سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی،اقتصادی و تحلیل متنوع

 

رژیم صهیونیستی با انتشار فیلم هواپیماهای دور پرواز در صدد ارسال پیام به ایران بوده است. این فیلم هواپیماهای رژیم صهیونیستی را در حال سوخت گیری مجدد در آسمان نمایش می دهد.
به گزارش مشرق، چند رسانه غربی مدعی شدند رژیم صهیونیستی با انتشار فیلم جدیدی از تمرین هواپیماهای خود در یوتیوب در نظر داشته پیامی را برای ایران در آستانه مذاکرات این کشور با 5+1 ارسال کند.
روزنامه نشنال پست با انتشار عکسی  مدعی شد رژیم صهیونیستی با انتشار فیلم تمرین هواپیماهای دور پرواز در صدد ارسال پیام به ایران بوده است. این فیلم هواپیماهای رژیم صهیونیستی را در حال سوخت گیری مجدد در آسمان نمایش می دهد.


این نشریه همچنین زمان انتشار این فیلم را که دقیقا قبل از آغاز  دور جدید مذاکرات هسته ای ایران بوده در ارسال پیام به ایران موثر دانسته است.
همچنین شبکه تلویزیونی مسیحیان آمریکا نیز با تحلیل ارسال پیام به ایران از این رویداد یاد کرد. این شبکه در گزارش خود اضافه کرد که این تهدید اسراییل علیه ایران در حالی است که ایران به تازگی کنفرانس ضد صهیونیستی خود را تعطیل کرده است.



شبکه فاکس نیوز نیز در گزارشی به بررسی تصمیم ایران برای ارسال سه ماهواره به فضا و اقدام رژیم صهیونیستی در یوتیوب برای فضا سازی علیه ایران پرداخت.


این اتفاقات در حالی است که اخیرا نخست وزیر رژیم صهیونیستی در مصاحبه ای با بی بی سی  کم اطلاعی و ضعف تحلیل خود را درمورد ایران به نمایش گذاشت و مورد انتقاد گسترده قرار گرفت.
 
 
 
 
 
 
پدیده اسلام هراسی در دهه‌های اخیر به عامل اصلی مبارزه غرب با جوامع اسلامی در جبهه فرهنگی تبدیل شده است.
گروه بین‌الملل مشرق - با رشد جنبش‌های اسلامی در جهان عرب و اسلام، پدیده اسلام هراسی ( Islamophobia) نیز در جوامع غربی بیشتر جلوه‌گر می‌شود. اصطلاح اسلام هراسی در دهه هفتاد قرن گذشته نمودار شد، اما در آغاز این قرن و بخصوص بعد از حوادث 11 سپتامبر 2001 که موجی از ترس را در جوامع غربی به وجود آورد، تشدید شد. در آن زمان، غرب و بخصوص نخبگان و چهره‌‌های تصمیم‌گیر آنها سعی کردند تا ایجاد اختلاف با جهان عرب و به طور خاص مسلمانان شرق را، اختلافی ارزشی معرفی کنند. چرا که آنها بر این باور بودند که جوامع غربی بر پایه دموکراسی و احترام به آزادی‌های فردی استوار است.


پایان جنگ دوم جهانی و آغاز جنگ نرم علیه اسلام

بعد از پایان جنگ دوم جهانی، پژوهش‌های زیادی صورت گرفت. مهمترین این پژوهش‌ها بعد از روی کار آمدن جان فاستر دالاس وزیر خارجه آمریکا در بین سال‌های 1953 – 1959 مطرح شد. در آن زمان این نظریه مطرح شد که "باید دشمنی را در جهان معرفی کرد." غربی‌ها تصمیم گرفتند خاورمیانه نقطه ثقل حضور مسلمانان را به عنوان کانون این دشمنی معرفی نمایند.


ساموئل هانتینگتون مشاور پنتاگون و صاحب نظربه برخورد تمدن‌ها می‌گوید: "وجود دشمن برای کشورهایی که در پی هویت و اصالت هستند، ضروری است. از همین رو ایالات متحده باید همیشه یک دشمن داشته باشد." کسانی که بر سیاست آمریکا نظارت دارند، بر این باورند که مقامات این کشور، از همان زمان با هدف همراه نمودن جامعه آمریکا و جوامع اروپایی شعار مبارزه با تروریست را مطرح کردند و اعلام نمودند که اسلام مظهر تروریسم است.

المنار در ادامه مقاله خود در این رابطه به قلم حسین سمور نوشت: با پایان جنگ سرد و سقوط شوروی (دومین قطب نظام دو قطبی) معلوم شد که نظام نوین جهانی در آن زمان به رهبری آمریکا، با دیگر تمدنها سر ستیز دارد.  در آن زمان، حرکت‌های اسلامی موجود ـ بخصوص در افغانستان و بخشی از آسیای شرقی – از گردونه عاملان ایجاد آن خارج شدند و عملیات اسلام هراسی زنده شد. بنا به گفته منابع آگاه،  گروه‌‌هایی مثل القاعده و طالبان از همان ابتدا توسط ایالات متحده، انگلیس و برخی کشورهای اروپایی به وجود آمدند تا ابزاری برای مقابله با اهداف اتحاد جماهیر شوروی در شرق آسیا و بخصوص افغانستان و پاکستان باشند.

این منابع در این باره به گفته هیلاری کلینتون وزیر پیشین امور خارجه آمریکا استناد می کنند که گفته بود: این گروه‌ها توسط ایالات متحده به وجود آمد و واشنگتن با حمایت مالی و نظامی از آنها سعی کرد تا به اهداف خود در خاورمیانه و شرق آسیا دست یابد و مانع گسترش نفوذ روسیه و نقش ایران در منطقه شود.


سیاستمداران غربی، اسلام معاصر را دشمنی برای جوامع غربی معرفی کردند و سعی نمودند تا چنین وانمود کنند که گروهای مذکور با غرب مبارزه می‌کنند. این امر باعث افزایش فشار فرهنگی و سیاسی بر گروه‌های اسلامی در غرب گردید و زمینه را برای بازداشت آسان مسلمانان و نظارت بر زندگی شخصی آنها در کشورهای غربی فراهم کرد. در چنین فضایی، موج  شکل‌گیری کاریکاتورهای توهین‌آمیز نسبت به اسلام در اروپا به راه افتاد و با دستاویز قرار دادن آزادی بیان، افرادی چون تری جونز کشیش آمریکایی به سوزندان قرآن کریم روی آوردند. این در حالی بود که چنین اقدامی هیچ ربطی به آزادی نداشت.

معلوم می‌شود که عملیات گنجاندن اسلام هراسی در فرهنگ و سیاست، اقدامی برنامه‌ریزی شده است. مبارزه فرهنگی بزرگی که بعد از حوادث یازده سپتامبر به راه افتاد، اسلام را در دو بعد فرهنگی و سیاسی مورد حمله قرار داد.

- مبارزه فرهنگی در قالب تلاش رسانه‌‌های غربی که بیشتر آنها از آن صهیونیسم جهانی است، صورت می‌گیرد، به این معنا که این رسانه‌ها در تلاشند تا اسلام را دینی تعصب پیشه معرفی و وانمود کنند که فرهنگ اسلام با دنیای معاصر و دستاوردهای علمی بیگانه است.

- در مبارزه سیاسی نیز تلاش می‌شود تا اسلام دشمنی معرفی شود که به غرب حمله می‌کند.

در همین راستا، جرج بوش پسر بر علیه اسلام به پا خواست و این سؤال را مطرح کرد که چرا مسلمانان از ما نفرت دارند؟ وی با طرح این سؤال سعی داشت دخالت ایالات متحده در امور کشورهای اسلامی، حمایت از رژیم صهیونیستی، اتخاذ معیارهای دوگانه، توجه به سیاست کشاندن جنگ به خاورمیانه و شرق آسیا و تسلط بر نهادهای بین‌المللی را توجیه نماید.


منابعی که این موضوع را پیگیری می‌کنند بر این باورند که غربیها با  شرور معرفی کردن اسلام و بیان اینکه با فرهنگ غرب در ستیز است در تلاشند تا این دین را دینی وحشی صفت وپیروان آن را تروریست معرفی کنند. در پی شکل گیری این تفکر، غربی‌ها تمام گرفتاری‌های جهان را با اسلام نسبت دادند و با دیده اهمال به تفکر، دستاورد، فرهنگ و تمدن نگریستند.


جنبش‌های به ظاهر اسلامی در پی تخرب اسلام هستند

تمام جنبش‌هایی که امروز خود را اسلامی معرفی کرده و با نام جهاد در سوریه، مصر، تونس، الجزایر و آفریقا به فعالیت می‌پردازند، جنبش‌هایی سالم نیستند. از همین رو باید اسلام  مقاوم حامی جنبش‌های اسلامی که در طی دهها سال گذشته با استعمار در حل پیکار بوده و هست را با اسلام حامی اصلاح و تغییر و نیز اسلام تکفیری و متحجر متمایز ساخت. اسلام تکفیری با سردادن شعارهای طایفه‌ای و ورود به نبرد با دیگران، مشکلاتی را برای جهان اسلام به وجود آورده و کسانی که با آن همراه نمی‌شود را تکفیر می‌نماید.

این نوع اسلام، امروز با پرچم القاعده و امارت اسلامی عراق و شام در سوریه وارد جنگ شده و در برابر دیدگان همگان بدون هیچ مانع دینی و اخلاقی به کشتار زنان و کودکان اقدام می کند.


البته ساحت اسلام از چنین اقداماتی مبراست و این تروریست‌ها هستند که با حمایت برخی دولت‌های منطقه و جهان که خود نیز می‌دانند در این جنایتها سهیم هستند و به چنین کارهایی دست می‌زنند.


حمایت غرب از گروه های افراطی برای تامین منافع اسرائیل

در حوزه استراتژیک نیز واشنگتن به خوبی می‌داند که چنین اقداماتی در راستای اجرای طرح بزرگ خود که همان غرق کردن منطقه در گرداب آشوب با هدف تقسیم خاورمیانه به دولت‌های کوچک مذهبی است، انجام می‌شود. تمامی این اقدامات در نهایت به نفع رژیم صهیونیستی تمام خواهد شد که از  بحران موجود در منطقه لذت می‌برد.

مسئولان غربی بخصوص آمریکائیها، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها علناً از این طرح سخن می‌گویند و در همین راستا  به حمایت نظامی و مادی خود از گروه‌‌های مذکور ادامه می دهند. این در حالی است که آنها در دیگر مناطق جهان شعار مبارزه با تروریسم سر می دهند امری که از دوگانگی معیارهای آنها که درابتدا از آن سخن گفتیم خبر می‌دهد.

هدف غرب از تمامی آنچه گفته شد، دفاع از منافع خود و حمایت از امنیت رژیم صهیونیستی و ادامه یافتن درگیری در منطقه با هدف به فرسایش کشاندن قدرت نیروهای درگیر با رژیم صهیونیستی و مخالف طرح‌های غرب در منطقه است. طرح‌هایی که هدف از ایجاد آن، تقسیم خاورمیانه به خرده دولت‌های مذهبی است. امری که نشانه‌های آن با شکل‌گیری سایس پیکو و حمله آمریکا به افغانستان و عراق پیدا شد و با حمایت غرب از گروه‌های خواهان امارت‌های خودمختار در سوریه، دیگر مناطق خاورمیانه و شمال آفریقا ادامه یافت.


غربیها هرگز منکر این طرح نیستند. اغلب نهادهای غربی بر اهمیت نقش رژیم صهیونیستی به عنوان پایگاه پیشگام و حافظ منافع غرب در منطقه تأکید دارند. خوزه ماریا آثنار نخست‌وزیر پیشن اسپانیا که در سال 2010 "طرح دوستان اسرائیل" را مطرح کرد، بیان داشت که تمام آنچه در جریان است در راستای منافع رژیم صهیونیستی و حمایت از موجودیت آن شکل می‌گیرد. هدف از طرح مذکور، مقابله با تلاش برای سلب مشروعیت رژیم صهیونیستی و دفاع از امنیت این رژیم و حق آن در دفاع از خود بود. خوزه ماریا می‌گوید: سقوط رژیم صهیونیستی به معنای شکست تمام غرب است.  در اینجاست که اهداف و طمع‌‌های غربی‌ها آشکار شده و روشن می گردد که آنها تلاش می کنند تا ضمن دفاع از امنیت رژیم صهیونیستی، منابع نفتی و آبی منطقه را تصاحب کنند.


گفتمان عقلانیت؛ نقطه تقابل با طرح‌های غرب

کشورهای شرق آسیا و خاورمیانه با وجود اختلافاتی که با یکدیگر دارند باید با مقابله با طرح‌‌های آمریکا در منطقه پرداخته و تلاش واشنگتن برای تقسیم منطقه خاورمیانه را ناکام گذارند. برقراری پل ارتباط بین مسلمانان و مسیحیان، و حتی خود مسلمانان و مسیحیان با یکدیگر، باعث نزدیکی دیدگاه‌ها شده و اندیشه همزیستی کشورهای مشرق زمین را زنده می‌گرداند. این کشورها با وجود اختلافاتی که دارند هزاران سال در جوار یکدیگر زندگی کردند.

تمرکز بر ایده گفتگو و همزیستی، نظریه درگیری تمدن‌ها که توسط ایالات متحده با هدف تأثیرگذاری بر ملت‌ها و ایجاد درگیری بین کشورهای مختلف منطقه ایجاد شد، را خنثی می‌سازد.

مسئولیت آشنا ساختن دیگران با اسلام راستین، بر عهده تمامی کشورهای خاورمیانه بخصوص خود مسلمانان است. به این معنا که آنها باید با ابزارهای مختلف سیاسی و فکری، به مقابله با گروه‌هایی برخیزند که به اسم اسلام به قتل و کشتار می‌پردازند. انجام چنین اقداماتی تصویر اسلام مهاجم و خشونت طلب  که توسط غرب ارئه شده را تغییر می‌دهد. باید دستاوردهای کشورهای اسلامی و به طور کلی کشورهای شرق آسیا از جمله پیشرفت‌های علمی و تکنولوژیکی ایران و پیشرفت‌های عمرانی اندونزی را منعکس کرد.

امروز برقراری پل ارتباط و گفتگو بین تمامی کشورهای اسلامی و توجه به گفتمانی با عقلانیت بیشتر با هدف مقابله با طرح‌های غرب برای تقسیم منطقه بسیار ضروری است. این اقدام، آخرین فرصت دستیابی به موفقیت و صیانت از سرنوشت و آینده ما مسلمانان در برابر تحولات بسیار نگران کننده منطقه و جهان است.

 
 
 
 
 
شبکه تلویزیونی سی.ان.ان در گزارشی به بررسی شخصیت ۱۰ تروریست اول جهان پرداخته است.
به گزارش مشرق به نقل از العالم، ایمن الظواهری سرکرده القاعده در صدر این فهرست قرار دارد.وی یک پزشک مصری ۶۲ ساله است. الظواهری برخلاف اسامه بن لادن سرکرده سابق القاعده یک شخصیت الهام بخش برای عناصر این سازمان تروریستی نیست. لذا تلاش دارد تا از خود چهره ای به عنوان یک رئیس اجرایی ارایه دهد که به نوشته اکونومیست در این امر موفق بوده است.

الظواهری این ماه تحت عنوان "از سومالی تا سوریه" نوشت که شاخه های القاعده و عناصر آن بر سرزمین های بیشتری مسلط می شوند و می توانند جنگجویان بیشتری را بیش از هر زمان دیگری از زمان تاسیس این شبکه در ۲۵ سال پیش جذب کنند. آمریکا بالاترین جایزه به مبلغ ۲۵ میلیون دلار برای کسی که به دستگیری الظواهری کمک کند، در نظر گرفته است.

دومین فرد فهرست را ناصر الوحیشی ۳۶ ساله سرکرده شبکه القاعده در شبه جزیره عربستان تشکیل می دهد که منشی ویژه اسامه بن لادن در افغانستان بود و سپس به یمن نقل مکان کرده و زندانی شد. اما توانست در سال ۲۰۰۶ میلادی فرار کند. سی.ان.ان به نقل از برخی افراد که با الوحیشی دیدار داشتند، می افزاید: الوحیشی مردی لاغر است که از استعداد طنزگونه جالبی برخوردار است و بسیار به ندرت تصاویری از وی دیده می شود که در آن خندان و خنده رو نباشد. الوحیشی اختیارات اجرای حملات فراتر از مرز یمن را دارد و واشنگتن و صنعا با وجود تلاش های دامنه دار، موفق به دستگیری او نشده اند و عناصرش هم اکنون در جنوب یمن فعال هستند.

سومین فرد فهرست ابراهیم العسیری ۳۱ ساله و مغز متفکر بمب سازی شبکه القاعده در شبه جزیره عربستان است. وی یکی از خطرناکترین مغزهای متفکر این شبکه است و گمان می رود که وی طراح بمبی باشد که نزدیک بود باعث سقوط هواپیمای آمریکایی در دیترویت در جشن سال نو مسیحی در سال ۲۰۰۹ میلادی شود. همچنین گمان می رود که وی طراح بمب های بود که در یمن در دستگاه های چاپگر کار گذاشته شد. القاعده موفق به ارسال دو دستگاه از آن در قالب بسته های پستی در دو فروند هواپیمای باری شد که مسئولان امنیتی در دبی و لندن توانستند آن را کشف کنند.

اما از بارزترین ابتکارهای العسیری اعزام برادرش برای اجرای عملیات انتحاری در سال ۲۰۰۹ میلادی بود. این عملیات علیه محمد بن نایف وزیر کشور عربستان که در آن زمان معاونت این وزارت خانه را برعهده داشت، اجرا شد. اما وی جان سالم بدر برد.این ترور اولین باری است که در آن العسیری در آن از ماه شیمیایی "بی.ان.تی.ان" استفاده کرد، این ماده یک پودر سفید بدون بو است که دستگاه های اشعه ایکس قادر به کشف آنها نیستند.

چهارمین نفر این فهرست احمد عبدی جودان معروف به مختار ابوالزبیر سرکرده " الشباب " سومالی است که آمریکا برای دستگیری وی ۷ میلیون دلار پاداش اختصاص داده است. گروه وی هم پیمان رسمی القاعده شده است. شبکه سی ان ان جودانی را براساس اندک عکس های منتشر شده از وی فردی بسیار لاغر توصیف می کند. جودانی ترجیح می دهد که به جای حضور علنی نوار صوتی ضبط و منتشر کند.

مختار بلمختار پنجمین نفر فهرست سی.ان.ان یک شخصیت بارز در شبکه القاعده در سرزمین مغرب اسلامی به شمار می رود. وی گردان "الموقعین بالدم" (کسانی که با خون خود امضا می کنند) را تشکیل داد. این گروه به تاسیسات امیناس در جنوب الجزایر حمله کرد، در این حمله ۴۰ کارمند خارجی پس از سه روز محاصره کشته شدند.

بلمختار را گاهی اوقات آقای مالبورو نیز توصیف می کنند، زیرا وی به قاچاقچی سیگار مشهور است و گمان می رود میلیون ها دلار پول در قبال آزاد کردن گروگان های غربی در مالی به دست آورده باشد. بلمختار در سال ۱۹۹۱ میلادی برای جنگ علیه اتحاد جماهیر شوری به افغانستان سفر کرد و یکی از چشم های خود را از دست داد. آمریکا برای دستگیری بلمختار ۵ میلیون دلار جایزه تعیین کرده است.

ششمین نفر فهرست ابومحمد الجولانی سرکرده جبهه النصره است که در ژانویه سال ۲۰۱۲ میلادی تشکیل شد. این گروه را یکی از قویترین گروه تروریستی در سوریه با ۱۰ هزار جنگجو می دانند.اطلاعات درباره الجولانی بسیار اندک است و حتی تابعیت او روشن نیست اما گمان می رود که به عنوان یک جنگجو در عراق تجربه داشته باشد، اما بر اساس تحقیقات موسسه کیلیام در امور افراط گرایی در لندن، الجولانی همواره در نشست ها حتی با فرماندهان ارشد دیگر چهره خود را می پوشاند، گمان می رود وی فردی سوری باشد که روابط مستحکمی با ابومصعب الزرقاوی سرکرده کشته شده القاعده در عراق و شبکه فعلی القاعده در عراق داشت و دارد.

ابوبکر البغدادی در جایگاه هفتم فهرست قرار دارد. وی سرکرده گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) است. وی با الجولانی درباره فرماندهی عملیات اختلاف علنی دارد و اعلام کرد که جبهه النصره بخشی از گروه او است. مسئله ای که الجولانی با قاطعیت آن را رد کرد. اما این دو به همکاری در چند منطقه در شمال سوریه از جمله دیر الزور ادامه دادند.

اما در عراق این البغدادی بود که شمار حملات تروریستی علیه دستگاه های دولتی و امنیتی را به همراه انفجارهای خونین علیه شیعیان دراین کشور به طرز قابل ملاحظه ای افزایش داد. البغدادی هم اکنون مسئول افزایش شمار کشته های غیرنظامی در طول یک ماه اخیر به بالاترین میزان خود از سال ۲۰۰۸ میلادی در عراق است و دولت آمریکا مبلغ ۱۰ میلیون دلار جایزه برای دستگیری او تعیین کرده است.

سراج الدین حقانی فرزند موسس شبکه حقانی در مکان هشتم فهرست قرار دارد. وی مسول برخی از خونین ترین حملات در کابل در سال های اخیر بوده است و روابط مستحکمی با القاعده و طالبان دارد. آمریکا این مرد ۴۰ ساله را مسئول کشته و زخمی شدن بیش از یک هزار سرباز آمریکایی در افغانستان دانسته و برای دستگیری اش ۵ میلیون دلار پاداش تعیین کرده است. ابوبکر شیخو رئیس گروه بوکوحرام در نیجریه در جای نهم فهرست قرار دارد،آمریکا برای کمک به دستگیری او هفت میلیون دلار تعیین کرده است.

دهمین فرد نیز دوکو عمروف رهبر گروه امارت قفقاز است. این گروه چچنی است هدف ایجاد حکومت اسلامی در بخش های بزرگی از جنوب روسیه را در سر می پروراند. آمریکا برای دستگیری او پاداشی ۵ میلیون دلاری تعیین کرده است. به گزارش العالم این افراد در حالی همه از تروریست های شناخته شده معرفی شده اند که همه در کادر رهبری القاعده قرار دارند و یا از آن پیروی می کنند، القاعده ای که سازمان اطلاعات آمریکا و انگلیس با پول سعودی ها آن را تشکیل دادند و بر اساس شواهد بسیار همچنان کنترل آن را در دست دارند.
 
کد خبر: ۳۵۱۴۲۹
تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۶ - 15 October 2013
عبدالله آلبوغبیش در همشهری آنلاین نوشت:

تصور کنید در چنین کشوری زندگی می‌کنید: روزانه ۱۳۰میلیون دلار از درآمدهای کشور تک‌محصولی‌‌تان قطع می‌شود، هر روز گوشه‌ای از کشور در سودای استقلال‌طلبی یا خودمختاری نوایی‌ ساز می‌کند، هر روز انفجار بمبی خواب‌تان را آشفته می‌سازد، هر روز یکی از وزارتخانه‌ها به اشغال گروه‌های مسلح درمی‌آید، هر روز یکی از سفارتخانه‌ها هدف حمله قرار می‌گیرد، ‌هر از گاهی نیروهایی خارجی وارد کشور شوند و یکی از مظنونان را بازداشت کنند و بالاخره اینکه بالاترین مقام اجرایی کشور از قلب پایتخت و در روز روشن ربوده شود.

در چنین کشوری نه سخن از امنیت می‌توان راند نه به سیاست و سیاستمداران می‌توان دل بست و نه می‌توان دل در گرو اقتصاد آن نهاد.

2 سال پیش مردم لیبی به پیروی از اعتراضات خاورمیانه عربی و در سودای پیوستن به قافله تجدد و پیشرفت و بهبود اوضاع اقتصادی کشور، نظام معمر قذافی را به هر ترتیبی که بود سرنگون کردند. لیبی 2 سال پس از سرنگونی قذافی در کجای معادلات سیاسی دنیا ایستاده است؟ آیا قبیله و سنت در لیبی حرف اول را می‌زند یا سیاسیون تازه بازگشته از خارج با اندیشه برقراری دمکراسی در مفهوم فرانسوی آن؟ آیا مدرنیته و تجددخواهی کالایی است که فعلا قطعاتی از آن به لیبی وارد شده و قرار است قطعات مکمل در آینده وارد شود؟ آیا لیبی پلیس و ارتش و نیروهای دولتی نظام‌یافته و منسجمی دارد؟ اصلا دولت کجاست؟ چند روز پیش رأس هرم دولت در لیبی ربوده شد؛ آیا ربوده شدن نخست‌وزیر ربوده شدن کل نظام و حاکمیت نیست؟ آیا اینگونه آسان ربودن و آزاد کردن نخست‌وزیر به آن معنا نیست که به این راحتی هم می‌توان کل نظام لیبی را جابه‌جا کرد؟

صورت‌بندی طرف‌های دخیل در سرنگونی قذافی می‌تواند نمایی کلی از چالش‌های فراروی این کشور بحران زده و آشفته حال ارائه دهد. 4 عنصر در سرنگونی قذافی دخیل بودند: قبایلی که معمر قذافی قدرت را از آنان سلب کرده بود، مخالفان در تبعیدی که زیر چتر اندیشه‌های سیاسی غرب رشد کرده و بالیده بودند، گروه‌های اسلامگرایی که در اندیشه برقراری خلافت اسلامی بودند و کشورهایی که قذافی را فردی خیالاتی می‌دیدند که با حذف او با هر ابزار و روشی موافق بودند.

تمام این عناصر در سرنگونی قذافی دخیل بودند اما زمانی که حریف خود را به زمین زدند و سرنگون کردند، بر سر غنائم، خود اختلاف پیدا کردند و این امری طبیعی بود. هیچ کدام از این 4گروه هدف بلندمدت واحدی نداشتند و تنها بر سر هدف کوتاه‌مدت یعنی سرنگون کردن قذافی توافق نظر داشتند. قبایل به حاشیه رانده در سودای راه یافتن به قصر العزیزیه بودند اما این قصر پس از سقوط قذافی تبدیل به پارک شد و رؤیای آنان هم به باد رفت. این قبایل اکنون تحت لوای خودمختاری با دولت مخالفت می‌کنند. مخالفان در تبعید هم در خیال خام پیاده‌سازی‌ الگوی مدرنیته و دمکراسی غربی در جامعه‌ای یکسر سنتی و قبیله‌ای به کشور بازگشتند اما پس از تکیه بر جای قذافی بود که دریافتند از خیال تا واقعیت راهی بس دراز است و با سلاح و افراد مسلح نمی‌توان سخن از دمکراسی راند.

علاوه بر این دو عنصر داخلی، 2‌طرف برون مرزی هم به میدان منازعه پیوستند: گروه‌های مسلح با تبار و اندیشه القاعده‌ای که از گوشه و کنار کشورهای بحران زده همچون ویروسی به پیکره بیمار لیبی هجوم آورده بودند و در لیبی بستری مناسب برای عملی کردن اندیشه‌های بنیادگرای خود یافته بودند و طرف‌های خارجی هم که در سرنگونی قذافی سهیم بودند، از هم‌تباران قذافی یعنی قطر گرفته تا اروپایی‌هایی نظیر فرانسه و انگلیس، هر کدام با هدفی خاص خود علیه قذافی اقدام نظامی کردند. قطری‌ها امیدوار بودند الگوی نظام‌های اخوانی مسلک را در لیبی پیاده کنند اما تا به امروز چنین نشده است. اروپایی‌ها امیدوار بودند هم چاه‌های نفتی را از کنترل قذافی خارج کنند و هم دیواری محکم دربرابر موج مهاجران غیرقانونی آفریقا به سوی کشورهایشان ایجاد خواهند کرد اما نظام بر سرکار آمده پس از قذافی تاکنون نتوانسته این اهداف را محقق سازد و بیش از همه‌‌چیز درگیر با القاعده است. شاید امروز غربی‌ها دریافته‌اند که وجود قذافی از نبودش بهتر است؛ شاید اگر قذافی اکنون در رأس هرم قدرت در لیبی بود، نه سفیری آمریکایی کشته می‌شد، نه وزارتخانه‌ای به کنترل گروه‌های مسلح درمی‌آمد و نه چاه و بندر نفتی تعطیل می‌شد و کشتی‌های نفتی پس از بارگیری، به آرامش آب‌های مدیترانه، از بنادر نفتی لیبی عازم فرانسه و دیگر کشورهای ساحلی اروپا می‌شدند.

دخالت این 4 عنصر، ناآرامی‌ها و معضلاتی را برای لیبی رقم زد که دست‌کم تا به امروز این کشور درگیر آنهاست. بخشی از این مشکلات سیاسی است و سیاست با مسائل دیگری نظیر امنیت و اقتصاد گره می‌خورد.سیاست در لیبی با مشکلات فراوانی مواجه است. در روزگار قذافی اساسا حزبی وجود نداشت و هر آنچه بود تحت عنوان کمیته‌های مردمی انجام می‌شد. پس از سقوط قذافی هر کدام از نیروهای تأثیرگذار در انقلاب، کوشیدند تا سهمی از قدرت به‌دست آمده را تصاحب کنند و از آن زمان هم مخالف‌خوانی‌ها آغاز شد. برخی از گروه‌ها با گرایش اسلامگرایی چنان تیشه به ریشه لیبرال‌ها زدند که آنان را از مسند قدرت به زیر کشیدند. این تقابل، نشان می‌داد که حوزه سیاسی در لیبی روزهای ناآرامی را از سرخواهد گذراند. اختلاف بر سر تشکیل دولت، تهدیدات حزب اسلامگرای اخوانی‌تبار‌ در خروج از دولت، استعفای وزیر کشور و معاون نخست‌وزیر بخشی از شکنندگی ساختار سیاسی کشور را نشان می‌دهد. آیا قطار استعفاها و عزل و نصب‌ها به‌راهش ادامه خواهد داد؟ دل آشوبی‌های ساختار قدرت در لیبی با آن بی‌تجربگی‌های دولتمردان می‌تواند این پرسش را پاسخ دهد.

از دولتی که چنین به درد و رنج منازعه سیاسی گرفتار است، نمی‌توان انتظار ایجاد شبکه امنیتی قوی‌ای را داشت. امروز ناامنی حرف نخست را در لیبی می‌زند. از جنوب تا شمال و از شرق تا غرب آن تبدیل به عرصه‌ای فراخ و گسترده برای جولان دادن‌های انقلابیون سابق و گروه‌های مسلح است. قوی‌ترین این گروه‌ها، مجموعه‌های وابسته به القاعده‌اند که تاکنون توانسته‌اند از رهگذر کشتن سفیر آمریکا در بنغازی، منفجر کردن خودروهای بمبگذاری شده مقابل سفارتخانه‌ها و کنسولگری‌ها و به‌دست گرفتن کنترل شماری از وزارتخانه‌ها ساختار امنیتی کشور را متزلزل کنند. در هفته‌های گذشته سازمان عدالت و توسعه حقوق بشر اعلام کرده بود که هزاران نفر از افراد القاعده از پاکستان و افغانستان به لیبی وارد شده و در بنادر آن و شهر مصراته مستقر شده‌اند و این شهر به مقر القاعده تبدیل شده است.

در بخشی دیگر از کشور هر از‌گاهی نوای خودمختاری سر داده می‌شود و زمزمه‌ها درباره تقسیم لیبی هر روز رساتر می‌شود. طی روزهای گذشته هم کماندوهای آمریکایی با ورود به کشور یکی از مظنونان به عضویت در القاعده را بازداشت کردند و بردند.

کشوری که بالاترین مقام اجرایی‌اش را از قلب پایتخت می‌ربایند، کنترل وزارتخانه‌هایش را در ظرف چند ساعت به‌دست می‌گیرند، چاه‌های نفتی‌اش را یک به یک از کار می‌اندازند، بنادر نفتی‌اش را تعطیل می‌کنند و در جنوبش القاعده برای اعزام نیرو به سوریه پادگان تشکیل می‌دهد، نمی‌توان به امنیتش دل بست. امنیت در لیبی طمع خام‌اندیشان است. یکی از اصلی‌ترین علل این امر همان اختلاف نظر طرف‌های داخلی و خارجی مخالف قذافی است. هدف بلندمدت هرکدام متفاوت بود و اکنون که به همدیگر رسیده‌اند، آنچه قربانی می‌شود امنیت است.

نه نظام قذافی و نه حاکمیت امروز لیبی نتوانستند و نتوانسته‌اند امید و آرزوهای ملت لیبی را محقق سازند. آیا آلترناتیوی را برای لیبی باید توصیه کرد؟ نظریه‌پردازان نظر می‌دهند. اما ناامنی و بیماری سیاسی و اقتصادی در لیبی می‌تواند کیان و گفتمان بسیاری از نظریه‌پردازی‌ها و خیال‌پردازی‌ها درباره لیبی پس از قذافی را زیر سؤال ببرد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد