به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، عبدالحمید صالح نژاد به سال 1342 در دزفول (یا به قولی دزفیل) متولد شد و 24 سال بعد ، با لباس پاسداری از انقلاب اسلامی ، در ساحل غربی اروند رود ، پنجه بر طاق عرش گرفت و بر دوش ملائک نشست. او در زمان جاودانگی ، فرماندهی گردان حمزه سیدالشهدا از لشکر 7 ولی عصر(صلوات الله علیه) را بر عهده داشت. آن چه می خوانید متن کامل تنها وصیت نامه ی به جا مانده از آن فرزانه ی در خون طپیده است:
روحمان با یادش شاد
شهید عبدالحمید صالح نژاد(نفر وسط)
بسمالله الرحمن الرحیم
شهادت مىدهم به یکتایى پروردگار تبارک و تعالى و اینکه محمد (ص) رسول او و على(ع) جانشین به حق رسول اکرم(ص) مىباشد. طبق معمول باز مىخواهم به جبهه بروم و گفتم براى چندمین بار وصیتنامه بنویسم شاید این بار فرجى باشد.
داشتم فکر مىکردم که انسان فقط یک بار است که خوب به جبهه مىرود و آن وقتى است که به شهادت مىرسد. هر چند سال ها که در جبهه باشد و اجر شهید را هم بگیرد ولى آن یک بار است که انسان با همه اخلاص پا را به جبهه مىگذارد و فکر مىکنم که همه آن جبهه رفتن ها براى پاکسازى کاملى است که براى یک لحظه آخر بوجود مىآید و من مطلب را با ماندن در جبهه و حسرت بر رفتن شهیدان براى خودم به اثبات رساندهام، من چه باید وصیت کنم تا حق تمام مردم را اداء کرده باشم ، الا وصیت بر حفظ اسلام و شناخت فرهنگ آن و دل را با غلتیدن در برنامههاى مکتب به اطمینان رساندن؟
بعضى شما انسان هاى قالبى به کجا مىروید؟ شمایى که بندهاى دلتان را با بندهاى دنیا محکم گره کردهاید و با آرزوهاى پىدرپى عمرى دراز را براى خود محاسبه کردهاید و خود را در قالب هاى محکم کردهاید که هیچ دردى از این رنج هاى انسان هاى محروم را درک نمىکنید و با مربوط دادن حفظ این جبههها به دیگران خود را از آن ساقط کردهاید و گوش خود را گرفتهاید تا نداى پىدرپى امام را و گریههاى دردآلود مادران شهید را و کودکان یتیم را نشنوید و چشم هایتان را بستهاید تا مصیبت هاى مردم را به چشم نبینید تا خود در کنار همسرانتان آرام بیاسایید. دگر باز ایستید که به قول على(ع) هیچ چیز این بندهاى دنیا را از جان شما پاره نمىکند الا در زیر دندان مصیبت ها. بعضىها ,کمى سستى تن و روح را بشکنید و هجوم روحى داشته باشید که خداوند همه ما را در راه عشق آزمایش مىکند.
خداوندا ! خود شاهدى که حق هیچکس از دوستان و خانوادهام را اداء نکردهام. اى کاش مىتوانستم حق ولى فقیه و رهبرم را اداء کنم و اى کاش مىتوانستم مفهوم گریههاى نیمه شب امام را درک کنم. اى کاش دردى از دردهاى این مردم معصوم را درمان مىکردم. و اى کاش مىتوانستم حق محبت هاى دوستان را اداء مىکردم.
خدایا ! هر کدام از این برادران که در جبهه به شهادت مىرسیدند مىدانى که خدایا زخمى بر قلبم به جا مىگذاشتند تا جایى که خدایا تقاضاى مرگ مىکردم و تنها وصایا و هدف آنها بود که مرا آرامش مىبخشید.
خداوندا ! ملت ما را آن چنان ایمانى عطا کن تا در جریانات پیچیده اجتماعى فرو نریزند و آنچنان ایمانى به مجاهدان همراه با فرهنگ عطا کن تا انعطاف هاى سخت جبههها آن ها را نلرزاند و رهبر ما را با جوان هاى ما پیوندى آهنین عطا فرما.
دو سوم از تمام دارائیم را به همسرم و بقیه را به پدر و مادرم تحویل دهید و والدینم، همسرم را مثل دختر خودشان نگهدارى کنند و حتما همسرم در تربیت فرزندم کوشا باشد و این جریانات در روح تو تأثیر نکند و از فاطمهگونه بودن تو در این زندگى سخت ما تشکر و قدردانى بسیار مىکنم.
و من الله التوفیق.
حمید صالحنژاد