سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی و اقتصادی و تحلیل

بازی‌های تبلیغاتی آمریکا برای انحراف افکار عمومی؛

برای نابودی 'فردو' 2 راه داریم؛ یا اعزام نیرو یا حمله اتمی!

به گزارش سرویس بین الملل جهان نیوز، در جدیدترین نمونه، مدعیان حفظ ثبات و امنیت در دنیا پیشنهاد وقاحت بار استفاده از سلاح اتمی را برای نابودی تاسیسات هسته ای کشورمان مطرح کرده اند.

آنچنان که ساندی تایمز گزارش داده، پرسنل نظامی به این نتیجه رسیده اند که یک حمله متعارف به تاسیسات هسته ای ایران ممکن است با شکست مواجه شود بنابراین مجبورند تاکتیک خود را در مقابله با برنامه هسته ای ایران تغییر دهند. 

در این گزارش به نقل از یک مقام ارشد وزارت دفاع آمریکا آمده است که با وجود تمام فشارهای اقتصادی و تهدیدات نظامی برنامه هسته ای ایران همچنان با سرعت در حال پیشرفت است.

به گزارش تایمز، کارشناسان دفاعی غربی اذعان کرده اند که سایت فردوی ایران عمیق تر از آن چیزی است که قبلا تخمین زده شده بود و این امر سبب می شود که هر حمله هوایی به این تاسیسات با شکست مواجه شود. این کارشناسان می گویند که اسرائیل برای انهدام تاسیات ایران به چیزی بیش از یک حمله هوایی معمولی نیازمند است.

بر اساس این گزارش کارشناسان آمریکایی دو تاکتیک را برای تخریب تاسیسات ایران پیشنهاد کرده اند که یکی استفاده از اعزام نیروهای ویژه بر روی زمین و دوم استفاده از موشک های بالستیک با کلاهک های هسته ای است!  

در ادامه این گزارش آمده است که از سال 2010 بنیامین نتانیاهو و ایهود باراک وضعیتی ویژه را برای آمادگی نیروهای مسلح اسرائیل به منظور حمله به تاسیسات هسته ای ایران اعلام کرده اند اما بعد از هشدار قریب الوقوع جنگ در سرزمین های اشغالی، کارکنان اشکنازی و برخی از عناصر رده بالای موساد با این اقدام نتانیاهو مخالفت کرده و آن را غیرقانونی برشمرده اند. 

چندی پیش ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا اعلام کرد که حمله انفرادی اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران به هیچ وجه نمی تواند به انهدام برنامه این کشور بیانجامد و در این خصوص به مقامات تل آویو هشدار داد. 

در بخشی از این گزارش به نکته جالبی اشاره شده و آن انگیزه  اسرائیل از حمله نظامی برای خرید زمان به منظور آنچه که تغییر رژیم در ایران خوانده شده است، می باشد!

نتانیاهو بارها در جلسات خصوصی گفته است که باید از مدل حمله به تاسیسات عراق در سال 1981 استفاده شود ولی خبرها حاکی از آن است که حتی در این محافل نیز از پیشنهاد نتانیاهو استقبال نمی شود.

ادعاهای جنگ طلبانه و تهدید آمیز مقامات آمریکایی و بویژه رژیم صهیونیستی در حالی بیان می شود که مقامات نظامی جمهوری اسلامی این ادعاها را جوسازی تبلیغاتی توصیف و در عین حال تاکید کرده اند، عملی کردن آن یک "دیوانگی محض" و به معنی متلاشی شدن اسرائیل است.

سردار پاسدار مسعود جزایری، معاون ستاد کل نیروهای مسلح اخیرا در همین زمینه در گفت وگو با جهان نیوز تاکید کرد: صهیونیست ها می دانند که هر گونه اقدام نظامی علیه ایران مساوی با نابودی کامل آنهاست.

توان بالای جمهوری اسلامی در نبرد الکترونیک از جمله نفوذ به عمق سرزمین های اشغالی فلسطین با "پهباد ایوب" و عبور از پیشرفته ترین رادارهای ناتو، آمریکا و گنبد به اصطلاح آهنین اسرائیل و همچنین حراست مقتدرانه از حریم هوایی کشورمان سبب شده است که محافل صهیونیستی که تا چندی پیش به صراحت از احتمال حمله به تاسیسات هسته ای کشورمان سخن می گفتند، با حجم گسترده ای از اختلاف نظرها بر سر این سناریو روبرو و حتی مدافعان سرسخت حمله نظامی در رای خود متزلزل شود.
 
اما در هر صورت همچنان این سوال را بی پاسخ است که چرا هیچ نهاد مسئولی جرائت بازرسی و رسیدگی به حجم گسترده کلاهک های اتمی آمریکا و اسرائیل را ندارد؟ و چرا وقتی سازمان ملل به موضوع تهدید نظامی و اتمی کاخ سفید و تل آویو علیه کشورهای مستقل می رسد، توان سخن از کف می دهد؟! 

 

فرضیه های محتمل درباره ژنرال پترائوس

نوروزپور، محمدرضا - ژنرال دیوید پترائوس رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا چند روز پیش با اعتراف به اینکه ' بعد از 37 سال زندگی مشترک، من در قضاوت‌های خود بسیار ضعیف عمل کردم و با فرد دیگری رابطه برقرار کردم. چنین رفتاری کاملا غیر قابل قبول است، چه به عنوان همسر، و چه به عنوان رییس سازمانی همچون سیا' از سمت خود کناره گیری کرد و رئیس جمهور آمریکا نیز استعفای او را به قول خود ژنرال ' از سر لطف پذیرفت.'

رسوایی اخلاقی، قطعا دلیل موجهی برای کناره گیری از سمت ریاست سازمان سیا است اما از سوی دیگر لزومی ندارد تحلیلگران به همین راحتی قانع شوند و درباره موضوع فکر و کنکاش نکنند و اشتهایی برای یافتن دلیل یا دلایل مهمتری برای این رویداد مهم از خود نشان ندهند.
این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که در گذشته مقامات دیگری در پست های کلیدی مرتکب رسوایی های مالی یا اخلاقی شده اند اما منجر به استعفای آنها نشده، چرا که اساسا امکانات و نیروهایی بسیج شده اند تا این رسوایی اولا کنترل شده و از چشم رسانه ها پوشیده نگه داشته شود و ثانیا در صورت لزوم در زمانی علنی شود که شخص مسئول، یا بازنشسته شده یا از دنیا رفته است. (آوردن نمونه هایی از این دست مد نظر این یادداشت نیست.) درباره این افشاگری نیز یک سوال جدی مطرح است و آن اینکه چرا این موضوع پس از برگزاری انتخابات و قطعی شدن پیروزی اوباما صورت گرفت که این نیز مورد بحث نیست.
از این رو هریک از گزاره های زیر، سوای از رسوایی اخلاقی، می تواند فرضیه ای برای کناره گیری دیوید پترائوس باشد.
آخرین حلقه زنجیر: اوباما در حال پاکسازی کلیه بازماندگان دوران "جنگ با ترور" و نئومحافظه کاران نزدیک به بوش است. دیوید پترائوس بعنوان فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان، تقریبا یکی از آخرین چهره های نام آور این دوران محسوب می شد. او آخرین حلقه درشت زنجیر نومحافظه کاران رخنه کرده در دولت اوباما محسوب می شد.
- مذاکره با ایران: اوباما در دور دوم، راهبرد جدیدی را نسبت به خاورمیانه، افغانستان و خصوصا ایران در دستور کار قرار داده است که برای پیشبرد آن نیاز به بستری جدید، چهره ای جدید و تیمی کاملا نزدیک، وفادار و گوش به فرمان خود دارد. قطعا یکی از اصلی ترین سازمان های درگیر در خصوص مذاکره با ایران سازمان سیا بوده و هست. پترائوس از زمان حضور در سازمان سیا، تقریبا همه برنامه های اوباما برای ایجاد ارتباط با ایران را نه تنها قفل کرده بود بلکه به محور مخالفان ایجاد رابطه با ایران در دولت اوباما تبدیل شده و بیشتر تنش آفرین بود تا تنش زدا.
- افغانستان: یکی از بزرگترین موانع خروج آمریکا از افغانستان دیوید پترائوس بوده است. دست کم رسانه های آمریکایی بارها تحلیل هایی منتشر کرده بودندکه پترائوس مانع اوباما برای خارج کردن بخش بزرگی از نیروهای نظامی این کشور از افغانستان می شود. اوباما در دور جدید به طور جدی قصد دارد حضور آمریکا در افغانستان را کاهش داده و به حضور همان چند پایگاه نظامی معدود بسنده کند و هم و غم خود را بر اداره افغانستان از درون افغانستان بگذارد.
- جنگ سرویس های اطلاعاتی: یک رسوایی اخلاقی تا زمانیکه افشا نشده قابل اغماض و لاپوشانی است اما وقتی افشا شد دیگر نمی توان برای آن کاری کرد. پس ریشه کناره گیری پترائوس در افشای رسوایی اخلاقی او نهفته است. چه کسانی توانایی افشاگری در این حد و اندازه را داشته اند؟ ممکن است این کار از سوی رقبای امنیتی و اطلاعاتی او چه در داخل سازمان سیا و چه از خارج آن و چه در پلیس اف. بی آی صورت گرفته باشد و او قربانی جنگ سرویس های اطلاعاتی شده باشد.
- انتقام خانوادگی: هولی نولتون همسر پترائوس از طریقی متوجه روابط پنهان همسرش با خانم برادول شده بود. شواهد نشان می دهد که او این موضوع را می دانسته و رنج زیادی می برده است. از این رو تصمیم به انتقام می گیرد، این موضوع البته فقط حدس است. اما اگر این کار را کرده، به خوبی می دانسته کجا را هدف بگیرد. افتخار و شرافت پترائوس را. چرا که او از معدود ژنرال های چهارستاره آمریکا است که توانسته چنین پست های حائز اهمیتی داشته باشد و چنین فضاحتی برای او بسیار دردناک تر از نابودی خانواده و زندگی مشترک او محسوب می شود.
- انتقام سفیر مقتول: جی کریستوفر استیونز سفیر آمریکا در بنغازی توسط گروه های تندرو منتسب به القاعده در لیبی کشته شد. گزارشاهایی منتشر شد که سازمان سیا چند ساعت قبل از مرگ او هشدارهایی از کنسولگری آمریکا دریافت کرده، اما توجهی به آنها نکرده تا سفیر کشته شود. دوستان استیونز در وزارت خارجه آمریکا با این افشاگری که منجر به کناره گیری پترائوس شد انتقام دوست کشته شده خود را گرفته اند.
- خیانت به رئیس یا سهل انگاری در حفظ منافع رئیس: فیلم موهن پیامبر(ص) ماه ها پیش از آغاز اعتراضات گسترده در کشورهای اسلامی، ساخته شده بود. مطرح شدن ناگهانی این فیلم در مصر و لیبی که بحق اعتراضات جهانی را ببار آورد برای دولت اوباما هم سوال انگیز و هم ناگوار تلقی شد. چند روز بعد، سفیر آمریکا درلیبی کشته شد. همه این ها در اوج نیاز اوباما و دموکرات ها به محبوبیت اتفاق افتاده بود. در آمریکا کسی برای مسئول دانستن سازمان سیا برای این فضاحت، لحظه ای درنگ نمی کند. دو حالت محتمل بود یا پترائوس به اوباما خیانت کرده و با رقیب بسته بود و یا در انجام مسئولیت هایش سهل انگاری کرده بود. نتیجه اما تفاوتی ندارد: رئیس بی کفایت باید برود و رفت.
- ماست مالی یا وایت واشینگ: حتی در صورت بیگناهی کامل پترائوس در ماجرای کشته شدن سفیر آمریکا در بنغازی او بارها قرار بود در کنگره حاضر شده و در این خصوص توضیحاتی ادا کند. نمایندگان حزب جمهوریخواه هنوز هم پیگیر ماجرا هستند و مصرند که او برای ادای توضیح به کنگره بیاید. اما او حالا دیگر کناره گیری کرده است و مسئولیتی ندارد. بدون پترائوس رسیدن به عمق حقیقت ماجرای لیبی و کشته شدن سفیر آمریکا که موضوعی نیست که بتوان در آمریکا به سادگی از آن گذشت کار بسیار سختی می شود و عملا در لایه های پیچ در پیچ و بی نتیجه گرفتار خواهد شد. با این همه پترائوس در کنگره حاضر می شود اما دیگر نه برای ماجرای بنغازی، بلکه برای پاسخ دادن به سوالاتی درباره رسوایی اخلاقی اش و البته این کار می تواند مدت ها به تاخیر بیفتد تا از یادها برود.
- رسوایی امنیتی: برای افکار عمومی آمریکا درک استعفا یا حتی اخراج یک مقام عالیرتبه به خاطر رسوایی اخلاقی به دلیل جایگاه والای خانواده در نظام اجتماعی سنتی این کشور، بسیار راحت تر از رسوایی امنیتی است. در اینجا فرض برآن است که سوای از رسوایی اخلاقی، پترائوس به خاطر روابط پنهان و پیچیده عاطفی اش با خانم پائولا برادول مرتکب یک رسوایی امنیتی و اطلاعاتی شده باشد، به گونه ای که پروتکل های مهم امنیتی سازمانی که ریاست آن را برعهده داشته را شکسته است. اما به دلیل آنکه جامعه و رسانه های آمریکا موضوع را سیاسی تلقی نکنند و از کاهش اعتبار سازمان سیا جلوگیری کنند، بعد رسوایی اخلاقی او را رسانه ای کرده و برآن استناد کرده اند. این تازه زمانی است که هیچ اتهامی مبنی بر جاسوس بودن یا تماس داشتن با سرویس های اطلاعاتی کشورهای دیگر متوجه پائولا برادول نیست که اگر بشود آن وقت ماجرا زوایای بسیار جالبی پیدا خواهد کرد.
- باج خواهی و حق السکوت: خانم پائولا برادول برای نوشتن پایان نامه خود و گرفتن اطلاعات ذیقیمت از پترائوس که ارزش کار او را بالا ببرد تن به روابط نامشروع با او داده است. اما پس از پایان کار یا رفع شدن نیازمندی های اطلاعاتی او تصمیم گرفته است از روش دیگری برای نفع بردن از ژنرال استفاده کند. از او مطالبه حق السکوت کرده و در قبال آن البته ممکن است پول نخواسته باشد و دسترسی به اطلاعات ذیقمیت تر و محرمانه تر را خواسته باشد . در اینجا ژنرال براساس یک ضرب المثل انگلیسی که می گوید یک رسوایی کوچک بهتر از یک رسوایی خیلی بزرگ است با اعتراف به رسوایی اخلاقی، بدون توجه به پیامدهای سیاسی و ملی آن، خود را از گرداب بوجود آمده نجات داده است.
- جنایت و مکافات: در نهایت اینکه ممکن است همه یا هیچ یک از این گزینه ها در این ماجرا نقش داشته یا نداشته باشند و همانگونه که یکی از نمایندگان کنگره آمریکا گفته نفس خود گناه مانند آنچه فئودور داستایوفسکی در جنایت و مکافات مطرح کرده در این وضعیت نقش اصلی را داشته باشد. او گناهی کرده و اکنون سزای آن را می بیند به همین سادگی! 

 

بازخوانی زندگی ادواردو آنیلی به مناسبت سالروز شهادتش در 15 نوامبر؛
در بازگشت از حرم امام رضا(ع) از او پرسیده بودند که از امام چه خواستی؟ وی گفته بود: «از او خواستم قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.» در سفر مشهد دوستانش او را به کوه‌سنگی هم می‌برند. ادواردو پس از مشاهده تفریحگاه‌های بسیار در مشهد می‌گوید: «در ایتالیا شهری بود که به عنوان مرکزی مذهبی شناخته می‌شد، کسانی که مخالف آن محل مذهبی بودند، کوشیدند تا با پدید آوران تفریحگاه‌های بسیار پیرامون شهر، چهره شهر را دگرگون کنند و شما مراقب باشید که مشهد را تنها با نام امام رضا(ع) بشناسند.»
سرویس سیاسی «فردا»: ادواردو آنیلی تا 10 - 15 سال پیش شخصیت ناشناخته‎ای برای ایرانیان بود. بیشترین خبری که در این‎باره شنیده بودند این بود که مالک باشگاه فوتبال مطرح یوونتوس یک میلیاردر ایتالیایی به نام آنیلی است. اما با شهادت ادواردو برخلاف میل و تصور دشمنان او، نام و آوازه‎اش جهانی شد و در ایران برای او مجالس زیادی برگزار کردند، فیلم ساختند و کتاب نوشتند. ماجرای مسلمان شدن، پذیرش تشیع، سفر به ایران و دیدار با محبوبش امام خمینی و سرانجام مبهمی که پیدا کرد، همه در رسانه‌ها مورد بررسی قرار گرفت. در ادامه گزیده‌های مهمی را در رابطه با او می‌خوانید.

ادورادو آنیلی و خانواده‌اش که بودند؟

جیوانی آنیلی، پدر کاتولیک ادواردو یکی از پولدارترین و بانفوذترین افراد ایتالیا است. مادر ادواردو یک پرنسس یهودی بود. درآمد سالیانه خانواده آنیلی بیش از 60 میلیارد دلار تخمین زده می شود. بسیاری از اطرافیان ادواردو بر این باورند که ازدواج یک زن یهودی با خانواده آنیلی اتفاقی نبوده است. پس از این ازدواج، یکی از عموهای ادواردو فوت می­ کند. نکته جالب دیگر این است که خواهر ادواردو نیز با یک خبرنگار یهودی به نام "الکان” ازدواج می‎کند و از او چهار بچه دارد. بدین ترتیب به نظر می­ رسد پیوند این خانواده با صهیونیست­ ها محکم و محکم ­تر می­ شد.
ادواردو آنیلی در 9 ژوئن 1954 در نیویورک متولد شد. ادواردو پس از اتمام تحصیلاتش در کالج آتلانتیک، برای ادامه تحصیلاتش در زمینه ادبیات مدرن و فلسفه شرق به دانشگاه پرینستون رفت. وی پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، برای مطالعه عرفان و مذاهب شرقی به کشورهای هند و ایران سفر کرد و در جریان سفرش به کشورمان با آیت­ الله خمینی دیدار کرد و به اسلام و تشیع گروید.

ادورادو و اسلام

ادواردو دانشجوی فلسفه ادیان در دانشگاه معروف "پرینستون ” نیویورک بود. خودش هم متولد نیویورک بود. او انجیل و تورات را خوانده، اما این‎‎ها او را قانع نکرده بود. در 20 سالگی برحسب اتفاق در کتابخانه چشمش به قرآن افتاده و چند آیه از آن را می‎خواند و احساس می‎کند این نمی‎تواند کلام بشر باشد. قرآن را کامل می‎خواند و تصمیم می‎گیرد مسلمان شود؛ بدون این‎که نیاز به مشورت با کسی را احساس کند. به یک مرکز اسلامی در نیویورک می‎رود و آن‎جا می‎گوید من می‎خواهم مسلمان شوم، شهادتین را می‎گوید و آن‎جا نامش را "هشام عزیز ” می‎گذارند.

دکتر قدیری ابیانه که از نزدیک ترین دوستان ادورادو آنیلی بود، درباره رابطه خودش با او و همچنین شیعه شدن ادواردو اینگونه می گوید: «در دهه فجر انقلاب و در شهریور ۱۳۵۸ به‎عنوان رایزن مطبوعاتی مشغول به کار در سفارت ایران در ایتالیا شدم؛ در حالی‎که هنوز دانشجو بودم. شش ماه قبل از جنگ ایران و عراق در فروردین ۱۳۵۹ من را دعوت کردند برای شرکت در مناظره‎ای با مسئولین مطبوعاتی سفارت‎خانه‎‎های آمریکا، عراق، یک خبرنگار ایتالیایی و یک مجری در شبکه دو تلویزیون ایتالیا. این زمانی بود که به‎خاطر مسئله گروگان‎گیری‎‎ها اخبار ایران در اوج رسانه‎‎ها بود. گفتم حاضر به مناظره با دیپلمات‎های آمریکا نیستم، مگر این‎که هر دو طرف به‎عنوان خبرنگار برویم. عنوان برنامه به‎نظرم "بحران خلیج‎فارس، خطری برای جهان ” بود. من آن مناظره را این‎گونه آغاز کردم: به نام خداوند بخشنده مهربان و به نام خداوند قوی‎تر از ناو‎های آمریکا و بعد گفتم من این عنوانی را که شما برای برنامه انتخاب کردید، قبول ندارم. من می‎گویم "سلطه‎گری آمریکا خطری برای جهان ” و مناظره را شروع کردم. من پیروز مطلق این مناظره بودم. بر حسب اتفاق، ادواردو این مناظره را دیده و خوشش آمده بود. یک هفته بعد ادواردو آمد منزل ما، با یک موتورسیکلت گازی دست دوم، بدون این‎که خودش را معرفی کند؛ به نگهبان در منزل ما که ایتالیایی بود، گفته بود می‎خواهم آقای "قدیری ” را ببینم. در آن زمان من خیلی مشغله داشتم. برای همین گفتم به او بگویید فردا به سفارت بیاید تا با هم صحبت کنیم. ولی چون ممکن بود در آن‎جا او را بشناسند، نمی‎خواست به آن‎جا بیاید. بنابراین پیغام داد به قدیری بگویید خداوند هر در بسته‎ای را می‎گشاید و من به محض گرفتن این پیغام گفتم، او را به داخل راهنمایی کنید. به استقبالش رفتم. او جوان قدبلندی بود. خواستم خودش را معرفی کند. گفت من ادواردو آنیلی هستم. من بدون آن‎که انتظار جواب مثبتی داشته باشم، پرسیدم شما با آن خانواده معروف آنیلی نسبتی دارید؟ گفت بلی، من پسرش هستم. گفتم تو اگر واقعا پسر آنیلی هستی پس چرا با این موتور دست دوم آمده‎ای؟ گفت این مال نگهبان‎مان است و من با این آمده‎ام تا شناخته نشوم. من مصاحبه شما را دیدم و مسلمان هستم. گفتم چه زمان مسلمان شدی؟ گفت چهار سال قبل. شرح مسلمان شدنش را گفت. می‎خواست که با هم دوست باشیم. از آن به بعد هر وقت که به شهر رم می‎آمد – منزلش در شهر تورینو بود – به من هم سر می‎زد. بعد از چند جلسه که با هم بودیم، شیعه شد. وقتی برایش راجع به تشیع توضیح دادم، خوشش آمد. بعد از شیعه شدن و ذکر شهادتین در نزد آقای فخرالدین حجازی، نام او را "مهدی ” گذاشتیم. بار اول که به ایران آمد، خدمت حضرت امام (ره) رفت. در آن ملاقات، حضرت آیت‎ا… خامنه‎ای، آقای هاشمی، سیداحمد خمینی و فخرالدین حجازی حضور داشتند و این دوست ایرانی ما که الان در مشهد است و نمی‎خواهد اسمش را ببریم و دوست ادواردو نیز بود، کار ترجمه را بر عهده داشت. این دوست مشترک‎مان بعد‎ها گفت که بعد از دیدار با امام به نماز جمعه رفتیم که ادواردو در صف اول بود. بنابراین من پیگیری کردم تا عکس‎‎‎ها و فیلم‎‎های مربوط به آن نماز را که ادواردو در آن حضور داشت، پیدا کنم. بعد از پخش فیلم و عکس‎‎های نماز جمعه، ایتالیایی‎‎ها موضوع را انکار کردند و روزنامه‎‎های اصلاح‎طلب هم همین‎طور. این همسویی آن‎‎ها در این زمینه با غرب شگفت‎انگیز است. البته از کسانی‎که می‎خواهند جوانان ما از دین دور شوند و حکومت دینی نباشد و الگوی‎شان نیز جوامع غربی است، بعید نیست.

در این سفر او به مشهد، برای زیارت امام‎رضا رفت. وقتی یکی از دوستان او را به یک شهربازی که به‎تازگی در آن‎جا ساخته شده بود برد، به او گفت که مراقب باشید که مشهد جنبه مذهبی خودش را حفظ کند؛ چراکه لاییک‎‎ها برای آن‎که جنبه مذهبی شهر‎های مذهبی را بگیرند، مراکز تفریحی متعددی در آن‎جا ساختند؛ به‎طوری که در اذهان جنبه تفریحی این شهر‎ها برجسته‎تر از جنبه مذهبی آن شد. مراقب باشید مشهد هم دچار این بحران نشود. در آن‎جا به‎شدت تحت تأثیر زیارت قرار گرفته بود و می‎گفت که من وجود امام رضا را حس می‎کردم. وقتی از او پرسیدم از امام رضا چه‎چیزی خواستی؟ گفت: خواستم که از خدا بخواهد که قلب پدرم را نسبت به من مهربان کند.»


فشارهای وارده بر ادواردو


حسین عبداللهی از صمیمی ترین دوستان ایرانی ادواردو، فشارهای وارد شده به ادواردو از سوی خانواده اش را غیرقابل باور توصیف می کند. او می گوید: "ادواردو تحت فشار اقتصادی بسیار زیادی قرار داشت. خانواده آنیلی وی را به صورت کامل از لحاظ اقتصادی تحریم اقتصادی کرده بودند. به گونه ای که وی حتی برای تاکسی سوار شدن پول نداشت." حسین می گوید: "یک روز با ادواردو به نمایندگی هواپیمایی ایران ایر در ایتالیا رفتیم تا برای ادواردو بلیط سفر به ایران تهیه کنیم. کارگزار ایتالیایی شرکت ایران ایر گفت که من نمی توانم برای ادواردو بلیط بخرم. پس از مشاجره بسیار با وی مشخص شد که منشی پدر ادواردو با آن کارمند تماس گرفته بود و به وی دستور داده بود، حق ندارد برای ادواردو بلیط صادر کند."

تصویر ادواردو و حسین عبداللهی

خانواده آنیلی برای آنکه ادواردو را از ارث محروم کنند، سعی زیادی در دیوانه جلوه دادن وی داشتند. به همین منظور وی را در یک بیمارستان روانی بستری کردند که به گفته خود ادواردو همه اعضای آن یهودی بودند. ادواردو می ترسید که در آن تیمارستان وی را تحت درمان های شستشوی مغزی قرار دهند و حتی یک بار از آنجا فرار کرده بود.

خودکشی یا شهادت؟!

ادوارد، جانشین بزرگترین سرمایه‌دار ایتالیا و فرزند آنیلی‌ها، از بسیاری از اسرار کشورش و سازمان‌های مافیایی و صهیونیستی آگاه بود و اکنون با مسلمان شدن و طرفداریش از انقلاب اسلامی بسیار خطرناک می‌نمود؛ به ویژه آنکه علیه سلمان رشدی در ایتالیا فعالیت می‌کرد، جنایت صهیونیست‌ها را در فلسطین اشغالی محکوم می‌نمود و برای این کارها حتی با نخست وزیر و رییس جمهور ایتالیا هم تماس تلفنی می‌گرفت. وی نگران سوء‌قصد از سوی صهیونیست‌ها بود و به رایزن مطبوعاتی ایران در ایتالیا گفته بود که «آن‌ها سرانجام او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند کشت و آن جنایت را به خودکشی، حادثه نابهنگام و یا بیماری نسبت خواهند داد.» حتی او را به زور و به صورت پنهانی در بیمارستانی ویژه میلیاردرها در نزدیکی مرز سوییس که همه پزشکان و پرستارانش یهودی بودند، بستری کرده بودند. سرانجام، همان‌گونه که خود ادواردو پیش‌بینی کرده بود، در ۲۵ آبان ۱۳۷۹ در ماجرایی ساختگی و در سن ۴۶ سالگی او را به شهادت رساندند؛ وی در آن روز برای انجام کارهای روزانه خود از منزل خارج شده بود. پیش از بیرون رفتن، به آشپز خانواده سفارش غذای دلخواهش که از گوشت حلال بود، داد، اما ساعتی بعد پیکر بی‌جان او در کنار رودخانه و زیر پل بزرگ رومانو پیدا شد. در آن روز، فرانکلینی، معاون شبکه حمل و نقل تورینو ساوونا، به هنگام گشت‌زنی روزانه‌اش، به فیات کرومای خاکستری ‌رنگی برخورد که روی پل رومانو بدون سرنشین پارک شده بود؛ چراغ راهنمای ماشین روشن بود و درها قفل نشده بودند. او ابتدا فکر می‌کند که خودرو دچار نقص فنی شده و راننده آن به تعمیرگاهی در همان نزدیکی رفته است، اما هنگامی که کارکنان تعمیرگاه از مراجعه چنین شخصی اظهار ناآگاهی می‌کنند، فرانکلینی پی می‌برد که باید اتفاق بدی افتاده باشد. وی به محل خودرو بازمی‌گردد و به آرامی از نرده‌های پل به پایین نگاه می‌کند. جسد مردی را در ارتفاع یک و نیم متری می‌بیند که با صورت بر روی زمین افتاده است. بی درنگ کلانتری محل را خبر می‌کند. ساعت ۱۱ ماموران کلانتری بالای سر جسد می‌رسند؛ چهره‌اش در اثر ضربه به سختی زخمی شده بود، ولی با کارتی که در جیب کتش بدست می‌آید، ادواردو شناسایی می‌شود. ظاهراً، مزدوران اسراییل وی را کشته و از روی پل به پایین پرت کرده بودند. دادرس پرونده بدون کالبدشکافی جسد، یک روز پس از جنایت، مرگ وی را خودکشی اعلام کرد و او را در آرامگاه آنیلی به خاک سپردند. موضوع مرگ وی تا چند روز در را‌س اخبار قرار گرفت و هزاران پایگاه اینترنتی، روزنامه و شبکه تلویزیونی درباره درگذشت او خبرهایی را پخش کردند. این رسانه‌ها، ادواردو را فردی حساس، گوشه‌گیر، خجالتی، معتاد و بیمار توصیف کردند، اما در میان انبوه خبرهای پخش شده، خبری از انجمن اسلامی دانش آموختگان ایرانی در ایتالیا منتشر گردید که ادواردو را مسلمانی «شیعه انقلابی» معرفی می‌کرد و یادآور می‌شد که مزدوران صهیونیست وی را به شهادت رسانده‌اند. با وجود ارسال این خبر برای رسانه‌های گوناگون، هیچ‌کدام حتی اشاره‌ای هم به آن نکردند.

رد دلایل ساختگی برای مرگ ادورادو

پلیس ایتالیا مرگ ادواردو را خودکشی تشخیص داد و علت آن را استفاده بیش از حد از مواد مخدر اعلام کرد. اما دلایل روشنی وجود دارد که حاکی از قتل ادورادو است. در ادامه به ذکر این دلایل می ­پردازیم:

1) نخست اینکه ادواردو به هیچ وجه معتاد نبود و حتی در مواردی مشاهده شده است که با دوستان و نزدیکانش که از مواد مخدر استفاده می­ کردند، ساعت ­ها گفت و گو می­ کرد تا آن­ها را از این کار بازدارد. دکتر قدیری ابیانه در وبلاگ شخصی خودش درباره یک مورد از تلاش ­های اینچنینی ادواردو می­ گوید: "در سفری که ادواردو به ایران داشت، با برادر یکی از دوستان ما که معتاد بود کلی صحبت کرد و خیلی تلاش کرد تا او را با منطق و استدلال از مصرف مواد مخدر منصرف کند." به هیچ وجه منطقی به نظر نمی­رسد که چنین فردی به دلیل استفاده بیش از حد از مواد مخدر خودکشی کند."

2) در اسلام خود کشی به شدت منع شده است. ادواردو شخصی به شدت آرمان­گرا بود که حتی مایل نبود برای کاستن از فشارها و تهدیدات، به صورت مصلحت­آمیز اعلام کند که از اسلام روی برگردانده است. هدف وی شناساندن اسلام به مردم ایتالیا و غربی­ها بود. چنین فردی چگونه می­تواند خودکشی کند؟ خودکشی اقدامی است که افراد بی­دین و کسانی که به آخر خط رسیده­اند، انجام می­دهند. این در حالی است که ادواردو به فردی کاملا معتقد تبدیل شده بود و هنوز در ابتدای راه بود و کارهای زیادی برای انجام دادن داشت.

3) آشپز ادواردو می‎گوید صبح روزی که وی به قتل رسید، نوع غذای ناهارش را مشخص کرده بود. حال این سوال مطرح می­شود کسی که قصد خودکشی داشته باشد، چرا باید برای دو یا سه ساعت بعدش سفارش غذا بدهد. همچنین ادواردو در صبح روز حادثه با دایی خود به صورت تلفنی مکالمه کرده بود و به گفته دایی ادواردو هیچگونه مورد مشکوکی در میان صحبت های وی به چشم نمی خورد و وی کاملا عادی صحبت می کرد. همچنین ادواردو هیچگونه یادداشتی مبنی بر تصمیمش برای خودکشی از خود به جای نگذاشته بود.

4) حسین عبداللهی با اشاره به برنامه های بلندمدت ادواردو می گوید: "ادواردو می گفت می خواهم به ایران بروم و پناهنده سیاسی شوم و در قم به تحصیلاتم ادامه دهم." محمد عبداللهی نیز می گوید: "یک هفته قبل از آنکه ادواردو فوت کند، با هم نشسته بودیم و سوره بنی اسرائیل را به زبان ایتالیایی می خواندیم. ادواردو به من گفت می خواهد زبان عربی را فرابگیرد تا بتواند بهتر قرآن را درک کند. بدیهی است که فردی که برنامه های بلندمدت برای زندگی خود دارد و اهداف والایی را دنبال می کند به هیچ وجه دست به خودکشی نخواهد زد.

5) مورد مشکوک دیگری که درباره شهادت ادواردو وجود دارد این است که هیچ­ گونه بررسی تکمیلی در مورد نحوه قتل او انجام نشد. جسد وی کالبد شکافی نشد و مرگ وی فوراً خودکشی جلوه داده شد. حتی قبل از آنکه پلیس مرگ وی را به صورت رسمی خودکشی اعلام کند، برخی روزنامه­ ها خبر خودکشی پسر رئیس کارخانه فیات را چاپ کردند و ذهن مردم را کاملا به سمت گزینه خودکشی سوق دادند. جسد وی نیز تا ظهر فردای روز حادثه به خاک سپرده شد تا فرصت برای هیچ گونه تحقیقی مهیا نباشد.

6) پس از مرگ ادواردو سانسور مطلقی درباره مسلمان بودن، عقاید و حتی سفر وی به ایران انجام شد. اظهارنظرهای روزنامه­ های ایران به ویژه انجمن اسلامی فارغ التحصیلان ایتالیا درباره احتمال قتل وی به هیچ­وجه بازتاب داده نمی­شد. در حالی که خانواده آنیلی یکی از بزرگترین خانواده­ های ایتالیا است و کوچکترین اظهارنظری درباره این خانواده به سرعت منعکس می­ شود، به نحوی که نخست وزیر ایتالیا درگذشت ادواردو را به خانواده آنیلی تسلیت گفت و قبل از بازی ایتالیا و انگلستان، ورزشگاه یک دقیقه به احترام ادواردو سکوت کرد. همچنین پس از مرگ ادواردو تمامی اسناد و شواهد مربوط به فعالیت­ ها و زندگی وی جمع ­آوری شد و حتی فیلم مستندی که توسط وی ساخته شده بود و در آرشیو کانال 1 ایتالیا بود، از آرشیو این کانال خارج شد.

7) چند سال پس از قتل ادواردو، یکی از دوستان بسیار نزدیک وی به نام لوکا کائتانی لواتلی نیز با همین سناریو به قتل رسید. او دوست ادواردو بود و با وی به ایران آمده و در ایران شیعه شده بود. لوکا نیز یکی از نجیب زادگان ایتالیایی بود. پدر لوکا به سلطان شراب ایتالیا معروف بود و خانوده­اش از سرشناس­ترین خانواده­های این کشور به حساب می­آمدند. با توجه به سرنوشت مشابه او با ادواردو، به نظر می­رسد تاکتیک "خودکشی سازی" یکی از تاکتیک­ های اصلی برای از بین بردن چنین جوانانی است که حاضر نیستند در جهالت باقی بمانند.

8) دکتر مارکو باوا یکی از دوستان صمیمی ادواردو بود که به نحوه زسیدگی به پرونده ادواردو اعتراض کرد. وی در سال 2001 نامه ای به شورای عالی قضایی ایتالیا نوشت و در آن ضمن انتقاد از فرآیند رسیدگی به پرونده ادواردو، علت عدم استفاده از آدمک انسانی برای بازسازی صحنه خودکشی را جویا شد. به عقیده وی شواهد موجود درباره لباس ها و کفش ادواردو، خودکشی را تایید نمی کنند. وی همچنین عدم انجام کالبدشکافی را غیرقابل قبول خوانده بود.



فیلم بخشی از استدلالات دکتر مارکو باوا مبنی بر به قتل ادواردو

برداشت شهید ادواردو آنیلی از سوره کهف



از این (آیات) واضح است که آخرین پیامبر (سلام بر او) محمد [ص] است،
زیرا که آخرین قوانین الله است که به زمین قبل از روز جزا (قضاوت جهانی) نازل شده و خواهد شد. 
بنابراین بعد از اسلام دین جدیدی نخواهد آمد. 
هشام عزیز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد