سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار مرکز استان

رنج های یک دختر خوزستانی در سن 18 سالگی / دختری که فقط یک بار به پارک رفت / گوشت های اضافه و صورت آویزان این دختر نیاز به عمل جراحی دارد + عکس

و همین می شود که سال ها در گوشه ای غمگین و به دور از جامعه و مردم کز می کنند و تاسف روزهایی را می خورند که می شد با یک عمل جراحی رویای شور و نشاط را به آن بازگرداند.

شوشان/ رویا محمودی : به قول شاملو روزگار غریبی است... در زمانی که اکثر دخترهای امروزی تحمل یک جوش ناقابل در صورت شان را ندارند و برای درمان آن یا به عطاری ها می روند و متوسل به درمان گیاهی می شوند و یا دست به دامان متخصصان پوست و زیبایی می شوند و هزاران بار در آینه خود را می نگرد و نگران آثار جوش در چهره شان هستند ، برای برخی دیگر اوضاع و احوال به گونه ای دیگر رقم خورده و صورت شان را نه یک جوش بلکه غده ای فرا گرفته که نه خود یارای نگاه کردن به چهره شان در آینه دارند و دیگران تحمل دید نشان .

ولی افسوس که دست روزگار ، این قشر را به پرتگاه دوری و نیستی پرت کرده و تنگدستی و نداری مانعی بر بازگشت زیبایی آنان و یک زندگی عادی شده است . رویا نیز جزو این دسته از دختران است که از زمان تولد تا 18 سالگی امروز چهره اش دستخوش عارضه ای شده که فقر  و فوت پدر دست به دست هم داده او را خانه نشین کرده به گونه ای که 18 سال است که فقط یک بار آن هم در شب از خانه به بیرون آمده و به پارک رفته است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نشستن مقابل رویا و صحبت با او و شنیدن دغدغه هایش و غم هایش متفاوت با دیگر مصاحبه هاست . مقابل من شخصی نبود که دلش بخواهد دیده شود ؛ این بار روبرویم دختری بود که از دیده شدن می ترسید.

نگاه غمگین رویا که هم نام او بودم گویا کار سرنوشت بود. دختری که 18 سال از زندگی خود را از ترس نگاه های مردم ، به دور از چشم آنان گذرانده و  سکوت و خلوت اتاق اش را به جمع همسالان ترجیح داده است.  

 18 سال زندگی در یک اتاق صبری می خواهد بسان صبر ایوب و این بار ایوب گزارش ما هم نام من بود. صدا در گلویم خشکید.. قلبم به تپش افتاد ؛ گویا که هنوز از 18 سال زندگی بسان رویا می ترسم.

از  خنده تولد تا بغض کودکانه

در سال 1372 در شوشتر نوزادی به دنیا می آید ؛ نوزادی که با تولد خود چشمان پدر و مادر را روشن می کند. همه به محض تولد او می خندیدند. شاید این دنیا بود که فقط نمی خندید چرا که پس از 6 ماه عوارض بیماری در رویا پیدا شد و رفته رفته سمت چپ صورتش از گوشت اضافه پر شد.

پدر و مادر رویا که نگران سلامت فرزند بودند احتمال می دادند که در آینده ای نزدیک این عارضه بر طرف می شود و بهبود می یابد ولی رویا با گذر زمان خوب نشد و این زمان بود که بدترین رنج ها را با خود برای او با تشدید بیماری به ارمغان آورد.

هرچه او بزرگ تر می شد گوشت های اضافه صورتش نیز برجسته تر می شد. این بار نه تنها صورت که یکی از انگشتان دست و پای رویا نیز به همین عارضه دچار شد.پدر به امید اینکه حال دخترش بهبهود یابد با خانوده از شوشتر راهی اهواز می شود تا به کمک پزشکان درمانی برای او بیابد.

امیدی که مبدل به ناامیدی شد

با وجود اینکه پزشکان به او گفته بودند تا رسیدن به سن 18 سالگی نباید رویا را عمل کرد پدر به امید اندکی بهبودی انگشت دخترش را زیر تیغ جراحان می سپارد. عمل موفقیت آمیز بود و رویا هم با آنکه 7 سال سن بیشتر نداشت شادمان بود از این مساله . اما دیری نپایید که امید خانواده رویا به ناامیدی مبدل می شود چرا که گفته پزشکان تحقق می یابد و گوشت های اضافه دوباره رشد می کند.

فوت پدر و زندگی در اتاق کوچک خالی از فرش

رویا در طی این سال ها امید و توکل به خدا را فراموش نمی کند سر به آسمان بلند می کند و از خدا صبر و استقامت می خواهد. اما دست روزگار بار دیگر روی خوش به او نشان نمی دهد. پدرش بر اثر سکته مغزی فوت می کند و به همراه برادر و خواهر کوچکتر یتیم می شود و فقر و تنگدستی جای خالی پدر را پر می کند !

خاله اش سرپرستی برادر و خواهرش را بر عهده می گیرد و خود به همراه مادر اتاقی کوچک اجاره می کنند ؛ اتاقی که حتی فرش ندارد و تنها با یک تکه موکت پوشانده شده است .

فقط یک بار شبانه به پارک رفتم

رویا که اکنون گرم و سرد روزگار را چشیده و در 18 سال سن خود سختی هایی به اندازه 60 سال را تحمل کرده روزگار خود را چنین به تصویر می کشد : دوست دارم درس بخوانم ،کاره ای بشوم و به مقام بالا برسم . در این 18 سال از خانه بیرون نرفته ام . سال گذشته فقط یک بار به سینما و پارک رفته ام آن هم در شب ... در روز از طعنه های مردم می ترسم.

آدم از خانه ماندن افسرده می شود دوست دارم بروم بیرون.. مگر من دل ندارم...  بیرون رفتن من تا سوپر سر کوچه است که مجبورم صورتم را در برخورد با آدم ها بپوشانم.... هم سن و سالان من در این سن دیپلم گرفته اند در حالی که من هنوز سوم راهنمایی هستم .آرزو دارم عمل کنم و خوب بشوم. درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

تصمیم گرفتم به مدرسه نروم

رویا به قول خودش فقط یک دوست دارد و دخترهایی فامیل هم حتی از او دوری می کنند. هر چه سن او بالاتر می رود گوشت های اضافه صورتش نیز بیشتر می شود و به همان اندازه نیز از دیگران فاصله می گیرد. رویا می گوید : وقتی سوم دبستان را تمام کردم چون همکلاسی ها مسخره ام می کردند یا مدام صورت من را به هم نشان می دادند تصمیم گرفتم دیگر به مدرسه نروم و مدتی ترک تحصیل کردم.

آرزوهایی که محقق نشد

رویا نیز همچون دختران دیگر آرزوهایی دارد و رویاهایی . او آرزو دارد مهندش شود و به کلاس های ورزشی برود اما با فوت پدرش همه چیز بدتر می شود و روز به روز فقیرتر می شوند. رویا می گوید فقر و نداری ما به گونه ای بود که  که خواهر و برادرم را خاله ام برد تا نزد خودش نگهداری کند. من و مادرم هم با کمک کمیته امداد تا به حال زنده مانده ایم .

رفتن تا آستانه مرگ

رشد عجیب گوشت های صورت رویا سلامتی او را تحت تاثیر قرار داده است. پلک های چشم اش به طرز عجیبی کشیده شده و دندان هایش نیز به خاطر آویزان بودن صورتش به شدت درد می کنند . حتی یک بار نیز تا آستانه مرگ رفته و در هنگام خواب حالت خفگی به او دست داده است. اما این ها نیز باعث نشده تا توجه او به خدا کم شود. رویا می گوید :  باز خدا را شکر می کنم ... می گویم اگر فلج بودم یا قطع نخاع آن موقع گوشه خانه چه می کردم... تنها آرزویم این است که زودتر عمل کنم تا خوب شوم.

 گریه های شبانه پدر و غصه های مادر

خانواده رویا در این مدت با وجود سختی ها و مرارت هایی که کشیده اند قوت قلبی برای او بوده اند و با مهربانی های بی دریغ بخشی از غم های او را جبران کرده اند. مادرش می گوید : 4 سال است که همسرم فوت کرده است . وقتی زنده بود خیلی غصه رویا را می خورد. بارها به دخترم می گفت برو آن اتاق بنشین و بعد خودش زیر گریه می زد .شوهرم کارگر روزمزد بود و فقط 37 سال داشت که سکته کرد.

یک قدم تا خوب شدن رویا

اجاره نشینی و فقر مشکلات این خانواده را دو چندان کرده است. با یک میلیون تومان در خانه ای نشسته اند و حالا نیز نه پولی برای اجاره دارند و نه توان پرداخت هزینه های آب و برق . مستمری اندک کمیته امداد نیز نتوانسته دردی از آن ها را دوا کند اما با این وجود مادرش همچنان پیگیر مشکل دختر است .

مادرش می گوید : رویا موقع تولد تا 6 ماه اول خوشگل بود و پس از چند ماه عوارض صورت اش پیدا شد. در کودکی هم زیاد نگران اش نبودم تا اینکه با رشد او گوشت صورتش نیز رشد پیدا می کرد... رویا از 12 سالگی مدام جلو آینه می رفت و صورتش را می دید . من با دست خالی چه می کردم.  3 سال پیش هم او را تهران نزد پزشک بردم و گفتند 7 میلیون می خواهد تا عمل اش کنیم تا الان حتما هزینه های درمانش بیشتر شده . در اهواز هم نزد دکترهای مختلفی بردم از بیمارستان آیت ا.. کرمی تا بیمارستان امام . آن ها هم همین حرف را می زدند.

خوشبختانه رویا با ارتباط خوبی که با دین و خدایش دارد این سالها رنج ها و مرارت ها را تحمل کرده است. در مراسم روضه مساجد دوستان خوبی پیدا کرده و کمک هایی نیز به ما کرده اند. ما حتی ظروف خانه هم نداشتیم  تا حالا هم که اول به لطف خدا بعد کمیته امداد و اهالی محل روزگار گذرانده ایم .

مادر رویا با چشمانی گریان در پایان می گوید : برای بهبهودی دخترم نذر و نیاز زیاد کرده ام.. بزرگترین نذرم این است که دخترم خوب شود بعد با هم برویم پابوس امام رضا...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد