وطن امروز: شاید در ابتدا به بهانههای مختلف در باغ سبز به سوژه نشان داده شود و با وعدههای مختلف تلاش شود «تطمیع کامل» فرد به عنوان «هدف» نشان داده شود اما معمولا پایان ماجرا با آنچه وعده داده شده بود بسیار متفاوت خواهد بود. کم نبودند افرادی که به دنبال عملی شدن وعده تحصیل رایگان و کسب اقامت در کشور دلخواه بعد از انجام چند کار اطلاعاتی کوچک به اشرف گریختند و در پایان، سالها بعد اجسادشان در گورهای دستهجمعی پیدا شد.
خبر موضعگیری آشکار رئیس سازمان اطلاعات امنیت خارجی انگلیس علیه برنامههای اتمی کشورمان در حالی در رسانههای جهان بازتاب یافت که برخلاف تصور بسیاری، چنین خبردهیهایی ابدا در دوران جنگ سرد عمومیت ندارد چرا که عواقب داغ کردن چنین موضوعاتی به معنای تحریک حریف و سرخ کردن ماجراست. اما سوال این است که چرا رئیس بزرگترین سازمان اطلاعاتی انگلستان ترسی از فاش شدن هویت افراد درگیر در ماجرا که وابسته به سیستم وی محسوب میشوند، ندارد؟
اسناد و منابع خبری ایران نشان میدهد در طول تاریخ انقلاب و حتی پیش از آن هرگز یک جاسوس انگلیسی در تور نیروهای زبده امنیتی– اطلاعاتی کشورمان به دام نیفتاده است در حالی که آمارهای دستگیری جاسوسان موساد و سیا در ایران شاید با آمارهای کگب در کل دوران جنگ سرد برابری کند!
واقعیت این است که با توجه به درصد خطای پایین MI۶، اطلاعات کافی درباره شیوههای جاسوسگیری و خبرچینی عناصر وابسته به انگلیس در دست نیست، پس امکان مقایسه چندانی وجود ندارد اما با توجه به اعترافات سران و برجستگان مشهورترین سیستمهای جاسوسی در جهان در تعریف و تمجید از قدرت اطلاعاتی ایران، به نظر میرسد این موضوع ناشی از شیوه متفاوت عملکرد دستگاه اطلاعاتی انگلیس با سیا، موساد و دیگران باشد، نه ضعف نیروهای درگیر در ماجرا که صادقانه به وطن اسلامی خدمت میکنند. اما در هر حال هر درز احتمالی نیاز به بررسی مجدد و ابداع روشهای نو برای رفع آفتهای احتمالی و سیستم شناسایی عوامل نفوذی دارد.
بر اساس اسناد منتشر شده جهانی از بعد از جنگ سرد اروپا- آمریکا و شوروی سابق، روش جذب افراد برجسته یا حتی میانی در سیستمهای جاسوسی دنیا تقریبا یکسان است هرچند تفاوتهایی چشمگیر در شیوههای اجرا دیده میشود.
شاید یکی از بهترین مثالها در زمینه نحوه عملکرد سیا، درباره رئیس سازمان جاسوسی شوروی سابق کگب باشد که در کتابی به قلم خود، ماجرای چگونگی فریب اطلاعاتی سیا را بیان کرده است. به نظر میرسد وی ابتدا واقعا بر اثر وسوسههای مالی و به امید آزادی بیشتر تحت تاثیر اعدام دوستان نزدیک خود در شوروی به جرم جاسوسی به آمریکا گریخت اما بعد از عملی نشدن وعدههای مالی سیا، ناباورانه دوباره به شوروی بازگشت و در سمت خود ابقا شد. یعنی سیا حتی در برآوردن نیازهای رئیس کگب که به آمریکا پناهنده شده بود جدی نبود، حال تصور کنید در برابر درخواستهای متعدد یک نیروی جزء نتیجه چگونه رقم خواهد خورد! منافقین به عنوان دستپرورده سیا نیز به همین شیوه عمل میکنند یعنی شاید در ابتدا به بهانههای مختلف در باغ سبز به سوژه نشان داده شود و با وعدههای مختلف تلاش شود «تطمیع کامل» فرد به عنوان «هدف» نشان داده شود اما معمولا پایان ماجرا با آنچه وعده داده شده بود بسیار متفاوت خواهد بود. کم نبودند افرادی که به دنبال عملی شدن وعده تحصیل رایگان و کسب اقامت در کشور دلخواه بعد از انجام چند کار اطلاعاتی کوچک به اشرف گریختند و در پایان، سالها بعد اجسادشان در گورهای دستهجمعی پیدا شد.
اما دستگاه اطلاعاتی انگلیس به نظر میرسد از جاسوسگیری مستقیم واهمه دارد. سیاست انگلیسی نیز نشان میدهد که دولتمردان این کشور از خطرپذیری بیمورد بشدت پرهیز میکنند. MI۶ ترجیح میدهد به قول یکی از مذهبیون شهیر ایرانی «لندن وطن دوم مسلمین خوانده شود» یعنی اعتمادسازی را مقدم بر کار اطلاعاتی میداند. شاید سالها از لطف دولت انگلستان به یک خانواده شهیر ایرانی بگذرد و هیچ درخواستی نیز با عنوان زشت «جاسوسی» یا حتی «کسب اطلاعات» مطرح نشود اما قطعا سلام گرگ بیطمع نیست!
دستکم ۲۰۰ سال است که انگلستان به عنوان دشمن درجه یک ایران و اسلام عرضاندام میکند اما در کل این دوران آغوش این کشور به روی نخبگان، سیاستمداران، موثرین و فعالان جامعه ایرانی باز بوده است. وخامت اوضاع آنجا مشخص میشود که بدانیم فرزندان بسیاری از مسؤولان ایرانی با مشاغل حساس در دانشگاههای انگلستان تحصیل میکنند و از اقامت دائم– نه دانشجویی- برخوردار هستند! اغلب این افراد بعد از پایان تحصیلات نیز روابطشان را با سیستمهای مختلف انگلیسی قطع نمیکنند چرا که طبیعت انسان اینگونه است که محبت را فراموش نمیکند! طعم رفاه و احترام را از یاد نخواهد برد! اقشاری در جامعه ما وابسته انگلستان محسوب میشوند کهگاه تصورش برای عوام مشکل مینماید. در واقع مساله دو تابعیتیها تنها یک بخش از این جریان گسترده نفوذی محسوب میشود! پدر در ایران مشغول تبیین استراتژیهای جنگی کشور است در حالی که آقازاده محترمش به بهانه تحصیل سالهاست اطلاعات بهظاهر ساده و بیارزش را در اختیار دوست همکالجی وابسته به MI۶ قرار میدهد. پدر یک فرد مذهبی و با گرایشات آشکار ضدانگلیسی و ضداستعماری است که در مجامع حقوق بشری ید طولایی در دفاع از منافع ملی دارد در حالی که در منزل با معضلاتی روبهرو است که به نظر وی اصلا خطرناک به شمار نمیآیند چرا که تربیت انگلیسی به میانسالان و کهنسالان ایرانی یاد داده که اگر به دنبال علم به کشور دشمن برویم و فرزندانمان به صورت صوری برای خدمت به ملکه زیر پرچم انگلستان یا کانادا قسم یاد کنند مفسدهای نخواهد داشت! فیالواقع این موضوع ابدا اختصاص به کشور ما ندارد. اغلب شاهزادگان سعودی، مقامات پاکستانی، بلندپایگان سیاسی– اقتصادی و حتی اجتماعی در بسیاری از کشورهای منطقه علاقه دارند فرزندانشان تابعیت یکی از کشورهای جهان اول را دارا باشند تا از سختیهای داخلی در امان باشند. همین اعتماد نابجا موجب شده انگلیس و بعضی کشورهای مشابه نیازی به جاسوسگیری مستقیم نداشته باشند. جایی که افراد از روی علاقه حاضر به انجام اقدامات کوچک و جزئی برای دولتی هستند که سالها به آنها و خانوادهشان خدمت کرده، چه نیازی به صرف هزینههای آنچنانی حیثیتی است؟
به نظر میرسد لازم است در قوانین کشور و نحوه کنترل افراد و خانوادههای مسؤولان– حداقل شاغلان در مشاغل حساس- و سفرهای متعدد و مداوم بعضی از فعالان اجتماعی و آنها که به واسطه جایگاهشان در جامعه دسترسی به اطلاعات و امکانات ملی دارند بازنگری جدی صورت گیرد. در برابر حریفی که مشهور به نفوذ هوشمندانه است، لازم است آموزشها نیز مبتنی بر ناامنی روانی یا به قول انگلیسیها «توهم توطئه»! باشد. شاید لازم باشد اگر عالمی تصمیم گرفت برای یک جراحی غیرضرور به انگلیس، کانادا یا سوییس سفر کند پیش از عزیمت توصیههایی به وی و اطرافیانش داده شود و اگر موثر واقع نشد تصمیمگیریهای مقتضی ضروری مینماید.
متاسفانه سالهاست با وجود قانون مفید به رسمیت نشناختن تابعیت دوگانه در کشور، از یک سوراخ گزیده میشویم اما هنوز فرزندان روسایجمهور ما در طول خدمت به رتق و فتق امور کسب تابعیت دوم فرزندان و خانوادهشان میپردازند! هنوز فرزندان و نزدیکان درجه یک بیش از ۵۰۰ خانواده شهیر و صاحب قدرت و بسیاری از رجال سیاسی کشور ما تابعیت دوم دارند… مقصد، اغلب انگلستان است! زمان بازنگری فرارسیده است. هیچ فرماندهی در موقعیت برابر سربازگیری به فردی که یک بار زیر پرچم دشمن قسم خدمت یاد کرده اطمینان نمیکند. اولویت همیشه و همه جا باید با آنها باشد که ماندند، سختی کشیدند و تلاش کردند وطن را بسازند نه کسانی که برای روز مبادا بلیت مهاجرت در جیب دارند و هرگز ساعت دو زمانهشان را از مچ باز نمیکنند!
گروه گزارشهای ویژه مشرق - اغلب با شنیدن واژه "جاسوس"، تصویر یک مرد در ذهنمان شکل میگیرد. حال آنکه در طول تاریخ کم نبودهاند زنانی که با انتقال محرمانه اطلاعات، سرنوشت جنگها و کشورها را دگرگون ساختهاند. استفاده از زنان برای جاسوسی دو دلیل عمده دارد: نخست آن که زنان سوء ظن کمتری را برمیانگیزند. برای نمونه، در طول جنگ جهانی دوم، احتمال اینکه مردان، برخلاف زنان فرانسوی توسط نازیها مورد بازجویی قرار گیرند بسیار بالا بود. از همین روی، در آن دوره تعداد زنان جاسوس به طرز چشمگیری افزایش یافت و دوم اینکه زنان همواره قادر بودند با استفاده از جذابیت ظاهریشان مردان را فریب دهند و به فاشساختن اطلاعات اغوا کنند.
زنان جاسوس را باید به دو دسته جاسوسان عادی و جاسوسانی که به "پرستو" شهرت یافتهاند تقسیم کرد.زنان جاسوس که از آنها تحت عنوان "پرستو" نام برده میشود، با استفاده از نقطه ضعف سیاستمداران و مقامات شهوتران، با بکارگیری حربههای جنسی، طرح سرویسهای اطلاعاتی متبوعشان را پیاده میکردند. نگاهی به سوابق معروفترین این پرستوها نشان میدهد که غالب آنها ریشهای یهودی داشته و در خانوادههایی با نسب یهودی پرورش یافتهاند. اینکه چه عاملی منجر به وجود پرستوهای بسیار از قوم یهود شده است خود نیاز به بحث مفصل و مستدل جداگانه دارد اما آنچه با توجه به شواهد تاریخی و مصداقهای موجود میتوان گفت این است که جاسوسی و پرورش پرستو به سلاحی پنهان در دست این قوم تبدیل شده و هریک از افراد این جامعه نهچندان وسیع اما با نفوذ و هوشمند، بهطور بالقوه توانایی تبدیلشدن به یک جاسوس یا پرستو را دارا هستند.
جاسوسی زنان به عنوان "دشمن درون"
هندیان باستان با استفاده از این واقعیت که حتی قویترین مردان هم ممکن است تسلیم جذابیت زنان شوند، بهکارگیری جاسوسان و عوامل زن را به حد اعلای خود رسانیده بودند. زنان به طور خاص در صف اول عملیات ضدجاسوسی شرکت داشتند. در زمان هند باستان، جاسوسان زن جاسوسان خارجی را پس از شناسایی سیاهمست میکردند و به قتل میرساندند.در تاریخ چین نیز به جاسوسان زن اشاراتی شده است. در "دوران بهار و پاییز" چین، یعنی 476-770 پیش از میلاد، حکومت "وو" در چین حکومت همسایه خود، یعنی "یو"، را فتح کرد و پادشاه یو، "گو جیان" را به اسارت درآورد. گو جیان به محض آزاد شدن به فکر انتقام افتاد. اما چون از نظر قوای نظامی توان رقابت با یو را نداشت نقشهای برای تضعیف حکومت وو از داخل طرحریزی کرد. بدین منظور، از وزیر خود خواست تا ده تن از زیباترین زنان را انتخاب کند، تا دو تن از آنها را به سرزمین وو بفرستند.
این دو زن، جاسوسان تعلیمدیدهای بودند که هدفشان تشویق "فو چای" به گسترش منابع نظامی خود و شروع جنگ با همسایگانش و ایجاد اختلاف میان او و وزیر کاردیدهاش بود. وزیر ارشد فوراً از نقشه این دو آگاه شد و به پادشاه هشدار داد، اما فو چای اعتنایی نکرد. این دو زن به قدری توجه فو چای را از امور مملکتی منحرف ساختند که کشور دچار قطحی شد. سپس فو چای تحت تأثیر دو معشوقه جاسوسش، جنگ با حکومت همسایه، "کی" را آغاز کرد. گو جیان نیز فرصت را غنیمت شمرد و پس از مدتها انتظار به وو حمله کرد و طی جنگی 9 ساله وو را شکست داد. در پایان، فو چای که از نقشه آن دو زن آگاه شده بود پیش از خودکشی توانست یکی از آن دو را به قتل برساند، اما دیگری گریخت. نام این دو زن در افسانههای چین به عنوان وطنپرستانی فداکار و زنانی که تاریخ چین را دگرگون ساختند جاودان ماند!
در سال 1942 میلادی نیز "فرانکلین دلانو روزولت" برای اطمینان از پیروزی در جنگ، نخستین آژانس جاسوسی آمریکا یعنی دفتر خدمات استراتژیک (office of strategic services) را تأسیس کرد و برای جذب نیرو فراخوان داد و زنان بسیاری برای به این فراخوان پاسخ مثبت دادند.زنان OSS پا به پای همکاران مردشان در مناطق جنگی و دوشادوش یکدیگر به فعالیت پرداختند. جالبتر آن که، تعدادی از آنها برای انجام عملیات خرابکارانه و زیر نظر گرفتن حرکت نیروهای دشمن ، با چتر وارد قلمرو دشمن شدند. یکی از عوامل oss زنی به نام جولیا چایلد بود. او پس از کنار گذاشتن حرفه جاسوسی به نوشتن کتابهای آشپزی و اجرای برنامههای تلویزیونی روی آورد، بیآنکه کلامی درباره حرفه پیشینش به زبان بیاورد.
جولیا چایلد، جاسوس سابق که پس از بازنشستگی به حرفه مجریگری پرداخت
یکی از تحلیلگران باسابقه اطلاعات آژانس امنیت ملی آمریکا (NSA)، "مری مککارتی"(Marry Mc Carthy) ، به انتقال اطلاعات مربوط به برنامه نظارتی دولت بوش و زندانهای مخفی خارج از کشور به روزنامه واشنگتنپست در سال 2006 میلادی محکوم شد. مککارتی در پی این اقدام هم شغلش را از دست داد و هم حقوق بازنشستگی خود را پس از 20 سال کار کردن در فضای اطلاعاتی. او همواره ادعا کرده است که دولت بوش در این باره اشتباه کرده است.
براساس اطلاعات منتشره در حجم گستردهای از کتابهایی که در سالهای اخیر با چاپ رسیده، تا چند دهه پس از پایان جنگ جهانی دوم این شایعه مطرح شده بود که زنان در انجام مأموریتها خیلی سریع دستپاچه میشدند. به گفته "ملیسا ماهل" یکی از سران پیشین سیا، با اینکه 40 درصد از نیروی کار سیا را در سال 1991 میلادی زنان تشکیل میدادند، تنها 17 درصد از افسران عملیات زنان بودند. در سال 1996، ملیسا ماهل خود تا مدتها تلاش میکرد افسران مافوق خود در NSA را متقاعد کند تا به او اجازه دهند "خالد شیخ محمد" را در خیابانهای قطر "برباید". اما این اجازه به او داده نشد و NSA نقشه FBI را پیاده کرد و از دولت قطر رسماً درخواست کرد که این تروریست را دستگیر کنند و به آنان تحویل دهند اما خالد محمد از این موضوع اطلاع یافت و دیگر دیده نشد تا سال 2001 میلادی پس از حادثه 11 سپتامبر که باور دارند طراحی نقشه آن بر عهده او بوده است. بنا به گفته مقامات پنتاگون، محمد اکنون در گوآنتانامو زندانی است.
سارا اِما اِدموندز، جاسوس مردنما (1898-1841)
سارا اِما ادموندز، متولد کانادا بود. او دوران کودکی بسیار سختی داشت. پدرش همواره آرزو داشت که پسری داشته باشد و به همین دلیل برخورد مناسبی با او نداشت. اِما نیز برای جلب رضایت پدر میکوشیده رفتار پسرانهای از خود نشان دهد و به همه ثابت کند که زیر این پوست دخترانه، در حقیقت پسری نهفته است. اِما چون هیچ گاه نتوانست پدر خود را راضی نگاه دارد از خانه گریخت و به آمریکا رفت و از آن پس آمریکا را کشور اصلی خود دانست.
وقتی نخستین فراخوان ثبت نام در ارتش متحد آمریکا (Union army) ابلاغ شد، اِما تصمیم خود را گرفت. موهایش را کوتاه کرد، لباسی مردانه خرید، نام "فرانک تامسون" را برای خود برگزید. او پس از چهار بار تلاش برای ثبت نام کردن در نهایت توانست وارد ارتش شود. در سال 1861 میلادی، اِما ادموندز یا فرانک تامسون به عنوان یک پرستار مرد در ارتش آمریکا به خدمت پرداخت. تا اینکه دریافت ژنرال مککللان به دنبال فردی مناسب برای جاسوسی میگردد. فرانک تامسون داوطلب شد و در فرصت کوتاهی که داشت شروع کرد به کسب اطلاعات درمورد سلاحها، تاکتیکهای جنگی، جغرافیا و شخصیتهای سیاسی. هنگام مصاحبه به قدری همه را تحت تأثیر تواناییهای خود قرار داد که به این سمت انتخاب شد. این بود شروع فعالیت فرانک تامسون در نقش یک جاسوس. اما تغییر شکل او به همین جا ختم نشد. یک بار برای ورود به ارتش خود را به شکل یک مرد سیاهپوست درآورد. برای این منظور پوست خود را با نیترات نقره به حدی تیره کرد که حتی پزشکان بیمارستانی که او پیشتر در آن کار میکرد نیز او را نشناختند. در یکی دیگر از مأموریتهایش برای نفوذ به جبهه دشمن، او خود را به شکل یک زن رختشوی سیاهپوست درآورد. سارا اِما ادموندز یازده مأموریت موفقیتآمیز را در کارنامه خود به ثبت رسانید.
او در تاریخ 5 سپتامبر 1898 میلادی به مرگ طبیعی مرد. وی در مورد حس ماجراجویی خود گفته است:
"من ذاتاً عاشق ماجراجویی، کمی بلندپرواز، بسیار رمانتیک هستم. اما حسن میهنپرستی راز حقیقی موفقیت من بوده است."
سارا آرونسون (1917-1890) - پرستوی قهرمان قوم یهود
سارا آرونسون یکی از اعضای شبکه جاسوسی یهودی "نیلی" (Nili) بود که در طول جنگ جهانی اول به انگلیس خدمت میکرد. گاهی او را "قهرمان نیلی" میخوانند.
او درشهر زیخرون یاکوف در فلسطین اشغالی (که در آن زمان بخشی از امپراتوری عثمانی بود) به دنیا آمد و در همان شهر نیز از دنیا رفت. وی مدت کوتاهی نیز در استانبول زندگی کرد.
در مسیر بازگشت از استانبول به حیفا، آرونسون، شاهد آنچه به "قتل عام ارامنه" شهرت یافت، بود. بنا به گفته "حییم هرزوگ"، او پس از مشاهده این رویداد، تصمیم گرفت به نیروهای انگلیس بپیوندد.
پایهگذاری حلقه جاسوسی
سارا، به همراه برادرانش آرون و الکس و یکی از دوستانش حلقه جاسوسی نیلی را پایهگذاری و رهبری کرد. زمانی که برادرانش برای مأموریت میرفتند، او عملیات جاسوسی در فلسطین را رهبری میکرد. گاهی نیز خودش برای گردآوری اطلاعات برای انگلیس در سرتاسر قلمرو عثمانی سفر میکرد، و اطلاعات بهدستآورده را در مصر به آنان تحویل میداد.در سال 1917 میلادی، الکس که از انتقام عثمانیها وحشت داشت، از او خواست تا در مصر تحتحکومت انگلیس بماند اما او بدون توجه به این هشدار، برای ادامه فعالیتهای شبکه نیلی به زیخرون یاکوف بازگشت.در سپتامبر 1917 میلادی، نیروهای عثمانی، کبوتر پیغامرسان او را به همراه پیامی رمزنویسیشده برای انگلیس گرفتند و پیام را رمزگشایی کردند. در اکتبر، عثمانیها شهر را محاصره و مردم بسیاری از جمله سارا را دستگیر کردند. سارا آرونسون پس از چهار روز شکنجه و برای محافظت از همکارانش، توانست به ضرب گلوله، خود را بکشد.
یولاند بیکمن (1944-1911)
یولاند و جاپ بیکمن
یولاند بیکمن در فرانسه به دنیا آمد و در کودکی به همراه خانوادهاش به لندن نقل مکان کرد. او به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسوی مسلط بود.
با شروع جنگ جهانی دوم، او به نیروی هوایی زنان پیوست و در آنجا اپراتوری بیسیم را یاد گرفت. به دلیل مهارتهای زبانیاش و توانایی کار با بیسیم به فرانسه اعزام شد.
در سال 1943 میلادی، با گروهبان جاپ بیکمن از ارتش آلمان ازدواج کرد اما اندکی پس از ازدواجشان از شوهرش خداحافظی کرد و برای به دستآوردن اطلاعات به پشت خطوط دشمن در فرانسه اعزام شد.
به گزارش مشرق، وی در 13 ژانویه 1944 میلادی، توسط گشتاپو دستگیر شد. در پایگاههای گشتاپو او را مورد شکنجه قرار دادند اما او به حرف نیامد. سپس او را به زندانی در پاریس منتقل کردند. دوباره در آنجا از او بازجویی کردند و او را شکنجه دادند. او را در سلولی زندانی کردند. به گفته همسلولیاش، هدویگ مولر، او به قدری آسیب دیده بود که "بهندرت میتوانست از سلول بیرون برود". در مه 1944 میلادی، او و دیگر عوامل دستگیرشده را به زندان زنان در کارلسروهه آلمان منتقل کردند. بیکمن در طول اسارت خودش را با طراحی و قلابدوزی سرگرم میکرد. با سوزنی انگشت خودش را سوراخ میکرد و با خون خود بر روی دستمال توالت نقاشی میکرد. پس از مدت کوتاهی او را به اردوگاه کار ا جباری داخائو منتقل کردند. سرانجام، در سپیدهدم روز 13 سپتامبر 1944 میلادی، او را به همراه چهار زن دیگر تیرباران کردند و اجسادشان را سوزاندند.
تزیپی لیونی؛ پرستوی سنگدل
لیونی در 8 ژوئیه 1958 میلادی در تل آویو، فلسطین اشغالی، به دنیا آمد و در یک خانواده سلطنتی صهیونیستی بزرگ شد.
لیونی فعالیت خود را به عنوان یک عامل ممتاز موساد در پاریس آغاز کرد. وی در اوایل دهه 80 میلادی، بخشی از "گروه پوششی" در پاریس بود. در آن زمان، پاریس کانون مبارزه عوامل موساد با فلسطینیان و افرادی که به صدام در دستیابی به فناوری هستهای یاری میرسانیدند، بود.
لیونی، درست مانند همه جاسوسهای حرفهای، تا کنون از نقش خود در موساد دم نزده است اما برخی کارشناسان بر این باورند که او یکی از عوامل مسمومکردن دانشمند هستهای عراقی در سال 1983 میلادی بوده است.
بنا بر مصاحبهای در روزنامه اسرائیلی یدیعوتآحارونوت، او یکی از مسؤولان عملیات "خشم خدا" در دهه 80 میلادی بوده است. "خشم خدا" نام عملیاتی مخفیانه بود که برای انتقام از عوامل "حمله به المپیک مونیخ" از سوی موساد اجرا شد. در طی این عملیات دهها نفر که مظنون به دست داشتن در این حمله بودند، ترور شدند.
لیونی در مصاحبهای از فشارهای ناشی از کار کردن به عنوان یک عامل مخفی موساد و نقشش در مأموریتی مخفی در طول جنگ با لبنان گفته است. او حتی نمیتوانسته به اعضای خانوادهاش بگوید که یک جاسوس است. وی میگوید که کار کردن برای موساد مانند "زندگی همزمان در دو دنیای متفاوت" بود. از یک سو، بسیار به فعالیتهایی که انجام میدادم افتخار میکردم و احساس میکردم دارم به امنیت اسرائیل کمک میکنم. از سوی دیگر، باید دهانم را بسته نگه میداشتم و در این باره کلمهای حرف نمیزدم.". او به گفته خودش، حاضر بود در راه کشورش دست به قتل بزند. به گفته لیونی، "کشتار و ترور، با اینکه اقدامی قانونی نیست، اگر در راه کشورتان باشد، کاملاً مشروع است."
پرستوی سنگدل، روابط بسیار گرمی با خاندان آل ثانی داشته است
پس از کنارهگیری ایهود اولمرت از مقام نخست وزیری رژیم اسرائیل در پی رسواییهای مالی سیاسی، رقابت میان لیونی که در آن زمان وزیر خارجه این رژیم بود و شائول موفاز، وزیر حمل و نقل این رژیم برای ریاست بر حزب کادیما شدت گرفت.
پس از گلدا مایر، لیونی دومین نخستوزیر زن این رژیم شد. نقطه مشترک دیگر مایر و لیونی، فعالیت جاسوسی در موساد بود. یکی از القاب لیونی "زن آهنین" بود که به این دلیل که وی به عنوان یک آدمکش و تروریست با سابقه مشهور بود این لقب به وی داده شده بود. شهرت دیگر لیونی که به وی داده شده بود، "گلدا مایر دوم” بود که وی در واکنش به این نامگذاری گفته بود" من گلدا مایر دوم نیستم، بلکه "لیونی اول” هستم."
لیونی در دهه هشتاد میلادی نیز عامل موساد در اروپا بود و با اسم رمز "اسپارو" (گنجشک)، با استفاده از روابط جنسی، اطلاعات درخواستی موساد را از شخصیتها و سیاستمداران اروپایی جمعآوری میکرد.
لیمور لیونات (نماینده کنست): لیونی یک همجنسباز است و با رایس روابط عاشقانه دارد
علاوه بر این، لیونی از حامیان سرسخت همجنسبازان در اسرائیل بوده است. خود لیونی نیز متهم به همجنسبازی و داشتن ارتباط جنسی با سیاستمداران زن است. مهمترین این اتهامات، ارتباط لیونی با کاندولیزا رایس وزیر خارجه پیشین آمریکاست. براساس اخبار منتشر شده، وزیر پیشین آموزش کابینه رژیم صهیونیستی و عضو کنست (مجلس) این رژیم "لیمور لیونات"، لیونی را به داشتن رابطه با رایس و علاقه این دو مقام سیاسی به یکدیگر متهم کرد.
رایس نیز هیچگاه وجود چنین رابطهای را نهتنها تکذیب نکرد، بلکه تصریح کرد که یک همجنسباز است و برای شریک جنسی خود نیز یک آپارتمان در نیویورک تهیه کرده است.**
والری پلیم؛ پرستوی سوخته
والری پلیم در 19 آوریل 1963 در ایالت آلاسکا در آمریکا به دنیا آمد.
والری پلیم یکی از عوامل پیشین سیا بود که تا همین چند سال پیش هویت اصلیش مخفی بود. تا اینکه در 14 ژوئیه 2003 میلادی مقالهای درباره ارتباط او با سیا در روزنامه واشنگتن پست با عنوان "مأموریت نیجریه" به چاپ رسید. تحقیقات حاکی از آن است که سرمنشأ این افشا خود کاخ سفید بوده است. پلیم خود بر این باور است که علت این امر، انتقاد همسرش "جو ویلسون" از دولت بوش به دلیل حمله به عراق و دروغگویی در توجیه این تجاوز بوده است. زمانی که نام او در سال 2003 میلادی فاش شد وی رئیس نیروهای عملیاتی مشترک سیا در عراق و مسؤول دهها افسر و تحلیلگر بود. پیش از جنگ عراق بود و او در آن زمان به دنبال شواهدی برای اثبات این امر بود که صدام، دارای سلاح کشتار جمعی است.
والری پلیم سالها در این باره سکوت کرده بود، تا اینکه در اکتبر 2008 میلادی طی مصاحبهای با برنامه "60 دقیقه" شبکه سیبیاس از جزئیات کاری خود حرف زد.
والری پلیم در کنار همسرش جو ویلسون
او به مدت 20 سال برای سیا کار کرده و به موقعیت بالایی دست یافته بود. برای انجام مأموریتهایش به سرتاسر دنیا سفر میکرد و به گردآوری اطلاعات و جذب جاسوسان جدید میپرداخت. یکی از مأموریتهایش جاسوسی برای بخش جدید سیا تحت عنوان "ضد اشاعه" در سال 1998 میلادی بوده است. او خود در این باره میگوید: "مأموریت ما این بود که اطمینان حاصل کنیم "آدمبدها" به سلاح هستهای دست پیدا نکنند.
به اذعان خود پلیم، او یکی از افرادی بود که از سوی سیا برای اخلال در برنامه هستهای ایران مأمور شده بود. وی در مصاحبه با شبکه سیبیاس از عملیاتی با نام "عملیات مرلین" پرده برداشت که طی آن قرار بود پلیم با همکاری سیا نقشههای جعلی طراحی و ساخت سلاح هستهای به ایران بفروشد و پس از آن با علنیکردن موضوع، غیرصلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران را مطرح کند اما عملیات مرلین هیچگاه انجام نشد و با فاش شدن نام پلیم، دیگر عوامل سیا که با وی همکاری داشتند نیز شناخته شدند و ضربه سنگینی به یکی از حرفهای ترین تیمهای عملیاتی سیا وارد شد.
پلیم عملیات مشابهی را نیز در مورد عراق انجام داده و این کشور را متهم به خریدن کیک زرد از آفریقای جنوبی کرده بود. در آن زمان، جو ویلسون همسر پلیم، مأمور تحقیق در مورد اتهام مطرح شده از سوی پلیم شد و به نیجریه سفر کرد اما تحقیقات وی راه به جایی نبرد و در مقالهای تحت عنوان "آنچه در آفریقا پیدا نشد" به شرح تحقیقات خود پرداخت.
گلدا مایر (مئیر)؛ مادربزرگ پرستوها
گلدا مایر در سال 1898 میلادی در شهر کییف روسیه و در خانوادهای فقیر به دنیا آمد و نزد پدر و خواهرش زبان عبری و انگلیسی میآموخت. نخستین همکاری وی با صهیونیستها در سن 17 سالگی و با عضویت در یک اتحادیه کارگری تحت حمایت آنها بود.
پس از آن و در سال 1921 میلادی به عضویت یک سازمان صهیونیستی با مأموریت تشویق یهودیان برای مهاجرت به فلسطین درمیآید. بدین ترتیب مقدمات مهاجرت گلدا به فلسطین اشغالی فراهم میشود. وی دو سال در یک مزرعه اشتراکی اسکان داده شد و در آنجا با دیوید بنگورین نخستین نخست وزیر اسرائیل آشنا شد. بن گورین از وی و همسرش میخواهد نام خانوادگی خود را از "موریس" به دلیل شباهت به نام مسیحیان، به نام عبری مایر (مئیر) تغییر دهد.
پرستوی یهودی در جوانی، افسران مصری را به دام خود میکشید
با مهاجرت به بیتالمقدس، وی فعالیتهای سیاسی خود را ادامه میدهد و همین موضوع موجب اختلاف با همسرش و در نتیجه جدایی آنها میشود. مایر با شرکت در جلسات فدراسیون کارگران یهود و انجام مأموریتهایی، در سال 1928 میلادی به عنوان دبیر اتحادیه کارگران یهود انتخاب میشود. در سال 1934 میلادی در هیئت اجرایی فدراسیون کارگران یهود مشغول به کار شد و در سال 1940 نیز رئیس دفتر سیاسی این فدراسیون شد.
بنگورین با پایان جنگ جهانی دوم و افزایش تلاشها برای تشکیل دولت یهودی، به آمریکا رفته و با کمک 50 میلیون دلاری به فلسطین بازمیگردد و نخستین سازمان نظامی یهودی به نام هاگانا تأسیس میشود. پس از تشکیل هاگانا، مایر به مأموریتی سری برای ملاقات با ملک عبدالله فرستاده میشود. مایر سه دوره ملاقات با ملک عبدالله اول، شاه اردن برگزار میکند و از وی تضمینهایی برای تشکیل کشور اسرائیل میگیرد. ملک عبدالله به وی تضمین میدهد که به کشور در حال تشکیل اسرائیل حملهای صور نگیرد اما تضمینی نمیدهد که کشورهای دیگر به اسرائیل حمله نکنند. مایر در پاسخ به سؤال ملک عبدالله در مورد عجله آنها برای تشکلی دولت یهودی میگوید: "ما دو هزار سال برای تشکیل دولت یهود صبر کردهایم، باز هم میگویید عجله داریم؟"
پس از اعلام موجودیت رژیم اسرائیل، شوروی نخستین کشوری بود که رژیم یهودی را به رسمیت شناخت. بنگورین به دلیل اصلیت روسی گلدا، از وی میخواهد که به عنوان اولین سفیر اسرائیل به شوروی برود. وی در شوروی با استقبال گرم یهودیان این کشور روبرو میشود. پس از بازگشت از شوروی، در کابینه بن گورین، به عنوان وزیر کار و تامین اجتماعی فعالیت خود را ادامه میدهد.مایر سپس به سمت وزیر خارجه کابینه منصوب می شود. بن گورین در دفاع از انتخاب خود و در پاسخ به انتقادات از انتخاب یک زن، گلدا را "تنها مرد کابینه اسرائیل" مینامد.نقش اصلی مایر در جنگ معروف به "یوم کیپور" نمود پیدا میکند و وی با وجود شکست سنگین ابتدایی نیروهای اسرائیلی، اعلام بسیج عمومی میکند اما به دلیل زمان بر بودن فراخوان نیروهای ذخیره، از آمریکا و دولت نیکسون درخواست کمک میکند و آمریکا به نفع اسرائیل وارد جنگ میشود. مایر شش ماه بعد از یوم کیپور از مقام خود استعفا میدهد.
رژیم صهیونیستی به دلیل آگاهی از احتمال حمله کشورهای عرب همسایه، پیش از اعلام تشکیل کابینه یهود، جاسوسانی را به کشورهای مصر، اردن، سوریه و لبنان فرستاده بود. مایر یکی از این جاسوسها بود که در پوشش یک توریست اهل شوروی، وارد اردن شد و در نزدیکی محل اقامت فرماندهان نظامی و افسران اردنی مستقر شد. پس از مدتی و با رفت و آمدهای بسیار، توانست با برخی از این افسران طرح دوستی ریخته و وارد مجالس آنها شود. وی با استفاده از حربه تنفروشی، توانست اطلاعات بسیاری از جمله تصمیم اردن برای حمله به اسرائیل را کسب کند. همچنین مایر توانست به برخی تأسیسات نظامی اردن نیز وارد شود و اطلاعات ارزشمندی را کسب کند.
پیش از اعلام رسمی تشکیل اسرائیل و نطق بن گورین، مایر به سرزمینهای اشغالی بازگشته و در دیدار با سران این رژیم، آنها را از برنامه حمله اردن به اسرائیل مطلع میکند. جاسوسان دیگر اسرائیلی نیز اطلاعات مشابهی را از مصر و سوریه به دست میآورند و بدین ترتیب اسرائیل در نخستین جنگ خود با همسایگان عربش، پیروز میشود.
مایر در کتاب خاطرات خود آرزو میکند قبل از آنکه خیلی پیر شود بمیرد و به این آرزوی خود نیز میرسد. مایر به بیماری سرطان لنفاوی دچار بود که تا پایان عمرش فاش نشد و یک راز دولتی محسوب میشد.
از مایر با عنوان مادربزرگ اسرائیل یاد می شود. وی ازجمله کسانی بود که در تشکیل رژیم یهودی تلاش بسیاری کرد.
مرکل؛ پرستویی که صدر اعظم شد
آنگلا مرکل متولد 1954 میلادی، نخستین صدر اعظم زن آلمان و دومین رئیس زن گروه جی 8 بوده است.
به گزارش مشرق، پدر وی در آلمان شرقی در رشته الهیات تحصیل کرده و یک کشیش بود. نحوه زندگی خانواده مرکل در آلمان گمانهزنیها درباره ارتباط این خانواده با کا.گ.ب و سرویسهای امنیتی شوروی را بیشتر کرد. در زمان حضور نیروهای شوروری خانواده مرکل بهراحتی از شرق به غرب آلمان رفت و آمد داشتند؛ مسألهای که برای افراد عادی تقریبا غیر ممکن بود.
وی تحصیلات خود را در دانشگاه لایپزیگ ادامه داد و آنجا با اولریخ مرکل آشنا شد و ازدواج کرد. پس از آن وی تصمیم گرفت به آکادمی علوم برلین وارد شود و همین موضوع سرآغاز جدایی وی و اولریخ مرکل شد. آکادمی علوم برلین از جمله مراکزی بود که تحت نظارت شوروی و بطور خاص کا.گ.ب اداره می شد. مرکل در این آکادمی دبیر شاخه جوانان آلمان آزاد شد. وی در این آکادمی موفق به کسب دکترای فیزیک کوانتوم شد.
یکی از نگرانی های آن زمان شوروی تأسیساتی بود که در زمینه علوم هسته ای و الکترونیک ایجاد کرده بود و نگران روزی بود که عمر این تأسیسات به پایان برسد. از این رو، و با توجه به کمبود دانش فنی کافی در داخل شوروی، توجه مقامات این کشور به آکادمی علوم برلین در آلمان شرقی معطوف شد. از طریق این آکادمی بود که دانشمندانی چون انیشتن در غرب شناخته شدند. این آکادمی پیش از ورود شوروی نیز فعال بود اما پس از جنگ جهانی دوم شوروی به فراخور نیازهای خود فعالیتهای آن را گسترش داد.آنا چاپمن؛ پرستو از نژاد روسی
آنا واسیلیونا کوشچینکو معروف به آنا چاپمن متولد 1982 در روسیه است. وی ساکن نیویورک بود تا اینکه در سال 2010 به همراه 9 تن دیگر به اتهام جاسوسی برای روسیه بازداشت و در تبادل زندانیان با روسیه به این کشور بازگردانده شد. پدر وی دیپلمات روسیه در سفارت این کشور در نایروبی پایتخت کنیا بود. همچنین براساس اخباری تأیید و تکذیب نشده، واسیلی کوشچینکو پدر وی، در زمان اتحاد جماهیر شوروی جزء افسران بلندپایه کا.گ.ب بود.
این مدل معروف روسی که در آمریکا مشغول به جاسوسی در لباس مدلینگ و تبلیغات بود با تندادن به روابط جنسی، عامل جمعآوری اطلاعات برای سازمان جاسوسی خارجی روسیه یا SVR بود. زمانی که وی پس از دستگیری با جاسوسان آمریکایی مبادله و به روسیه بازگردانده شد مورد تقدیر ولادیمیر پوتین قرار گرفت. او با تکیه بر ظاهر زیبای خود، نفوذ بالایی در میان مقامات بلندپایه امریکا و کابینه اوباما دست و پا کرده و اطلاعات مختلفی به خصوص در زمینه فناوری به دست آورده بود.
چاپمن تا کنون دو بار ازدواج کرده است که هر دو همسر وی انگلیسی بودهاند. وی پس از بازگشت به روسیه و نگارش زندگی نامه خود، آن به قیمت 250 هزار دلار به حراج گذاشت. وی سپس در روسیه در همان حرفه مدلینگ لباس فعالیت خود را ادامه داد.
در سپتامبر 2010 میلادی وی به عنوان رئیس شورای "محافظان جوان روسیه" منصوب شد. وی در این سمت، به آموزش جوانان روسی که قرار است در آینده افسران امنیتی این کشور شوند آموزش می دهد. زیرکی و ذکاوت از جمله ویژگیهای این جاسوس بوده است و همین ذکاوت با وجود به دام افتادن وی در آمریکا، جان او را نجات داد. مأموران سیا پس از بازداشت وی ایراد اتهام جاسوسی به او، از یافتن مدرکی دال بر انتقال اطلاعات به روسیه ناتوان بودند.
مدل هلندی و بازیگر پورنو؛ پرستوی خاندان قذافی
منابع و مأخذ:
http://en.wikipedia.org/wiki/Operation_Wrath_of_God
http://abcnews.go.com/US/story?id=1213034&page=1
http://www.cbsnews.com/2100-18560_162-3378089.html?pageNum=2&tag=contentMain;contentBody
http://www.newser.com/story/37936/tzipi-livni-was-a-spy-in-paris.html
http://www.civilwarhome.com/edmondsbio.htm
خبرگزاری فارس: هر زمان جیغ شبکهها و خبرگزاریهای ضدسوری علیه دمشق بلند میشود و از بروز کشتار یا وضعیت منفی برای دمشق خبر میدهند باید دانست که گروهکهای تروریستی به دست ارتش در حال در هم کوبیده شدن هستند.
به گزارش فارس، شبکههای ضدسوری مانند العربیه و الجزیره از عصر روز گذشته (25 تیر/15 جولای) مدعی شدهاند که درگیریهای شدیدی در دمشق درگرفته است.
این شبکهها برای اینکه اخبار کذب یا اغراقشده خود را واقعیتر نشان بدهند، نام محلات مختلف دمشق را نیز میبرند. نامهایی مانند الزاهره، القزاز، الصناعه، نهر عیشه، المیدان، المرجه، سقبا، المزه، الحریقه، سوق الصوف و محله التضامن.
به همین نام آخر اشاره میکنیم. محله التضامن دمشق روز گذشته شاهد ضربات سخت ارتش سوریه بر گروههای مسلح بود. ارتش چند گروهکی را که در چند ماه گذشته بستههای انفجاری زیادی در این منطقه و مناطق دیگر منفجر کرده بود، تحت پیگرد قرار داد و تعداد زیادی از آنان را از پای در آورد.
یک مقام رسمی در استانداری دمشق اعلام کرد درگیری محدود در محله التضامن دمشق به تلفات سنگین گروههای تروریستی منجر شد.
شبکههای العربیه و الجزیره تلاش میکنند وانمود کنند که دمشق ناآرام شده است و درگیریهایی شدید در این شهر در جریان است.
اصل مـاجــرا چیســـت؟ در دمشق چه خبر است؟
چند روزی بود که گروههای مسلح تروریستی در سوریه از آغاز عملیات بزرگ دمشق صحبت میکردند. حتی برهان غلیون رئیس سابق شورای ملی سوریه مدعی شد که بزودی در دمشق عملیات بزرگی علیه ارتش سوریه انجام میشود و تلاش میشود که کنترل این شهر از دست دولت سوریه خارج شود.
گذشته از اینکه این سخنان تمسخر بسیاری حتی بسیاری از مخالفان مانند هیثم مناع را در پی داشت، باید گفت که قرار بود با فعال شدن چندین گروهک تروریستی در دمشق، اوضاع این شهر بحرانی جلوه داده شود.
اما نیروهای امنیتی و اطلاعاتی سوریه با شناسایی و رصد تحرکات این گروهها، در 48 ساعت گذشته تمام گروهکهایی که تلاش کردند خود را به دمشق برسانند و در محلههای چسبیده به شهر دمشق مانند التضامن، حجر الاسود و دف الشوک و نهر عیشه و القدم و کفر سوسه موضع بگیرند، در هم کوبیدند.
این گروهکها خود را برای آنچیزی آماده میکردند که آن را «عملیات بزرگ دمشق» مینامیدند اما طی دیروز و امروز (25 و 26 تیر/ 15 و 16 جولای) با مقابله شدید ارتش سوریه در هم کوبیده شدند. بسیاری از اماکن و مخفیگاههای آنان نابود شد و دهها نفر از تروریستها تسلیم نیروهای سوریه شدند.
همزمان با تهیه این گزارش، شبکه العربیه بشدت جنگ روانی مذکور را ادامه میهد و مدعی است که محله التضامن و المیدان شاهد درگیری شدید است در حالی که التضامن پاکسازی شده است.
واقعیت این است که گروههای مسلح تروریستی در دستههای 5 تا 10 نفره در نقطهای تجمع و شروع به تیراندازی پیاپی میکنند. سپس این گروهها یا بسرعت به نقطهای دیگر نقل مکان میکنند یا با نیروهای ارتش مقابله میکنند.
یک منبع آگاه در دمشق به فارس اعلام کرد که علت این شایعهپراکنیها در دمشق برای این است که گروهکهای مسلح در حمص، ادلب، ریف دمشق و حماة طی چند روز اخیر ضربات مهلکی دریافت کردند و شبکههای العربیه و الجزیره برای حفظ روحیه تروریستها مجبورند اخباری از بحرانی بودن اوضاع دمشق منتشر کنند تا روحیه عناصر تروریستی از دست نرود.
این منبع که خواست نامش فاش نشود اعلام کرد که هماکنون موجی از ناامیدی میان تروریستهای مسلح که بسیاری از آنان مجبور به فرار به سوی مرز لبنان و ترکیه شدهاند، به راه افتاده است و ارتش بزودی ریف دمشق و شهر حمص را مناطق امن و پاکسازی شده اعلام خواهد کرد.
علاوه بر این با اعلام حمایت مجدد روسیه از دمشق که سرگی لاوروف وزیر خارجه روسیه امروز در کنفرانس خبری خود با کوفی عنان آن را اعلام کرد، موج روانی در شبکههای العربیه و الجزیره شدت گرفت زیرا لاوروف اعلام کرد که بشار اسد از منصب خود کنار نخواهد رفت زیرا مردم سوریه از او حمایت میکنند.
همه این اتفاقات سبب شکستهای مکرر و پیاپی گروهکهای تروریستی و ناامیدی گسترده عناصر مسلح آنان شده است تا جایی که منابع خبری ضدسوری مجبور شدهاند حضور چند ده نفر تروریست مسلح در جنوب دمشق را درگیریهای شدید و سخت در پایتخت سوریه بنامند.
همچنین یک منبع آگاه دیگر در دمشق اعلام کرد که درگیریهایی که امثال العربیه از آن سخن میگویند، از عصر روز گذشته آغاز شد که دهها عنصر مسلح وابسته به «گروهک الفرقان» وابسته به جبهه النصره که خود وابسته به القاعده است عصر گذشته در خیابانها و کوچههای تنگ محله التضامن تجمع کردند. شاهدان عینی اعلام کردند که این افراد پرچمهای القاعده و پرچمهای سیاهی در دست داشتند و در دست برخی دیگر پرچمهای حزب آزادیبخش اسلامی بود و شعار خلافت اسلامی سر میدادند و اعلام میکردند که امارت اسلامی تشکیل خواهد شد که این امر گویای وجود آمیزهای از عناصر تروریستی سلفی است.
به گفته این منبع محله التضامن بسرعت از چهارسو محاصره و راههای ورود و خروج آن مسدود شد و امروز این محله از این عناصر پاکسازی شد و بسیاری از آنان نیز بازداشت شدند.
سخن آخر:
آنچه اکنون در شبکههای خبری الجزیره و العربیه جریان دارد، فضاسازی اغراقآمیز شدهای از آن چیزی بود که گروههای مسلح در صدد بودند در دمشق ایجاد کنند اما آنچه باقی مانده است یک فضاسازی توخالی است. بدین معنا که در میدان نبرد گروههای مسلح تروریستی سرکوب شدند اما جنجال رسانهای آن در شبکههای العربیه و الجزیره باقی مانده است.
به گفته منابع مطلع، ریف دمشق و حمص و مکانهایی مانند جنوب دمشق بزودی پاکسازی میشوند.