بعدازظهر دوشنبه، 19 فروردین 92، ناگهان یک بمب خبری در جهان سیاست منفجر شد. در حالی که در میان سیاستمداران مشهور جهان این روزها اگر انتظار مرگ کسی میرفت آن شخص «نلسون ماندلا»، رئیسجمهور اسبق آفریقای جنوبی بود، شتر مرگ از در خانه کسی دیگر سر برآورد و جانش را گرفت: «مارگارت تاچر»، نخستوزیر دهه 80 بریتانیا.
خانم تاچر، حقوقدانی که از سال 1975 تا 1990 ریاست حزب محافظهکار بریتانیا و از سال 1979 تا 1990 نخستوزیری این کشور را بر عهده داشت، اولین نخستوزیر زن این کشور محسوب میشد اما مشهوریتش بیش از آن که به زن بودنش باشد، به سیاستهایش بازمیگشت.
مارگارت تاچر بیش از آنکه تاثیر خود را در عرصه سیاست بگذارد در عرصه «اقتصاد سیاسی» برای خود شهرت گرد آورده است. سران کشورهای غربی پس از مرگ او عموما از او به نیکی یاد کردند اما او چه تاثیری بر نظام بینالمللی دوران خود داشت؟ این سوالی است که در این نوشتار کوتاه تلاش میشود اجمالا به آن پاسخ داده شود هر چند که پاسخ دقیقتر، مجالی فراختر را میطلبد. پیش از این پاسخ باید به فضایی اشاره کرد که خانم تاچر در آن به قدرت رسیده بود.
* نظام بینالمللی در آستانه به قدرت رسیدن تاچر
دهه 1970 که تاچر در آن اوج گرفته و در انتهای آن به قدرت رسیده است، دهه تغییر در شیوه نگاه به اقتصاد سیاسی در جهان بود. رکود اقتصادی دهه 70 به همراه از بین رفتن سیستم «برتون وودز»، کنار نهاده شدن طرح مارشال و جایگزینی انگارههای فریدمنی به جای انگارههای کینزی در اقتصاد بینالمللی از مهمترین جنبههای این دهه است.
تا پیش از آن، بر اساس تعالیم «جان مینارد کینز»، دولتهای غربی با دخالت در اقتصاد به نفع طبقات ضعیفتر، از شدت گرفتن اصطکاک بین طبقات مرفه جامعه و طبقه کارگر پیشگیری میکردند تا به قول کمونیستها از شکلگیری «خودآگاهی طبقاتی» ممانعت بهعمل آورند. تلاش میشد طبقه کارگر در کشورهای غربی آنقدر گرسنه نشود که طغیان کند چرا که اگر طغیانی شکل میگرفت، قطب دیگر نظام بینالمللی یعنی اتحاد جماهیر شوروی آنقدر قدرتمند بود که فورا از فرصت استفاده کند و انقلابی کمونیستی راه اندازد.
از سوی دیگر، در عرصه بینالمللی هم با کمک طرح مارشال، تلاش میشد تا با باز گذاشتن جریان پول به سمت کشورهای ویران شده در جنگ دوم جهانی و کشورهای تازه سربرآورده پس از جنگ بینالملل دوم، از افتادن این کشورها به ورطه کمونیسم پیشگیری شود.
به هر روی تا دهه 60 میلادی، شوروی آنقدر قوی بود که هراسی جدی از آن در دل دولتمردان غربی باشد. از سوی دیگر اتحادیههای کارگری هم آنقدر قوی بودند که باید با تطمیع و سیاستهای کینزی جلوی طغیان آنها گرفته میشد و به قول چپهای آن روزگار، سرمایهداری به نوعی رو به سازش با طبقه پرولتاریا آورده بود.
اما در دهه 70 و بالاخص دوران ریاستجمهوری نیکسون بر آمریکا، شرایط تغییرات شگرفی کرد که اغلب تغییرات نیز به حوزه اقتصاد سیاسی بازمیگشت.
* مکتب شیکاگو، بازگشت به سرمایهداری ناب
در دهه 70 کمکم نظریات دیگری در عرصه اقتصاد سیاسی خودنمایی میکردند که نظریه مکتب شیکاگو به رهبری «میلتون فریدمن» از آن جمله بود. این نظریه خواستار بازگشت به انگارههای سرمایهداری و بازگذاشتن کامل دست طبقه سرمایهدار برای افزایش سرمایه و سودآوری هرچه بیشتر بود. در نگاه این مکتب به عکس کینزینها و معتقدین به دولت – رفاهی، دخالت دولت در اقتصاد باید به حداقل ممکن میرسید. این نظریات به سرعت مورد قبول دستگاههای سیاسی دول غربی قرار گرفت اما این پذیرش، سه عامل اصلی داشت:
اولا، شوروی دیگر آن شوروی همیشه نبود و از در تنشزدایی و مصالحهجویی درآمده بود پس دیگر نیازی به هراس از قدرت اتحادیههای کارگری نبود؛
ثانیا، ادامه روشهای کینزی نیازمند توان بالای اقتصادی بود که بحران اقتصادی دهه 1970 میلادی، این توان را از اقتصادهای سرمایهداری از جمله اقتصاد آمریکا گرفته بود؛
ثالثا، پس از جنگ 1973 موسوم به «یوم کیپور» بین اعراب و اسرائیل، غرب در تحریم نفتی اعراب قرار گرفته بود که البته گفته میشود شخص نیکسون هم به این تحریم با هدف تضعیف اقتصادهای نوظهوری نظیر ژاپن و آلمان غربی، چراغ سبز داده بود. بنابراین دیگر اقتصاد غرب را یارای آن نبود که ولخرجی کند.
از این رو پذیرش مکتب شیکاگو هم در عرصه داخلی و هم در عرصه بینالمللی به نفع نظام سرمایهداری بود. تبعات پذیرش این انگارهها برای جوامع داخلی بلوک غرب، افزایش شکاف طبقاتی و برای نظام بینالمللی افزایش فاصله کشورهای مرکز و پیرامون بود.
«خصوصیسازی»، «تعرفهزدایی» و سیاستهای سختگیرانه پولی نظیر «تعدیل اقتصادی» ادبیاتی بودند که از این پس در جهان باب شدند.
* به قدرت رسیدن مارگارت تاچر در بریتانیا
در سال 1979 و با ضعف عملکرد دولت حزب کارگر بریتانیا به ریاست «جیمز کالاهان»، شعارهای تند خانم تاچر مورد اقبال عمومی قرار گرفت تا وی در 28 مارس همان سال، نخستوزیر بریتانیا شود.
سیاستهای خانم تاچر بهطور کامل همراستا با تعالیم مکتب شیکاگو و بازگشت به سرمایهداری ناب بود. کوچک کردن حجم دولت، کاهش مالیاتها به نفع سرمایهداران و کاهش هزینههای عمومی به ضرر عموم جامعه، اولویت بخشیدن به کنترل تورم به جای افزایش اشتغال و از همه مهمتر اعلام جنگ به اتحادیههای کارگری از مهمترین سیاستهای داخلی مارگارت تاچر بود. این جنگ با تصویب لوایحی صورت گرفت که عملا از قدرت سرکشی اتحادیههای کارگری میکاست.
یکی از اصلیترین سیاستهای دوران تاچر دامن زدن به بازار «سرمایه مالی» بود که چپها از آن بهعنوان «سرمایه تخیلی» یاد میکردند. این سیاست در دوران «تاچریسم و ریگانیسم» اوج گرفت و سرانجام ترکیدن همین حبابهای مالی بود که بحران مالی 2008 را به بار آورد، بحرانی که پس از گذشت 5 سال جهان همچنان با تبعات آن مواجه است.
با این سیاست بهواقع طبقه جدید سرمایهداری ظهور کرد که عملا سرمایهای نداشت.
* تاچر در عرصه بینالمللی
دوران تاچر در نخستوزیری بریتانیا با دوران ریاستجمهوری رونالد ریگان در ایالات متحده همزمان بود تا آنجا که این دو را در سیاست بینالمللی چون زوجی هماهنگ شناختهاند.
سیاستهای نولیبرالی اقتصادی تاچر و ریگان در عرصه بینالمللی بهنوعی با تنشزدایی با شوروی همراه بود، البته پس از روی کار آمدن گورباچف. گورباچف در شوروی قدرت را در دست داشت و نگاه وی به سوسیالیسم، نوعی اصلاحطلبی و بلکه تجدیدنظرطلبی بود.
وی دو برنامه اصلاحی را در دستور کار داشت که در عرصه سیاسی به «گلاسنوست» و در عرصه اقتصادی به «پروستاریکا» شهره بودند. اما بهواقع این تنشزدایی نه ناشی از عزم مصالحهجویانه سران غربی چون تاچر و ریگان بلکه ناشی از ناتوانی اتحاد شوروی در ادامه تقابل و ضعف شدید این کشور رو به فروپاشی بود.
از دیگر سو، محیط روانی گورباچف هم با استالین، خورشچوف و برژنف تفاوت جدی داشت. شاید بتوان ادعا کرد که او از اساس به مارکسیسم باور جدی نداشت و اگر داشت انگارههای او شامل تجدیدنظرطلبی جدی در عرصه مارکسیسم – لنینیسم بودند. همین وضعیت سرانجام در دسامبر 1991 به فروپاشی بلوک شرق انجامید.
به هر صورت، تاچریسم و ریگانیسم را باید تلاشی جدی برای تثبیت برتری غرب و نظام سرمایهداری بینالملل در جهان انگاشت. در عرصه سیاست خارجی، دوران تاچر، انگارههای نوواقعگرایانه خالی از وجه نبودند. وی همانطور که بیبیسی هم در گزارشی تصریح کرده است، بهدنبال احیای جایگاه بریتانیا در نظام بینالمللی بود که پس از جنگ دوم جهانی رو به افول قرار گرفته بود.
جنگ فالکلند در 1982 نشان میدهد که تاچر آنقدرها هم به روشهای مصالحهجویانه اعتقاد نداشته است.
* تاچر و جمهوری اسلامی ایران
روی کار آمدن تاچر تقریبا همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود. در حافظه تاریخی ملت ایران، دوران تاچر بههیچ روی دورانی از رابطه قابل قبول بین ایران و بریتانیا نبوده است بلکه سرشار از سیاستهای خصمانهای است که علیه ایران اتخاذ شدند.
پس از اشغال سفارت آمریکا در ایران توسط دانشجویان پیرو خط امام، تاچر از طرح «حمله نظامی به ایران» حمایت کرد. هرچند که در آن دوران کارتر دموکرات در طبس با شکستی جدی مواجه شد.
در دوران تاچر، ماجرای اشغال سفارت ایران در لندن هم اتفاق افتاد. این اقدام که توسط حامیان رژیم بعث عراق صورت گرفته بود، با حمله نیروهای انگلیسی به سفارت پایان یافت که در جریان آن دو دیپلمات ایرانی کشته شدند.
یکی دیگر از ماجراهای معروف آن دوران، انتشار کتاب «آیات شیطانی» توسط «سلمان رشدی»، نویسنده مرتد هندیالاصل بود که تاچر و دولتش تمامقد از وی حمایت کردند.
در جریان تجاوز عراق به ایران، تاچر اگرچه اعلام بیطرفی کرده بود اما بعدها مشخص شد که کشورش در تامین تسلیحات رژیم صدام حسین نقش داشته و حتی برخی از شرکتهای بریتانیایی در تجهیز عراق به سلاحهای شیمیایی هم دخیل بودهاند، همان سلاحهایی که بعدها به بهانه آنها، عراق به اشغال نیروهای آمریکایی و بریتانیایی درآمد. تاچر تنها پس از تجاوز عراق به کویت در سال 1990 بود که حاضر شد عراق را متجاوز به ایران معرفی کند.
بهطور کلی، دوران تاچر، دورانی مملو از سیاستهای خصمانه علیه ایران بود. ملت ایران بهطور کلی و بهخصوص از دوران ملیشدن صنعت نفت، خاطرهای بد از انگلیسیها داشت، تاچر در تثبیت این خاطرات بد، نقشی بهسزا داشت.
* علیرضا کریمی
"مدل بازى" به جاى "مدل سازى"؛
مدیران ایرانی با غفلتی نابخشودنی، از شرکت انگلیسی اتکینز برای انجام پروژه های کلان در کشور دعوت می کنند و با عباراتی دهان پرکن، مانند، شرکت بین المللی و معمار سرشناس بین المللی و... به استقبال این شرکت می روند.
سرویس فرهنگی مشرق - چندین سال است که ائتلاف "فراماسون-بهاییت" نقشه های شومی را برای بیت الله الحرام در سر می پروراند و متأسفانه، بخشی از آن نیز به اجرا درآمده است. این اقدامات از طریق اتاق فرمان لندن و پشتیبانی مالی خاندان آل سعود و همراهی معماران مشهور فراماسون همچون "نورمن فاستر"، صورت می گیرد.
در سال 2010 میلادی، شرکت مشاور معماری و ساخت "اتکینز"، که دفتر مرکزی آن در بریتانیا مستقر می باشد، با چراغ سبز دولت بریتانیا، طرحی جنجالی را برای شهر مقدس مکه به پادشاه عربستان ارائه نمود.
طرح شرکت بریتانیایی "اتکینز" برای تخریب مسجدالحرام، با موافقت پادشاه وهابی آل سعود
بر طبق این طرح، بنای مسجدالحرام(به غیر از خانه کعبه) کاملا تخریب خواهد شد و ساختاری نامتعارف جایگزین آن می شود. این پروژه با مخالفت جدی مسلمانان جهان مواجه شد و در نهایت، خاندان سعودی با همفکری مشاوران بریتانیایی، به این نتیجه رسیدند که بایستی طرح به صورت نامحسوس و البته با روندی پیوسته به اجرا درآید.بر همین اساس، هر از چند گاهی، خبر تخریب بخشی از مسجدالحرام به گوش می رسد. در حال حاضر، شرکت اتکینز، بدون توجه به احساسات مسلمانان، مشغول اجرای این پروژه می باشد.
طرح شرکت بریتانیایی "اتکینز" برای تخریب مسجدالحرام
شرکت مذکور که ید طولایی در همکاری با شیوخ کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد، به اجرای پروژه های عظیم و بی هویت بسیار مشهور است. دلیلی بر این مدعا، انبوهی از پروژه های اجرا شده و یا در حال اجرا در کشور امارات متحده عربی و برج های سر به فلک کشیده و بی قواره در ناکجاآبادی به نام دبی می باشد.
طرحی غیرمتعارف و بیگانه با معماری مسجدالحرام
نسخه بریتانیایی با فرمول "فراماسون-بهاییت"، موجب دگرگونی و نابودی معماری حرم امن الهی خواهد شد.
قسمت تأسف برانگیز داستان از آنجایی شروع می شود که مدیران ایرانی با غفلتی نابخشودنی، از شرکت انگلیسی اتکینز برای انجام پروژه های کلان در کشور دعوت می کنند و با عباراتی دهان پرکن، مانند، شرکت بین المللی و معمار سرشناس بین المللی و... به استقبال این شرکت می روند.
تام رایت، معماری با ایده های سطحی و شیفته ی دینارهای عربی که شباهت های زیادی میان شیوخ عرب و کارفرمایان ایرانی یافته است
مجتمع" ارون" که در کیلومتر بیستم آزاد راه تهران- کرج، در منطقه شهری گرمدره و در زمین به مساحت 350هزار مترمربع واقع شده است توسط شرکت" اتکینز "و معماری انگلیسی به نام " تام رایت" طراحی شده است. در حال حاضر، فاز نخست این پروژه شامل پارک آبی تفریحی، به بهره برداری رسیده است و مرکز خرید چند منظوره ، مجموعه ورزشی و یک هتل در آینده افتتاح خواهد شد.
مجتمع" ارون"(ابن بطوطه پارس) در تهران، با طراحی "تام رایت".وی با پشت کردن به پیشینه غنی فرهنگی و معماری سرزمین ایران، الگویی مضحک را برای این مجتمع عظیم در نظر گرفته است.
این پروژه با چند ایراد فاحش روبروست.یکی از مهمترین ایرادات در طرح مذکور، چشم پوشی مدیران" ابن بطوطه پارس" از سوابق شرکت اتکینز(پروژه بحث برانگیز تخریب مسجد الحرام ) می باشد.این سهل انگاری از غفلت مدیران دولتی و دستگاه های نظارت بر ساخت و سازهای کلان کشور نشات می گیرد.
دومین ایراد در این پروژه، الگوگیری بی چون و چرا(همانطور که در شعار مدیران پروژه نیز تاکید شده) از نمونه های بی هویت معماری در دبی می باشد. "تام رایت"(از دوستان شفیق شیوخ عرب) با پشت کردن به پیشینه غنی فرهنگی و معماری سرزمین ایران، الگویی مضحک را برای این مجتمع عظیم در نظر گرفته است.
وی می گوید: "من برای طراحی ساختمان های مجتمع ارون از بدنه اصلی هواپیما و همچنین بال های انتهایی هواپیما الگوبرداری کرده ام. بنابراین این ساختمان ها، نمودی شبیه به یک هواپیما دارد و سقف ساختمان ها نیز همانند بال های عظیم هواپیماست. ترکیب این دو عنصر در کنار یکدیگر، نمادی قدرتمند از سفر و توریسم هستند، گویی که جهان در زیر یک سقف قرار گرفته است. تمامی اینها بیانگر ویژگی های منحصربفرد این پروژه است."
نسخه بریتانیایی مجتمع تجاری در تهران،توسط مشاوران تخریب مسجدالحرام
تام رایت در اظهار نظری دیگر با همتراز دانستن فرهنگ ساخت و ساز در ایران و امارات، چنین می گوید:" نوع نگاه کارفرمایان در ایران و دبی بسیار نزدیک به هم است. این دیدگاه با کیفیت نگاه فرهنگی و تخصصی کارفرمایان اروپایی فاصله ای بسیار فاحش دارد.
در اروپا، مجموعه عناصری وجود دارند که شما را محدود می کنند. معماری ای که در خیابان ها می بینید، ایده های خاصی را به شما القا و به عبارت صریح تر، حکم می کنند و سبک های قدیمی ای وجود دارند که بصورت یک ترکیب هماهنگ، سیمای شهری را به وجود می آورند. اما در دبی با وجود روند سریع ساخت و ساز در 20 سال اخیر، مردم و مدیران شهری هیچگاه به مسائل اینچنینی توجه خاصی نشان نمی دهند و برنامه ریزی مشخصی برای کنترل این مسائل وجود ندارد.عرب ها، با خصلت و ذهنیت تجمل گرایانه، به دنبال معماری نمایشی و تفاوت های ظاهری می باشند.
تجربه ای که من در برخورد با کارفرمایان ایرانی داشتم، متوجه شدم که تفاوتی میان این دسته از کارفرمایان و کارفرمایان عرب وجود ندارد".
مجتمع ارون، الگوگیری بی چون و چرا از نمونه های بی هویت معماری در دبی
اظهار نظرهای اینچنینی از سوی یک معمار سطح پایین و شیفته ی دینارهای عربی، اصلا عجیب نیست. آنچه عجیب است،انتخاب ناشیانه مدیران بخش خصوصی و نظارت های نسنجیده ی ارگان ها ی دولتی است.
پروژه پدیده شاندیز: تغییر ارزش ها و ترویج سرمایه داری، در سایه ی مشاوره ی شرکت انگلیسی اتکینز
در ابتدای این بخش، اشاره ای داریم به فرمایشات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از مهندسان در اسفندماه سال 1383: "از اواسط دوره ى قاجار نشانه هاى پیشرفت اروپایى در کشور ما بتدریج شروع کرد ظاهر شدن. روشنفکران ما کسانى بودند که به اروپا مى رفتند یا نوشته هاى آنها را مى خواندند؛ لذا با پیشرفتهاى آنها آشنا مى شدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر مى دیدند. این حرفِ تکرار شده یى است از طرف روشنفکرهاى صدر مشروطه، که ما فقط و فقط باید دنبال غربى ها راه بیفتیم و به هرچه آنها مى گویند، در همه ى شؤون زندگى مان عمل کنیم؛. اینها مى گفتند ما باید صددرصد به نسخه ى آنها عمل کنیم تا پیش برویم؛ یعنى مجال ابتکار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومى به مسائل علمى و صنعتى مطلقاً در محاسبه ى اینها نمى گنجید.
این را از این طرف حساب کنید؛ حالا طرف مقابلى که ما توصیه مى شدیم به این که از او تبعیت کنیم، چیست؟ همان انقلاب صنعتى و انقلاب علمى و پیشرفت علمى یى است که نگاهش فقط محدود به چارچوب کشور خود نمى شود؛ بلکه به دنیا به چشم یک ذخیره و یک انبار بزرگ که باید از آن استفاده کند و ببلعد تا این که بتواند حجم خودش را بیشتر کند و خود را توسعه دهد، نگاه مى کند. این زمانى که من اشاره مى کنم، زمانى است که بیش از صد سال از شروع استعمار گذشته بود؛ یعنى پرتغالى ها، اسپانیایى ها، انگلیسى ها، هلندى ها و بخش هاى مختلف اروپا به مناطق ثروتمندِ دست نخورده ى دنیا، از جمله منطقه ى ما، منطقه ى اقیانوس هند، شبه قاره ى هند، اندونزى، آفریقا و بقیه ى مناطق گوناگون دست انداخته بودند و آن ثروتهاى عجیب و دست نخورده را پیدا کرده بودند".
پروژه پدیده شاندیز، تغییر ارزش ها و ترویج سرمایه داری، در سایه ی مشاوره ی شرکت انگلیسی اتکینز
مرکز تعطیلات، سرگرمی وخرید پدیده شاندیز در زمینی به مساحت تقریبی 500.000 متر مربع و با زیر بنای 1.000.000 متر مربع در قالب 8 کاربری در حال احداث میباشد .این مجموعه درصدد است به بزرگترین مرکز خرید،تفریح وگذران اوقات فراغت در ایران تبدیل شود.شرکت انگلیسی اتکینز جهت طراحی مجموعه ی فوق انتخاب شده است. به ادعای مدیران این پروژه، مرکز تعطیلات؛سرگرمی وخرید پدیده شاندیز با یک میلیون مترمربع زیر بنا جزو پروژه های کلان چند عملکردی فرا ملی می باشد.
غرب چگونه می تواند آرام و بی سر و صدا در نظام اجتماعی ایران تغییری که می خواهد ایجاد و آن را بطور نامحسوس دگرگون کند؟ در نظام ارزشی انقلاب اسلامی، بر خلاف نظام شاهانه یا فئودالی و نظام سرمایه داری، عناصری چون برتری جویی، جاه طلبی و کسب منزلت از طریق ثروت و قدرت، مصرف گرایی و فردگرایی دیگر ارزش نبود تا جایی که این عناصر را حضرت امام (ره) از ارزش های "طاغوت" نامید، بعد از پیروزی انقلاب و اتمام دوران دفاع مقدس با یک تغییر ارزش جدی در روابط اجتماعی ایران روبرو هستیم که همین تغییر ارزش از جمله تهدیدهای جدی برای کشورهای غربی و اروپایی محسوب می شد و اسلام با ظهور مجدد خود توانسته بود در جنگ تمدن ها نگرانی های زیادی را در مقابله با نظام های طاغوتی برای آنها ایجاد کند.
در نظام ارزشی که اسلام به ما معرفی کرد و به سرعت سبک زندگی مردم را تغییر داد، دیگر نمایش ثروت یک ارزش نبود و کسی جرات این کار را نداشت و هر کسی به گونه ای مرتکب این عمل می شد توسط مردم به صورت غیر رسمی مجازات می شد و دیگر قابل احترام نبود.
حال یک سئوال: غرب چگونه می تواند آرام و بی سر و صدا در نظام اجتماعی ایران تغییری آنطور که می خواهد ایجاد و آن را بطور نامحسوس دگرگون کند؟ از طریق تغییر ارزش. اگر در جامعه ما یک مقیاس ارزشی مانند ثروت و مادیات به نمایش گذاشته شود و این نمایش دادن از سوی ارزش گذاران جامعه توبیخ نه بلکه تشویق هم بشود: در وهله اول، پدیده های ارزشی قشر مرفه همچون یک موج قوی به سرعت در قشرهای دیگر و سراسر جامعه گسترش می یابد.
در حال حاضر، ما در تحولات اساسىِ جامعه، ممکن است گاهى طورى عمل کنیم که به جاى حفظ بنیان ها، هویت مستقلِ ملىِ خودمان را فراموش کنیم.
در مرحله بعد، به مجرد اینکه این پدیده ی ارزشی به قشر متوسط سرایت کرد و آنها هم خود را به مقیاس های ظاهری آن آراستند، قشر مرفه، مجددا برای متمایز کردن خود، با پدیده های جدیدتر، یک موج دیگر تولید می کند و باز این پدیده به قشر متوسط تزریق می شود و به این صورت حرکت ارزش ها به وجود می آید و به تدریج ارزش های حاکم (نظیر ارزش های مذهبی، معنوی، تواضع، قناعت، ساده زیستی...) را دگرگون می کند.این، حرکت ارزش ها تا کجا پیش خواهد رفت؟ به قیمت معنویتمان؟ تا آنجا که در جوار امام غریب هزینه کرد برای تفریح و خرید و سرگرمی؟ هزینه کرد برای رکورد شکنی؟ نتیجه چه می شود؟
بعد از حرکت ارزش ها انسان ها با هم به مسابقه برمی خیزند که هدف آنها نا مشخص است و سرابی ست که هر چه آنها بیشتر می دوند به آن نمی رسند، حرکت ارزش ها تا کجا؟ مصداق زیاد است اما صرفا برای مثال: در دو یا سه دهه ی پیش شلوار لی چقدر ارزشمند بود؟ هیچ، چیزی جز رسانه و تبلیغات و نیاز آفرینی و نمایش ثروت به آن ارزش داد که خانواده فقیر هم برود به دنبال شلوار لی حتی با جنس بد و قیمت ارزان؟، یا اصلاح ابروی آقایان جایی در جامعه ی ما داشت؟ فلان فوتبالیست اروپایی ابرو اصلاح کرد، فلان خواننده ایرانی و فلان جوان ثروتمند تبعیت کرد، ارزش به نمایش گذاشته شد و به قشر متوسط سرایت کرد. این چرخه تمامی ندارد، مد بعدی چیست؟ خدا می داند. در نهایت، از حرکت ارزش ها نه فقط فرد فرد انسان ها، بلکه کل نظام اجتماعی دچار بی تعادلی و آشفتگی می گردد و فرآیند تبدیل ثروت به ارزش در ایران، پیامدهایی از جمله کاهش انسجام اجتماعی، تغییر گروه مرجع و افزایش انحرافات را در پی دارد.
در حال حاضر، ما در تحولات اساسىِ جامعه، ممکن است گاهى طورى عمل کنیم که به جاى حفظ بنیان ها، هویت مستقلِ ملىِ خودمان را فراموش کنیم! که متأسفانه این مسئله در کشور ما و خیلى از کشورهاى اسلامى داستان و سرگذشت بسیار غمبارى داشته است.
از این خطرناکتر، این است که سررشته ى همین تحولات منفى در سطح بین المللى، در دست کسانى باشد که آنها به وسیله ى این تحولات مى خواهند اهداف خودشان را - که یا زر است یا زور - تأمین کنند و براى آنها چیزى به نام هویت ملت ها اصلاً ارزش ندارد؛ که متأسفانه این در صد سال، صد و پنجاه سال اخیر، در دنیا اتفاق افتاده است؛ یعنى تحولات کشورهاى آسیایى و آفریقایى و امریکاى لاتین در دام طراحى باندهاى قدرت بین المللى افتاده است و طراح اینها صهیونیست و سرمایه داران بین المللى بوده اند.
براى اینها آنچه مهم بوده، کسب قدرت سیاسى است که بتوانند در کشورها و دولت هاى اروپایى و غیره نفوذ کنند و قدرت سیاسى را در دست بگیرند و پول کسب کنند و این کمپانی ها، سرمایه هاى عظیم، کارتل ها و تراست ها را به وجود آورند. هدف این بوده است؛ آن وقت اگر اقتضاء مى کرده است که مصرف گرایى را در بین آنها ترویج کنند، به راحتى این کار را انجام مى دادند؛ بى اعتنایى به هویت هاى ملى و مبانىِ فرهنگى را در آنها ترویج کنند، حال باید چه کرد؟ راه حل، تدوین یک مدل پیشرفت اسلامی-ایرانی است. پیشرفتی که فارغ از خودباختگی فرهنگی در مقابل کشورهای قدرتمند دنیاست.وظیفه ى نخبگان فکرى و فرهنگى جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است. نه باید تحولات را سرکوب کرد، نه باید تسلیم هر تحولى شد. خوب، این تحول براى چیست؟ براى پیشرفت.
پیشرفت چیست؟ باید آن را معنا کنیم. اولاً این سؤال را باید از خودمان بپرسیم: پیشرفت چیست؟ اینکه «پیشرفت چیست؟» حرفهاى گوناگونى در سطح دنیا مطرح است. همه جور حرفى هست؛ نسخه هاى قلابى، توصیه هاى متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه، که این بلایى بود که در آغاز شروع مدرن سازى کشور به جان ما ایرانی ها افتاد.پیشرفتى که با باختن هویت مستقل ملى همراه باشد و انسان خودش را از دست بدهد، پیشرفت نیست. تقلید و رایج شدن آن، پیشرفت نیست. وابسته کردن اقتصاد و تقلیدى کردن علم، پیشرفت نیست؛ پسرفت است. مغشوش کردن هویت اسلامی-ایرانی و "مدل بازى" به جاى "مدل سازى"،نشانه ی پیشرفت نیست. ما وابسته شدن و غربى شدن را پیشرفت نمى دانیم.