سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

یاد مناسبتها

 
داستان بدزخمی یک شهر ؛

چه کردیم با زخم جنگ خرمشهر؟!

زهره کهندل:زخم عمیق که باشد، درمانش کشدار می شود و بداقبالی آنجاست که زخم خورده، بدزخم هم شود.

  آن وقت است که گاه و بی گاه، این زخم سرباز می کند و مکافات این جاست که دیر مرهم می پذیرد و زخمی که چندباره سرباز کند، به لاعلاجی مرهمش خو می گیرد. نازپرورده هم که بوده باشی، زخم بدترت می کند. طبیب هم که عوض شود، زخم بهانه آب به آب شدن می گیرد و می افتد روی دور خوب نشدن.
گله گله عفونتهای چرکی که هنوز خشک نشده، با دوای دیگری باز تازه می شود و بنای جراحت می رود به بدزخمی!
این است حکایت زخم خرمشهر، زخم سربازکرده یک شهر از جنگ.
داستان غمزده شهری که سی سال پیش زخمی کاری خورد. وقتی جنگنده های آهنی، بمب ها را ریختند بر سرش در باتلاقی از خون و خاک، به خونین شهر بیشتر می ماند تا خرم شهر! این شهر تکه تکه شدن جان مردمانش را به چشم دید. روزهایی که درها را کوبیدند و نوک اسلحه بر بچه دوساله نشانه رفتند و حیثیت از دختران دم بخت این شهر ربودند و داغ ها بر جان و روان مردمان جنگ زده آن نشاندند و شب هایی که حتی جیرجیرک های شهر به احترام لالایی مادران خرمشهر بر جنازه پاره پاره کودکانشان، نمی خواندند.
خرمشهر که آزاد شد، ردی زشت از جنگ بر چهره داشت. گفتند جنگ است دیگر، نشانه هایی دارد. مهم خاک است که پاک شد از رد پوتین دشمن. خاکی که سرخی اش را از خون مردمانش گرفته بود پاک شد اما چهره شهر از زخم جنگ، هنوز آزرده است! خرمشهر که روزی نازپرورده ایران بود، با زخمی کاری از جنگ، روزگار گذراند. گفتند برمی گردد به روزهای پیش از جنگ، حتی بهتر از آن، آباد می شود که نشد.
خرمشهر دل خوش کرد به جمعیتی که پس از آزادی بر تابلوی ورودی این شهر نوشتند. هر چه گذشت، جمعیت ایران بیشتر شد و جمعیت خرمشهر کمتر! این شهر حالا درد محرومیت 26 هزار خانواری را بر دوش می کشد که روزی دلشان به 36 میلیون جمعیتش خوش بود و مشخص نیست که چگونه است، جمعیت سرزمینی پس از سه دهه، دو برابر می شود و جمعیت شهری این چنین سقوط می کند. سخت است در جشن پیروزی، از بدعهدی و بی مهری بگویی اما چشم که نمی شود بست بر واقعیت.
روزی روزگاری این شهر گلوگاه استراتژیک سرزمین ایران بود و صد حیف که اکنون این گلو چنان از درد محرومیت متورم شده که حتی نایی برای نوا ندارد. مردمانش طعم رفاه را از یاد برده اند، هنوز هم گاهی وضعیت (چون زمان جنگ) قرمز می شود و آب شهر آلوده! گاه مردمانش گمان می برند که شاید گذر زمان توهم و دروغ باشد، آخر سی سال برای ساختن یک شهر کم زمانی نیست اما خرمشهر هنوز جنگ زده است! سی سال رفته و طعم آب شربشان، شیرین نیست. «کارون» شان، پرخروش نیست. نخل هاشان استوار نیست! چهره نقاطی از شهر به زاغه هایی می ماند که جایی برای زنده ماندن است نه زندگی کردن! پس چرا زخم خرمشهر از جنگ، خوب نمی شود؟ نکند بدزخم بوده است این شهر، یا طبیبانش کارنابلد؟!
حفره های این زخم اگر از بمب و خمپاره هایی بود که 30 سال پیش کوبیدند بر خاکش اما عفونی شدنش از بخیه های ناجوری بود که هر بار یا نزدند یا دیر زدند و بدزخمش کردند. بی مهری زمان، جراحت جنگی این شهر را بدزخم کرد و حالا مردمانش به آمار این شهر مشکوکند و گذر زمان، انگار که دروغ است و توهم برایشان!خرمشهر، پیش از اینکه زخم جنگ را بخورد، چه بود و پس از آن قرار بود چه شود؟ این شهر روزی 36 میلیون جمعیت داشت که قرار بود 30 سال بعد، آبادتر و خرم تر از پیش بسازندش. تقویم می گوید سال 91 است و مرکز آمار جمعیت ایران را 75 میلیون خوانده اما خرمشهر هنوز جنگ زده است... نه! شما هم به آمار زمین و زمان مشکوک نمی شوید؟! آخر ما چه کردیم با زخم جنگ خرمشهر؟!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد