سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

یک تحلیل فرهنگی

 

پروژه محرمانه تغییر ساختار ذهنی

گروه رسانه و جامعه جهانی عرظهور؛ کافی است اندکی پیگیر انیمیشن‌های روز دنیا باشید، لازم نیست همه‌ی آن‌ها را ببینید. تنها می‌توان با پیگیری مشهورترین فیلم‌های کارتونی جهان سیر داستانی این انیمیشن‌ها را ردیابی کرد. سه نمونه‌ی بسیار مشهور در دو سال اخیر می‌تواند پرده از بازنمایی این روابط در سینمای انیمیشنی غرب بردارد و صد البته جای عملیات در مورد این موضوع، جهان کارتون است؛ چرا که ما به دنبال تأثیر آن بر گروه سنی کودکان و نوجوانان هستیم.
 
غرض نگاهی بدبینانه به ساخته‌های استودیوهای مشهوری مانند پیکسار، دیزنی، آردمن و سونی نیست. چنان که می‌توان کارتون‌هایی اخلاق‌مدار مانند «بالا» را نیز در کارنامه‌ی شرکتی چون پیکسار دید، بلکه قصد ما تنها گزارشی طولی است حاصل مشاهده‌ی سه فیلم کارتونی بسیار مشهور در دو سال گذشته.
 
ابتدا از گیسو کمند شروع می‌کنیم که اندکی قدیمی‌تر است:
 
گیسو کمند

انیمیشن گیسو کمند محصول سال ۲۰۱۰ ایالات متحده‌ی آمریکاست که با بودجه‌ی ۲۶۰ میلیون دلاری توسط شرکت مشهور والت دیزنی ساخته و به بازار عرضه شد؛ این انیمیشن ۱۰۰ دقیقه‌ای در طول دوره‌ی فروش خود، با کسب درآمد ۵۶۷٫۹۲۶٫۵۶۹ دلاری، پرفروش‌ترین انیمیشن سال لقب گرفت و البته نامزد دو جایزه‌ی اسکار ۲۰۱۰ نیز شد. 
 

 
گیسو کمند برگرفته از داستان معروف راپونزل نوشته‌ی برادران گریم، به کارگردانی بایرون هاوارد و ناتان گرنو و تهیه‌کنندگی روی کانلی، جان لستر و گلن کین است.
 
 
داستان گیسو کمند پنجاهمین انیمیشن کلاسیک والت دیزنی است که در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۰ به صورت سه‌بعدی با صرف هزینه‌ی ۲۶۰ میلیون دلاری به عنوان پرخرج‌ترین انیمیشن تاریخ و دومین فیلم پرخرج دنیا بعد از «دزدان دریایی کارائیب: پایان جهان» لقب گرفت و بعد از شیرشاه، به عنوان پرفروش‌ترین انیمیشن تاریخ، بر سر زبان‌ها افتاد.
 
این فیلم داستان شاهزاده‌ای را نقل می‌کند که به دلیل قدرت جادویی موهایش توسط جادوگری دزدیده می‌شود و سال‌ها در برجی محبوس می‌گردد تا جادوگر بتواند به وسیله‌ی قدرت جادویی موهای او جوانی خود را بازیابد؛ جادوگری به نام گاتل که خود را مادر او معرفی می‌کند و با مهربانی فراوان از او مراقبت می‌نماید. تنها سخت‌گیری او به راپونزل این است که به او اجازه‌ی خروج از برج را نمی‌دهد و تنها رؤیای راپونزل این است که در روز تولدش به تماشای فانوس‌های پرنده برود. در این بین، دزدی از راه می‌رسد و به او کمک می‌کند تا از دست مادر زورگوی خود که او را به ناحق! و از شر دزدان در خانه حبس کرده است نجات می‌دهد و او را آزاد می‌کند و در نهایت، مشخص می‌شود این به ظاهر مادر! در حقیقت مادر او نبوده و برای خودخواهی خود راپونزل را در خانه حبس کرده است و تمام دزدان و خلاف‌کارهای شهر از مادرش با او مهربان‌تر رفتار می‌کنند. او شب را در امنیت با یک مرد غریبه در جنگل می‌گذراند و از دست مادر خود می‌گریزد. در انتها، شاهزاده‌ی هجده‌ساله در می‌یابد که دختر گمشده‌ی پادشاه خود اوست و به کمک یوجینِ دزد به پدر و مادر حقیقی‌اش می‌پیوندد و با یوجین ازدواج می‌کند.
 
مسئله اینجاست که حسی که پس از تماشای فیلم برای کودک به جای می‌ماند این نیست که گاتل جادوگری خودخواه بود که به سزای اعمال خود رسید، بلکه مادری مغلوب در ذهن او حک می‌شود که با پس زدن و ترک او می‌توان به آرزو‌ها و رؤیا‌ها و عشقی زیبا دست یافت و ماجراجویی‌های هیجان‌انگیز را پشت سر گذاشت؛ زیرا در سراسر فیلم، با وجود جادوگر بودن مادرخوانده‌ی راپونزل، ما او را زنی مهربان می‌یابیم که حاضر است برای خوشحالی دخترش راهی دور را بپیماید تا برای او رنگ‌های مورد علاقه‌اش را تهیه کند. امنیت راپونزل نیز ما را به یاد زندگی امن و ساکت داستان کلاسیک زیبای خفته می‌اندازد که توسط سه پری مهربان مراقبت می‌شد و همیشه از او می‌خواستند با غریبه‌ها صحبت نکند و از منزل دور نشود!
 
 
حسی که پس از تماشای فیلم برای کودک به جای می‌ماند این نیست که گاتل جادوگری خودخواه بود که به سزای اعمال خود رسید، بلکه مادری مغلوب در ذهن او حک می‌شود که با پس زدن و ترک او می‌توان به آرزو‌ها و رؤیا‌ها و عشقی زیبا دست یافت و ماجراجویی‌های هیجان‌انگیز را پشت سر گذاشت.
 
شجاع


 
انیمیشن شجاع (Brave) محصول شرکت پیکسار است که در ۲۲ June سال ۲۰۱۲ توسط شرکت والت دیزنی به بازار آمد. این مجموعه در ژانر اکشن و ماجراجویانه به مدت ۹۳ دقیقه است. این پویانما در کشور آمریکا در بازه‌ی زمانی ۷ساله و با اختصاص بودجه‌ی ۱۸۵میلیون دلاری ساخته شد. این انیمیشن جوایز امسال گلدن‌گلوب و اسکار را به خود اختصاص داد. این فیلمِ کارتونی هفتمین فیلم پرفروش دنیا در سال گذشته بوده است. 
 
قصه‌ی این انیمیشن در جزایر اسکاتلند اتفاق می‌افتد که روایتگر داستان زندگی شاهدختی کماندار به نام «مریدا» است که با رد سنت‌های کهن سرزمین خود موجب ایجاد هرج‌ومرج در قلمرو پادشاهی پدرش می‌شود. او برای رسیدن به اهدافش به طلسم و جادو پناه می‌برد و مادر خود را که مانع آزادی‌های اوست، به یک خرس تبدیل می‌کند؛ اما در ادامه متوجه اشتباه خود می‌شود و با بهره‌مندی از توانایی‌های خود در رزم به جبران اشتباهاتش می‌پردازد. در نهایت، مادر مریدا نیز به اشتباه خود در محدود کردن دختر جوانش پی می‌برد و هر دو با عذرخواهی از یکدیگر به درک متقابل می‌رسند و در نهایت مریدا به زندگی آزادانه‌ی خود دست می‌یابد. بر خلاف معمول این جنس داستان‌های شاهانه‌ی کلاسیک، در این فیلم اثری از جریان عشقی برای قهرمان داستان نیست.
 

جالب اینجاست که دختری چون مریدا، که در راه آزادی خود و فرار از ازدواج حاضر است مادر خود را به خرس تبدیل نماید، شجاع خوانده می‌شود و مشکل اصلی اینجاست که کودک نه تنها از پشیمانی مریدا اثری نمی‌پذیرد، بلکه آنچه پس از تماشای فیلم در خود می‌یابد آرزوی آزادی مریداست و جسارت او که برای یک زنان آینده، که در سنین کودکی و نوجوانی هستند، بسیار جذاب است.
 
هتل ترانسیلوانیا


 
این فیلم کارتونی به کارگردانی گندی تارتاکووسکی و به نویسندگی پیتر بینهام و با صداپیشگی آدام ساندلر، کوین جیمز، سلنا گومز و… با همکاری استودیو آردمن و سونی پیکچرز ساخته شده است. این فیلم نامزد دریافت اسکار و گلدن‌گلوب شد که هر دو را به انیمیشن شجاع باخت. این انیمیشن شانزدهیم فیلم پرفروش دنیا در سال گذشته بوده است.
 
هتل ترانسیلوانیا داستان دراکولایی است که سال‌هاست منزوی شده است تا دخترش میویس را از خطر انسان‌ها حفظ کند، زیرا به همسر مرحومش چنین قولی داده است. بنابراین برای محافظت از او هتل ترانسیلوانیا را می‌سازد. این هتل مکان امنی است که سال‌هاست هیچ انسانی درون آن پا نگذاشته است و مکانی است برای تفریح هیولاهای گوناگون که همه‌ی هیولاهای کلاسیک هستند؛ از جمله: گرگینه، فرانک اشتاین، زامبی‌ها، مرد نامرئی و…

در صدو‌هجدهمین سالگرد تولد او، که دختری جوان شده است، پدر ناچار است به قول خود، که گشت‌و‌گذار میویس در سرزمین انسان‌هاست، عمل کند. بنابراین او را فریب می‌دهد و با ساختن دهکده‌ای تقلبی او را متقاعد می‌کند که انسان‌ها خطرناک هستند. در همین بین انسانی به نام جاناتان، که پسری جوان و طبیعت‌گرد است، از راه می‌رسد و بر خلاف میل دراکولا رابطه‌ای حسی بین او و دخترش شکل می‌گیرد. او مدتی وانمود می‌کند که جاناتان نیز یک هیولاست. جاناتان با طبع خوش‌گذران خود دنیای هیولاها و به خصوص میویس را دگرگون می‌کند، اما خون‌آشام از او می‌خواهد بگذارد دخترش در امنیت پیش خودش بماند. جاناتان هم به او احترام می‌گذارد و دست رد به سینه‌ی میویس می‌زند؛ اما وقتی پدر متوجه می‌شود که میویس و جاناتان درگیر رابطه‌ای عشقی شده‌اند و همسرش نیز برای تولد ۱۱۸ سالگی او برایش کتابی با آرزوی عشق به جای گذاشته است. بنابراین از راندن جاناتان پشیمان می‌شود و در پی او می‌رود و یک کوله‌پشتی بزرگ برای ماجراجویی‌های بزرگ به همراه جاناتان به او هدیه می‌دهد و در نهایت شاهد بوسه و شادی آن‌هاست و در پایان همه شاد و رقصان و آوازخوان جشن می‌گیرند.

 
آنچه در پایان در ذهن مخاطب نقش می‌بندد حق به جانب بودن نوجوان برای کشف دنیاهای تازه است و عذرخواهی‌ای که پدر میویس از او و جاناتان می‌کند و به آن‌ها می‌گوید که باید به دخترش اجازه می‌داد خود دنیا را کشف کند و عشق را تجربه نماید.
 
آنچه در پایان در ذهن مخاطب نقش می‌بندد حق به جانب بودن نوجوان برای کشف دنیاهای تازه است و عذرخواهی‌ای که پدر میویس از او و جاناتان می‌کند و به آن‌ها می‌گوید که باید به دخترش اجازه می‌داد خود دنیا را کشف کند و عشق را تجربه نماید!
 
روابط والدین و فرزندان در این سه اثر
 
· «گیسو کمند» رابطه‌ی یک مادر و دختر را نشان می‌دهد که هرچند مادر واقعی راپونزل نیست، اما همیشه از او مراقبت کرده و با او مهربان بوده است. راپونزل از او می‌خواهد که از برج برود و نورهای پرنده‌ای را که در سالروز تولدش پرواز می‌کنند تماشا کنند و می‌گوید که دختری ۱۸ساله است و می‌تواند از خود مراقبت کند؛ اما مادر با او مخالفت می‌نماید و مردم بیرون از برج را وحشی و آسیب‌زننده توصیف می‌کند. در نهایت، راپونزل با فریب دادن مادر خود، با یک دزد همسفر می‌شود تا به تماشای فانوس‌های پرنده برود و در این سیر متوجه می‌شود که این مردم تبهکار اتفاقاً در زیر لایه‌ی خشن خود قلبی مهربان دارند، بر خلاف مادرش که در زیر ظاهر زیبا قلبی خودخواه دارد. اما تا پایان فیلم بر راپونزل آشکار نمی‌شود که گاتل مادر حقیقی او نیست و تنها یک جادوگر است که او را دزدیده است. رفتار راپونزل با پدر و مادر حقیقی‌اش چندان به نمایش در نمی‌آید و بعد از سالیان سال دوری چندان هم انتظار بدرفتاری نمی‌رود، اما مخاطب کم‌سن‌وسال این فیلم نه تنها پیام فیلم را غلبه‌ی نیکی بر بدی نمی‌یابد، بلکه به طور ناخودآگاه دست به مقایسه‌ای خفیّ در درون خود بین محدودیت‌های خود و امر و نهی مادران با محدودیت‌های راپونزل و ستم گاتل می‌زند و خود را از والدینش دورتر و دورتر می‌یابد.
 
نویسنده قصد تزریق معنا و بدبینی ندارد، اما قضاوت را به عهده‌ی خواننده می‌گذارد که خود از روی ظاهر شرقی و چشم و ابروی مشکی و شنل کلاه‌دار گاتل و محدودیت‌هایی که برای دخترش می‌گذارد، قضاوت کند که او شبیه کدام دسته از مادران دنیاست.
 
· در «شجاع»، رابطه‌ی پرنسس مریدا و مادرش به طور واضحی تیره‌وتار است. از کودکی، مادر به دختر می‌آموزد که یک شاهدخت و الگوی سایر زنان جامعه باشد. لوندی و عشوه‌گری را بیاموزد تا بتواند همسر خوبی باشد و در زمان مناسب ازدواج کند. مادر مریدا زنی است با ظاهری زنانه اما با مدیریتی که شاه، یعنی همسر خود، را از حیّز انتفاع خارج کرده است.
 
مریدا نیز به نوعی دیگر خواستار زیر پا گذاشتن ویژگی‌های زنانه‌ی خویش است و در این امر مادر و دختر تفاهم دارند، اما مریدا خواستار قدرت و جسارت عاری از لطافت مردانه است و آزادی خود را در تشبه به مردان می‌یابد و زیر بار ازدواج نمی‌رود. از همین جا، اختلاف مادر و دختر بالا می‌گیرد و مریدا برای کسب آزادی‌های خود مادرش را به کمک جادو به یک خرس تبدیل می‌کند! و چنین دختری شجاع خوانده می‌شود و جوایز مختلفی را چون اسکار و گلدن‌گلوب درو می‌کند!
 
چه کسی اهمیت می‌دهد که مریدا پشیمان شد و تمام تلاش خود را کرد تا مادرش را به حالت عادی برگرداند؟ آنچه در ذهن مخاطب به جای می‌ماند، تنبیه شدن مادر مریداست که باعث می‌شود به آزادی‌های فردی و سبک زندگی سنت‌شکنانه‌ی دخترش احترام بگذارد.
 
· «هتل ترانسیلوانیا» گویا ظرفیت اختلافات مادر و دختری را تمام‌شده می‌یابد و این بار از بُعد پدر و دختری وارد این جبهه می‌گردد. از ابتدای فیلم، لطف و مراقبت پدر دراک نسبت به میویس بر بینندگان آشکار می‌شود و هر لحظه عمق این رابطه بیشتر به نمایش در می‌آید و توجیه پدر برای محدود کردن فرزندش، که همانا مراقبت از او در مقابل انسان‌هاست، بیشتر روشن می‌شود؛ اما موضوع اینجاست که در این فیلم بر عاطفه‌ی پدر و خودخواهی او تأکیدی نمی‌شود، بلکه محور این است که پدر اشتباه می‌کند. جهان خارج و انسان‌ها آن‌قدر‌ها که فکر می‌کند خطرناک نیستند. 
 

دختر از همان ابتدا به پدر اعتراض می‌کند که چرا نمی‌تواند با جوانان هم‌سن‌وسال خود بگردد و دوستان خانوادگی برای او جذابیتی ندارند.
 
همه چیز حاکی از حس درک نشدن دختر توسط پدرش است، اما رابطه‌ی بین پدر و دختر مسالمت‌آمیز است تا وقتی که مشخص می‌شود جاناتان انسان است نه هیولا. در این بین، باز هم به او ابراز عشق می‌کند و به پدرش می‌گوید به او ربطی ندارد که در حال بوسیدن جاناتان بوده است و وقتی جاناتان به احترام پدر میویس، او را از خود می‌راند سر پدرش داد می‌زند که همه‌اش تقصیر توست! 
 

در نهایت، پدر به دنبال جاناتان می‌رود و چون متنبه شده است! از او و دخترش عذرخواهی می‌کند و وقتی هنگام بوسه‌ی آن دو خشمگین می‌شود سریع عذرخواهی می‌کند و می‌گوید کمی طول می‌کشد تا عادت کند!
 
به نظر می‌رسد که اخلاق روزبه‌روز در فیلم‌های کارتونی کم‌رنگ‌تر شده است. گویا این فیلم‌ها ابزاری شده است برای کاهش سن بلوغ و مهم‌ترین هدف خود را افزایش آگاهی‌های جنسی زودتر از زمان مناسب قرار داده‌اند.
 
جایگاه اخلاق در سه فیلم کارتونی گیسو کمند، شجاع و هتل ترانسیلوانیا کجاست؟
 
به نظر می‌رسد که اخلاق روزبه‌روز در فیلم‌های کارتونی کم‌رنگ‌تر شده است. گویا این فیلم‌ها ابزاری شده است برای کاهش سن بلوغ و مهم‌ترین هدف خود را افزایش آگاهی‌های جنسی زودتر از زمان مناسب قرار داده‌اند.
 
هرچند در انیمیشن شجاع، اخلاقِ خانوادگی است که زیر پا گذاشته می‌شود و رفتار نامناسب یک نوجوان با مادرش شجاعانه خوانده می‌شود؛ اما در دو فیلم کارتونی دیگر، که در این مقاله مورد نقد و بررسی قرار گرفته است، این امر به وفور به چشم می‌خورد.
 
گیسو کمند دختری است که به همراه یک دزد از خانه می‌گریزد و روابط پرخطری را تجربه می‌کند و از مادر به یک مرد غریبه پناه می‌برد، اما این‌ها تنها جلوه‌های ظاهری غیراخلاقی این فیلم است. جلوه‌های پنهانی نیز در این داستان هستند که ناخودآگاه مخاطب را هدف قرار داده‌اند مانند آنچه که در این تصاویر مشاهده می‌کنید:
 

 
در هتل ترانسیلوانیا گذشته از صحنه‌های عاشقانه و بوسه و رقص و… که در عموم انیمیشن‌های جهان غرب عادی شده است، شاهد چندین صحنه هستیم که می‌تواند ذهن کودک را درگیر مسائل جنسی کند.  نمی‌دانم می‌توان به این سادگی فرزندان معصوم را در مقابل چنین هجمه‌ای قرار داد یا نه، اما بیاییم خود به قضاوت بنشینیم و خود فرزندانمان را تحت فیلترینگی اختیاری قرار دهیم، نه آن گونه که الزاماً برایمان تعیین می‌شود، بلکه آن طور که با فرهنگ خانوادگی خود و جامعه‌ی ما همخوانی دارد. چه بسا والدینی که برای ساعتی فراغت از فرزندان آن‌ها را ساعت‌ها در مقابل این هجمه‌ی رسانه‌ای قرار می‌دهند غافل از اینکه همین سرگرمی‌های به ظاهر بی‌خطر روزی فرزندانشان را اگر از آن‌ها نگیرد، در خوش‌بینانه‌ترین حالت بسیار دور خواهد نمود.(*)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد