سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار هنری

روزگار بر باد رفته هنرمند خوزستانی / دارنده دیپلم افتخار در تئاتر ایران ، مسافرکشی می کند

نگاه پر از اشک حجت زمانی که مقابل دوربین قرار گرفت نشان از عظمت دورانی داشت که در زندگی خود داشته است : از بردن دیپلم افتخار تا حضور در تئاترهای استانی و کشوری همگی روزگار پرشکوه حجت بود ؛ روزگاری که حتی پیش بینی نمی کرد که اینچنین تنها بدور از خانواده مجبور به گذاران زندگی شود.

شوشان / رویا محمودی: در میان هیاهوی زندگی و گذر سالیان، انسان هایی می بینیم که هر چه زمان برای آنان سپری می شود افتاده تر و متواضع تر می گردند ، آنچه برای "حجت " هنرمند اهوازی روی داد بازی سرنوشت و بد روزگار نبود ؛ آنچه برای او رخ داد تقدیری بود که خود خواهان رقم خوردن آن بود.

حجت ا... پورانی در خانه کوچکی در کمپلو اهواز زندگی می کند و بدون داشتن وسایل سرمایشی و گرمایشی روزگار می گذراند. کسی که زیبا و سلیس صحبت می کند و می گوید من را آدم فقیری نشان ندهید چرا که من به فقرم افتخار می کنم...

انسان های بزرگ در میان ما آنقدر کم شده اند که به کوچک بودن آدم ها عادت کرده ایم. شاید برای همین است که امثال حجت را نمی بینیم و امثال او که به پیشبرد هنر در جامعه کمک کرده و حال به حاشیه رانده شده اند ؛ حاشیه ای که چون هنرمند هستند و زیبا می نگرند در آن زیبایی هایش را جستجو می کنند و چون زندگی را هنر زندگی کردن می خواهند در اینجا هم به زبیایی قادر به زندگی هستند. ولی آنچه برای ما می گذارند احساس شرمندگی و غمی است که چرا هنر نزد ایرانیان است اما هنرمند نزد ایرانیان جایگاهی ندارد؟

پورانی در 15 فروردین 1329 در آبادان متولد شد و دوران جوانی خود را در اهواز سپری کرد. وی برای ادامه تحصیلات راهی تهران شد و در دبیرستان دارالفنون که آن موقع به دبیرستان نظام معروف بود به تحصیل پرداخت. در آن زمان علاقه زیادی به کتاب و کتابخوانی داشت و به قول خودش در اندک زمانی ده ها جلد کتاب خواند.

پورانی در سنین جوانی علاقه زیادی به دکتر شریعنی داشت و درآن سال ها در جلسات وی در حسینه ارشاد به طور مستمر شرکت می کرد.

وی می گوید : معتقدم که شریعتی بود که توانست مذهب را وارد دانشگاه ها کند چرا که زنان بی حجاب هم در سخنرانی های او بودند و بعد از چند جلسه دیده می شد که پوشش اسلامی پیدا می کردند.

پورانی پس از تحصیلات راهی دیار هند شد و در رشته جامعه شناسی به کسب علم مشغول شد. وی می گوید : خانواده ما 4 نفره بود ؛ من و برادرم به همراه پدر و مادر. پدرم چندین زبان می دانست و عمر طولانی داشت . مادرم هم 120 سال زندگی کرد. در حال حاضر چهار فرزند دارم ؛ 3 پسر و یک دختر .خانمم الان تهران است و جدا از هم زندگی می کنیم . شانس بزرگ من در زندگی داشتن همسر خوب بود چرا که برایم هم پدر و مادر بود هم برادر . چند روز پیش بچه ها آمدند کنارم عکس گرفتند. با خنده به آن ها گفتم مگر می خواهم بمیرم...

دخترم می گوید پدر بیا با ما زندگی کن . می گویم نه من به زندگی ام افتخار می کنم و در طول زندگی نان خور کسی نبوده ام .

پورانی در حالی که چشمان اش اشک بار بود گفت : همه ما گمشده ای داریم که به دنبال او می گردیم نمی دانم چه گم کرده ام که به دنبال او در سنگلاخ ها می گردم ... و مردم بی خبر از این موضوع ، به من زخم زبان می زنند. من موقعیتی داشتم که فقط با یک تلفن می توانستم خیلی کارها کنم ولی هیچ وقت از موقعیتم سو استفاده نکردم.

پورانی در سال های 1354 و 1355 از هند به ایران بر می گردد و در تهران تئاتر را نزد استادانی چون محمد علی جعفری و کرم رضائی یاد می گیرد. سپس به اهواز می آید و ادامه کارش را هنر را دنبال می کند و درسال 68 در استان خوزستان اولین نفری می شود که تئاتر کودکان را از طریق بهزیستی به مهد کودک ها می برد.

وی در این خصوص می گوید : در استان هم تئاتر علمی را آموزش می دادم و شاگردانی مثل ابراهیم ثنایی و علی رضا شریفی داشتم. ما معمولا یک گروه آزاد می شدیم و در جشنواره های مختلف به خصوص جشنواره های کودک از قبیل بهزیستی و یا حوزه هنری کار می کردیم.

دیپلم افتخار را به خاطر بازی در یک فیلم در سال 1368 از دستان غلامحسین نفیسی مدیر ارشاد دریافت کردم و دیپلم دیگری به خاطر بازی و کارگردانی در فیلم تابلو گرفتم و در اولین جشنواره سینمای خوزستان در آذر 65 هم به عنوان نویسنده وکارگردان فیلم میثاق حضور داشتم. در تئاتر پیام نور و قاصدک نیز که مختص کودکان بود جایزه ویژه حوزه هنری 24 را بردم...

وی ادامه می دهد : هم اینک تئاتر ایران با زحمت اساتیدی چون علی نصیریان ،عزت ا... انتظامی و مشایخی پخته تر شده است . در رابطه با تئاتر استانی نیز قبلا کسانی سرکار بودند که هیچ سررشته ای از این کار نداشتند و می توان گفت افراد مهم و کار بلد در جای دیگری قرار داشتند . تئاتر یک کار گروهی است و باید توسط گروه پشتیبانی شود تئاتر یعنی نفس به نفس با تماشاگر .

پورانی با وجود کهولت سن و زندگی در یک شرایط دشوار می گوید که از مسولین هیچ انتظاری در رابطه با خودم ندارم فقط می خواهم که به جایگاه هنر وهنرمند بیشتر توجه شود و هنرمندان دارای یک پشتونه ای باشند تا در زمان کهولت بتوانند از آن استفاده کنند.

من در زمان جوانی فکر نمی کردم در سنین پیری خود اینگونه شوم و اگر پیر هنرمندی می دیدم که دچار مشکل است می گفتم خوب برای من اینگونه اتفاق نمی افتد.

الان از شرایط زندگی ام ناراضی نیستم درست است پیر شده ام ولی جسمم پیر شده و پیر شدن را قبول ندارم . تا سال 87 همچنان در تئاتر بودم و بعد دیدم که توانایی گذشته را ندارم و آن را کنار گذاشتم.

چند ماه پیش هم یک تاکسی گرفتم که سر آن کار کنم بعد دیدم که برای این کار ساخته نشده ام ،تصادف کردم و الان 1 میلیون 500 هزار تومان هم از این بابت بدهکارم. من به فقرم افتخار میکنم چرا که تن به هر کاری نداده ام چرا که می دانم هر که دندان دهد نان دهد...

پورانی می گوید : آرمانم در زندگی این بوده که حرفی نزنم که 100 نفر را گمراه کنم بلکه حرفی بزنم که 100 گمراه را برگردانم. من حقیر شده ام در راه هنر ولی در راه هنر حقیر شدن را تشویق می دانم هنر ذات من است و من همه چیزم را به خاطر هنر داده ام.

در خوزستان خیلی ها منکر من و هنرم شده اند و هرکه می خواهد هنر باب دل خودش باشد.

او می گوید : نباید فراموش کرد که اولین هنرمند خداست چرا که بال پروانه را هیچ کس چون خدا نمی تواند نقاشی کند . آرزوی من این است که انسان ها در آرامش باشند و هر کاری می کنند خدا را در نظر بگیرند چرا که انسان بی خدادر زوال به سر می برد

وی در پایان چنین می گوید : نمی دانم چه بگویم آنچه را در اندیشه دارم می توان کتاب ها در مورد آن نوشت ولی آنچه در قلبم می گذرد چند کلمه بیش نیست : خدا را فراموش نکنیم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد