"دی نیوز"_بین الملل_"وزارت دفاع آمریکا برای حمله به تاسیسات هسته ای ایران بمبی بسیار قوی به وزن 13 تن آماده کرده که می تواند اهدافی را که در اعماق 60 متری زمین قرار دارند منهدم سازد.
بر اساس گزارش سایت "ایر فورس تایمس" وابسته به وزارت دفاع آمریکا ، این بمب "مهمات بسیار بزرگ" Penetrator Massive ordnance" یا به اختصار (MOP) نامیده شده و ساخت آن از چهار سال پیش آغاز شده بود.
این اولین بار است که یک سایت رسمی آمریکایی ، ساخت بمب وِیژه برای منهدم کردن تاسیسات هسته ای ایران را فاش می کند.
بر اساس این گزارش (MOP) که وزن دقیق آن 13 و نیم تن است ، 6 متر طول و یک متر عرض دارد، به عنوان خطرناکترین بمب غیر اتمی وزرات دفاع آمریکا به شمار می رود.
بمب (MOP)از مواد منفجره بسیار شدید ساخته شده و با هواپیماهای جنگی 52 B و B-2 قابل حمل و پرتاب است. این بمب همچنین قادر است تاسیسات زیرزمینی ،سلاح های شیمیایی، و یا هسته ای و موشکها را منهدم کند.
این سایت در گزارش خود آورده است که مایکل دونلی معاون وزیر دفاع آمریکا در امور نیروی هوایی روز چهارشنبه گذشته در پاسخ به این سوال که آیا (MOP) هم اکنون آماده استفاده می باشد یا خیر، گفته است که :" اگر امروز نیاز به استفاده از آن وجود داشته باشد ، این بمب هم اکنون آماده پرتاب است."
بر اساس این گزارش قدرت تخریبی بمب (MOP) 10 برابر بمب های استفاده شده توسط ایالات متحده در عراق است."
این مطالب طنز گونه در حالی مطرح می شود که کارشناسان، نفوذ به نیروگاه فردو و ایجاد رخنه در آن توسط بمب های سنگر شکن_با هر درجه رسوخ_را غیر ممکن دانسته اند.
مختصات این بمب بنا بر نوشته راشاتودی به قرار زیر است:
راشاتودی نوشت: پنتاگون اعلام کرده است که بزرگترین بمب متعارفی که تاکنون ساخته شده ، آماده استفاده است.
به گزارش "دی نیوز"، دونلی فرمانده نیروی هوایی امریکا گفت: بمب "بانکر باستر"(سنگر شکن) پس از سال ها تست و ازمایش اماده ی استفاده شده است.
دونلی افزود: اگر امروز نیاز باشد، ما آماده ی استفاده از آن هستیم.
وی اضافه کرد: ما به انجام آزمایشات بیشتر بر روی این بمب در جهت بهبود توانایی های آن ادامه می دهیم.
پنتاگون 300 میلیون دلار صرف توسعه و تولید بیش از 20 "سنگر شکن" های MOP کرده است که می تواند تا 200 متر بتن را تخریب کند.
بمب های متعارف جدید پنتاگون نسبت به سنگر شکن هایی که پیش از این توسط نیروی هوایی آمریکا استفاده می شد، شش برابر سنگین تر است و قادر به حمل 5300 پوند ماده منفجره است.
به نوشته ی راشاتودی، فرماندهان ارتش آمریکا اشکارا اذعان کرده اند که این بمب(15 تنی) در جهت حمله به تاسیسات هسته ای کشورهایی نظیر ایران و کره شمالی ساخته شده است.
با این حال، پنتاگون تاکید می ورزد که ساخت این سنگرشکن برای مقابله با کشور خاصی نیست.
مقامات وزرات دفاع امریکا که خواستار عدم افشای نامشان شده اند ادعا کرده اند که این بمب در جهت متوقف کردن فعالیت تاسیستات هسته ای ایران در فردو ساخته شده است.
راشاتودی در ادامه نوشت: سخنان دونلی را می توان به عنوان تاکیدی مجدد بر عزم امریکا برای توقف فعالیت های اتمی ایران تفسیر شود.
با این حال، مشخص نیست که سنگرشکن های MOP قادر به تخریب فردو هستند یا خیر.
میزان تخریب این بمب ها بستگی به ساختار داخلی تاسیسات و استحکام خاکی دارد که در آن می افتد.
خبرگزاری فارس: برگزاری «پنل ویژه رابطه ایران و اسرائیل» در کنار برنامه سخنرانی 2 اسرائیلی در هر روز برای مدعوین ایرانی سبب می شود تا این کنفرانس یک «تهدید علمی» و سناریویی برای «شناسایی و شکار جاسوس» شناخته شود، نه یک «فرصت پژوهشی و آکادمیک».
برگزاری «کنفرانس دوسالانه مطالعات ایران شناسی» (12 تا 14 مرداد) در اسلامبول ترکیه را باید فاز جدیدی از استراتژی «جاسوسی آکادمیک» مثلث سرویس های جاسوسی لیبرال دانست که پیام های امنیتی جدیدی را برای جامعه علمی ایران مخابره می کند؛ از این رو وقتی «کیهان» روز 24 تیر 1391 ماهیت صهیونیستی این کنفرانس و هویت گردانندگان آن را افشا کرد، بیش از 30 استاد ایرانی از شرکت در آن انصراف دادند و گردانندگان کنفرانس به دنبال جایگزین کردن اساتید دیگری از ایران به جای آنان هستند!
حضور 6 استاد اسرائیلی در حوزه مسائل ایران (از دانشگاه های صهیونیستی «تل آویو»، «نگو» و «هبرو») به همراه 5 میهمان ویژه کنفرانس که همگی از «بنیاد اشرف پهلوی» در واشنگتن دی .سی و حامی فرقه ضاله «بهائیت» هستند، از یک سو بر اهداف امنیتی آن صحه می گذارد و از سوی دیگر، برگزاری «پنل ویژه رابطه ایران و اسرائیل» در کنار برنامه سخنرانی 2 اسرائیلی در هر روز برای مدعوین ایرانی سبب می شود تا این کنفرانس یک «تهدید علمی» و سناریویی برای «شناسایی و شکار جاسوس» شناخته شود، نه یک «فرصت پژوهشی و آکادمیک». چرا چنین قضاوت می کنیم؟
برنامه های ویژه ای که حلقه ایران شناسان «بنیاد اشرف پهلوی» برای اساتید ایرانی درکنفرانس اسلامبول پیش بینی کرده اند، حضور و سخنرانی 6 پژوهشگر اسرائیلی است؛ به نحوی که هر روز 2 اسرائیلی در حوزه مسائل ایران به بحث می پردازند. |
تیم مدیریتی و سخنرانان ویژه «کنفرانس اسلامبول» هر 5 نفر عضو حلقه ای از ایران شناسان هستند که «احسان یارشاطر» (فراماسونر بهایی و سردبیر دایره المعارف (ایرانیکا) را به عنوان «پدر» آنان در «بنیاد مطالعات ایران» می شناسند، بنیادی که ریاست عالیه آن با «اشرف پهلوی» است و «احمد علی مسعود انصاری» در کتاب «پس از سقوط» با انتشار سندی فاش کرد کهCIA از دهه .1980م به واسطه «پرویز ثابتی» (مدیرکل امنیت داخلی ساواک) هدایت رویکردها و فعالیت های این بنیاد ایران شناسی را در دست دارد. (صص275-273)
از میان این 5 نفر، «تورج اتابکی» رئیس «کنفرانس دوسالانه مطالعات ایرانی» است و «احمد کریمی حکاک» نیز نماینده پروژه آمریکا در حوزه مطالعات ایرانی شناخته می شود. از 7 سال پیش «وزارت خارجه آمریکا» کمک های مالی خود را برای تأسیس «مرکز مطالعات ایرانی» در دانشگاه مریلند به «کریمی حکاک» اختصاص داد و ایران شناسان بهایی نیز به همکاری با آن پرداختند اکنون این مرکز یکی از شرکای برگزاری «کنفرانس دوسالانه مطالعات ایران شناسی» در ترکیه است.
«محمد توکلی طرقی» سردبیر فصلنامه «ایران نامه» (نشریه بنیاد اشرف پهلوی) که تیرماه 1390 همایش «بهایی آزاری در ایران» رابا حضور «دیان علایی» (نماینده بهائیان در سازمان ملل)، «احمد کریمی حکاک» و پژوهشگران اسرائیلی در «دانشگاه تورنتو» برگزار کرد از میهمانان ویژه کنفرانس اسلامبول است او به همراه «علی میرسپاسی» (از دیگر تحلیلگران بنیاد اشرف پهلوی و مشاور حزب مشارکت ایران) درباره چگونگی «مطالعات آکادمیک در ایران» برای اساتید ایرانی سخنرانی می کند و مدیریت پنل «سینمای بعد از انقلاب درایران» را انجام می دهد.
توکلی طرقی از نویسندگان ماهنامه «مهرنامه» (سخنگوی جریان فتنه، چاپ تهران) نیز می باشد و سال 1387 در سفری بی سروصدا به ایران کوشید تا اسناد و مدارک بهائیت را جمع آوری و از کشور خارج کند. «علی بنوعزیزی» نیز از دیگر اعضاء برجسته «بنیاد اشرف پهلوی» و «فصلنامه ایران نامه» است که از سال 1374 الگوی «جامعه مدنی سکولار» را برای ایران پیشنهاد کرد و در مراسم ناهار روز 13مرداد 1391 در «کنفرانس دوسالانه مطالعات ایران شناسی» برای حاضران درباره «اسلام و اصلاحات در خاورمیانه» سخنرانی می کند.
در نتیجه، ریاست کنفرانس و میهمانان ویژه آن، از اعضاء حلقه ای تحت سیطره بهائیان هستند که فقط با یک واسطه و توسط «بنیاد اشرف پهلوی» از منابع و عوامل اطلاعاتی CIA برای عملیات های جاسوسی آکادمیک محسوب می شوند. در یک دهه گذشته تکاپوهای حلقه ایران شناسان «بنیاد اشرف پهلوی» در ایران شدت گرفته است تا جایی که وقتی یکی از همکاران «احسان یارشاطر» در تهران درگذشت، فروردین 1390 مجله های «بخارا» (به سردبیری علی دهباشی) و «مهرنامه» در ایران همزمان با «فصلنامه ایران نامه» در واشنگتن .دی.سی شماره ای ویژه در ستایش او منتشر کردند.
«محمد توکلی طرقی» سردبیر فصلنامه «ایران نامه» (نشریه بنیاد اشرف پهلوی) که تیرماه 1390 همایش «بهایی آزاری در ایران» رابا حضور «دیان علایی» (نماینده بهائیان در سازمان ملل)، «احمد کریمی حکاک» و پژوهشگران اسرائیلی در «دانشگاه تورنتو» برگزار کرد از میهمانان ویژه کنفرانس اسلامبول است او به همراه «علی میرسپاسی» (از دیگر تحلیلگران بنیاد اشرف پهلوی و مشاور حزب مشارکت ایران) درباره چگونگی «مطالعات آکادمیک در ایران» برای اساتید ایرانی سخنرانی می کند و مدیریت پنل «سینمای بعد از انقلاب درایران» را انجام می دهد. |
همین تعاملات سبب شده است که «فصلنامه نگاه نو» به مدیریت «علی میرزایی» (از فعالان «حزب توده» در ابتدای انقلاب و معاون «محمدتقی بانکی» در شرکت ملی فولاد) که با حلقه مبلغان فراماسونری و بهائیت در «رادیو زمانه» همکاری و ارتباط دارد، در «کنفرانس دو سالانه مطالعات ایرانی» شرکت کند.
برنامه های ویژه ای که حلقه ایران شناسان «بنیاد اشرف پهلوی» برای اساتید ایرانی درکنفرانس اسلامبول پیش بینی کرده اند، حضور و سخنرانی 6 پژوهشگر اسرائیلی است؛ به نحوی که هر روز 2 اسرائیلی در حوزه مسائل ایران به بحث می پردازند. تعامل ایران و رژیم صهیونیستی چنان برای برگزارکنندگان کنفرانس اولویت دارد که یک پنل اختصاصی را در روز اول (12مرداد) برای آن تدارک دیده اند و یک ایرانی- اسرائیلی به نام «اورلی رحیمیان» از «دانشگاه نگو» (در فلسطین اشغالی) برای سخنرانی انتخاب شده است و سپس «جولیا رابانویچ» از «دانشگاه هبرو اسرائیل» در خصوص «شعر و ادبیات ایران» سخن می گوید.
«مطالعات بابی و بهایی» یکی دیگر از بخش های «کنفرانس دو سالانه مطالعات ایران شناسی» در ترکیه است که «سیامک ذبیحی مقدم» از اسرائیل در آن مقاله ای با عنوان «کشتار بهائیان در یزد» ارائه می کند. «ذبیحی مقدم» دانش آموخته تاریخ در دانشگاه اسرائیلی «حیفا» و از همکاران «محمد توکلی طرقی» (سردبیر ایران نامه) است که تیرماه سال گذشته نیز به دعوت او برای سخنرانی در همایش «بهایی آزاری در ایران» پیرامون «آئین بهایی و زن ایرانی» به دانشگاه تورنتو رفت.
بعد از ذبیحی مقدم نیز 3 استاد دیگر از دانشگاه های رژیم صهیونیستی (دانشگاه هبرو و دانشگاه تل آویو) به بحث درباره «صدای شعر در نقاشی ایرانی»، «زندگی بومی در ایران» و... می پردازند و «عباس امانت» (استاد بهایی دانشگاه ییل) نیز در کنار آنان حضور دارد.پیش از این نیز اسلامبول میزبان «کنفرانس مالتا3» بوده است و روزنامه «کیهان» دی ماه 1390 در یادداشتی به قلم «سیدمحمد عماد اعرابی» از ماجرای ارتباط برخی اساتید و چهره های صهیونیست در کنفرانس های مالتا پرده برداشت و هشدار داد که این اتفاق دوباره تکرار خواهد شد.
بی تردید مسئولان وزارت علوم باید از کنفرانس هایی که تحت پوشش «مبادلات آکادمیک» هدف «جاسوسی آکادمیک» را دنبال می کنند، ارزیابی و تحلیل داشته باشند تا هشدارهای امنیتی به موقع را به رؤسا و اساتید دانشگاه ها بدهند و تهدیدات امنیتی علیه جامعه دانشگاهی را در پروژه «شناسایی و شکار جاسوس» جدی بگیرند.
از «شورای عالی انقلاب فرهنگی» نیز انتظار می رود که آئین نامه را برای «مبادلات آکادمیک» و «سفرهای دانشگاهی» به تصویب برساند؛ خصوصاً اینکه در 2 سال گذشته وزیر اطلاعات در یک برنامه تلویزیونی از «دام های امنیتی برای اساتید و نخبگان ایرانی» خبر داد و مدیرکل ضد جاسوسی آن وزارتخانه نیز تصریح کرد که در پروژه های براندازی نرم تحت پوشش مبادلات علمی، مطالعات دانشگاهی و... «شبکه های آموزش اطلاعاتی دشمن در کشورهای همسایه مشغول فعالیت است.»
همین هشدار را مدیرکل پژوهشی وزارت علوم در پایان سال 1389 داد و گفت: «ممکن است در جریان جاسوسی از طریق روابط پژوهشی، شخصیت علمی یا عضو هیئت علمی مان را به خارج از کشور دعوت کنند و در آنجا کاملاً تخلیه اطلاعاتی کنند.» بنابراین، وقتی چنین تهدیدی جدی است باید با آن مقابله جدی نیز کرد.
پیام فضلی نژاد
خبرگزاری فارس: آمریکا در استراتژی جدید نظامی خود که مبتنی بر مقابله با چالشهای احتمالی از سوی ایران و چین است، سعی در تمرکز بخش قابل توجهی از نیروها و تجهیزات نظامی خود در آسیای شرقی و خاورمیانه دارد.
ایجاد و گسترش زرادخانه های موشکی همواره مورد توجه قدرت های هسته ای جهانی بوده است.این در حالی است که با توجه به گسترش سریع تکنولوژی موشکی و دستیابی بسیاری از کشورها به انواع موشک های بالستیک ، یکی از اقداماتی که همواره مورد توجه دولت های مختلفی ( اعم از جمهوری خواه یا دموکرات )که در آمریکا روی کار آمده اند ،قرار داشته تلاش برای ایجاد یک سامانه جهانی دفاع موشکی بوده است.
در این راستا تاکنون سامانه های ضد موشکی در اروپا و آسیای شرقی مستقر شده و در عین حال آمریکا یک سامانه راداری ضد موشکی را در اسرائیل مستقر ساخته است.هدف کنونی امریکا ، استقرار سامانه های ضد موشکی در منطقه خلیج فارس با مشارکت کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس است.در این راستا یک روزنامه آمریکایی از تاسیس ایستگاهی سری برای سامانه راداری ضد موشکی در قطر خبر داد.
به نوشته روزنامه وال استریت ژورنال، این ایستگاه که در حال ساخت است،به منزله ستون فقرات سیستم موشکی آمریکا برای دفاع از منافع این کشور در منطقه بوده و حمایت از هم پیمانانش در برابر حملات احتمالی موشکی را کامل میکند.شایان ذکر است که آمریکا در استراتژی جدید نظامی خود که مبتنی بر مقابله با چالشهای احتمالی از سوی ایران و چین است، سعی در تمرکز بخش قابل توجهی از نیروها و تجهیزات نظامی خود در آسیای شرقی و خاورمیانه دارد.
بویژه موضوع اعمال تحریم های یک جانبه نفتی و بانکی از سوی آمریکا و شرکای اروپایی اش که واکنش ایران را برانگیخته ، موجب شده تا آمریکا با افزایش حضور نظامی در خلیج فارس، اقدامات جدیدی را در زمینه افزایش همکاری های نظامی و امنیتی با متحدین عرب خود در حاشیه جنوبی خلیج فارس انجام دهد. برپایی سامانه راداری هشدار دهنده در قطر از آخرین موارد این همکای ها محسوب می شود. ایستگاه راداری مشابهی از سال 2008 در کوه «کِرِِن» در صحرای نقب اسرائیل مستقر شده است و ایستگاه دیگری نیز در چارچوب سپر دفاع موشکی ناتو، در ترکیه مستقر است.
در همین حال برخی مقامهای آمریکایی اظهار داشته اند که فرماندهی مرکزی آمریکا که مسئول عملیات نظامی آمریکا در خاورمیانه و جنوب آسیا است قصد دارد طی ماههای آینده نخستین سامانه موشکی دفاع بالیستیکی تاد (THAAD) را در منطقه مستقر کند که مکان استقرار آن احتمالاً امارات خواهد بود.شایان ذکر است که بدنبال استقرار سامانه های ضد موشکی آمریکا و ناتو در اروپا در مارس 2012 یکی از مقام های ارشد وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) اعلام کرد که آمریکا در صدد است تا سامانه های ضد موشکی مشابهی را در آسیا و خاورمیانه مستقر کند.
موضوع اعمال تحریم های یک جانبه نفتی و بانکی از سوی آمریکا و شرکای اروپایی اش که واکنش ایران را برانگیخته ، موجب شده تا آمریکا با افزایش حضور نظامی در خلیج فارس، اقدامات جدیدی را در زمینه افزایش همکاری های نظامی و امنیتی با متحدین عرب خود در حاشیه جنوبی خلیج فارس انجام دهد. |
"مادلین کریدون"معاون وزیر دفاع آمریکا در امور راهبردی جهانی در این باره در همایش دفاع ضد موشکی پنتاگون اعلام کرد که با استقرار این سامانه های ضد موشکی تهدید احتمالی از سوی برخی کشورهای همسایه دراین دو منطقه از میان می رود و آمریکا خواهد توانست در آینده از تهدید موشک های دوربردی که از این دو منطقه احتمالا آن کشور را هدف خواهند گرفت، رهایی یابد.
درباره خاورمیانه نیز کریدون اظهار داشت که واشنگتن برای افزایش همکاری مشترک و اشتراک اطلاعات میان دولتهای عضو شورای همکاری خلیج فارس تلاش میکند تا آنها بتوانند قابلیتهای دفاع موشکی خود را بیش از پیش بالا برند.به گفته این مقام پنتاگون الگوی طراحی و ساخت سامانه های دفاع ضد موشکی آسیا و خاورمیانه از همان الگوی سامانه های ضد موشکی در اروپا پیروی خواهد کرد.
در حال حاضر آمریکا در چارچوب «رویکرد مرحلهای تطبیقی» در حال استقرار سامانه های دفاع موشکی در اروپا است. سامانه سپر موشکی در اروپا شامل موشک های رهگیر در لهستان و رومانی، یک سامانه شناسایی راداری در ترکیه و سامانه ضد موشکی رزمناوهای آمریکایی مستقر در سواحل اسپانیا می شود.
این طرحها در حالی مطرح میشود که ایالات متحده هم اکنون درباره طرح سپر دفاع موشکی اروپا، درگیر چالشی جدی با روسیه است و تاکنون هیچ یک از تلاشهای آمریکا نتوانسته روسیه را متقاعد کند که سپر موشکی تهدیدی علیه این کشور جهت گیری نشده است.از سوی دیگر، استقرار این سپرموشکی در آسیای شرقی، مستقیم تهدیدی را متوجه چین خواهد کرد و آمریکا را در تقابل با این قدرت بزرگ آسیایی قرار خواهد داد.
بدین لحاظ از دید تحلیلگران چنین اقدامی می تواند بیش از پیش روابط میان آمریکا را با روسیه و چین خدشه دار کند چرا که این دو کشور استقرار این سامانه های دفاع ضد موشکی را به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی خود محسوب می کنند.به عقیده کارشناسان استقرار این سامانه های ضد موشکی که در ظاهر برای مقابله با تهدیدات موشک های بالستیک مستقر خواهند شد ، عملا موجب گسترش بیش از پیش مسابقه تسلیحاتی در آسیا وخاورمیانه خواهد شد .این در حالی است که طبق آمارها هزینه های نظامی آسیا در سال 2012 میلادی حتی از اروپا نیز پیشی خواهد گرفت.
این مساله در باره منطقه خاورمیانه نیز صادق است و استقرار سامانه های ضد موشکی آمریکایی و یا تشویق کشور های عرب بویژه در ناحیه خلیج فارس برای گسترش هر چه بیشتر سامانه های ضد موشکی صرفا موجب افزایش هزینه های نظامی این کشور ها و توسعه مسابقه تسلیحاتی و افزایش حضور قدرت های مداخله گر خارجی می شود.
آمریکا با ادعای وجود تهدیدات موشکی از سوی ایران ، کشور های عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس را بسوی خرید انواع سامانه های موشکی ضد هوایی و ضد موشکی مانند پاتریوت و تاد سوق داده است. این در حالی است که ایران بارها اعلام کرده که هیچ گونه اهداف خصمانه علیه کشور های عرب خلیج فارس نداشته و برگزاری رزمایش های دریایی ،هوایی و وموشکی آن بویژه در خلیج فارس صرفا برای مقابله با اقدامات تجاوز کارانه احتمالی صورت می گیرد. |
آمریکا با ادعای وجود تهدیدات موشکی از سوی ایران ، کشور های عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس را بسوی خرید انواع سامانه های موشکی ضد هوایی و ضد موشکی مانند پاتریوت و تاد سوق داده است. این در حالی است که ایران بارها اعلام کرده که هیچ گونه اهداف خصمانه علیه کشور های عرب خلیج فارس نداشته و برگزاری رزمایش های دریایی ،هوایی و وموشکی آن بویژه در خلیج فارس صرفا برای مقابله با اقدامات تجاوز کارانه احتمالی صورت می گیرد.
اساسا آمریکا در سال های اخیر با تاکید بر اجرای سیاست ایران هراسی زمینه های روانی و تبلیغاتی لازم برای همراه ساختن کشور های عرب خلیج فارس برای همراهی با سیاست های این کشور و نیز خرید های عظیم تسلیحاتی توسط آنها را فراهم کرده است .در این راستا گزارش ها حاکی از آن است که ارزش کلی قراردادهای نظامی آمریکا با عربستان سعودی، امارات متحده عربی، عمان و کویت طی چند سال آینده حدود 123 میلیارد دلار تخمین زده شده است.همچنین بسته فروش نظامی آمریکا به عربستان سعودی در سال 2010 میلادی به ارزش 67 میلیارد دلار برآورد شده که این بیشترین میزان فروش تسلیحات در صنعت دفاعی ایالات متحده به شمار می رود .
دکتر سید رضا میرطاهر
انتهای متن/
خبرگزاری فارس: یکی دیگر از مبانی اعتقادی کلیسای انجیلی اعتقاد به حضرت مسیح به عنوان تنها منجی است. این در حالی است که پیروان دیگر فرقه های لیبرال تر پروتستانیسم؛ مانند «پرسبیتریین ها» و «متودیست ها» حضرت مسیح را یکی از راههای نجات می دانند.
مبانی عقیدتی
پیروان کلیسای انجیلی آمریکا که پیروان آن حدود یک چهارم جمعیت آمریکا(70 ملیون نفر) را شامل می شوند و تعدادشان رو به رشد است، مهم ترین خاستگاه نظری راست گرایان مسیحی است. هسته مرکزی پیروان این فرقه، مطلق گرا و معتقد به نبرد دائم بین خیر و شرّ هستند. «بازگشت دوم حضرت مسیح» در «آخر الزمان» بعد از طی مراحلی که نهایت آن به «جنگ و ویرانی بزرگ» ختم می شود، از جمله مبانی اعتقادی این جریان است.
بر مبنای چنین اعتقاداتی حضرت مسیح روزی به زمین برخواهد گشت و برای هزار سال حکومت خواهد کرد. و اقدامات او طی هفت مرحله(1)صورت می گیرد. اکنون مرحله ششم، یا مرحله کلیسا، است و مرحله بعد، «آخر الزمان»(2) خوانده می شود که طی آن حضرت مسیح به سوی زمین رو می کند و مؤمنان مسیحی را حیات دوباره می بخشد.
سپس «ضد مسیح»(3) در زمین ظاهر خواهد شد و خود را به دروغ منجی یهودیان خواهد خواند. برخی معتقدند که آنچه که موجب باور برخی به او می شود این است که او قادر به اعاده صلحی ظاهری در خاورمیانه خواهد شد. حکومت ضد مسیح، هفت سال به طول می انجامد و دوره «رنج یا آزمایش بزرگ»(4) خوانده خواهد شد.(5)
پیروان کلیسای انجیلی معتقدند که در این مرحله، حضرت عیسی، سوار بر اسبی سفید، به زمین برخواهد گشت، و در پی او سواره نظامی مرکب از مؤمنان از ابرها سرازیر خواهند شد و حرکت خواهند کرد. عیسی مسیح پیروزمندانه به جنگ وارد شده، معابد باستانی یهودیان را احیا و حکومتی هزار ساله را آغاز خواهد کرد، بهشتی و زمینی جدید را نشان خواهد داد و شیطان را برای همیشه خاموش خواهد کرد.
«بنیاد گرایی مسیحی»(6) در گذشته بر سلوک اخلاقی صحیح تکیه داشت، ولی در دهه های گذشته صرفاً سیاسی شده است. به «بنیاد گرایان»، لقب «تجدید حیات یافته» نیز داده می شود. این مسئله شامل یک نوع تجربه بیداری معنوی و یا صرفاً گرایش به افکار سیاسی خاص است. آنها معتقدند تاریخ بشر در طی نبردی در آخرالزمان به نام «آرماگدون» به پایان می رسد و نقطه اوج آن ظهور دوباره مسیح است؛ پس از آن، داوری نهایی برای همه مردگان و زندگان انجام می شود.
این جریان معتقد است: خداوند مقرر کرده است که بشر هفت مرحله یا هفت مشیت الهی را از سر بگذراند که یکی از آنها «نبرد هسته ای آرماگدون» است.(7) با آغاز این جنگ وحشتناک، رستگارشدگان به آسمانها عروج خواهند کرد و از مصیبت جنگ در امان خواهند بود.کتاب بر جای مانده نوشته «تیم لاهه»، تشریح کننده چنین اعتقاداتی است و تا کنون در دوازده جلد انتشار یافته و مجموعاً بیش از 50 میلیون نسخه فروش داشته است.
«بنیاد گرایی مسیحی»(6) در گذشته بر سلوک اخلاقی صحیح تکیه داشت، ولی در دهه های گذشته صرفاً سیاسی شده است. به «بنیاد گرایان»، لقب «تجدید حیات یافته» نیز داده می شود. این مسئله شامل یک نوع تجربه بیداری معنوی و یا صرفاً گرایش به افکار سیاسی خاص است. آنها معتقدند تاریخ بشر در طی نبردی در آخرالزمان به نام «آرماگدون» به پایان می رسد و نقطه اوج آن ظهور دوباره مسیح است؛ پس از آن، داوری نهایی برای همه مردگان و زندگان انجام می شود. |
در این مجموعه کتابها اعتقادات مسیحیان انجیلی در مورد نبردهایی که قبل و در جریان «بازگشت دوم» مسیح به وقوع خواهد پیوست، تشریح شده است. برخی از پیروان این جریان بر این مبنا که حرکت در جهت برخورد نهایی نباید مختل یا کند شود، نسبت به بسیاری از اقداماتی که در سطح بین المللی صورت می گیرد، نظر منفی دارند، از جمله آنها، دبیر کل سازمان ملل را ـ که وظایفی در مورد حفظ صلح دارد ـ در جهت ضد مسیح می دانند.
بسیاری از آنها در پی حوادث یازده سپتامبر و درگیریهای فلسطین بسیار فعال شده و آنها را دلایل دیگری بر اجتناب ناپذیر بودن «جنگ و ویرانی بزرگ» یافته اند. به قول «دولت گیبسون» مدیر «ائتلاف جهانی انجیلی ها»، «خشونتها مردم را به فکر انداخته که آیا مسیح در حال ظهور است؟»آنچه در نظر بحث ما مهم است این است که مسیحیانی که پروتستان انجیلی شمرده می شوند و ظاهرا به درجات مختلف دارای چنین عقایدی هستند، بزرگ ترین فرقه مسیحی در آمریکا را به وجود آورده اند؛ اگرچه روشن نیست که چه بخشی از آنها اصولاً به این عقاید باور دارند و چه بخشی ندارند.
به هر حال، بر مبنای چنین عقایدی راست مسیحی در آمریکا برقراری صلحی پایدار، جامع و حقیقی در خاورمیانه را تا قبل از آمدن «منجی» و وقوع «نبرد نهایی» نه تنها مشکل بلکه غیرممکن می داند و نسبت به تلاش هایی از نوع «روند صلح» و «موافقت نامه های اسلو» به دید شک می نگرد.چنانکه در آینده تشریح خواهد شد، عقاید دین شناختی (تئولوژیک) راست مسیحی به نوبه خود مبنای اصولی جانبداری این جریان از اسرائیل است و پایگاه سیاسی قابل توجهی برای طرفداران لیکود در آمریکا و عملکرد کسانی چون شارون در اراضی اشغالی فراهم آورده است.
بر این مبنا، ایجاد اسرائیل در سال 1948 تحقق یک «پیشگویی پیامبرانه» و مقدمه عملی شدن پیشگوییهای دیگر بوده است. از این جهت ملاحظات استراتژیک یا سیاسی یا ارزشهای مشترک و امثال آن که مبنای جانبداری جریانهای غیرمذهبی از اسرائیل است نقش عمده ای ندارد.البته بحث آخرالزمان در فرقه های مختلف مسیحیت به گونه های مختلف مطرح شده است و حتی در داخل جریان راست مسیحی نیز تفاوتهایی در نگرشهای بخشهای مختلف آن به مسئله آخرالزمان و ربط آن با کشور اسرائیل وجود دارد.
برخی از اینان حاکمیت خدا را به گونه ای موسع می بینند و بر این مبنا معتقدند که خدا قادر به انجام هر آنچه که اراده کند، هست و لذا ضروری نیست که وسیله به خصوصی (دولت به خصوصی) وجود داشته باشد تا خدا بتواند هدف به خصوصی را محقق سازد. به علاوه موضوع تشکیل اسرائیل تا جنگ دوم به عنوان موضوعی جدی مطرح نبود و تنها بعد از این جنگ جدی شد. این واقعیت که نزدیک به دو هزار سال اعتقادی که رژیم اسرائیل از محورهای آن به شمار می رود، نقشی در مسیحیت نداشته است، از بزرگ ترین نقاط ضعف این اعتقاد است.
در بین برخی از انجیلی ها اعتقاد راسخی وجود دارد مبنی بر این که شکل گیری حکومت ضدمسیح نزدیک است و در اثر آن یک دیکتاتوری سیاسی و اقتصادی شدید حاکم خواهد شد به نحوی که حتی برای خرید و فروش معمولی نیز احتیاج به کسب اجازه قبلی خواهد بود. اینان اعتقاد دارند که برای تقویت چنین رژیمی یک پیامبر دروغین توانا و یک مذهب جهانی به وجود خواهد آمد.
البته همه هواداران جریان راست مسیحی الزاما به این گونه عقاید پایبند نیستند، و اعتقادی به مراحل هفت گانه ندارند، بلکه بعضا پذیرفته اند که آموزه های انجیلی باید با شرایط عصر جدید انطباق داده شده و بازگشت به قوانین انجیلی و تحقق قطعی آنها ممکن است قرنها به طول انجامد. اما رهبران سیاسی و مبلغان راست مسیحی؛ مانند «پاتریک رابرتسون» و «جری فالول» و در واقع اکثر مبلغان تلویزیونی و نیز میلیونها تن از پیروانشان معمولاً دارای اعتقادات افراطی هستند.
یکی دیگر از مبانی اعتقادی کلیسای انجیلی اعتقاد به حضرت مسیح به عنوان تنها منجی است. این در حالی است که پیروان دیگر فرقه های لیبرال تر پروتستانیسم؛ مانند «پرسبیتریین ها» و «متودیست ها» حضرت مسیح را یکی از راههای نجات می دانند. این امر به ویژه یکی از مبانی اعتقادی مهمی است که باعث گرایش شدید انجیلی ها به دعوت پیروان دیگر ادیان بلکه پیروان دیگر فرقه های مسیحی به کلیسای انجیلی شده است.
برنامه های عامه پسند تلویزیونی کشیشان پروتستان در آمریکا که حدود 60 میلیون بیننده دارند، پیوسته می کوشند مردم را متقاعد سازند که به جای «صلح» باید در پی «جنگ» باشند. آنها با نقل آیات انجیل سعی می کنند ثابت کنند که ما در دوره آخرالزمان هستیم. اینان چون اعتقاد دارند اسرائیل باید «مقر فرود آمدن» دومین ظهور مسیح باشد، سعی دارند پرستش سرزمین اسرائیل را به یک آیین مذهبی بدل سازند.
آثار سیاسی قرارگرفتن معتقدان به «مشیت الهی گرایی» در سمتهای حساس ایالات متحده می تواند بسیار نگران کننده باشد. به عنوان مثال، «جیمس وات»
به عنوان وزیر کشور اسبق ایالات متحده، در کمیته مجلس نمایندگان اظهار داشت:«به علت ظهور دوباره و قریب الوقوع مسیح، نمی توانم خیلی در بندِ نابودی منابع طبیعی خودمان باشم.»
پیام مشیت الهی گرایان، منحصر به مرزهای ایالات متحده نیست. این گروه در اوت 1985 نمایشی را به صحنه آوردند که نخستین کنگره «مسیحیان صهیونیست» نام گرفت.در اوایل دهه 90 ، آمریکائیان به بیش از 1400 رادیوی مذهبی گوش می دادند. اکثریت هنگفتی از 80000 کشیش بینادگرای پروتستان که روزانه از 400 ایستگاه رادیویی سخن پراکنی می کنند، خواهان مشیت الهی گرایی هستند. برخی از مشهورترین این افراد عبارتند از: پاتریک رابرتسون، جیمی سواگارت، جیم باکر و جری فال ول.
مدرسه های انجیلی بسیاری، چه فرقه ای و چه فرافرقه ای در سراسر آمریکا اصول خداشناسی آرماگدون را بر پایه پرستش اسرائیل تعلیم می دهند. تعداد این مدارس در حدود 200 مؤسسه و دارای حدود 100000 دانشجو می باشند. این دانشجویان پس از فراغت از تحصیل، کشیش پروتستان می شوند، به میان مردم می روند و این دیدگاه را تبلیغ می کنند.
اما «آرماگدون»؛ که در اصل «هار مجدّو» می باشد، به معنی «کوه مجدّو» است. «مجدّو» در شمال فلسطین اشغالی در کرانه غربی رود اردن واقع شده و در طول تاریخ، شهری استراتژیک بوده است. این شهر بر سر راه شرق و غرب و شمال و جنوب قرار داشته است و تبعا جنگهای بسیاری در آن رخ داده است. در صحیفه «حزقیال نبی» درباره این جنگ آمده است:«بارانهای سیل آسا و تگرگ سخت آتش و گوگرد، تکانهای سختی در زمین پدیدار خواهند آورد؛ کوهها سرنگون خواهند شد، صخره ها خواهند افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد گردید.»
پیروان کلیسای انجیلی معتقدند که در این مرحله، حضرت عیسی، سوار بر اسبی سفید، به زمین برخواهد گشت، و در پی او سواره نظامی مرکب از مؤمنان از ابرها سرازیر خواهند شد و حرکت خواهند کرد. عیسی مسیح پیروزمندانه به جنگ وارد شده، معابد باستانی یهودیان را احیا و حکومتی هزار ساله را آغاز خواهد کرد، بهشتی و زمینی جدید را نشان خواهد داد و شیطان را برای همیشه خاموش خواهد کرد. |
کشیشان بنیادگرا این توصیفات را نشانه مبادله سلاحهای تاکتیکی هسته ای می دانند. آنها معتقدند مسیح ضربه نخست را وارد خواهد کرد. او سلاح نوینی را به کار خواهد برد که اثری شبیه بمب نوترونی دارد: در کتاب «زکریای نبی» آمده است: «گوشت ایشان در حالتی که بر پاهای خود ایستاده اند کاهیده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گردید و زبان ایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد.»
برخی معجزات در طی این نبرد روی خواهد داد: ازجمله نهر فرات خشک خواهد شد. در این تهاجم همه اعراب به اضافه کنفدراسیون روسیه و ایران به اسرائیل هجوم خواهند برد. دجال وارد خاورمیانه می شود و تندیس خود را در معبد یهودی نصب می کند و تقاضا می کند که همه جهان آن را به جای خداوند بپرستند.کشیشان بنیادگرا زمانی کمونیست شدن روسیه را نشانه آخرالزمان دانستند. به تبع این نگرش، آنها اعتقاد قلبی به قراردادهای صلح خاورمیانه ندارند و آنها را پایدار نمی دانند.
«لانگ»، مدیر تحقیقات «انستیتو کریستیک» در 1985 افشا کرد «رونالد ریگان»، رئیس جمهور آمریکا، معتقد به ایدئولوژی آرماگدون بوده است. رونالد ریگان در طی همه سالهای زندگی خود تحت تأثیر آموزش مادرش «نل ریگان» بود که گفته می شود زنی بسیار معتقد به کتاب مقدس بوده است. خود وی گفته است که ایمانش را مدیون مادرش است.
«الینگ وود» که خود یکی از معتقدان پر و پاقرص پرستش اسرائیل و از جمله نبرد آخرالزمان است، گفته است که او و فرماندار ریگان اغلب با هم می نشینند و درباره پیشگوییهای کتاب مقدس به بحث و گفت وگو می پردازند. ریگان در یک مجلس شام می گوید:«این نبی خشمگین عهد قدیم، حزقیال است که بهتر از هر کسی، قتل عامی را که عصر ما را به ویرانی خواهد کشید پیشگویی کرده است».
و سپس با خشم تندی درباره کمونیست شدن لیبی سخن می گوید و اظهار عقیده می کند که:«این علامت آن است که فرارسیدن آرماگدون، دور نیست».
ریگان همچنین در یک مصاحبه گفته است: «اعتقاد دارد که تجدید حیات پیدا کرده است».دادن لقب «امپراتوری شیطانی» به روسیه توسط وی که بعدها در زبان سیاستمداران آمریکایی مصطلح شد، از همین بینش سرچشمه می گیرد.
اصول آموزش هواخواهان «مشیت الهی» این است که قبل از استقرار پادشاهی جهانی مسیح، مطابق پیشگوییهای کتاب مقدس، ابتدا می بایست یهودیان به اسرائیل بازگردند، سپس دولت یهود تاسیس و کلام خدا برای همه امتها تبلیغ شود. آنها معتقدند یک روز، یک یهودی افراطی، قدس را منفجر خواهد کرد تا در جای آن معبد سلیمان بازسازی شود؛ مراسم قربانی یهود از نو آغاز شود و سپس نوبت به آرماگدون خواهد رسید.
حفاریهایی که در زیر قدس انجام می شود به منظور کشف آثار معبد سلیمان است تا ثابت شود معبد سلیمان در همین مکان فعلی قدس بوده است. در نتیجه با این توجیه به خراب کردن قدس و تاسیس معبد سلیمان درجای آن بپردازند. در حالی که مسلمانان بیم دارند هدف از این حفاریها فرو ریختن خودبه خودی مسجدالاقصی باشد.
راست گرایان مسیحی و اسلام
در حالی که دولت بوش خصوصاً در اوایل دوره بعد از حوادث 11 سپتامبر کوشید تا مانع تبلیغات سوء علیه اسلام شود و مبارزه علیه تروریسم را جنگی بین «جهان متمدن» و دشمنان آن تعریف کند، گرایش راست مسیحی تلاش کرد که نوک تیز حمله را متوجه اسلام در کلیت خود کند. عناصر و گروههای فعال در طیف وسیع راست مذهبی، در این رابطه کوشیدند تا با استفاده از تعبیرات و دعاوی مندرج در سخنرانیهای «اسامه بن لادن» و همفکران او بر علیه یهودیت ومسیحیت از یک سو و تحریف برخی مضامین قرآنی از سوی دیگر چنین تبلیغ کنند که نظرات جریان القاعده، عین نظرات اسلام است و به این ترتیب مسلمانان وارد جنگ علیه مسیحیان شده اند. به عبارت دیگر به قول برخی، راست مسیحی خود را درگیر نوعی «جنگ صلیبی سربسته» علیه مسلمانان کرده است.
این امر در عین حال به عامل مهم دیگری درتقویت گرایش مسیحیان راست به تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن سیاست خارجی آمریکا تبدیل شده است.اظهارات سردمداران راست مسیحی مانند «جری فالول»، «پاتریک رابرتسن»، «جری واینز» و... نشان می دهد که چگونه طرح مطالب سوء علیه اسلام از 11 سپتامبر به بعد جزء ثابتی از گفتمان سیاسی راست مذهبی شده است.
جری واینز، کشیش کلیسای «بابتیست اول» در جاکسون ویل و رئیس سابق کنوانسیون بابتیست جنوبی که در کنوانسیون سالانه کشیشان محافظه کار در 15 ژوئن 2002 سخن می گفت، علاوه بر طرح مطالب اهانت آمیز علیه اسلام، از «کثرت گرایی مذهبی» در آمریکا انتقاد کرد و گفت این کثرت گرایی به غلط، همه مذاهب را با هم برابر فرض می کند.
به نوشته «نیویورک تایمز» دیگر رهبران کنوانسیون مذکور نیز در همان جلسه یا در روزهای بعد، از اظهارات واینز حمایت کرده و مدعی شدند که اظهارات وی «بر تحقیقات وی درباره اسلام» مبتنی است. مطلب قابل توجه این که جرج بوش روز بعد از سخنرانی واینز از طریق ماهواره، پیامی برای نشست مذکور فرستاد و از جمله این جماعت را از «پیشگامان مدارا و آزادی مذهبی» خواند.
روشن نیست که آیا وی قبل از ارسال پیام، از مضامین سخنرانی واینز مطلع بوده، یا خیر ؛ هر چند که در سخنان وی نشانه ای حاکی از اطلاع وی وجود نداشته است. شماری از فعالان حقوق مدنی، از جمله گروه یهودی «جامعه ضد بهتان» ضمن انتقاد از اظهارات واینز از بوش خواستند تا علناً از اظهارات وی فاصله بگیرد.اظهارات فالول در برنامه 60 دقیقه ای در شبکه تلویزیونی «سی . بی . اس» علیه پیامبر (ص)در 8 اکتبر 2002 نمونه دیگری از اقدامات سوء سردمداران راست مسیحی علیه اسلام است.
«جری فالول» در مهر ماه 81 در مصاحبه ای با شبکه تلویزیونی «سی . بی . اس» آمریکا، رسول گرامی اسلام (ص) را مورد اهانت قرار داده بود. متعاقب این اظهارات توهین آمیز، علاوه بر ملتهای مسلمان در کشورهای مختلف، سازمان کنفرانس اسلامی، طی واکنشهایی بیانات این کشیش و اقدام شبکه تلویزیونی «سی.بی.اس» امریکا در پخش آن را محکوم کردند.
اگرچه مقامات امریکایی در مواجهه با اعتراض مسلمانان این کشور نسبت به اظهارات موهن این کشیش گستاخ، باآنان به طور صوری همدردی کرده و این اظهارات را موضع شخصی گوینده آن تلقی کرده اند ولی نمی توان سهم دولت امریکا ودولتهایی را که با عملکرد فرهنگی و سیاسی خود زمینه چنین گستاخیهایی را در داخل کشور خود به وجود می آورند، نادیده گرفت.
برنامه های عامه پسند تلویزیونی کشیشان پروتستان در آمریکا که حدود 60 میلیون بیننده دارند، پیوسته می کوشند مردم را متقاعد سازند که به جای «صلح» باید در پی «جنگ» باشند. آنها با نقل آیات انجیل سعی می کنند ثابت کنند که ما در دوره آخرالزمان هستیم. اینان چون اعتقاد دارند اسرائیل باید «مقر فرود آمدن» دومین ظهور مسیح باشد، سعی دارند پرستش سرزمین اسرائیل را به یک آیین مذهبی بدل سازند. آثار سیاسی قرارگرفتن معتقدان به «مشیت الهی گرایی» در سمتهای حساس ایالات متحده می تواند بسیار نگران کننده باشد. |
درکشوری که رئیس جمهور بی خرد و بی تجربه اش پس از حادثه 30 شهریور تعمداً لبه تیز حملات خود را متوجه «اسلام گرایی» می کند و از سر نادانی سخن از لزوم به راه افتادن مجدد جنگهای صلیبی به میان می آورد، طبیعی است که کشیشان و اسقفهای آن نیز اینگونه مقدسات مسلمانان را وقیحانه مورد تعرض و هتک حرمت قرار دهند.تظاهرات اعتراض آمیز مردم هند علیه اظهارات وهن انگیز «جری فالول» کشیش امریکایی که در آن به نبی اکرم (ص) جسارت کرده بود، دست کم پنج شهید و تعداد زیادی مجروح بر جای گذاشته است. این خونین ترین عکس العمل مسلمانان علیه گستاخی آن کشیش حمایت شده امریکایی بود.
«فرید زکریا» یکی از نویسندگان مجله «نیوزویک» طی مقاله ای ضمن انتقاد از اظهارات فالول نوشت: «بلافاصله بعد از 11 سپتامبر فالول و رابرتسون تصمیم گرفتند که از این فاجعه برای بسیج طرفدارانشان علیه لیبرالها، طرفداران سقط جنین و... استفاده کنند، اما این امر عکس العمل شدیدی در جامعه آمریکا برانگیخت و محکومیت آنها را توسط طیف وسیعی از جمله رئیس جمهور بوش در پی داشت. در نتیجه فالول و رابرتسون وادار به عقب نشینی شدند، معذرت خواستند و به نحوی ناشیانه مدعی شدند که اظهارات آنها خارج از متن درنظر گرفته شده است. آنها بعداً از آن نوع کینه توزی دست برداشتند و در عوض مسلمانان را هدف آسان تری یافتند».
نکته قابل توجه در دوره بعد از توهین فالول، نحوه برخورد کاخ سفید بود. سخنگویان کاخ سفید حتی در مواردی که کراراً مورد سؤال قرار می گرفتند از اظهار نظر در این مورد خودداری کرده و تنها به تکرار این که «به نظر رئیس جمهور، اسلام دین صلح است» بسنده می کردند. به طور کلی کاملاً مشهود است که جرج بوش دیگر توجهی را که بلافاصله بعد از 11 سپتامبر به تبلیغ بردباری مذهبی و جلوگیری از انجام اقدامات و طرح مطالب سوء علیه مسلمانان و اسلام نشان می داد، ندارد. یکی از دلایل اصلی این امر را می توان نفوذ بسیار بالای راست مسیحی در حزب جمهوری خواه و نقش مهمی که آنها در انتخابات ریاست جمهوری در سال 2004 ایفا می کنند، دانست.
پی نوشت ها:
1. Dispensation.
2. End time.
3. Antichrist.
4. Tribulation.
5. Armageddon.
6. Rebirth.
7. این نظام «مشیت الهی گرایی» نامیده می شود
علی فهیم دانش
انتهای متن/
خبرگزاری فارس: از میان خاطرات بازماندگان منافقین، کدهای فراوانی وجود دارد که نشاندهندهی اطلاع و همزاد پنداری اعضای منافقین در زندانها با ماهیت نظامی سازمان مجاهدین (منافقین) میباشد.
چندی است جریان نفاق با همکاری رسانههای معارض بار دیگر سوژهی تکراری اعدامهای سال 67 را مطرح کرده و با تشکیل دادگاهی نمادین بهدنبال اعمال فشار حقوق بشری بر نظام هستند. پایگاه «برهان» ضمن بررسی حقوقی این اعدامها از منظر حقوق بینالملل، پشت پردهی پروژهی «ایران تریبونال» را بررسی کرد.
بهانهای که باعث شد این وجیزه نوشته شود، سالگرد فتوایی است که امام خمینی در مورد زندانیان و دستگیرشدگان منافقین(سازمان مجاهدین خلق سابق) صادر کرد که به حق میتوان نام آن را فتوای نجاتبخش نامید. فتوایی که نتیجهی آن درآمدن چشم فتنهای به نام سازمان مجاهدین خلق بود.
در اینجا به دنبال تحلیل سیاسی این جریان نیستیم بلکه قرض آن است که چند ماهی است بقایای این سازمان معلومالحال از نبود شناخت افکار بینالمللی از سابقهی این فرقه، نهایت سوءاستفاده را کرده و در آخرین اقدام خود اقدام به برپایی دادگاهی به اصطلاح مردمی (= تئاتری سفارشی!) به نام «ایران تریبونال» نمودهاند تا در آن به خیال خام خود ایران را به خاطر اعدامهای سال 67 محکوم به نسلکشی نمایند. اعدامهای سال 67 از لحاظ حقوق داخلی و فقهی جای هیچ شبهه و سؤالی را باقی نگذاشته است ولیکن اثبات مشروعیت این اعدامها از نگاه حقوق بینالملل محوری است که کمتر به آن پرداخته شده است. به همین علت به دنبال اثبات مشروعیت اعدامهای سال 67 از دید حقوق بینالملل هستیم.
همچنین به بررسی جایگاه حقوقی – سیاسی دادگاه نمایشی ایران تریبونال که قرار است مرحلهی دوم آن آبان ماه سال جاری برگزار شود، بپردازیم. در همین زمینه باقی ماندهی منافقین و برخی کمونیستهای چپ، ادعاهایی را در مجامع غربی در زمینهی اعدامهای سال 67 مطرح کردهاند تا مشروع نبودن (به معنای قانونی نبودن) اعدامهای سال 67 را اثبات نمایند که در ذیل به بررسی آن خواهیم پرداخت. اولین مورد شبهه، مشروع بودن یا نبودن برپایی دادگاه مجدد برای افرادی است که در زندانها بودهاند و اینکه محاکمه مجدد افرادی که محکوم به زندان بودهاند و احیاناً در محاکمهی دوم محکوم به اعدام شدهاند، از لحاظ حقوقی مشروع است یا خیر؟
در پاسخ به این شبهه نکتهای که به راحتی نمیتوان از کنار آن گذشت «انقلاب ماهیتی» است که با شروع سال 67 در ماهیت سازمان مجاهدین رخ داد. بدین معنا که در مدت 5 ماه از شروع سال 67، سازمان مجاهدین از یک سازمان «سیاسی- عقیدتی» با شاخهی نظامی تبدیل به یک «ارتش» با ماهیت «نظامی» شد. 3 عملیات نظامی در 5 ماه، کشتن تعداد زیادی از نیروهای ارتشی، سپاهی و بسیجی در این عملیاتها و مجهز شدن و استفاده از ادوات نظامی سنگین مانند تانک و ... در این 5 ماه جزو علایم یک ارتش نظامی نیست.
مقدمهی دوم، ارتباط افراد درون زندانها با این سازمان و اطلاع این افراد از انقلاب ماهیتی است که در ماهیت این سازمان رخ داده است. چرا که اثبات این مقدمه نیز در حقوق بینالملل اهمیت فراوانی دارد. طبق قاعدهی کیفری بینالمللی (Enemy Character) در صورت اثبات ارتباط افراد درون زندان با ارتش نظامی در حال جنگ، همهی احکامی که در مورد وضعیت جنگ وجود دارد در مورد این افراد نیز صادق است. مانند دفاع مشروع، اعدام بدون محاکمه یا اعدام با دادگاه نظامی (که آرای آن قطعی و غیرقابل تجدید نظر است، نیازی به تسخیر وکیل برای متهم ندارد) و ...
این قاعده چنین میگوید: «دشمن تنها به اتباع، افراد و نهادهای مشابهی که تحت حاکمیت دشمن هستند محدود نمیباشد. بلکه رگهای حیاتی دشمن، اتباع و کالاهای دولتهای بیطرف یا خودی که در خدمت به دشمن عمل میکنند نیز دشمن محسوب میشوند. بنابراین منافقینی هم که در زندانها به سر میبردهاند همان ویژگی دشمن را در خود داشتهاند، پس هیچ خدشهای نمیتوان به دادگاهی کردن مجدد این افراد داشت چرا که آنها با شروع سال 67 در قامت یک یگان از ارتش دشمن در زندانها ظاهر شدهاند.
طبق قاعدهی کیفری بینالمللی (Enemy Character) در صورت اثبات ارتباط افراد درون زندان با ارتش نظامی در حال جنگ، همهی احکامی که در مورد وضعیت جنگ وجود دارد در مورد این افراد نیز صادق است. مانند دفاع مشروع، اعدام بدون محاکمه یا اعدام با دادگاه نظامی. |
از میان خاطرات بازماندگان منافقین، کدهای فراوانی وجود دارد که نشاندهندهی اطلاع و همزاد پنداری اعضای منافقین در زندانها با ماهیت نظامی سازمان مجاهدین (منافقین) میباشد. این خاطرات نیز اثبات کنندهی ارتباط وثیق افراد درون زندان با نظامیان و اطلاع زندانیان از این «انقلاب ماهیتی» دارد که این واقعیت جاری کنندهی همان قاعدهی (Enemy Character) در حقوق بینالملل میباشد.
در 31 تیر ماه سال 1367، «مسعود رجوی» تمامی نیروهای سازمان را در سالن اجتماعات اشرف جمع کرده و طی یک سخنرانی مبسوط آغاز «عملیات فروغ جاویدان» و «فتح تهران» را اعلام کرده و میگوید: «در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندانها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما همراهی خواهند کرد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند.»
- خانم «شهلا آزاد» یکی از اعضای منافقین، ایام درون زندان را چنین روایت میکند: «[...] تقریباً دو ماه قبل از کشتار سال 1367 [...] شنیدیم که پسرها در بندهای دیگر خیلی فعال شدهاند و حرکتهای پررنگی دارند.[...]» [1] وی در ادامه در بند 65 منظور خود را روشنتر توضیح میدهد: «بچههای مجاهدین در داخل زندان نیز یکباره موضعگیری خود را تغییر دادند. قبل از آن وقتی تعلق سیاسی مجاهدین را از آنان سؤال میکردند، میگفتند «منافق»! اما در آن زمان یکباره شروع کردند و گفتند «مجاهد»! بهعلاوه، اعضای مجاهدین شروع کردند به ورزشهای میلیشیایی خیلی سنگین و صداهای عجیبی در میآوردند که قبلاً در زندان معمول نبود. بعدها دانستیم که مجاهدین به آنها خبر داده بودند که حرکتهایی در راه است.»
اگر روایت رویدادهای آن ماهها را بررسی کنیم، متوجه میشویم که برهم زدن نظم زندانها در سال 1367 توسط برخی از زندانیان، بهویژه وابستگان به مجاهدین خلق، به دلیل این است که اعضای مجاهدین مستقر در عراق در 7 فروردین، عملیات موسوم به «آفتاب» و در 29 خرداد نیز عملیات موسوم به «چلچراغ» را انجام میدهند و مدعی هستند که در هر دوی این عملیات، نیروهای نظامی ایرانی شکست خوردهاند و در نتیجه نیروهای ایران از روحیهای ضعیف برخوردارند.
مقدمهی سوم در اثبات مشروع بودن اعدامها نقش هیئتهای رسیدگی کننده (هیئت سه نفرهی منصوب از جانب امام) در کشف این رابطه است. وقایع دنیای کنونی نشان دهندهی آن است که پدیدهای مانند سازمان مجاهدین و 15 هزار کشتهای که منافقین از ایران گرفتهاند ( تا سال 67 ) در هر کشوری رخ داده بود به طور قطع مقامهای آن کشور تمام افراد منصوب به آن سازمان را بدون محاکمه محکوم به اعدام مینمودند، ولیکن در ایران با تدبیر حضرت امام این کمیتهی سه نفره به وجود آمد تا از ارتباط افراد درون زندان با ارتش نظامی منافقین اطمینان حاصل شود که این ابتکار بسیار جای تحسین دارد.
نکتهی دیگر آنکه برخی از بقایای منافقین شبهه نمودهاند که بسیاری از زندانیان از ماهیت این هیئتهای سه نفره مطلع نبودهاند و نمیدانستند که هدف هیئت رسیدگی کننده درخصوص سؤال از ارتباط زندانی محاکمه شونده با سازمان و بر سر موضع بودن او چیست؟ ولیکن خاطرات فراوانی وجود دارد که افراد باقی مانده از منافقین مانند «مهدی اصلانی» و «ایرج مصداقی» در آن اعتراف کردهاند که بسیاری از افراد زندانی که بر موضع خود پافشاری میکردند از نتیجهی موضعگیری به نفع سازمان مجاهدین (اعدام) اطلاع داشتهاند ولیکن باز هم بر سر مواضع انقلابی!! خود پافشاری داشتهاند. بنابراین، این شبهه نیز به استناد همین خاطرات پذیرفته نیست.
آخرین نکته در زمینهی افراد اعدام شده در این سال، تعداد این افراد است که در مجموعه اقدامهای عملیات روانی بقایای مجاهدین، تعداد آنها را از 2 هزار تا 5 هزار نفر اعلام کردهاند و بعضاً آنها را در مجموع به 30 هزار نفر نیز رساندهاند که این اختلاف آمار خود بسیار مضحک است چرا که این تعداد زندانی در آن سالها در عمل چندین برابر ظرفیت کل زندانهای جمهوری اسلامی بوده است. بنابراین در تحلیلی کوتاه میتوان گفت اعدامشدگان سال 67 نیز بهانهای است حقوق بشری برای بقایای منافقین تا بتوانند جیرهخواری خود را از کشورهای معاند ایران با اعمال فشار بر جمهوری اسلامی ادامه دهند.
قسمت دوم این مقاله مرتبط است با دادگاهی نمایشی که به تازگی (خرداد 1391) در شهر لندن با عنوان ایران تریبونال برگزار شد که بنا به ادعای خود برای به چالش کشیدن ایران در زمینهی حقوق بشر برگزار شده است. نمایشی که به حق میتوان نام آن را دادگاهی سفارشی لقب داد.
«فرشید آریان» از عناصر سازمان منافقین دربارهی وظایف و عملکرد این دادگاه میگوید: «این دادگاه در واقع چند وظیفه دارد: اول گردآوری مستندات و شهادتنامههایی است که ممکن است در آینده دسترسی به آنها ممکن نباشد. دوم، در سالهای اخیر، جهان و به ویژه غرب در مواجهه با ایران بر روی مسئلهی برنامهی اتمی جمهوری اسلامی متمرکز شده و بحث حقوق بشر یا به این دلیل و یا به خاطر روابط اقتصادی و منافع کشورهای غربی عملاً به حاشیه رانده شده است، این دادگاه میتواند کمک کند که موضوع حقوق بشر بار دیگر مورد توجه افکار عمومی در جهان و همچنین دولتمردان غربی قرار گیرد.»
«عماد» از دیگر مسئولان این دادگاه نیز میگوید: «هر چند این حکم در حال حاضر از ضمانت اجرایی برخوردار نیست، اما این قدرت را دارد که افکار عمومی را به قضاوت دربارهی این کشتارها فرابخواند و اعدامهای دههی 60 در جمهوری اسلامی را به شکلی مستند و حقوقی در تاریخ ثبت کند.»بنابراین مشاهده میشود که بر روی این دادگاه که مرحلهی دوم آن قرار است آبان ماه برگزار شود، برای فشار بر ایران حساب بسیار زیادی باز شده است.
اگر این نمایش دادگاه است آیا طرف متهم نباید نمایندهای داشته باشد؟ آیا نمیشد خانوادهی یکی از 15 هزار قربانی ترور منافقین به عنوان تعدادی از کسانی که خواستار اعدامهای سال 67 بودهاند حضور میداشتند؟ آیا اساساً دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به اتهامهای مطرح شده را ندارد، مشروعیت دارد؟ آیا دادگاهی که احکام آن ضمانت اجرایی ندارد، اصولاً دادگاه است؟ |
دادگاه مردمی؟!!
در ارتباط با این نمایش سفارشی سؤالهایی چند وجود دارد که در اینجا برخی از آنها مطرح میشود:
اول آنکه اگر این نمایش دادگاه است آیا طرف متهم نباید نمایندهای داشته باشد؟ آیا نمیشد خانوادهی یکی از 15 هزار قربانی ترور منافقین به عنوان تعدادی از کسانی که خواستار اعدامهای سال 67 بودهاند حضور میداشتند؟ آیا اساساً دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به اتهامهای مطرح شده را ندارد، مشروعیت دارد؟ آیا دادگاهی که احکام آن ضمانت اجرایی ندارد، اصولاً دادگاه است؟
در مورد مردمی بودن این دادگاه نیز سؤالهایی وجود دارد که حتی برخی اعضای منافقین نیز متذکر شدهاند!:
«وزیر فتحی» در پاسخ به دعوت برای شرکت در این دادگاه، وابسته بودن دادگاه را چنین به چالش میکشد:
یک؛ لازم بود و هست که دستاندرکاران این موضوع و یا دست کم 5 تن از شخصیتها و افراد شناخته شده و یا قابل شناخت آن، معرفی میشدند. در جهان امروز مهم است که بدانیم با چه کسانی و دور کدامین میز، گرد هم میآییم.
دو؛ دست کم تعدادی از شاهدان و شاکیان دیگری که قصد مشارکت در این «دادگاه» را اعلام کردهاند، معرفی شوند. همبندیان و رفقای دیگر ما که در میانشان چهرههایی شاخص از مقاومت در زندان و بازمانده از قتل عام هم هستند، آیا دعوت شدهاند؟ واگر بله؛ آیا این دعوت را پذیرفتهاند؟
سه؛ منابع مالی و محل تهیهی هزینههای رفت و برگشت و اسکان شاهدان و شاکیان و قضات و برگزار کنندگان این مراسم و میزان آن برای ما نامعلوم است و هنوز مشخص نیست.
اما در مورد محتوای ارائه شده در این دادگاه باید گفت:
نخست، چرا جز 6 نفر، نامی از این 80 شاهدی که در لندن برضد ایران شهادت دادهاند، نیست؟ آیا منافقین در کشورهای غربی نیز امنیت ندارند که جرئت انتشار اسامی شاهدین این دادگاه وجود نداشته؟
دوم آنکه، تناقض و افتضاحات برخی خاطرات چاپ شده و برخی مستندات این دادگاه به حدی است که حتی صدای ایرج مصداقی که خود از جان بدر بردگان قتل عام سال 67! است نیز درآمده است.
وی در مطلبی انتقادی در 20 تیرماه 1391 زبان به نقد خاطرات مسعود نقرهکار در 30 قسمت در سایت گویانیوز پرداخته و چنین شکوایه میکند:
«متأسفانه روایت صاحب منصب قضایی رژیم [منظور مسعود نقرهکار] از جنایات دههی 60 و 70 که به شکل «داستانهای هزار و یک شب» تا کنون در بیش از 30 پرده انتشار یافته، یکی از بدترین انواع اشاعهی دروغ در مورد تاریخ سرکوب و جنایت رژیم [امام] خمینی است که بایستی تقبیح شده و در مورد آن به روشنگری پرداخت. به شما اطمینان میدهم زیانهای مهملات و جعلیات کسانی مثل شاهد جنایتهای حکومت اسلامی و سادهلوحی افرادی مثل بهرام مشیری و مسعود نقرهکار در مقایسه با زیانهای ناشی از منش و روش تخریبگرانه، مرعوبکننده، خود حقپندارانه و فرقهگرایانهی کسانی که خود را تجلی تاریخ مقاومت مردم ایران میپندارند، بسیار ناچیز خواهد بود. آنچه باید تقبیح و نقد شود، چنین منش و روشی است.»
این دعوای سگ و گربه به اینجا ختم نشده و مسعود نقرهکار نیز در جواب ایرج مصداقی مقالهای با عنوان «ایرج مصداقی و ژورنالیسم ارعاب و تخریب» را منتشر میکند که در آن از خجالت ایرج مصداقی در میآید:
ایرج مصداقی در آغاز نوشته با کشکول ژورنالیسم ارعاب و تخریب وارد معرکهی بساط کردهاش میشود، کشکولی که شاه و شیخ و قانعی فرد و ثابتی و مشیری و نقره کار و انصاری و افخمی و سرمست اخلاق تابنده و مجاهدین و… در آن ریخته است تا مرادش بیرون کشد و ثابت کند همهی روایتهای شاهد جنایتهای حکومت اسلامی ـ که سی و نه بخش آن تا کنون در گویا منتشر شده است ـ دروغ و مهمل و جعل و مضحکه است و حکومت اسلامی نیز با اعزام این فرد دروغپرداز و بازی دادن بهرام مشیری و مسعود نقرهکار باعث انحراف اذهان عمومی و خدشهدار شدن تاریخ مقاومت مردم ایران شده است! [2]
مطالب یاد شده به خوبی نشان میدهد که دعوای دروغگویان و داستانبافان کشتار 67!! چگونه به هم گره خوردهاند و چگونه مهملهای بافته شده، وبال گردن آنها را گرفته است.(*)
پینوشتها:
[1]. بند 63، شهادت وی در دادگاه – تئاتر! ایران تریبونال
[2]. مسعود نقره کار، 23 تیرماه 1391، خبرنامهی گویا
*سید محمدمهدی پیامبری؛ مسئول کمیتهی حقوق بشر مؤسسهی راهبردی دیدهبان/
انتهای متن/