سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

یک تحلیل سیاسی

 

وهّابیت؛ پیدایش، اهداف و ایده ها

شفقنا / حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :


بسم اللّه الرحمن الرحیم
اشاره
فرقه وهّابیان که توسّط محمّدبن عبدالوهّاب تَمیمى نَجدى(1115-1206 هـ.ق) در قرن دوازدهم هجرى در جزیرة العرب تولّد یافت، فرقه اى گمراه، انحرافى و به دور از تعالیم والاى اسلامى بود که تاکنون غیر از تفرقه افکنى، تباهى و تخریب و جنایت در جهان اسلام و کشورهاى اسلامى نتیجه اى نداشته است!.
ادعاى توحید خالص و نفى هرگونه شرک و خرافه پرستى و مبارزه با افکار و اعتقادات کفرآمیز!، همراه با قشرى گرى، یک سو نگرى، مغالطه گرى و تخریب آثار اسلامى، در عمل، سر از سازش کارى با کفّار و استعمارگران جهان خوارى مانند انگلستان و آمریکا در آورده است!؟.
از طرفى استعمارگران به خصوص استعمارِ انگلیس، اگر نگوییم در ایجاد و تأسیس این فرقه تلاش زیادى کرده؛ روشن است که بهره هاى فراوانى از این فرقه و فرقه هاى مشابه مانند قادیانه در هند، بهائیت در ایران و... به چنگ آورده است. این فرقه هم اکنون مهم ترین و بزرگ ترین آلتِ دست کشورهاى استعمارگر آمریکا، انگلیس و بزرگ ترین مانع اتحاد مسلمان مى باشد؟.
وهابیان، سرزمین وحى و پیامبران الهى را، پایگاه و مرکز رفت و آمد کفّار و مشرکان و تجمّع نیروها و ابزار و آلات جنگى دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین کرده اند.
از سوى دیگر، سردم داران این فرقه ضالّه، با انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت امام خمینى(ره) که بزرگ ترین حماسه اسلامى در قرن چهاردهم هجرى / بیستم میلادى بود، به مخالفت برمى خیزند و از هرگونه مبارزه و تحریک و آشوب در باره مردم مسلمان ایران و رهبران مذهبى کوتاه نمى کنند!. آمار و ارقام منتشره، نشان مى دهد در عربستان سعودى(مرکز وهابیان) در طول سال و هر روز و شب، صدها و هزاران مقاله، سخنرانى، اجلاس، کتاب و... از سوی موسسات و مراکز فرهنگی آن کشور به ویژه، رسانه های خبری وابسته به جریان سلفی- وهابی(سایت ها و ماهواره ها) در مخالفت و مبارزه با اصول و مبانى اصیل شیعه اِثنا عشری[اسلام ناب محمّدى"صلّى الله علیه وآله"] چاپ، نشر، ایراد و برگزار می شود!.
با توجه به این مسائل، علی رغم کتب و مقالات بسیارى که از طرف اندیش مندان و شخصیت هاى علمى و دینى ایران اسلامى و بعضى کشورهاى مسلمان در باره تاریخ، عقاید و عمل کرد فرقه وهابیان منتشر شده است، در این تحقیق تلاش شده با توجه به ضرورت آگاهی بخشیدن به نسل جوان و در دفاع از اعتقادات بر حقّ شیعه اثنا عشری و عموم علاقه مندان مباحث تـــاریخى و شیفته گان انقلاب شکوه مند اسلامى ایران، و توضیح و تبیین فرمایش تاریخى امام خمینى(رحمه الله) در مورد مذهبِ سراپا بى اساس و خرافاتى وهّابیت، گامى هر چند کوچک برداشته و دَین خود را اداء نموده باشم. ان شاء الله.

فصل اوّل: پیدایش وهّابیت
1ـ محمّدبن عبدالوهّاب کیست؟
فرقه ی وهّابیت در نیمه دوم قرن هجدهم میلادى ـ دوازدهم هجرى در منطقه نَجد( ) جزیرة العرب (عربستان فعلى) ظهور پیدا کرد. مؤسّس(بنیان گذار) این فرقه، شیخ محمّدبن عبدالوهّاب بن سلیمان مى باشد که در سال 1115 هـ.ق( ) در شهر عُیَیْنِه به دنیا آمد.می گویند، او از کودکى به مطالعه کتب تفسیر و حدیث و عقاید(مِلَل و نِحَل) علاقه داشت. فقه حنبلى را نزد پدر خود که از علماى حنبلى و قاضى شهر بود، آموخت. مسافرت هاى مختلفى به حُرَیْملاء(یکى از شهرهاى نجد)،مکّه(سفر حج) مدینه، بصره، أحساء به قصد فراگیرى علم و دانش و آشنا شدن با اعتقادات و سلوک مردم انجام داد. این مسافرت ها در حدود سال هاى 1139 هـجری قمری به بعد بود. در این ایّام محمدبن عبدالوهّاب با اظهار بعضى افکار و اعتقادات در مذمّت و بدگویى رفتار عبادى مردم مسلمان در هنگام طواف، زیارت قبور و توسّل و شفاعت خواستن و... باعث ناراحتى و خشم پدرش(عبدالوهاب بن سلیمان( ))، برادرش(سلیمان بن عبدالوهاب( )) و علماى اهل تسنّن مکّه و مدینه و شهرهاى دیگر شد. او با پیشوایان دینى به مخالفت برخاست و به تکفیر مؤمنان به ویژه شیعیان پرداخت. او اعلام کرد، زیارت قبر پیامبر اعظم"صلّى الله علیه وآله" و توسّل به آن حضرت و سایر انبیاء و اولیاء و صالحان و زیارت قبور آن ها شرک است!؟
پدر و برادرش با آراء و انحراف فکرى محمدبن عبدالوهاب به مبارزه بر خواستند( ). پدرش از او خواست این گونه سخنان اختلاف انگیز را به زبان نراند. برادرش دو کتاب، بر ردّ افکار و آراء او به نام الصواعق الإلهیة فى الرّد على الوهابیة و فَصل الخطاب فى الرّد على محمدبن عبدالوهاب نگاشت. دامنه اختلاف فکرى بین محمدبن عبدالوهّاب، پدر و برادرش در مورد زندگى مردم و اعمال مذهبى مانند مناسک حج، زیارت قبور، توسّل و شفاعت از بزرگان و... در بین مردم نیز طرح گردید. مردم از این گونه حرف هاى خشک و ساده ناراحت بودند و در نزد علماء و بزرگان از جمله"عبدالوهّاب" پدر محمّد شکایت مى کردند و او فرزندش را نهى مى کرد ولى فایده اى نداشت!. بالأخره پدر او در سال 1153 هـ. چشم از جهان فرو بست.( )
پس از درگذشت پدرش، شیخ محمدبن عبدالوهاب قدرت و جرأت زیادى در اظهار و ابراز سخنانش پیدا کرد و تعدادى پیرو و اصحاب به دنبال سخنان اختلاف برانگیز او حرکت کردند و تعدادى نیز در مخالفت با او و عقایدش قصد نابودى و قتل او را داشتند، تا اینکه او در حدود سال 1145 هجرى به صورت رسمى و علنى دعوت خود را آشکار و فرقه جدید«وهّابى یا وهّابیون یا وهّابیت» [را از عُیَیْنِه(زادگاهش) اعلام نمود.( )
لازم به ذکر است که منطقه نجد و بعضى از مناطق دیگر حجاز، محل زایش و رشد و نموّ مدّعیان نبوّت و پیامبرى بوده و مى گویند؛ محمّدبن عبدالوّهاب به مطالعه سرگذشت آنها شدیداً علاقه داشت، که به چند نمونه از آن ها اشاره مى شود:
1ـ مُسَیلمه وائلى معروف به مسیلمه کذّاب، در نزدیکى عُیَیْنِه متولد شد و پس از ظهور اسلام و تسخیر جزیرة العرب توسط مسلمانان، او به محضر پیامبر"صلّى الله علیه وآله" رفت ولى تسلیم نشد و در نامه اى به رسول خدا(ص) ادعاى پیامبرى کرد:
«از مُسیلمه، پیامبر خدا به محمّد رسول خدا، سلام بر تو و بعد، من در أمر]نبوّت [با تو شریکم، نصف زمین از آنِ من و نصف دیگرش از آنِ قریش، اگر چه قریش مردمى متجاوزند».
پیامبر اسلام در جواب او نوشت:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم... از محمّد[ص] رسول خدا به مُسیلمة کذّاب، سلام بر کسى که پیرو هدایت باشد، اما بعد، زمین از آنِ خداوند است و آن را به هر کسى از بندگان خویش که بخواهد به ارث مى گذارد و عاقبت از آن پرهیزگاران است...».( )
در زمان ابوبکر، سپاهیان اسلام به دیار بنى حنیفه(محل سکونت مُسیلمه) حمله بردند و او در سال 12 هجرى کشته شد.
2ـ سَجاح بِنْتِ حارِث تمیمى که شاعره بود، پس از رحلت پیامبر"صلّى الله علیه وآله"، ادعاى نبوّت کرد. جمعى از قبیله اش با او همراه شدند و با مُسیلمه کذّاب ازدواج کرد، ولى پس از مرگ او به بصره کوچید و در زمان خلافت معاویه مرد.( )
3ـ اَسْعد ذُوالْحَنار، اولین مرتد در تاریخ اسلام مى باشد که ادّعاى پیامبرى کرد، رســـول خدا"صلّى الله علیه وآله" دستور کشتن او را صادر و بالأخره در سال 11 هجرى کشته شد.( )
4ـ طُلیحة بْن خُویلد(کذّاب) که از شجاعان عرب محسوب مى شد، در سال نهم هجرى با تعداد زیادى نزد پیامبر(ص) آمد و مسلمان شد، ولى پس از بازگشت، مُرتَدّ گردید و ادعاى پیامبرى نمود و طرف داران زیادى جمع کرد و به مدینه حمله نمود، ولى مسلمانان آن ها را عقب راندند و طیلحه به سرزمین نجد فرار نمود و بالأخره در نهاوند کشته شد.( )
محمدبن عبدالوهاب پس از مخالفت مردمِ شهر حُریملاء، به عُییَنه کوچید. حاکم شهر که «عثمان بن حَمَد ] مَعْمَر[» بود، او را تحریک نمود تا به قصد حاکمیت و سلطنت منطقه با او متحد شود و همین طور نیز شد. در اولین گام قبر «شهید زید بن الخطّاب»( ) برادر خلیفه دوم را خراب نمودند. با رسیدن خبر به حاکم أحساء و قَطیف، «سلیمان بن محمدبن عزیز»، نامه اى به حکم ران شهر عُیَینه نوشت و خواستار قتل محمدبن عبدالوهاب شد ولى عثمان نتوانست این کار را بکند، فقط تصمیم گرفت او را از شهر اخراج کند. لذا محمدبن عبدالوهاب در سال 1160 هجرى به شهر«درعیّه» سرزمین«مُسلیمه کذّاب» رفت و با محمدبن سعود وارد گفت و گو و معامله سیاسى شد!. اتحاد(بیعت) آن دو، باعث رشد و گسترش آیین وهابیت گردید که چگونگى آن در بحث هاى آینده ذکر مى شود.
محمدبن عبدالوهّاب از حدود سال 1143 هـ.ق با جدّیت و تلاش زیاد مردم شهر و نواحى را به توحید خالص! فرا خواند و اعلام نمود که اسلام واقعى و خالص(یعنى اسلام صدر و اســـــــلام پیامبر"صلّى الله علیه وآله"، و صحابه) را به آن ها مى گوید و مدعى شد، «این سیره و روش سلف مى باشد».( )
2ـ اساتید
محمدبن عبدالوهاب در نَجد(عُیَیْنه) حدود سال هاى 1120 تا 1139 هـ.ق نزد پدرش عبدالوهّاب دروس مختلف تاریخ، حدیث و فقه را طبق مذهب احمدبن حنبل فرا گرفت و مى گویند در سال 1135 تا 1149 هـ.ق در سفر حج در مکّه و مدینه نیز نزد بعضى از علماء آن جا مانند شیخ عبدالله بن ابراهیم(م 1140 هـ.ق)، ابراهیم بن عبدالله(م 1189 هـ. ق) و... . درس خوانده است. چنان چه در بعضى از نوشته هاى او ذکر شده است. در شهر بصره نیز نزد «شیخ محمّد المجموعى» مسائلى را فرا گرفته است.( )
3ـ مسافرت ها
در باره مسافرت هاى محمدبن عبدالوهاب در بین نویسندگان تاریخ وهابیت، اختلافاتى مشاهده مى شود، مانند اینکه آیا او غیر از مکّه و مدینه و بصره(حجاز و عراق) به مناطق و شهرهاى دیگر نیز مهـاجرت کرده است یا خیر؟. چنانچه در باره مسافرت محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزیرة العرب، نیز نظرهاى متفاوتى دیده مى شود.
الف: موافقان
محمدتقى سپهر(ره) مى گوید:
«محمدبن عبدالوهاب از عراق به ایران آمد و در اصفهان در نزد علماى آن شهر به تحصیل پرداخت... او بسیار چیز را بدعت دانست. از جمله بناى قُباب عالیه بر قبور ائمه و انبیاء"علیهم السلام" و تهذیب بُقاع به زَر]طلا[ و سیم]نقره[، موقوف داشتن اشیاء نفیسه در مضاجع متبرّکه و طواف مراقِد ایشان و تقبیل عَتَبه را شرک دانست و مرتکبین این اعمال را با بت پرستان، برابر...».( )
احمد امین مصری مى نویسد:
«شیخ محمّد]بن عبدالوهاب[ در بسیارى از بلاد اسلامى گردش کرد، حدود چهار سال در بصره ماند، پنج سال در بغداد، یک سال در کردستان، دو سال در همدان، سپس به اصفهان کوچ کرد و در آن جا فلسفه اشراق و تصوّف را فرا گرفت. وى از اصفهان به قم رفت و از آن جا به شهر خود بازگشت و مدت هشت ماه از مردم دورى گزید، آن گاه دعوت جدید خود را بر مردم عرضه کرد».( )
مستر هِمفرى( ) (Mr.Humphrey) مى گوید:
«در بصره... با جوانى آشنا شدم. وى به سه زبان ترکى، فارسى و عربى آشنا بود و صحبت مى کرد و جامه طلبه علوم دینى را در برداشت، نامش محمّدبن عبدالوهاب بود، او جوانى بسیار بلند پرواز و تندخو بود و از حکومت عثمانى انتقاد مى کرد... محمدبن عبدالوهاب به اصفهان سفر کرده است».( )
در دانش نامه ایران و اسلام آمده است:
«محمدبن عبدالوهاب به بسیارى از سرزمین هاى اسلامى مانند بصره، بغداد، کردستان، همدان، دمشق و قاهره سفر کرده است».( )
نویسنده دیگرى بنام مرجلیوث(Margoliouth) مى گوید:
«محمدبن عبدالوهاب در سال تاج گذارى نادرشاه(1148 هـ ـ 1736 م.) به اصفهان رفت و به مدت چهار سال در آن شهر فلسفه مشاء، فلسفه اشراق و تصوف آموخت. به گاه درنگ در ایران به قم نیز رفت و پس از سفرش بدان شهر بود که اعلام حمایت از مذهب حنبلى کرد».( )
عبداللطیف شوشترى مى نویسد:
«... بعد از آنکه در وطن، پاره اى از علوم عربى و قدرى از فقه حنفى]صحیح، حنبلى[ خوانده، مسافرت به اصفهان و در آن یونان کده، از فضلاى نام دار و حکماى عالی قدر، استفاده حِکَمیّات نموده بر مسائل حِکَمى، که مَدْحض[لغزشگاه [ أقدام عوام کالاًَنعامند، فى الجملة بصیرتى به هم رساند و عَود به وطن و در سَنه 1171 هـ. یا یک، دو سال پس و پیش که ضبط آن درست معلوم نیست،(صحیح 1153 هـ.) مدعى این ملّت[ مذهب] گردید».( )
ابوطالب اصفهانى(معاصر محمدبن عبدالوهاب) نیز مى گوید، محمدبن عبدالوهاب به اصفهان و بیشتر شهرهاى عراق و ایران حتى به «غَزنین» [از شهرهاى افغانستان] سفر کرد.( )

آقای مدرسی طباطبائی می نویسد:
شیخ[محمدبن عبد الوهاب]از موطن خود به بصره و از آن جا به بغداد و سپس به کردستان عراق رفته و از کردستان به همدان آمده و دو سال در آن جا اقامت گزیده است. آن گاه به اصفهان مهاجرت نموده و هفت سال در آن شهر و مدرسه عباسیه از بناهای شاه عباس صفوی اقامت کرده و در این مدت شرح تجرید قوشجی و شرح مواقف میر سید شریف و حکمۀ العین را نزد میرزا جان اصفهانی... خوانده، سپس از اصفهان به ری و از آن جا به قم آمده و با دوست همراه خود که علی(قزّاز) نام داشت، یک ماه در این شهر ماند. او سپس به بلاد عثمانی و شام و مصر رفت و از مصر به جزیرۀ العرب بازگشت.( )
ب ـ مخالفان
در برابر این نقل قول ها که مدعى هستند، محمدبن عبدالوهاب به خارج از جزیرة العرب، از جمله ایران مسافرت کرده و بسیارى از دانستى هاى خود را از شخصیت ها و مراکز مختلف فکرى و دینى خارج جزیرة العرب فرا گرفته است، مورخّان وهّابى مذهب، به طور کلى منکر مسافرت هاى او به ایران و جاهاى دیگر هستند.
براى نمونه یکى از آن ها مى نویسد:
«امّا ما تجاوز الحدّ من أنه سافر الى الشام کما ذکره خیرالدین الزرکلى فى «الأعلام» و الى فارس و ایران و قم و اصفهان کما یذکره بعض المستشرقین و نحوهم فى مؤلفاتهم المعروفة بالأخطاء و مجانبة الحقیقة کمرجلیوث فى دایرة المعارف الاسلامیة و بِرائجس و هیوجز و زُویمر و بالغریف و کتاب لُمعَ الشهاب فى سیرة محمدبن عبدالوهاب و من تأثر به فهو امرٌ غیر مقبول لانّ حفید الشیخ ابن حسن و ابنه عبداللطیف و ابن بِشر نصّوا على َانّ الشیخ محمدبن عبدالوهاب لم یتمّکن من السفر الى الشام کما قدمنا. و اما مازُعم ان الشیخ رحل الى فارس و ایران و قم و اصفهان فاِنّ عبدالحلیم الجُندى یذکر فى کتابهالإمام محمدبن عبدالوهاب او انتصار المنهج السلفى انه ناقش فى هذه الواقعة الشیخ عبدالعزیزبن باز فى الریاض فانکر ما أورده المؤلّفون من رحلة الشیخ الى کردستان و ایران و قرّر انه تلقى هذا عن أشیاخه و منهم حفدة الشیخ و بخاصّة شیخه محمدبن ابراهیم...».( )
ترجمه:
«آن چه که فراوان نقل شده که شیخ به شام، ایران(فارس)، قم و اصفهان مسافرت کرده مانند گفته زرکلى در أعلام و بعضى از مستشرقان و مانند آن ها در تألیفات معروف خودشان که با خطاها و دور بودن از حقیقت همراه است مانند نظر «مِرجلیوث در دایرة المعارف الاسلامیة» و «بِرائجس» و «هیوجز» و «زویمر» و «بالغریف» و کتاب لُمَع الشهاب فى سیرة محمدبن عبدالوهاب و دیگران، همه قابل قبول نیست، براى این که نوه شیخ عبدالوهاب «ابن حسن» و پسر او «عبداللطیف» و «ابن بشر» تصریح کرده اند، بر اینکه شیخ محمدبن عبدالوهاب به شام مسافرت نکرد، چنانچه سابقاً ذکر شد. و آن چه را که خیال شده که شیخ محمدبن عبدالوهاب به فارس، ایران ]قم و اصفهان[ مسافرت کرده، چنانچه عبدالحلیم الجندى در کتاب الإمام محمدبن عبدالوهاب أو انتصار المنهج السلفى ذکر کرده است، در حقیقت شیخ عبدالعزیزبن باز در ریاض مخالفت نمود و گفت: شیخ به کردستان و ایران مسافرت نکرده است و اظهار داشت این عقیده و نظر را از اساتید و نوه هاى شیخ و به ویژه استادش «محمدبن ابراهیم» به دست آورده است.»
مهم ترین سند در مورد مسافرت محمدبن عبدالوهاب از دیدگاه مورخان وهّابى کتاب اللُمعُ الشهاب فى سیرة محمّدبن عبدالوهاب مى باشد که دیگران نیز مطالب خود را از این کتاب أخذ کرده اند، مانند احمد اَمین مصرى،( ) شیخ خَزعل( ) و منیرالعِجلانى( ) که در این کتاب، مسافرت محمّدبن عبدالوهاب به ایران و جاهاى دیگر تصریح شده است.( )
4ـ آموزش زبان فارسى و ترکى
تاریخ نویسان وهّابى در مورد این که آیا شیخ محمدبن عبدالوهاب زبان فارسى و ترکى را آموخته است یا خیر؟ بحث هایى را در کتاب هاى خود مطرح کرده اند.
از طرفى مى گویند:
«آموزش زبان غیر عربى غیر از موارد ضرورت و اضطرار لازم نیست، زیرا که زبان عربى زبان سلف صالح، و قرآن و سنّت نبوى به عربى مى باشند و تعدادى از علماى سلف صالح مانند ابن تیمیه آموختن زبان غیر عربى را مکروه دانسته اند».( )
از طرف دیگر مدعى هستند، در تألیفات شیخ محمدبن عبدالوهاب نیز آثار و نشانه هایى در مورد این مسئله وجود ندارد. آن چه باعث طرح این مسئله(آموزش زبان غیر عربى) شده است همان نقل صاحب اللُمَع الشهاب... مى باشد و قصد آن ها این بوده است که بگویند اعتقادات و مبانى فکرى محمدبن عبدالوهاب از وحى و سنّت نبوى أخذ نشده است، بلکه با مبانى فلسفى و ریاضى و صوفى و... آمیخته شده، در حالى که آثار و عقاید محمدبن عبدالوهاب با این گونه سخن ها هماهنگى ندارد.
دکتر منیر العِجلانى نیز مى گوید:
«صلاح العقّاد منکر سخن صاحب لُمَع الشِهاب و... مى باشد و در اینکه محمدبن عبداالوهاب در شهرهاى فارس اقامت داشته و فلسفه و تصوف را از علماى آن جا آموخته باشد. دلیل این مسئله دو چیز است: اول: نادانى و جَهل محمد بن عبدالوهاب به لغت فارسى به طور مطلق. دوم: در آثار شیخ هیچ اثر و نشانه اى از تعلیمات فلسفى و تصوف دیده نشده است. و ادعـــــــــــــــاى اینکه محمد بن عبدالوهاب بعضى از دانستى هاى خودش(علوم فلسفه، تصوف...) را آشکار نمى کرده است نیز نوعى اتهام و هذیان گویى است». ( )
5ـ آراء و پندارها
آراء و پندارهاى محمّدبن عبدالوهاب را به شرح زیر مى توان ذکر کرد:
الف:مبارزه با شرک و خرافات و بازگشت به توحید خالص و اسلام سَلفِ صالح!( )
محمّدبن عبدالوهّاب یکى از برنامه هاى خود را مسئله دعوت مردم مسلمان به توحید خالص! و دست برداشتن از شرک و خرافات! اعلام نمود.
او در کتاب التوحید که در سال 1153 هـ.ق نوشته است، مى گوید:
«من شما را به سوى توحید و یکتاپرستى فرا مى خوانم و مى خواهم شرک را کاملاً کنار بگذارید».( )
این سخن و مانند آن که در باره توحید اظهار داشته به این دلیل است که معتقد بوده، مسلمانان در قرون گذشته به انواع خرافات و بدعت ها، آلوده شده و در عقیده و عمل و آداب و رسوم و عبادات خود از جهل و نادانى و گمراهى به امور مختلفى که از مظاهر شرک و بت پرستى است، پای بند گردیده اند. لذا او رسالت و تلاش خود را مبارزه با این خرافات و بدعت ها و استقرار توحید و یکتاپرستى مى دانست!.
البته این شعار و سخن از محمدبن عبدالوهاب و مدعیان اصلاح گرى و بازگشت به اسلام سلف صالح! به صورت کلى و در جاى خود، سخن حقّى مى باشد که مسلمانان آن روز(قرن 12 هجرى) در اکثر مناطق اسلامى گرفتار آن بودند. ولى باید دانست که محمدبن عبدالوهاب و طرف داران او، به جاى شناخت علت مشکلات مسلمانان و بدعت ها و خرافات و تلاش در جهت از بین بردن عوامل آن ها، صرفاً ادعاهایى نموده و مصمم به قبولاندن آن ها به مسلمانان شده و در عمل به جاى دعوت مسلمانان به ویژه رهبران مذهبى به وحدت و حلّ اختلافات و چاره جویى، بسیارى از معتقدات و آداب و کردار مذاهب و فِرق دیگر اسلامى، از جمله عقاید پیروان اهل بیت(ع) و شیعیان را با ذهنیّات ساختگى همراه با جمودگرایى به عنوان شرک و بت پرستى ردّ کرده و به آن ها حمله ور شدند!.( )
بدتر از همه، وهابیان، اکثر مسلمانان غیر خود را مشرِک و کافِر قلم داد نموده و حتى آن ها را واجب القتل دانستند، و مبارزه با مسلمانانِ مشرک و کافر! را به عنوان «جهاد در راه خدا» و در واقع نوعى اعلام جنگ به سرتاسر جهان اسلام و پیروان مذاهب اسلامى به غیر از پیروان مذهب حنبلى و خودشان تلقى نمودند!
محمدبن عبدالوهاب و پیروان او، توحید و شعار "لا اِله الاّ اللّه" را طورى تفسیر کردند که غیر از خودشان، موحّد دیگرى در جهان یافت نمى شد، آن ها زیارت قبور حتى قبر پیامبر گرامى"صلّى الله علیه وآله"، ساختن گنبد و بارگاه براى درگذشته گان و نذر و چراغانى براى آن ها، بوسیدن ضریح پیامبر، پیشوایان دینى و علما و بزرگان مذهبى و نماز گزاردن در کنار آن ها، توسل و شفاعت خواستن از آن ها و .... نشانه هایى از شرک و کفر قلم داد مى کردند.
محمدبن عبدالوهاب در کتاب کشف الشُّبُهات مسلمانان دیگر(غیر از طرف داران خودش) را مشرک، کافِر، بت پرست، مُرَتدّ، منافق، دشمن توحید، دشمن خدا، اهل باطل، نادان و شیطان لقب داده است. او ریختن خون و تصرف در اموال آن ها را مباح اعلام کرد.( )
اگر مسلمانان دعوت به توحید(طبق تفسیر محمدبن عبدالوهاب) را مى پذیرفتند، داخل در حریم مسلمانان و داراى أمان مى شدند و در غیر این صورت مى بایست نابود شوند!.
محمدبن عبدالوهاب معتقد بود:
«مسلمان شدن و حفظ جان و مال تنها به اداى شهادتین نمى باشد بلکه مى بایست آن چه را که خلاف صریح قرآن و سنّت نبوى"صلّى الله علیه وآله" است را ترک کنند و بر طبق گفته سلف صالح رفتار و عمل نمایند، در غیر این صورت کافر و مشرکند و جان و مال آن ها حلال مى باشد،] باید کشته شوند [ هر چند شهادتین را گفته باشند».( )
بسیارى از علماء و پیروان مذاهب اسلامى از فِرق مختلف، این قبیل تفسیر و توجیهات اعتقادت اسلامى و قرآنى توسط محمدبن عبدالوهاب و پیروانش را مطابق اصول و مستندات قرآنى و حدیثى و مبانى کلام اسلامى و سنت نبوى"صلّى الله علیه وآله" ندانسته و با آن ها مخالفت نمودند.( )
در اولین مخالفت و مبارزه با اعتقادات محمدبن عبدالوهاب، برادرش سلیمان بن عبدالوهاب به صحنه آمد( ) و اعلام کرد:
«امروز مردم به کسى(برادرش محمدبن عبدالوهّاب) مبتلا شده اند که خود را به کتاب و سنت نسبت مى دهد و از علوم آن دو، استنباط مى کند و از هرکس با او مخالفت کند، باکى ندارد و مخالفان خود را کافر مى داند، در حالى که یک نشان از نشانه هاى اجتهاد در او نیست، بلکه سوگند به خدا، حتى یک دهم از نشانه آن در او وجود ندارد، با این وضع، گفتارش در بسیارى از مردم نادان تأثیر گذاشته، پس اِنّا للّه و اِنّا الیه راجُعون».( )
در جاى دیگر مى گوید:
«امورى که وهابیان آنرا موجب شرک و کفر مى دانند و آن را بهانه مباح شدن مال و جان مسلمانان مى پندارند، در زمان ائمه اسلام به وجود آمده بود، ولى از هیچ یک از ائمه اسلام شنیده و یا روایت نشده است که مرتکبین این اعمال را کافِر یا مُرتد دانسته و دستور جهاد با آنان را داده باشند و یا اینکه بلاد مسلمانان را به همان گونه که شما مى گویید، بلاد شرک و دار الکُفر نامیده باشند».( )
شیخ سیلمان در کتاب دیگرى به نام فَصل الخطاب فى الرّد على محمّد بن عبدالوهاببه انکار و رد افکار برادرش پرداخت، که فعلا مفقود است.
مى گویند، روزى شیخ سلیمان از برادرش(محمدبن عبدالوهاب) پرسید ارکان اسلام چند است؟ او جواب داد: پنج است. سلیمان گفت: اما تو آن را شش قرار دادى!؟ چون مى گویى: هر کس از تو پیروى نکند و اعتقادات(آراء و افکار) تو را قبول نداشته باشد، کافِر است.( )
یادآور مى شوم در باره اعتقادات کلامى وهّابیان در باب توحید، قرآن و... از طرف علماى بزرگ جهان اسلام(شیعه و سنّى) کتاب هایى تألیف شده است، ولى پرداختن به ردیّه ها و مباحث آن ها با بحث تاریخى سازگار نیست.( )
ب:مخالفت با تفسر قرآن، اجتهاد، فلسفه، عرفان و اختراعات بشرى
محمّدبن عبدالوهاب در ادامه آراء و پندارهاى خود مبنى بر بازگشت به اسلام سلف صالح و توحید خالص! با تمسّک به عقل و فلسفه، اجتهاد و مسائل عرفانى و تفسیر قرآن و سنّت نبوى"صلّى الله علیه وآله" مخالفت مى کند و با تمسّک به حدیث إنّ کلَّ بِدْعةٍ ضَلالةٌ و کلُّ ضَلالة فى النّارِ( )این گونه کارها را «بدعت» و گمراهى دانسته و با آن ها مبارزه مى کند. در اثر این دیدگاه وهابیان به افکارى خشک و منجمد، جامد و قشرى دچار شدند و در مباحث اساسى دین مانند توحید، ایمان، حاکمیت اسلامى، توسل و شفاعت، خیرات و صدقات، اعیاد و سوگواری ها، و...، منحرف شده و از تبیین صحیح و درست آن ها واماندند و در نتیجه از تفسیر پدیده ها و اختراعات بشرى مانند تلفن، اتومبیل، برق، و وسایل ارتباط جمعى، عکاسى و... دور مانده و همه را در مراحل اولیه حرام و مبارزه با آن ها را لازم شمردند، در حالی که قرآن و اسلام با اختراعات بشرى مخالفت ندارد بلکه همه انسان ها را تشویق به کسب علم و دانش و استفاده از علوم مختلف براى بهره بردارى از ذخایر خدا دادى(نهفته در طبیعت مانند دریاها و کوه ها و ...) نموده است، و علوم فلسفه، منطق، فقه و اصول، تفسیر قرآن و عرفان همه در خدمت انسان و براى رشد و کسب مقامات معنوى و رسیدن به کمال انسانى مى باشند.
محمّدبن عبدالوهاب مى گوید:
«ما هیچ کتابى را از بین نمى بریم مگر کتاب هایى که مردم را به عقایدشان دچار شکّ و تردید کند مانند کتاب هاى علم منطق...».( )
حافظ وهبة(م 1378 هـ.) مى نویسد:
«وهابیان تصویر را حرام مى دانند،... فراگرفتن علوم فلسفه و منطق را جایز نمى دانند. در میان علماى نجد، کسانى که با این علوم آشنایى داشته باشند، به ندرت مى توان یافت... اطلاعشان در معلومات تاریخى از سیره پیامبر"صلّى الله علیه وآله" و سیره خلفاى راشدین تجاوز نمى کند و به تواریخ دیگر(تاریخ قدیم و تاریخ اسلام) توجهى ندارند. از اکتشافات جدید چیزى در جزیرة العرب شناخته نیست... ».( )
وهابیان همه امور و پدیده هاى جدیدى را که در سه قرن اول هجرى سابقه نداشت، بدعت و حرام مى دانستند!؟ مانند:فراگیرى منطق و فلسفه و علوم جدید، استعمال دخانیات، استفاده از دوچرخه(چون «اَرّابه شیطان» یا «اسب شیطان» است و به نیروى جادو و با پاى شیطان حرکت مى کند) و اختراعات جدید دیگر مانند: تلفن و تلگراف و دوربین عکاسى و اتومبیل، حق گمرک، مالیات و ... .( )
گنجانیدن درس رسم و تعلیم زبان خارجى در برنامه مدارس و همچنین جغرافیایى که در آن از گردش زمین و کُرویّت آن سخن رفته بود، مورد اعتراض علماى نجد(در سال 1349 هـ.ق که در مکه گرد آمده بودند) قرار گرفت.( )
در مسئله اجتهاد در فروع دین، وهابیان به پیروى از ابن تیمیه( )(پیشواى مذهب سلفى گرى) اعتقادات شیعه در باره اجتهاد را انکار مى کنند و در واقع خودشان را مقلّد احمدبن حنبل، ابن تیمیــه و ابن قیّم مى دانند. در آثار و کتاب ها و رساله هاى وهابیان(محمّدبن عبدالوهاب و فرزندانش) اصول و شیوه هاى جدید اجتهادى و دخل و تصرف وجود ندارد و در همه مسائل به دنبال نصّ(روایت) مى روند و در صورت عدم نصّ، به سخن احمد بن حنبل به عنوان اصل ثابت اعتماد مى کنند.( )
ملک بن عبدالعزیز در خطابه اى که در سال 1355 قمرى در مکه ایراد کرد، گفت:
«مذهب ما پیروى از دلیل است و اگر یافت نشود، ما از اجتهاد احمد]بن[ حنبل پیروى مى کنیم».( )
در واقع استدلال وهابیان این بود که آن چه که در زمان پیامبر اکرم "صلّى الله علیه وآله" نبوده [و بعد از سه قرن اول هجرى پدیدار شده]، بدعت و حرام مى باشد، مانند زیارت، توسّل به مردگان و بزرگ داشت و شفاعت خواستن، دعا و فاتحه خواندن براى مردگان، آب پاشیدن بر روى مقابر و تعمیر قبور حتى قبور پیشوایان و اولیاء خدا، ساختن مسجد در کنار قبور و تبرک و استشفاء از قبور اولیاء، آویختن بیرق و اسلحه در تکیه ها و... و مى گویند، هیچ دلیل و نصّ معتبر در قرآن و سنت پیامبر"صلّى الله علیه وآله" و اصحاب آن حضرت در مورد مسائل مذکور وجود ندارد و لذا کسانى را که این کارها را انجام مى دادند و یا معتقد بودند به شدّت نهى مى کردند و با برخورد تند و خشن وهابیان مواجه مى شدند.( )
دیدگاه اسلامىِ صحیح[اعتقادات شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت"علیهم السلام"] در باره مسائل ذکر شده در منابع اصیل اسلامى با ادلّه روشن و استدلال کامل بیان شده و در اینجا متعرض ردّ و پاسخ آن ها نمى شویم.( )
نقد و ملاحظه
یکى از تفاوت هاى عمده دیدگاه وهابیان با سایر فِرق و مذاهب اسلامى این است که در مواردى که از کتاب و سنت دلیلى بر حُرمت و یا حِلیّت چیزى پیدا نشد، فِرق اسلامى(غیر وهّابى) اصل اِباحه و حِلیّت را جارى مى کنند و آن چیز یا عمل را حلال و مباح اعلام مى کنند، بنابر این موضوعات جدید مانند شرب توتون و تنباکو(دخانیات)، شرب قهوه و چاى، خوردن گوجه فرنگى و سیب زمینى، استفاده از تلگراف و تلفن و اتومبیل و هواپیما و صدها اختراع و اکتشاف جدید(که در عصر نُبوّت و رسالت پیامبر اکــــرم"صلّى الله علیه وآله" و صحابه مطرح نبوده) همه مباح مى باشند بلکه بدون استفاده از آن ها زندگى مردم با مشکل مواجه مى شود و هیچ انسان عاقلى استفاده از آن ها را ممنوع نمى کند، چه برسد به دیدگاه اسلام و قرآن.( ) در واقع این عملِ وهابیان همانند برخورد فرقه ضالّه خوارج در قرن اولیه اسلام مى باشد که با برداشت هاى خشک و مقدس مآبى به ظواهر آیات قرآنى استناد مى کردند، که انحراف و گمراهى خوارج براى همه مسلمانان آگاه و روشن بین واضح هست.( )
ج:خلافت دینى ـ عربى و ضدّیت با حاکمیت ترکان عثمانى( )
وهابیان با تلاش زیاد آراء و پندارهاى خود را در میان اعرابِ جزیرة العرب تبلیغ و گسترش مى دادند و شاید یکى از دلایل نفوذ و گسترش این فرقه، آمیخته شدن آراء و پندارهاى آن ها با سرنوشت اعراب و جایگاه آن ها در میان مسلمانان جهان و کشورهاى اسلامى بود. اعراب، به روشنى مى دیدند که سرنوشت آن ها به دست ترکان عثمانى افتاده است و تنها راه رهایى و آزادى و برگرداندن تسلّط اولیه اعراب[عزّت و افتخار حاکمیت اعراب امویان و عباسیان تا قبل از سقوط بغداد در سال 656 هـ.]،( ) پیروى نمودن از مرام کسانى است که در فکر ایجاد قدرت جدید عرب ها مى باشند که در مرحله کنونى با دعوت و شعارهاى محمّدبن عبدالوهاب و طرف دارانش مواجه شده بودند. لذا با لبّیک گویى به دفاع از فرقه وهابیان برخاستند و بر علیه حاکمیت عثمانیان شوریدند.
محمّدبن عبدالوهاب راه رسیدن یا تحقّق این هدفِ خودش را اتحاد با قدرت محمّدبن سعود (1179 م) دانست. ابتدا قبایل بدوى و اعراب پراکنده سرزمین نجد را سازمان دهى کردند و از نیروى آن ها در راه هدف تجاوزکارانه و به چنگ آوردن سلطه بر سرزمین هاى اعراب حجاز(مکّه و مدینه) و در صورت موفّقیت به سایر اماکن عربى ـ اسلامى نهایت بهره بردارى را کردند.
بعضى از اندیشمندان عرب مانند رشید رضا(م 1354 هـ.ق) جنبش وهابیان را نشانه «روحیه استقلال طلبى عرب» می داند!.( )
یکى دیگر از نویسندگان عرب(متأثّر از رشید رضا) جنبش وهابیان را به «وجدان قومى ]ناسیونالیسم[ عرب» تفسیر کرده است!.( )
در نتیجه نهضت و جنبش وهابیان که از نجد آغاز و گسترش یافته بود، به عنوان خطر بزرگى براى حاکمیت امپراتورى عثمانى پدیدار گشت. سلطانِ عثمانى(سلیم سوم) از محمّدعلى پاشا(خَدیوِ مصر) براى سرکوبى دعوت و شورش وهابیان کمک خواست. او در سال 1228 هـ.ق/ 1811 م موفق شد با تصرف مرکز وهابیان(درعیّه) قدرت آن ها را درهم شِکَند ولى پس از چندى مجدداً سر بلند کردند و بالأخره در دهه سوم قرن بیستم میلادى(13 هجرى) پس از جنگ هاى طولانى بر جزیرة العرب مسلّط و دولت عربستان سعودى را تأسیس نمودند.( )
در حقیقت وهابیان به پیروى از مکتب حنبلى و پیشواى سلفیه!(ابن تیمیّه) به فکر ایجاد حاکمیت دینى ـ عربى و به مبارزه با حاکمیت غیرعربى در جهان اسلام برخاستند و کار خود را با دعوت مردم به «پیراستن دین اسلام از انحرافات و آثار فکر غیر عرب» شروع، و در این راه با تحمل دشواری هاى فراوان و جنگ و خون ریزى و غارت مخالفان به اهداف خود دست یافتند. محمّدبن عبدالوهاب به آرزوى خود که رسیدن به «تشکیل دولتى دینى که خود مشاور فقهى مى باشد» نایل آمد.( )
پس از تأسیس حکومت سعودى و توسعه قدرت وهابیان و، آن ها درصدد گسترش حکومت دینى در سرتاسر جهان عرب و کشورهاى اسلام برآمدند و با شدّت بر ضد حاکمیت عثمانى موضع گیرى کردند. وهابیان و آل سعود، حاکمیت عثمانى را غاصبِ خلافتِ مسلمانان مى دانستند و عقیده داشتند، خلافت بر مسلمانان براى همیشه حق عرب است!.( )
د: دشمنى با شیعه دوازده امامى[اسلام ناب محمّدى"ص"]
روشن است که اختلاف بین اهل سنّت و شیعیان، ریشه تاریخى و عقیدتى دارد.( )وهابیان با افکار انحرافى و غلط تلاش مى کنند، پیدایش شیعه را به عبداللّه بن سبا( ) نسبت دهند و با انواع شیوه ها این اتهام واهى را تقویت و از سخنان مستشرقان و کفّار مانند «گلدزیهر یهودى»( )، «دوزى»( )، «ولهاوزن»( ) و... استفاده مى کنند.
محمّدبن عبدالوهاب در کتابى به نام رسالة فى الرّد على الرافضة به انکار حقّانیت و اعتقادات شیعه پرداخته و مدعى مى شود که شیعه قائل به تحریف قرآن و آن را ناقص مى داند و هر کس اعتقاد به تحریف و نقص قرآن داشته باشد، کافر است.( )
هم چنین او، اصل تقیّه(که شیعه معتقد است پیشوایان معصوم"علیهم السلام" در طول زندگانى خودشان براى حفظ اساس دین و اسلام در مقابل دشمنانشان استفاده مى کردند) را باطل مى شمارد و با فحش و ناسزاگویى طرف داران تقیه را کافر مى داند.( )
همین طور در باره عقیده شیعه مبنى بر عصمت امامان معصوم"علیهم السلام" مى گوید:
«اثبات و ادعاى عصمت براى امامان از دروغ ها و افتراءهاى شیعه است که هیچ دلیلى از کتاب و سنت و اجماع و قیاس صحیح و عقل سلیم ندارد و خدا بکشد ایشان را که چنین اعتقادى دارند».( )
محمّدبن عبدالوهاب و طرف داران او(وهابیان) اعتقادات کلامى ـ فقهىِ صحیح و نابِ شیعه که در منابع معتبر خود آن ها را ثابت نموده و معتقد است مانند: بَداء، رجعت، مُتعه(ازدواج موقّت) کفر دشمنان امام على"علیه السلام"، افضلیّت حضرت علىّ"علیه السلام"، توسّل، شفاعت، عزادارى براى امامان معصوم"علیهم السلام" و... را، باطل و بدعت می داند.( )
این نوع برخورد وهابیان با اعتقادات شیعه(حداقل به عنوان یک مذهب و فرقه اسلامى) که با انواع فحش و ناسزاگویى و توهین و افتراء همراه مى باشد، نشان از عمق دشمنى و کینه آن ها با اعتقادات اهل بیت"علیهم السلام" و عقاید اسلامى بخش مهم و وسیعى از مسلمانان دارد. به ویژه این که دشمنان قسم خورده مسلمانان مانند کفّار و مشرکین و استعمارگران از این گونه سخنان بهره ها و استفاده های فراوانی مى برند و خوش حالى خود رامخفى نمى کنند!. از طرف دیگر وهابیان با این نوع برخورد با مسلمانان(شیعیان) مدعى اصلاح طلبى و جلوگیرى از کفر و شرک و نفاق و طرف دار وحدت مسلمین و پرهیز از تفرقه و دشمنى مى باشند.! فَاْعتبِروُا یا اُولى الأبصار.( )



6ـ آثار و نوشته هاى محمّدبن عبدالوهاب
مهم ترین آثار و تألیفاتِ شیخ محمّدبن عبدالوهاب تمیمى نجدى(مؤسّس فرقه وهابیان) که منتشر شده است، به شرح زیر است:
1ـ کتاب «التوحید فیما یجب مِن حق اللّه على العبید»
این کتاب اولین اثر محمدبن عبدالوهاب مى باشد که در شهر حُریملاء هنگام اقامت نخستین، تألیف نموده است.( ) مباحث عمده این کتاب همان طورى که از نامش پیداست پیرامون معرفى توحید و مباحث شِرک و کُفر و صفات خداوند و آن چه که از حقوق خداوند بر بندگانش واجب مى باشد، تنظیم شده و براى اولین بار محمّدبن عبدالوهاب در شهر حریملاء دعوت به وهابیّت و اعتقادات خودش را به مردم مطرح نمود اگر چه بعضى از مورخین گفته اند، شیخ مطالب این کتاب را از درس هاى توحید که در شهر بصره گفته مى شد، أخذ نموده است.( )
بر این کتاب شرح ها و توضیحاتى نوشته شده، که مهم ترین آن ها فتح المجید فى شرح کتاب التوحید مى باشد، نسخه خطّى این کتاب، در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 465/86 موجود مى باشد.( )
2ـ رساله «کَشْفَ الشُبُّهات»
این کتاب، پیرامون سؤال ها و شبهه هایى که مخالفین دعوت شیخ محمّدبن عبدالوهاب مطرح مى کردند، تهیه و تألیف شده است و پاسخ شبهه ها در موضوعات گوناگون ارائه گردیده که نسخه خطّى این کتاب در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 265/82 موجود هست و تاریخ اتمام کتابت آن، جمادى الاولى سال 1216 هـ.ق یعنى ده سال بعد از وفات مؤلف ثبت شده است.( )

3ـ کتاب «فضایل الإسلام»
این کتاب پیرامون این است که دین اسلام توسط حضرت محمّدبن عبداللّه"صلّى الله علیه وآله" از طرف خداوند براى مردم آورده شده و بدعت نیست. نسخه خطّى این کتاب نیز در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 296/82 موجود است.( )
4ـ کتاب «مختصر سیرة الرسول"صلّى الله علیه وآله"»
نسخه هاى مختلفى از این کتاب با نام هاى متفاوت و مختلف در کتابخانه ها موجود است، ولى آنچه قطعى مى باشد همین عنوان است که نسخه خطّى آن در کتابخانه سعودى در ریاض با شماره 518/86 ثبت شده است.( )
5ـ کتاب «مجموع الحدیث على ابواب الفقه»
مباحث این کتاب در باره مسائل فقهى طبق نظرات شیخ محمّدبن عبدالوهاب مى باشد که احادیثى نیز شاهد آورده است. ابن غنام(م 1225 هـ.ق) ضمن تألیفات شیخ، آن را ذکر است.( )
نسخه خطّى این کتاب با شماره 186/82 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.( )
6ـ کتاب «رسالة فى الرّد على الرافضة»
در این کتاب محمّدبن عبدالوهاب با طرح مباحثى مانند: خلافت، ارتداد خلفا، نقص قرآن، تقیّه، امامت معصومان"علیهم السلام"، عصمت، رجعت و... به انکار و ردّ اعتقادات شیعیان دوازده امامى مى پردازد که معمولاً با توهین و افتراء همراه است و اتهامات زیادى را به شیعه نسبت، و همه را کافِر و مشرک مى داند!
این کتاب با کمال تأسف! براى چندمین بار توسط دانشگاه امام محمّد بن سعود در ریاض در ضمن مؤلفات شیخ محمّدبن عبدالوهاب در 56 صفحه منتشر گردیده است.( )
7ـ کتاب «رسالة ثلاثة الاُصول و ادّلتها»
این با عناوین مختلف در سال هاى 1338 هـ.ق 1340 هـ.ق و 1345 هـ.ق منتشر شده و مباحث آن پیرامون اصول اعتقادات هر مرد و زن مسلمانى تنظیم گردیده و نسخه خطّى آن با شماره 269/86 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.( )

8ـ کتاب «القواعد الأربع»
این کتاب پیرامون اختلاف و تفاوت مسلمان و مشرک نوشته شده و نسخه خطّى آن با شماره 269/86 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.( )
9ـ کتاب «مسائل الجاهلیة»( )
این کتاب پیرامون مسائلى است که پیامبر"صلّى الله علیه وآله" با آداب و رسوم جاهلى مخالفت نموده است. نسخه خطّى آن در کتابخانه هاى شخصى موجود است ولى نسخه هاى چاپ شده فراوانى یافت مى شود.( )
10ـ کتاب «المفید المستفید فى کُفر تارک التوحید»
این کتاب را محمّدبن عبدالوهاب در جواب برادرش سلیمان بن عبدالوهاب براى اهالى عُیَیْنه فرستاد.( )
11ـ ]مجموعة[ «الخُطب المنبریة»
این کتاب مجموعه خطابه ها و منبرهاى محمّدبن عبدالوهاب مى باشد که اعتقادات خودش را براى مردم و طرف دارانش بیان نموده و توسط دانشگاه امام محمّد بن سعود در ریاض در 291 صفحه منتشر گردیده و نسخه خطّى آن با شماره 525/86 در کتابخانه سعودى در ریاض موجود است.( )
لازم به توضیح نیست که در نسبت دادن بعضى از کتاب هاى ذکر شده و ذکر نشده دیگر به محمّدبن عبدالوهاب، ابهام و تردید وجود دارد.( )
7ـ مرگ محمد بن عبدالوهاب
محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هـ. ق پس از عمر نسبتاً طولانى(حدود 92 سال) و تأسیس فرقه وهابیان با آراء و پندارهاى باطل و منحرف از عقیده و اسلام سَلَفِ صالح و دخالت در انواع جنایات از قتل، تجاوز، سرقت و غارت اموال مسلمانان(شیعه و سُنّى) و تخریب اماکن مقدسه و عتبات عالیات کربلا و نجف و... گرفتار منتقم حقیقى شد. یکى از موّرخین تاریخ، مرگ محمدبن عبدالوهاب را به حساب ابجد چنین گفته است: «بَدأ هَلاک الخَبیث؛1206».( )
8ـ فرزندان او
از محمدبن عبدالوهاب چهار پسر به نام هاى: عبدالله، حسن، حسین و على باقى ماند که همه آن ها به نشر و تبلیغ فرقه وهابیان پرداختند. از فرزند بزرگ(عبدالله) دو پسر به نام هاى سلیمان و عبدالرحمان باقى ماند. سلیمان در تبلیغ آراء وهابیان بسیار متعصّب بود. او در سال 1233 هـ . به دست ابراهیم پاشا کشته شد و سلیمان نیز به مصر تبعید گردید و در آن جا درگذشت. فرزندان محمدبن عبدالوهاب، در دربار آل سعود معروف به آل الشیخ هستند و همواره تاکنون مورد احترام شاهان سعودى بوده و هستند و سِمَت مفتى بزرگ عربستان از میان آنان انتخاب مى شود.( )

از مجموع آن چه تا کنون گفته شد، نتایج زیر به دست مى آید:
1ـ پیدایش فرقه وهابیان توسط محمّدبن عبدالوهاب نجدى در نیمه دوم قرن دوازده هجرى واقعیتى انکارناپذیر است. محمّدبن عبدالوهاب با مطالعه و تحقیق در اعتقادات و رفتار مردم مسلمان سنى و شیعه ساکن در مناطق نجد، درعیّه، حُریملاء، مکّه، مدینه، أحساء، قَطیف، بصره(عراق)، و... به این نتیجه رسید که بسیارى از اعتقادات و رفتار مردم با آیات قرآن و اصول گفته شده از زبان صحابه پیامبر"صلّى الله علیه وآله" و تابعین مخالفت دارد و لذا تصمیم گرفت عقیده خودش را، علی رغم مخالفت بزرگان و علمای اسلامی و از جمله پدر، برادر و... اعلام کند و این کار را با زحمت و مشکلات زیاد شروع نمود و بعدها با کمک آل سعود ادامه یافت.
2ـ گفته می شود، محمّدبن عبدالوهاب با حافظه و هوش فراوان! و جدّیت زیاد تحصیلات خودش در فقه، اصول، حدیث، کلام و تفسیر، تاریخ و سیره را نزد علماء و شخصیت هایى که در زادگاه او بودند مانند پدرش و... فراگرفت و تألیفات شیخ احمدبن تیمیّه را فراوان مطالعه و استنساخ مى کرد که گفته می شود هم اکنون این آثار در موزه بریتانیا موجود است.( )
3ـ محمّدبن عبدالوهاب براى افزایش اطلاعات خودش، مسافرت هاى فراوانى به خارج از زادگاهش صورت داد. در باره مسافرت او به بیرون از جزیرة العرب مانند عراق، ایران و شام اختلاف وجود دارد و نمى شود نظر قطعى در مورد مسافرت او به ایران ابراز نمود، گرچه بعضى از مورّخین و سفرنامه نویس ها مانند مِستر هِمفرى و عبداللطیف خان شوشترى و...ذکر کرده اند.
4ـ محمّدبن عبدالوهاب پس از اعلام دعوت خودش شروع به تألیف کتاب و رساله نمود، مانند کتاب التوحید فیما یجب مِن حق اللّه على العبید و کتاب کشف الشُبهات و... که تکیه گاه فقهى، حدیثى او فقه احمدبن حنبل و تکیه گاه اعتقادى، کلامى او سیره و روش احمدبن تیمیّه و ابن قیّم الجوزیة و... بود. یکى از مهم ترین اهداف او احیاء توحید خالص و سنّت سَلف صالح! عنوان شد، اگر چه ادعاهاى او در همان زمان رد گردید و علماى زیادى به مخالفت با افکار و اندیشه هاى او برخاستند، ولى با سماجت و پى گیرى، طرف داران زیادى پیدا نمود. بخش دیگرى از افکار و اندیشه هاى محمّدبن عبدالوهاب را ضدیّت و مخالفت با اعتقادات شیعه دوازده امامى تشکیل مى دهد.
5ـ تأثیرپذیرى و یا ضدیت و دشمنی محمّدبن عبدالوهاب از علماء و شخصیت هاى دیگر و گرایش ها و حکومت هاى ترکانِ عثمانى در آناطولى و کشورهاى اسلامى و حاکمیت شیعیان صفوى در ایران و... نیز بحثى است که مطرح شده است. همین طور تأثیراتى که ممکن است بیگانگان و استعمارگران در افکار و اندیشه هاى او گذاشته باشند. زیرا هدف آن ها اختلاف افکنى میان مسلمانان، فرقه سازى و... مى باشد و از این طریق به اهداف پلید استعمارى و شیطانی خود نایل مى شوند.( )
 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد