سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار وگزارشات سیاسی و اقتصادی و تحلیل

با هم تاریخ بخوانیم مسئولیت‌پذیری فاصله بدبختی و خوش‌بختی ایران است! خواندن این مطلب را به این خاطر توصیه می‌کنیم که شاید اثبات کند، حقیقتا تاریخ درس‌آموز است؛ درس‌هایی درباره دلیل بدبخت شدن کشورها، دلیل در جا زدن‌ها و جلو نرفتن‌ها و مشکلاتی که هنوز حل نشده‌اند.
آنچه خواهید خواند، برداشت‌های شخصی از مرور رخدادهای تاریخی در چنین روزی است. این برداشت شخصی می‌تواند ناقص و اشتباه بوده و یا با آنچه شما به آن اعتقاد دارید، متفاوت باشد. به گزارش «تابناک»، وبسایت «تاریخ ایرانیان در این روز» مجموعه‌ای است از مطالبی که روزنامه‌نگاری خوش ذوق درباره تاریخ ایران و جهان در هر روز منتشر می‌کند. جا دارد به دلیل مفید بودن آن و چیزهای فراوانی که از آن آموخته‌ایم، به مؤلف آن، ادای احترام کنیم. برداشت نخست: مسئولیت‌پذیری فاصله بدبختی و خوش‌بختی است.امروز سالروز دو رخداد در فاصله زمانی فراوان و در دو جغرافیای گوناگون است که در کنار هم گذاردن آن‌ها می‌تواند آموزنده باشد.
۱) یک میهن‌دوست آتنی به نام فیلیپیدس Philippidess پس از آگاهی از تصرف جزیره «اوبوآ» به دست نیروی دریابرد ایران و پیاده شدن طلیعه این نیرو در «آتیکا» و دشت ماراتن، ۲۴۰ کیلومتر فاصله آتن تا اسپارت را در دو شبانه روز دوید تا از سران اسپارت بخواهد که نیروی کمکی به آتن بفرستند. وی دوم سپتامبر سال ۴۹۰ پیش از میلاد به اسپارت رسید و درخواست خود را مطرح ساخت. فیلیپیدس از جانب کسی مأموریت نداشت و حس میهن‌دوستی، او را به دویدن ۲۴۰ کیلومتری وادار کرده بود و همین کار ـ در تاریخ ـ بر اهمیت عمل او افزوده است. ۲) دوم سپتامبر سال ۱۹۸۷ محاکمه یک جوان نوزده ساله آلمانی به نام ماتیاس روست Mathias Rust که سه ماه و نیم پیش از آن (نوزدهم ماه می‌) با یک هواپیمای یک موتوره سسنا از مرز شوروی گذشته و پس از ۶۴۰ کیلومتر پرواز در میدان سرخ مسکو فرود آمده بود، در دادگاه این شهر آغاز شد؛ ماتیاس این هواپیمای کوچک را کرایه کرده و از هلسینکی پایتخت فنلاند به پرواز درآمده بود. پرواز این هواپیما از مرز تا کنار دیوارهای کرملین ـ که نشان دهنده ضعف شوروی بود ـ باعث شگفتی جهانیان شد که با به یاد آوردن موضوع ساقط کردن هواپیمای جاسوسی «یو _ ۲» آمریکا و جت مسافربری کره جنوبی، دفاع شوروی را خلل ناپذیر می‌پنداشتند. ضعف شوروی در آن روز، ناشی از نداشتن وسائل رهگیری و دفاع هوایی نبود، بلکه در بی‌اعتنایی و سهل‌انگاری کارکنان مربوط بود که نشان می‌داد، نظام وقت آن کشور به دلیل کاهش انگیزه و عدم دلسوزی ملی در یک رخوت و سستی قرار گرفته بود. در تاریخ سال‌های اخیر ایران، نمونه‌های جالبی از این احساس مسئولیت هست که کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ برای نمونه، «دریاقلی سورانی» اوراق‌فروشی آبادانی در آبان ماه ۱۳۵۹ در آغاز جنگ تحمیلی، ۹کیلومتر را در شب و با دوچرخه‌ای کهنه رکاب زد تا مانع غافلگیری نیروهای ایرانی و سقوط آبادان شود. عجیب نیست اگر ادعا شود احساس مسئولیت یک نفر بر سرنوشت جنگ بین دو کشور، تأثیر قطعی داشته است. رفتار آن شهید غریب را مقایسه کنید با برخی مسئولینی که اشتباهاتشان را با دلیل و روشن به آنها نشان می‌دهی و ... . برداشت دوم: اقتصاد ایران از شهید بهشتی تاکنونآیت‌الله دکتر بهشتی در مصاحبه اختصاصی با روزنامه اطلاعات که در شماره دهم شهریور ۱۳۵۹ آن روزنامه بازتاب داده شده، گفته بود که دادگاه‌های انقلاب باید هر چه زود‌تر به دارایی افراد که از راه حرام به دست آمده است، رسیدگی کنند. وی در این مصاحبه دیدگاه‌‌های خود را که عمدتا زمینه اقتصادی دارند، اعلام داشته بود که خلاصه برخی نکات آن از این قرار است: ــ صنایع مادر و بازرگانی خارجی باید دولتی باشند (تا هیچ مقامی متهم به واگذاری خارج از ضوابط نشود). ــ کارخانه‌ها و مؤسسات بزرگ را ـ که بیرون از مقوله صنایع مادر هستند ـ می‌توان به صورت تعاونی اداره کرد. اگر تعاونی‌ها تقویت شوند بخش خصوصی (سرمایه‌داران انفرادی) فرصت و زمینه باد کردن (بزرگتر شدن) به دست نمی‌آورند. ــ نیمی از اموال کسانی که مالیات نداده‌اند متعلق به دولت است. ــ اموال رباخواران باید مصادره شود (به جامعه و نماینده آن دولت داده شود). ــ اموال کسانی که از راه بند و بست با مقامات دولتی صاحب کارخانه و... شده‌اند، مال خودشان نیست و متعلق به بیت المال است. ــ کسانی که از راه فروش اراضی موات (بلا استفاده) صاحب ثروت شده‌اند این ثروتشان حرام است. ــ عموم مردم باید امکان کار و فعالیت داشته باشند. از زمان سخنان شهید بهشتی تاکنون، اقتصاد ایران بسیار بزرگ‌تر شده است و به دنبال آن، اقتصاد جهانی تغییرات زیادی هم کرده است؛ اما جالب آنکه مشکلات اقتصاد ایران،‌‌ همان مشکلات سی سال پیش است: فساد ناشی از دسترسی به رانت و امتیازات، بهره بانکی، ندادن مالیات، بیکاری، زمین‌خواری و... . این شاید دلیلی بر این باشد که مشکلات حل ناشدنی فوق ناشی از یک نظام اقتصادی هستند که با وجود تغییر شدید نظام سیاسی کشور همچنان قدیمی و بدون تغییر باقی‌ مانده است. برداشت سوم: اختلافات مذهبی تا چه هنگام، گریبان‌گیر خاورمیانه است؟۱) امام خمینی در اجتماع نمایندگان مردم عجب‌شیر و جوانرود که به دیدار ایشان شتافته بودند، با بیانات مبسوطی که در شماره ۱۵۹۴۲ روزنامه اطلاعات (شهریور ۱۳۵۸) بازتاب آن آمده است، گفته بود که اختلافی میان شیعه و سنی نیست و آن‌ها که با اسلام مخالفند، اختلاف بین شیعه و سنی را عنوان می‌کنند. ۲) تفسیر‌های یکم و دوم سپتامبر ۲۰۰۳ روزنامه‌های جهان درباره ترور آیت الله حکیم و اوضاع عراق بود. برخی مفسران نوشته بودند که این روز‌ها روش تهیه و انتشار اخبار مربوط به رویدادهای عراق، به گونه‌ای است که نشان می‌دهد هدف، گسترش اختلافات مذهبی در عراق است. این مفسران در این موضوع متفق القول بودند که اگر اختلافات مذهبی مردم عراق شدت یابد، نه تنها برقراری امنیت در آن کشور به این زودی و آسانی امکان پذیر نمی‌شود، بلکه دامنه این اختلافات به کشورهای همسایه و سراسر منطقه گسترش خواهد یافت. ۳) احمدی‌نژاد در مکه در اجلاس سران کشورهای مسلمان: دشمنان می‌خواهند جنگ شیعه و سنی راه بیندازند. برداشت چهارم: ما رسانه‌ها و رسانه‌ای‌های بی‌سواد مؤلف در وب‌سایت «تاریخ ایرانیان در این روز» می‌نویسد: «دوم سپتامبر ۲۰۰۴ چاپ دوم و ترجمه اسپانیایی تألیف چهار جلدی تاریخ رسانه‌ها توزیع شد. از مندرجات این کتاب چنین برمی‌آید که (تا آن زمان) ایران تنها کشور جهان بوده است که نظام‌نامه روزنامه‌نگاری نداشته است [تا سال ۲۰۱۰ هم نشده است]». و در توضیح این نظام‌نامه می‌گوید: «نظامنامه روزنامه‌نگاری هر رسانه را تعریف می‌کند و خصوصیات سه نوع روزنامه (حزبی، تخصّصی و جامع = حرفه‌ای) را بیان می‌دارد. «نظام روزنامه‌نگاری» سازمان و برنامه روزنامه را به دست می‌دهد؛ از جمله چه کسی را می‌توان روزنامه‌نگار خواند و شرایط احراز این عنوان چه باید باشد. چه فردی را با چه پیش شرایطی می‌توان به عنوان خبرگیر استخدام کرد. طول ماندن در هر سمت تحریریه (اتاق خبر) و چگونگی ارتقای از خبرگیری به خبرنگاری به دبیری میز و معاونت سردبیر اجرایی و بالاخره سردبیر...». این را بگذارید در کنار کیفیت امروز روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها و البته صدا و سیمای ایرانی؛ مثال هم معدود گزارش‌هایی که ده‌ها خبرنگار خبرگزاری‌های ایرانی از جلسه دبیرکل سازمان ملل در دانشکده وزارت خارجه بیرون دادند، گزارش که نه، حاشیه‌نگاری‌های مبتذل و پر از اشتباه. جالب روایت همین خبرگزاری‌هاست از مشکل خبرنگاران ایرانی که به علت ندانستن زبان خارجه، نمی‌توانستند با مقامات خارجی حاضر در اجلاس عدم تعهد مصاحبه کنند.  صدا و سیما که بدتر و بی‌سوادتر برداشت پنجم: رابطه پلیس و وزارت کشور با دانشکده حقوقیازدهم شهریور ۱۳۳۲ شهربانی دولت زاهدی تصمیم گرفت که آن دسته از افسران این سازمان را که از دکتر مصدق هواداری کرده بودند و شهرت ناسیونالیستی داشتند، ولی دلیل محکمی برای زندانی کردنشان وجود نداشت، اخراج کند و یا در اختیار وزارت کار گذارد که چنین شد. هفت سال بعد، همین شهربانی (پلیس کشور) مجبور شد که برای اصلاح کلانتری‌ها و امنیت شهر‌ها،‌‌ همان افسران را که غیرنظامی شده بودند، با‌‌ همان درجه‌هایی که در اواخر حکومت دکتر مصدق داشتند، به خدمت پلیس بازگرداند و بسیاری از آنان که در دوران بیکاری، از دانشکده حقوق دانشگاه فارغ التحصیل شده بودند، در رأس کلانتری‌های تهران ظاهر شدند و دفعتا رأسای کلانتری‌های پایتخت که پیشتر سرهنگ‌ها بودند، سروان‌ها و ستوان‌ها (عقب افتاده از ترفیع) شدند و شهر را اصلاح کردند و به عربده‌کشی‌ها، جاهل‌بازی‌ها و باج‌خوری‌ها که پس از براندازی ۲۸ امرداد (به دلیل شرکت این قبیل افراد در کار براندازی) شدت یافته و به صورت امری عادی درآمده بود پایان دادند. همین افسران پس از انقلاب، در زمان دولت موقت، مقامات تراز اول شهربانی کشور را بر عهده گرفتند و پلیس ازهم پاشیده را احیا کردند. شایسته‌سالاری و امنیتی که موضوعی مهم است در دوره زاهدی فراموش شده، ولی آیا ما درباره جدا بودن پلیس و وزارت کشور از دانشکده‌های حقوق اشتباه نمی‌کنیم؟

 

 

بانک جهانی در گزارش جدیدی به تداوم عملکرد مثبت اقتصاد ایران در شدیدترین ‌تحریم‌ها و کاهش قابل توجه فقر در ایران اشاره و تصریح کرد: شاخص های بخش سلامت در ایران بالاتر از استانداردهای منطقه ای است.

به گزارش فارس، بانک جهانی در جدیدترین گزارش خود به بررسی کلی وضعیت اقتصادی ایران پرداخته و نوشته است: ایران با تولید ناخالص داخلی 400 میلیارد دلاری در سال 2011 پس از عربستان، دومین اقتصاد بزرگ منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بوده و از نظر جمعیت نیز با داشتن 78 میلیون نفر جمعیت در این منطقه پشت سر مصر ایستاده است.

مشخصات اصلی اقتصاد ایران عبارتند از، دارا بودن منابع عظیم هیدروکربنی، بخش خصوصی کوچک در زمینه کشاورزی و خدمات و حضور قابل توجه دولت در زمینه سرمایه گذاری و تولید. در سال 2007، بخش خدمات (شامل خدمات دولتی) 56 درصد تولید ناخالص داخلی این کشور را به خود اختصاص می داد و 10 درصد نیز سهم بخش کشاورزی بود.

ایران از نظر منابع گاز طبیعی جایگاه دوم و از نظر منابع نفتی جایگاه سوم را در جهان داراست. ایران دومین کشور بزرگ تولید کننده نفت عضو اوپک است که میزان متوسط تولید آن در سال های اخیر حدود 4 میلیون بشکه در روز بوده است. بخش عمده صادرات ایران را نفت و گاز تشکیل می دهد. بنابراین تولید ناخالص داخلی و درآمدهای دولتی این کشور وضعیتی شکننده دارد که با کم و زیاد شدن بهای جهانی نفت کم و زیاد می شود. علیرغم انجام اصلاحات اقتصادی، این وابستگی عمده اقتصاد ایران به نفت هنوز برطرف نشده است.

این گزارش افزود، اقتصاد ایران در حال گذار به سوی اقتصاد بازار محور است. با این حال، دولت ایران همچنان با در اختیار داشتن مالکیت بخش های بزرگ عمومی و نیمه عمومی که بخش عمده ای از بار تولید و اعمال تجاری کشور را بر دوش می کشند، نقش به سزایی دراقتصاد کشور ایفا می کند.

بیش از 60 درصد تولید در کشور توسط بخش دولتی انجام می گیرد. دولت قصد دارد طرح بزرگ خصوصی سازی را در چهارچوب برنامه پنج ساله خود در فاصله سال های 2010 تا 2015 اجرا نماید و هر سال 20 درصد شرکت های دولتی را به بخش خصوصی واگذار کند. اما به نظر می رسد که در این روند، اموال بخش های دولتی اکثرا توسط بخش های شبه دولتی خریداری می شوند.

بخش های مالی نیز تحت سلطه بانک های دولتی قرار دارد. به علاوه، ایران در زمینه کسب و کار در سال 2012 با قرار گرفتن در رتبه 144، مقام های آخری را بین کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا کسب کرده است. در این رتبه بندی تنها کشورهای الجزایر، عراق و جیبوتی از خاورمیانه و شمال آفریقا پایین تر از ایران قرار گرفته اند. با این حال، مقامات ایران استراتژی جدیدی را در سند چشم انداز بیست ساله کشور و برنامه 5 ساله توسعه ایران برای انجام اصلاحات اقتصادی بر مبنای اقتصاد بازار، در پیش گرفته اند.

بر اساس این گزارش رشد اقتصادی ایران در سال 10/2009 با رقم 3.5 درصدی روبرو بود، در حالی که اتخاذ سیاست های محتاطانه اقتصادی نرخ تورم را به حدود 10 درصد کاهش داد.

بانک جهانی در ادامه نوشت: حذف یارانه های دولتی در بخش انرژی و مواد غذایی در دسامبر 2010 علیرغم تحریم های سخت گیرانه بین المللی باعث نشد عملکرد مثبت اقتصاد ایران متوقف شود.

با این حال در سال 2011 رشد اقتصادی ایران حدود 2 درصد کاهش یافت و به دلیل افزایش قیمت انرژی در داخل به دلیل اجرای طرح هدفمند سازی یارانه ها تورم به حدود 20 درصد در سال 2011 رسید. مسئولیت اعلام نرخ تورم در ایران از بانک مرکزی به یک نهاد دیگر واگذار شد که موجب تضعیف اعتبار آمارهای رسمی در زمینه تورم گردید.

بانک جهانی در بحث از چشم انداز اقتصادی ایران نیز تاکید کرد به دلیل تاثیر تحریم ها و کاهش تولید نفت رشد اقتصادی کمتری برای ایران در میان مدت پیش بینی می شود. همچنین افزایش بیش از انتظار نرخ تورم پس از اجرای طرح هدفمند سازی یارانه ها در آینده  موجب کاهش تولید در بخش خصوصی خواهد شد. به دلیل عملکرد نامناسب دولت در  اختصاص سهم بخش صنعت از اجرای طرح هدفمندسازی یارانه ها، این بخش نیز احتمالا برای تطبیق خود با قیمت های بالای انرژی با مشکلاتی مواجه خواهد بود.

این گزارش افزود شاخص های اجتماعی کشور نسبت به استانداردهای منطقه ای در وضعیت مطلوب تری قرار دارند. در نتیجه تلاش های دولت برای ایجاد دسترسی به آموزش و سلامت، اکثر شاخص های توسعه انسانی به میزان قابل توجهی ارتقا یافته اند. تمام کودکان در سن رفتن به مدرسه در مدارس ابتدایی ثبت نام شده اند و میزان ثبت نام کودکان در مدارس مقطع راهنمایی از 66 درصد در سال 1995 به 84 درصد در سال 2009 رسیده است.

در نتیجه نرخ جوانان باسواد از 77 درصد به 99 درصد در طی همان دوره زمانی رسیده است که در زمینه رشد تعداد دختران باسواد، عدد بسیار قابل توجهی به شمار می رود.  می توان این گونه نتیجه گرفت که ایران در دستیابی به اهداف توسعه هزاره در زمینه رفع تبعیضات جنسیتی گام هایی اساسی برداشته است.

در طی سال های گذشته، زنان ایرانی نقش فعال تری را در بخش اقتصادی ایفا کرده اند، هر چند که مشارکت آنها در بازار و میزان به کار گیری آنها در مشاغل مختلف همچنان به اندازه مردان نبوده است. عملکرد بخش سلامت نیز در طی بیست سال گذشته به نحو شایانی بهبود یافته است. نرخ مرگ و میر کودکان زیر 5 سال از 65 مورد در هر 1000 کودک در سال 1990 به 27 مورد در سال 2009 رسیده است.

به همین نحو، در همان بازه زمانی میزان مرگ و میر مادران در هر 100 هزار تولد از 150 به  30 کاهش پیدا کرده است. شاخص های بخش سلامت در ایران معمولا بالاتر از استانداردهای منطقه ای هستند. دلیل این موفقیت را می توان ارائه موثر خدمات بهداشت و درمان اولیه دانست که تقریبا نتایج درمانی متعادلی را در زمینه شاخص های سلامت بخش های شهری و روستایی در پی داشته است. طرح توسعه اقتصادی 5 ساله جدید ایران در فاصله سال های 2011 تا 2015 به تمرکز بر سیاست های اجتماعی خود ادامه خواهد داد.

بانک جهانی در مورد طرح هدفمندی یارانه ها نیز نوشت دولت ایران اصلاحات اساسی را در زمینه اختصاص یارانه های غیر مستقیم انجام داده که در صورت انجام موفق این اصلاحات، می تواند به نحو موثری در افزایش بهره وری و افزایش فعالیت های اقتصادی تاثیر گذار باشد. مجموع رقم یارانه اختصاص یافته در سال 2008/2007 حدود 27 درصد تولید ناخالص داخلی ایران بوده است (تقریبا 77.2 میلیارد دلار).

دولت تصمیم گرفته که ضمن اصلاح روش اختصاص یارانه ها، با افزایش دادن قیمت فرآوردهای نفتی، آب، برق، نان و تعداد دیگری از کالاها، رقمی را به عنوان یارانه به صورت مستقیم به شهروندان پرداخت نماید. برآوردهای اولیه نشان می دهد که برنامه دولت در مورد پرداخت مستقیم یارانه ها به همراه اجرای طرح اصلاح قیمت کالاهای اساسی، به میزان قابل توجهی موجب کاهش فقر و نابرابری درآمدی در کشور شده است.

با این حال، برنامه دولت در زمینه کمک به بخش صنعت که قرار بود 30 درصد از درآمد اجرای این طرح به این بخش اختصاص داده شود، به دلیل بیش از پیش بینی بودن مبلغ رایانه های نقدی پرداخت شده، پیشرفت چندان خوبی نداشته است.

بانک جهانی در مورد تحریم ها نیز تصریح کرد تحریم های اخیر اعمال شده علیه ایران در فاصله دسامبر 2011 تا فوریه 2012 هزینه انجام فعالیت های اقتصادی را در ایران افزایش داده و موجب محدود شدن دسترسی به سرمایه گذاری مستقیم خارجی و فن آوری های پیشرفته شده است. تجارت بین المللی و مبادلات مالی این کشور با سایر کشورهای جهان نیز دچار مشکل شده است.

تحریم های شورای امنیت سازمان ملل شامل ممنوعیت ارائه خدمات مالی و صادرات کالاهای مرتبط با برنامه های هسته ای و نظامی ایران بوده است. در ژانویه 2012، دولت آمریکا تحریم های جدیدی را شامل ممنوعیت موسسات مالی کشورهای مختلف از همکاری با بانک مرکزی ایران به تصویب رساند. به علاوه، اتحادیه اروپا نیز با اعمال تحریم واردات نفت از ایران موافقت کرده که بر اساس آن از ابتدای جولای سال جاری هیچ قرارداد جدید و یا تحویل محموله نفتی ای نمی تواند بین ایران و یک کشور اروپایی صورت پذیرد.
 
 
متن پیش رو، ویراسته‌ی گفتاری است از استاد حسن رحیم‌پور (اَزغَدی) که اردیبهشت‌ماه ‌۹۰ در هیئت تخصصی «مفهوم‌شناسی و مبانی نظری تروریسم» همایش بین‌المللی «ائتلاف جهانی علیه تروریسم برای صلح عادلانه» ارائه شد.

مشرق---- ۱. امروز، بیش از هر وقت دیگر، به تعریفی دقیق از "تروریسم" نیازمندیم؛ چون درست در لحظه‌ای که ما و شما درباره تروریسم گفت‌وگو می‌کنیم، هزاران هزار جوان مسلمان در زندان‌هایی که مستقیم یا با واسطه، متعلق به ارتش‌های اشغال‌گر آمریکا، ناتو و "صهیونیسم" است، با برچسب "تروریسم"، شکنجه می‌شوند و زنان و مردان جوان مسلمان، به دست رژیم‌های دیکتاتور، سکولار و دست‌نشانده از مراکش تا اردن، بحرین، یمن و سایر حکومت‌های دست‌نشانده، به ‌نام "تروریست" و به جرم مبارزه با استبداد و امپریالیسم، شکنجه می‌شوند. هم‌چنین گروه‌هایی که ارتش‌های اشغال‌گر غربی در عراق، افغانستان، پاکستان، لبنان، سوریه و... سازماندهی کرده‌اند، هم‌زمان مشغول ترور مردم بی‌گناه در کوچه و خیابان هستند و این ترورها را به ‌نام "اسلام" می‌نویسند.
مدتی پیش، وقتی رسانه‌های غربی به ‌طور ناگهانی اعلام کردند اسامه ‌بن‌لادن را در پاکستان کشتند، به پروژه‌ای فکر کردم که غرب از سپتامبر ۲۰۰۱ آغاز کرد و در ظرف یک‌ دهه تا امروز، میلیون‌ها انسان را به خاک و خون کشید. در دهه‌ی گذشته، شاهد سناریویی تروریستی و وحشیانه علیه اسلام و مسلمین بودیم. ترور "اسلام" و ارعاب "مسلمین"، هدف پروژه ۱۱ سپتامبر تا امروز بوده است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، خطر ریزش و فروپاشی رژیم‌های دیکتاتور، سکولار و دست‌نشانده‌ی غرب در جهان اسلام، از شمال آفریقا تا خلیج فارس و از شرق آسیا تا آسیای میانه به ‌وجود آمد و احتمال برافروختن انقلاب‌های اسلامی زنجیره‌ای پدیدار شد؛ انقلاب‌هایی به ‌نام خدا، نه با رویکرد سوسیالیستی، نه لیبرالیستی و نه ارتجاع مذهبی.
وقتی خطر این انقلاب‌ها جدی شد، پس از فروپاشی کمونیسم، "اسلام" را به ‌مثابه راه رهایی ملّت‌ها، رقیب و آلترناتیو اصلی غرب شناختند؛ پس باید آن ‌را هم سرکوب و هم بدنام می‌کردند.
دو ساختمان در نیویورک به ‌طرز مشکوکی منفجر می‌شود. هیچ دادگاهی تشکیل نشده و هیچ سندی ارائه نمی‌دهند. هم‌چنین تا امروز، به هیچ کمیته‌ی حقیقت‌یاب مستقل و بی‌طرفی، اجازه تحقیق درباره‌ی این مسئله را نمی‌دهند. ناگهان اعلام می‌کنند عامل این انفجارها، شخصی مسلمان بوده که در افغانستان مخفی شده است.
گروهی که غرب و متحدان عرب آن، علیه ارتش شوروی در افغانستان سازماندهی و تجهیز کرده و تا چندی پیش "مسلمانانی خوب" بودند، ناگهان به "مسلمانان بد"، تبدیل می‌شوند و نماینده‌ی اصلی اسلام در سراسر جهان اعلام و معرفی می‌شوند!! آنان را نماینده و سخن‌گوی اصلی اسلام در جهان تعریف کردند و هرگز معلوم نشد که انفجارهای نیویورک چگونه انجام شد و بن‌لادن، چه وقت و چگونه کشته شد! و آیا کشته شد یا مرد و یا هیچ کدام؟ به ‌تازگی یا چند سال پیش؟ ابتدا و انتهای پروژه‌ی ۱۱ سپتامبر، کاملاً مشکوک و مبهم است. نه ابتدا و نه انتهای آن، هرگز شفاف نشده و نخواهد شد. صورت‌ مسئله در رسانه‌های غرب و در سطح جهان، تغییر یافت؛ در ‌ازای دو ساختمان، دو کشور اسلامی را بمباران و اشغال کردند، میلیون‌ها مسلمان را آواره کردند و صدها هزار نفر را کشتند. هم‌چنین ده‌ها هزار زن و مرد مسلمان را زندانی و شکنجه کرده و به آنان تجاوز کردند. غارت منابع ملی و ساختن پایگاه‌های دائمی نظامی را در کشورهای اسلامی، تشدید کردند، بمباران‌های رسمی مردم در مرزهای افغانستان و پاکستان و عراق، همه روزه شد. انفجارهای تروریستی را علیه مردم بی‌گناه در کوچه و خیابان برای سال‌ها و سال‌ها آغاز کردند. کل صورت مسئله را به مسئله‌ی یک گروه و یک شخص تبدیل کرده و فریب رسانه‌ای بزرگ آغاز شد تا آدمیان نپرسند چه اتفاقاتی در کشورهای اسلامی می‌افتد؟
به اسلام، اهانت می‌کنند، قرآن می‌سوزانند، از پیامبر اسلام (ص) کاریکاتور می‌کشند و همه به ‌نام آزادی بیان!! صورت می‌گیرد. ده‌ها هزار مسلمان، شکنجه و تیرباران می‌شوند، حجاب زنان مسلمان اروپایی را ممنوع اعلام می‌کنند. تا ده سال بعد، نه بن‌لادن در افغانستان پیدا می‌شود و نه پس از ده سال، طالبان و القاعده، ضعیف می‌شوند، اما اشغال‌گران هر روز و هم‌چنان آدم می‌کشند.
ناگهان اعلام می‌کنند به ‌روشی تروریستی، توانستیم بن‌لادن را در پاکستان بکشیم و سر تروریسم را زدیم؛ ولی باید به اطلاع مسلمانان برسانیم که بدنه قوی‌تر شده و سرهای دیگری نیز دارد! بنابراین قتل، غارت، اشغال و شکنجه هم‌چنان ادامه خواهد یافت.
شکنجه‌گر یا پلیس بد می‌گوید: «همه‌ی مسلمانان تروریست‌اند»؛ اما پلیس خوب می‌گوید: «نه، همه‌ی مسلمانان تروریست نیستند؛ ولی همه‌ی تروریست‌ها مسلمان‌اند. پس بین مسلمان‌ها نیز آدم‌های خوب پیدا می‌شود». سپس معیاری برای آزمودن و تشخیص مسلمان خوب از مسلمان بد اعلام می‌کنند: ما کشورهای‌شان را اشغال کرده، به ‌ناموس‌شان تجاوز می‌کنیم و منابع ملی آنان را به غارت می‌بریم. اگر تسلیم شدند، استثنائاً "مسلمان خوب" هستند؛ و اگر نه طبق قاعده، "تروریست" هستند.
رژیم‌های دیکتاتور و سکولار وابسته به غرب در مصر، تونس، بحرین، یمن، اردن، مراکش و بعضی دیگر از کشورها در آسیای میانه و خاورمیانه و شمال آفریقا، مشغول شکنجه‌ی مردم و جوانان مسلمان هستند؛ اما هم‌چنان اسلام، "تروریسم" است.
مسلمانان را از شمال آفریقا تا شرق آسیا، از آسیای میانه تا بالکان، بکشید و شکنجه و غارت‌ کنید و در همان حال، آنان را "تروریست" بنامید تا نه ‌تنها تسلیم شوند، بلکه شرمنده نیز باشند و فکر "مقاومت" را به ‌سر راه ندهند، حتی "حکم جهاد" را از قاموس خود، حذف کنند؛ جهادی که برای مهار خشونت، استبداد و امپریالیسم آمده است، باید فلج شود و جهاد قلابی برای مسلمان‌کشی باید احیاء گردد!!
"بنیادگرایی" و "تروریسم" را برای شرمنده‌سازی حریفان سیاسی در سراسر جهان، به برچسب سیاسی تبدیل می‌کنند، نوعی پیش‌داوری ایدئولوژیک و تبلیغاتی برای نشنیدن استدلال و سخنان مسلمانانی که بیش از یک قرن است تحت اشغال، استعمار و استبداد‌های وابسته به غرب می‌باشند.
از ۱۱ سپتامبر تا ترور بن‌لادن، پروژه‌ای را آغاز کردند که به ‌نام آن، میلیون‌ها مسلمان، تا کنون به اشکال گوناگون ترور شده‌اند.
اگر همین امروز، از "تروریسم"، تعریفی دقیق، کالبدشناسانه و مینیاتوری ارائه نکنیم، دستمان از جنبه "سیاسی"، باز است؛ اما از نظر "حقوقی"، بسته خواهد بود. اگر تروریسم را زیر میکروسکوپ بگذاریم، رسانه‌های غرب، همواره تروریسم را به ‌گونه‌ای معنا می‌کنند که طرف مخالف‌ آنان، در هر حال، "تروریست" از آب درآید. هدف‌ آنان ارعاب مخالفان، سرکوب مقاومت‌ها و منفعل‌سازی و شرمنده‌کردن ملت‌هایی است که تحت اشغال قرار دارند؛ هر کس "مقاومت" کند، "تروریست" است.
این شیوه‌ای تروریستی در تعریف "تروریسم" است. تروریسم را چگونه تعریف کنیم که نتوانند آن‌ را از نظر حقوقی، تفسیر به رأی کنند و بتوان آن را در هر دادگاه بی‌طرف، ردیابی، افشاگری و مجازات کرد. امروز، کدام دادگاه بی‌طرف در روابط بین‌الملل وجود دارد؟ دادگاه لاهه؟! این دادگاه فقط برای حاکمان یا دیکتاتورهایی طراحی شده که تاریخ ‌مصرف‌شان برای غرب گذشته است و یا در ‌برابر ارباب سابق، سرکشی کنند و در غیر این صورت، برای تهدیدهای جدید و مخالفان غرب به‌ کار می‌رود. دادگاه لاهه، هنگامی "دادگاه" می‌شود که جورج ‌بوش، تونی ‌بلر و سران صهیونیسم را به اتهام جنایات جنگی و به ‌دلیل قتل ‌عام میلیون‌ها مسلمان در افغانستان، عراق، فلسطین و لبنان به محاکمه بکشاند.
اگر تروریسم را "ارعاب و کشتار افراد بی‌گناه به روش ناجوان‌مردانه" بدانیم، تعریف ما شامل دو قید خواهد بود، خواهش می‌کنم به این دو قید، توجه کنید: "ارعاب و کشتار افراد بی‌گناه" به روش "ناجوانمردانه".
قید اول این است که قربانیان آن با هیچ توجیه قانونی، مستحق مرگ یا وحشت نبودند و قید دوم آن که روش ارعاب و کشتار، "ناجوانمردانه" بوده است. اگر تروریسم، این است، هر مسلمانی می‌داند که این عناوین در شریعت اسلام، همواره جزء محرمات بوده است. قتل نفس و ارعاب مردم و روش غیراخلاقی در مبارزه، سه حرام شرعی و خط قرمز در سنت اسلامی و قرآنی و در مکتب اهل‌بیت پیامبر(ص) است.
۲. روابط کنونی حاکم بر جهان در عرصه‌ی بین‌الملل، "تروریست‌پرور" است. تروریسم دولتی، شیوه اشغال‌گران است و بدین وسیله فرهنگ "ترور" را جهانی کرده‌اند. "تروریسم دولتی"، منشأ "تروریسم ضد دولتی" می‌شود. تروریسم امپریالیستی اشغال‌گرانه آمریکا، ناتو و اسرائیل در جهان، بسترسازی برای "تروریسم بین‌الملل" بوده است. قوانین بین‌الملل و قطع‌نامه‌ها و ترکیب شورای امنیت را یک‌ طرفه، ناقص و غیرمنصفانه بسته‌اند و به همین شیوه نیز اجرا می‌کنند. توزیع قدرت در نهادهای بین‌المللی، ناعادلانه، جانب‌دارانه و تروریست‌پرور است.
وقتی توزیع قدرت، غیرمنصفانه باشد، روش‌های مقاومت علیه "قدرت" به ‌سوی خشونت، تمایل پیدا می‌کند و قدرت، "ضد قدرت" را می‌پروراند.
تا وقتی آمریکا و ناتو هر زمانی و به هر سرزمینی که بخواهند هجوم می‌آورند، تا وقتی مسلمانان از چچن و کشمیر تا بالکان و بوسنی تحت ستم و تحقیراند، تا وقتی رژیم‌های وابسته به غرب، مشغول دیکتاتوری و شکنجه جوانان مسلمان هستند، نبرد و مبارزه، ادامه خواهد یافت؛ هر چند نامش را "تروریسم" بگذارید. هیچ ‌کس به ‌سبب یک نام، از حق خود دست نمی‌کشد. در ‌این میان، تنها تروریست‌های واقعی‌ هستند که سوء‌استفاده می‌کنند و سوار بر موج خون و خشونت به پیش می‌روند؛ بمباران دائم مردم پاکستان و افغانستان، شکنجه‌ نهادینه‌شده صهیونیست‌ها علیه فلسطینی‌ها، جنگ‌های تجاوزگرانه‌ی شش دهه‌ی گذشته علیه لبنان و مصر و سوریه و اردن توسط صهیونیست‌ها و ارتش‌های غربی، اشغال و کشتار و غارت و شکنجه در عراق و افغانستان و آن چه ارتش‌های غربی در لیبی و سپس سوریه انجام می‌دهند و هم‌چنین بمب‌گذاری‌های خیابانی در عراق و پاکستان علیه مردم بی‌گناه که تا قبل از این هرگز سابقه نداشته است.
مردم شیعه و سنی در عراق و افغانستان، بیش از هزار سال است که در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند؛ ولی تنها ده سال است که در مساجد و حسینیه‌ها بمب منفجر می‌شود؛ دقیقاً از تاریخی که ارتش‌های غربی وارد عراق و افغانستان شده‌اند. در هزار و اندی سال گذشته، مگر ما شیعه و سنی نداشتیم؟ مردم مسلمان هزار سال است که در کنار یکدیگر زیسته‌اند؛ ولی ناگهان بمب‌گذاری‌های تروریستی در کوچه و خیابان و بازار آغاز شد.
نظام بین‌الملل و بافت شورای امنیت نیز بر بنیان ارعاب و تروریسم بنا شده است. وقتی "حقّ وتو" را به دارندگان سلاح کشتار جمعی و بمب اتم می‌دهند، همه باید بفهمیم که "فرهنگ ترور" بر جهان، حاکم است؛ یعنی هر کشوری که قدرت کشتار بیش‌تر دارد، در یک طرف و بقیه، همه‌ی ملّت‌ها و دولت‌های جهان در طرف دیگر ترازو قرار می‌گیرند.
مگر "فرهنگ ترور" چیست؟ توزیع قدرت جهانی، نه براساس دموکراسی جهانی، بلکه بر اساس مالکیت بمب اتم؛ این همان فرهنگ ترور است.
۳. فرهنگ سیاسی مدرن غرب، نوعی "بنیادگرایی ماتریالیستی تروریست‌پرور" است. فرهنگ سیاسی مدرن غرب، ارزش‌های سکولار، از اساس، خشونت‌ساز است؛ و روش‌های غیراخلاقی را در سیاست، موجّه کرده است. به نقطه‌ی آغاز سیاست مدرن در غرب باز گردیم، به لحظه‌ای که سیاست و قدرت، "سکولاریزه" و دنیوی شد. به کلمات امثال «ماکیاولی» و «هابز»، پدران فلسفه‌ی سیاسی سکولار و مدرن، توجه کنید که چه طنین وحشیانه و خشنی دارد. یکی، از مناسبات سیاسی و انسان، "قداست‌زدایی" کرد و دیگری، انسان را ذاتاً گرگ انسان نامید. این، آغاز فرهنگ ترور در عصر مدرن و آغاز تئوریزه‌ شدن "خشونت در سیاست" است. شعارهایی از این قبیل که "سیاست بین‌الملل، علم است و از اخلاق، جداست یا سیاست از شریعت الاهی جداست"، نطفه‌ی تروریسم را بست.
"تروریسم مدرن"، روزی متولد شد که ماکیاولی در کتاب شهریار نوشت: «طریق عمل سیاسی بیش از دو راه ندارد: یکی، رفتار منطبق با قوانین و اخلاق که ویژه‌ی انسان است؛ ولی موفق و کارآمد نیست و شهریاران جهان را به هدف نمی‌رساند و دیگری، از راه اعمال زور و ترس که طریق حیوانی است؛ ولی چون شهریاران را به هدف می‌رساند، باید آن‌ را برگزید».
ماکیاولی می‌گوید: «همه می‌دانند که چه نیکوست صاحبان قدرت در جهان، صادق در گفتار و درست‌کردار در رفتار و وفادار به پیمان‌ها باشند، ولی با این شیوه‌ها نمی‌توان به قدرت رسید و در قدرت ماند. قدرت‌های اصلی در اختیار کسانی می‌ماند که با نیرنگ و دروغ پیروز شوند. به‌ خصوص، در تغییر‌دادن حالت و قیافه برای ریاکاری و سخن‌گفتن در مذمّت کاری که می‌کنند، باید مهارت کافی داشته باشند.»
هم‌چنین او به صاحبان قدرت و رسانه در غرب آموخت که علیه تروریسم و به نفع صلح و به نفع دموکراسی و آزادی شعار دهند و در همان حال، "تروریسم" را در دنیا رایج و نیز دموکراسی‌های مردمی را سرکوب کنند.
ماکیاولی می‌گوید: «پادشاه مآل‌اندیش می‌داند که هیچ پادشاهی برای بدقولی خود ضرر نکرده است. شهریاران جهان نباید بر سر قول و عهدها بمانند، بلکه باید ترس را چنان عاقلانه مستقر کرده که بتوانند ملّت‌ها را کنترل کنند. با ترس می‌توان بر بشریت حکومت کرد، نه با محبّت».
فرهنگ "سیاست مدرن" در غرب، فرهنگ "تروریست‌پرور" است، این فرهنگ بود که بمب هسته‌ای و شیمیایی و میکروبی منفجر ‌کرد. در جهان به ‌اصطلاح مدرن، التهاب و بی‌ثباتی و ناامنی به‌طرز بی‌سابقه‌ای در تاریخ بشر، نهادینه شده است. هر لحظه امکان دارد بمبی در گوشه‌ای از دنیا منفجر شود یا هر شبی ممکن است هواپیماها و تانک‌های اشغال‌گران وارد خانه‌ی شما شوند.
هم "قتل و ارعاب بی‌گناهان" و هم "روش‌های ناجوان‌مردانه" که دو قید "تروریسم" بوده، تحقق یافته است. به ‌جای آن که به دنبال جوجه‌تروریست‌ها بگردید، در پی "پدران تروریسم" باشید.
تبعیض در مواجهه با جنبش‌های کنونی مردم مسلمان در شمال آفریقا و خاورمیانه را بنگرید. در سوریه، ناگهان غرب، طرف‌دار حقوق مردم می‌شود. در مصر، تونس، اردن، بحرین، یمن، مراکش و الجزایر، غرب در کنار حکومت‌ها و علیه مردم است، اما در لیبی، وارد عملیات نظامی می‌شود. این در حالی است ‌که حکومت لیبی سال‌هاست که دیگر انقلابی نیست و مواضع ضد ‌غربی ندارد. تسلیم شده و حتی حاضر شده بود که اسرائیل را به رسمیت بشناسد، ولی در بحرین و یمن، غرب به نفع حکومت و علیه مردم، به دست‌نشانده‌ی خود در رژیم آل‌سعود و رژیم بحرین، دستور جنگ و حتی اشغال نظامی می‌دهد. این تجسم ماکیاولیسم و دامن ‌زدن به خشونت در غرب آسیای اسلامی (خاورمیانه) است.
در فلسفه‌ی سیاسی دنیامحور و غیر‌اخلاقی "مدرن"، اصالت با جنگ است؛ زیرا جنگ آنان را به قدرت و ثروت می‌رساند. "صلح" صرفاً، فاصله‌ی بین دو جنگ است و در اساس، چیزی بیش از آتش‌بسی موقت برای تجدید قوا و سپس جنگ و اشغالی دیگر نیست. اگر یک گام به عقب باز گردیم، به بنیاد هستی‌شناختی و فلسفی ترور می‌رسیم.
۴. "انسان‌شناسی مادی" و "هستی‌شناسی سکولار"، خشونت‌پرور و ذاتاً تروریستی است. وقتی جهان هستی، فاقد مبدأ و معاد الاهی و بی‌ سر و ته دانسته شود، انسان، "بلاتکلیف" شده و زندگی او بی‌معنا و عبث خواهد بود. وقتی زندگی فاقد "معنویت" شود، اخلاق، عدالت و حقوق بشر صرفاً الفاظی تبلیغاتی می‌شوند؛ برخورد ابزاری با کلمات.
در "انسان‌شناسی سکولار"، مسئولیت الاهی و روح الاهی انسان بی‌معنا می‌شود. "اخلاق"، نسبی، شخصی و قراردادی شده و "خودمحوری"، نظریه‌پردازی و توجیه و بلکه تقدیس می‌شود. "قدرت، ثروت و لذّت"، اصالت یافته و "خدا، آخرت و عدالت" به حاشیه می‌رود. "کرامت انسان"، بازی‌چه شده و جان انسان، ارزان می‌شود. نفرت، جنگ و رقابت غیراخلاقی در شخصیت انسان‌ها و در روابط بین‌الملل، اصالت می‌یابد. خدمت به انسان‌ها، احمقانه یا ریاکارانه دانسته می‌شود. "برابری و برادری" رویا گشته و جهان، زشت و بی‌معنا می‌شود، پس چرا انسان، زیبا باشد؟
وقتی "اصالت لذّت و منفعت"، مبنای "علوم ‌انسانی" شده و فلسفه‌ی معطوف به قدرت و ثروت، بنیاد "علوم ‌اجتماعی" و "ایدئولوژی‌های مادی مدرن" شود، "تروریسم"، دقیقا در آن لحظه، متولد شده است.
اما در انسان‌شناسی قرآن و اسلام چه می‌بینید؟ روح انسان، نفخه‌ی رحمانی و موجودی الاهی است؛ گران‌ترین و مقدس‌ترین پدیده بر روی زمین.
قرآن می‌فرماید: قتل یک انسان بی‌گناه، برابر با قتل هفت میلیارد انسان است. زندگی، امانت خداست و حفظ و دفاع از زندگی، "تکلیف شرعی" است. خدمت به انسان‌ها، راه نزدیکی به خداوند است. اهانت به انسان‌ها و خشونت علیه آنان، گناه کبیره و نابخشودنی است. "جهاد" در این فرهنگ، برای مهار خشونت، حذف اشغال‌گری، دفاع از حقوق مادی و معنوی انسان‌های بی‌گناه و ملّت‌های تحت ستم و اشغال است.
اسلام از آن جا که ضد خشونت و مدافع زندگی و کرامت انسان است، جهاد و قصاص را واجب کرده زیرا "قصاص" برای دفاع از "زندگی" است. در "جهاد" نیز اخلاق جنگی و حقوق اسیران و شکست‌خوردگان را واجب و شکنجه و هتک‌ حرمت و قتل اسیران را حرام کرد.
خداوند برای مهار اشغال‌گری و تروریسم، "جهاد" و "قصاص" را واجب کرد. جنبش‌های پارتیزانی ضد اشغال‌گر، گروه‌های آزادی‌بخش و مبارزان علیه استعمار و استبداد، علیه ستم و تحقیر انسان، علیه پدران خشونت و در خدمت بشریت، عمل می‌کنند و مبارزه‌ی آنان مقدس است زیرا آدم‌کشان و متجاوزان را مهار می‌کنند.
"اسلام‌شناسی غربی"، اسلام‌شناسی دروغین است. اسلام را باید از متن اسلام شناخت. اسلام، هر نوع تهدید علیه جان بی‌گناهان و امنیت عمومی را مصداق "محاربه" دانسته و مستحق مجازات شدید می‌داند. اسلام، جهاد علیه اشغال‌گران را واجب و مایه‌ی عزت خواند؛ ولی "جهاد" روش دارد.
جهاد قرآنی، کشتار بی‌گناهان نیست. اسلام به ‌دنبال پیروزی غیراخلاقی حتی بر دشمن بی‌اخلاق نیست. مبنا و هدف سیاست اسلامی، اخلاق و اخلاقی است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى». حتی در‌ برابر دشمن بی‌اخلاق، شما بی‌اخلاق نباشید. دشمنان شما، معلم شما نیستند. آنان بی‌گناهان را می‌کشند ولی شما نکشید. مبادا دشمنی با آن کسان، شما را برانگیزاند تا از مرزهای عدالت، عبور کنید و حقوق دشمن و اخلاق را زیر پا بگذارید. در همه‌ی لحظات شکست یا پیروزی، حقوق، اخلاق و عدالت را پاس دارید و حرمت نهید؛ این است فرمان اسلام. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.

 
جهنم حزب الله برای اسراییل/
با انفجار مهیب چهار بمب، در همان لحظه اول جناب سرهنگ "یوسی گوراکین"، فرمانده گروه به همراه تعدادی دیگر از کماندوهای همراه در دم کشته و تعداد دیگری نیز مجروح شدند.
مشرق- 5 سپتامبر ۱۹۹۷، ساعت ۰۰:۱۰ بامداد، یک تیم ۱۶ نفره از کماندوهای دریایی ارتش اسراییل موسوم به "شیطت ۱۳" برای انجام عملیاتی که آن را "سرود سپیدار" نام گذاشته بودند، از طریق بندر صور وارد خاک لبنان شده و به روستای انصاریه می‌روند.
آنها ماموریت داشتند چند تن از فرماندهان مقاومت اسلامی را ربوده و با خود به سرزمین های اشغالی ببرند؛ ماموریتی که البته برای آنها بسیار گران تمام شد.
 
کروکی ورود کماندوهای اسراییل به جهنم انصاریه
۱- دریای مدیترانه  ۲- گروه چهارم از نیروهای مقاومت
۳- جاده صیدا - صور  ۴- گروه سوم از نیروهای مقاومت
۵- گروه اول از نیروهای مقاومت  ۶- گروه دوم از نیروهای مقاومت
۷- به طرف روستای لوبیه  ۸- به طرف باغ پرتقال

کماندوهای کارکشته صهیونیست هنوز سه کیلومتر از راه را طی نکرده بودند که خود را در میانه کمینی یافتند که رزمندگان حزب‌الله برای آنها تدارک دیده بودند.
سفره ای که مجاهدان حزب الله رای صهیونیستها تدارک دیدند، شامل 4 بمب قوی در مسیر آنها بود.
 
 
کروکی نبرد
۱- کماندوهای ارتش اسراییل  ۲- جاده خاکی
۳- باغ لیمو  ۴- باغ لوبیه
۵- مین های قدرتمند  ۶- به طرف روستا (انصاریه)

با انفجار مهیب این چهار بمب، در همان لحظه اول جناب سرهنگ "یوسی گوراکین"، فرمانده گروه به همراه تعدادی دیگر از کماندوهای همراه در هم کشته و تعداد دیگری نیز مجروح شدند.

۱۲ نفر از تیم کمادویی ۱۶ نفره اسراییل که تو نبرد انصاریه به هلاکت رسیدند.
شماره۱۱، سرهنگ "یوسی گوراکین"، فرمانده گروه است

آنهایی که هنوز نیمه جانی داشتند، مشغول درگیری با رزمندگان حزب الله می شوند در حالی که تنها یک نفر از آنها یعنی بیسیمچی گروه سالم مانده بود و توانست ماجرا را برای نیروهای پشتیبان مخابره کند.

چند ساعت بعد، نمایی از منطقه درگیری 

اسلحه سازمانی اسراییلی ها کلاشینکف نیست اما کلاشی که در تصویر می بینید، مخصوص ارتش اسراییل و سفارشی ساخته شده و قادر به شلیک در زیر آب هم هست و برای اولین بار در نبرد انصاریه مورد استفاده قرار گرفت.
 
به محض مخابره خبر، هلی کوپترهای اسراییلی به محل اعزام شده اما قادر به نشست در محل نبودند.


این عکس منحصر به فرد مربوط به یکی از همین کماندوهای واحد "شیطت ۱۳ " است که در نبرد انصاریه به این روز افتاد.
یکبار دیگر به نقشه نگاه کنید تا ببینید این متجاوزین وقتی به این روز افتادند، در چند کیلومتری عمق خاک لبنان بودند. این عکس در تاریخ اسراییل نمونه ندارد.
همزمان با این عملیات، در منطقه دیگری از جغرافیای نبرد حق و باطل یعنی درست در وسط سرزمین های اشغالی در خیابان "بن یهودا" در شهر قدس غربی، جهنم دیگری برای اشغالگران تدارک دیده شده بود.
"خلیل ابراهیم شریف" از استشهادیون یگان های فلسطینی شهید عزالدین قسام (شاخه نظامی حماس) با انفجار مهیبی، 15 صهیونیست را به کام مرگ کشاند تا نتیجه انسجام اسلامی مجاهدان شیعه حزب الله و مجاهدان سنی فلسطینی، هلاک 28 اشغالگر اسراییلی در یک روز باشد.
شاید بخشی از سخنان بنیامین نتانیاهو نخست وزیر این روزهای رژیم صهیونیستی در پی وقوع فاجعه انصاریه، عظمت این عملیات را روشن کند. او می گوید:
"حادثه پیش آمده خیلی اندوه برانگیز است...
این یکی از بدترین قجایعی است که ما با آن مواجه شدیم. مبالغه نمی کنم اگر بگویم ما بهترین نیروهایمان را در(این عملیات) از دست دادیم. چنین روزی همیشه برای ملت اسراییل یادآور اندوهی بزرگ است..."

اسحاق مردخای، وزیر جنگ وقت اسراییل هم گفت:
"این عملیات در جایی انجام شد که فرض می شد سطح آمادگی و حساسیت در آن پایین خواهد بود. همه احتیاط های لازم برای تضمین موفقیت عملیات اتخاذ شد اما من نمی دانم که مشخصا چرا چنین اتفاقی افتاد..."
حزب الله لبنان عملیات انصاریه را به یاد سردار شهید سید عباس موسوی، "فخ العباس" (کمین عباس) نامید که 6 سال قبل از این عملیات در منطقه ای نزدیک همین جا توسط هلی کوپترهای آپاچی ارتش اسراییل به شهادت رسید.
تمام اجساد تکه پاره صهیونیستها نیز بعدها با تعدادی از اسرای لبنانی و فلسطینی مبادله شد.
 
 
گزارش ویژه مشرق از حضور جفری فلتمن در تهران؛
حضور فلتمن به عنوان کانال اعمال سیاست‌های کاخ سفید به سازمان ملل در ایران را می توان نشانه‌ تغییرات در افق سیاست گذاری‌های سران کاخ سفید ارزیابی کرد، تغییراتی که می تواند برای تهران مهم باشد.
به گزارش مشرق، "جفری فلتمن" دیپلمات کهنه‌کار وزارت خارجه آمریکاست که خرداد ماه گذشته به عنوان مشاور سیاسی بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد و مدیر سیاسی این سازمان جایگزین هموطن خود "لین پاسکوئه" شد که از 5 سال پیش در این سمت مشغول به فعالیت بوده است.

جفری فلتمنِ یهودی که ارتباط نزدیکی با محافل صهیونیستی و لابی آیپک دارد، بیش از 26 سال تجربه سیاسی و دیپلماتیک دارد و بیشتر در زمینه امور خاورمیانه و اروپای شرقی فعالیت داشته است.

فلتمن در دوران کاری خود سفیر آمریکا در لبنان، نماینده آمریکا در استان اربیل عراق، کنسول آمریکا در سرزمین های اشغالی و همچنین دیپلمات آمریکا در تونس، مجارستان و هائیتی بوده است. فلتمن به زبانهای عربی، فرانسه و مجاری تسلط کامل دارد.

گفته می شود وی به زبان فارسی نیز تسلط دارد.


فلتمن مهره کارآمد سیاست خارجی آمریکا در منطقه

بنیادگرایی فلتمن در راستای سیاست های آمریکا و رژیم صهیونیستی به حدی است که وی در سال 2003 و اوج درگیریهای ارتش اشغالگر آمریکایی با نیروهای مردمی عراق به صورت داوطلبانه به عراق رفت و در دفتر حاکم موقت آمریکایی در شهر اربیل واقع در شمال عراق مشغول به کار شد، شهر اربیل و منطقه کردستان عراق با تلاش های وی به یکی از مهم ترین مناطق حضور جاسوسان صهیونیستی و جولانگاه سازمان جاسوسی سیا و موساد تبدیل شده و تلاش‌های وی زمینه های تجزیه احتمالی این منطقه تحت عنوان اقلیم خودمختار کردستان عراق را فراهم کرده است.

فلتمن در مدت مأموریت خود در لبنان نیز نقش مهمی برای سیاست خارجی استعماری آمریکا در این کشور ایفا کرد، فلتمن کسی بود که در جنگ 33 روزه به عنوان سفیر آمریکا در این کشور نقش اساسی در پیشبرد سیاست های آمریکا و رژیم صهیونیستی در مذاکرات پشت پرده بویژه با جریان مخالف محور مقاومت داشت، سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان در یکی از سخنرانی های خود از تحرکات این دیپلمات آمریکایی در لبنان و موضوع سوریه یاد کرده و از او به عنوان دشمن خطرناک نام می برد. او می گوید که فلتمن تامین مالی دروغ‌پردازان رسانه‌ها و کانال‌های ماهواره‌ای را بر عهده دارد.

دخالت های فلتمن در اوضاع داخلی لبنان به حدی است که لبنانی ها او را «کلاغ» می‌خوانند، چرا که معتقدند که هر جا که فلتمن پا بگذارد، خرابی و ویرانی بعد از حضور وی در آنجا آشکار خواهد شد، فلتمن حتی بعد از انتصاب به سمت معاونت وزارت خارجه آمریکا نیز لبنان را یکی از محوری ترین عرصه های فعالیت خود قرار داده است.

فلتمن کانال انتقال دیکته های سیاسی کاخ سفید به بان کی مون

فلتمن که ارشد ترین مقام سیاسی آمریکایی است که از زمان انقلاب اسلامی در ایران به تهران سفر کرده، با وجود موافقت در اعمال طرحهای استعماری آمریکا در مدت سفارت خود در لبنان و همچنین معاونت بر امور خاورمیانه وزارت خارجه، در سناریویی از پیش طراحی شده از این سمت کنار گذاشته شد تا مدتی بعد بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد وی را به عنوان معاون خود در امور سیاسی تعیین کند.

تعیین فلتمن به عنوان مشاور سیاسی مون در حالیکه پیش از وی نیز یک آمریکایی این سمت را بر عهده داشت، نشان می دهد که آمریکا قصد دارد در افق سیاست های خود، وزنه توطئه در جهان را معطوف به خاورمیانه کرده و از طریق فلتمن که کارنامه روشنی برای کاخ سفید دارد، علاوه بر مراقبت از بان کی مون می‌خواهد سیاست های کاخ سفید را به وی دیکته کند. به این ترتیب می توان گفت که بان کی مون دکوری برای اعمال سیاست‌های آمریکا در زیر پوسته فرسوده سازمان ملل متحد است و کانال انتقال سیاست های کاخ سفید به وی نیز همان جفری فلتمن است.

به عبارت دیگر تعیین فلتمن به عنوان مشاور سیاسی بان کی مون سوپاپ اطمینانی برای دولت آمریکا خواهد بود که بتواند مون را هر چه بیشتر در راستای سیاست های خود قرار دهد و او را تحت نظارت دائمی خود بگیرد، به همین علت است که فلتمن در تمامی دیدارهای مهم بان کی مون حضور دارد که از جمله این دیدارها می توان به حضور در تهران برای شرکت در اجلاس غیرمتعهدها اشاره کرد.


انگیزه های حضور فلتمن در ایران

حضور فلتمن در اجلاس سران کشورهای عدم تعهد با وجود امکان لغو روادید وی از سوی تهران و مخالفت با این سفر به علت تهدید امنیت ملی ایران، توجه کارشناسان مسایل سیاسی را به خود جلب کرده است، این کارشناسان بویژه حضور این آمریکایی در دیدار با مقام معظم رهبری را مورد توجه قرار داده و انگیزه های حضور فلتمن در ایران را در چند محور ارزیابی کرده‌اند.

الف: آمریکا درک کرده که باید با ایران هسته‌ای کنار بیاید

یکی از علت‌های اصلی سفر جفری فلتمن به منطقه می توان در رسیدن آمریکا به این نکته دانست که واشنگتن باید با ایران هسته ای کنار بیایند و خود را برای مرحله بعد از هسته‌ای شدن ایران آماده کند، آنها به این نتیجه رسیده اند که راهبرد هویج و چماق دیگر گزینه مناسبی برای تعامل با ایران نیست و فشارهای مختلف و تحریم های اقتصادی نیز بیش از اینکه بتواند به اقتصاد ایران ضربه وارد کند، اوضاع نابسامان بازارهای غربی وآمریکایی را تهدید کرده و بیشتر به نفع دشمن استراتژیک ایالات متحده یعنی چین است و راه را برای یکه تازی این کشور در بازارهای جهانی باز می کند.

شاید بتوان فشار مخالفت آمریکا با فشارهای رژیم صهیونیستی برای عدم حضور بان کی مون در این نشست را نیز در این راستا ارزیابی کرد، چرا که واشنگتن به دنبال برقراری کانال روابط دیپلماتیک خود با تهران است و اجلاس سران عدم تعهد یک فرصت بی‌نظیر برای استفاده آمریکا در این راستا تلقی می شود، فرصتی که از دست دادن آن خسارت های زیادی را برای کاخ سفید به بار خواهد آورد.

دنیس راس از مقامات سابق وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا در مقاله ای در روزنامه نیویورک تایمز با اذعان به عدم قدرت آمریکا برای ایجاد تغییر در مسیر برنامه هسته‌ای ایران سعی کرد چهار روش به مقامات کاخ سفید بیاموزد تا فشارهای تل‌آویو برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران را مهار کنند، این مقاله به صورت تلویحی بر ضرورت تغییر راهبرد آمریکا در تعامل با ایران هسته ای اشاره و تاکید می کند که سیاست های گذشته در تعامل با برنامه هسته ای ایران شکست خورده است.

ب: آماده شدن آمریکا برای دوره فروپاشی اسرائیل

دومین انگیزه ای که می‌توان برای سفر جفری فلتمن به ایران برشمرد، رسیدن آمریکا به این نتیجه است که حمایت از رژیم صهیونیستی در سایه تحولات اخیر در منطقه و حهان دیگر برای این کشور بسیار پرهزینه شده است و آمریکا باید در مناسبات خود با این رژیم تجدید نظر کند، این موضوع ممکن است در دیدارهای احتمالی جفری فلتمن با مقامات ایرانی به اطلاع تهران برسد.

شاید تصادفی نباشد که در همین روزها فرانکلین لامپ نویسنده و تحلیلگر بین المللی با انتشار مقاله‌ای با عنوان «آیا آمریکا برای دوره بعد از اسرائیل برنامه ریزی می‌کند» به تغییرات موجود در رویکردهای آمریکا در حمایت مطلق از رژیم صهیونیستی اشاره و تاکید کند که آمریکا به دنبال طراحی سیاست های خود در خاورمیانه بعد از فروپاشی رژیم صهیونیستی است.

این مقاله از گزاش هایی از سوی دولت آمریکا حکایت می کند که به دولت پیشنهاد داده تا در مناسبات خود با رژیم صهیونیستی تجدید نظر کند. نویسنده های این گزارش ها، رژیم صهیونیستی را بزرگترین تهدید برای منافع آمریکا دانسته و تاکید کردند که رفتار این رژیم مانع بزرگی در راستای مناسبات طبیعی آمریکا با کشورهای عربی و اسلامی است و حتی بر مناسبات آمریکا با دیگر کشورهای جهان نیز تاثیر می گذارد.

همین موضوع را در بیانات حکیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران در مراسم افتتاحیه اجلاس سران کشورهای عدم تعهد نیز می توان دید، ایشان در بیانات خود در این مراسم یک توصیه خیرخواهانه برای دولت آمریکا در مورد توقف حمایت های بی دریغ از رژیم صهیونیستی مطرح کرده و فرموندند: رژیم صهیونیستی تاکنون براى شما دردسرهاى بیشمار داشته است؛ چهره‌ى شما را در میان ملتهاى منطقه، منفور و شما را در چشم آنان شریک جنایات صهیونیستهاى غاصب معرفى کرده است؛ هزینه‌هاى مادى و معنوى که در طول سالهاى متمادى از این رهگذر به دولت و ملت آمریکا تحمیل شده است، سرسام‌آور است؛ و احتمالاً در آینده اگر همین روش ادامه یابد، هزینه‌هاى شما سنگین‌تر هم خواهد شد.

ج: بن بست آمریکا در بحران سوریه

با شکست توطئه های مرحله بندی شده غرب و مزدوران منطقه ای آن علیه دولت بشار اسد و ارتش مقاوم این کشور، این روزها غربی‌ها به این نتیجه رسیده اند که باید به دنبال راهی برای برون رفت آبرومندانه از سوریه باشند، آنها می خواهند به گونه ای مداخله های خود در امور داخلی سوریه را متوقف کنند که دیگر کسی انگشت اتهام شکست در جنگ جهانی علیه سوریه را به سوی آنها دراز نکند و آنها را شکست خورده عرصه سوریه نخواند،

در چنین فضایی غرب به دنبال راهکاری سیاسی برای برون رفت از باتلاق سوریه است، به همین علت آنها نیاز به تحرکاتی دیپلماتیک دارند تا بتوانند بعد از شکست طرح همه جانبه خود در حلب و عقب رانده شدن گروه های تروریستی از مناطق مختلف آن، راهکار سیاسی را در تعامل با دولت بشار اسد در پیش گیرند. اجلاس سران عدم تعهد در تهران بهترین فرصت برای غرب در این زمینه است، برگزاری این اجلاس از چند جنبه دارای اهمیت است، اول اینکه برای اولین بار در طول ماههای اخیر است که طرف‌های مداخله جو در سوریه در یک فضای بین المللی با دولت سوریه و نمایندگان آن در اجلاس وارد مذاکره شوند، چرا که اتحادیه عرب و اجلاس سران عرب پیشتر عضویت سوریه را به حالت تعلیق درآورده اند.

از سوی دیگر میزبانی تهران در این اجلاس می تواند به عنوان برگ برنده ای برای تضمین موفقیت رایزنی های انجام شده باشد، تهران که تمایل زیادی به میانجگری در حل بحران سوریه دارد، از حق میزبانی خود استفاده خواهد کرد تا موضوع سوریه را در این نشست مطرح کند و از تمامی ابزارها برای موفقیت رایزنی ها استفاده خواهد کرد. اعتماد دمشق به تهران نیز می تواند عامل تعیین کننده ای در تضمین موفقیت این مذاکرات باشد.

به این ترتیب بود که بان کی مون که پیشتر تحت فشار صهیونیست ها رسما به تهران ابلاغ کرده بود که در اجلاس نم حاضر نخواهد شد، با طراحی جدید آمریکا از حضور قطعی خود در اجلاس خبر داد.

در همین راستا روزنامه لبنانی النهار نیز نوشت که مون به اصرار جفری فلتمن در شانزدهمین اجلاس جنبش عدم تعهد حضور یافته است، بررسی جدی برنامه هسته ای ایران و درخواست از تهران برای نقش آفرینی در حل سیاسی بحران سوریه علت های اصلی این تصمیم عنوان شده است.

شاخص دیگر در تبیین این موضوع ارائه طرح محمد مرسی رئیس جمهور جدید مصر برای حل بحران در سوریه بود، وی که بر اساس دیدگاه های اعتقادی خود متمایل به گروه های مخالف دولت سوریه است، در اقدامی غافلگیر کننده، فارغ از مشکلات داخلی مصر، طرحی را برای خروج از بحران سوریه ارائه داد که مورد تایید جامعه جهانی نیز قرار گرفت، طرح مرسی شامل همکاری ترکیه، ایران، عربستان و مصربرای حل بحران سوریه است ومرسی در عین مخالفت با حمله نظامی به سوریه معتقد است کشورهای مذکور باید برای حل بحران سوریه همکاری کنند.

به هر روی با اشاره به انگیزه های مطرح شده، حضور جفری فلتمن به عنوان نماینده سیاست خارجی آمریکا در سازمان ملل در ایران را می توان پیروزی سیاسی بزرگی برای تهران دانست که با وجود عبور از مراحل مختلف تحریم ها و تهدیدهای نظامی، مقامات آمریکایی را مجبور کرده که بعد از 34 سال به دنبال برقراری مناسبات سیاسی با تهران برآیند و به این ترتیب به شکست سیاست‌های خصمانه خود علیه جمهوری اسلامی ایران اذعان کنند.

بنابراین آثار حضور جفری فلتمن و شکست آمریکا در تقابل با ایران را باید در افزایش نفود و نقش منطقه ای و جهانی تهران در تحولات آینده منطقه بویژه در عرصه سوریه و موضع گیری های قدرت های غربی در قبال برنامه هسته‌ای ایران مشاهده کرد.

 
تضعیف موقعیت روسیه در بازار تسلیحات جهان؛ چرایی و دورنما
نویسنده:ایوان گلادیلین
 
سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۱۴:۴۰
ایراس: روسیه بازارهای سنتی خود در جهان را از دست می‌دهد و در اغلب موارد این اوضاع نتیجه اشتباهات سیاسی می‌باشد. اخیراً ویکتور کوماردین، معاون مدیر کل «روس آبارون اکسپورت» منحنی سقوط تقاضای تسلیحات روسی در خارج را به این ترتیب ترسیم کرده است: «اروپای شرقی از دست رفته است، آفریقای شمالی از دست میرود، اینطور که پیش می رود، ایران نیز رفته است».این فضای ناامیدی علت دارد. برغم اینکه صادرات اسلحه روسیه طی سال‌های گذشته پیوسته رشد کرده و سال گذشته از ۱۲ میلیارد دلار فراتر رفت ولی طی دو سال گذشته حجم سفارش‌های جدید برعکس رو به کاهش رفته است.علت چیست؟ در واقع شکست روسیه در هر کدام از موارد دلایل خاص خود را دارد که در ادامه به این موارد می پردازیم.
تضعیف موقعیت روسیه در بازار تسلیحات جهان؛ چرایی و دورنما
 

روسیه بازارهای سنتی خود در جهان را از دست می‌دهد و در اغلب موارد این اوضاع نتیجه اشتباهات سیاسی می‌باشد. اخیراً ویکتور کوماردین، معاون مدیر کل «روس آبارون اکسپورت» منحنی سقوط تقاضای تسلیحات روسی در خارج را به این ترتیب ترسیم کرده است: «اروپای شرقی از دست رفته است، آفریقای شمالی از دست میرود، اینطور که پیش می رود، ایران نیز رفته است». این اوضاع مانند سراسیمگی قهرمان یکی از کمدیهای مشهور شوروی است که به رئیس دارودسته راهزنان گفت «آقای رئیس همه زحمات به هدر رفت، مشتری می‌رود».

این فضای ناامیدی علت دارد. برغم اینکه صادرات اسلحه روسیه طی سال‌های گذشته پیوسته رشد کرده و سال گذشته از ۱۲ میلیارد دلار فراتر رفت (و امسال از قرار دوباره رکورد شکسته و از ۱۴ میلیارد دلار فراتر خواهد رفت) ولی طی دو سال گذشته حجم سفارش‌های جدید برعکس رو به کاهش رفته است. برای مثال در آخر سال ۲۰۱۰ حجم سفارش‌های «روس آبارون اکسپورت» (که شرکت دارای حق انحصاری در زمینه صادرات اسلحه میباشد) به ۵/۳۸ میلیارد دلار رسیده بود اما آخر سال گذشته فقط ۳۳ تا ۳۵ میلیارد دلار بود و در آینده این روند کاهش ادامه می‌یابد.

علت چیست؟ آیا «روس آبارون اکسپورت» مقصر است؟ به هیچ وجه. این شرکت در پیش برد اسلحه روسی در بازارهای جهانی مهارت بیشتری کسب کرده و رقبای آن خودشان با کمال تأسف به این امر اذعان می‌کنند. ممکن است تولید کننده داخلی که کالای ناتوان از رقابت به بازار جهانی عرضه می‌کند مقصر است؟ این امر تا حدودی صحت دارد: صنایع تسلیحاتی روسیه واقعاً محصول جدید چندانی ندارند و تا چه وقت می‌شود نوع حتی مدرنیزه شده اسلحه ساخته شده در دوران شوروی را فروخت؟

ولی این هم علت اصلی سقوط اجتناب ناپذیر صادرات اسلحه روسیه در آینده نزدیک نمی‌باشد. علت اصلی موضوع دیگری است. کوماردین اعلام نمود «ما بازارها را فقط به دلایل سیاسی از دست داده‌ایم. معلوم است که بازار اسلحه در وهله اول ماهیت سیاسی دارد». وی که برای شرکت در نمایشگاه نظامی به مالزی رفته به این امر اشاره نمود. اگر اغراقی که تاحدودی در سخنان وی احساس می‌شود به کنار گذاشته شود در مجموع وی درست گفته است.

برای مثال چطور می‌شود به آینده داشتن صادرات اسلحه به ایران امید بست، در حالی که روسیه پس از دریافت سفارش تحویل سیستم‌های ضدهوایی «اس ۳۰۰» از ایران و حتی دریافت پیش پرداخت در نهایت از اجرای قرارداد به بهانه مطلقاً بیاساس سر باز زد: به این دلیل که شورای امنیت سازمان ملل فروش تسلیحات تهاجمی به ایران را ممنوع کرده است؟ هر کارشناس نظامی از ارتش هر کشوری تأیید می‌کند که سیستم ضدهوایی «اس ۳۰۰» اسلحه صرفاً دفاعی میباشد که به هیچ وجه وارد فهرست مجازاتهای سازمان ملل نمی‌شود.

اما مدویدیف، رئیس جمهور روسیه و اطرافیان او تحویل این تجهیزات به ایران را منع می‌کنند و به این ترتیب نه تنها فروشندگان اسلحه را از کسب درآمد مربوطه محروم می‌کنند بلکه به وجهه روسیه به عنوان فروشنده مطمئن اسلحه و جنگ افزار لطمه مرگبار وارد می‌کنند. خریداران در بازار جهانی از کسانی اسلحه میخرند که به آنها اطمینان صد در صد دارند. کافی است یک بار مشتری را دست خالی بگذاریم و این مشتری از دست رفته است.

اما عواقب سیاسی و نظامی – راهبردی خودداری روسیه از فروش سیستم ضدهوایی «اس ۳۰۰» به ایران هم مطرح است. اگر ایران این سیستم را داشت اسرائیل جرأت نمیکرد تهدید کند که به ایران حملهور می‌شود. مسکو حالا مساعی بسیاری برای جلوگیری از جنگ بکار میگیرد زیرا خیلی خوب درک می‌کند که تغییر رژیم تهران، مطابق با سناریوی لیبی، بدون اغراق، به معنی فاجعه ژئوپلتیک برای خود روسیه خواهد بود. در این صورت روسیه از هر طرف با دشمنانی احاطه می‌شود که علاوه بر دیگر امکانات تمام امکانات انرژی تمام خاورمیانه را هم کنترل می‌کنند. پس چرا مقامات روسیه از تحویل سیستم ضدهوایی «اس ۳۰۰» به ایران خودداری کردند؟

روسلان پوخوف، کارشناس برجسته و مدیر مرکز «تحلیل راهبرد و تکنولوژی»، عضو شورای جنب وزارت دفاع روسیه در روزنامه «نزاویسیمایا گازتا» نوشته است در دیگر بازارهای سنتی اسلحه هم مشکلاتی بروز کرده است. در سال ۲۰۱۱ منحنی سفارش اسلحه روسی دچار شکست شد. در شرایط تحویل اسلحه به مبلغ ۳/۱۳ میلیارد دلار، حجم سفارشهای جدید در حدود ۷/۷ تا ۲/۹ میلیارد دلار بود. با اطمینان می‌شود پیشبینی کرد که این اوضاع سال آینده تکرار می‌شود. از قرار مبلغ فروش اسلحه در سال ۲۰۱۲ به ۱۴ میلیارد دلار بالغ و دوباره رکورد می‌شکند. بخش اصلی این مبلغ از تحویل محموله کلان تسلیحات دریایی به هند دریافت می‌شود.

پیش بینی شده است در ماه دسامبر ناو هواپیمابر چندمنظوره «ویکرامادیتیا» به هند تحویل داده شود. این همان ناو هواپیما بر «آدمیرال گورشکوف» میباشد که بعد از تحولات و مدرنیزه کردن عمیق به هند فروخته می‌شود. هندیها طی سال جاری همچنین دو فروند فرگات «Talwar-class» دریافت می‌کنند. علاوه بر این در آغاز سال زیردریایی اتمی چند منظوره «نرپا» از ولادیواستوک روانه هند شد. هند این زیردریایی را لیزینگ می‌کند. سال گذشته شکستهایی هم رخ داد که بازتاب گستردهای داشت. روسیه در سه مناقصه بزرگ و مهم بین‌المللی شکست خورد.

بزرگترین آنها شکست در مناقصه فروش ۱۲۶ جنگنده چندمنظوره به مبلغ ۲۰ میلیارد دلار به هند بود. «میگ ۳۵» روسیه نتوانست حتی وارد فهرست مرحله نهایی مناقصه شود و در مرحله اول شکست خورد. در نهایت جنگنده «رافائل» فرانسه در این مناقصه پیروز شد. سپس نیروی هوایی هند بجای بالگرد ضربتی «می ۲۸ ان» روسیه ترجیح داد بالگرد آمریکایی «آپاچی» را خریداری کنند. در نهایت روسها در اندونزی بطور تحقیر آمیزی از کره جنوبی شکست خورد که تواست سه زیردریایی کهنه را به این کشور تحویل دهد که آن هم بر اساس پروژه آلمانی تولید شده است. پیشنهاد روسیه برای تحویل زیردریایی کلاس «کیلو» از طرف اندونزی زیاده از حد گران تلقی شد.

در واقع شکست روسیه در هر کدام از این موارد دلایل خاص خود را داشت. در هند تلاش کشور برای متنوع ساختن منابع دریافت اسلحه و کاهش حضور زیاده از حد شدید روسیه در بازار جنگندهها مطرح بود. علاوه بر این خود جنگنده «میگ ۳۵» هنوز در دست طراحی میباشد. در مورد «می ۲۸ ان» نیز اوضاع به همین منوال است: این بالگرد جدید و نیم بندی است که نمیتواند با «آپاچی» آبدیده در جنگ رقابت کند. در اندونزی روابط ویژه سیاسی، صنعتی و تکنولوژیک اندونزیها با کره جنوبی نقش ایفا کرد. ولی هر سه مورد همراه هم حاکی از شدت یافتن مسائل بنیادی در پیشبرد صادرات اسلحه روسی میباشد.

عوامل منفی اصلی اشباع برخی بازارهای سنتی روسیه یا کاهش قابلیت خرید مشتریان میباشد. چین و در میزان کمتر هند در گروه اول قرار دارند. این کشورها که طی ۲۰ سال ۳۵۰ جنگنده کلاس «سوخوی ۲۷/۳۰» خریداری کردند دیگر هرگز جنگ افزار این نسل را در این مقدار نمیخرند. ونزوئلا که مایل بود خریدهای بزرگی بکند در رابطه با مشکلات اقتصادی دیگر نمیتواند این کار را بکند. علاوه بر این، ریسکهای سیاسی این بازار فوق العاده بزرگ است.

علت دوم کودتای لیبی میباشد که باعث شد روسیه قراردادهای امضا شده به مبلغ ۳/۱ میلیارد دلار را از دست بدهد اما با توجه به قراردادهای آماده امضا خسارات روسیه به ۵/۴ میلیارد دلار میرسد. در نهایت در نتیجه پیوستن رئیس جمهور مدویدیف به تحریم ایران مسکو این مشتری را هم از دست داد که بنظر پوخوف میتوانست سالانه یک میلیارد دلار اسلحه از روسیه بخرد.

علاوه بر این، حالا موقعیتی بروز کرده وقتی کالاهای اصلی صادرات اسلحه روسیه دارد بتدریج کهنه می‌شود و سیستمهای نسل جدید یا در دست طراحی میباشد یا نظامیان روس که میخواهند در مورد کاربرد آنها اولویت داشته باشند از فروش آنها جلوگیری می‌کنند. برای مثال تقاضای جنگنده «سوخوی ۳۰ ام کا» که «موتور» اصلی فروش اسلحه روسیه طی ۱۰-۱۵ سال گذشته بود عملاً به صفر رسیده است. فروش یک محموله دیگر این جنگنده محتمل میباشد: هند باید ۴۲ دستگاه دیگر از این هواپیما را خریداری نماید. اما تولید جنگنده مدرن «سوخوی ۳۵» فقط بعد از ۳ تا ۴ سال آغاز می‌شود.

همین امر در مورد زیردریایی‌های متعارف صحت دارد. هرچند تقاضای زیردریایی‌های عالی و مجهز به تسلیحات قدرتمند موشکی کلاس «کیلو» هنوز موجود است ولی خود آنها در مقایسه با پیشنهادهای جدید آلمانی کهنه و عقب افتاده بنظر میرسند. اما سیستم ضدهوایی «اس ۴۰۰» که تقاضای آن در بازار جهانی هنگفت میباشد زودتر از سال ۲۰۱۵ صادر نمی‌شود : تا آن وقت تمام دستگاههای این سیستم به وزارت دفاع روسیه تحویل داده می‌شود.

در بخش هواپیماهای باری روسیه در حال حاضر کالایی برای عرضه کردن ندارد و این اوضاع تا راه اندازی کامل خط تولید «ایلیوشین ۴۷۶» در اولیانوفسک یعنی ۵ سال دیگر ادامه خواهد داشت. لذا طی سالهای آینده ما با مکثی مواجه می‌شویم که نتیجه عرضه نکردن محصول دارای قابلیت رقابت می‌باشد.

هرچند صنایع از این مکث لطمه نخواهند دید. رشد سالانه سفارش دفاعی دولت روسیه در برخی موارد به ۳۰۰ درصد بالغ می‌شود. در چارچوب اجرای برنامه دولتی مدرن سازی ارتش برخی شرکتها باید تولیدات خود را به مراتب افزایش دهند.

در زمینه هواپیمایی که بازار خارجی محصولات روسی دارد دچار قحطی می‌شود نظامیان فقط طی ماههای گذشته تولید ۹۲ بمب افکن خط مقدم «سوخوی ۳۴»، ۳۰ جنگنده «سوخوی ۳۰ اس ام» و ۲۰ جنگنده عرشهای «میگ ۲۹ کا» را سفارش داده‌اند. این کارشناس خاطر نشان می‌کند وقتی نیروهای مسلح خود کشور به عنوان خریدار اصلی مطرح می‌شود مدل متکی بر صادرات اسلحه به سرعت با مدل دیگری (مدل سنتی شوروی) تعویض می‌شود.

نویسنده: ایوان گلادیلین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد