گزارشهایی که پیوسته از ماجرای ریزگردها در سطح نهادهای اجرایی، پژوهشی، دانشگاهی و رسانهای کشور در حال انتشار است، گواه افزایش شتابان رخداد این بلای ریز، بدون توجه به محدوده زمانی یا مکانی خاص است. این در حالی است که دستکم از تیرماه 1388، به نظر میرسید که عزم جدیتری برای مواجهه و مهار این بحران در عالیترین سطح حکومت مطرح شده است؛ چراکه برای نخستینبار شاهد اعزام هیاتهای عالیرتبه دیپلماتیک در سطح معاون رییسجمهور به کشورهای منطقه، بهویژه عراق، ترکیه و سوریه برای حل بحران بودیم.
اما حاصل این تلاشهای دیپلماتیک، نهتنها نتوانسته است اندکی از شدت این پدیده مخرب بکاهد، بلکه آشکارا بر شمار، غلظت و پراکنش آن در ایران هم افزوده شده و میشود. به نحوی که اینک تنها شش استان از مجموع 31 استان کشور را میتوان تا اندازهای بری از خسارتهای ریزگرد برشمرد.
نکته حیرتانگیزتر ماجرا این است که با وجود چنین وضعیت نگرانکنندهای، هنوز هیچ پژوهش یا مطالعه جامعی در مورد بررسی منشا این ریزگردها و تعیین سهم داخلی یا خارجیبودن آنها انجام نشده است و تنها برخی مطالعات محدود دولتی، بهویژه در پارهای از دانشگاههای کشور انجام شده که هرگز پاسخگوی نیاز کنونی برای تبیین برنامهریزی کامل و جامع به منظور مواجهه خردمندانه و کارساز در کمینه زمان ممکن با این مشکل نیست. از جمله این پژوهشها باید به مطالعات «دکتر حسین آخانی» از دانشگاه تهران اشاره کرد که با بررسی نهشتههای برجای مانده در تهران، بدین نتیجه رسید که این ریزگردها منشا تالابی دارند؛ واقعیتی که آشکارا خط بطلان بر پندارینهای کشید که طرفدارانش معتقد بودند: ریزگردها حاصل یک فرآیند طبیعی و متاثر از همجواری با صحراهای بزرگ عربستان و آفریقا هستند و مدام از تصاویر ماهوارهای «ناسا» در تایید سخنانشان سند میآوردند و میآورند. البته بدیهی است که چنین نظریهای طرفداران خاص و دولتی خود را دارد؛ بهویژه در بین آن گروه از آبسالاران طبیعتگریزی که با تشدید سازوکار مدیریت سازهای و نمادهای مشهورش در ایران، ترکیه و سوریه (یعنی احداث سدهای پهنپیکر و طرحهای انتقال آب بین حوضهای بزرگ مقیاس) کوشیدهاند تا ماهیت آبشناختی (هیدرولوژیکی) حوضههای آبخیز در ایران مرکزی، خوزستان، جنوب ترکیه و میانرودان (بینالنهرین) را تغییر دهند و همه حقآبه پایاب را به نفع سراب (در طرحهای سدسازی) یا برعکس (در طرحهای انتقال بین حوضهای) به انحصار درآورند.
به سخنی سادهتر، تا زمانی که هنوز در بدنه دولت یا برخی نهادهای دانشگاهی، چنین تفکری وجود داشته باشد که نخواهد یا نداند که ریشه تشدید ریزگردها را باید در عملکردهای نامیمون انسانی و فشارهای بیتناسب با توانمندیهای بومشناختی سرزمین جستوجو کرد، معلوم است که زمان را همینگونه که اینک بیمحابای فرداها از دست دادهایم، از دست خواهیم داد و فرصتها را برای شناسایی چشمههای جدید تولید گرد و خاک در منطقه و یافتن سازوکارهای فعالیت و مهار آن، میسوزانیم.
در تایید این مدعا، کافی است نگاه کنیم به سهم اندک پژوهشها و مطالعات مستقلی که در نهادهای آموزشی و پژوهشی کشور در استانهای اصفهان، تهران، مرکزی، خوزستان، بوشهر و دیگر نهادهای عالی مرتبط در زاگرس انجام گرفته است تا نشان دهند که به راستی، چه سهمی از ریزگردهایی که شتابان چتر خود را بر ایرانزمین گسترش میدهند، منشا داخلی دارند؛ تالابی دارند؛ از عراق آمدهاند یا ریشه در رُبعالخالی و آفریقا دارند؟
به راستی چرا اینگونه لاکپشتی حرکت میکنیم؟ حتی کندتر از شتاب بازشدن چتر ریزگردها بر آسمان جنوب باختری آسیا؟! مگر نمیدانیم که ریزگردها سبب تشدید بیمارییهایی چون مننژیت، تب دره، آسم، امراض ویروسی و آسیب بر DNA پوست و ریه میشوند و مگر نمیدانیم که به ازای افزایش هر 10میکروگرم در مترمکعب در غلظت ذرات معلق کوچکتر از 10 میکرون در زمان رخداد ریزگرد، میزان مرگ و میر، یکدرصد افزایش مییابد؟