به نام اسلام؛ به کام کفار/ سلفیها چه میگویند؟
سرویس بین الملل«فردا»: دین اسلام در طول حیات پر افتخار خود با خطرات و چالشهای بزرگی روبرو بوده است. یکی از این خطرات در دوران معاصر فرقه سازی و پدید آمدن شاخههای نوپدید و ساخته دست استعمار است که خصوصاً در قرن نوزدهم رواج یافت. از جمله این فرقهها میتوان به فرقه بابی، وهابی، سلفی و ... اشاره کرد. در این مطلب به معرفی یکی از مهمترین این فرقهها یعنی سلفیها میپردازیم و با اهداف، اعتقادات و چهرههای مهم آنها آشنا خواهیم شد. خاصه اینکه در ماههای اخیر و با بهبود رابطه ایران و مصر سلفیها تلاشهای خود علیه ایران و مذهب تشیع را دو چندان کردهاند شناسایی این نحله ضروری مینماید.
اعتقادات: برداشتی دلبخواهانه از اسلام
سلفیها معتقدند که احکام اسلام در هر دورهای باید همانگونه اجرا شود که در دوران پیامبر اسلام (ص) و صحابه و تابعین انجام میشده است. در دیدگاه سلفیها عقل و منطق مطلقاً هیچ جایگاه و ارزشی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد.
محمد ابوزهره در بیان عقاید این نحله در کتاب تاریخ المذاهب الاسلامیة مینویسد: «هر عملی که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود نداشته و انجام نمیشده است، بعدا نیز نباید انجام شود.» ابن تیمیه (۶۶۱- ۷۲۸. ق) - فقیه و متکلم حنبلی - از این اصل کلی سه قاعده دیگر استخراج و استنتاج کرده است: «۱- هیچ فرد نیکوکاری یا دوستی از دوستان خدا را نباید وسیلهای برای نزدیک شدن به خدا قرار داد ۲- به هیچ زنده یا مردهای پناه نباید برد و از هیچ کس نباید یاری خواست ۳- به قبر هیچ پیغمبر یا فرد نیکوکاری نباید تبرک جست یا تعظیم کرد». به نوعی میتوان این سه مورد را اساس اعتقادات نحله سلفی دانست.
دکتر محمدسعید رمضان البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب «السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی» درباره سلفیه و پیدایش آن میگوید: «سلفیه پدیدهای ناخواسته و نسبتا نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر میشمرد؛ فرقهای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بیمذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرنها تلاش و جستجوی عالمان فرقهها بوده و اندوختهای گران سنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاسداشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخگویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و اسلام بلامذهب را اختیار کرد.»
سلفیها ریشه اعتقادات خود را در نظرات احمد ابن حنبل میدانند اما از تمام اعتقادات او پیروی نمیکنند. در زمان پیدایش و سالهای نخستین این نحله، سلفیها با اشاعره و معتزلیان بحثها و چالشهای زیادی داشتند. البته اختلافات آنها با معتزلیان بیشتر بود چرا که آنها بر خلاف اشاعره و سلفیها از نظرات فیلسوفانی بهره میبردند که به نوعی تحت تأثیر فلسفه یونان بودند.
چهرههای تاثیر گذار: وهابیت ادامه سلفیه
در تاریخ سلفیه تعدادی از شخصیتها وجود دارند که تأثیر بسزایی بر روند این نحله و جنبش انحرافی داشتهاند. مهمترین آنها احمد ابن حنبل است که همانگونه که گفتیم سلفیها نظرات خود را به وی منتسب میکنند. برخی از مورخان و اندیشمندان حنبل را تنها به عنوان یک محدث میشناسند که در ارجاع به احادیث راه مبالغه را میپیموده است و از همین رو وی را فردی سنت گرا و ضد عقل میدانستند. عقاید حنبل تا صد الی صد و پنجاه سال ملاک عمل سلفیها بود که در آن زمان چندان جریان نیرومندی نبودند و به دلایل مختلف رو به افول نیز رفتند. به طور کلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار، تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از واقعیت زنده تاریخی و مهجوری از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط این مذهب و کم طرفدار بودن این فرقه شد.
فرقه سلفی تا قرن دوازدهم و ظهور محمد بن عبدالوهاب نجدی در انزوای کامل بسر برد. البته قبل از این زمان نیز تلاشهایی شد تا این نحله دوباره پا بگیرد اما دلایل ذکر شده باعث شد تا این تلاشها ابتر بماند. یکی از افرادی که در تلاش بود تا سلفیگری را احیا کند احمد بن تیمیه بود که حتی از حنبل نیز افراطیتر بود اما با مرگ او و تا پیش از پیدایش محمد بن عبدالوهاب نجدی عملاً سلفیگری از اذهان پاک شده بود.
عبدالوهاب نیز مانند دیگر سلفیان معتقد بود که باید اسلام به همان صورتی که در دوران پیامبر اسلام رواج داشته است اجرا گردد و با هر گونه تفکر و تعقل و تفسیر مخالف بود. وی در این راه معتقد بود که تنها راه برای مسلمانان پیروی از سلف صالح است و خود او احمد ابن حنبل را سلف صالح میدانست، لذا مکتب او را پی گرفت.
تلاشهای عبدالوهاب نجدی باعث شکلگیری حکومت وهابی عربستان سعودی شد که تا کنون نیز بر عربستان حکمرانی میکنند. جنبش عبدالوهاب پس از چندی برای حکومت عثمانی خطر ساز شد و آنها به همین دلیل سعی کردند تا او را از بین ببرند. محمدعلی پاشا، خدیو مصر، از جانب سلطان عثمانی مأموریت پیدا کرد تا وهابیون را قلع و قمع کند اما علیرغم این سرکوبی پیروان عبدالوهاب پس از چندی بر نجد و حجاز تسلط پیدا کردند و دولت سعودی را تشکیل دادند.
در واقع در طول حیات این فرقه دو کشور بودهاند که خاستگاه و پایگاه سلفیون بودهاند. یکی از این کشورها عربستان سعودی است که همانگونه که گفتیم از همان ابتدا امرای نجد جزو پیروان عبدالوهاب درآمدند و بعدها دولت سعودی را تشکیل دادند و دولت بعدی مصر است.
یکی دیگر از چهرههای تأثیر گذار بر جریان سلفیگری محمد رشید رضا بود که در مصر فعالیت میکرد. وی تحت تأثیر اندیشههای سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده بود. در واقع تلاشهای رشید رضا برای تقویت سلفی و وهابی گری مقارن شده بود با دوران افول امپراطوری عثمانی. در آن زمان این فرقه ها معتقد بودند که دین اسلام تحت تاثیر تعالیم دولت های غربی پر از بدعت شده و علاوه بر جانبداری از اندیشه ایجاد حکومت اسلامی، اندیشه های سلفی گری و بازگشت به سلف صالح را نیز تبلیغ می کردند. مهمترین اقدام رشید رضا برای ترویج سلفی گری انتشار ماهنامه المنار بود که نخستین شماره آن در سال1898.م در قاهره منتشر شد و تا سی وپنج سال به طورمدام در صفحات آن معارف اسلامی سنی و عقاید رایج مسلمانان نقد می شد. کار دیگر رشیدرضا بنیانگذاری انجمنی به نام «جمعیة الدعوة و الارشاد» (انجمن تبلیغ و راهنمایی) در سال1909.م بود. او نخستین بار به هنگام دیدار از کتابخانه هیات مبلغان مذهبی امریکایی در طرابلس به فکر تاسیس این انجمن افتاد. وی قصد داشت از این راه، هم تبلیغات هیاتهای مذهبی مسیحی را در کشورهای اسلامی بی اثر سازد و هم واعظان و آموزگارانی جوان برای تبلیغ شعائر اسلامی تربیت کند.
سلفی گری در دوران معاصر: وقتی عربستان مصر را سلفی می کند
در قرن نوزدهم دولت و مفتیان وهابی عربستان سعودی تلاش فراوانی کردند تا نحله سلفی و وهابی را در مصر ترویج دهند. آنها برای انجام این کار با برخی از متفکران و رهبران جریانهای اسلامی مصر از جمله «جماعت اخوان المسلمین»، «جماعت انصار سنت محمدی» و «جمعیت شرعی برای پیروی از اندیشه های سلفی و همکاری عاملان به کتاب و سنت محمدی» (جمعیة الشرعیة التعاون العاملیة بالکتاب و السنة) ارتباط برقرار کردند. اما در این بین موفق شدند بر یکی از این جریانها بیشتر اثر بگذارند. گروه انصار سنت و جریان محب الدین الخطیب به چشم می خورد. محب الدین الخطیب اولین کسی بود که به صورت رسمی اقدام به تاسیس انتشاراتی با نام «سلفیه» کرد و مجله ای تحت عنوان التوحید منتشر کرد. وی به شدت از سوی سعودی ها حمایت می شد. الخطیب هنگام ورود به مصر کتابهایی با نام العواصم من القواصم، الخطوط العارضیه و التحفه الاثنی عشریه منتشر کرد. او در این سه کتاب سعی داشت اندیشه و تفکرات مسلمانان را در مصر شکل دهد و آنها را به سوی وضع پیشین (سلفیه) سوق دهد تا طعمه آسانی برای گرفتارشدن در دام سعودیها باشند.
وضعیت سلفی ها در مصر بیشتر تحت تاثیر روابط دولت مصر با آمریکا و عربستان سعودی قرار داشت بطوری که هر گاه این رابطه خوب بود آنها فضای عمل زیادی در اختیار داشتند اما هر گاه روابط این کشورها رو به تیرگی می رفت سلفی ها نیز با محدودیت های زیادی مواجه می شدند. بعنوان مثال در دوران جمال عبدالناصر که رابطه مصر با آمریکا چندان خوب نبود سلفی ها چندان تحرکی نداشتند اما با روی کار آمدن انور سادات که روابط گرمی با امریکا برقرار کرد آنها آزادی تام و تمام یافتند و علیه همه گروه های مخالفشان به فعالیت پرداختند. در دهه هفتاد میلادی از سوی شاخه جوانان جماعت اخوان المسلمین و جماعت انصار سنت (هر دو از گروه های قدرتمند سلفی و وهابلی)حرکتهایی شکل گرفت که تفکر وهابی را اشاعه می داد و جمعیتهایی اسلامی (مانند جمعیت سلفیه، جمعیت جهاد، جمعیت اسلامی و جمعیت تکفیر) به وجود آورد که تا به امروز فعالیت می کنند. این جمعیتها همگی به تبعیت از عربستان سعودی تفکر وهابیت را تبلیغ می کنند.
سلفی ها و تشیع: قصه یک عمر دشمنی
همانگونه که تا اینجا دیدیم سلفی ها از آنجا که علم و منطق را در بحث مذهب به هیچ عنوان جایز نمی دانند، بالطبع دشمنی دیرینه ای با شیعه و شیعیان دارند و در طول تایخ نیز از هیچ کوششی برای آزار و اذیت شیعیان فروگذار نکرده اند. یکی از مهمترین دلایل دشمنی سلفی ها با شیعیان, اعتقاد شیعیان به امامت و همچنین وجود اصل اجتهاد در شیعه است. سلفی ها در عقاید خود تا بدانجا افراط گرایی می کنند که حتی اهل تسنن نیز آنها را از خود نمی دانند.
دشمنی سلفی ها با شیعه تا آنجاست که همواره سعی کرده اند چهره ای تحریف شده از شیعه به پیروان خود عرضه کنند. به عنوان مثال اخیرا « أحمد فرید علی» عضو شورای امنای دعوت سلفی و مسئول "کمیته مقابله با شیعیان در مصر" گفته است: مذهب تشیع، یک مذهبی اسلامی نیست بلکه مخلوطی از یهود، مسیحیت و زرتشتی است!
سلفی های مصر خصوصا بعد از انقلاب این کشور و برکناری حسنی مبارک از ریاست جمهوری و نزدیکی روابط ایران و مصر به تککاپو افتاده اند تا تلاشهای خود علیه کشورمان و همچنین مذهب تشیع را دو چندا ن کنند. فرید علی در همین زمینه خطاب به "محمد مرسی" رئیس جمهور مصر افزوده است: ما به آقای مرسی توصیه می کنیم که تقوا پیشه کند و به وعده ای که "اخوان المسلمین" قبل از انتخابات به جریان ها و گروه های اسلامی درباره شیعیان داده بود، عمل کند زیرا مذهب تشیع، درب شرارت است!
همچنین در راستای همین تلاشها اخیرا دو حزب سلفی مصر به نام حزب "الدعوة" و حزب "النور" در اردوگاه نظامی "ابو قیر" واقع در شرق اسکندریه، کنفرانسی تحت عنوان "خطر شیعه" برگزار کردند. یک روز بعد از این همایش "شیخ احمد سیسی"از رهبران سلفی ضد شیعی مصر، در سخنانی مدعی شد: شیعه خطرناکترین گروهی است که در طول تاریخ ظهور کرده است و حتی یک روز هم به خاطر خدا قیام نکرده و پرچم اسلام را برافراشته نکرده است!
وی که در مسجد "الصدیق" اسکندریه سخنرانی می کرد، افزود: مصر در آستانه یک فاجعه است و باید جلوی آن را گرفت. وی در سخنانی گستاخانه مدعی شد: مذهب شیعه شری است که در حال حاضر دامنگیر اکثر کشورهای مسلمان شده و ایستادن در مقابل آن کمک همه مسلمانان را می طلبد!
حتی دانشگاه الازهر مصر نیز در این حرکت به کمک این نحله آمده است بگونه ای که روزنامۀ مصری "الیوم السابع" در سلسله گزارش هایی از برگزاری جلسات "علما"ی مصر به منظور مقابله با گسترش مذهب تشیع، می نویسد: الازهر تصمیم دارد علمای خود را به مناطق حضور شیعیان بفرستد تا برای تغییر مذهب، با آنها مذاکره کنند. الازهر همچنین به مردم درباره عواقب گرویدن به مذهب رافضی (تشیع) هشدار می دهد!
این تلاشها تنها نمونه ای از تلاشهای سلفی های مصر است که در این ماه ها بسیار فعال شده اند و گمان می رود که حرکات آنان تحت حمایت عربستان سعودی نیز باشد. حال سوالی که باید پرسید این است که سلفی ها در حالیکه اسلام دینی همواره پیشرو بوده است چگونه با ادعای بازگشت به سلف صالح(آنهم احمد ابن حنبل) معتقدند همه فرقه های اسلام کافرند جز خودشان؟ و همچنین باید پرسید آیا سلفی ها با چهره هایی چون بن لادن و ملاعمر به برافراشته شدن پرچم اسلام کمک کرده اند یا شیعیان ایران با قدافراشتن در برابر استکبار و حفاظت از ابروی اسلام و مسلمانان در سرتاسر دنیا؟
۵ نکته درباره عمق استراتژیک ایران
حسینامیرعبداللهیان
1. امروزه سخنگفتن از «عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران» یا گفتمان انقلاب اسلامی، راحتتر از سه سال پیش است، چون شاخصهای ملموسی در شمال آفریقا، در خلیج فارس و در حوزههای مرتبط و پیرامونی وجود دارد که مؤید آن است. دیگر نیاز نیست در اتاقهای دربسته بنشینیم و نظریهها را بررسی کنیم؛ کافی است شاخصها را در عمل و از دیدگاه کسانی ببینیم که نقشآفرینان این تحولات هستند.
از تونس در شمال آفریقا تا یمن در جنوب خلیج فارس، وقتی با بازیگران تحولات اخیر صحبت میکنیم، همه معتقدند که انقلاب اسلامی ایران و گفتمان آن تأثیر عمیقی بر آنها گذاشته است. در تونس آقای راشد الغنوشی که زمانی به جرم نوشتن کتابی دربارهی اندیشههای امام خمینی رضواناللهعلیه زندانی شد، در موج بیداری اسلامی و پس از سالهای متمادی از زندان آزاد شد و بدون اینکه فرصت ساختاردادن به تشکیلات جدیدی را داشته باشد، ذینفوذترین مقام را پیدا کرد.
جوان انقلابی مصری: در مذاکرات هستهای شما اولاً میدیدیم سه چهار جوان ایرانی یک طرف نشستهاند و شش کشور، طرف دیگر. یک در مقابل شش !ثانیاً مذاکره که تمام میشد، نمایندهی ایران حرفش را با اقتدار میزد. طرف مقابل هم تهدید میکرد. اما در کمتر از شش ماه میدیدیم ایران سانتریفیوژهای نسل جدید را نصب کرد.
جمعبندی حاصل از حرفهای برخی مقاماتی که اکنون در مصر هستند و طی انقلاب این کشور روی کار آمدهاند و حتی برخی بازیگرانی که ممکن است امروز در ویترین تحولات مصر دیده نشوند نیز همین است. کسانی که معاصر با نسل اول انقلاب اسلامی بودند و عمدتاً در سطوح نخبگی و مبارزهی سیاسی مطرح از اندیشههای حضرت امام متأثر هستند و نیز نسل جدید که در یک دههی گذشته به دلیل انقلاب عمیق در حوزهی ارتباطات و رسانه امکان دسترسی بیشتر و فهم تحولات در داخل ایران و دریافت پیامهای انقلاب اسلامی را داشتهاند، هرکدام به دلایل مختلفی از جمهوری اسلامی ایران تأثیر پذیرفتهاند.
2. یکی از اعضای 10 یا 12 نفرهی گروه اصلی جوانان میدان التحریر مصر که مردم را با استفاده از شبکههای اجتماعی برای تجمع در این میدان دعوت کردند، تعبیر جالبی را به کار میبرد و میگفت: انقلاب اسلامی در ایران یک حرکت محتوایی و جوهری بود، اما در حوزهی ابزاری از نوارهای کاست استفاده میکرد. یعنی نوارهای سخنرانی حضرت امام دست به دست در محافل و مساجد میگشت. اما این نوار نبود که انقلاب کرد، تأثیر شبکههای اجتماعی در تحولات اخیر نیز تنها در سطح ابزاری بود.
در یکی از نشستهای تهران از جوانان مصری که مردمشان را به میدان التحریر دعوت کردند، پرسیدم چه چیزی به شما انگیزه داد که چنین حرکت بزرگی را انجام دهید؟ گفتند: در دههی اول پس از انقلاب شما، ما از پدران و بزرگترهایمان میشنیدیم که در ایران انقلابی پیروز شده که پیام آن جز جنگ و خونریزی نیست. خیلی هم نمیگذاشتند واقعیتها را بفهمیم که مثلاً جنگ عراق با ایران، به خاطر جاهطلبی رژیم بعث بوده و ایران از خودش دفاع میکند. در دههی دوم نیز دائماً به نسل جدید در مصر و جهان عرب اینگونه القا میکردند که نتیجهی انقلاب ایران چیزی جز عقبافتادگی و تحجر نیست.
در دههی سوم اما وقتی دسترسیهای رسانهای و فضای سایبر فراهم شد، یک روز میدیدیم که ایران در حوزهی هوافضا آزمونهای مهمی دارد. روز دیگر میدیدیم در زمینهی ژنتیک پیشرفتهای علمی دارد. در حوزهی سیاسی هم میدیدیم مقامات ایران چقدر قوی علیه نظام سلطه حرف میزنند. بیش از همه، مذاکرات هستهای شما برای ما پیام تکاندهندهای داشت. میدیدیم جمهوری اسلامی ایران که میگویند عقبافتاده است و کاری از دستش برنمیآید، در کنار دیگر پیشرفتهایش، در حوزهی هستهای صلحآمیز هم چنان پیشرفتی کرده که همهی دنیا و نظام سلطه روی آن حساس شدهاند. این برای ما جالب بود، چون قبل از آن به ما القا میکردند که پیشرفتهای ادعایی ایران دروغ است و مثلاً سانتریفیوژ و کیک زرد صحت ندارد.
این جوانان همچنین میگفتند: از طرف دیگر، چون البرادعی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی مصری بود، مسائل مرتبط با ایران را با دو انگیزه پیگیری میکردیم تا هم ببینیم در ایران چه میگذرد و هم اینکه این سیاستمدار مصری چه میکند؟ بدون نیاز به هیچ بحثی و فقط از طریق تصاویر، پیامهای تکاندهندهای دریافت میکردیم. اولاً میدیدیم سه چهار جوان ایرانی یک طرف نشستهاند و شش کشوری که ادعای ابرقدرتی جهان را دارند، طرف دیگر. یک در مقابل شش! ثانیاً مذاکره که تمام میشد، نمایندهی ایران حرفش را بااقتدار میزد و گزارشی را ارائه میداد. طرف مقابل هم تهدید میکرد و میگفت مذاکره دیگر ادامه نخواهد یافت و فرصت ایران رو به پایان است. بعد هم میشنیدیم که شمارش معکوس برای حمله به مراکز اتمی ایران شروع شده و منتظر بودیم که کِی به ایران حمله میشود، اما در کمتر از شش ماه میدیدیم ایران سانتریفیوژهای نسل جدید را نصب کرد و دوباره مذاکراتی با همان وضع و همان صحنهها را میدیدیم.
گاهی آقای البرادعی مصاحبههایی چه در مصر و چه در وین داشت که در آنها اعلام میکرد در بازدیدهای کارشناسان ما از مراکز اتمی ایران، میانگین سنّی کارکنان آن مجموعه از 24 سال تا 36 سال بود! دانشمندان و کارگزاران هستهای ایرانی در این ردهی سنی بودند و برای ما جالب بود که طبق گزارش آقای البرادعی در این موضوع حساس، نسل جدید جوانان ایران اینقدر نقشآفرینی دارند.
این ده یا دوازده نفر جوان نقشآفرین و بازیگر اصلی در حوزهی بیداری اسلامی مصر میگفتند: آنچه به ما انگیزه میداد، دیدن این صحنهها بود. واقعیتهایی که در این یک دهه میدیدیم، متفاوت بود از همهی آنچه که سعی کرده بودند به جهان عرب القا کنند که ایران در چه وضعیت فلاکتباری است. برای همین دیگران را دعوت کردیم که به صحنه بیایند به خاطر رفع تبعیض و تحقیر حاکمان مصر نسبت به جوانان و مردم مسلمان.
بنابراین چه نسل قدیم نخبگان و مبارزان سیاسی که با اندیشههای حضرت امام آشنا بودند و چه نسل جدید که پیشرفتهای ایران و گفتمان و مواضع منطقی و قوی مسئولین جمهوری اسلامی ایران را دیدهاند، متأثر از عمق راهبردی ما در قلب جهان اسلام هستند.
3. در رابطه با عمق راهبردی ایران در جهان اسلام، چند نکته در سطح مردم و حتی حاکمان منطقه تأثیرگذار است. برای نمونه مواضع ما در موضوع فلسطین و حمایت از محور مقاومت بسیار مهم است. صرف نظر از این که برخی حتی در جلسات به اصطلاح نخبگی و روشنفکری، موضوع فلسطین را در مسیرهای دیگری تحلیل میکنند، در افکار عمومی جهان عرب ارزش جایگاه ایران در ارتقای مقاومت کمتر از پیشرفتهای علمی نیست. نکتهی دیگر، طراحی نظام مبتنی بر ولایت فقیه است که باعث بیمهی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران شده و برای آنها معنی و مفهوم خاصی دارد.
آنها میفهمند علیرغم اینکه این کشتی مسیرهای پرتلاطمی را طی میکند، نظام ما یک نظام مردمسالار و انتخاباتی است و همهی مسئولان و حتی رهبری در چهارچوب مجلس خبرگان انتخاب میشوند. مجموعهی این واقعیات با مسائلی که در کشورهای منطقه است، فاصلهی بسیاری دارد. اگرچه اغلب این کشورها دارای ترکیب جمعیتی با اکثریت مسلمان هستند که به قرآن اعتقاد دارند، اما فرهنگ جوامع آنها تحت هجمهی گستردهی غربی بوده و تاکنون نتوانسته ابتنای زندگی خود بر اسلام را نشان دهد.
البته امروز احیای قرآن و شریعت اسلام در مصر را با انقلاب مردم میبینیم. اگر این انقلاب مبتنی بر تفکرات اسلامی نبود، قانون اساسی مصر باید یک قانون سکولار میشد. اگر چنین نبود، وقتی یک مقام عالیرتبهی ترکیه به مصر رفت و مردم آنجا را به الگوگیری از نظام سکولار دعوت کرد، از او استقبال میکردند، اما عملاً چنین اتفاقی نیفتاد. بنابراین نمیتوان گفت در مصر برخی از مردم اسلامخواه هستند و بخشی از مردم اسلامخواه نیستند. اگر مداخلات خارجی را حل کنیم و دلارهای خارجی را در نظر نگیریم که برای مقابله با بیداری اسلامی بیحساب و کتاب وارد این کشور میشود، نخبگان و مبارزان اسلامی در حوزهی تحولات کنونی منطقه به دلیل ریشهای که داشتند، در صحنهی انتخابات ماندگار شدهاند. کسانی در صحنهی بیداری اسلامی ماندگار شدند که از عمق تفکرات ناب اسلامی برخوردار بودند. جریانات ریشهدار توانستند با رأی مردم بالا بیاییند و جریاناتی که ریشه نداشتند با وجود نیّت خیرخواهانه، نتوانستند اکثریت را جلب کنند. پیروزی جریانات ریشهدار اسلامی نشاندهندهی این است که این پدیده بیداری اسلامی است.
4. در پی تحولاتی که بیداری اسلامی در منطقه ایجاد کرد، متحدین سنتی نظام سلطه یکی پس از دیگری به چالش کشیده شدند یا نظامهایشان فروپاشید. آمریکا و غرب و بخشی از حکومتهای سیاسی جهان عرب در کنار رژیم صهیونیستی به تلاطم افتادند. ابتدا خود را در مقابل انقلابهایی قرار دادند که در جریان است، اما بعد از چند هفته به این نتیجه رسیدند که حرکت مردم ریشه دارد؛ لذا بهسرعت روش خود را تغییر دادند. سی.آی.ای و پنتاگون آمریکا که تا لحظهی آخر برای سرکوب و کشتار مردم در التحریر طراحی میکردند، وقتی دیدند نمیتوانند مقابل این موج بایستند، تاکتیک خود را تغییر دادند. خانم کلینتون مورد بیتوجهی جوانان انقلابی میدان التحریر قرار گرفت، ولی به جای اینکه از چندین دهه در کنار مبارک بودن عذرخواهی کند، گفت ما با مردم مصر هستیم!
نه ما و نه دوستان ما در منطقه و نه هیچ کشور دیگری نمیتواند به جای مردم سوریه تصمیم بگیرد. البته همه یک وظیفهی انساندوستانه و بینالمللی داریم که با مساعی جمعی خود، شرایطی را فراهم کنیم تا هر چه زودتر آرامش به سوریه برگردد.
آنها به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند جلوی موج اسلامخواهی را بگیرند. البته مطالبات مردم منطقه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است، اما وقتی آن را تجزیه کنید، میبینید که یک واقعیت در تکتک این مطالبات نهفته است؛ تمام آنها زیر پوششی به عنوان اسلامخواهی مطرح است.
پس از این مرحله، تصمیم غرب و رژیم صهیونیستی این شد که نسبت به تحولات منطقه موجسواری کنند. ضمن آنکه در مراکز پژوهشی غرب و کشورهای مهم منطقه این تلقی وجود داشت که اتفاقات جاری، بیارتباط با گفتمان انقلاب اسلامی و عمق راهبردی آن نیست. لذا تا امروز یکی از عوامل نگرانی آنها همین مسأله است.
غرب فهمیده است که بهزودی ساختار سیاسی-امنیتی جدیدی در منطقه شکل میگیرد که دو ویژگی دارد:
الف) ارتقای جایگاه محور مقاومت. یعنی امروز آقای اسماعیل هنیه به تونس سفر میکند، در حالی که قبلاً نخستوزیر رژیم صهیونیستی به تونس سفر میکرد. رمضان عبدالله به مصر سفر میکند، در حالی که مقامات رژیم صهیونیستی برای سفر به مصر نگرانیهای شدیدی دارند. اگر حاکمان فعلی مصر هم بخواهند یک دیدار پنهانی با رژیم صهیونیستی برنامهریزی کنند، با واکنش جدی مردم مواجه میشوند. پس ترتیبات جدید سیاسی-امنیتی در سایهی پدیدهی بیداری اسلامی شکل گرفته که از ویژگیهایش، تقویت مقاومت است.
ب) به انزوا راندن رژیم صهیونیستی و کوتاهکردن دست نظام سلطه در آیندهی منطقه.
5. وقتی آمریکاییها دیدند که حرکت مردم عمیق است و موجسواری بر تحولات هم فایدهای ندارد، در اقدامی هوشمندانه، طراحی کردند تا با زبان تحولات منطقه، در سوریه نیز موجی را راهبیندازند. در تمام کشورهای دیگر، انقلابها در فاصلهی 10 تا 15 روز شکل گرفت، اما در سوریه پس از سه ماه انتظار، این اتفاق نیفتاد. در الگوی مصر، تعدادی جوان به عنوان بازیگر اولیه وارد صحنه شدند و مکان هم یک میدان اصلی در پایتخت بود. بعد زنان و سرانجام برخی تودههای مردم وارد شدند. بعد هم نخبگان سیاسی دارای ریشهی مبارزاتی. در سوریه اما اولاً اعتراضات با سه ماه تأخیر شروع شد. ثانیاً در پایتخت اتفاق مهمی نیفتاد، بلکه اولین اعتراضات در شهرهای مرزی مانند درعا و حماء بود. ثالثاً در کشورهای دیگر مردم فرصت داشتند که مطالباتشان را مطرح کنند، اما در سوریه این اتفاق نادر افتاد که بلافاصله با حمایت تمامعیار خارجی، دولت را وارد درگیری و جنگ تروریستی کردند. حتی فرصت ندادند که بشار اسد طرح سیاسی خود را دنبال کند. چطور در بحرین ابتدا باید گفتوگوی سیاسی صورت بگیرد، اما در سوریه اول باید رئیسجمهور حذف شود و بعد وارد گفتوگو شویم؟!
به اعتراف خودِ آمریکاییها، آنها بخشی از نیروهای القاعده را به سوریه انتقال دادند، با این تحلیل که میتوانند نظام بشار اسد را ساقط کنند؛ و البته بعداً آنها مهار خواهند شد. ولی مدتی بعد دیدند خطای بزرگی مثل خطاهایشان در عراق و افغانستان مرتکب شدهاند. متأسفانه برخی دوستان ما در منطقه نیز شتابزدگی کردند.
بنابراین آمریکا و متحدانش، یک انقلاب مهندسیشده را در سوریه پیگیری کردند. البته این به آن معنی نیست که سوریه در یک وضعیت دموکراتیک بود. سوریه هم مانند بسیاری از کشورهای عربی نیازمند اصلاحات است، اما مردم این کشور باید دربارهی نظام سیاسیشان خود تصمیم بگیرند. نه ما و نه دوستان ما در منطقه و نه هیچ کشور دیگری نمیتواند به جای مردم سوریه تصمیم بگیرد. البته همه یک وظیفهی انساندوستانه و بینالمللی داریم که با مساعی جمعی خود، شرایطی را فراهم کنیم تا هر چه زودتر آرامش به سوریه برگردد.
خوشبختانه تحولات منطقه در مسیر بیداری اسلامی و تحت نفوذ گفتمان انقلاب اسلامی ایران است. این در حالی است که طراحی آمریکا و متحدان منطقهای آن برای محدودکردن عمق راهبردی جمهوری اسلامی ایران بود. ما از عمق راهبردی خود برای پایاندادن به خشونتها و آغاز اصلاحات در منطقه استفاده میکنیم. در فضای بیداری اسلامی، پیروزی ملتهای منطقه یکی پس از دیگری شکل میگیرد و نظام سیاسی ایران از توقف خشونت و توجه به آراء مردم حمایت میکند و گفتمان ما دیدن واقعیتها در فضای جدید است.
گفتاری از: دکتر حسین امیرعبداللهیان/ معاون عربی و آفریقای وزارت امور خارجه