سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی و اقتصادی و تحلیل

 

کد خبر: ۳۰۸۵۲۸
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۴:۵۵
نیروی زمینی ارتش آمریکا در نقشه‌های این نیرو کشور دوست و متحد خود ترکیه را به دو قسمت تجزیه کرده است.
 
به گزارش دفتر خبرگزاری فارس در ترکیه، در حالی که در دوران اخیر نقشه‌های متعددی از خاورمیانه با مرزهای جغرافیایی جدید مطرح می‌شود، این روزها صحبت از نقشه‌ای است که متعلق به نیروی زمینی ارتش آمریکا بوده و در آن کشور دوست و متحد آمریکا در منطقه، یعنی کشور ترکیه به دو قسمت تجزیه شده است.

در این نقشه بخش‌های جنوب شرق ترکیه از جمله استان هاتای و نیز بخش‌های شرقی این کشور از سایر بخش‌های ترکیه جدا شده و نیز بخش‌های کردنشین ترکیه به همراه بخش‌هایی از ایران و عراق و سوریه که در آن کردهای این کشورها ساکن هستند تحت عنوان جداگانه‌ای قرار گرفته‌اند.

بر اساس این نقشه جدید نیروی زمینی ارتش آمریکا در حالی که بخش‌های کردنشین چهار کشور ایران و عراق و سوریه و ترکیه یکی نشان داده شده‌اند، در نهایت ترکیه به صورت کشوری تجزیه شده نشان داده شده است.

کارشناسان نظامی ترکیه در واکنش به این نقشه آن را یا خطایی بزرگ یا حرکتی وخیم علیه ترکیه و رسوایی دیپلماتیک توصیف کرده‌اند. یکی از نظامیان بازنشسته ترکیه می‌گوید این نقشه نشانگر آن است که در صورت بهم ریختن اوضاع در منطقه، ارتش آمریکا قصد مداخله نظامی در این مناطق را دارد و این امر به منزله تجزیه ترکیه است.
 
پاپ فرانسیس اول کیست؟ +تصاویر

خبرگزاری فارس: پاپ فرانسیس اول، ساعتی قبل به عنوان رهبر کاتولیک‌های جهان انتخاب شد.

خبرگزاری فارس: پاپ فرانسیس اول کیست؟ +تصاویر

به گزارش خبرگزاری فارس، «خورخه ماریو برگوگلیو» ملقب به پاپ فرانسیس اول از طرف کاردینال‌های اعظم واتیکان به عنوان رهبر جدید کاتولیک‌های جهان انتخاب شد.

پاپ فرانسیس اول، متولد 17 دسامبر 1936 و 76 سال دارد و اولین پاپی است که از آمریکای لاتین انتخاب می‌شود.فرانسیس اول یکی از پنج فرزند یک کارگر راه‌آهن ایتالیایی الاصل است.

وی از سال 1998 اسقف بوینس آیرس بود و از سال 2001 به بعد به مقام کاردینالی دست یافت و به عنوان سر اسقف کلیسای کاتولیک آرژانتین خدمت کرد.

وی فلسفه، ادبیات و روانشناسی خوانده است. پاپ فرانسیس دویست و شصت و ششمین پاپ محسوب می‌شود و رهبر یک میلیارد و دویست میلیون کاتولیک است. وی عضو گروهی به نام «جزوئیت» است که یک گروه تاریخی مسیحی هستند که از جمله مسیحیان پیشرو در کلیسای کاتولیک محسوب می‌شوند و تاکید زیادی بر پاکسازی کلیسا از فساد مالی و اخلاقی دارند. وی بالاترین رای را بعد از پاپ بندیکت شانزدهم کسب کرده است. وی یک محافظه کار روشنفکر و از جمله کاردینال‌های حامی گفت‌وگوی بین ادیان است. وی با ازدواج همجنس گرایان و استفاده زنان از وسایل پیشگیری از بارداری و سقط جنین مخالف است. علیرغم این مخالفت‌ها، گفته می‌شود که پاپ جدید کمی میانه روتر است و ممکن است از بعضی از نظرات محافظه کارانه کلیسا فاصله بگیرد. گفته می‌شود پاپ فرانسیس بسیار ساده زیست است و کمک‌های زیادی به فقرا می‌کند. زمانی که به عنوان کاردینال انتخاب شد و قصد داشت به واتیکان سفر کند به صدها نفری که قرار بود وی را در این سفر همراهی کنند توصیه کرد پول بلیط هواپیما را خرج فقرای آرژانتین کنند و به تنهایی عازم واتیکان شد.

 

یادداشت اختصاصی کارشناس روس
دکترین جدید روسیه/ پشتیبانی از حق مسلم ایران در توسعه برنامه هسته‌ای

خبرگزاری فارس: بر اساس دکترین جدید روسیه، مسکو توسعه برنامه هسته‌ای را حق مسلم جمهوری اسلامی ایران می‌داند و قصد دارد برای تحقق این حق به ایران کمک کند.

به گزارش خبرنگار دفتر منطقه‌ای فارس در دوشنبه، «ایگور پانکراتینکو» کارشناس روس با ارسال یک یادداشت اختصاصی برای فارس به بررسی نتایج نشست اخیر ایران و گروه 1+5 در «آلماتی» و رویکردهای پس از آن پرداخته است.

به ‌نظر می‌رسد نتایجی که از مذاکرات ایران با گروه 1+5 در آلماتی گرفته شد، نسبتا خوش‌بینانه بوده است اما در اصل همان‌گونه که از قبل پیش‌بینی می‌شد در این مذاکرات پیشرفت‌های خاصی حاصل نشد. علیرغم این مسئله، به‌طور عجیبی طرف‌های مذاکره‌کننده و برخی از ناظران در رابطه با ‌نتایج نشست آلماتی به‌ بیان یک نوع «خوش‌بینی‌های محتاطانه» پرداختند بویژه این امر در تفسیر‌های کسانی بیشتر به ‌نظر می‌رسد که در غرب در رابطه با ‌بحث ایران از مواضع به‌ اصطلاح «میانه رو» پیروی می‌کنند. 

اما آن عده که در غرب با عنوان «بازها» دانسته می‌شوند و بر این باورند که برنامه هسته‌ای ایران ماهیت نظامی داشته و باید از راه توسل به ‌زور متوقف شود، در رابطه با ‌نتایج مذاکرات آلماتی ناراحت بوده و اقدام به جوسازی می‌کنند.

بنابراین بهتر خواهد بود بیش از نتایج رسمی مذاکرات آلماتی در مورد فرایندهای سیاسی و تغییر رویکرد‌ها صحبت کنیم که در آلماتی برجسته شده بود و به ‌طور قابل‌توجهی وضعیت بعد از این مذاکرات را تعیین خواهد کرد.

به‌ عبارتی، این مسئله دلیل خوش‌بینی موضع هیئت ایرانی بود چرا که ایرانی‌ها بار دیگر اثبات کردند مذاکره‌کنندگان خوبی هستند و روش تاکتیکی آن‌ها در آلماتی بسیار عالی بود. آن‌ها به‌طور آگاهانه سطح انتظارات از خود (در چشم غربی‌ها) را به‌حدی پائین آورده بودند که حتی حرکات و واکنش‌های عادی هیئت ایرانی به‌عنوان «گامی بزرگ و رو به‌جلو» تعبیر می‌شد.

همین‌طور ایران (بدون خرج کردن تلاش‌های خاص و هیچگونه عقب‌نشینی از مواضع خود) به‌‌بخش غربی گروه 1+5 که به ‌هر نوع پیشرفتی در این مذاکرات نیاز داشتند (حتی نه ‌پیشرفت بلکه تظاهر به پیشرفت تا نشان دهند که بر روند «مدیریت» داشته و از قدرت تأثیرگذاری بر روی ایران برخوردارند)، «کمک» کرد. بدون چنین تظاهری شرایط برای غربی‌ها تا حدی ناخوشایند و حتی نامناسب بود چرا که هزینه‌های بزرگ سیاسی و مالی برای وادار کردن ایران به ‌مذاکرات صورت گرفته و همچنان نتیجه‌ای مشخصی به‌بار نیاورده است: ایران نه ‌تنها شرایط غرب را نمی‌پذیرد بلکه بازی دیپلماتیک خود را تحمیل می‌کند.

در نتیجه، تهران به‌ نوعی «حق ابتکار» را به ‌غرب واگذار کرده و این نتیجه‌ را به ‌دست آورد که اکنون غربی‌ها در قیاس با مواضع قبلی خود به‌ ایران پیشنهادات بیشتری ارائه می‌کنند و در مقابل تقاضای گذشت‌های کمتری دارند. ضمنا گذشت‌ها مورد نظر غربی‌ها در کل برای ایران قابل‌قبول می‌باشد.

اکنون در رابطه با ‌آنچه که بیرون از چشم دوربین‌ها ماند، یعنی درباره روند‌هایی که تازه دارند شکل می‌گیرند (شاید هم واقعیت پیدا نکنند) و هر چند نه ‌به‌ طور مستقیم بلکه به ‌طور ضمنی مسیر مذاکرات آلماتی را تعیین کردند (منظور تغییر رویکردهای غرب در برابر برنامه هسته‌ای ایران است) که در آینده به‌ طور ناگزیر اتفاق خواهد افتاد، مهمترین نکته‌ای که باید به‌ آن اشاره شود این است که برنامه هسته‌ای ایران در افکار عمومی غربی‌ها و بخشی از نخبگان سیاسی غرب، دیگر در حال از دست دادن ماهیت به اصطلاح آنان «شر مطلق» قرار گرفته است.

بیش از پیش در غرب این صحبت‌ها به‌گوش می‌رسد که برنامه هسته‌ای ایران برای باقی جهان هیچگونه تأثیر «آخرزمانی» نداشته و این موضوع نمی‌تواند یک تهدید جدی برای «بشریت مترقی» دانسته شود.

و بالاخره باید حق ایران برای استفاده از انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای پذیرفته شود و از سیاست تقابل که نه ‌برای نظام سیاسی جمهوری اسلامی و نه ‌برای اقتصاد ایران تأثیر بحران‌زا ندارد، دست کشید.

علاوه بر این، چنانچه سیر فعالیت‌های سیاسی پیرامون برنامه هسته‌ای ایران در 2 سال گذشته مورد بررسی قرار داده شود، به ‌این نتیجه می‌توان رسید که این فعالیت‌ها به ‌نوعی در حال تبدیل شدن به ‌یک نوع «سنت» غربی‌ها هستند به طوری که آنها اظهار می‌دارند: «باید همواره در مورد برنامه هسته‌ای ایران سخن بگوئیم هر چند مسائل مهمتر از این برایمان وجود دارد.»

و مهمتر این است که کارت ایران بیش از پیش به ‌عناصری در مبارزه داخلی نخبگان غربی تبدیل می‌شود.

علیرغم این نباید گرفتار هیچ نوع توهم شد: نظام سیاسی موجود ایران، یعنی جمهوری اسلامی برای همه نخبگان سیاسی غربی یک پدیده غیرقابل قبول است چرا که غرب را با چالش جدی برای حفظ و تجدید سیستم استعمار نرم مواجه می‌کند. تفاوت و تقابل نخبگان غربی به ‌آن برمی‌گردد که چگونه باید با ایران مبارزه کرد.

«میانه‌روها» بر این باورند که هدف استراتژیک محدود کردن نفوذ رو ‌به ‌افزایش ایران از راه «غیر‌خشونت‌آمیز» می‌باشد. یعنی ایجاد یک سیستم بازدارندگی و توازن که بتواند به‌ طور مؤثری جمهوری اسلامی را در انزوا قرار داده و آن را برای تعامل با غرب متمایل کند. در ادامه این فرایند تطمیع برخی از نخبگان ایرانی بعید نخواهد بود.

فعالیت‌های خرابکارانه و حرکت در مسیر لطمه زدن به جامعه ایرانی، حمایت از هرج و مرج «قابل کنترل» پیرامون ایران و جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به‌فناوری‌های پیشرفته از ابزارهای مورد بهره‌برداری غربی‌هاست. چنانچه این ابزارها در مورد اتحاد شوروی جواب دادند پس چرا بار دیگر نتوان برای استفاده از آن‌ها تلاش کرد؟

نقطه نظر گروه «بازها» را به ‌وضوح «مارک روبیو» ستاره به ‌اصطلاح در حال طلوع جمهوری‌خواهان (و یکی از شرکت‌کنندگان احتمالی انتخابات سال 2016 ریاست جمهوری آمریکا) پس از سفر خود به‌ کشورهای خاور نزدیک، بیان کرد.

وی گفت: کل دنیا از آن نگران است که ایران با دست یافتن به‌سلاح هسته‌ای می‌تواند آسیب‌ناپذیر شود. حتی روس‌ها دارند به‌ صورت غیرمستقیم علائمی در رابطه با ‌از دست دادن صبر و شکیبایی در برابر رفتارهای ایران را نشان می‌دهند. روبیو در مورد مذاکرات ایران با گروه 1+5 در آلماتی، اعلام کرد که با نظر مقامات اسرائیلی موافق است که ایران از راه مذاکرات می‌خواهد فرصت مناسبی برای پیشرفت‌های برنامه هسته‌ای خود فراهم کند.  

در این بخش «موافقت با نظر مقامات اسرائیلی» عباراتی کلیدی است زیرا اساس موضع «بازها» را سرمایه سعودی و منافع سیاسی اسرائیل تشکیل می‌دهد. هم برای لابی سعودی و هم اسرائیلی رویکرد «میانه‌روها» به ‌این دلیل قابل قبول نیست که این روش به ‌زمان نیاز دارد و این 2 کشور باید هم‌اکنون به صورت فوری اقدام کنند زیرا این امر بهای وجود و یا عدم وجود آن‌ها به ‌صورت فعلی می‌باشد.

همین‌ طور از لانه بازها است که اسطوره‌های اصلی در مورد برنامه هسته‌ای ایران و مذاکرات در حال انجام به‌پرواز در می‌آید. اسطوره‌های ضعیف کار شده و همراه با تضاد‌های متعدد داخلی که قدرت انتقادپذیری نداشته و تنها هدف گیچ کردن مخاطبان و دست یافتن به‌موفقیت سریع را دنبال می‌کنند.

نکته مهم اینکه برای پرداختن به‌این ضعف‌ها زمان باقی گذاشته نمی‌شود با این حساب که پیروزشدگان محکوم نیستند بلکه آن‌هایی محکومند که مغلوب می‌شوند...

امروزه در فضای رسانه‌ای با نیرویی جدید 3 اسطوره به‌چرخش درآمده است:

- ایران عمدا مذاکرات را طولانی می‌کند تا به‌ساخت سلاح هسته‌ای دست یابد؛

- تهران از مذاکرات مستقیم با آمریکا خودداری می‌کند؛

- و اسطوره کاملا جدید این‌که ایران در حال تولید پلوتونیوم در اراک می‌باشد.

چارچوب محدود این مطلب اجازه نمی‌دهد تا به ‌جزئیات ‌هر یک از این اسطوره‌ها پرداخته شده و بی‌اساس بودن آنها به‌ثبوت رسانده شود. این کار زمان دیگری انجام خواهد شد.

حالا فرایندهای زیر به ‌صورت علنی به ‌نظر می‌رسند که مسیر مذاکرات پس از نشست آلماتی و مبارزه پیرامون برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی را تعیین خواهند کرد.

اولا، مبارزه «میانه‌رو‌ها» و «بازها» پیرامون «موضوع هسته‌ای ایران» در رابطه با ‌تحریم‌ها به ‌صورت علنی (و برای عموم مردم) دنبال خواهد شد. چنانچه «بازها» جانبدار تشدید تحریم‌ها هستند پس «میانه‌روها» ضمن عدم حمایت از لغو کامل تحریم‌ها، از کاهش کنترل بر اجرای آن‌ها حمایت می‌کنند.

معلوم است که غرب هیچگاه از تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی دست بر نخواهد داشت ولی همزمان اینگونه سیاست از یک طرف اجازه می‌دهد که غرب در مواقعی که لازم بداند بتواند «پیچ‌ها را صفت کند» و از سوی دیگر ضمن «حفظ وجهه» خود بتواند به ‌ایران و جامعه بین‌المللی «حسن نیت» نشان دهد.

دوما، در متن گسترش روحیات مثبت در جوامع غربی نسبت به ‌برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران، بروز داستان‌های ترسناک در فضای رسانه‌ای در مورد جمهوری اسلامی (از تهیه بمب پلوتونیوم گرفته تا سرکوبی خونین مخالفین داخلی و حمایت از تروریسم بین‌المللی) کاملا امکان‌پذیر خواهد بود.

سوما، در مرحله پیش رو، اصلی‌ترین بر‌هم‌زننده آرامش، توطئه‌کننده و حامی ایجاد اختلافات و ارائه‌کننده اطلاعات ساختگی در رابطه با ‌برنامه هسته‌ای ایران، اسرائیل خواهد بود.

ضمنا مذاکرات آلماتی نشان داد که جمهوری اسلامی ابزار مقابله با تل‌آویو را در اختیار دارد. در پایان این مذاکرات «سعید جلیلی» به‌شرکت‌کنندگان گروه 1+5 و جامعه بین‌المللی بررسی جدی موضوع از بین بردن سلاح‌های کشتار جمعی رژیم صهیونیستی، خلع سلاح آن و تعیین این موضوع که چه کشوری این سلاح‌ها را در اختیار این رژیم قرار داده است، پیشنهاد کرد.

البته مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا «کاترین اشتون» از چنین پیشنهادی به‌سردرگمی افتاده بود...اما شکی وجود ندارد که این سخنان جلیلی شنیده خواهند شد و برای ‌ایران توجه بین‌المللی و امتیازات سیاسی را برای مذاکرات بعدی فراهم خواهند کرد. ایده خاور نزدیک عاری از سلاح‌های هسته‌ای و خلع سلاح اسرائیل می‌تواند و باید برگ برنده دیپلماسی ایران باشد. این امر نه ‌تنها از سوی بیشتر کشورها حمایت خواهد شد بلکه به ‌اصلی تبدیل خواهد شد که پیرامون آن بخش غیر‌غربی جامعه جهانی متحد خواهد شد.

ضمن صحبت از آینده مذاکرات پیرامون برنامه هسته‌ای ایران باید در رابطه با ‌موضع جدید روسیه در این مورد مواردی گفته شود. در 15 فوریه سال جاری میلادی نشست شورای امنیت روسیه با شکل نیمه‌علنی به‌ریاست «ولادیمیر پوتین» برگزار شد که در آن دکترین تجدید‌شده سیاست خارجی روسیه مورد بحث و بررسی قرار گرفت. آماده‌سازی این سند همراه با مباحث داغ گروه‌های کاری بود که بر روی زمینه‌های مشخص فعالیت صورت گرفت.

در رابطه با ‌ایران، مباحث تهیه‌کنندگان این دکترین را می‌توان به 2 دسته جدا کرد: یکی جانبداران برنامه هسته‌ای ایران و دیگری مخالفان آن. اعضاء این گروه‌ها چه کسانی هستند؟ جانبداران برنامه هسته‌ای ایران اساسا نمایندگان نهادهای نظامی، امنیتی و انتظامی، مجتمع صنایع نظامی و فناوری‌های بالا روسیه می‌باشند. آن‌ها از گسترش همکاری‌ها با ایران و حضور روسیه در بازار انرژی هسته‌ای جمهوری اسلامی، تحقق طرح‌های مشترک فناوری‌های پیشرفته از جمله در زمینه موشکی حمایت می‌کنند.

در ضمن، اعضای گروه مورد اشاره به‌خوبی درک می‌کنند که اینگونه همکاری‌ها می‌تواند منجر به‌حساسیت‌های آمریکا شود ولی با وجود این آماده تحمل سردی روابط با واشنگتن می‌باشند زیرا می‌دانند که وعده بهبود روابط که همواره از سوی «کاخ سفید» داده می‌شود در اصل فریبی بیش نیست.

مخالفان برنامه هسته‌ای ایران در روسیه، نمایندگان غربگرای مجتمع مواد خام و انرژی این کشور می‌باشند که از رقابت تهران با مسکو در زمینه نفت و بخصوص در بازار گاز نگرانند. گذشته از این دارایی‌های اصلی مالی اعضای این گروه با سیستم بانکی غربی به ‌طور مستقیم مرتبط بوده و آن‌ها از ناراحت شدن غرب نگرانند و فکر می‌کنند که چنین امری می‌تواند آن‌ها را از اندوخته‌هایشان از ناحیه اقتصاد مبتنی بر منابع خام محروم کند.

اگر واضح‌تر صحبت کنیم، جانبداران گروه اول بیشتر در دستگاه رئیس جمهوری ولادیمیر پوتین قرار داشته و گروه دوم در حکومت «دیمیتری مدودف» دارای موقعیت می‌باشند که مخالفت بین آن‌ها در رابطه با ‌نوع نگاهشان نسبت به ‌ایران و برنامه هسته‌ای آن بیش از پیش حاد‌تر می‌شود.

به‌نظر می‌رسد که حل این اختلاف بدون نقش مستقیم رئیس جمهوری روسیه غیرممکن خواهد بود. این‌جا موضوع فقط محدود به ‌نوع نگاه این 2 گروه نسبت به ‌ایران نیست بلکه صحبت در کل از خط‌مشی سیاست خارجی‌ است که روسیه می‌خواهد در خاور نزدیک و در آسیای مرکزی پیاده کند. برای مدت‌زمان طولانی نخبگان سیاسی روسیه و خود رئیس جمهور ولادیمیر پوتین به ‌دنبال ایجاد به ‌اصطلاح یک نوع «تعادل و توازن» منافع بودند و به ‌این دلیل در رابطه با ‌مبارزه دیپلماتیک ایران و بخش غربی گروه 1+5 نقش منفعل داشتند.

هم‌اکنون دیگر زمان اندیشیدن به‌موضوع «توازن» و یا همان «کج دار و مریز» به‌پایان می‌رسد و همچنان قرار گرفتن در موضع انفعالی برای روسیه هزینه‌های بالای سیاسی و حیثیتی به‌ همراه خواهد داشت. بنابراین جانبداران توسعه روابط روسیه با ایران توانستند در دکترین جدید (بدون نام بردن از جمهوری اسلامی ایران) به ضرورت داشتن موضع فعال روسیه در رابطه با ‌مذاکرات و تحریم‌ها تأکید کنند.

همین‌طور طبق دکترین جدید، روسیه حق جمهوری اسلامی ایران برای توسعه برنامه هسته‌ای را حق مسلم این کشور می‌داند و قصد دارد برای تحقق این حق به ایران کمک کند. دیگر این‌که روسیه به ‌صورت قاطع با تحریم‌های یک‌جانبه که از سوی هر کشوری یا گروهی از کشورها با دور زدن سازمان ملل متحد اعمال شود، مخالفت خواهد کرد.می‌توان انتظار داشت که در صورت پیچیده شدن روابط با آمریکا، روسیه آمادگی غیرقانونی اعلام کردن تحریم‌های فعلی را خواهد داشت و متناسبا با دور زدن این تحریم‌ها از سوی دوایر بازرگانی روسی مخالفت نخواهد کرد. و در نهایت خیلی از چیز‌ها بستگی به‌آن دارد که تا کجا دقیق و به‌ نحو احسن دیپلماسی ایران می‌تواند از مخالفت‌های رو‌ به ‌افزایش میان روسیه با بخش غربی گروه 1+5 استفاده کند و تا کجا برای روسیه پیشنهادات ایران در زمینه طرح‌های مشترک اقتصادی و سیاسی جذابیت خواهد داشت و تا کجا مقامات ایرانی به ‌تمایل موجود در جامعه روسیه برای نزدیکی 2 کشور واکنش سریع نشان خواهند داد.

 

سیاه و سفید کمک آمریکا به مخالفان بشار

یادداشتی از محمد ایرانی
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
اجلاس رم تحت عنوان نشست دوستان سوریه پنج­شنبه دهم اسفند با حضور بیش از 50 نمایندۀ دولت و نهاد بین المللی مخالف حکومت بشار اسد در سوریه از جمله 11 وزیر خارجه والبته با مشارکت نمایندگان ائتلاف ملّی مخالفان سوری در پایتخت ایتالیا برگزار شد. ابتدا معاذالخطیب رئیس ائتلاف اعلام کرده بود وی و دوستانش در رم حضور نخواهند یافت. دلیل آن بی­ توجهی به خواسته ­های قبلی آن ها اعلام شد اما با پیام وزیرخارجه جدید آمریکا، ائتلاف ملّی سراسیمه وارد رم شد و معاذالخطیب با جان کری اولین ملاقات را انجام داد. بد نیست در این کوتاه سخن اشاره­ ای به دستاورد و ماحصل نشست دوستان سوریه در رم داشته باشیم.

اصرار جان کری - اولین تحرک جدّی بین ­المللی خود را پس از انتخاب اخیرش به عنوان رئیس دستگاه دیپلماسی ایالات متحده آمریکا موضوع بحران سوریه و حضور در اجلاس رم قرار داده بود - به ائتلاف معارضه برای شرکت در این نشست از همان ابتدا نشان از پر بودن دست آنان و ارائه پیشنهادهای جدید داشت. پیشنهادهایی که با گذشته متفاوت بود: اختصاص 60 میلیون دلار کمک به مخالفان بشار اسد اضافه بر مساعدت های آموزشی، دارویی و غذایی و البته تشویق و ترغیب دیگران از جمله اتحادیه اروپا به اقدام مشابه. بگذریم که برخی دولت های عربی از مدتها قبل و بدون نیاز به ترغیب آمریکا و اجلاس رم این روند را دنبال می کردند. به هرحال اقدام آمریکا و به دنبال آن ماحصل نشست رم نتایج زیر را در پی داشت:

1-بی تردید کمک مالی و لجستیکی اخیر آمریکا و اتحادیه اروپا به معارضه سوریه موجب تشویق بیشتر ائتلاف و ارتش آزاد در استمرار شیوۀ درگیری و ادامۀ نزاغ مسلحانه و کشتار و خشونت و فاصله بیشتر با نظام خواهد شد و این ذهنیت را که میرفت با تلاش روسیه راهکار مذاکراتی برای پیدا کردن یک راه حل سیاسی به منظور کاهش خشونت و تخریب دنبال شود کمرنگ و لااقل به تعویق انداخت.

2- در اظهارات مقامات آمریکایی و غربی هم چنان سخن از اولویت راه حل سیاسی و یافتن راهی برای مذاکره مخالفان با دولت سوریه وجود دارد به ویژه وقتی با روس ها دیدار می کنند (اشاره به ملاقات جان کری با لاوروف در برلین و اولاند با پوتین در مسکو) این بدان معناست که اولا مذاکره با بشار و حکومت سوریه به معنای حسن نیّت نیست ثانیا با ارائه کمک های تسلیحاتی و لجستیکی به معارضه که صریحاً این بار بدان اذعان نمودند هدف تسلّط بیشتر بر زمین و بالا بردن توان مذاکراتی هم زمان آنان است.

3- درست است که جبهه غرب همراه با برخی دولت های عربی منطقه بنای کمک تسلیحاتی بیشتر به ائتلاف ملی را در رم به تصویب رساند اما فراموش نکنیم که این کمک ها از نظر آمریکا می بایست در دو جبهه به کار گرفته شود. علیه نیروی های نظامی دولت وعلیه نیروهای تندرو جهادی تزدیک به القاعده که در واقع فکر غربی­ها را این روزها بیش از نظام سوریه و آقای بشار اسد به خود مشغول ساخته است. در بیانیه پایانی اجلاس رم بر ضرورت تغییر موازنه در معرکه تأکید شده است. این تأکید معنای دوگانه دارد. این روزها برکسی پوشیده نیست که نیروهای واقعی عملیاتی در جبهه مخالفان دولت سوریه، جبهه النصره، گردان های فاروق، احرارالشّام همین تندروهای سلفی نزدیک به جریان القاعده هستند که تهدید جدّی برای آینده حضور آمریکا و غرب محسوب می شوند. از لحاظ جبهه غرب این معادله در روی زمین می بایست به سود ائتلاف ملّی و ارتش آزاد تغییر کند.

4- در این کش و قوس، آمریکائی ها نشان دادند در دادن سلاح پیشرفته به مخالفان سوری تردید دارند. به نظر می رسد علت آن مشخص است. نگرانی آن ها جریان های تندرو جهادی هستند. مشکل آمریکائی ها این است که این جریانات سلفی به اصطلاح جهادگر القاعده که انگیزه بیشتری برای مواجهه نظامی دارند هم در واحدهای مستقل عمل می کنند و هم در صفوف گروه های موسوم به ارتش آزاد نفوذ کرده و تمیز آن ها آسان نیست. یک طیف فکری است که در درون جبهه مخالفان از میانه رو تا تندرو را کنار هم قرار داده و البته گهگاهی با یکدیگر درگیر شده و تلفاتی داشته اند.

نتیجه اینکه اوضاع میدانی در داخل سوریه پیچیده است. در این پیچیدگی و غیر شفاف بودن اوضاع آینده، طرح آمریکائی ها در سوریه می تواند در بدترین حالت استمرار وضعیت موجود، فرسایش و طولانی تر شدن منازعه و به تبع آن تخریب تدریجی زیربناهای اساسی کشور باشد. این امر از طریق رویارویی مرگبار دو جریان سوری- سوری و نهایتا تضعیف دو طرف محقق خواهد شد و بیشترین بهره را دشمنان هر دو جریان به ویژه صهیونیست­ها با در اختیار داشتن وضعیتی آرام خواهند داشت. در این میان ظاهرا هزینه های راهبرد مذکور را برخی دولت های عربی حاشیه خلیج فارس سخاوتمندانه می پردازند.

*سفیر پیشین ایران در اردن

دیپلماسی ایرانی
 
در جواب آمریکایی‌ها گفتیم که مسأله‌ی تروریسم یک بسته‌ای است که گروه‌های زیادی را دربرمی‌گیرد. نی‌توان با آن گزینشی برخورد کرد. با یکی برخورد کرد و یکی را آزاد گذاشت. آنها گفتند بله، ولی ما نیامده‌ایم که مشکل شما را حل کنیم. برای این با شما مذاکره می‌کنیم که مشکل ما حل شود.
به گزارش مشرق به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، دکتر رضا امیری مقدم، عضو هیأت مذاکره‌کننده ایران با آمریکا در موضوع عراق است. او در گفتار زیر، چرایی اشغال عراق توسط آمریکا را تحلیل کرده و ضمن بررسی دلایل درخواست آمریکا برای مذاکره با ایران، ناگفته‌هایی را از جلسات مذاکره بیان کرده است:

حمله‌ی دوم
آمریکا پس از حمله به افغانستان و اشغال این کشور مهیای حمله‌ی دوم خود می‌شد. در محافل آمریکای آن روز بحث این بود که گزینه‌ی ما بعد از افغانستان بهتر است ایران باشد یا عراق یا سوریه؟ آمریکایی‌ها تردید داشتند که اول سر را بزنند یا بدنه. در آن شرایط خاص بحث این بود که آیا آمریکا می‌تواند به ایران حمله کند یا نه؟ در حالی که نظر برخی نئوکان‌ها مانند جان بولتون این بود که ما باید به ایران حمله کنیم، آمریکایی‌ها به مجموعه دلایلی به ایران حمله نکردند و عراق را انتخاب کردند.

آنها به این نتیجه رسیدند که ایران هدف سختی است و ما نباید خودمان را درگیر این سختی کنیم. هدف آسان‌تر پیش روی آنها عراق بود. بنابراین تصمیم به حمله به عراق گرفتند؛ چرا؟ چون کشور عراق چند ویژگی داشت: اول اینکه سابقه‌ی حمله به ایران و کویت را داشت و صدام در منطقه و جهان منفور بود. دوم اینکه پس از سال ۱۹۹۱ که ایران و عراق به پیشنهاد مارتین ایندینگ که مدت‌ها سفیر آمریکا در اسرائیل بود، در سیاست مهار دو جانبه قرار گرفته بودند، عراق کاملاً منهدم شده بود و شکاف مردم و حاکمیت در اوج و اوضاع اقتصادی این کشور به‌شدت بد بود. همچنین بر اساس تبلیغات آن روز آمریکا، عراق متهم بود که دارای سلاح هسته‌ای و کشتار جمعی است و با تروریست‌ها ارتباط دارد. در نهایت کنگره‌ی آمریکا باتوجه به این زمینه‌ها قانونی با عنوان «آزادسازی عراق» را تصویب نمود.
در جواب آمریکایی‌ها گفتیم که مسأله‌ی تروریسم یک بسته‌ای است که گروه‌های زیادی را دربرمی‌گیرد. نی‌توان با آن گزینشی برخورد کرد. با یکی برخورد کرد و یکی را آزاد گذاشت. آنها گفتند بله، ولی ما نیامده‌ایم که مشکل شما را حل کنیم. برای این با شما مذاکره می‌کنیم که مشکل ما حل شود.

 استراتژی «شهری بر فراز تپه»
همه‌ی مؤلفه‌های لازم برای حمله به عراق وجود داشت. اما هدف آنها یقیناً عراق نبود، بلکه جمهوری اسلامی ایران بود. آنها می‌خواستند حکومت ضعیف عراق را ساقط کرده و آن را تبدیل به یک حکومت با الگوی مورد نظر خود برای تمام جهان کنند. ساختن «شهری بر فراز تپه» بخشی از ادبیات و اعتقادات آنها است. با این عمل دیگر نیازی به جنگ با ایران، عربستان یا مصر نیست. چراکه مثلاً مردم ایران با دیدن این حکومت، از آن الهام می‌گیرند و خودشان حکومتشان را نابود می‌کنند.

آمریکا در نظر داشت که اگر این نقشه هم راهگشا نبود از تدابیر دیگری استفاده کند و چند بار نیز اقدام به توطئه علیه ایران کرد ولی نتیجه‌ای نگرفت. فضای آن روز هم چنین بود که اگر آمریکا به عراق حمله می‌کرد، هیچ تضمینی وجود نداشت که به بخشی از خاک ایران هم حمله نکند و حتی یکی از گزینه‌های محتمل امنیتی آن روز این بود که منافقین به کرمانشاه یا ایلام حمله کنند. به هر حال ورود آمریکا به عراق مسئله‌ای بسیار جدی و مهم برای ما بود؛ به‌طوری که ما بعد از جنگ تحمیلی، هیچ مسأله‌ای به این مهمی در کنار مرزهای خود نداشتیم.

سرانجام آمریکا در ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ به عراق حمله کرد. با این اوصاف آمریکایی‌ها در عراق پرونده‌ای را باز کردند تا به وسیله‌ی آن ایران را از پا در بیاورند اما با اشتباهاتی که مرتکب شدند، عراق بلای جان خودشان شد. آمریکایی‌ها در باتلاقی فرو رفتند که برای خروج از آن راهی جز مذاکره با ایران ندیدند.

 دو اشتباه بزرگ
آمریکا علی‌رغم قدرتمندیش، یک آسیب‌پذیری‌هایی هم دارد. آمریکایی‌ها اولاً در گفتار و رفتار خود از منطق تبعیت نمی‌کنند و ثانیاً از روی غرور پیش می‌آیند. این غرورشان باعث شده که خودشان برای خودشان مشکل ایجاد کنند. در عراق هم اوضاع همین‌گونه بود. آنها از مشکلات و ضعف ساختاری رنج می‌بردند. یک روز آقای بارزانی به من گفت این آمریکایی‌ها بین نهادهای خودشان هم هماهنگی ندارند. در یک تیپشان هم هماهنگی ندارند. فرمانده از معاون خبر ندارد و بی‌نظمی غوغا می‌کند.

یکی از اشتباهات آنها در عراق تحقیر مردم بود. روزی با آقای بارزانی درباره‌ی رفتارهای اشتباه آمریکا در عراق صحبت می‌کردیم که ماجرای عبرت‌آموزی را تعریف کرد. گفت که یک‌بار ما در منطقه‌ی سبز بغداد جلسه‌ای با آقای محمود عثمان -از مبارزان کرد و از فعالین سیاسی عراق- در چهارچوب شورای حکومتی عراق داشتیم. او با دو ساعت تأخیر در جلسه حاضر شد. بابت این تأخیر به او اعتراض کردیم. در جواب به من گفت که ننگتان باد! شما اینجا به اسم مسأله‌ی شورای حکومتی عراق نشسته‌اید. من وقتی خواستم وارد منطقه‌ی سبز بغداد بشوم، افسر عراقی جلوی مرا گرفت و گفت که آمریکایی‌ها گفتند نمی‌توانی وارد شوی و باید بازرسی شوی. گفتم خوب بازرسی کن. گفت نمی‌توانم، باید افسر آمریکایی بیاید. گفتم خوب بگو بیاید. دیدم افسر آمریکایی آمد و گفت من نمی‌توانم تو را بازرسی کنم. باید سگ بیاید، گفتم خوب سگ بیاورید. گفت الان ساعت استراحتش است، استراحتش که تمام شد می‌آید. من دو ساعت معطل ماندم تا استراحت سگ تمام شد و آمد مرا بو بکشد و من توانستم بیایم داخل! آیا در دل این عراقی چیزی جز کینه از آمریکایی‌ها باقی می‌ماند؟ یا مسأله‌ی بازرسی بدنی زن‌ها که به دلیل ریشه‌های اسلامی و اعتقادی مردم عراق بسیار برای آنها سخت و سنگین بود.

مسأله‌ی دوم اما نادیده گرفتن نقش عراقی‌ها در حکومت عراق بود. آنها حتی به معارضین عراقی گفتند که شما در حد مشاور با ما هستید و حاکمیت عراق با ما است. آمریکایی‌ها به مجلس اعلا گفتند که اگر هر نیروی سپاه بدر سوار تانک‌های غیر آمریکایی شود ما آنها را می‌زنیم و حتی بعد‌ها به‌طور رسمی به آنها گفتند که شما حق ورود به عراق را ندارید. آمریکایی‌ها درصدد انکار مردم عراق بودند.
 
در مذاکرات چه گذشت؟
زمانی که بحران عراق عمیق شد و برخی مردم عراق، علیه آمریکا دست به اسلحه بردند، آمریکایی‌ها احساس ناامنی کرده و در سیاست خود تجدید نظر کرده بودند و دو تن از سناتور‌های آنها به نام‌های بیکر و همیلتون شروع به تحقیق کردند. آنها در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که تنها راه نجات، مذاکره با سوریه و ایران است.


واقعاً مذاکرات در شرایط سختی انجام شد. از یک‌سو کشور عراق در یک ناامنی بدی فرو رفته بود و برای کشور ایران حفظ حکومت عراق یک اولویت اساسی بود. از آن طرف هم مهم بود که مواضع و اصول نظام اسلامی ایران محفوظ بماند. ده‌ها جلسه برگزار شد که خروجی آن جلسات، محتوای موضع تیم مذاکره‌کننده‌ی ایرانی بود. جلساتی که سناریوهای مختلف در آن بررسی می‌شد. اگرچه آمریکا قلدری خود را نمایش می‌داد اما موضع اقتدار از آن ما بود چراکه اولاً او از سر نیاز پای میز مذاکره آمده بود و دوم این‌که در اشغالگریش شکست خورده بود.
آمریکایی‌ها تبلیغ می‌کردند که ایرانی‌ها می‌خواهند دولت عراق پا نگیرد اما وقتی آقای مالکی به‌عنوان نماینده‌ی عراق به داخل جلسات آمد به خوبی دید که جمهوری اسلامی انگیزه‌ی کافی برای ریشه‌کن کردن تروریسم از عراق دارد، اما آمریکایی‌ها این انگیزه را ندارند.

آمریکا به ما پیشنهاد مذاکره داد. بنابراین ما نیاز به مذاکره با او نداشتیم، بلکه آمریکا به آن نیاز داشت. نه تنها آمریکا از ایران درخواست مذاکره کرد بلکه تمام رهبران شیعه و کرد عراق نیز از ایران درخواست کمک کردند. بعضی دولتمردان عراق از رهبر انقلاب درخواست کمک کردند و گقتند که شما بیایید برای نجات عراق با آمریکایی‌ها مذاکره کنید و به همین دلیل ایشان به ما اجازه دادند که در مورد عراق با آمریکا مذاکره کنیم.

سرانجام مذاکرات در سطح سفرای دو کشور آغاز شد. البته آمریکایی‌ها از روی ناچاری به سمت مذاکره با ما آمدند. همواره در مذاکرات حالت قلدری و دیکتاتور مآبی می‌گرفتند و چون خیلی احساس می‌کردند قدرت دارند فکر می‌کردند هر چیزی که  از موضع بالا بگویند بقیه باید بپذیرند. به ما می‌گفتند که در مسأله‌ی عراق دخالت نکنید و مدام به مسأله‌ی تروریسم اشاره می‌کردند. ما در جواب گفتیم که عراق امروز به مرکزی برای تروریست‌ها و گروه‌های خونریزی چون پژاک تبدیل شده است. مسأله‌ی تروریسم یک بسته‌ای است که گروه‌های زیادی را دربرمی‌گیرد. نمی‌توان با آن گزینشی برخورد کرد. با یکی برخورد کرد و یکی را آزاد گذاشت. شما بیایید تا کاری کنیم که ریشه‌ی تروریسم در عراق بخشکد. مگر شما نمی‌گویید که از این ترورها و کشته‌شدن سربازان و مردم عراق رنج می‌برید. آنها می‌گفتند بله، ولی ما نیامده‌ایم که مشکل شما را حل کنیم. ما هم می‌گفتیم پس ما چرا مشکل شما را حل کنیم؟

آنها در مذاکرات به استدلال پایبند نبودند. حرفی برای گفتن نداشتند. حتی عراقی‌ها هم می‌گفتند که شما گفتید مذاکره کنیم، ما هم اینها را آوردیم اینجا برای مذاکره. مذاکره هم بده بستان است. شما اگر می‌خواهید امنیت سربازانتان را حفظ کنید باید به فکر خواسته‌ی ایران هم باشید.

اینها در حالی بود که آمریکایی‌ها چندین بار به مردم ما در عراق حمله کردند و حتی دیپلمات‌های ما را دستگیر کردند و به فجیع‌ترین حالت شکنجه کردند و به دنبال این بودند که به ما بگویند این تروریست‌ها از القاعده‌اند و همان‌طور که از ما می‌کُشند با شما نیز دشمنی دارند. اما برای ما روشن بود که این تروریست‌ها همان آمریکایی‌ها هستند.

 آمدیم تا فقط مشکل خودمان حل شود
به آنها گفتیم که ریشه‌ی تروریسم به این برمی‌گردد که شما ارتش و دستگاه امنیتی عراق را منحل کردید. ما به شما گفیتم از پیش‌مرگ‌های کرد و سپاه بدر استفاده کنید. شما گفتید استفاده از بدر مانند سوار شدن بر یک ببر وحشی است. شما یک خلأ ایجاد کردید. طبیعتاً گروه‌های معارض توانمند در این فضا رشد می‌کنند. خودتان را حاکم عراق کردید، آمدید با احساسات و غرور مردم عراق بازی کردید. به اعتقادات این مردم توجهی نکردید. مردم عراق برآشفتند و علیه شما دست به اسلحه بردند. دو سال تمام مرز‌های عراق را رها کردید و تروریست‌ها از هر جای دنیا وارد این کشور شدند. مقصر این وضعیت خود شما هستید.

گفتیم شما با این ارتش نظامی آمدید و یک کشور را اشغال کردید و گفتید ما حاکم نظامی اینجا هستیم. بعد از اینکه حضرت آیت‌الله سیستانی و مراجع و مردم عراق جلوی شما ایستادند آمدید حاکم غیرنظامی گذاشتید. دوباره خودتان در سازمان ملل گفتید که ما اشغالگر هستیم. شما خودتان برای خودتان مشکل ایجاد کردید. طبیعی است که ما نگهبان شما نیستیم.

در نهایت آنها اعلام کردند که ما برای این با شما مذاکره می‌کنیم که مشکل ما حل شود. ما گفتیم چطور مشکل شما باید حل شود اما مشکل ما نباید حل بشود؟ اگر سرباز آمریکایی کشته شود بد است، اما اگر شیعه‌ی عراقی کشته شد خوب است؟ چطور شما به منافقین کمک‌های نظامی می‌دهید؟ آن‌وقت اگر آنها با آن سلاح‌ها مردم عراق را بکشند ایراد ندارد؟ اگر القاعده و بعثی‌ها آمدند و از شما کشتند ایراد دارد؟ اگر جیش‌المهدی از خودش دفاع کند ایراد دارد، اما اگر منافق‌ها و پژاک از خودشان دفاع کنند ایراد ندارد؟

مذاکرات خیلی محکم و تند انجام گرفت. جالب است که پس از اتمام دور اول مذاکرات، «کراکر» سفیر آمریکا تمام خبرنگار‌ها را به سفارت آمریکا برد و آنها را محترمانه بازداشت کرده بود. زمانی که رئیس هیأت ایرانی از جلسه بیرون آمد، حتی یک خبرنگار در محوطه حضور نداشت که او بتواند با آنها صحبت کند. این کار برای آن بود که اولین خبر از طرف کراکر پخش شود. همین کار را هم کرد و در مصاحبه‌اش مدام گفته بود که ما به ایرانی‌ها فلان مسائل را گوشزد کردیم و... در حالی که فضای مذاکره اصلاً این‌گونه نبود. آنها بر خلاف روند توافق‌شده برای مصاحبه‌ی مطبوعاتی، به صورت یک‌جانبه مصاحبه کردند.

 دست آمریکا برای عراقی‌ها رو شد
پس از پایان دور اول، مذاکرات دو دور دیگر هم در سطح سفیر و کارشناسی ادامه یافت که این مذاکرات هم به پیشنهاد آمریکا انجام شد. آن مذاکرات هم باز تکرار مکررات بود. این مذاکرات طولانی شد و به دور چهارم کشید که قبل از شروع این دور، مذاکرات قطع شد.

مذاکرات عراق دستاوردهایی برای ما و مردم عراق داشت. مذاکرات باعث شد که دولت عراق یک گام به سمت تثبیت پیش برود. هرچند برای ما و عراقی‌ها ثابت شد که آمریکایی‌ها در گفتار و رفتار خود صادق نیستند. آمریکایی‌ها تبلیغ می‌کردند که ایرانی‌ها می‌خواهند دولت عراق پا نگیرد اما در این مذاکرات برای عراقی‌ها هم ثابت شد که این ادعا دروغ است. وقتی آقای مالکی به‌عنوان نماینده‌ی عراق به داخل جلسات آمد به خوبی دید که جمهوری اسلامی انگیزه‌ی کافی برای ریشه‌کن کردن تروریسم از عراق دارد، اما آمریکایی‌ها این انگیزه را ندارند.

آمریکایی‌ها می‌خواستند در عراق بمانند و هدفشان از مذاکرات این بود که امنیتشان در عراق تضمین بشود تا به راحتی به غارت سرمایه‌های عراق بپردازند که این اتفاق نیفتاد. برای عراقی‌ها کاملاً روشن شد که آمریکایی‌ها در مذاکرات صداقت ندارند. بعد از مذاکرات خود عراقی‌ها به‌شدت بر مسأله‌ی خروج منافقین و دیگر گروهک‌های تروریستی از عراق اصرار و نسبت به آن ایستادگی کردند.

 

سفر موزاییکی که استراتژی آمریکا را لو داد

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : جان کری، وزیر امور خارجه اوباما که 69 ساله است و 68امین وزیر امور خارجه امریکا محسوب می گردد، 6 مارچ برابر با 16 اسفند 91 از سفری 11 روزه به اروپا و خاورمیانه به واشنگتن بازگشت. او در این سفر از کشورهای انگلیس، آلمان، فرانسه، ایتالیا، مصر، ترکیه، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر دیدار کرد و با مقامات مختلف این کشورها مذاکرات متعددی داشت. او هم چنین در مراسم و اجتماعات گوناگونی از امریکایی های مقیم در این کشورها گرفته تا احزاب و گروه ها دیدار و گفت و گو کرد. مسائل مربوط به این سفر تحت الشعاع مسائل سوریه و دیدار او با رهبر مخالفان دولت سوریه در رم قرار گرفت. در ادامه، مباحث سوریه سایه سنگینی بر کل سفر داشت. چگونه می توان این سفر را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟ از آن جا که این سفر، اولین سفر جان کری است که حدود بیست و هشت سال در سنای امریکا امور خارجی را دنبال می کند، تسلط و آگاهی نسبت به مسائل بین المللی را در آن به نمایش گذاشته محسوب می شود، توجه تحلیل گران و ناظران به مجموعه عملکرد او در این سفر در پاسخ به این سوال می تواند ما را به حداقل سه بعد از این سفر هدایت کند. 1. جنبه های  نمایش و نمادهای دیپلماتیک سفر، 2. مذاکرات و مباحث دیپلماتیک این سفر، 3. تحلیل دیپلماتیک این سفر و برداشت هایی که می توان از آن داشت.

نمایش و نمادهای دیپلماتیک

جنبه های نمادین این سفر به نوبه خود حائز اهمیت بود. هم به لحاظ شخصیت و ظرفیت جان کری، وزیر امور خارجه و هم به لحاظ کشورهایی که او در این سفر از آن ها دیدار داشت، می توان جنبه های نمادین زیادی در این سفر مشاهده کرد. آغاز سفر با انگلیس که عمده ترین متحد ایالات متحده در بین کشورهای جهان محسوب می شود، از نظر سمبلیک حائز اهمیت است. اما شاید نمادهای شخصی جلب توجه بیشتری کند. در این خصوص باید گفت اولا کری در این سفر نشان داد که در هر جایی و در هر مکانی به نحوی می تواند با ذکر سوابق و خاطرات و موضوعات مورد علاقه، ایجاد ارتباط کند. تسلط او بر زبان های فرانسه، آلمانی و اندکی ایتالیایی در جنبه های نمادین شخصی حائز اهمیت بود. به علاوه آگاهی او از موضع گیری های امریکا در مورد موضوعات ریز و فنی مانند موضع ایالات متحده در جزایر فالکلند که یک موضع گیری حقوقی و حساب شده و به گونه ای است که باید آن را با کلمات دقیق بیان کرد، نشان می دهد که کری می تواند با موضوع و محیط ارتباط پیدا کند.  

نکته دوم در این جبنه های نمادین دیدارهای او با اعضای سفارت خانه های امریکا و خانواده های آنان بود. تقریبا در همه جا این دیدارها را در جریان سفر انجام داد و نشان داد که از زندگی دیپلماتیک آگاهی دارد. به این معنی که چون شخصا یک دیپلمات زاده است، شرایط دیپلمات های امریکا را درک می کند. باید در نظر داشت که زندگی دیپلماتیک علیرغم ظاهر پرماجرای بیرونی، بسیار پرچالش و سخت است، در حال حاضر برای دیپلمات های امریکا و خانواده های آن ها زندگی در خارج از سرزمین امریکا ساده نیست. در این زمینه علاوه بر سختی های کار دیپلماتیک برای همه دیپلمات ها، ایالات متحده در وضعیت خاص و ویژه ای قرار دارد. اما کری در جاهایی که این دیدارها را با اعضای سفارتخانه های امریکا و خانواده هایشان داشت، تلاش کرد اهمیت کار آن ها و درکی که از سختی زندگی آن ها دارد را نشان دهد و به این وسیله ارتباط خاصی با آن ها برقرار کرد. البته باید گفت بخشی از سخنان او متمرکز بر داخل امریکا و وزارت خارجه امریکا بود. به این صورت که کری در دیدار با اعضای سفارت خانه ها و کارمندان وزارت خارجه امریکا گفت که کسی نیست که از بالا وارد وزارت خارجه شده بلکه درکی از لایه های میانی و زیرین زندگی دیپلماتیک دارد و این نوع برخورد از نظر اجرایی حائز اهمیت است.

در کنار جنبه های نمایشی فردی، بعد دیگر نمادین این سفر تاکید بر دوستی ایالات متحده با کشورهای خاص و ویژه ای در اروپا و خاورمیانه است که به جنبه های محتوایی آن نیز پرداخته خواهد شد.

از آن چه که ذکر شد می توان گفت که شاهد تغییر نقش کری از یک سیاستمدار و سناتور به وزیر خارجه بودیم. در عین حال این پیام را هم به کاخ سفید داد که وزیر خارجه امریکا است و به تاکید بر این جنبه نمادین پای فشرد که علیرغم سوابق گسترده در امور خارجی است، مستقل عمل نخواهد کرد. او تاکید کرد که جان کری وزیر امور خارجه اوباما است. این جنبه های نمادین همگی قابل توجه اند اما باید دید که در زمینه مذاکرات دیپلماتیک چه اقداماتی صورت گرفته است؟

مذاکرات دیپلماتیک

به طور کلی در دیدار های کری با مقام های گوناگون، دو دسته موضوع قابل توجه است. دسته اول موضوعات دوجانبه است. در روابط ایالات متحده با تک تک کشورها مسائل دو جانبه وجود دارد که در این زمنیه از روابط انگلیس و امریکا گرفته روابط آلمان و امریکا و فرانسه و امریکا  و هم چنین روابط کشورهای خلیج فارس و امریکا می توان یاد کرد که در هر یک موضوع خاصی وجود دارد. به عنوان مثال در روابط امریکا و فرانسه در حال حاضر چگونگی کمک امریکا به فرانسه در زمینه مالی یک موضوع دوجانبه است که هرچند در چارچوب همکاری های ناتو نیز قابل توجه است اما وجوه دوجانبه در این زمینه برجسته است. در زمینه مصر، موضوع چگونگی اداره این دوران گذار در مصر حائز اهمیت است و این که امریکا چگونه از نظر سیاسی و اقتصادی به این روند کمک کند. البته سفر کری پر ماجرا بود و برگزاری تظاهرات گوناگون و عدم تمایل برخی رهبران احزاب مخالف اخوان المسلمین برای دیدار با کری نیز قابل توجه بود. در موضوع مصر امریکا متهم است که پشتیبان ائتلاف اخوان المسلمین و ارتش است و این برداشت سیاسی در این سفر دو جانبه خود را نشان داد. در مورد ترکیه علاوه بر همکاری های کلاسیک، مسئله موضع متفاوت امریکا و ترکیه در مورد اسرائیل برجسته شد. به گونه ای که اظهار نظر آقای اردوغان در برابر نهادن اقدامات صهیونیست ها با نسل کشی، واکنش نسبتا تند کری را در بر داشت. در مابقی کشورها مسائل دوجانبه نسبتا مهمی بررسی شد.

دسته دوم موضوعات بین المللی بود. به این صورت که چند موضوع در همه این سفرها در کانون توجه قرار گرفت. منجمله مسئله سوریه، مسئله پرونده هسته ای ایران و مسئله فلسطین که البته نسبت به دو مسئله دیگر برجستگی کمتری داشت و تنها به دیداری با محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین خلاصه شد. اما در این میان سوریه بیشترین توجه را جلب کرد و آن چه در این دیدارها برجسته بود تا حدودی تغییر لحن کری به عنوان وزیر خارجه و تند تر شدن موضع گیری امریکا مخصوصا از نظر عملیاتی بود. به این صورت که امریکا اعلام کرد کمک مستقمیی به مخالفین دولت سوریه خواهد کرد. البته این کمک از اعلام صریح دادن اسلحه سنگین و پیشرفته فاصله داشت اما به سمت نوعی حمایت نظامی از مخالفین سوق کرد که تا حدودی با موضع گیری های ماه های گذشته ایالات متحده متفاوت بود. البته باید گفت که کری قبل از پیوستن به قوه مجریه، در سنا از حامیان در اختیار نهادن کمک های جدی و موثر به مخالفان دولت سوریه محسوب می شد.

اما مسئله سوریه برجسته ترین موضوعی بود که نشان داد امریکا با متحدین موثر خود در مورد سوریه در همه زمینه ها نگاه یکسانی ندارد. در ترکیه، در قطر و در عربستان سعودی این تفاوت برجسته تر شد. در سعودی به طور خاصی وزیر خارجه عربستان در مصاحبه مشترک با کری تاکید کرد که عربستان معتقد به دادن کمک های نظامی در قالب وظایف اخلاقی به مخالفان نظام سوریه است. در ترکیه و قطر هم این مسئله مشخص بود که این سه متحد امریکا لحن نظامی تر و تند تری نسبت به ایالات متحده در مورد مسئله سوریه اتخاذ کرده اند. مسائل مربوط به اروپا هم در موضوعات چند جانبه حائز اهمیت بود. امریکا سعی کرد بگوید که ما هم چنان در اروپا نگاه متحدانه خود را حفظ کرده ایم و از نظر تحلیل این مسئله قابل توجهی است.

تحلیل دیپلماتیک

مجموعه اظهار نظرهای کری، دیدارهای او و هم چنین تحلیل هایی که از این سفر شده ما را به این برداشت های می رساند که اولا فاصله قابل توجهی بین آن چه ایالات متحده به عنوان تغییر ثقل از اروپا و خاورمیانه به آسیا در سال گذشته میلادی اعلام کرد وجود دارد. این که کری سفر خارجی خود را در اروپا آغاز می کند و مدت زیادی در خاورمیانه متوقف می شود و تحلیل محتوای سخنان او نشان می دهد که امریکا در تلاش است که به متحدین کهن خود نشان دهد که تغییر مرکز ثقل به معنی فراموشی متحدان استراتژیک در سیاست خارجی امریکا نیست. در خصوص اروپا باید مورد تاکید قرار داد که در این سفر بحث قرارداد تجارت آزاد میان اتحادیه اروپایی و ایالات متحده از موضوعاتی بود که بسیار مورد بحث قرار گرفت. امریکا در صدد افزایش مبادلات تجاری با اروپا است. این در اطمینان دادن به اروپاییان و حفظ پیوندهای واشنگتن با مجموعه اروپا حائز اهمیت است. در زمینه مسائل خاورمیانه هم باید توجه داشت که امریکا با انتخاب این کشورها به عنوان اولین توقف گاه های دیپلماتیک وزیر خارجه جدید نشان می دهد که خاورمیانه هم چنان مهم است. فی الواقع سیاست خارجی امریکا در چالشی بین اعلام تغییر مرکز ثقل و واقعیت های مرکز ثقل های سنتی در نوسان است و این مسئله در این سفر برجسته و قابل توجه بود.

نکته دوم و قابل توجه کم دقتی و کم پرداختن به کهن ترین مسئله خاورمیانه یعنی منازعه اعراب و اسرائیل است که ریشه بسیاری از چالش های سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه است. البته مقامات امریکایی اظهار می دارند که سفر آتی اوباما به اسرائیل و اردن این نقیصه را جبران خواهد کرد. اما به طور کلی در سفر کری، مسئله اعراب و اسرائیل در حاشیه قرار گرفت. شاید این مسئله تا حدودی نشان دهنده این باشد که امریکا در این زمینه سقف پروازی محدود و معینی دارد و سعی می کند با طرح مسائلی مانند مسئله هسته ای ایران و تاکید بر مسئله سوریه، مسائل کهن خاورمیانه را در حاشیه قرار دهد.  در این جا باید مورد تاکید قرار گیرد که بر خلاف برخی تحلیل ها در مورد پیشینه کری در مورد ایران، در این سفر او مواضع نسبتا تندی را در مورد ایران گرفت و همراهی خاصی با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در زمینه تهدید ایران و مسئله هسته ای ایران نشان داد.

اما نکته سوم و مهم تر این که این سفر نشان داد که ایالات متحده در موقعیت واقعی رهبری تحولات اروپایی و خاورمیانه نیست. بی تردید می توان این استنباط را داشت که در مسائل سوریه نقش سه کشور ترکیه، عربستان و قطر نمایان تر و برجسته تر است. فی الواقع این سه کشور می خواهند امریکا را به موضع نظامی خود در قضیه سوریه نزدیک تر کنند. روی دیگر این سکه آن است که امریکا در مورد مسائل خاورمیانه و مسائل اروپایی، بر خلاف ادعاهای مقامات این کشور فاقد چارچوبی برای رهبری است و بیشتر به وضعیت موجود در صحنه پاسخ می دهد و سعی می کند که مسائل را مدیریت کند. البته باید توجه داشت که میان ایالات متحده و متحدینش در مسئله سوریه همفکری و نگرش یکسانی وجود دارد. اما به نظر می رسد نه فقط در مسئله سوریه، بلکه در سایر مسائل منجمله مسئله اعراب و اسرائیل و موضوعات مربوط به حقوق فلسطینیان و موضوعات امنیتی خاورمیانه و حتی گذار دموکراتیک بعد از تحولات دنیای عرب، امریکا عمدتا موج سواری می کند تا این که یک چارچوب منسجم و دقیق برای حل و فصل این مسائل داشته باشد.

در مجموع سفرهای کری به 9 کشور طی 11 روز نشان داد که کری مانند سلفش خانم کلینتون همان حرف های کهن را در قالب جدیدی می ریزد و سیاست خارجی اوباما در دوره دوم بیشتر در پی رفع و رجوع کردن مسائل است تا چشم انداز دقیق، روشن و نوینی را ارائه کند.

 

"کریستین امانپور" خبرنگار ایرانی تبار شبکه امریکایی سی.ان.ان (CNN) در برنامه اختصاصی خود در این شبکه، از آقای "محمدجواد لاریجانی" معاون حقوق بشر قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران دعوت کرده بود تا راجع به مسائل سیاسی روز اظهار نظر کند.
به گزارش مشرق به نقل از جام نیوز،  امانپور در ابتدا با اشاره به مذاکرات ایران با 1+5 و نتایج آن، به عنوان مقدمه گفت: «در حالی که دو طرف نتایج مذاکرات آلماتی را مثبت ارزیابی می کنند، اسرائیل و عربستان از تداوم فعالیت های هسته ای تهران ابراز نگرانی کردند. در این موقعیت بسیار مهم، آیا ایران می تواند تغییری کلیدی و اساسی در سیاست هایش تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایجاد کند یا خیر؟»
 
خبرنگار سی.ان.ان در ادامه از مناقشات اخیر بین دولت و مجلس -خصوصا ماجرای یکشنبه سیاه و مجادله کلامی آقایان احمدی نژاد و لاریجانی- یاد کرد و گفت: «هم اکنون ما با دکتر محمدجواد لاریجانی، برادرِ علی لاریجانی و یکی از مهمترین مشاوران رهبر ایران گفتگو خواهیم کرد تا در خصوص مباحث هسته ای و اختلافات به وجود آمده بین خانواده او و رئیس جمهور ایران صحبت کنیم.»
 
آقای محمدجواد لاریجانی در پاسخ به سؤال امانپور درباره "توقف غنی سازی 20 درصدی از سوی ایران" اظهار داشت: «این خیلی ساده است؛ زمانی که غرب اورانیوم مورد نیاز ما را تأمین کند، طبیعی است که ما نیازی به غنی سازی نخواهیم داشت. چنان که پیش از این نیز قرار بود همین شیوه در پیش گرفته شود. مشابه آنچه پانزده سال پیش انجام پذیرفت و آرژانتین از آژانس سوخت هسته ای دریافت کرد. ولی زمانی که با بدقولی غرب روبرو شدیم، ایران عکس العمل نشان داد و خود به غنی سازی اورانیوم مورد احتیاجش روی آورد و این یک آزمون بسیار ساده برای ما بود.»
 
ایشان همچنین درباره آنچه از سوی امانپور "نگرانی آژانس از تولید و نصب سانتریفیوژهای پیشرفته و همچنین استمرار غنی سازی روزانه" قلمداد شد، گفت: «ما بر اساس قوانین ان.پی.تی چنین اقدامی را انجام دادیم و البته پیشرفته سازی سانتریفیوژها تنها منحصر در غنی سازی بیشتر نمی تواند باشد؛ بلکه ما به دنبال بهینه سازی فناوری هسته ای خود در زمینه ژنراتورها و سایر مسائل مرتبط با آن هستیم نه افزایش غنی سازی؛ البته نگرانی در خصوص افزایش غنی سازی به موضوع دیگری مرتبط است که همان ساخت "بمب هسته ای" می باشد؛ در حالی که ما اعلام کردیم آماده ایم طبق قوانین ان.پی.تی با آژانس به صورت کاملا شفاف همکاری کنیم تا چنین نگرانی هایی نیز مرتفع شود؛ چراکه ما یک ملتیم و در مسیر حرکت خود دست به چنین اقداماتی نخواهیم زد.»
 
 در دنباله این گفتگو، امانپور با مطرح کردن بحث مذاکره میان امریکا و ایران و اذعان به علاقمندی بیشتر دولت ایالات متحده به این امر، مواضع ایران را "نشانه عدم مخالفت تهران با مذاکره مستقیم" ارزیابی کرد و پرسید: «شما هیچ شانسی برای مهیا شدن عرصه ای در جهت عملی شدن مذاکره قائل هستید یا خیر؟»
 
دکتر لاریجانی جواب داد: «گفتگو زمانی محقق می شود که دو طرف به صورت هم سطح قدم بردارند. به عقیده من، ایالات متحده از ایران می خواهد که رهبری واشنگتن را در مسائل بین المللی و منطقه ای قبول کند؛ در حالی که این یک درخواست "بسیار بد و بی شرمانه" است. البته هرگونه پیشقدم شدن در این مسائل بسیار عالی است و ما هم به دنبال خودداری کردن از قبول چنین پیشنهاداتی در خصوص گفتگو با امریکا نیستیم، ولی مسأله این است که چگونه می توانیم پس از 35 سال این روابط را از نو تجدید و برقرار کنیم؟ در حال حاضر ما منتظر حرکتی در این مسیر هستیم.»
 
 امانپور بیانات رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه "ایران با کسی که سلاح روی سرش قرار داده مذاکره نمی کند" را خاطرنشان کرد و از آقای لاریجانی پرسید: «آیا شما امیدی به باز شدن پنچره ای خارج از این مباحث برای گفتگو با امریکا دارید؟»

آقای لاریجانی در پاسخ، به ایالات متحده پیشنهاد کرد مدل جدیدی را در ازسرگیری رابطه با ایران پی بگیرد و در عین حال افزود: «به صورت تاکتیکی ایران همین راهی را طی خواهد کرد که در حال پیمودن است و به دنبال زیاده خواهی نیز نمی باشد. به هرحال امریکا منافعی را در خصوص روابط با ایران ترسیم می کند و در مقابل هم همینگونه است و من از لحاظ دیپلماسی این پیشنهاد را می دهم چراکه با آزمودن این مسیر، امریکایی ها نیز ضرر نمی کنند.»
 

در بخش دیگری از گفتگوی یادشده، امانپور به ماجرای استیضاح وزیر کار و پخش نوار ویدیویی توسط دکتر احمدی نژاد در صحن علنی مجلس اشاره کرد که طی آن یکی از اعضای خانواده لاریجانی متهم به فساد اقتصادی شده بود. او خطاب به دکتر لاریجانی گفت: «به هرحال رئیس مجلس که برادر شماست، به شدت از سخنان آقای احمدی نژاد عصبانی شد و وی را متهم به اقدامات مافیایی کرد. شما توضیح دهید که دقیقا چه اتفاقاتی در این ماجرا رخ داده است؟»

آقای لاریجانی در ابتدا گفت: «من بسیار شگفت زده شدم که شما مسأله ای را که نشان دهنده دموکراتیک بودن نظام ماست، به این مباحث ارتباط می دهید.»
ایشان سپس اضافه کرد: «من هم نمی توانم چنین اقداماتی را در عرصه سیاسی بپذیرم، ولی به هرحال این هم بخشی از جهان دموکراتیک است و ما در ایران یک خانواده شناخته شده هستیم. همانطور که در دیگر کشورهای جهان هم شما می توانید مشابهش را ببینید؛ ولی خب طبیعی است که من این نوع از فعالیت های سیاسی را نمی پذیرم، اما با تمامی اینها چنین مسأله ای نمی تواند هشداری جدی در این مباحث برای ما به حساب بیاید. ما به عنوان یک خانواده قدرتمند می توانیم این ادعاها را تکذیب کنیم.»
 
 
خبرنگار ایرانی تبار سی.ان.ان در پایان، از رفتار رئیس جمهور ایران در مراسم خاکسپاری رئیس جمهور فقید ونزوئلا و پیام ایشان درباره رجعت چاوز به همراه مسیح در کنار امام دوازدهم[عج] سؤال کرد و گفت: «علاوه بر این مسائل، تسلیت احمدی نژاد و روبوسی او با مادر چاوز[!] در ایران چه بازخوردی داشته است؟»
 
آقای لاریجانی در پاسخ به این سؤال گفت: «من به عنوان یک سیاستمدار می گویم که احمدی نژاد توانست روابط ایران با امریکای لاتین را بسیار عمیق کند و در حقیقت او این کار را انجام داد؛ اما در خصوص سایر مسائلی که شما مطرح کردید، از قبیل رجعت چاوز به همراه امام زمان [عج]، طبیعی است که این مباحث مربوط به علمای دین است. در مورد برخورد ایشان با مادر چاوز هم باید بگویم که ایشان خیلی احساساتی برخورد کردند.»

 

پایان کابوس وار رویای بهار عربی
آینده حکومت سوریه در فردای سقوط نه چندان محتمل بشار اسد نیز به هیچ وجه روشن نیست و معلوم نیست آنهایی که امروز در مرکز خیابان های حلب و دیرالزور و دمشق تفنگ به دست با نیروهای ارتش سوریه می جنگند، آیا به فرمول " هر نفر یک رای" باور دارند، یا اینکه فقط می خواهند یک حاکم " علوی مذهب" را کنار زده و یک فرد متشرع اهل تسنن را به جای او بگمارند!
عصر ایران - این روزها مصادف است با دومین سالگرد آغاز ناآرامی های داخلی در سوریه که بنا به اعتراف سازمان ملل در دو سال گذشته بیش از 70 هزار کشته و دهها هزار زخمی و بیش از یک میلیون آواره به جا گذاشته است.

با وجود گذشت دو سال از شروع حرکت های اعتراضی ضد دولتی در سوریه که در مراحل نخست به صورت تظاهرات مسالمت آمیز بود و بعدها با مداخله برخی قدرت های غربی و عربی به حرکات تروریستی و جنگ داخلی سوق داده شد ، سوریه امروز در گیر یک جنگ داخلی ویرانگر شده است که در گام نخست مردم سوریه و در مراحل بعدی مردم منطقه و جهان و وجدان بشری بازنده بزرگ و خسارت دیده اصلی این جنگ ویرانگر خانمان سوز شده است که شعله های آن  در شهرهای مختلف سوریه قابل مشاهده است.

برنده کیست و بازنده کدام است؟

ناآرامی های سوریه و در واقع "بن بست" سوریه امروز هیچ برنده ای ندارد. می توان به صورت مقطعی و موردی برندگان تاکتیکی آن را بر شمرد اما در نگاهی کلان به سیر وقایع  سوریه در دو سال گذشته و خسارات و تلفات انسانی گسترده ای که از دستور کار " بیرون کردن بشار اسد از کاخ ریاست جمهوری در دمشق" بر جا مانده است، "بازی با حاصل جمع جبری صفر" را می بینیم که "حاصل جمع صفر" آن عاید مردم سوریه و دو طرف جمع جبری دو محور قدرتمند منطقه ای است که در سویی ایران و روسیه و حامیان شان (حزب الله و دولت عراق) و در سوی دیگر عربستان و ترکیه و قطر و حامیان غربی آنها (آمریکا و اتحادیه اروپا) ایستاده اند.

این دو محور در دو سال گذشته در صحنه سوریه صف آرایی کردند و تا کنون می توان برنده این بازی دهشتناک را محوز مقاومت حامی بشار اسد دانست ، چرا که نه تنها بشار اسد در دو سال گذشته از قدرت کنار گذاشته نشد، بلکه هیچ انشقاق و شکاف عمده ای نیز درون حکومت و دستگاه نظامی و اطلاعاتی حامی او صورت نگرفت و هیچ دستاورد پایداری نیز برای شورشیان مسلح تحت حمایت محوز عربی – غربی در صحنه جنگ داخلی سوریه حاصل نشده است.

نتیجه این جنگ داخلی نه تنها سقوط بشار اسد نشد بلکه هم اکنون هیچ دورنمایی نیز برای برکناری او از قدرت متصور نیست و این در حالی است که امکان مداخله نظامی کشورهای غربی به ویژه ناتو نیز در جنگ داخلی سوریه نزدیک به صفر است و آمریکا و برخی کشورهای غربی نیز در ادامه حمایت های نظامی (در حد سلاح های سنگین)از شورشیان مسلح مخالف حکومت سوریه تردید های اساسی دارند و همچنان این تردید ها سبب شده تا مخالفان مسلح حکومت سوریه بدون سلاح های سنگین با ارتش مجهز و مسلح سوریه رودررو باشند.

از سوی دیگر در بین مخالفان حکومت سوریه نیز چند دستگی است و هیچ گروهی عملا نتوانسته است نقش محوری را در بین معارضان و مخالفان مسلح و غیر مسلح حکومت بشار اسد ایفا کند و دیگر گروه ها را به پیروی از یک مشی و روش واحد در قبال حکومت بشار اسد ترغیب کند ؛

وانگهی آینده حکومت سوریه در فردای سقوط نه چندان محتمل بشار اسد نیز به هیچ وجه روشن نیست و معلوم نیست آنهایی که امروز در مرکز خیابان های حلب و دیرالزور و دمشق تفنگ به دست با نیروهای ارتش سوریه می جنگند، آیا به فرمول " هر نفر یک رای" باور دارند، یا اینکه فقط می خواهند یک حاکم " علوی مذهب" را کنار زده و یک فرد متشرع اهل تسنن را به جای او بگمارند!
این تردید ها، وضعیت سوریه را روز به روز بد تر می کند و ادامه روند جنگ فرسایشی بیش از حکومت بشار اسد مخالفان مسلح را از دادن هزینه انسانی بیشتر خسته می کند و در نهایت به مرور از آتش و داغی ناشی از حس "انقلابی گری" آنها کاسته و آنها را از تفنگ به دوشی و تعقیب و گریز در خیابان خسته می کند.
در نهایت تنها نتیجه ای که از واقعیت جاری امروز در سوریه می توان گرفت این است که بحران امروز سوریه، پایان کابوس واری بر رویای شیرین "بهار عربی " است.
 
مأموران پس از اطلاع از زمان و نحوه ورود این افراد اقدامات کنترلی خود بر مرز را تشدید کرده و تعدادی از قاچاقچیان را در حالی که قصد ورود به خاک کشور را داشتند
کد خبر: ۳۰۸۶۷۶
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۱:۲۱
مرزبانان مستقر در هنگ مرزی زابل با همکاری پرسنل اطلاعات تعدادی کلت خودکاری که از آنها برای انجام عملیات‌های تروریستی استفاده می‌شود را پیش از هرگونه تحرکی در نقطه صفر مرزی کشف کردند.

به گزارش ایسنا، اوایل اسفند ماه سال جاری تعدادی از قاچاقچیان مسلح افغان قصد ورود به کشور از طریق هنگ‌ مرزی زابل و ایجاد اعمال مجرمانه در این منطقه را داشتند که عوامل اطلاعات و مرزبانی از حضور آنان مطلع شده و اقدامات خود برای مقابله با این افراد را در دستورکار قرار دادند.
مأموران پس از اطلاع از زمان و نحوه ورود این افراد اقدامات کنترلی خود بر مرز را تشدید کرده و تعدادی از قاچاقچیان را در حالی که قصد ورود به خاک کشور را داشتند در نقطه صفر مرزی شناسایی کردند که پس از اطلاع آنان از حضور ماموران، درگیری میان آنان و عوامل مرزبانی آغاز شد و این افراد پس از ناکامی در مقابله با مرزبانان با رهاکردن ادوات و سلاح‌های همراه خود به خاک کشور افغانستان متواری شدند.

پس از فرار قاچاقچیان مسلح از خاک کشور، مأموران در بازرسی از محل تعدادی سلاح از جمله 10 قبضه کلت‌خودکاری به همراه 19 فشنگ خفیف را کشف و ضبط کردند.
سرهنگ محمود امیری، فرمانده هنگ مرزی زابل درباره این سلاح‌ها و نحوه کار آنها به ایسنا گفته است که برد این نوع از کلت‌ها حدود 10 متر است و غالبا به منظور انجام اقدامات تروریستی از آنها استفاده می‌شود و احتمال می‌رود که قاچاقچیان مسلح با هدف ایجاد ناامنی و اخلال در کنگره عظیم بزرگداشت شهیدان میرحسینی و 2000 شهید دیگر که اوسط اسفندماه با حضور جمعی از مقامات کشوری و لشکری برگزار شد، وارد کشور شده باشند که خوشبختانه با اقدام به موقع مرزبانان و عوامل اطلاعات ناکام ماندند. 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد