سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار و گزارشات سیاسی و اقتصادی و تحلیل

 

بی‌اهمیت شدن تنگه هرمز برای آمریکا؟   

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

رویترز نوشت: کشف ذخائر عظیم سنگ‌رستی و پیشرفت‌های چشمگیر در زمینه فناوری استخراج نفت و گاز از این منابع به آمریکا امکان می‌دهد تا سال ۲۰۲۰ از بزرگ‌ترین واردکننده انرژی جهان به صادرکننده بزرگ این فرآورده‌ها تبدیل شود.

به گزارش سرویس بین الملل انتخاب ؛  این برآورد حاصل بررسی‌های محرمانه‌ سازمان اطلاعات فدرال آلمان است

به باور کارشناسان سازمان اطلاعات فدرال آلمان، موقعیت جدید آمریکا در بازار انرژی اوضاع سیاسی خاورمیانه را تغییر خواهد داد و موقعیت این کشور را در برابر قدرت روزافزون چین تحکیم می‌کند.

پیشی گرفتن از روسیه و عربستان

فعالیت‌های آمریکا در حوزه‌ استخراج نفت و گاز محبوس در سنگ‌های رستی در حال حاضر در داکوتای شمالی و تگزاس متمرکز است اما این منابع تقریبا در تمام ایالت‌ها شناسایی شده‌اند.

آژانس بین‌المللی انرژی پیش‌بینی می‌کند ایالات متحده تا هفت سال دیگر روسیه و عربستان سعودی را به عنوان بزرگترین تولیدکنندگان کنونی نفت و گاز جهان پشت سر خواهد گذاشت.

تحلیلگران سازمان اطلاعات فدرال آلمان معتقدند موقعیت آمریکا در سال ۲۰۲۰ پیامدهای سنگینی در مناسبات سیاسی، اقتصادی و ژئوپولتیک بین‌المللی، به ویژه در رقابت با قدرت‌های نوظهوری چون چین به دنبال خواهد داشت.

به گزارش نشریه اقتصادی "فرمات"، یافته‌های جدید در آمریکا در اوضاع کشورهای کناره‌ خلیج فارس نیز تاثیر بسیار خواهد داشت. بر این اساس حضور سیاسی و نظامی چشمگیر آمریکا در خاورنزدیک و میانه در حال حاضر از وابستگی این کشور به واردات نفت ناشی شده است.

در گزارش یاد شده پیش‌بینی می‌شود که آمریکا به زودی از واردات نفت بی‌نیاز خواهد بود. در چنین حالتی تنگه‌ هرمز اهمیت خود را دست‌کم برای ایالات متحد از دست می‌دهد، زیرا صنایع آمریکا دیگر به واردات نفت کشورهای عربی از این مسیر وابسته نخواهند بود.

از دست رفتن اهمیت منطقه خلیج فارس برای آمریکا می‌تواند چین را با معضلات تازه‌ای روبرو کند. این کشور با رشد پر شتاب اقتصادی در آینده‌ نزدیک، واردکننده نیمی از نفت صادراتی کشورهای عربی خواهد شد.

این در حالی است که چین هنوز از قدرت نظامی کافی برای تضمین امنیت گذرگاه‌ها و آب‌های بین‌المللی برخوردار نیست. این وظیفه را در حال حاضر به طور عمده ناوگان دریایی ایالات متحده بر عهده گرفته و چین نیز از آن بهره‌مند می‌شود.

تحلیلگران معتقدند کاهش اهمیت امنیت راه‌های آبی برای ایالات متحده تامین انرژی مورد نیاز چین را به مسئله‌ای مخاطره‌آمیز تبدیل می‌کند که در نهایت امتیازی برای آمریکا در رقابت با غول نوظهور خواهد بود

  
گزارش ویژه مشرق درباره جبهة النصرة
ذبح کودکان علوی، تجاوز به نوامیس حامیان نظام، تیرباران سربازان ارتش از فاصله نزدیک و سلاخی پیکرهای کشته‌شدگان، اگرچه از جمله اقدامات میان‌مدت "جبهة النصرة لأهل الشام" است اما برپایی خلافت اسلامی به مرکزیت پایتخت بنی‌امیه، هدف درازمدت این گروه تروریستی سلفی به شمار می‌آید.
گروه بین‌الملل مشرق- ذبح کودکان علوی، تجاوز به نوامیس حامیان نظام، تیرباران سربازان ارتش از فاصله نزدیک و سلاخی پیکرهای کشته‌شدگان، اگرچه از جمله اقدامات میان‌مدت "جبهة النصرة لأهل الشام" است اما برپایی خلافت اسلامی به مرکزیت پایتخت بنی‌امیه، هدف درازمدت این گروه تروریستی سلفی به شمار می‌آید.

تا همین چند ماه پیش، نیروهای معارض سوری تأکید می‌کردند که حضور گروه‌های جهادی تکفیری بین صفوف نیروهای معارض مسلح آن گونه که در رسانه‌ها از آن سخن گفته می‌شود نیست و دوگانگی بسیاری در این‌باره وجود دارد و مبالغه و گزافه‌گویی‌های زیادی در این خصوص انجام شده است و واقعیت امر این است که این نظام سوریه است که در پس گروه‌های تروریستی به‌ویژه جماعت "جبهه نصرت (یاری)" قرار دارد اما اکنون با روشن‌شدن واقعیات، پشت پرده این گروه‌ها در حال فاش‌شدن است.


ماهیت واقعی "جبهه یاری" چیست؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت که "جبهه یاری" یک گروه "سلفی ـ تروریستی" است که اواخر سال 2011 میلادی در بحبوحه حوادث و بحران سوریه شکل گرفت. تا پیش از آن، این جبهه شناخته‌شده نبود و در نخستین بیانیه که در ژانویه 2012 میلادی منتشر کرد، مردم سوریه را به "جهاد" و "برداشتن و حمل سلاح" علیه نظام سوریه دعوت و هدف خود از این اقدام را "باز گرداندن حاکمیت خدا بر روی زمین و حمایت از ناموس‌های هتک‌شده و خون‌های ریخته‌شده و لبخندهای محوشده روی لبان نوزادان شیرخواره و زنان بیوه‌شده" بیان کرد.

از زمان آغاز شکل‌گیری "جبهه یاری"، این جبهه حملات و بمبگذاری‌های متعددی را انجام داده و در جریان آنها مراکز امنیتی، نظامی، غیرنظامی و مناطق مسکونی را به ویژه در شهرهای حلب، در شمال سوریه و دمشق،‌ پایتخت این کشور هدف گرفته و با انتشار فیلم‌ها و تصاویری از این عملیات‌ها نحوه و چگونگی اجرای عملیات را توضیح داده و به نمایش گذاشته است.

در این خصوص سرهنگ فراری ارتش سوریه "مالک الکردی"، معاون وقت فرمانده گروه تروریستی معروف به "ارتش آزاد سوریه" توضیح می‌دهد که "جبهه یاری با ورود بحران سوریه به مرحله مسلحانه و به دست گرفتن سلاح توسط معارضان پای به عرصه امنیتی و میدانی سوریه گذاشت".

وی در ادامه می‌افزاید: "جامعه سوریه در پایه و اساس جامعه‌ای مرکب و پیچیده است، به این معنا که در آن گروه‌های مختلفی از تمام خط مشی‌ها و مکاتب و جریان‌های فکری و مذهبی دیده می‌شوند".

اما این سرکرده ارتش آزاد سوریه خاطر نشان می‌کند "حمایت مالی و نظامی که از معارضان مسلح در سوریه صورت می گرفت، اساساً متوجه گروه‌هایی می‌شد که تندروتر و افراطی‌تر از مابقی گروه‌های مسلح بودند".

الکردی در ادامه می‌افزاید که "فرماندهی ارتش آزاد سوریه از همان ابتدا نسبت به اینگونه تعامل‌ها و رفتارها هشدار داده بود"، اما اعتراف می‌کند که "جبهه یاری از همان ابتدا از حمایت اطلاعاتی سازمان‌‌یافته‌ای از سوی بسیاری از کشورها برخوردار بود".


از حلقه خانوادگی تا بزرگترین گروه فعال در عرصه میدانی
این سرهنگ فراری ارتش سوریه توضیح می‌دهد که "در ابتدای شکل‌گیری این جماعت، تمام کسانی‌که به نوعی تمایل داشتند از خانواده‌های خود دفاع کنند به این جبهه ملحق می‌شدند و دلیل این امر دسترسی آسان و بهره‌مندی راحت آنها از حمایت‌های نظامی و مادی بود".


الکردی در ادامه می‌گوید: "به این ترتیب هوز مدت زمان از تاسیس این جبهه نگذشته بود که به یکی از بزرگترین گروه‌های معارض مسلح تبدیل شد و همان طور که مشاهده می‌کنید، جبهه یاری هم اکنون یکی از بزرگترین گروه‌های فعال در عرصه میدانی و امنیتی سوریه است".

در همین راستا منابع آگاه در میان معارضان سوریه ادعا می‌کنند که "بیشتر عناصر و افراد جبهه یاری از سوری‌ها تشکیل می‌دهند، اما آنها سوری‌هایی هستند که دارای دیدگاه‌ها و عقاید سلفی بوده و پیشتر در زمان جنگ عراق، افغانستان و چچن در این کشورها حضور داشتند و بر این باور بودند که در این کشورها به "جهاد" مشغول هستند.

این منابع می‌گویند: "وجود همین عناصر است که موجب شده تا جبهه یاری هم اکنون قدرتمندترین گروه از حیث سازمانی و در اختیار داشتن تسلیحات نظامی در سوریه باشد".


چرا جنگجویان به جبهه یاری ملحق می‌شوند؟
برخلاف اذعان بزرگترین گروه‌های معارض سوری به اینکه "جبهه یاری" از ایدئولوژی افراط گرایی تبعیت می‌کند و آن را یک گروه تندرو می‌خوانند، با این حال این گروه‌ها به شدت به اقدام کاخ سفید در درج این گروه در فهرست گروه‌های تروریستی اعتراض کرده و این جبهه یاری را به اصطلاح بخشی از انقلاب خویش برشمردند.

در این خصوص سرهنگ فراری ارتش سوریه الکردی تأکید می‌کند که "جبهه یاری داری ایدئولوژی افراطی است، اما ادعا می‌کند که این جبهه در سوریه پای خود را از حد و حدود مشخص شده فراتر نمی‌گذارد، همان طور که در عرصه بین المللی نیز تاکنون مرتکب اقدامی بر خلاف قوانین بین‌المللی نشده است.

الکردی در ادامه اظهارات خود می‌گوید که "جبهه یاری یک حقیقت انکارناپذیر در خاک سوریه است که به هیچ وجه نمی‌توان آن را نادیده گرفت و هم اکنون این جبهه در تمام شهرها و مناطق درگیری حضور دارد، اما بیش از همه می‌توان حضور آن را در دمشق و حلب ملاحظه کرد.

از سوی دیگر نکته قابل توجه آن است که جماعت "اخوان المسلمین" سوریه از جمله نخستن گروه‌های معارضی بود که به تصمیم آمریکا در قرار دادن جبهه یاری در لیست گروه‌های تروریستی اعتراض کرد و "ملهم الدروبی" یکی از رهبران این جماعت در مصاحبه با پایگاه خبری لبنانی "النشره" اشاره می‌کند که اخوان المسلمین در این مرحله یک دشمن دارد و آن "بشار اسد"، رئیس جمهوری سوریه است و خاطرنشان می‌کند که گروه‌های معارض باید از یکدیگر حمایت کنند و لازم نیست توافقی مکتوب و ثبت شده بین همه گروه‌های معارض وجود داشته باشد.

به اعتقاد الدروبی اینها امور و مسائلی است که پس از سقوط نظام در سوریه قابل حل و فصل هستند و در ادامه از این باور خود سخن می‌گوید که "سوریه آینده،‌ سوریه‌ای آزاد و دمکراتیک خواهد بود و دلیل این مدعا این است که مردم علیه نظام به پا خاستند".

وی توضیح می‌دهد که گفت‌وگو و مذاکره مهمترین گزینه بین تشکلات معارض سوری در آینده خواهد بود و همه این جریان‌ها و تشکل‌ها باید سر خود را در برابر صندوق‌های رأی پایین بیاورند.


ارتباط جبهه یاری با اخوان‌المسلمین در هاله ابهام
اما ظاهرا الدروبی فراموش کرد که توضیح دهد، آیا جبهه یاری واقعا وابسته به جماعت اخوان المسلمین نیست، چون کسانی‌که از تاسیس و شکل‌گیری "جبهه یاری" آگاه هستند،‌ سخنانی را که درباره وابستگی این جنبش به سازمان القاعده بر زبان آورده می‌شود،‌ به سخره می‌گیرند و با اینکه "ایمن الظواهری"، مرد شماره یک القاعده در نوار صوتی که شبکه قطری الجزیره آن را منتشر کرد، آن را به رسمت شناخت و از حمایت خود از آن را اعلام کرد و موجب شد، برای بسیاری تداعی شود که این جبهه شاخه القاعده در سوریه است، اما این منابع تأکید می‌کنند که هسته شکل‌گیری "جبهه یاری" در ترکیه توسط رهبران جماعت اخوان المسلمین و زیر نظر یک شورای نظامی تأسیس شد که فرماندهی آن را فردی به نام "فاروق طیفور"، معاون ناظر کل جماعت اخوان المسلمین سوریه برعهده داشت که در حال حاضر رهبر فعلی جماعت به شمار آمده و از رهبران نبرد "حماة" در سال 1981 میلادی به شمار می‌آید.


بنابر تأکید این منابع آگاه "جبهه یاری" دستورات و فرمان‌های خود را از دفتری دریافت می‌کنند که طیفور برای خود در استانبول تدارک دیده و همچنین اتاق عملیاتی که این جبهه در مرزهای ترکیه و سوریه دایر کرده و بنابر اظهار هفته نامه فرانسوی "لوکانارد آنچینه" افسران فرانسوی و آمریکایی و قطری و ترک را در خود جای داده است.

منابع آگاه درباره "جبهه یاری" و انتساب آن به سازمان القاعده می‌گویند که جماعت اخوان المسلمین سوریه به سه دلیل تمایل دارند که ماهیت واقعی این جبهه پنهان بماند و از انتساب این جبهه به جماعت اخوان المسلمین جلوگیری به عمل آید که مهمترین دلیل آن فجایع و کشتارها و عملیات‌های وحشیانه‌ای است که این گروه تروریستی دست به آن زد و انتقاد و محکومیت دوست و دشمن را به دنبال داشت.

به همین دلیل آنان تاکید می‌کنند: انتساب این جبهه به جماعت اخوان المسلمین لطمه و ضربه‌ای بزرگ به حیثیت و جایگاه آن در سوریه وارد خواهد کرد و موجب انزجار مردم سوریه از آن و طرد جماعت از سوریه خواهد شد، به همین دلیل رهبران جماعت ترجیح دادند که باور وابستگی جبهه یاری به القاعده دست نخورده در اذهان مردم باقی بماند، اما در عین حال آنها به خوبی می‌دانستند که برای گرفتن انتقام از نظام و تثیبت و تحکیم به اصطلاح پایه‌های خود در مناطق و شهرها و روستاهای مختلف سوریه نیاز به تشکلی چون جبهه یاری دارند.


به همین دلیل است که درباره اقداماتی که جبهه یاری تاکنون در سوریه دست به آن زده است، الدروبی تنها به گفتن این نکته اکتفا می‌کند که
"وقتی مسئولان امر [نظام سوریه] از وظایف خود سرباز می‌زنند، نباید دیگران را سرزنش کنند" تا به صورت تلویحی و ضمنی حمایت خود از اقدامات جنایتکارانه جبهه یاری را اعلام کرده باشد و جامعه بین المللی را به خاطر محکوم کردن این جبهه سرزنش کند.


ابتکار عمل سیاسی آمریکا
این اقدام آمریکا بیم و هراس‌های بسیاری را بین گروه‌های معارض مسلح سوری موجب شد. چون آنها دریافتند که آمریکا در هرجا تنها منافع خود را در نظر می‌گیرد و هرآنچه برخلاف آن است، باید از پیش‌ رو براشته شود، مشابه آنچه درباره جبهه یاری شاهد آن بودند.


به اعتقاد الکردی جامعه بین المللی "منافق" و "دو رو" است. از یک چیز سخن می‌گوید و به چیز دیگر عمل می‌کند. جامعه بین المللی می‌گوید که از میانه‌روی حمایت و با افراط گرایی مبارزه می‌کند، اما در عمل چنین امری مشاهده نمی‌شود و بر این باور است که درباره حوادث جاری در سوریه جهت‌گیری‌های خاصی در عرصه بین المللی مشاهده می‌شود که تاکنون ماهیت واقعی و جزئیات آن برای معارضان شناخته شده نیست.

اما هرآنچه از "جبهه یاری" گفته شد، سخنان و اظهاراتی از جانب مسؤولان و سرکردگان معارضان درباره این جبهه بود،‌ بی‌مناسبت نیست درباره این گروه تروریستی از زبان عناصرش نیز سخن گفته شود تا ببینم عناصر این گروه چه دیدگاهی نسبت به آن داشته و آن را چگونه معرفی می‌کنند.

در این ارتباط به یکی از گزارش‌های مجله آمریکایی "تایم" استناد می‌شود که با یکی از سرکردگان داخلی این جبهه به گفت‌وگو نشسته است.


فردی که خود را "ابو عدنان" معرفی می‌کند و علاوه بر اینکه یکی از علمای مذهبی این جماعت تلقی می‌شود، سرکردگی یکی از گروه‌های جبهه یاری در شهر حلب را در دست دارد، قرار دادن این جبهه در فهرست گروه‌های تروریستی توسط آمریکا را این گونه به سخره می‌گیرد و می‌گوید: "ما غرب و شیوه‌های سرکوبگرانه آن را به‌خوبی می‌شناسیم و به دروغ‌های جامعه بین‌المللی و یاوه‌سرایی‌های شورای امنیت خو گرفته‌ایم، بنابراین قرار دادن این جبهه در فهرست گروه‌های تروریستی برای ما چندان عجیب نبود."

ابو عدنان درباره جبهه یاری می‌گوید که این جبهه تفاوت چندانی با دیگر گروه‌های سنی فعال در سوریه ندارد،‌ تنها وجه تمایز این جبهه بر دیگر گروه‌ها این است که عناصر خاصی را به درون خویش می‌پذیرد.


ممنوعیت ورود سیگاری‌ها به جبهه
وی می‌گوید: به عنوان مثال ما افراد سیگاری را به داخل جبهه نمی‌پذیریم و هرکس که بخواهد به این جبهه ملحق شود، باید دست کم 10 روز تحت آموزش مذهبی و دینی قرار گیرد تا اطمینان حاصل شود که فهم درست و کاملی از دین به دست آورده است و پس از آن 15 تا 20 روز در معرض آموزش‌ها و تمرین‌‌های فشرده نظامی قرار می‌گیرد.


ابو عدنان در ادامه گفته‌های خویش می‌افزاید: آمریکا ما را تروریست خوانده و توصیف کرده است، چون معتقد است که برخی از تاکتیک‌های ما مشابه تاکتیک‌های سازمان القاعده در عراق است،‌ مانند بمبگذاری در خودرها،‌ اما در واقع ما نه مانند سازمان القاعده در عراق هستیم و نه وابسته به آنها می‌باشیم.

و سرانجام اینکه آخرین اطلاعات منتشر شده از جماعت تروریستی "جبهه یاری" گزارشی مربوط به نشریه "اینتلجنس آنلاین" که به طور معمول اطلاعات خود را از منابع اطلاعاتی غرب به دست می‌آورد.

"اینتلجنس آنلاین" درباره جبهه یاری افشا کرده است که سازمان اطلاعات رژیم سعودی به ریاست بندر بن سلطان بن عبدالعزیز آل سعود مسؤول تاسیس "جنبش النصره" است.

بر پایه این گزارش، سازمان اطلاعات رژیم سعودی پس از تماس‌های گسترده با گروه‌های تروریستی مسلح در عراق، تأسیس گروه مسلحی شبیه این گروه‌ها و تحت عنوان "جبهه یاری" را در سوریه به عنوان جنبشی جهادی در دستور کار قرار داد.


هدف: حکومت خلافت
این نشریه فرانسوی با افشای اینکه مهمترین هدف "جبهه یاری" تاسیس امارتی اسلامی در سوریه موسوم به "حکومت خلافت" است،‌ می‌نویسد: به لطف حمایت‌های مالی دستگاه اطلاعات رژیم سعودی و پشتیبانی همپیمانان این دستگاه اطلاعاتی در کشور لبنان و بالطبع چهره‌ها و شخصیت‌هایی همچون "سعد الحریری" نخست‌وزیر سابق این کشور، جبهه یاری به سرعت به تسلیحات نظامی دست پیدا کرد و توانست خیلی زود عملیات‌های خود علیه نیروهای مسلح و ارتش سوریه را آغاز کند.


اینتلیجنس‌آنلاین گزارش خود را این گونه ادامه می‌دهد: از آنجا که شماری از اعضای این جبهه از عراق به آن ملحق شده بودند، بنابراین تجارب بسیاری در عملیات‌های انفجاری و انتحاری داشتند و این موجب شد تا جبهه یاری موفقیت‌های مهمی در اینگونه عملیات‌ها در سوریه به ظن خویش به دست آورد که از آن جمله جمله به پایگاه "شیخ سلیمان" در هشتم دسامبر سال گذشته میلادی در حلب و تصرف آن و حمله به اردوگاه پناهندگان فلسطینی "برموک" در جنوب دمشق، پایتخت سوریه است.

پیشتر چندین پایگاه اطلاع رسانی و خبری اینترنتی در گزارش‌هایی از جبهه یاری از اطلاعات بسیار محرمانه و "اسناد محرمانه فاش شده" وزارت کشور رژیم سعودی سخن گفته بودند که در آنها اظهار شده بود،‌ یک مسئول نظامی سعودی مسئولیت ارسال پول و سلاح به گروه‌های مسلح تروریستی فعال در سوریه از جمله جبهه یاری را برعهده دارد.

این درحالی است که یکی از همین پایگاه اطلاع‌رسانی و خبری چندی پیش از بخشوده شدن احکام صدها مجرم و جنایتکار محکوم به اعدام به دلیل ارتکاب جنایاتی مانند قاچاق مواد مخدر و قتل و تجاوز در یکی از کشورهای عربی حوزه خلیج فارس خبر داد و اظهار کرد که مسؤولان این کشور عربی به این جنایتکاران پیشنهاد داده‌اند،‌ در صورت داوطلب‌شدن جهت اعزام به سوریه و مبارزه با نظام این کشور،‌ جرم آنها بخشوده و راهی سوریه خواهند شد.


سرکرده اصلی جبهه یاری
یکی از این پایگاه‌های خبری و اطلاع‌رسانی شاهزاده "بندر بن سلطان"،‌ رئیس دستگاه اطلاعاتی رژیم سعودی را گرداننده اصلی جبهه یاری معرفی و تأکید کرد که هدف از تشکیل این جبهه توسط بندر بن سلطان، تأسیس "خلافت اسلامی" در سوریه بیان شده است.


این نکته‌ای است که توسط "ابومحمد الجولانی" سرکرده جبهه یاری مورد تأیید قرار گرقته بود و او در این اواخر در گفت‌وگو با شبکه قطری الجزیره خطاب به پیروان خود گفته بود که "جبهه یاری در صدد تأسیس حکومت خلافت و شورا در سوریه است".
جوخه‌های قتل نیروهای خود را علاوه بر سوریه کمک امریکا، ناتو، کشورهای عرب حوزه‌ی خلیج فارس و ترکیه را پشت سر خود دارند. همچنین نیروهای ویژه‌ی کشورهای دیگر مثلاً SASهای بریتانیایی و Parachutistesهای فرانسوی نیز در کنار آنان حاضر هستند ... گزارش‌های رسانه‌ای تایید می‌کنند که 200 تا 300 نفر از نیروهای استخدام خصوصی شرکت‌های امنیتی توسط دولت سوریه تاکنون بازداشت شده‌اند.

به گزارش مشرق به نقل از فردا، سینه تاریخ آکنده است از جنایت هایی که آمریکا در سرار جهان به اسم دفاع از بشریت انجام داده است. متنی که می خوانید پژو هشی است بی نظیر درباره این جنایت ها که زوایای خاص و پشت پرده و نحوه ساماندهی آنان را فاش می کند. این گزارش را پرفسور میشل چوسوودوفسکی در 4 ژانویه‌ی 2013 در وبسایت«گلوبال ریسرچ» منتشر کرده است.

استفاده از جوخه‌های مرگ (Death squads) بخشی از سیاست‌های قدیمی ارتش و سازمان امنیت امریکا است. تاریخی طولانی و مهیب در امریکا وجود دارد و این تاریخ حاکی از پرداخت سیستماتیک هزینه‌ها و حمایت‌های پنهانی از تیپ‌های وحشت (terror brigades) و ترورهای چهره‌های مشخص تا زمان جنگ ویتنام دارد.

جوخه‌ی قتل در السالوادور

دولت امریکا همچنان به حمایت از گروه خودمختار «ارتش آزاد سوریه» (FSA) ادامه می‌دهد و در این میان باید نگاهی دقیق به ریشه‌های پنهان جنگ پوششی و پنهان غرب در خاک سوریه داشت جنگی که منجر به جنایات متعدد شده است و باید این ریشه‌ها را کاملاً آشکار ساخت.از شروع شورش‌ها در 11 مارچ 2011 میلادی، امریکا و هم‌پیمانان این کشور از تشکیل جوخه‌های قتل در سوریه حمایت کرده‌اند و تاخت و تاز تیپ‌های وحشت با دقت تمام برنامه‌ریزی و اجرا شده است.

استخدام نیرو و آموش تیپ‌های وحشت در عراق و سوریه براساس مدل «انتخاب سالوادور» انجام گرفته است. این «مدل تروریستی» کشتار گسترده‌ی جوخه‌های مرگ با اسپانسری امریکا در امریکای مرکزی در نیمه‌ی دوم قرن بیستم است. این مدل از اقدامات ترویستی اولین بار در ال‌سالوادرو انجام گرفت، کشوری که در مقابل دیکتاتوری نظامی طرفدار امریکا به انقلاب برخواسته بود و تخمین زده می‌شود 75 هزار نفر در این دوران توسط این جوخه‌های قتل کشته شدند.

شکل‌گیری جوخه‌های قتل در سوریه براساس تاریخچه و تجربه‌ی تیپ‌های وحشت امریکایی در عراق صورت گرفت و این امر تحت برنامه‌ی «ضد شورش» پنتاگون برنامه‌ریزی و اجرایی شد.

تاسیس جوخه‌های قتل در عراق


سفیر امریکا در عراق، جان نِگروپونت

تاسیس جوخه‌های قتل در عراق طی سال‌های 2004 و 2005 با اسپانسری امریکا زیرنظر مستقیم سفیر امریکا در این کشور جان نِگروپونت (John Negroponte) اجرایی شد، او در ژوئن 2004 از طرف وزارت امور خارجه‌ی امریکا راهی بغداد شده بود.

نِگروپونت «مردِ عمل» بود. او از سال 1981 تا 1985 سفیر امریکا در هندوراس بود. او نقشی کلیدی در این دوران در حمایت و سرپرستی کنترای نیکاراگوئه مستقر در هندوراس داشت و همچنین بر فعالیت‌های جوخه‌های قتل ارتش هندوراس نظارت می‌کرد.

«تحت نظر ژنرال گوستاوو آلوارِز مارتینِز، دولت نظامی هندوراس رابطه‌ای بسیار نزدیک با دولت ریگان داشت و در همین دوران چندین مخالف سیاسی توسط برنامه‌های مرسوم و کلاسیک جوخه‌های قتل "ناپدید" شدند.»

در ژانویه‌ی 2005، پنتاگون بررسی چنین موضوعی را رسماً تایید کرد:

«شکل‌گیری جوخه‌های به‌منظور ترور رهبران جنبش مقاومت عراق تا بتوان از این طریق، تغییری استراتژیک به‌ نفع امریکا در منطقه‌ی عراق داشت، مشابه آنچه با چریک‌های چپ‌گرا 20 سال قبل در امریکای مرکزی انجام داده بودیم.»

تحت پروژه‌ی اصطلاحاً «انتخاب ال سالوادور»، نیروهای امریکایی و عراقی نیروی چریکی برای کشتن یا دزدیدن رهبران جنبش مقاومت عراق اعزام شدند، آن‌ها این چریک‌ها را حتی به داخل خاک سوریه فرستادند، جایی که بخشی از این رهبران پناه گرفته بودند...البته جوخه‌های ترور و فرار موضوعی غیرمرسوم هستند و احتمالاً سری باقی می‌مانند.تجربه‌ی آنچه «جوخه‌های قتل» خوانده می‌شد در امریکای مرکزی همچنان موضوعی تازه باقی مانده است، حتی همین الان و همچنان به تصویر امریکا در این منطقه سایه می‌اندازد.

در آن زمان، دولت ریگان سرمایه و آموزش در اختیار نیروهای ناسیونالیستی قرار داد تا به قبیله‌های شورشی سالوادورین حمله کنند و سپس دولت امریکا با کشته‌ها همدردی کرد...

جان نِگروپونت، سفیر امریکا در بغداد، نماینده‌ی اول امریکا در همین دوران در کشور هندوراس بود.جوخه‌های قتل در آن زمان ابزاری خشن در دست سیاست‌مداران امریکای لاتین بودند...در اوایل دهه‌ی 1980 دولت رئیس‌ جمهور ریگان سرمایه و کمک به آموزش کانتراس‌های نیکاراگوئایی در هندوراس داشت با این هدف که رژیم ساندینیستی نیکاراگوئه را سرنگون کند.  پشنهاد پنتاگون در عراق  براساس همین مدل انجام گرفت

همچنین هنوز روشن نیست که چه کسی می‌خواهد مسئولیت این برنامه را به عهده بگیرد پنتاگون یا سیا. چنین عملیات‌های پوششی از لحاظ سنتی توسط سیا انجام می‌گرفتند و بازوی اجرایی از طرف دولت در این موارد محسوب می‌شوند، و همچنین با این کار، به مقامات امریکایی قانوناً اجازه می‌دهند تا وجود چنین مواردی را تکذیب کنند.(برگرفته از «جوخه‌های قتل» به سبک ال سالوادور به‌منظور مقابله با گروه‌های شورشی نظامی امریکا تایمز آن‌لاین، 10 ژانویه‌ی 2005)

هرچند هدف مشخص «گزینه‌ی سالوادوری عراق» این عنوان شده بود تا «مخالفان را کنار بزنند» اما در عمل تیپ‌های وحشت با اسپانسری امریکا در کشتار روزمره‌ی مردم عراق همراه شدند با این نظر که خشونت را بخشی روزمره از زندگی مردم کنند. در عمل، سیا و ام‌آی6 بر واحدهای «القاعده در عراق» نظارت داشتند که عملیات‌هایشان ترور نظام‌مند جمعیت شیعه‌ عراق بود. این مساله هم اهمیت بسیاری دارد، جوخه‌های مرگ آموزش و مشاوره از نیروه‌های عملیات ویژه‌ی امریکا دریافت می‌کردند.

روبرت استیفن فورد

سفیر سابق امریکا در سوریه بین سال‌های 2004 و 2005، بخشی از تیم نِگروپونت در انجام عملیات خود در عراق بود. در ژانویه‌ی 2004، او نماینده‌ی امریکا در شهر نجف با جمعیت شیعه منصوب شد.

 

در ژانویه‌ی 2005، توسط جان نِگروپونت به عنوان مشاور منتخب سفیر در امور سیاسی در سفارت امریکا در بغداد منصوب شد. فورد نه تنها بخشی از تیم اصلی سفارت بود، بلکه او شریک نِگروپونت در اجرایی کردن گزینه‌ی سالوادوری عراق به‌شمار می‌رفت. ریشه‌های اجرایی شدن این برنامه در شهر نجف زیرنظر فورد پیش از انتقال وی به بغداد، آغاز شده بود.

جان نِگروپونت و روبرت استفن فورد مسئولیت سربازگیری برای جوخه‌های قتل عراقی را بر عهده گرفتند. در حالیکه نِگروپونت از دفتر خود در سفارت امریکا در بغداد این عملیات را زیرنظر داشت، فورد که زبان عربی و ترکی را روان صحبت می‌کرد، ماموریت به انجام رساندن قراردادهای استراتژیک با گروهک‌های نظامی را خارج از «منطقه‌ی سبز بغداد» بر عهده گرفت.

دو مقام دیگر در سفارت، با نام‌های هنری اِنشِر (معاون فورد) و ماموری جوان‌تر در بخش سیاسی به نام جِفری بیلز، نقش مهمی در این تیم بازی کردند و توانستند «گروه‌های مختلف و گوناگون عراقی، مخصوصاً افراطیون را وارد این برنامه کنند.» (نیویورکر، 26 مارچ 2007). عضو مهمِ دیگر تیم نِگروپونت جیمز فرانکلین جِفری، سفیر امریکا در آلبانی (2002 تا 2004) بود. در سال 2010، جِفری سفیر امریکا در عراق شد (2010 تا 2012).

جیمز استیل

نِگروپونت همچنین از دوران کاری خود در هندوراس، کلنلِ بازنشسته، جیمز استیل را به این تیم اضافه کرده بود:

«استیل در بغداد با عنوان مشاور برای امنیت نیروهای عراقی فعالیت می‌کرد ولی درحقیقت بر انتخاب و آموزش اعزای سازمان بدر و ارتش مهدی نظارت داشت، این دو گروه عمده‌ی نظامی شیعه در خاک عراق بودند و از این کار به منظور هدف قرار دادند رهبران و شبکه‌های سنی در خاک عراق استفاده کردند. برنامه‌ریزی شده بود یا نه، این جوخه‌های قتل از کنترل خارج شدند و تبدیل به علت اصلی مرگ در عراق بعد از یورش سال 2003 شدند.

عمدی بود یا نبود، جنازه‌های شکنجه شده هر روز در خیابان‌های بغداد یافت می‌شد و این نتیجه‌ی کار جوجه‌های قتل بود که زیرنظر جان نِگروپونت آموزش و اجرایی شده بودند. همین فعالیت‌ها بود که عراق را امروز تبدیل به یک جهنم کرده است. (داهِر جمالی، مدیریتِ شرارت: نِگروپونت و تیم جدید عراق دولت بوش، Antiwar.com، 7 ژانویه‌ی 2007)

کلنل استیل مسئول این بود تا برنامه‌ی ال سالوادرو را طبق برنامه‌ریزی پیش ببرد و در نتیجه ده‌ها هزار نفر از مردم این کشور «ناپدید» شدند یا به قتل رسیدند، شامل بر اسقف اسکار رموِرو و چهار راهبه‌ی امریکایی الاصل.

کلنل استیل بعد از دست‌یابی به منصب خود در بغداد واحدی ضدشورشی به نام «کماندوهای ویژه‌ی پلیس» تاسیس کرد و این واحد زیرنظر وزارت کشور عراق کار می‌کرد.گزارش‌هایی تاییدکننده‌ی این موضوع وجود دارند که «ارتش امریکا بسیاری از زندانی‌ها را به تیپ گرگ آورد، تیپی که واحد دوم ترسناک کماندوهای ویژژه را شکل دادند و این گروه زیرنظر کلنل استیل فعالیت می‌کرد:

سربازهای امریکایی و مشاوران امریکایی گوشه‌ای ایستاده و هیچ کاری نمی‌کردند، در همین حال، نیروهای تیپ گرگ زندانی‌ها را کتک می‌زدند و شکنجه می‌کردند. کماندوهای وزارت کشور کتابخانه‌ی عمومی سامره را اشغال کردند و آنجا را تبدیل به مرکز بازجویی خود کردند. در زمان مصاحبه‌ی جیمز استیل با روزنامه‌ی نیویورک تایمز در سال 2005، مصاحبه مرتب با صدای فریادهای هولناک از داخل مرکز بازجویی قطع می‌شد. گفته می‌شود استیل قبلاً مشاور عملیات ضدشورش در ال سالوادور بوده است. (داهِر جمالی، مدیریتِ شرارت: نِگروپونت و تیم جدید عراق دولت بوش، Antiwar.com، 7 ژانویه‌ی 2007)

بِرنی کِریک در آکادمی پلیس بغداد با دو نگهبان ویژه‌ی خود در جولایی 2003

چهره‌ی مه دیگر که نقش در برنامه‌ی ضدشورش عراق بازی کرد، فرمانده‌ی سابق پلیس نیویورک، بِرنی کِریک بود. او در سال 2007 به‌خاطر 16 مورد جعل، حکم مجرمیت از دادگاه فدرال دریافت کرد.

کِریک توسط دولت بوش استخدام شد تا بعد از اشغال عراق در سال 2003، سازمان‌دهی و آموزش نیروهای پلیس عراق را مدیریت کند. او در دوران کاری کوتاه خود در سال 2003، نقش وزیر داخلی دولت موقت عراق را نیز بازی می‌کرد و سه واحد وحشت در داخل نیروی پلیس عراق نیز خلق کرد: «کِریک در راستای شکل‌دهی به نیروهای پلیس عراق، خودش را به جایگاه وزیر داخلی عراق بالا کشیده است. مشاوران پلیس بریتانیایی او را "ترمیناتور بغداد" می‌خوانند.» (مجله‌ی سالن، 9 دسامبر 2004)

تحت نظارت نِگروپونت از داخل سفارت امریکا در بغداد، موجی از کشتار در خفای شهروندان و ترورهای هدف‌مند بی‌پروا شروع شده و اوج گرفته بود. مهندس‌ها، پزشکان، دانشمندان و روشنفکران در فهرست‌های ترور قرار داشتند.

ماکس فولِر توانسته است جزئیات این ترورهای هولناک را در برنامه‌های ضدشورش با اسپانسری امریکا را به شکلی خلاصه بیان کند:

حضور جوخه‌های قتل اولین بار در ماه می امسال (2005) پررنگ شد... چندین جنازه یافت شدند... در مناطق برهوت و خالی بغداد جنازه‌ها پیدا می‌شدند. تمامی قربانی‌ها دست‌بند خورده بودند، چشمانشان با چشم‌بند بسته شده بود و به سرشان شلیک شده بود و بدن بسیاری از آن‌ها نشان از شکنجه‌های هولناکی می‌داد...

کماندوهای پلیس در کنار تیپ گرگ تحت نظارت برنامه‌ی ضدشورش امریکا با مدیریت وزارت کشور عراق عمل می‌کردند:

کماندوهای پلیس تحت سرپرستی کهنه‌سربازهای رزمنده‌ی بخش ضدشورش امریکا آموزش می‌دیدند و تحت نظر همین کهنه‌سربازها عمل می‌کردند. این کماندوها برابر عملیات‌های نظامی مشترک دو کشور عمل می‌کنند و همکار واحدهای ویژه‌ی عملیاتی بسیار خاص امریکایی فعالیت خود را انجام می‌دهند. (رویترز، نشنال ریویو آن‌لاین)

... یک چهره‌ی کلیدی در گسترش کماندوهای عملیات ویژه جیمز استیل بود، او نیروی عملیاتی ویژه‌ی سابق در ارتش امریکا است که دندانش در ویتنام خرد شده بود قبل از اینکه مسئول بخش ارتش امریکا در ال سالوادر در اوج جنگ داخلی این کشور بشود...

یک چهره‌ی دیگر استیون کاستیل بود که ارشدترین مشاور امریکا داخل وزارت کشور عراق بود. او با ظاهر موجه خود، با دندان‌های سفید و قامت چشم‌گیر خود بحث‌های مربوط به نقص حقوق بشر را «شایعه و طعنه» می‌خواند. او همانند استیل تجربه‌ی فراوانی از دوره‌ی حضور خود در امریکای لاتین کسب کرده بود، او در یک مورد شخصاً در شکار ارباب کوکائین پابلو اسکوبار در جنگ‌های مرتبط به مواد مخدر در دهه‌ی 1990 در کلمبیا حضور داشت.

سابقه‌ی گذشته‌ی کاستیل اهمیت فراوانی داشت چون این مدل از نقش‌های حمایتی مرتبط به جمع‌آوری اطلاعات و تهیه‌ی فهرست‌های قتل از نشانه‌های مخصوص حضور امریکا در برنامه‌های ضدشورشی است و شامل بر برنامه‌های مخفیانه می‌شود که به شکل قتل‌های مجزا از هم و موردی نمایان می‌شوند.

چنین نسل‌کشی‌های برنامه‌ریزی شده کاملاً با آنچه امروز (2005) در عراق رخ می‌دهد، هم‌خوان است... همچنین برابر با اطلاعات اندک ما از کماندوهای عملیات ویژه‌ی پلیس است که به وزارت کشور توانایی عملیات‌های یورشی ویژه را می‌دهند (از طریق کمک‌های وزارت دفاع امریکا). مراکز فرماندهی کماندوهای پلیس برای حفظ چنین جایگاهی، تبدیل به مجموعه‌ای گسترده در سرتاسر کشور شده است که برابر خواسته‌های امریکا، عملیات‌های خود را فرماندهی می‌کنند، کنترل می‌کنند، با همدیگر ارتباط یکپارچه دارند و از کمک‌های رایانه‌های و اطلاعاتی امریکا نیز سود می‌برند. (مکس فولِر، فاینشنیال تایمز)

زیربنای این عملیات در سال 2005 توسط نِگروپونت چیده شد و تحت نظر جانشین وی، زلمی خلیل‌زاد این عملیات دنبال شد. فورد پیش‌برد این عملیات را تضمین می‌کرد تا زمانیکه در سال 2006 سفیر امریکا در الجزیره شد، هرچند در سال 2008 در سمت جانشین رئیس اصلی کمیسون به سفارت امریکا در بغداد بازگشت.

عملیات «کنتراهای سوری»: آموخته‌های تجربه‌ی عراق

نسخه‌ی هولناک عراق از «گزینه‌ی سالوادور» تحت نظر سفیر امریکا جان نِگروپونت «مدل اصلی» شکل‌گیری کنتراهای «ارتش آزاد سوریه» شد. فورد بدون هیچ شکلی در شکل‌گیری کنتراهای شورشی سوری نقش داشت و این فعالیت را بعد از کسب سمت جدید خود در بغداد از سال 2008 میلادی شروع کرده بود.

فورد در جولای سال 2001 در شهر حماه سوریه

در سوریه قرار بود نسخه‌ی بدلی از درگیری‌ها بین سنی‌ها، الواطی‌ها، شیعه‌ها، کردها، دَروزی‌ها و مسیحی‌ها خلق بشود. البته در نسخه‌ی سوریه قرار بود ماجرایی کاملاً متفاوت از عراق دنبال بشود، هرچند شباهت‌هایی بین برنامه‌های دو کشور از نظر عملیات‌های مخرب و قتل‌ها، وجود داشت.

گزارشی منتشر شده در اشپیگل در مورد درگیری‌های خونین شهر حماه در سوریه تایید می‌کند که به شکلی سازمان یافته قتل‌عام گسترده در این شهر صورت گرفته و این مجله این روش کشتار را با روش کشتار جوخه‌های قتل امریکایی در عراق مقایسه کرده است.مردم حماه را به شکل روزمره «زندانی» درنظر می‌گیرند (به‌خاطر گرایش شیعه یا علوی آنان) و سنی‌ها را «خائن» خطاب می‌کنند. خائن‌ها شهروندان سنی هستند که با شورش این بخش از کشور را تصرف کرده‌اند و مخالفت خود با نقش وحشت و مرگ در ارتش آزاد سوریه نشان می‌دهند.

«از تابستان گذشته (2011) تاکنون، ما شاهد اعدام نزدیک به 150 مرد بودیم، این نزدیک به 20 درصد زندانی‌های ما بود. این را عبو رامی می‌گوید... هرچند قاتلین حماه بیشتر دل‌مشغول قتل‌عام خائنین درون خود بودند تا اینکه دل‌مشغول قتل‌عام زندانی‌ها باشند: اگر ما یک جاسوس سنی را بیابیم، یا اگر یک شهروند به انقلاب ما خیانت کند، ما سریع عمل می‌کنیم. این را یک رزمنده می‌گوید. به‌ گفته‌ی عبو رامی، آنها از شروع شورش‌ها تا کنون بین 200 تا 250 خائن را به مرگ محکوم و حکم آنان را اجرا کرده است.» (اشپیگل، 30 مارچ 2012)

این پروژه در گام اول به نیروگیری و آموزش مردم محلی پرداخت. جوخه‌های مرگ با همراهی لبنانی‌ها و اردنی‌های سلفی شکل گرفته بود که از اواسط مارچ 2011 از مرز اردن وارد سوریه می‌شدند. وقتی فورد در ژانویه‌ی 2011 با سمت سفیر امریکا وارد دمشق شد، بخش عمده‌ای از کارها صورت گرفته بود.

فورد در اوایل سال 2010 به عنوان نقش سفیر امریکا در سوریه منصوب شد. روابط دیپلماتیک امریکا و عراق از سال 2005 از هم گسسته بود به دنبال آنکه رفیق حریری، نخست‌وزیر لبنان ترور شده بود و در این رابطه واشنگتن سوریه را مقصر می‌شناخت. فورد تنها دو ماه قبل از شروع درگیری‌ها در سوریه وارد این کشور شد.

ارتش آزاد سوریه (FSA)

واشنگتن و هم‌پیمانان این کشور در سوریه نکات اساسی «گزینه‌ی سالوادوری عراق» را پیاده کردند و از همان ابتدا، ارتش آزاد سوریه را شکل دادند و زیر مجموعه‌ی تروریستی گوناگون آن، از جمله شاخه‌ی القاعده در سوریه به نام النصره را حمایت کردند.هرچند خلق ارتش آزاد سوریه در جوئن 2011 اعلام شد، نیروگیری و آموزش اعضای خارجی این ارتش از زمانی بسیار پیش از این شروع شده بود.

این ارتش از بسیاری از جهات، چهره‌ای بدلی دارد. رسانه‌های غرب این ارتش را سازمانی خلق شده در نتیجه‌ی درگیری‌های گسترده اعلام می‌کنند که علیه دولت می‌جنگد. با این حال، هیچ اشاره‌ای به ساختار کنترل و فرماندهی این ارتش نمی‌شود.

این ارتش، یک واحد نظامی حرفه‌ای نیست، بلکه شبکه‌ای از تیپ‌های تروریستی گوناگون و گسترده است که هر کدام در عمل در بخش‌های مختلف کشور به انجام عملیات‌های خود مشغول هستند.

هرکدام از این سازمان‌های تروریستی، به شکلی مستقل از هم عمل می‌کنند. ارتش آزاد سوریه فرماندهی و کنترل لژیون‌های مختلف بخش‌های نظامی خود را برعهده ندارد. این کار را نیروهای ویژه‌ی نظامی و امنیتی انجام می‌دهند که اسپانسرشان امریکا و ناتو است و درون این گروهک‌های تروریستی، نفوذ کرده‌اند.

این نیروهای ویژه با آموزش‌های ویژه در خاک سوریه عمل می‌کنند، بسیاری از آن‌ها را شرکت‌های خصوصی امنیت استخدام کرده‌اند و مرتب با نیروهای امریکایی و ناتو در تماس هستند و کمک‌های نظامی و امنیتی از مراکز این کشورها، مخصوصاً از خاک ترکیه، دریافت می‌کنند. این نیروهای ویژه بی هیچ شکلی همچنین در برنامه‌های بمب‌گزاری علیه ساختمان‌های دولتی و نظامی و موارد مشابه دست دارند.

جوخه‌های قتل نیروهای خود را علاوه بر سوریه از کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس دریافت می‌کنند و کمک امریکا، ناتو، کشورهای عرب حوزه‌ی خلیج فارس و ترکیه را پشت سر خود دارند. همچنین نیروهای ویژه‌ی کشورهای دیگر (مثلاً SASهای بریتانیایی و Parachutistesهای فرانسوی نیز در کنار آنان حاضر هستند) و شرکت‌های خصوصی امنیت نیز برابر قراردادهای خود با پنتاگون و ناتو، به این نیروهای ویژه کمک می‌کنند. گزارش‌های رسانه‌ای تایید می‌کنند که 200 تا 300 نفر از نیروهای استخدام خصوصی شرکت‌های امنیتی توسط دولت سوریه تاکنون بازداشت شده‌اند.

جبهه‌ی النصره

جبهه‌ی النصره را بخشی از القاعده حساب می‌کنند این گروه را موثرترین گروه شورشی «اپوزیسون» در سوریه خطاب می‌کنند و این گروه مسئولیت بخش عمده‌ای از مهم‌ترین بمب‌گزاری‌ها را قبول کرده است. این گروه دشمن امریکا خوانده شده است (در فهرست وزارت امور خارجه از گروه‌های تروریستی نام این جبهه دیده می‌شود) با این وجود عملیات‌های گروهک النصره نشان دهنده حضور آموزش‌های امنیتی اطلاعاتی امریکا است، این گروه از تکنیک‌های وحشت و سلاح‌های غربی استفاده می‌کند. برنامه‌های خشن اجرا شده توسط النصره علیه شهروندان عادی سوریه (درحقیقت عملیات‌های پوششی غرب در خاک سوریه) مشابه عملیات‌های جوخه‌های قتل امریکایی در خاک عراق است.

رهبر النصره عبو عدنان در آلِپو می‌گوید: «جبهه‌ی النصره شامل کهنه‌سربازان سوری است که در جنگ عراق حاضر بوده‌اند، مردانی که همراه خود تجربه آورده‌اند مخصوصاً تجربه‌ی استفاده از سلاح‌های پیش‌رفته و این تجربه در خاک سوریه استفاده می‌شود.»

همانند عراق، خشونت گسترده و نژادی به‌شکلی فعالانه گسترش یافته است. در سوریه، جوامع علوی، شیعه و مسیحی هدف جوخه‌های قتل با اسپانسری امریکا و ناتو قرار گرفته‌اند. جوامع علوی و مسیحی هدف‌های اصلی این برنامه‌های ترور هستند. این موضوع را سرویس خبری واتیکان تایید می‌کند:

مسیحیان ماه‌ها است در آلِپو قربانی مرگ و نابودی جنگ‌ها می‌شوند، وضعیت جنگ، شهر را تحت‌تاثیر خود قرار داده است. محله‌های مسیحی‌نشین در ماه‌های اخیر، توسط نیروهای شورشی مسلح به سلاح سنگین مورد هدف قرار گرفته‌اند و مردمان عادی بسیاری کشته شده‌اند.بعضی از گروهک‌ها در این اپوزیسون قدرتمند، عضو گروه‌های جهادی هستند، «به خانه‌ها و ساختمان‌های مسیحی‌ها حمله می‌کنند، مقیمان این خانه‌ها را آواره می‌کنند و سپس ملک آنان را تصرف می‌کنند (یعنی پاکسازی قومیتی و عقیدتی می‌کنند) (اخبار واتیکان، 19 اکتبر 2012)

اسقف می‌گوید که رزمنده‌های سنیِ سلفی به جنایات خود علیه شهروندان عادی ادامه می‌دهند و همچنان برای عملیات‌های خود نیرو جذب می‌کنند. سنی‌های افراطی مسلح با غرور تمام در یک جنگ مقدس به نبرد مشغول شده‌اند،  . وقتی تروریست‌ها سعی می‌کنند با هدف قبلی خود هویت مذهبی را کنترل کنند، آن‌ها از یک نفر خواستند تا حضور جغرافیایی خودمان را تا زمان موسی بگویم. آن‌ها خواستند دعا کنم که علویها از اینجا بروند. علوی‌ها شانسی در این شرایط نخواهند داشت.» (همان مرکز، 6/4/2012)

گزارش‌های خبری تایید می‌کنند از شروع شورش‌ها در مارچ 2011 تاکنون مجموعه‌ای از نیروهای سلفی و القاعده به شکل جوخه‌های مرگ و تیپ‌های وحشت همراه با نیروهای افراطی اخوان المسلمین وارد سوریه شده‌اند. علاوه بر این، مجموعه‌ای از نیروهای مجاهدین از زمان جهاد سیاه در دوران اشغال افغانستان توسط شوروی سوسیالیستی همراه با کمک فرماندهان ارشد ناتو و ترکیه، به گفته‌ی منابع اطلاعاتی اسرائیلی، در این معرکه حاضر شده‌اند:

«کمپینی شکل گرفته تا هزاران مسلمان داوطلب از کشورهای خاورمیانه و رزمندگان مسلمان از کشورهای دیگر را به شورشی‌های سوری ملحق کند. ارتش ترکیه پناهگاه این داوطلبان است، به آن‌ها آموزش داده و آن‌ها را از مسیرهای امن خود وارد خاک سوریه می‌کند.» (DEBKAfile، ناتو به شورشی‌ها سلاح‌های ضد تانک می‌دهد، 14 آگوست 2011)

شرکت‌های خصوصی امنیت و به کارگیری نیروهای مزدور

به گفته‌ی گزارش‌های خبری، مجموعه‌ای از نیروهای مخفی مزدور از خاورمیانه و کشورهای شمال آفریقا، با مدیریت شرکت خصوصی امنیتی Gulf States در حال انجام فعالیت‌های خود هستند.هرچند گزارش‌های خبری اشاره نمی‌کنند از این نیروها در خاک سوریه استفاده شده باشد اما به آموزش آن‌ها در خاک قطر و امارات اشاره‌ شده است.

در شهر نظامی زیاد در امارات «یک ارتش پنهانی شکل می‌گیرد.» این ارتش را شرکت خدمات Xe مدیریت می‌کند که قبلاً با عنوان Blackwater فعالیت می‌کرد (مترجم: این شرکت به دلیل جنایت‌های سازمان یافته در خاک عراق، تعطیل شد و با نامی دیگر دوباره شروع به کار کرد.) قرارداد امارات برای ساخت کمپ نظامی برای آموزش مزدورها در جولایی 2010 امضا شده است، نه ماه قبل از آنکه سلاخی‌های مردم در لیبی و سوریه شروع بشود.

یک سرباز مزدور بخش خصوصی

در پیش‌رفت‌های اخیر، شرکت‌های امنیتی با ناتو و پنتاگون قرارداد بسته‌اند و اکنون مشغول آموزش جوخه‌های قتل «اپوزیسون» به‌منظور استفاده از سلاح‌های شیمیایی هستند:

«ایالات متحده‌ی امریکا و برخی کشورهای هم‌پیمان اروپایی آن از قراردادهای وزارت دفاع استفاده می‌کنند تا شورشی‌های سوری را آموزش بدهند چگونه از زرادخانه‌ی سلاح‌های شیمیایی در خاک سوریه استفاده کنند، یک مقام ارشد امریکایی و چندین دیپلمات ارشد این موضوع را شنبه به سی‌ان‌ان گفته‌اند.» (گزارش خبری سی‌ان‌ان، 9 دسامبر 2012)

نام شرکت‌های فعال در این موضوع هنوز عنوان نشده است.

پشت درب‌های بسته‌ی وزارت امور خارجه‌ی امریکا

فورد تنها بخشی از یک تیم کوچک است که داخل تیمی بزرگ‌تر درون وزارت امور خارجه‌ی امریکا قرار می‌گیرد که آموزش و استفاده از تیپ‌های تروریستی را برنامه‌ریزی و اجرایی می‌کنند، فورد همراه با دِرِک کولِت و فردیک سی. هوف، شریک سابق تجاری ریچارد آرمیتاژ فعالیت می‌کنند که پیش از این «دلال ویژه‌ی سوریه» در واشنگتن بود. دِرک کولِت اخیراً به‌سمت مشاور وزارت دفاع در امور بین‌المللی امنیت (ISA) منصوب شده است.

این تیم تحت حمایت و سرپرسی مشاور سابق وزارت امور خارجه در امور خاور نزدیک، جِفری فِلت‌مَن فعالیت می‌کند.

 جِفری فِلت‌مَن

تیم فِلت‌مَن ارتباطی مستقیم با فرآیند سربازگیری و آموزش مزدورها در ترکیه، قطر، عربستان سعودی و لیبی دارد (به کمک رژیم حاکم بعد از قذافی، ششصد رزمنده‌ی گروه رزمندگان اسلامِ لیبی (LIFG) به سوریه منتقل شده‌اند بعد از آنکه ماه‌ها در طول سال 2011 در ترکیه آموزش دیده بودند.)

فِلت‌مَن ارتباط مستقیم با وزیر امور خارجه‌ی عربستان سعودی شاهزاده سعود ال فیصل دارد و همین‌طور با وزیر امور خارجه‌ی قطر شیخ حامد بن جسیم در ارتباط مستقیم است. او همچنین مسئول دفتر مستقر در دوحه‌ی «همکاری‌های ویژه‌ی امنیتی» است که در سوریه فعال است و در آن نمایندگان آژانس‌های امنیتی واشنگتن و کشورهای غربی فعالیت می‌کنند، نمایندگانی که پیش از این در لیبی فعال بودند. شاهزاده بندر بن سلطان، عضو شاخص و بانفوذ عربستان سعودی و مسئول سازمان امنیت عربستان نیز بخشی از این گروه است. (پرس تی‌وی، 12 ماه می 2012)

در ژوئن 2012، جفری فِلت‌مَن توسط سازمان ملل به عنوان ژنرال مشاور در زمینه‌ی امور بین‌الملل انتخاب شد، یک منصب استراتژیک که در عمل سیاست‌های سازمان ملل (در خدمت واشنگتن) را به عنوان «قطعنامه در خدمت پایان دادن به درگیری‌ها» در کشورهای مختلف جهان، بررسی و مکتوب اعلام می‌کند. (مناطقی درگیر مانند سومالی، لبنان، لیبی، سوریه، یمن و مالی.) در این طعنه‌ی تلخ، این کشورهایی هستند که هدف عملیات‌های پنهانی امریکا قرار داشته‌اند.

فِلت‌من در همراهی با وزارت امور خارجه‌ی امریکا، ناتو و کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس، در دوحه، مرد واشنگتن نیز پشت سر اخذر ابراهیمی است تا «پیشنهاد صلح» را آماده و عملی کنند.

در همین حال، در حالی که مذاکرات صلح سازمان ملل فقط به شکل حرف باقی مانده‌اند، امریکا و ناتو سربازگیری و آموزش‌ مزدورها را در پاسخ به کشته‌های سنگین نیروهای شورشی «اپوزیسون» سرعت بخشیده‌اند.

«پایان بازی» امریکا برای سوریه دیگر تغییر رژیم نیست بلکه نابودی سوریه به شکل یک کشور تصویب شده است.توسعه‌ی جوخه‌های مرگ «اپوزیسون» به‌منظور قتل‌عام شهروندان عادی تنها بخشی از جنایات در جریان امریکا در خاک سوریه است.

«تروریسم در نقاب حقوق بشر» توسط شورای حقوق بشر سازمان ملل انتخاب شده است و به کشورهایی اشاره می‌کند که ناتو به بهانه‌ی «دخالت بشر دوستانه» برنامه‌ی یورش به آن‌ها را می‌ریزد تا «مسئولیت خود در حمایت از بشریت» را انجام بدهد.

معمولاً جنایت‌های انجام گرفته توسط جوخه‌های مرگ امریکا و ناتو را به گردن دولت بشار اسد می‌اندازند. به گفته‌ی عضو ارشد شورای حقوق بشر سازمان ملل، ناوی پلای:

«می‌شد جلوی این حجم گسترده از مرگ را گرفت اگر دولت سوریه راه متفاوتی را به‌نسبت این سرکوب بی‌رحمانه انتخاب کرده بود، راهی صلح‌بار و قانونی در اختیار معترضان قرار می‌داد تا شهروندان غیرمسلح حرف خود را بزنند.»

برنامه‌ی خاموش واشنگتن می‌گوید سوریه باید از یک ملت واحد تجزیه بشود چه از لحاظ نژادی و چه از لحاظ مذهبی و به چندین کشور «مستقل» و کوچک، تقسیم بشود.

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد