سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

یک گزارش اجتماعی از خوزستان

لزوم احیای هویت خوزستانی

امید حلالی

برگرفته پایگاه خبری شوشان

 چرا باید هویت خوزستانی را احیا نمود؟

 آن روزها که تیم منتخب فوتبال خوزستان در میدان می درخشید و مثل اشعه های طلایی خورشید و خوشه های زرد گندم چشم ها را می زد و چون امواج پر خروش دریا مستطیل سبز را در می نوردید «هویت خوزستانی» در اوج بود با نوای فراموش نشدنی «خوزستان برزیلته!» و دست زدن های ریتمیک برای تشویق : دَق دَق دَق دَ دَق دَق و نوای سنج و دمام که بعدها در ایران همه گیر شد و به جزیی ثابت از رقابت های تیم ملی تبدیل گشت. بالاخره این هویت ابزار و ادواتی می خواهد که یکیش هم «تیم منتخب استان» بود و به یاد داریم اولین بازی ملی عراق را پس از اشغال که در بحبوحه خودمختاری و جنگ فرقه ای و طایفی و مذهبی تماشاگران فوتبالش از «عراق متحد» در جای جای سکوی تماشاگران سخن گفتند که همه را مبهوت کرد و پیامی آشکار به سیاستمداران و نیروهای خارجی مخابره کرد به نحوی که در این سال ها هر چقدر که عراق در هم ریخته تر شده تیم فوتبالش منسجم ترنشان داده است.

 یاد دریبل های «عبدالرضا برزگری - حسون» بخیر که پنج – شش نفر را پشت سر هم دریبل می زد و این نمایش خارق العاده تکنیک و تسلط و سبکی را شبکه تازه تاسیس صدا و سیمای خوزستان بارها و بارها پیش از اخبار و در نماهنگ ها پخش می کرد بی آنکه تکراری شود.

 و همه بچه های سیاه سوخته و پابرهنه و برزنگی جنوب خود را در کاراکتر پا به توپ برزگری تصور می کردند ، یاد اجراهای «اسکندر کوتی» مجری ورزشی با تعصب خوزستانی و یاد زنده یاد «اسکندری» روزنامه فروش خیابان کمپلو نبش امیرکبیر با آن کلاه نوستالوژیکش که فوتبالی های با تعصب برای خرید دو مجله کیهان ورزشی و دنیای ورزش ساعت ها در مغازه اش صف می بستند و در این ساعت ها به بحث های داغ می پرداختند.

 در فضای استادیوم محیط خالی وجود ندارد ، کناره های آن را با قیمت های بالا شرکت های تبلیغاتی اجاره می دهند تا بیینندگان را به خرید و مصرف کالای مورد نظر ترغیب و تشویق کنند و حالا مدت هاست که سکوهای ورزش گاه ها نیز به خوبی به مانند مقیاسی جهت افکارسنجی بکار می رود و در کناره های زمین نیز  جنگ و جدال و رقابتی مانند درون مستطیل در جریان است و گروه ها سعی می کنند که این محیط را از آن خود نمایند و پیام خود را برسانند که یک نمونه انحرافی اخیرش شعار دادن به نفع و مدح «آتاتورک» پیشوای پان ترکیسم در ورزشگاه یادگار امام تبریز و به بهانه طرفداری از تیم محلی «تراکتور» بود که به شکل حاشیه ای در کشور به آن پرداخته شد و نه به شکل نقد اجتماعی و جامعه شناسانه.

 در مقیاس محلی نیز در خوزستان همزمان با افت فوتبالش و به میدان نرفتن تیم منتخبش در سال های سال، «هویت خوزستانی» نیز افت کرده و حالا حال و روز خوشی ندارد. شاید یکی از دلایل قدرت این هویت در سال های دهه 60 پدیده دفاع و «جنگ زدگی» و «زایرسراها» بود که خوزستانی های خانه و کاشانه از دست داده در ولایات مختلف کشور همدیگر را در آن کلونی می یافتند و کمک کار هم بودند و بی ریا سفره ها و غصه های خود را با هم قسمت می کردند و یکدل می شدند و لهجه و تقسیمات را از یاد می بردند یا به گویش و لهجه هم با هم صحبت می کردند.

 بعد از جنگ اما و در حین رقابت های تقریباً هر ساله انتخاباتی و در عطش و تکاپوی نخبگان هر منطقه برای جبران عقب ماندگی ها و گرفتن اعتبارات بیشتر رفته رفته نقش تیره ها و طوایف و لهجه ها و زبان ها و تقسیم بندی های منطقه ای پر رنگ و پر رنگ تر شد و نخبگان برای تفاوت قائل شدن بین «خود» و «دیگری» به عمده کردنش پرداختند تا جایی که دیگر کمتر کسی از لفظ «من خوزستانی ام» ، «جنوبی ام» ، یا «بچه خوزستانم» استفاده می کند و در عوض تا بخواهی «چه کسی؟» و «از چه طایفه ای هستی؟» رواج یافت یا اینکه من عربم ، بختیاری ام ، شوشتری ، دزفولی، بهبهانی، لرم ، قشقایی ام و ... غافل از اینکه در سال های قبل افرادی از همه این قومیت ها در یک سنگر و در کنار هم با یک دشمن مشترک و برای یک هدف جنگیده بودند و خون شان زمین تفتیده جنوب را آبیاری کرده بود و در بهشت آبادها و شهیدستان ها مخلصین و شجاعان شان در کنار هم زیر صفحات صامت سنگ آرمیده بوده و هستند.  

جلوتر که آمدیم این خاک مقدس خوزستان و هویت خوزستانی بود که در رقابت های انتخاباتی چوب حراج می خورد و ادعاهایی ردیف شد که خوزستان نه! استان فلان به مرکزیت آبادان ، استان بهمان به مرکزیت دزفول یا بهبهان و ...

 دیگر کسی خود را خوزستانی نمی دانست و هویت خردتر قومی و طایفه ای و منطقه ای اش را مقدم می دانست و شاه بیت نطق های داغ در رقابت های انتخاباتی و در تندترین شیب «وعده تجزیه خوزستان» بود که گوش ها را می آزرد.

 خوزستان دردهایی دارد که الا با جمع و احیای مجدد آن هویت مخدوش و تضعیف شده قابل درمان نیست. هر نوع تجزیه درون استانی به تقسیمات خردتر و عمیق تر کردن شکاف ها به تقویت و گسترش درد منجر می شود و از پا انداختن هر چه بیشتر این خاک محنت خیز که در یکصد سال گذشته به واسطه استخراج نفت باب جدیدی در استعمار و داغ و درفش و هجمه علیه آن گشوده شد و البته هر جا که خوزستان هم خواست اثرگذار شد و جریان و تمدن و دوران را تحت تاثیر خود درآورد چنانچه ملی کردن صنعت نفت در خوزستان اتفاق افتاد که یکی از نقاط افتخار و عزت ایران است چه در تقویم رسمی تعطیل باشد و چه نه! ، تامین اجتماعی در خوزستان شکل گرفت و نهضت باشکوه انقلاب اسلامی با اعتصاب کارگران شرکت نفت تقویت شد و با بستن شیرهای صادراتی نفت کمر رژیم شاهنشاهی را شکست و همچنین همان الگوهای شهرسازی استعمار زده اش مثل منازل شرکتی مسجدسلیمان و نیوساید اهواز و آبادان بعدها الگویی بی بدیل در شهرسازی های جدید کشور شد و خوزستانی بودند که حماسه کربلای هویزه ، چهل روزه حفظ معجزه آسای خرمشهر با دستان خالی ، مقاومت در آبادان و سقوط نکردنش و ... را آفریدند اما بعدها در بازسازی خانه وکاشانه و استان خویش با ندانم کاری و جفا روبرو شدند به نحوی که حاشیه نشینی و بزهکاری و 3 میلیون مهاجرت درون و برون استانی و بازنگشتن تعداد زیادی از نخبگان و بازرگانان و ... از خارج کشور و استان محصول مستقیم جنگ و توسعه نامتوازن و ناعادلانه پس از آن است.

 خوزستان دردهایی دارد ، خوزستان را غم هایی است که همه باید با هم به رفع و دفع آن بپردازیم با «احیای هویت در حال زوال خوزستانی»

 شاعر معاصر «لهراسب زنگنه» چه زیبا سرود و چه فکر فرهیخته ای داشت و برادری لر و عرب را دستمایه شعری قرار داد که بختیاری ناراحت شد و «به اختیار» خود به کوه رفت. عزیزی به او گفت که به لحاظ تاریخی این شعر سندیت ندارد و لهراسب جواب داد که پیام برادری نهفته در آن زیباست و این زیبایی را خوش دارم که دارویی ضروری برای خوزستان است و البته چنین پیام هایی در مقیاسی وسیع تر می بایست تکثیر شوند :

 لرها به کوه زدند

 و اخوان به بیت شدند

 آه برادران این اقلیم

 هنوز دلواپس یکدیگرند.

 خدای را که جفا بس است آن هم به دست خودی ها و فرزندان این خاک و اهواز برادر بزرگ همه شهرها و بخش ها و اقوام و طوایف است و سینه فراخش برای همه خوزستانی ها و جنوبی ها جا  دارد.

 من پیش از هر چیز خود را ادیب می دانم و مکلفم تا برای همه دوران ها و بی مرز بنویسم. خوش هم ندارم که در نوشته ام از کسی مایه بگذارم یا کسی را خاصه از اهل قدرت و مدیران نام ببرم و خدای نکرده مدحی بنمایم اما اگر در این شرایط و برای همین ضرورت در مناسبت های مختلف برای فتح باب این آسیب زدایی هویتی و فرهنگی تیم فوتبال منتخب خوزستان به زمین نرود «دین و گناه» خوزستان بر گردن «گرشاسبی و پورموسوی» باشد.

 در بعدی دیگر نیز «کارون و کرخه و دز» چشم انتظار این نوسازی هویتی در خوزستان برای جاری ماندن همیشگی بر این پهن دشت اند.

 خوزستان به نوسازی هویت فرهنگی احتیاج دارد و روابط مردم می بایست به هم نزدیک تر شود نه آنکه از دور دستی برای هم تکان دهند. در این اختلاط و تعاطی فرهنگی خوزستانی ها می بایست همدیگر را فهم کنند یعنی نه آنکه صرفاً از زبان و لهجه هم سردرآورند بلکه با هم همدلی کنند که چه شیوا در امثال و حکم آمده است: «همدلی از همزبانی خوش تر است»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد