سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

تاریخ انقلاب اسلامی

 

"طرفداران روح اله خمینی در اهواز"
مروری بر یکی از اسناد ساواک
سیاسی  9:54:33 1391/11/21

9111-6273-5 کد خبر

 

اردیبهشت سال 57 در حالی آغاز شد که پرچم هیات ها در مساجد، حسینیه ها و تکایا به مناسبت ایام فاطمیه در اهتزاز بود و برخی از سخنرانان، متاثر از حوادث فروردین ماه ایران، به خصوص جنایاتی که در شهرهای یزد، اهواز و جهرم صورت گرفت و تعدادی از مردم به شهادت رسیدند، علیه رژیم سلطنتی شاه سخن راندند.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)_منطقه خوزستان، گزارش های منابع نفوذی ساواک از این هیات ها در تهران و دیگر شهرهای کشور، ازجمله شهرهای استان خوزستان قابل توجه است.

تلاش های اصلی روحانیون و مردم در این ماه، آمادگی برای برپایی مراسم چهلم شهدای شهرهای یزد، اهواز و جهرم بود. بنا بر گزارش های متعدد، تلفنگرام ها و بولتن هایی که تاریخ این ماه را بر پیشانی خود دارند، اقدامات و تدارکات گسترده ای برای بزرگداشت این شهدا در 19 اردیبهشت انجام شد.

امام خمینی (ره) به مناسبت اربعین شهدای بزد اعلامیه ای منتشر کردند که خیلی زود در ایران تزیع شد. امام در این اعلامیه راهکارهای تازه ای برای ادامه مبارزه پیش روی مردم گذاشتند. اعلامیه دیگر مراجع تقلید در ایران به مناسبت چهلم شهدای یزد، اهواز و جهرم این بار با امضای مشترک آقایان گلپایگانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری منتشر شد.

مراسم چهلم شهدای بزد، اهواز و جهرم در روز 21 اردیبهشت در تهران برپا شد. از چند روز قبل اعلامیه ای که دهها روحانی مقیم تهران آن را امضا کرده بودند، به صورت پنهانی توزیع شد، و به اطلاع مردم رساند که این مراسم در مسجد جامع بازار برگزار خواهد شد. آن روز چهره تهران با تانک ها و نفربرهایی که در خیابان های منتهی به بازار موضع گرفته بودند و نیز نیروهای ضد شورش، عوض شد. پس از پایان مراسم، بارها شعار "مرگ بر شاه" زیر سقف های قوسی بازار پیچید. شاه نیز سفر خود به کشورهای اروپای شرقی را به تعویق انداخت و شخصا رهبری نیروهای نظامی مستقر در تهران را به عهده گرفت. در این روز گلوله های زیادی شلیک شد، ولی کسی آسیب ندید.

در سال های منتهی به انقلاب، در استان خوزستان و مخصوصا در شهر اهواز، به پیشگامی روحانیون این شهر حرکت های انقلابی بسیاری انجام می شد که در بسیاری از اسناد و گزارش های به جا مانده از ساواک، به این حرکت ها اشاره شده است.نیروهای ساواک در گزارش ها و اسناد خود، تعابیر ضد شاه را توسط کد انعکاس می دادند و به عنوان مثال محمدرضا پهلوی، در گزارش های ساواک با عنوان "منصور" و یا عدد "66" ذکر می شد. در بیشتر گزارش های ساواک نظرهایی داده شده و در این گزارش ها، از نظر دهنده با کلمات رمز یاد شده است؛ این کلمات رمز معمولا اسامی روزهای هفته است.

در یکی از اسناد "خیلی محرمانه" ساواک که در تاریخ 21 اردیبهشت 57 نوشته شده، اینگونه آمده است:

"گزارش خبر

موضوع: طرفداران روح اله خمینی در اهواز

برابر اطلاع نمایندگان خمینی و کسانی که سهم امام و خمس جمع آوری و وجوهات را برای خمینی به عراق می فرستند عبارتند از:

1)صدری کتابفروش روبروی زندان قدیم 2)سید حسین امام، امام جمعه مسجد جامع اهواز 3)حاج سیدعلی شفیعی پیشنماز مسجد سر سچه 4)حاج سید مصطفی علم الهدی، پیشنماز مسجد مرعشی خیابان حافظ 5)ابن العلم پیشنماز مسجد صاحب الزمان خیابان احمدی

نظریه سه شنبه- کرارا شنیده شد که این افراد جهت خمینی سهم امام و خمس جمع آوری و به طرق مختلف می فرستند.

نظریه سه شنبه- 1)منبع تحت آزمایش می باشد 2) به منبع آموزش لازم داده شد تحقیق نماید چه کسانی خمس و سهم امام خود را به نامبردگان پرداخت می نمایند و این وجوهات به چه طریق برای خمینی ارسال می گردد.

نظریه 26- ضمن تایید نظریه سه شنبه بر هبر عملیات دستور داده شد کسانیکه وجوهات خود را به نمایندگان خمینی پرداخت می نمایند به نحو مقتضی با تهیه مشخصات کامل شناسایی نمایند." 

 

 

چند خاطره از وزیر شعاری که در بستر بیماری‌ست
 
ماجرای گفتگوی آیت الله طالقانی با امام(ره) در شب 22 بهمن/ لقب وزیر شعار ابداع چه کسی بود؟

رجانیوز: دعای قنوت نماز عید فطر با صدای حاج محمود مرتضایی‌فر، یکی از خاطرات مشترک ما ایرانی‌هاست. کسی که حضورش بعنوان مکبر در نماز‌های جمعه تهران باعث شده است تا «وزیر شعار» برای سال‌ها چهره همیشه حاضر در این میعادگاه هفتگی باشد. اما چند وقتی است که حاج آقا مرتضایی‌فر در بستر بیماری افتاده است. به همین مناسبت و در آستانه 22 بهمن ماه چند خاطره پراکنده از او را بازنشر داده ایم.

 

تفاوت من با بلال حبشی

آشنایی بنده با آیت الله طالقانی به دهه ۳۰ بر می‌گردد. محل کسب و کار من به مسجد هدایت نزدیک بود و من برای شرکت در نماز جماعت به آنجا می‌رفتم. اکثر کسانی که در نماز جماعت مسجد هدایت شرکت می‌کردند، تحصیل‌کرده‌هایی بودند که به معارف و احکام اسلام علاقه داشتند و آنجا را برای خود به صورت یک پایگاه در آورده بودند.

از آنجا که بسیار به مرحوم طالقانی علاقه داشتم، پس از مدتی داوطلبانه عهده‌دار انجام بعضی از برنامه‌های مسجد از جمله گفتن اذان، دعای پس از نماز و اعلام برنامه‌ها در مراسم عزاداری و اعیاد شدم. مرحوم طالقانی بسیار مرا تشویق می‌کردند و مورد لطف و عنایت قرار می‌دادند.

یادم هست یک بار که اذان دادم، پیرمردی پیش آمد و شانه مرا بوسید و خطاب به مرحوم طالقانی گفت: «محمود آقا بلال زمانه ماست.» آقای طالقانی لبخندی زدند و گفتند: «بلال سیاه بود. آقا محمود ما سفید و خوب چهره است. » من در پاسخ گفتم: «آقا! فرق من با بلال این است که او چهره‌اش سیاه بود و قلبش سفید و من برعکس هستم!»

 

بجای آقای هاشمی منبر رفتم

یک بار به مناسبت جشن‌های نیمه شعبان، مرحوم طالقانی چون خودشان ممنوع‌المنبر بودند، از آقای هاشمی دعوت کردند که در یکی از دهات طالقان سخنرانی کنند. آقای هاشمی به خاطر مشکلی که برایشان پیش آمده بود، نتوانستند به طالقان بیایند. آقای طالقانی به من گفتند: «آقا محمود! من ممنوع‌المنبر هستم و نمی‌توانم صحبت کنم. تنها کسی که الان این کار از دستش بر می‌آید و می‌تواند این مجلس را اداره کند، خود شما هستی. برو و این کار را بکن. » من طبق دستور ایشان در آن چند روز مجلس را اداره کردم که بسیار هم مورد رضایتشان واقع شد.

 

پاتک آیت الله طالقانی به ممنوع المنبری

یک بار آیت الله طالقانی در ماه مبارک رمضان، بین دو نماز، پشت به محراب ایستادند و خطاب به حضار گفتند: «من از سخنرانی منع شده‌ام. می‌خواهم فاصله دو نماز برایتان در باره نماز جمعه یک مسأله شرعی را عنوان کنم. نماز جمعه، واجب تخییری است و در دین اسلام اهمیت خاصی دارد. علت چیست که در تمام دنیا نمازجمعه برگزار می‌شود، ولی شیعیان از این کار استنکاف می‌کنند، حال آنکه در قرآن سوره‌ای به نام جمعه آمده و تمام فرقه‌های اسلامی نماز را برگزار می‌کنند. پاسخ این است که برگزاری نماز جمعه در سه مقطع واجب است: اول حضور امام زمان(عج)، دوم حضور نماینده ایشان که برای اقامه نماز تعیین شده باشد و سوم به شرط آنکه حاکم عادلی بر کشور حکومت کند. تا کنون هیچ یک از این شرایط محقق نشده است و لذا شیعیان، نماز جمعه را به معنای وسیع و واقعی‌اش برگزار نکرده‌اند، زیرا اولاً امام زمان(عج) غایب هستند، ثانیاً کسی از سوی ایشان برای انجام این کار تعیین نشده است و ثالثاً حاکم عادلی بر کشور حکومت نمی‌کند. از آنجا که نماز جمعه، یک نماز حکومتی است، برگزاری آن تأیید حکومت وقت محسوب می‌شود و شیعه در طول تاریخ و در زمان حال نخواسته و نمی‌خواهد با برگزاری این نماز، حکومت را تأیید کند».

ایشان در پوشش پاسخ به یک مسأله شرعی، هر چه را که لازم بود بالای منبر بگویند، گفتند و در واقع یک هدف سیاسی را دنبال کردند. همان شب مأموران ساواک به منزل ایشان ریختند و به خاطر اینکه شاه را غیر عادل نامیده بودند، دستگیرشان کردند.

 

بعد از صحبت با امام شدیدا گریه کردند

من بارها از زبان مرحوم طالقانی شنیدم که می‌گفتند امام(ره) مؤید‌من‌عندالله است. روز ۲۱ بهمن ساعت ۴ بعد از ظهر بود که حکومت رژیم شاه اعلام حکومت نظامی کرد و به مردم دستور داد که از ساعت ۴ بعد از ظهر به بعد، از خانه‌های خود خارج نشوند. امام (ره) بلافاصله این حکم را لغو کردند و از همه مردم خواستند به خیابان‌ها بریزند. عده‌ای نزد مرحوم طالقانی آمدند و از ایشان خواستند از امام (ره) استدعا کنند که اعلامیه لغو حکومت نظامی را پس بگیرند. اینها معتقد بودند رژیم شاه، خونخوار و پلید است و قتل عام به راه خواهد انداخت. آقای طالقانی با مدرسه علوی تماس گرفتند و تقاضا کردند با امام (ره) حرف بزنند. صحبت آن دو بسیار طولانی شد. صحبت‌هایشان که تمام شد، مرحوم طالقانی گوشی را گذاشتند و به گوشه‌ای رفتند و شروع کردند به گریه کردن.

ما که شاهد این صحنه بودیم تصور کردیم خدای ناخواسته بین ایشان و امام‌(ره) اختلافی پیش آمده و امام‌(ره) حرفی زده‌اند که آقای طالقانی ناراحت شده‌اند. بعد که آرام شدند، بعضی از دوستان علت گریه ایشان را پرسیدند. مرحوم طالقانی گفتند: «هر چه استدلال آوردم، امام نپذیرفتند. وقتی دیدند قانع نمی‌شوم، فرمودند: «اگر دستور و نظر حضرت ولی‌عصر(عج) باشد، باز هم نمی‌پذیرید؟» وقتی این طور فرمودند، عرض کردم هر جور صلاح می‌دانید عمل بفرمایید و ما هم تابع شما هستیم». مرحوم احمد آقا پس از رحلت مرحوم طالقانی می‌فرمودند: «هر وقت تلویزیون چهره ایشان را نشان می‌دهد، اشک در چشم‌های امام جمع می‌شود.»

 

اولین نمازجمعه

من تا قبل از اعلام رسمی اقامه نماز جمعه توسط آیت‌الله طالقانی از موضوع خبر نداشتم. صبح روز ۵ مرداد به دانشگاه تهران رفتم تا اگر کمکی از دستم برمی‌آمد، انجام بدهم. بدیهی است که منافقین و لیبرال‌ها به هیچ‌وجه تمایل نداشتند که من مکبّر نمازجمعه باشم، چون می‌دانستند که من وابسته به حزب جمهوری اسلامی و از علاقه‌مندان به شهید بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هستم. یکی از آنها نزد آیت‌الله طالقانی رفته و کسب تکلیف کرده بود. ایشان فرموده بودند: «من محمود آقا را سال‌هاست که می‌شناسم. هیچ کس نمی‌تواند مثل او این مراسم را اداره کند». و به این ترتیب من مکبّر نمازجمعه شدم.

آن روز تریبون مناسبی برای برگزاری نمازجمعه وجود نداشت و از یک کانتینر به عنوان جایگاه استفاده کردند. مرحوم طالقانی روی سقف کانتینر ایستادند و خطبه‌ها را ایراد کردند. ایشان با عصایی در دست و با کهولت سن از نردبام جایگاه بالا رفتند و خطبه‌ها را ایرادکردند. درهنگام اقامه نماز به بنده فرمودند: «من سوره جمعه را حفظ هستم، اما ممکن است حین نماز بخش‌هایی را فراموش کنم. شما قرآن را باز کنید و اگر چنین شد، به یاد من بیاورید.» من هم همین کار را کردم.

در فاصله نماز جمعه و نماز عصر ناگهان یادم آمد که پیامبر(ص) و اصحابشان، پس از فتح مکه دعای وحدت خواندند، پس چه خوب است که ما هم به شکرانه پیروزی شکوهمند انقلاب و برگزاری آیین پرشکوه نماز جمعه، دعای وحدت بخوانیم. این پیشنهاد بسیار مورد استقبال و توجه مرحوم طالقانی قرار گرفت و بعدها هم در نماز جمعه‌های تهران و بعضی از شهرستان‌ها خوانده شد. در هر حال من افتخار این را داشتم که در ۵ نماز جمعه مکبّر ایشان باشم.

 

با حمایت شهیدان رجایی و باهنر ماندم

پس از رحلت آیت‌الله طالقانی، عده‌ای شیطنت‌هایی کردند که من کنار گذاشته شوم، ولی شهیدان رجایی و باهنر که از سوابق من باخبر بودند پافشاری کردند که کس دیگری نمی‌تواند نمازجمعه را اداره کند. با حمایت این بزرگواران بود که کار من ادامه پیدا کرد. البته من با برخی از یاران نزدیک امام (ره) در ارتباط بودم و از آنها راهنمایی می‌گرفتم.

 

خواستم به امام پیام سلامتی آقا را بدهم

روز قبل از آخرین جمعه سال ۶۳ صدام اعلام کرده بود که نماز جمعه تهران را به خاک و خون خواهد کشید. این شایعه بین مردم پیچیده بود، با این همه جمعیت در همه جا موج می‌زد. مقام معظم رهبری در حال سخنرانی بودند که بمب منفجر شد و موج و حرارت آن تا تریبون هم رسید، ولی خوشبختانه ایشان صدمه نخوردند و اصرار داشتند که به صحبت‌های خود ادامه بدهند.


من نگران بودم که نکند به جان ایشان سوءقصد شود و از ایشان درخواست کردم به کنار جایگاه بروند تا من مردم را آرام کنم. از سویی می‌دانستم امام(ره) نمازجمعه را از رادیو گوش می‌دهند و قطعاً نگران سلامتی آقا بودند. به‌سرعت پشت میکروفون رفتم و دو بار تکرار کردم: «رئیس‌جمهور محترم جمهوری اسلامی هم اکنون به خطبه‌های عالمانه خود ادامه می‌دهند. » در واقع می‌خواستم با این حرف، هم مردم را آرام کنم و هم خبر سلامتی آیت‌الله خامنه‌ای را به اطلاع امام‌(ره) و مردم برسانم. جالب این بود که این حادثه کمترین تأثیری بر لحن آقا نگذاشت و ایشان با همان صلابت همیشگی به ایراد خطبه‌ها ادامه دادند، گویی هیچ اتفاقی روی نداده است. مردم هم بر جای خود باقی ماندند و نماز برگزار شد. در آن حادثه ۱۴ نفر به شهادت رسیدند.

 

تذکری که امام به من دادند

بله، یک بار مداحی آمده بود و اشعاری خواند و از مردم اشک گرفت. امام(ره) توسط آقای توسلی پیام دادند که مداحان باید اشعار حماسی بخوانند. ما مرد جنگیم و این گونه اشعار مناسب نیستند.

اینگونه بود که تکبیر جا افتاد

در روز بازگشت حضرت امام (ره) به وطن و سخنرانی ایشان در بهشت زهرا، هنگامی که ایشان فرمودند من دولت تعیین می‌کنم و توی دهن این دولت می‌زنم، عده‌ای از خبرنگاران که پایین جایگاه نشسته بودند، هیجان‌زده شدند و کف زدند. من هم که احساساتی شده بودم، بی‌اختیار کف زدم، ولی ناگهان متوجه شدم در محضر بزرگان چه خبطی کرده‌ام و شروع کردم به تکبیر گفتن و مردم هم تکرار کردند و از آن پس به جای احسنت گفتن، تکرار سه بار الله اکبر باب شد و الحمدلله تا امروز هم ادامه دارد.

 از آن روز به من گفتند وزیر شعار!

مرحوم آیت‌الله توسلی یک بار مرا دیدند و گفتند: «خبر داری وزیر شعار شده‌ای؟» گفتم: «این لقب از کجا نصیب من شده؟» گفتند: «دیروز امام از احمدآقا حال شما را پرسیدند و ایشان گفتند منظورتان وزیر شعار است؟ امام با شنیدن این حرف خندیدند.» از آن زمان بود که این لقب روی من ماند.

کد خبر:149936 -

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد