سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

حدیث روز

 

غبار که فرو نشست، حسین علیه السلام بر بالاى سر جوان ایستاده بود و او پاهایش را از درد، به زمین مى‌کشید. حسین علیه‌السلام فرمود: از رحمت خدا دور باد گروهى که تو را کُشتند و کسانى که طرفِ دعوایشان در روز قیامت، جدّ توست!
مشرق- خوارزمى در مقتل الحسین علیه السلام می‌نویسد: پس از عون بن عبداللّه بن جعفر، قاسم بن حسن که نوجوان بود، به میدان آمد.
هنگامى که حسین علیه السلام به او نگریست، او را در آغوش گرفت و آن قدر با هم گریستند که هر دو از حال رفتند.
سپس جوان، اجازه پیکار خواست و عمویش حسین علیه‌السلام، از اجازه دادن ، خوددارى کرد . جوان ، پیوسته دست و پاى حسین علیه السلام را مى بوسید و از او اجازه مى‌خواست تا به او اجازه داد. او به میدان آمد و در حالى که اشک‌هایش بر گونه‌هایش روان بود.(1)

الکامل فی التاریخ به نقل از حُمَید بن مسلم می‌نویسد: جوانى به سان پاره ماه، شمشیر به دست، به سوى ما آمد. او پیراهن و بالاپوش و کفش هایى داشت که بند یک لِنگه اش پاره شده بود، و از یاد نبرده ام که لنگه چپ آن بود.
عمرو بن سعد بن نُفَیل اَزْدى به من گفت: به خدا سوگند، بر او حمله مى‌برم .
به او گفتم : سبحان اللّه ! و از آن، چه مى‌خواهى؟! کُشتن همین کسانى که گرداگردِ آنها را گرفته اند، براى تو بس است.

گفت :به خدا سوگند به او حمله خواهم بُرد!
آن گاه، بر او حمله بُرد، و باز نگشت تا با شمشیر، بر سرش زد. آن جوان، به صورت، بر زمین افتاد و فریاد برآورد: عموجان !...

غبار [ نبرد ] که فرو نشست ، حسین علیه السلام بر بالاى سر جوان، ایستاده بود و او پاهایش را از درد، به زمین مى کشید. حسین علیه السلام فرمود :
بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَةِ فیکَ جَدُّکَ!
«از رحمت خدا دور باد گروهى که تو را کُشتند و کسانى که طرفِ دعوایشان در روز قیامت، جدّ توست!»

سپس فرمود :
ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّه ِ کَثُرَ واتِرُهُ و قَلَّ ناصِرُهُ.
«به خدا سوگند، بر عمویت گران مى‌آید که او را بخوانى و پاسخت را ندهد یا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدایى که ـ به خدا سوگند ـ ، جنایتکاران و تجاوزگران بر آن ، فراوان و یاورانش اندک اند» .

سپس او را بُرد و گویى مى بینم که پاهاى آن جوان، بر زمین کشیده مى شود و حسین علیه السلام، سینه اش را بر سینه خود، نهاده است.
با خود گفتم: با او چه مى‌کند؟ او را آورد و کنار فرزند شهیدش على اکبر و کشتگان گِرد او که از خاندانش بودند، گذاشت. نام آن جوان را پرسیدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.(2)

---------

1- مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :ج 2 ص 27

2- الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 57- تاریخ الطبری: ج 5 ص 447
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد