ارائه گزارش را بر عهده داشت و اعضای دیگر با همه وجود از میهمانان پذیرایی می‌کردند. چهره‌ها خندان بود اما چشمانشان چیز دیگری می‌گفت و غمی که نمی شود پنهان کرد. ایکاش ما را غریبه ندانند و برایمان بگویند اینجا چه خبر است.
مهندس جودکی دوستانی هم خانواده و مورد اعتماد را یافته است تا دردل کند. او با عشق و علاقه و خاطراتی از دوران جنگ تحمیلی درباره وضع موجود شهر می‌گوید کارهای زمین مانده بسیار و انتظارات مردم خرمشهر که ادا نشده است و تاسف از اینکه سازمان توان زیادی ندارد اما تلاش فراوانی دارد تا خدمت کند. او مانند یک رزمنده دوران دفاع مقدس و با حرارت بسیار از پتانسیل‌های بالقوه ای می‌گفت که در بطن این سرزمین وجود دارد و برای شکوفا شدن نیاز به همدلی، همراهی و مساعدت همه ی آن هایی دارد که وقتی خونین شهر آزاد شد خود را در این آزادی سهیم دانستند چرا که از سراسر کشور نقش پشتیبانی داشتند و به آن افتخار می‌کنند. کتاب فارسی دوران دبستان یادتان هست.
دست در دست هم دهیم/ به مهر میهن خویش را کنیم آباد

با سووالات فراوان درذهن اما بدون پاسخ از دفتر نمایندگی خارج شدیم. حالا دیگر شهر را با نگاه کنجکاوانه می‌نگریستیم. به موزه خاطرات جنگ تحمیلی رفتیم. شخصی در موزه مسوولیت راهنمایی بازدید کنندگان را بر عهده دارد که خود از رزمندگان و حاضران روزهای مقاومت خرمشهر بوده است. با علاقه و احساس فراوان از خاطراتی می‌گوید که با جزئیات در ذهنش نقش بسته است و بخشی از آن را تجربه کرده است. از جانفشانی جوانان و مردم شهر که با دست خالی از خونین شهر دفاع کردند می‌گوید. اینبار دیگر سووالی نداریم و فقط شرمنده شدیم که چرا اینقدر دیر به دیدن خرمشهر آمده ایم شهری که وقتی از قهرمانی هایش می‌شنویم احساس غرور و افتخار می‌کنیم.
با دیدن تصاویری از سقوط خونین شهر تا آزادی خرم شهر به همت جوانان این سرزمین اشک در چشمانمان حلقه زد راهنما چنان از آن دوران می‌گوید که گویی می‌بیند و برای کسانی نقل می‌کند که فقط می‌شنوند.

در محوطه موزه نمازخانه ای هست که با قبور سه شهید گمنام، فضای عطر آگینی دارد نماز ظهر را خواندیم در رکعت پایانی ناخودآگاه به پهنای صورتم اشک می‌ریزم حال عجیبی است نمیدانم شاید همنشینی با شهدای گمنام است یا برای خاطرات جوانانی رزمنده شهیدی است که روحشانرا در فضای شهر حس می‌کنی و یا از شرم و خجالت اینکه چرا اینقدر دیر آمده ایم تا تن زخمی و خونین شهر را درمان کنیم تا خرم شهر شود. مگر ما مدیون خون شهدا نیستیم؟ تا بحال چه کرده ایم چرا شهر هنوز چهره جنگ زده دارد. آیا در پیشگاه ارواح پاک شهدا که هنوز در شهر حضور دارند و نگران بزرگی و سرافرازی شهری هستند که آنها برایش جان داده اند. آیا براستی نباید برای این سستی و کوتاهی خود مان شرمنده باشیم؟

در کنار گمرگ خرمشهر رود کارون به اروند می‌پیوندند و در این مکان قایق هایی هستند که صاحبانش ساعت‌ها در انتظار می‌نشینند تا گردشگری را روی آب بگردانند و از این راه نانی برای خانواده خود ببرند. در فاصله نه چندان دور جزیره ای متعلق به عراق دیده می‌شود که به نظر سبز و خرم می‌نماید. بعنوان یک ایرانی از نگاه مردمی که از آن جزیره به خرمشهر می‌نگرند شرمنده شدم. چرا نباید آنها خرمشهری ایستاده و آباد را ببینند و به زندگی مردم خرمشهر رشک بورزند و شرمنده روزگاری باشند که حکومت بعثی عراق حمله ناجوانمردانه‌ای به این سرزمین انجام داد تا خرمشهر را  از وطن جدا کند. زهی خیال باطن!

براستی چرا خرمشهر، سر پا و ایستاده نیست، حتی نشسته هم نیست و نیاز دارد دستش را بگیری و با احترام بنشانی اش و از بزرگی هایش بگویی و اور ا تیمار کنی و انگیزه ای مضاعف برای سر پا ایستادن به شهر بدهی. چرا که خرمشهر سرزمین افتخارات ملت ایران است.
ای ایران ای مرز پر گهر ای خاکت، سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان پاینده مانی، تو جاودان


چیزی به غروب آفتاب نمانده بود که بطرف شلمچه حرکت کردیم با بانگ اذان مغرب به دشت شلمچه وارد می‌شویم چه تقارن معنوی تأثیر گذاری که روح را تلطیف می‌کند. جودکی قدم به قدم خاطره ای را بازگو می‌کند و از موانع ایذایی دشمن گرفته تا بمباران شیمیایی در جنگی نابرابر و ناجوانمردانه می‌گوید که جوانان بسیاری مظلومانه به شهادت رسیدند اما مردانه مبارزه کردند. شلمچه دشتی وسیع که واقعه کربلا را تداعی می‌کند در آن روزها جوانان این سرزمین با اراده و ایمانی قوی و درسی که از حق طلبی امام حسین (ع) و جانفشانی حضرت ابوالفضل(ع) آموخته بودند با دستی خالی وقلبی پر از عشق به مردم سرزمین شان و با غرور و شرف خود چه حماسه‌ها آفریدند.

آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند والا یزیدی‌اند.
آیا براستی ما چه وظیفه ای داریم چگونه پیام رشادت‌ها و از خود گذشتگی‌های مردمان این سرزمین را به گوش جهانیان برسانیم و آیا رساندن پیام کافی است. ما در این راه مسؤلیت و جدانی داریم تا دین خود را به شهدایمان ادا کنیم و آن وظیفه جز باز زنده سازی خرمشهر عزیز نیست تا ایستاده و سرافراز یکبار دیگر باعث غرور و افتخارمان شود.


کد مطلب: 24769

آدرس مطلب: http://baharnews.ir/vdchwqni.23nk-dftt2.html

بهار نیوز

  http://baharnews.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد