سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

تحلیل های سیاسی روز

 

تلویزیون دولتی انگلیس: رفسنجانی، ایران را به سمت آمریکا می‌برد/ بنی‌صدر: هاشمی درست می‌گوید
 
 

ابوذر هادی‌پور - گروه سیاسی: امروز آغاز رسمی ثبت‌نام کاندیداهای ریاست جمهوری دوره یازدهم است و رصد رسانه‌های بیگانه و ضد انقلاب نشان می‌دهد با نزدیک شدن به انتخابات انعکاس اخبار انتخاباتی نیز در این رسانه‌ها شدت گرفته است. با این حال حمایت علنی رسانه‌ها و شخصیت‌های ضدانقلاب از کاندیداتوری اکبر هاشمی رفسنجانی نکته جالب توجهی است که انتظار می‌رود در روزهای آتی و با مشخص شدن کاندیداتوری وی افزایش یابد.

به گزارش رجانیوز، بی‌بی‌سی فارسی که در انتخابات ریاست جمهوری دوره قبل نقش محوری را برای ساماندهی و خط دهی به رسانه های حامی میرحسین موسوی بر عهده داشت، این روزها حمایت خود را از هاشمی علنی کرده است.

رسانه دولتی انگلیسی در مطلبی با اشاره به احتمال حضور هاشمی رفسنجانی همانند رسانه های داخلی حامی وی نوشته است :  امکان به میدان آمدن آقای هاشمی به عرصه انتخابات کل جناح محافظه کار را بشدت به هراس انداخته است. این رسانه سپس ادامه داده است: این آقای رفسنجانی خواهد بود که گره رابطه با آمریکا را باز خواهد کرد، چون ادامه وضع موجود می تواند ایران را به سطح عراق در دهه ۱۹۹۰ (پس از حمله به کویت) تنزل دهد و تجربه تلخ کشته شدن هزاران کودک عراقی از سوتغذیه شاید چیزی نباشد که ایرانیان به آن رضایت دهند و دامنه نارضایی هایی گسترده کنونی می تواند تکراری از مدل های مختلف بهار عربی در ایران را رقم بزند.

در ادامه گزارش بی‌بی‌سی فارسی آمده است: هاشمی رفسنجانی سهم زیادی در سیاست های مختلف جمهوری اسلامی ایران ایفا کرده و از تیغ انتقاد و فراتر از آن مصون نبوده و نخواهد بود، اما وضع در جمهوری اسلامی ایران اکنون به نقطه ای رسیده که آمدن هاشمی رفسنجانی، این بار با همه دفعات قبل متفاوت خواهد بود، اگر بیاید.

البته دایره حمایت از هاشمی رفسنجانی در نیروهای ضدانقلاب آنقدر گسترده شده که ابوالحسن بنی صدر مخالف روزهای اول انقلاب هاشمی نیز در آن قرار می گیرد.

ابوالحسن بنی صدر اخیرا با اشاره به وضعیت ایران در آستانه انتخابات درباره یک «غائله» دیگر در ایران به بهانه «خاتمی یا یک نفر دیگر» و «آوردن مردم به خیابان» اظهارنظر کرده است. وی با تاکید بر ایجاد یک غائله انتخاباتی، وضع فعلی کشور را بغرنج دانسته و برای این ادعای خود به اظهارات هاشمی رفسنجانی استناد کرده است. بنی صدر در این باره می گوید: شما در ایران با وضعیتی مواجه هستید که آقای هاشمی رفسنجانی به درستی می گوید«این رژیم در بن بست است.»

ابوالحسن بنی صدر در ادامه، نسخه ای متفاوت ارائه می دهد. به اعتقاد او به جای حضور در انتخابات به بهانه خاتمی یا ... و سپس اعتراضات خیابانی به بهانه تقلب، باید انتخابات تحریم شود؛ آنگاه اعتراضات خیابانی پس از انتخابات کلید بخورد. بنی صدر برای توجیه این استدلال خود، اظهارات خاتمی را مبنی به تقیدش به ولایت فقیه یادآوری می کند و می گوید نمی توان به بهانه کسی که صراحتا می گوید معتقد به ولایت فقیه است، به خیابان ها آمد: «اول از همه، خود آقای خاتمی، آب پاکی را روی دست شما ریخت چون دو، سه روز قبل اعلام کرد: «من معتقد به ولایت فقیه هستم، اگر هم بیایم در این محدوده می آیم.» شما می گویید اگر بیاید و... در حالی که او از همین اول می گوید این اگر تحقق ندارد!»

وی بلافاصله هاشمی را هم مثال می زند. به عبارتی وی هاشمی را دقیقا در همان پروسه تجمعات خیابانی تعریف کرده و در ردیف خاتمی به عنوان بهانه های آشوب دانسته است. با این حال او معتقد است هاشمی نیز نمی تواند کاندیدا شود. بنی صدر در این باره می گوید: آقای هاشمی رفسنجانی هم که گفت «آمدن من فایده ای ندارد، برای اینکه بن بست است.»

بنی صدر که خاتمی و هاشمی را همردیف یکدیگر برای تکمیل پازل پروسه انتخابات 92 و ایجاد یک غائله دیگر می داند؛ نسخه ای متفاوت ارائه می دهد. بنی صدر معتقد است به جای حضور پای صندوق های رای به بهانه خاتمی یا هاشمی، باید انتخابات تحریم شود؛ آنگاه به بهانه تحریم؛ غائله 92 با حضور در خیابان ها کلید بخورد. بنی صدر در این باره می گوید: «تحریم فعال» کاری است که شما مردم ایران می توانید انجام دهید تا بن بست گشوده شود ...».

اینکه بنی صدر معتقد است هاشمی رفسنجانی قطعه ای از پازل طراحی شده 92 برای ایجاد غائله علیه نظام است، صحت این ادعا با نوع نقش آفرینی هاشمی در عرصه سیاسی کشور مشخص می شود ، تنها 39 روز به انتخابات ریاست جمهوری باقی مانده است.

 

 

رصد دقیق انتخابات ریاست جمهوری ایران توسط صهیونیست‌ها؛
اسرائیل، پالس تعدیل در سیاست خارجی کاندیداها را چگونه تحلیل می‌کند؟

مهدی جهانتیغی - گروه بین‌الملل: طی روزهای اخیر منابع غربی یک خط رسانه ای دنبال کردند که خلاصه ترین پیامی که می خواستند به افکار عمومی منتقل کنند این بود که حمایت نظامی واشنگتن از اسرائیل به صورت یک قانون الزام آور در داخل این کشور توسط کنگره تبدیل خواهد شد و همچنین آمریکا تسلیحات و امکانات نظامی در اختیار رژیم صهیونیستی را طی یک معامله نظامی بزودی  قرار  خواهد داد که این رژیم را قادر خواهد کرد که به تاسیسات هسته ای ایران نیز حمله موفقیت آمیز داشته باشد.

به گزارش رجانیوز،  این خط رسانه ای توسط فاکس نیوز نیز کامل شد و این رسانه نزدیک به صهیونیست های افراطی نیز نوشت: ارتقای بزرگترین بمب نابودکننده استحکامات زیر زمینی پنتاگون می تواند یک هدف را در ذهن داشته باشد و آن نابود کردن تجهیزات هسته‌ای ایران است که در شمال این کشور در زیر کوه‌ها ساخته شده است. این بمب که بیش از 13600 کیلوگرم وزن دارد قدرتی دارد که می‌تواند پنهان‌ترین سایت‌های هسته‌ای ایران را نابود کند. این بمب حدود یک سوم بزرگتر از بمب موسوم به MOAB (مخفف مادر تمام بمب‌ها) با وزن حدود ده تن است.
 
در ادامه این گزارش نیز آمده است: پنتاگون این بمب را طراحی دوباره کرده و در آن تغییراتی داده که ب‌تواند بیشتر در عمق نفوذ کند که به آن این توان را می‌دهد که عمیق‌ترین و پنهان‌ترین تاسیسات هسته‌ای ایران را نابود کند. به عقیده مقامات آمریکایی این سلاح اسرائیل را مطمئن می کند که آمریکا اجازه نخواهد داد ایران به سلاح هسته‌ای دست پیدا کند و در ضمن اینکه اسرائیل به تنهایی از پس این کار برنمی‌آید. مقامات آمریکا تصاویر ویدیویی از نسخه قدیمی‌تر این بمب را به رهبران نظامی و غیرنظامی اسرائیل نشان داده‌اند. این بمب ابتدا چند اینچ در محل هدف فرو می‌رود و سپس زیر زمین منفجر می‌شود. در نسخه جدید قدرت آن تقویت شده است. این سلاح اجازه حمله به تاسیسات هسته‌ای فردو را به آمریکا می‌دهد. این تاسیسات زیر یک کوه در نزدیکی قم قرار دارد که در گذشته غیرقابل نفوذ به نظر می‌رسید. در ژانویه 2012 مقامات آمریکا گفتند فکر نمی‌کنند بزرگترین بمب هایشان هم بتواند به این تاسیسات نفوذ کند. به گفته سازنده بمب، این سلاح مجهز به سیستم جی‌پی‌اس است و بیش از 2400 کیلوگرم مواد منفجره حمل می کند؛ حدود 6 متر طول دارد و مخصوص نفوذ به تجهیزات بتنی و تونل‌ها ساخته شده است.
 
پنتاگون اعلام کرده 20 بمب از این نوع سفارش داده که تعدادی از آنها در پاییز تحویل داده شده و به دلایل امنیتی تعداد آنها عنوان نمی‌شود. در تاریخ دوم اوت 2011 نیروهای هوایی قراردادی برای هشت بمب دیگر بست که به این معنی است که بعید است تاکنون بیش از 12 بمب در اختیار داشته باشد.
 
در همین حال در کنار امتداد این خط رسانه ای طی روزهای اخیر پس از دو حمله رژیم صهیونیستی به خاک سوریه در ذیل همین خط رسانه ای منابع متعدد غربی این حمله را فرستادن پیام به ایران از طرف اسرائیل عنوان کردند. گرچه اسرائیلی ها همواره برای پرنگ کردن گزینه معتبر نظامی تلاش می کنند که خود را بازگیرانی غیرقابل پیش بینی نشان بدهند ولی در مقطع زمانی فعلی این موضوع اهداف دیگری را نیز دنبال می کند.
 
یک ارزیابی اطلاعاتی از اقدامات راهبردی امنیتی و رسانه ای اسرائیل را طی روزهای اخیر رصد کرده سرفصل های ذیل را برآورد می کند:
 
الف: رژیم صهیونیستی به منظور تعدیل کردن سیاست خارجه ایران طی دو سال اخیر تلاش فراوانی کرده که گزینه جنگ را در مقابل رهبران ایران همواره پررنگ نشان بدهد. طبق این راهبرد بر اساس یک جدول زمانی مشخص اسرائیلی ها قرار بود تا زمان انتخابات ایران به اوج خود برسانند. استراتژی گام به گام رهبر معظم انقلاب در مواجه با گزینه نظامی اسرائیل از همطراز کردن تهدید در مقابل تهدیدات و سپس در ازای تهدید کردن موجویدت اسرائیل را نشانه گرفتن تاحدود فراونی این گزینه را به محاق برد. با این وجود صهیونیست ها همچنان طبق این برآورد و محاسبه در مواجه با ایران اقدام می کنند.
 
ب: حملات بی سابقه به سیاست خارجه دولت – البته روند انقلابی دولت در حوزه بین اللمل نه برخی حاشیه سازی های جریان انحرافی-  و همچنین مشخصا اظهار نظر درباره هولوکاست و همچنین مواضع خاکستری پسند درباره مذاکره با آمریکا از طرف برخی گروه ها و کاندیداها امید به تاثیرگذاری بر انتخابات ایران را نزد صهیونیست ها پررنگ تر کرده است. صهیونیست ها چنین برآورد کردند که پررنگ نشان دادن گزینه جنگ احتمالا علاوه بر آنکه می تواند افکار عمومی درداخل ایران را تحت تاثیر قرار بدهد فضاسازیی را بوجود می آورد که بیشتر سیاسیت خارجه دولت – مواضع شدید ضد صهیونیستی-  و همچنین بحث هولوکاست را زیر سوال برود.
 
ج: صهیونیست ها  رادیکال کردن انتقاد از سیاسیت خارجه دولت – انقلابی بودن در حوزه روابط بین اللمل-  توسط کاندیداهای ریاست جمهوری را منتهی به تعدیل مواضع دولت آینده میدانند و به همین دلیل از هر گونه تعدیل در مواضع ضد صهیونیستی در محافل داخلی ایران در بالاترین سطح رسانه ای استقبال می کنند.
 
د: برآورد مقامات اطلاعاتی اسرائیل این است که در افکار عمومی سیاست خارجه دولت فعلی همان سیاست انقلابی می باشد و در صورتی که نقد از آن عادی شود  افکار عمومی در ایران نسبت به مواضع همسو با غرب در آینده از طرف برخی اشخاص حکومتی حساسیت کمتری در آینده نشان خواهند داد.
 
ه: برآورد اطلاعاتی صهیونیست ها حاکیست که انتقاد از سیاست های انقلابی در سیاست خارجه منجر به تصمیم سازی برای مردم به انتخاب گزینه های متمایل و اهل سازش با غرب خواهد شد.
 
 
 
 
دو طیف از سلفی ها

سعدالله زارعی 

در مورد «سلفی ها» در کشور ما سوءتفاهمات زیادی وجود دارد، این سوءتفاهم از دایره و گستره آن تا مثبت یا منفی بودن آن گسترده است. از این رو گاهی سلفی ها معادل «تندروهای مذهبی» خوانده می شوند و گاهی سلفی ها را هواداران ایجاد حکومت اسلامی می خوانند در همان حال بعضی گمان کرده اند همه سلفی ها دارای افکار و روش های مشترک هستند اما واقعا نه می توان الزاما سلفی را «رادیکال» دانست و نه این که همه سلفی ها از یک نوع اندیشه و روش تبعیت می نمایند.

سلفی ها تقریبا در همه مذاهب و نحله های اسلامی و احیانا مسیحی، یهودی و... وجود دارند و بطور کلی به دو دسته تقسیم می شوند، سلفی های معتقد به مبانی، اصول و سنن دینی و سلفی های قشری و ظاهرگرا که دین را ابزاری برای دستیابی به قدرت می دانند. دسته اول در واقع در اعتراض به آنچه بعد از دوره «سلف صالح»- که از نظر این دسته از اهل سنت دوره حلقه اول صحابه می باشد- روی داده و سبب کنار گذاشته شدن دین از متن حکومت و جامعه شده است، بر بازگشت به آن دوره تاکید می کنند، اما در عین حال این دسته از افرادی که سلفی خوانده شده اند، کمتر به آنچه طی قرون گذشته روی داده و مصالح و اولویت ها و روش ها را در مواردی تغییر داده است توجه کرده و علاوه بر آنکه مثل بقیه مسلمانان که انجام حدود و فرایض را لازم می دانند، نوعی دلبستگی غیرلازم به روش ها و رویکردها نیز دارند. به عنوان مثال جریان ترابی و المهدی در سودان و جریان بلحاج و مدنی در الجزایر که در دهه 1360 فعال بودند، از این دسته اند. البته در کنار این دسته گروه ها، افراد و جریانات دیگری وجود دارند که به میزانی که به اصول و سنن دینی دلبستگی دارند، مقتضیات زمان را نیز می شناسند طیف های مختلف اخوان المسلمین نوعا از این دسته به حساب می آیند.
دسته دیگر سلفی هایی هستند که محور و مبنای حرکت آنان «قدرت» است و برای رسیدن به این مهم نوعا اصول اخلاقی اسلام را نادیده می گیرند. طالبان و القاعده نمونه هایی از این نحله محسوب می شوند. نگرش این گروه به دین نوعی نگرش ماکیاولیستی و «اصالت قدرت» است از این رو این ها کاری به جنس مانع سر راهشان ندارند شیعه باشد یا سنی، یک گروه قدرتمند باشد یا مردم عادی اگر «مانع» تلقی شدند، از میان برمی دارند.
براین اساس امام خامنه ای در خطبه های نماز جمعه(14/11/90) اصل سلفیت را الزاما مردود نمی دانند و آنان را به دو گروه تقسیم می نمایند و خطاب به سلفی ها می فرمایند «سلفی گری اگر به معنای اصولگرایی در کتاب و سنت و وفاداری به ارزش های اصیل و مبارزه با خرافات و انحرافات و احیاء شریعت و نفی غربزدگی باشد، همگی سلفی باشید و اگر به معنای تعصب و تحجر و خشونت میان ادیان و مذاهب اسلامی ترجمه شود، با نوگرایی، سماحت و عقلانیت- که ارکان تفکر و تمدن اسلامی اند- سازگار نخواهد بود و خود باعث ترویج سکولاریزم و بی دینی خواهد شد.»
از یک منظر می توان همه گروه های مذهبی سنی را سلفی دانست چرا که تقریبا همه آنان به نوعی خواستار اعاده مجد اولیه اسلام هستند و بر ایثار در این راه تاکید می نمایند. با این توضیح حزب عدالت و توسعه ترکیه که دین گرایی لیبرالیزه شده را به تماشا گذاشته است هم سلفی به حساب می آید، اخوانی های مصر نیز در این زمره قرار می گیرند و حتی جنبش های اسلام گرا در فلسطین نیز به این اندیشه منتسب می باشند. پس چاره ای نداریم جز اینکه در تقسیم بندی، خطوط فصل و وصل اینها را مشخص نمائیم.
سلفی گری به اعتبار نفی غرب زدگی و تلاش برای احیاء شریعت به انقلاب اسلامی ایران بسیار نزدیک می باشد اما بخش هایی از آنان به اعتبار قشری گرایی و عقل ستیزی در نقطه مقابل انقلاب اسلامی ایران به حساب می آیند. از چهره های گذشته عرب، سید قطب در زمره اندیشمندان دسته اول و رشیدرضا در زمره اندیشمندان سلفی دسته اول و دوم به حساب می آیند. کما اینکه خیرت شاطر و ملا عمر در زمره اندیشمندان سلفی دسته دوم به حساب می آیند. اخوان تحت رهبری شاطر در مصر امروزه کم یا بیش همان نقش سید قطب را دنبال می نمایند.
اما اگر بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که آیا باید بیشتر از لائیک های هوادار ایران در جهان عرب حمایت کرد و یا از مذهبی هایی که سنی و از فقه ناهمخوان با شیعه برخوردار هستند؟ این سوال ساده و در عین حال پاسخ به آن دشوار است. واقعیت این است که لائیک ها هیچگاه نمی توانند متحد یک انقلاب عمیقا دینی به حساب آیند آنان ممکن است بصورت تاکتیکی و موردی در کنار ما قرار بگیرند و کمکی بکنند و کمک هایی بگیرند ولی دست آخر بخصوص در «اهداف راهبردی» کنار ما نمی مانند کما اینکه تاکنون نمانده اند. البته ما در سیاست جاری خود نباید لائیک ها را نادیده گرفته و از ظرفیت های آنان در حوزه سیاست خارجی کمک نگیریم در میان لائیک ها هم گروه های مبارز با سابقه ای طولانی وجود دارند که باید مورد توجه قرار بگیرند اما باید بدانیم که آنان در اصلی ترین وظیفه ما در حوزه سیاست خارجی که- مثل هر کشوری- گسترش نفوذ و منافع ملی و حاکمیت اسلام است، با ما همراه نخواهند شد.
اما نیروهای هوادار حاکمیت ارزش ها و احکام اسلامی، طبیعی ترین متحدهای ما در محیط خارجی به حساب می آیند و می توان با آنان به «اتحاد راهبردی» رسید و البته باید این را بدانیم که میان ما و آنان در مورد اهداف، نیات و عملکرد سوءتفاهم ها و نیز اختلافاتی وجود دارد که تا درباره این ها نتوانیم به توافق برسیم، به اتحاد راهبردی نخواهیم رسید. البته این سوء تفاهمات فقط میان جمهوری اسلامی و اسلام گرایان سنی نیست، میان بقیه طوایف هم هست. بعنوان مثال زیدیه و اسماعیلیه دو گرایش از شیعه و پاره تن شیعیان به حساب می آیند و به عبارتی می توان آنان را «یتیمان آل محمد-ص-» یعنی کسانی که از خانه پدری خود دور افتاده اند، خواند. اما آیا هم اینک حوزه های علمی و سایر مراکز مذهبی ما با علما و مراکز مذهبی زیدیان و اسماعیلیان مراوده کافی دارند و یا این دو گروه از شیعه به اندازه ای که باید به کانون های شیعی در قم، نجف و... متصل هستند؟
نباید تردیدی در این موضوع داشته باشیم که بخش اعظم آنان که در جهان اسلام سلفی خوانده می شوند و بخصوص غرب و رژیم های وابسته به آن در منطقه سعی در به تقابل کشاندن آنان با ایران و جنبش بیداری اسلامی دارند، متحد طبیعی ما به حساب می آیند. ما در اساس و بنیان های دینی با آنان اختلاف عمیقی نداریم و البته دنبال این هم نیستیم که اختلافات عقیدتی خود را با آنان حل و فصل کنیم این اختلافات در طول بیش از هزار سال بوده و ممکن است هزار سال دیگر هم بماند. ما می توانیم با آن دسته از سلفی هایی که ریختن خون مسلمانان را حرام می دانند که اکثر آنان چنین اعتقادی دارند همکاری کنیم. ما می توانیم با آن دسته از سلفی هایی که برای از میان برداشتن سیطره غرب تلاش می کنند، همکاری کنیم. ما می توانیم با این سلفی ها برای آزادی فلسطین و دهها مقوله مشترک دیگر همکاری نماییم. اما البته گروه های دیگری هم هستند که درست یا غلط سلفی خوانده می شوند نظیر «القاعده» و «وهابی ها» که به هیچ وجه ما نمی توانیم با آنان در یک صف بایستیم. این گروه های تکفیری که فقط دشمن شیعیان نیستند بلکه در بسیاری از موارد با اهل سنت نیز در ستیز می باشند، جز فساد در میان مسلمین کاری نمی کنند و اقدامات آنان جز به نفع دشمنان اسلام تمام نمی شود. جالب این است که این تکفیری ها در سوریه بنام بازگرداندن مجد شام در دوران بنی امیه، خون مسلمانان شیعه و سنی را می ریزند اما به سوی رژیم صهیونیستی که سرزمین های مقدس اسلام را به وحشیانه ترین وجه اشغال کرده و 70 سال است که شعله های خشم را در دل مومنین برافروخته، یک گلوله شلیک نمی کنند.
سلفی ها دارای آبشخور واحدی نیستند و در هر کشور با کشور دیگر تفاوت دارند و نقطه کانونی هم برای پیوستگی و تغذیه ندارند از این رو حکایت آنان در هر نقطه ای تا حد زیادی با نقطه دیگر تفاوت می نماید بر این اساس ما نمی توانیم با یک ادبیات و استفاده از واژه مشترک «سلفی» درباره آنان سخن بگوییم. غرب البته تلاش می کند تا از این «مشترک لفظی» استفاده کند و در نهایت هر نحله اسلام گرا را با استفاده از این واژه- که در تبلیغات استکباری مترادف قتل و انفجار و بی رحمی شده- از میدان بدر کنند و به روند اسلام گرایی لطمه بزنند. البته این تلاشی است که با بیداری و هوشمندی از بین می رود.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد