تصاویری برای علاقه مندان به معماری
ارسـال جدیـدتـرین مطالـب، اخبـار و سـوژه های داغ اینتـرنتی هر شـب به ایمیـل شما |
ارسـال جدیـدتـرین مطالـب، اخبـار و سـوژه های داغ اینتـرنتی هر شـب به ایمیـل شما |
ارسـال جدیـدتـرین مطالـب، اخبـار و سـوژه های داغ اینتـرنتی هر شـب به ایمیـل شما |
ارسـال جدیـدتـرین مطالـب، اخبـار و سـوژه های داغ اینتـرنتی هر شـب به ایمیـل شما |
ارسـال جدیـدتـرین مطالـب، اخبـار و سـوژه های داغ اینتـرنتی هر شـب به ایمیـل شما |
گروه گزارش ویژه مشرق - نهم فوریه سال 2003 بود که برنامه هستهای ایران به مدار توجه کشورهای غربی وارد شد. در این سال رئیس جمهور وقت ایران وجود سایت نظنز و برخی دیگر از تأسیسات هستهای ایران را اعلام کرد و آژانس بینالمللی انرژی اتمی را برای بازدید از آنها دعوت کرد.
دکتر محمد البرادعی، مدیر کل وقت آژانس چندی بعد به همراه تیمی از بازرسان آژانس وارد تهران شده و از تأسیسات اتمی بازدید کردند. آقای البرادعی بعد از این بازدید در ماه ژوئن سال 2003 در گزارشی اعلام کرد که بازرسیها نشان داده که «ایران برخی از مواد و فعالیتهای اتمی خود را گزارش نداده است» و خواستار همکاری تهران شد. از همینجا بود که کشورهای غربی جنجالآفرینی بر سر برنامه هستهای ایران را آغاز کرده و همین گزارش را دستاویز فشار بر تهران برای برنامه هستهایش قرار دادند.
در اینجا ذکر دو نکته درباره گزارش آقای البرادعی لازم است. اول اینکه در این گزارش به هیچ عنوان اعلام نشده بود که ایران مفاد معاهده منع تکثیر سلاحهای اتمی را نقض کرده است، حال آنکه کشورهای غربی به رهبری آمریکا در واکنشی عجولانه این گزارش را سندی بر وجود جنبههای نظامی احتمالی در برنامه هستهای ایران در نظر گرفتند.
نکته دوم اینکه گزارش سال 2003 آژانس بر قصورات ایران در اجرای قراردادهای پادمانی این نهاد نظارتی سازمان ملل متحد تأکید میکرد که آن هم حتی خود آژانس بیش از آنکه آن را ناشی از انحراف برنامه هستهای ایران به سمت مقاصد نظامی ببیند منعکسکننده اختلاف تفسیر دو طرف (یعنی ایران و آژانس) از اجرای قرارداد پادمان میدانست.
به عنوان مثال درباره سایت هستهای نطنز آژانس مدعی بود ایران میبایست طبق قراردادهای پادمان ایجاد این تأسیسات اتمی را اعلام میکرد، حال آنکه ایران میگفت طبق «پادمان جامع بین ایران و آژانس» که تنها سند الزامآور حقوقی قبل از امضای پروتکل الحاقی برای جمهوری اسلامی ایران است، تهران تنها موظف است 180 روز قبل از تزریق مواد به تأسیسات هستهای خود آژانس را از وجود تأسیسات مورد نظر مطلع سازد.
ایران وجود سایت نطنز را در تابستان سال 1381 به آژانس اعلام کرد و در زمستان سال 1381 (فوریه 2003) این سایت مورد بازدید مدیر کل وقت آژانس قرار گرفت. گازدهی به تأسیسات نطنز یکسال بعد از گزارش ایران به آژانس در تابستان سال 1382 با حضور رسمی بازرسان بینالمللی صورت پذیرفت که این به معنای آن بود که ایران حتی 6 ماه پیش از موعد به تعهداتش عمل کرده بود.
از بحث جدالهای سیاسی بین ایران و آمریکا و متحدان این کشور درباره برنامه هستهای ایران که بگذریم یک سوال که ما به عنوان مردم ایران باید از خود بپرسیم این است که آیا این کشور با توجه به هزینههای هنگفت سیاسی و اقتصادی که کشورهای غربی به حق یا ناحق برای پیگیری این برنامه تحمیل میکنند اصلاً نیازی به انرژی هستهای دارد یا خیر و آیا ادامه این برنامه در راستای منافع ملی ایران است؟
این گزارش نگاهی به همین موضوع از چندین جنبه است که آیا پیگیری انرژی هستهای با توجه به هزینههای ضمیمه شده به آن، برای ایران که کشوری سرشار از منابع انرژی است مقرون به صرفه است و یا اینکه ایران بهتر است به سایر منابع انرژی خود متکی باشد و دست از تلاش برای دستیابی به انرژی هستهای بردارد.
. در اینجا ذکر این نکته هم ضروری است که بحث اصلی آمریکا و متحدان این کشور هم همین است که ایران با توجه به منابع نفتی و گازی غنی که در اختیار دارد، نیازی به رآکتورهای هستهای برای تأمین انرژی خود ندارد: استدلالی که در نگاه اول، معقول به نظر میرسد، اما در نگاهی عمیقتر رنگ میبازد.
ایران دارای ۱۰ درصد از منابع نفتی جهان و ۱۵ درصد از گاز جهان میباشد. ایران دومین صادرکننده بزرگ نفت اوپک و چهارمین تولیدکننده نفت در جهان است.
آیا رآکتورهای هستهای برای ایران ضروری هستند؟
چنانکه گفتیم پاسخ کشورهای غربی به این سوال منفی است چون طبق استدلال آنها ایران با در اختیار داشتن منابع انرژی فسیلی نیازی به استفاده از رآکتورهای اتمی ندارد. اما این استدلال از چند جهت نادرست است.
اول اینکه، بسیاری از کشورهایی که صاحب منابع غنی انرژی فسیلی هستند، مانند انگلیس و روسیه که هر دو صادرکننده نفت هم به شمار میروند بخش اعظم نیازهای انرژی خودشان را از طریق رآکتورهای اتمی تأمین میکنند.
نیروگاه هستهای«لنینگراد» در روسیه
طبق اعلام سایت «انجمن هستهای جهانی» در کشور روسیه در سال 2012 میزان کل الکتریسیته تولید شده در نیروگاههای هستهای برابر 177.3 تتراوات ـ ساعت بوده که برابر با 17.78 درصد از کل برق تولیدی این کشور است. کشور انگلیس نیز تا سپتامبر سال 2014 شانزده رآکتور اتمی دارد که حدود 18 درصد از کل نیاز برق این کشور را تأمین میکند (منبع: : سایت انجمن هستهای جهانی)
از طرف دیگر، بسیاری از کشورهای دیگر مانند آلمان، فرانسه و ژاپن که از ذخایر گازی یا نفتی برخوردار نیستند هم علیرغم داشتن استطاعت مالی، استفاده از انرژی هستهای را برای افزایش واردات نفت و گاز کنار نگذاشتهاند.
در حال حاضر 16 کشور دنیا برای تأمین دستکم یک چهارم از نیازهای الکتریسته خود به انرژی هستهای وابسته هستند. این شکل وابستگی روزافزون به انرژی هستهای برای تولید الکتریسته را طی بیش از چهل سال نشان میدهد. محور عمودی این جدول میزان تولید انرژی بر حسب تتراوات ساعت (TWh) در یک سال مالی را نشان میدهد و محور افقی سالهای مالی از سال 1971 تا سال 2012 (منبع: سایت انجمن هستهای جهانی)
تا فوریه سال 2014، 434 راکتور با ظرفیت تولید 380 هزار مگاوات برق در سراسر جهان به ثبت رسیدهاند. 70 راکتور دیگر با ظرفیت تولید 75 هزار مگاوات برق در دست ساختاند و 173 راکتور دیگر نیز در آستانه آغاز عملیات احداث قرار دارند. گزارش «انجمن هستهای جهانی» در ژانویه 2014 حاکی از آن است که بیش از 45 کشور در جهان فعالانه از برنامههای انرژی هستهای استفاده میکنند.
بین سالهای 1974 که ایران اولین قرارداد خود برای ساخت رآکتورهای هستهای را آغاز کرد تا سالهای جاری، استفاده از رآکتورهای اتمی برای تولید برق تا 12 برابر افزایش یافته است.
بنابراین این استدلال آمریکا و کشورهای همپیمان آن که ایران با توجه به منابع نفتی و گازی نیازی به استفاده از انرژی هستهای ندارد استدلالی است که دستکم باید گفت برای هیچ کشور دیگری به کار برده نمیشود چرا که در حال حاضر اکثر کشورها و از جمله منتقدین برنامه هستهای ایران تردیدی در برنامهریزی برای استفاده از این منبع برای تأمین نیازهای انرژیشان ندارند.
نیروگاه هستهای «بلویل» در فرانسه دارای دو رآکتور هستهای بزرگ است
نکته دوم که باید در این میان به آن توجه کرد این است که حتی در اختیار داشتن نفت و گاز به اندازه چند برابر مقدار فعلی باز ایران را از تلاش برای دستیابی به انرژی هستهای معاف نمیکند چرا که منابع نفتی و گازی اصطلاحاً جزو «منابع تمامشدنی» هستند و اقتصادهای متکی به منابع تمامشدنی لاجرم روزی به پایان خواهند رسید. بنابراین، حتی کشورهای صاحب منابع عظیم نفتی و گازی باید به دنبال راهی باشند تا با استفاده از«منابع جایگزین انرژی» مصرف این منابع تمامشدنی را تا حد ممکن کاهش دهند و استفاده بهینه از آنها در موارد مقتضی را در دستور کار قرار دهند.
در ادامه این بحث خواهیم دید که نیاز ایران به منابع جایگزین انرژی با توجه به دلایل اقتصادی، محیطی و حتی اجتماعی مسألهای آشکار و غیرقابل تردید است. ما پیش از پرداختن به هر کدام از این دلایل، عواملی کلی دخیل در لزوم تلاش برای برخورداری از منابع جایگزین انرژی را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
1-1- ملاحظات کلی دخیل در پیگیری منابع جایگزین انرژی در ایران
همانطور که میدانیم بسیاری از کشورهای صادرکننده عمده نفت، از جمله ایران جزو کشورهای در حال توسعه محسوب میشوند. مشکلی که این کشورها با آن روبرو هستند این است که باید بدون در اختیار داشتن ابزارهای لازم نظیر اقتصادهای در حال رشد سریع، برخورداری از سرمایهگذاریهای کلان و امکانات زیرساختی قوی و متناسب نیازهای جمعیتهای رو به ازدیاد خود و به ویژه روند تقاضای صعودی انرژی در تمامی بخشهای خانگی و صنعتی داخلی را تأمین کنند.
اما از طرف دیگر، نفت ثروت ملی ایران و سایر کشورهای صادرکننده این محصول به شمار میرود و اقتصاد ملی این کشورها تا اندازه زیادی به صادرات آن بستگی دارد. در عین حال، همانطور که میدانیم، نفت یک منبع غیرتجدیدپذیرانرژی به شمار میرود، یعنی هنگامی که این ماده تولید و صادر شد دیگر نمیتوان آن را مجدداً تولید کرد.
بر اساس این دو اصل، هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که ایران و سایر کشورهای صاحب منابع نفتی، صادرات بیرویه سرمایههای ملی خود، بدون امیدواری به دریافت منافع درازمدت و پایدار را در دستور کار خود قرار دهند. در نتیجه در صورتی که برنامهای برای متنوع کردن منابع انرژی در این کشورها وجود نداشته باشد آنها بایستی منتظر وقوع بحرانهای مختلف اقتصادی و اجتماعی در آینده باشند.
در اینجا توجه به یک نکته مهم دیگر نیز ضروری است و آن نقش امنیت انرژی در رهبری جهان در سالهای آینده است. متخصصان علم آیندهپژوهی و علوم استراتژیک، آینده جهان را در گرو موضوع انرژی میدانند و استدلال میکنند در سالهای پیش رو کشوری می تواند در زمره قدرتهای جهانی قرار بگیرد که از حیث منابع انرژی و امنیت تأمین آن در جایگاه بهتری قرار بگیرد.
1-2- ملاحظات اقتصادی در منابع جایگزین انرژی
60 میدان نفتی اصلی ایران قدیمی و برخی از آنها در حال فرسایش هستند. یک بررسی در سال 1998 نشان داد که از بین 60 میدان نفتی ایران، 57 عدد از آنها به مطالعات فنی، تعمیرات و فشاردهی مجدد نیاز دارند که این به 15 سال زمان و هزینهای بالغ بر 40 میلیارد دلار نیاز دارد. هماکنون حدود 80٪ از میادین نفت ایران در نیمه دوم عمر خود قرار دارند. و بر اساس اداره اطلاعات انرژی آمریکا در 27 دسامبر 2013 چاههای ایران سالانه 8 تا 13 درصد از توان تولید نفت خود را از دست میدهند.
در همین حال، از دهه 1990 مصرف نفت ایران با نرخ هشدار دهنده 8 درصد در سال افزایش یافته و مجموع کل مصرف انرژی این کشور از 1.6 کادریلیون در 1980 به بیش از 5.5 کادریلیون در حال حاضر رسیده که این یک رشد 280 درصدی را نشان میدهد. در صورتی که این روند ادامه پیدا کند، ایران طی بیست سال آینده به وارد کننده نفت خام تبدیل خواهد شد و این برای کشوری که 80 درصد از ارز خارجیاش را از محل فروش نفت تأمین میکند و برای تأمین 40 درصد از کل بودجه سالانهاش به نفت وابسته است، فاجعهای عظیم خواهد بود.
با نگاهی به تجربه اندونزی، کشوری که از یک صادر کننده نفت به یک وارد کننده نفت تبدیل شد، میتوان دریافت که امکان تکرار سناریویی مشابه برای ایران وجود دارد.
کارشناسان حوزه انرژی معتقدند ارزش یک بشکه نفت بسیار بیشتر از آن است که از آن برای تولید الکتریسیته استفاده شود. با همین استدلال باید گفت گاز طبیعی نیز ارزشی به مراتب بالاتر از سوزاندن دارد و معقول آن است که این منابع ارزشمند صرف تولید محصولاتی با ارزش افزوده بیشتر شوند. ایران در حال حاضر گام در این راه گذاشته و در حال حاضر سالانه محصولات پتروشیمی به ارزش 2.7 میلیارد دلار تولید میکند.
از طرف دیگر، از میان انرژیهای شناخته شده نفت عمری کوتاهتر از همه دارد. مطابق نتایج تحقیقات و پیشبینیها، عمر نفت با محاسبه میزان ذخایر موجود بین 45 تا 68 سال خواهد بود. گاز نیز عمری تا حداکثر 150 سال دارد. با این آمارها انتظار میرود ظرف 15 تا 20 سال آینده نیمی از ذخایر شناخته شده و قابل پیشبینی نفت به اتمام رسیده باشند. این در حالی است که عمر ذخایر اورانیوم تا 500 سال پیشبینی میشود.
بر این اساس این نکته که عصر نفت به عنوان منبع انرژی پایه رو به پایان است امری قطعی به نظر میرسد و از میان انرژِیهای شناخته شده تنها انرژی هستهای است که قابلیت جایگزین شدن به جای نفت را دارد. پیشبینی میشود ذخایر سنگ اورانیوم ایران توان تولید برقی معادل با 45 میلیارد بشکه نفت را داشته باشند. بنابراین آیا از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه است که ایران منابع نفت و گاز خود که با مشقت به دست میآیند را برای تولید برق مصرف کند و به فکر استفاده از منابع جایگزین انرژی نباشد؟
ذکر این نکته نیز ضروری است که به گفته کارشناسان حوزه اقتصاد انرژی طرح فعلی ایران برای تولید 20 هزار مگاوات برق از انرژی هستهای تا سال 2020 میتواند سالیانه 190 میلیون بشکه نفت خام و نزدیک 14 میلیارد دلار صرفه جویی ارزی را به دنبال داشته باشد.
1-3- ملاحظات زیستمحیطی دخیل در منابع جایگزین انرژی
ایران در حال حاضر در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زیستمحیطی ناشی از مصرف گاز و نفت است. جنگ 8 ساله با عراق، تحریمهای اقتصادی، عدم توجه به مسائل محیطی در توسعه بعد از جنگ و برخی عوامل دیگر موجب شدهاند ایران موفقیتی در حفظ محیط زیست و پاکیزه نگاه داشتن آن نداشته باشد. با این حال، در روند حرکت جهانی به سوی توسعۀ پایدار، توجه به آسیبهای زیست محیطی ناشی از بخش انرژی امری ضروری محسوب میشود.
یکی از مهمترین مولفههایی که تولید انرژی از منابع سوخت فسیلی را در آینده با محدودیت جدی مواجه خواهد ساخت، افزایش انتشار آلایندههای زیستمحیطی خصوصاً دی اکسید کربن است که اصلیترین عامل ایجاد گازهای گلخانهای و صدمه رساندن به لایۀ ازون است.
از سال 1359 انتشار کربن ناشی از سوخت منابع فسیلی در ایران با افزایش 240 درصدی مواجه بوده است. انتشار کربن یکی از عوامل اصلی آلودگی شهر تهران و برخی از شهرهای بزرگ کشور ایران است. مطابق برخی آمارها اثرات بلندمدت هوای آلوده سالانه به مرگ و میر دستکم 17 هزار نفر تنها در تهران منجر میشود.
هوای آلوده، به علاوه با آلوده کردن آب باران به منابع زیرزمینی و خاک نیز آسیب میرساند. در همین حال، صنایع ایران که از نفت و گاز برای انرژی استفاده میکنند ضایعاتی تولید میکنند که با ورود به تعداد زیادی از رودخانهها و آبهای ساحلی خطر آلودگی آب آشامیدنی را به همراه دارند.
مصرف انرژی در ایران در سال ۲۰۰۷ میلادی
تمامی این مشکلات به این دلیل ایجاد شدهاند که منابع جایگزین انرژی، شامل انرژی آبی، انرژی خورشیدی و انرژی زمینگرمایی تنها دو درصد از میزان مصرف انرژی در ایران را تشکیل میدهند و مابقی نیاز ایران به انرژی از نفت و گاز تأمین میشود.
ایران علاوه بر رآکتورهای هستهای، البته قابلیتهای زیادی برای تولید انرژی از سایر منابع نو و تجدیدپذیر را نیز داراست. استفاده از بیابانها، به عنوان مثال میتوانند یکی از بهترین منابع تولید انرژیهای نو باشند.
تولید انرژی با استفاده از پنلهای خورشیدی در اسپانیا
طبق گزارش «برنامه توسعه سازمان ملل» در سال 2006، پهنهای به طول و عرض 800 کیلیومتر در صحرای آفریقا اگر به پنلهای خورشیدی مجهز شود میتواند انرژی تمام مردم جهان را برای مدت یک سال تأمین کند. ایران در حال حاضر چنین پهنهای را در اختیار دارد و از سال 2006 تا سال 2013 فناوری به قدری پیشرفت کرده که راندمان دریافت انرژی از پنلهای خورشیدی به بیش از 4 برابر افزایش پیدا کرده است.
به گفته کارشناسان محیط زیست، میزان تابش خورشیدی در هر متر مربع از خاک تنها در ایران، قسمتی از استرالیا، صحرای «الخالی» در عربستان و بخشی از صحرای آفریقا تا این اندازه بالاست و در صورتی که ایران بتواند بخشی از انرژی خود را از طریق انرژی خورشیدی تأمین کند میتواند چشمانداز امیدبخشی از لحاظ امینت انرژی در آینده داشته باشد.
نتیجهگیری
فرجام سخن اینکه نگاهی به چشم انداز انرژی جهان نشان میدهد در حال حاضر برنامهریزی برای استفاده از انرژی هستهای جایگاهی ویژهای در سبد انرژی دارد. همانطور که گفتیم تمامی کشورها و قدرتهای بزرگ در حال حاضر در حال سرمایهگذاری برای افزایش سهم انرژی هستهای در منابع تولید انرژی خودشان هستند.
مطالعات مختلف نیز بر اهمیت ادامه برنامه هستهای ایران تأکید میکنند. به عنوان مثال، موسسه تحقیقاتی استنفورد در سال 1973 در یک رشته مطالعات تحقیقاتی برآورد کرد ایران تا سال 1994 به تأسیساتی هستهای با ظرفیت تولید 20 هزار مگاوات برق در سال نیاز خواهد داشت.
برای نمونه، مطالعات سال 1973 از سوی موسسه تحقیقاتی استنفورد نشان داد که ایران تا سال 1994، به تاسیسات انرژی هستهای با ظرفیت تولید 20 هزار مگاوات برق در سال نیاز خواهد داشت. همچنین مطالعه ای هم که سازمان انرژی اتمی ایران انجام داده، نشان میدهد که در سال 2021 ایران باید مجموعا 10 هزار مگاوات معادل 12.5درصد از نیاز برق خود را از انرژی هسته ای تأمین کند.
تصویری از یک میدان نفتی در کالیفرنیای آمریکا
در چنین فضایی که آینده کشورها در جهان به موضوع انرژی گره خورده است و ایفای نقش در معادلات آینده جهانی بدون اطمینان از قرار گرفتن در جایگاهی مطلوب از حیث منابع انرژیساز غیرممکن به نظر میرسد. وابستگی روزافزون به منابع فسیلی انرژی در حکم واگذار کردن عرصه رقابت به قدرتهایی است که از دیرباز در پی وابسته نگاه داشتن کشورهای ضعیف و استعمار آنها بودهاند؛ این در شرایطی است که آمریکا خود را به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت تبدیل خواهد کرد تا نبض بازار این طلای سیاه استراتژیک را در دست داشته باشد و از نفت خاورمیانه بینیاز.
اولین نتیجه توقف چرخش سانتریفیوژهای ایران، در چرخ زندگی مردم ایران و دسته و پنجه نرم کردن با کمبود انرژی در سالهای آتی، آلودگی هوا و وابستگی به کشورهایی خواهد بود که چندسالی است "دارو" را هم از بیماران ما دریغ کرده و خواهند کرد. با این نگاه صرفا انرژی محور -بدون نظر گرفتن مزیتهای سیاسی، امنیتی و استراتژیک انرژی هستهای-، پیگیری توسعه برنامه هستهای برای ایران نه تنها مهم، که یک ضرورت است؛ و تیم مذاکرهکننده ایران با پایداری در برابر زیادهخواهیهای غرب و کوتاه نیامدن از اصول و اهداف نظام، این مسیر را دنبال میکند.
ˈشهریار عسکری ˈدوشنبه در گفت گفت و گو با خبرنگار ایرنا در خصوص آخرین وضعیت گرد و غبار در استان بیان کرد: در حال حاضر میزان غلظت گرد و غبار در شهرستان شوش 160 ،اندیمشک 127،بهبهان 227 ،دزفول154 ،سوسنگرد 505،ماهشهر 95 و امیدیه 95 میکروگرم بر مترمکعب است.
میزان استاندارد غلظت هوا 150 میکرو گرم بر متر مکعب است.
وی اظهار کرد: غلظت گردو غبار در شهر های استان از ابتدای صبح امروز همچنان در حال افزایش است .
به علت بروز پدیده گرد و غبار و افزایش غلظت هوا تا بیش از هشت هزار میکروگرم بر متر مکعب در روز گذشته مدارس تمامی مقاطع تحصیلی اهواز و 11 شهرستان دیگر استان خوزستان روز گذشته تعطیل شد.
همچنین به علت آلودگی هوا ، مدارس نوبت صبح اهواز و مناطق یاد شده در روز دوشنبه نیز تعطیل اعلام شد.
پدیده گرد و خاک که گفته می شود در اثر عدم بارندگی است طی دو هفته گذشته زندگی روزمره مردم استان خوزستان را مختل کرده است.
رقابتهای قهرمانی دوچرخه سواری آسیا با کسب یک مدال برنز رکابزن خوزستانی همراه بود.
به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه خوزستان، این پیکارها از 15 بهمن ماه در تایلند آغاز شده است که در پایان رقابتهای پیست، احسان خادمی، دوچرخهسوار خوزستانی موفق به کسب مدال برنز در ماده یک کیلومتر سرعت شد.
فروزان عبداللهی، فاطمه هداوند و رضا رشنو، دیگر نمایندگان خوزستان در این رقابتها بودند که موفق به کسب مدال نشدند.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در حکمی مدیرکل اداره هنرهای نمایشی را منصوب کرد.
به گزارش ایسنا، مهدی شفیعی با حکم دکتر علی جنتی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به مدیریت اداره کل هنرهای نمایشی منصوب شد.
در حکم وزیر آمده است: «نظر به شایستگی و تجربیات ارزنده جنابعالی در فعالیتهای فرهنگی و هنری، بنا به پیشنهاد معاون امور هنری به موجب این حکم به سمت «مدیرکل هنرهای نمایشی» منصوب میشوید. امید میرود با استعانت از خداوند متعال و بهرهگیری از تخصص و توان کارشناسی هنرمندان تئاتر و ظرفیتهای موجود، نسبت به ارتقا کیفی تئاتر، حل مشکلات اساسی تئاتر استانها، فعالسازی استعدادهای نمایشی کشور، توسعه حمایتهای مادی و معنوی از این هنر بنیادین و گسترش فضاهای کالبدی و فیزیکی، متناسب با هنر نمایش، با رعایت قانون و اعتدالگرایی، گامهای مفید و موثری بردارید.»
مهدی شفیعی (متولد اندیمشک) که آبان ماه امسال به عنوان مشاور مطالعات و برنامهریزی معاون امور هنری وزیر ارشاد منصوب شده بود، فارغالتحصیل کارگردانی تئاتر در مقطع کارشناسی ارشد است. او پیش از این رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی اهواز، معاون مالی و اداری ادارات کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استانهای البرز و خوزستان و معاون مدیرکل اداره هنرهای نمایشی بوده است.
عبدالعزیز حمادی، شاعر عرب خوزستانی، به جشنواره امیر الشعرای عرب ابوظبی راه پیدا کرد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) ـ منطقه خوزستان ـ در دور نخست این جشنواره هزاران شاعر از 29 کشور دنیا حضور پیدا کردند که حمادی توانست جزو 300 نفر برگزیده باشد.
سپس در دور دوم که میان 300 نفر انجام شد و نزدیک به سه روز این رقابت به طول انجامید حمادی جزو 80 شاعر برگزیده شده و به دور سوم راه یافت.
در مرحله سوم این مسابقه حمادی جزو 40 شاعر برگزیده شد و به دور چهارم این مسابقه رفت و فقط 16 کشور در مسابقات ماندند.
این شاعر عرب به خبرنگار ایسنای خوزستان گفت: من با سه قصیده اجتماعی، عاشقانه و فلسفی در این جشنواره شرکت کردهام.
او ادامه داد: اکنون منتظر هستم تا یک ماه دیگر رقابت بعدی را با40 نفر آغاز کنم و امیدوارم که باز جزو 20 نفر برگزیده باشم چراکه شعر من از شعر دیگر شاعران بسیار متفاوت است.
حمادی بیان کرد: شعر من به خاطر متاثر بودن از فرهنگ کشورمان و تلفیق فرهنگ عرب و فارس در آن تفاوت بسیاری با شعر دیگر شاعران دارد.
این شاعر همچنین گفت که یک مجموعه شعر عربی آماده چاپ دارد اما به خاطر مشکلات موجود در نشر و انتشار نمیتواند آن را به چاپ برساند.
ویلای لوکس 30 میلیاردی در شهرک غرب
در سراسر منطقه شهرک غرب خانه های ویلایی متعددی وجود دارد. ویلای لوکس و زیبای خوارزم نمونه ای از ویلای لوکس شهرک غرب به حساب می آید. ساختمان خوارزم در منطقه شهرک غرب است که توسط آقای شهرستانی ساخته شده است. این ویلای تریبلکس در زمینی به مساحت ۶۵۶ مترمربع بناگردیده و مساحت ویلای آن ۱۱۰۰ مترمربع است. مشخصات ویلای لوکس خوارزم بدین شرح است: ۴ اتاق خواب؛ یک اتاق مستر، یک اتاق مهمان، دو اتاق مخصوص کودکان که هر کدام سرویس بهداشتی مجزا دارند، البته یک سرویس بهداشتی نیز در فضای نشیمن طراحی شده است، ۳ آشپزخانه( اصلی، کثیف، مینی آشپزخانه که در طبقه دوم واقع شده)، ظرفیت پارک ۲ خودرو، سیستم گرمایش و سرمایش چیلر، نمایی سنگی و سبکی کلاسیک.
در ورودی ویلا، دو مجسمه سنگی به شکل شیر طراحی شده است که ورودی باشکوهی را ایجاد کرده است. ورودی ویلا با محوطه باغ آغاز می شود. این محوطه به زیبایی نورپردازی شده که در کنار آبنمای زیبای سنگی که در محوطه باغ است به ویژه در شب زیبایی ورودی را دوچندان می کند. ۴ تراس برای این ویلا طراحی شده است که می توان سراسر باغ را مشاهده کرد. در هنگام ورود به ساختمان مسکونی در لابی، لوستر بزرگی خودنمایی می کند، این لوستر از طبقه سوم تا پایین کشیده شده است. سقف و بعضی دیوارهای این ویلا به طور هنرمندانه ای و با رنگ های گرم و هماهنگ با محیط(کرم و طلایی) پتینه کاری و نقاشی شده اند. در طبقه همکف این ویلا، مجموعه استخر، سونا، جکوزی، مینی بار، رختشویخانه، حوضچه آب سرد(که با نمونه های مشابه خود متفاوت است) طراحی شده است. روف گاردن خوارزم دارای یک سوئیت کوچک، آبنما و فضای سبز می باشد که البته در حال بازسازی است و قرار است کف آن کاملا چوبی شود.
ارسـال جدیـدتـرین مطالـب، اخبـار و سـوژه های داغ اینتـرنتی هر شـب به ایمیـل شما |
ارسـال جدیـدتـرین مطالـب، اخبـار و سـوژه های داغ اینتـرنتی هر شـب به ایمیـل شما |
ارسـال جدیـدتـرین مطالـب، اخبـار و سـوژه های داغ اینتـرنتی هر شـب به ایمیـل شما |
ارسـال جدیـدتـرین مطالـب، اخبـار و سـوژه های داغ اینتـرنتی هر شـب به ایمیـل شما |
| |
| |
|
گروه تاریخ مشرق- ساواک از اظهارات ولادیمیر کوزمین معاون بیمارستان شوروی در تهران و عضو سرویس اطلاعاتی کی. جی. بی در مورد اوضاع ایران گزارش داده است.سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی (ساواک) از اظهارات ولادیمیرکوزمین معاون بیمارستان شوروی در تهران در مورد اوضاع ایران گزارش داده است که متن و عکس سند به شرح زیر است:
بیگانه نامبرده فوق در تاریخ 14/ 11/ 57، در مورد اوضاع ایران اظهار داشته است:
"با توجه به آمدن آیت الله خمینی و تظاهراتی که از طرف پیروان وی بهعمل آمده برگشتن ایران به وضع سابق امکانپذیر نیست و ارتش هم قادر به کودتا نخواهد بود، زیرا هیچ ارتشی نمیتواند دوسوم مردم ملتش را قتل عام کند."
کوزمین اضافه کرد: "ما انتظار دگرگونی و تغییر رژیم ایران را داشتیم ولی ابداً فکر نمیکردیم اکثریت قریب باتفاق مردم ایران به خصوص تودههای محروم یک بار سر به عصیان و طغیان بردارند و اینطور بیپروا جلوی گلوله بروند و اینچنین دولت و رژیم را فلج کنند."ارزیابی خبر: مطالب فوق توسط ولادیمیر کوزمین معاون بیمارستان شوروی در تهران و عضو سرویس اطلاعاتی کی. جی. بی بیان شده است.
تسنیم
گروه تاریخ مشرق- ساواک از اظهارات ولادیمیر کوزمین معاون بیمارستان شوروی در تهران و عضو سرویس اطلاعاتی کی. جی. بی در مورد اوضاع ایران گزارش داده است.سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی (ساواک) از اظهارات ولادیمیرکوزمین معاون بیمارستان شوروی در تهران در مورد اوضاع ایران گزارش داده است که متن و عکس سند به شرح زیر است:
بیگانه نامبرده فوق در تاریخ 14/ 11/ 57، در مورد اوضاع ایران اظهار داشته است:
"با توجه به آمدن آیت الله خمینی و تظاهراتی که از طرف پیروان وی بهعمل آمده برگشتن ایران به وضع سابق امکانپذیر نیست و ارتش هم قادر به کودتا نخواهد بود، زیرا هیچ ارتشی نمیتواند دوسوم مردم ملتش را قتل عام کند."
کوزمین اضافه کرد: "ما انتظار دگرگونی و تغییر رژیم ایران را داشتیم ولی ابداً فکر نمیکردیم اکثریت قریب باتفاق مردم ایران به خصوص تودههای محروم یک بار سر به عصیان و طغیان بردارند و اینطور بیپروا جلوی گلوله بروند و اینچنین دولت و رژیم را فلج کنند."ارزیابی خبر: مطالب فوق توسط ولادیمیر کوزمین معاون بیمارستان شوروی در تهران و عضو سرویس اطلاعاتی کی. جی. بی بیان شده است.
تسنیم
گروه تاریخ مشرق- 43 سال پیش به دنبال اختلاف نهادهای امنیتی رژیم پهلوی، کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک تشکیل شد تا فعالیتهایی که برای خنثی کردن مبارزات مردم با حکومت صورت می گیرد، تجمیع شود. این کمیته در طول 7 سال فعالیت خود، متولی بازجویی، اخذ اعتراف و نیزشکنجه هزاران تن از مبارزین بود و در این طریق فجایعی بزرگ آفرید. سرانجام درپی بالاگرفتن امواج انقلاب اسلامی، رژیم شاه از سر استیصال، به انحلال این کمیته پرداخت و محل آن نیز در 21 بهمن ماه از سوی مردم انقلابی تصرف گردید.
گروه تاریخ مشرق- در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی پیرامون نقش نیروهای مذهبی و متعهد به مردم در رسانهها کم کاری شده است. حال که 36 سال از روزهای پیروزی در بهمن 57 می گذرد نسل جوانی که از آن روزها تنها تصاویر و فیلم های مستند به جای مانده را مشاهده نموده با فقر اطلاعاتی زیادی روبرو است. لذا ما بر آن شدیم تا پای صحبتهای یکی از مردان نظامی آن روزگار بنشینیم و در مورد گروههای مقاومت در ارتش شاهنشاهی و نحوه مبارزه آنها با رژیم طاغوت را مورد بررسی قرار دهیم. سرهنگ بازنشسته سید محمدعلی شریفالنسب، یکی از بازماندگان آن هستههای مقاومت است که پس از آغاز جنگ تحمیلی نیز میدان دفاع را ترک نگفت و تا پای جان از شهر خرمشهر دفاع کرد.
*در 17 شهریور هم چند روایت داریم. یک روایت میگوید از خارج از کشور مزدور آورده بودند و دیگران میگویند ارتشی ها به سوی مردم شلیک کردند. نظر شما چیست؟
غالبا وقتی قرار بود واحدهای نظامی از پادگان برای شرکت در حکومت نظامی بیرون بروند فرماندهان میگفتند سربازان حتی اگر به سمت آنها آجر پرت شود حق تیراندازی ندارند .
روز 17 شهریور جمعه بود، من در منزل خواهرم در تهرانپارس مهمان بودم و چند روزی هم بود که وارد دانشکده فرماندهی ستاد شده بودم. حدود ساعت 9 صبح بود که صدای رگبار تیراندازی از میدان ژاله یعنی میدان شهدای کنونی که تا آنجا حدود 5 کیلومتر فاصله بود مرا تکان داد. به دامادمان گفتم که حاضر شو برویم. گفت: کجا؟ گفتم: برویم سمت صدا، شاید فرماندهان اینها از شاگردان یا از دوستان و همدوره های ما باشند، شاید بتوانیم در عملیات نفوذ کنیم و از کشته شدن مردم بی گناه جلوگیری کنیم. وقتی به پانصد متری محل رسیدیم، دیدیم که زخمیها بر دوش مردم هستند و جمعیت متفرق می شوند.
فردای آن روز از دوستان و فرماندهانی که در آن ماجرا بودند سوال کردیم. اینها قسم میخوردند و میگفتند ما تیراندازی را شروع نکردیم. از پنجرههای بالا تیراندازی آغاز شد. آنها چشمانشان آبی بود، و لباس کارشان لباس کار ما نبود.
ما در تحلیلهایمان گفتیم حالا که مرزها در هم شکسته شده و گروه های مخالف سیاسی نیز دنبال این هستند که انقلاب را از مسیر خود خارج کنند ممکن است کار آنها باشد یا اسرائیل یا کشور دیگری گروهی به کمک رژیم طاغوت فرستاده باشد تا با این حرکت ارتش را رو در روی مردم قرار دهند و زمینه کودتای هایزر را فراهم کنند. اسرائیلیها با رژیم سابق در ارتباط بودند. آنها در فن مبارزه با اغتشاش خیلی جلو بودند شاید از آمریکا هم جلو تر.
*برای من سوال است که سربازان چگونه رنگ چشم ضارب را دیدهاند که آبی است، و بعد تصور میکنید که اسرائیلی است؟
اگر میدان شهدا را در نظر بگیرید وسعت چندانی ندارد که تشخیص آن مشکل باشد. سرباز سرش را که بالا میبرد در 5 متری وضعیت ضارب و لباسش را می بیند. ما فقط توانستیم بر این نکته تاکید کنیم که این ها ایرانی و مسلمان نبودند. سرباز یک دوره دو ماهه دیده بود. و از فرمانده اش هم اجازه تیراندازی نداشت، می بیند از بالا به او تیراندازی می شود. طبیعی است که دست و پای خود را گم می کند و کنترل از دست فرمانده نیز خارج می شود. برخی از فرمانده هان که در آن میدان حضور داشتند و مقصر شناخته نشدند در دفاع مقدس به شهادت رسیدند.
البته این طور هم نیست که بگوییم هیچ اتفاقی از طرف ارتش نیفتاده . ما افرادی هم داشتیم که بی ریشه و بیهویت بودند. اینها دنبال درجه و مقام خود بودند و فکر می کردند از این بازار آشفته استفاده می کنند.
آنها شنیده بودند که ارتشبد نصیری در کودتای 1332 حکم عزل مصدق را تحویل او داد ومصدق او را 48 ساعت بازداشت کرد. نصیری که دانشکده فرماندهی و ستاد را هم نتوانسته بود بگذراند و تنها خصوصیت او بیسوادی و قلدری بود. به پاداش آن حرکت متهورانه به همه جا از جمله ریاست ساواک شاه رسید. حالا یک عده هم فکر می کردند در این حادثه به آنان نشان افتخار خواهند داد.
یکی از اینها وارد پادگان که شده بود فرماندهاش میگوید این چه حرکتی بود؟ مگر قرار نبود تیراندازی نکنید؟ میگوید اگر مردم ما را خلع سلاح کرده بودند شما چه می گفتید؟ من را تسلیم دادگاه نمیکردید؟ مجبور بودم از خودم و سربازم دفاع کنم. به هر حال نکته اصلی این بود که میگفتند ما تیراندازی را شروع نکردیم.
سرتیپ عبدالله نجفی یکی از فرماندهان نیروی زمینی و از شاگردان نامجو است، در خاطراتش میگوید من با واحد نظامی تحت امرم مامور حفاظت از یک پمپ بنزین بودم. کسانی بودند که میخواستند به مردم نفت و بنزین نرسد و فشار بر آنها بیشتر شود و از انقلاب زده شوند در صدد بودند پمپ بنزین را آتش بزنند. این ها اغلب مذهبی نبودند. گروههای مذهبی منظم و با برنامه کار میکردند و حساب کار دستشان بود.
راهپیمایی میلیونی قیطریه در آخرین عید فطر پیش از انقلاب نقطه اوج نهضت بود و رژیم شاه را متعجب کرد. یک سرباز یا یک پاسبان برای برقراری نظم نیاز نبود. چون کار دست مذهبیها بود. اگر کسی میخواست حرکت بیجایی کند مانع می شدند. میگفتند این دشمن انقلاب است. نجفی میگوید من دیدم اینها الان است که پمپ بنزین را آتش بزنند و به سربازان حمله کنند. اورکتم را درآوردم و انداختم روی زمین شروع کردم به نماز . مذهبی ها گفتند همه عقب بروند، جناب سروان از خودمان است.
ماجرای دیگری را در همین رابطه در مجله تلاش ارتش خواندم، یکی از فرماندهان میگفت حدود 2 یا 3 هفته قبل از انقلاب واحدمان تمرین تیراندازی در علی آباد قم داشت. وقتی به تهران برمی گشتیم دیدم راهها بسته و مردم در حال تظاهرات هستند. در بی سیم به فرماندهام گفتم اجازه دهید ما راه مان را عوض کنیم تا با مردم درگیر نشویم و اتفاقی نیفتد. مقصدشان یکی از پادگانهای لشگر گارد بود. می گوید در حال صحبت بودم که دو موتور سوار کنار من ایستادند و گفتند جناب سرگرد ما پیام شما را شنیدیم، ما شما را از نزدیکترین راه تا پادگان اسکورت میکنیم. او میگفت جوانهای موتورسوار ستون نظامی بدون حادثه به پادگان رساندند.
گروههای مبارز غیر اسلامی بهتر از همه می دانستند آینده چه خواهد شد.آنان نگران وضع خودشان بودند، میگفتند رژیم کنونی سر کار باشد بهتر است تا رژیم اسلامی روی کار بیاید. اگر چنین شود ما خلع سلاح میشویم. همین طور هم شد. رژیم شاه نتوانست جلوی توده ای ها بایستد چون منطق نداشت. ولی شهید بهشتی مناظره های خوبی با اینها میگذاشت. سران گروهها را می خواست ، آزادانه با آنها گفتگو می کرد و سرانجام آنان را با استدلال متقاعد و وادار به تسلیم می کرد.
* بعد از 17 شهریور 57 دوره جدیدی در ارتش شروع شد، ویژگیهای این دوره چه بود؟
دیگر کلاسهای دانشکده فرماندهی ستاد و دیگر مراکز آموزشی از دست اساتید خارج شده بود و تماما بحث ها سیاسی بود. خصوصی به استاد میگفتیم چند وقت دیگر انقلاب پیروز می شود، مراقب حرفهایت باش. اقلیتی بودند که از وضع موجود دفاع میکردند و میگفتند که اگر غیر از این رژیم باشد نظم و امنیت و استقلال مملکت از دست میرود، و جامعه از هم میپاشد. شاه هم تهدید کردخه بود که اگر من نباشم ایران ، ایرانستان میشود. آنها از این عقیده تبعیت میکردند و میگفتند چه کسی می خواهد کشور را اداره کند؟ گروههای اسلامی هم میگفتند حضرت امام که تشریف بیاورند فکر تمام اینها را کردهاند، حتی فرماندهان نیروهای سه گانه ارتش هم مشخص شدهاند.
عوامل اطلاعات با یک واسطه به ما اطلاع میدادند که تند نروید، شما را شناسایی کردهاند. به خاطر دارم سرتیپ اسماعیل سهرابی که یکی از فرماندهان ستاد مشترک و هم کلاس ما در فرماندهی و ستاد بودند بودند، گفتند دوست من در اطلاعات میگوید به رفقایت بگو شناسایی شده اید و زیر نظر هستید، هر کاری میکنید گزارش آن میآید.
از شهریور 57 به بعد نگرانی در گروههای اسلامی افزایش یافته بود. نگرانی این بود که هوانیروز علیه مردم اقدام کند. هوانیروز فرماندهی داشت به نام خسروداد که خیلی به رژیم شاه وابسته بود. او هوانیروز را ساخته بود و بین پرسنل نفوذ بسیار داشت. آدم با استعدادی هم بود و هر کاری از دستش برمی آمد. میگفتند اگر نیروی هوایی و نیروی زمینی اقدام کنند چه خواهد شد؟ ولی همه توصیهها بر این بود که هستههای مقاومت آرام آرام کار خود را انجام دهند. در آن ایام ارتباط ما با هستههای مقاومت در پادگانها به روز شده بود.
در پادگانها تعدادی افسر درجه دار بودند که دچار احساسات میشدند. میگفتند مملکت از دست رفت. میخواستند به خیابانها بریزند و به خیال خودشان با خرابکارها مبارزه کنند. گروههای مقاومت در داخل پادگان ها مانع میشدند. در یک پادگانی درجهداری میگوید مگر این که از روی جنازه من رد شوید. در دزفول فرمانده تیپ در محاکماتش می گوید: روزی که افرادم احساساتی شده بودند و با تانک و نفر بر می خواستند به شهر بروند، با لباس جلوی درب پادگان خوابیدم و به آنان اجازه حمله به شهر و درگیری با مردم را ندادم.
*این گروه های مقاومت وارد فاز نظامی هم شدند؟
سروان «عماد تنها» افسر ژاندارمری و فرمانده ضد اطلاعات پادگان بهبهان بود. به اقارب پرست و کلاهدوز اطلاع میدهد کلید اسلحه خانه پادگان در دست من است. من آنها را شبانه میتوانم در اختیار شما قرار دهم. یکی از آن دو نفر با مقام بالاتر خود مشورت میکند ، جواب می دهد به سلاح احتیاج نداریم. چنین کاری هم شما نکنید.
*پس وارد فاز نظامی نشدید؟
نیازی هم به این کار نبود. اگر وارد فاز نظامی میشدیم همان چیزی بود که رژیم طاغوت می خواست. رژیم دنبال همین بود که بهانه ای بدست آورد و در جایی خود را خالی کند. آنوقت سالها انقلاب به تأخیر می افتاد.تاکید حضرت امام همواره بر کادر سازی وکار فرهنگی بود .و بی شک راز و رمز پیروزی انقلابی با این وسعت آنهم بدون جنگ و درگیری در همین شیوه مبارزاتی نهفته بود.
*پس آن حادثهای که روز عاشورا در پادگان لویزان اتفاق افتاد ربطی به گروههای مقاومت نداشت؟
ما آنان را نمیشناختیم. روز عاشورا که با قرار قبلی در حضور آیت ا... موسوی اردبیلی جمع شدیم، 15 نفر نماینده یگانهای مختلف حضور داشتند. یوسف کلاهدوز نماینده گارد بود که به جلسه نیامد، هرچه زنگ زدیم پیدایش نکردیم. فردای آن روز معلوم شد در ناهارخوری گارد تیراندازی شده است. یوسف کلاهدوز را پیدا کردیم، از او پرسیدیم غیر از چیزی که روزنامهها نوشته اند چه خبر بود؟ گفت: دو نفر سرباز و درجهدار به اسامی، امیدی عابد و سلامتبخش به ناهارخوری افسران و درجهداران آمدند و همه را به رگبار بستند. گفت من هم در ناهارخوری بودم، وقتی گروهبان سلامت بخش به من رسید لبخندی زد و سر تفنگ را از من رد کرد. یعنی که او ما را میشناخت و ما او را نمیشناختیم.
گروههای مبارز مختلفی در گارد فعال بودند. از جمله ستوان یکم(سرلشکر شهید) سیدعلی اکبرهاشمی معاون دانشکده افسری که از دانشجویان نامجو بود و بعدها به فیض شهادت نائل آمد.
* برخی اعتقاد دارند این کشتار میتوانست به نیروهای مقاومت هم ضربه بزند.نظر شما چیست؟
بله واقعیت همین است. آن چه در ناهارخوری گارد اتفاق افتاد یک عمل انقلابی خود جوش بود. مسئولیت عملیات انتحاری را رهبران روحانی انقلاب قبول نمیکردند. چون خارج از برنامه و کنترل بود و گرچه تعدادی از افسران و درجه داران شهید این ماجرا خود مردمی و طرفدار انقلاب بودند اما به هر حال عمل متهورانه این دو نفر نظامی فداکار اثر انقلابی خود را گذاشت و در سطح جهان منعکس شد و پشت رژیم شاه را شکست.
*در آخرین روزهای دهه فجر، کار هستههای مقاومت چه بود، نامجو و گردانندگان هستههای مقاومت برای جلوگیری از فروپاشی ارتش و سقوط پادگانها چه کرده بودند؟
آخرین روزهای دهه فجر به اتفاق تعدادی از دوستانمان در اقامتگاه امام بودیم و برای نجات ارتش از فروپاشی و غارت پادگانها میاندیشیدیم. عاقبت طرح خود را توسط حضرت آیت الله ربانی شیرازی به تصویب حضرت امام رساندیم و روز 23 بهمن برای پیاده کردن آن در ستاد ارتش مستقر شدیم و در کنار سرلشکر ولی قرنی آغاز به کار کردیم. مجموعه ما بدون آنکه خود خواسته باشیم کمیته انقلاب ارتش نام گرفت. سرهنگ حسنعلی فروزان استاد برجسته دانشکده فرماندهی و ستاد، مدیریت آن را برعهده داشت.
من در آن موقع درجه سرگردی داشتم و چند روز قبل از پیروزی انقلاب به اتفاق حسن اقارب پرست دانشکده فرماندهی ستاد را رها کرده و در مدرسه رفاه به دیگر دوستانمان پیوسته بودیم کمیته انقلاب ارتش درآنجا شکل گرفت.
اعضای آن عبارت بودند از: سرهنگ دوم محمد سلیمی(وزیر دفاع ، فرمانده ارتش و رییس گروه مشاوران مقام معظم رهبری)، سرهنگ دوم سید موسی نامجوی (سر لشکرشهید) که یکسال بعد از پیروزی انقلاب مسئولیت فرماندهی دانشکده افسری ارتش را عهدهدار شد و در دولت شهید رجایی به وزارت دفاع منصوب گردید و در سانحه سقوط هواپیمای C-130نهاجا در تاریخ 07/07/1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد. سرگرد محمدرضا رحیمی (سرتیپ) جانشین بعدی وزیر دفاع و مشاور مقام معظم رهبری. همچنین سروان (سرلشکر شهید) یوسف کلاهدوز افسر گارد جاویدان که با داشتن عنوان قائم مقامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در همان حادثه به شهادت رسید. سروان (سرلشکر شهید) حسن اقارب پرست که در مسئولیت جانشینی لشکر 92 زرهی در جزیره مجنون به شهادت رسید. ستوان یکم(سر تیپ) عبدالله نجفی فرمانده بعدی نیروی زمینی. ستوان دوم (سر تیپ دوم)مصطفی توتیایی فرمانده بعدی یکی از مراکز بزرگ آموزشی تهران اینجانب سرگرد شریف النسب فرمانده بعدی تیپ 3 مهاباد و تیپ مستقل 84 خرم آباد.
سرگرد(سرهنگ) مهدی کتیبه رئیس بعدی اداره دوم ستاد مشترک ارتش عضو دیگر کمیته انقلاب بود که در مهرماه 57 بعد از طی دوره دانشکده فرماندهی و ستاد به لشکر سنندج منتقل شده بود.
کمیته از روز 23 بهمن مسئولیت گزینش و انتصاب فرماندهان و حفظ پادگانها را از سقوط و یورش گروهکها بر عهده داشت و خلاء ناشی از دور بودن سپهبد شهید ولی قرنی را « به مدت 25 سال » از جامعه نظامی پر می کرد. انتخاب سرلشگر ولی فلاحی به فرماندهی نیرویزمینی و سرلشگر قاسمعلی ظهیرنژاد به فرماندهی لشکر ارومیه و دیگر فرماندهانی که در آن شرایط بحرانی شجاعانه قبول مسوولیت کرده بودند از جمله برنامه های کمیته انقلاب بود.
روز 23 یا 24 بهمن 57 که پادگان سنندج در محاصره ضد انقلاب قرار گرفته بود و فرماندهان قبلی هم خدمت را رها کرده و رفته بودند، سرگرد کتیبه به عنوان بهترین گزینه به تیمسار قرنی معرفی گردید و تا شروع سیاست آشتی ملی با قدرت عمل کرد و به کمک شاگردان نامجو پادگان و شهر سنندج را در برابر تهدید و یورش گروهکها حفظ نمود.
کمیته به دلیل توانایی ها و عملکرد مؤثرش در ساماندهی ارتش مورد عنایت خاص حضرت امام و نمایندگان ایشان در ارتش یعنی حضرت آیت الله موسوی اردبیلی و حضرت آیت الله خامنه ای«مقام معظم رهبری» قرار داشت.
هستههای مقاومت با پاگرفتن سلسله مراتب در ارتش دشوارترین ماموریتهای نظامی را پذیرا شدند و در یگانهای مختلف زیربنای اعتقادی ارتش نوین اسلامی را تشکیل دادند.
*شما در جایی گفتید همه جا نفوذ داشتیم غیر از یک جا، آن جا کجا بود؟
یکی از روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب به اقارب پرست گفتم ما از این دبیرستان نظام که نزدیک خودمان و در نزدیکی باغشاه است غافل شده ایم، مبادا این بچههای معصوم را رو در روی مردم قرار دهند. گفتم سرگردی در آنجا همشهری و دوست من است. همین امروز میروم، و با او صحبت میکنم. در همه پادگانها دنبال نیرو بودیم. در نیروهای ویژه که پادگان مهمی بود، من دوستی داشتم به نام ستوان یکم رمضان علی کرمی، همه او را به خوش نامی میشناختند و چون افسر مالی بود همه با او کار داشتند و حقوقهایشان را از او می گرفتند. مثل الان نبود که حقوق ها را از بانک بگیرند. وقتی با او صحبت کردم سال 54 بود، گفت این جا بچههای مذهبی خیلی خوبی داریم. چند روز بعد دوباره او را دیدم گفت آن ها دنبال تو می گردند.
گفتم کی دنبال من میگردد؟ گفت: حسین شهرام فر، که از بچه های مذهبی خیلی فعال است. من ترسیدم با او ارتباط برقرار کنم. بعد از انقلاب فهمیدم که آن شاخه هم متعلق به گروه نامجو و زیر نظر محمدرضا رحیمی بوده است. حسین شهرامفر که افسری کاردان، شجاع و مسولیت پذیر بود در تابستان 1360 در ارتفاعات گزلی در منطقه کرمانشاه در نبردی نابرابر جنگید و به شهادت رسید.
به هرحال به اقارب پرست گفتم که من امروز به دبیرستان نظامی می روم و گزارش آن را می دهم. رفتم ملاقات دوستم گفتم چه خبر، گفت ما گیج و سردرگم هستیم نمی دانیم آخر این ماجرا چه می شود، گفتم با تعدادی از دوستان متعهد در ارتباط هستیم و به ما شگفته اند مراقب باشید از شما نظامیان استفاده ابزاری نکنند و شما را رودرروی مردم قرار ندهند. ایشان گفت فرمانده ما سرتیپ شهردار، بسیار وابسته است، او را نمی شود به راه آورد، اما معاون او سرهنگ پور طوسی خیلی مردمی ومهربان است. روی او می شود کار کرد. تا این را گفت، گفتم که در شیراز فرمانده دژبان بود و من با او آشنا هستم و میخواهم او را ببینم. گاهی که ما بلیط برای شهرستان پیدا نمی کردیم پیش ایشان می رفتیم، به ماموران خود میگفت تلفن بزنید و برای ایشان بلیط گیر بیاورید. گفتم میروم و تشکری هم از او می کنم. وقتی وارد دفتر او شدم، با برخورد خوب او روبرو شدم. در آن جلسه هر قدر خواستم مسئله را باز کنم دیدم زود است. چند کلمه ای بیشتر درباره اوضاع روز صحبت نشد. ایشان با همه فرماندهان دوست بود، و ردههای بالا هم به او علاقه مند بودند. خداحافظی کردم و رشته کلام را به دست دوستم سپردم. گفتم باقی با شماست اما خود من هم با شما در تماس خواهم بود. به خیال خودمان برای ارتباط آغاز خوبی بود ولی به دلیل حجم فعالیتها ملاقاتهای بعدی انجام نشد.
روزها سر کلاس و شبها در خیابانها به مردم آموزش می دادیم و مراقبت از سلاح و مهماتی را که در اختیار داشتند یاد آور می شدیم.این بود که دبیرستان نظام را بکلی فراموش کردیم. بعداً معلوم شد دبیرستان نظام با مردم انقلابی برخورد کرده ،فرمانده متواری شده و سرهنگ پوطوسی که می توانست عنصر مفیدی برای ارتش انقلاب باشد گرفتار شده است.
وقتی مردم پادگانها را محاصره می کردند کافی بود فرمانده با کمی آگاهی و ابتکار به میان مردم بیاید و بگوید این پادگان مال شماست، مطمئن باشید که ما مطیع فرمان امام، در خط انقلاب و همراه شما هستیم. برخی از فرماندههان فکرشان ضعیف بود مردم را دشمن خود میپنداشتند. و در این هنگام فاجعه رخ میداد.البته گاه میشد که این برخورد خوب با توطئه گروهکها به فاجعه می انجامید.
سرهنگ ارمی افسر متدین، دانشمند و مردمی گارد که به دلیل داشتن نقطه نظرات انقلابی شغل غیر فعال معاون اداری پادگان به او داده بودند، وقتی پادگان قصر محاصره می شود، و هیچ کس جرات نداشته با مردم صحبت کند ،داوطلب می شود.او که خیلی هم خوش بیان و خوش برخورد بوده به مردم میگوید سربازان برادران شما هستند و پادگان نیز متعلق به شماست.ما هم خود انقلابی هستیم، ناگهان گلوله ای از میان جمعیت به طرف وی شلیک میشود و او به شهادت می رسد.معمولا افراد وابسته به گروهکها بودندکه مردم را تحریک به غارت و چپاول پادگان ها می کردند و این فجایع را باعث میشدند. نظیر این در ژاندارمری هم اتفاق افتاد و یکی از هم دورهای های من به نام سرگرد حسینی اهل لاهیجان در ماجرایی مشابه در خرم آباد به شهادت رسید.
*اشاره کوتاهی به نقش این گروه ها بعد از پیروزی انقلاب داشته باشید، این گروه ها چه میکردند.
این گروه هابعد از 22 بهمن بازوی انقلاب بودند صبح پیروزی انقلاب دموکرات و کموله و امثال آنها که بیشاز پانزده گروه می شدند و از سالیان قبل ابر قدرت شرق و غرب به اینها آموزش داده برای چنین روزی آماده کرده بود پادگان سنندج را محاصره کردند. من در آن موقع در اتاق تیمسار قرنی بودم. که رئیس ستاد ارتش شده بود. گروهی به عنوان مشاور و دستیار از اقامتگاه امام از طرف دولت موقت با او همراه شده بودند و در رأس آن سرهنگ نصرالله توکلی بود. 5 خط تلفن با هم زنگ میخورد، سران گروهکها و تمام آن هایی که قرار بود استاندار و وزیر شوند در اتاق تیمسار جمع شده بودند، به نظرشان پایگاه قدرتمندی پیدا کرده بودند، در حالی که ستاد مشترک خود یک نفر کارمند، ماشیننویس و یک پاسدار نداشت، فقط اتاق دار و منشی قره باغی مانده بودند. تعدادی مسلح به سرپرستی حاج اکبرپوراستاد که انقلابی و تاجر آهن در بازار بود، حفاظت ستاد مشترک را به عهده داشتند. سرهنگ توکلی و گروهش سالها بود از ارتش جدا بودند، و شناختی روی جامعه نظامی نداشتند . دو سه روز قبل از پیروزی انقلاب در اقامتگاه امام، دوستان مان این ها را دیده بودند و می گفتند اینها افسران ملی و مبارزی هستند اما بویی از انقلاب نبرده اند و در این شرایط کارایی چندانی ندارند. این انقلاب مردان خود را می خواهد.
یکی از تلفن های تیمسار قرنی زنگ زد ایشان جواب داد و با نگرانی گوشی را گذاشت و گفت خانمی است از آشنایان ما در سنندج، می گوید اگر تا دو ساعت دیگر فرمانده برای لشکر تعیین نکنید، پادگان و شهر سنندج نابود می شود. فرماندهان پادگان ها چند روز قبل از پیروزی انقلاب رفته و تعداد معدودی که به خود خیلی اعتماد داشتند مانده بودند.
تیمسار قرنی گوشی را گذاشت گفت چه باید کرد، من دیدم گروه توکلی به یکدیگر نگاهی کردند و از اتاق بیرون رفتند. دلیل آن این بود که کسی را برای این گونه ماموریتهای خطرناک نمی شناختند.
*شما با چه عنوانی آن جا بودید؟
من به محافظان مسلح گفته بودم از اقامتگاه حضرت امام برای کمک آمده و وارد دفتر تیمسار شده بودم.وقتی وضعیت را چنین دیدم گفتم تا چند دقیقه دیگر فرمانده لشگر خدمت شما معرفی می شود، تیمسار مرا تا آن موقع نمیشناخت. لباس نظامی نداشتم، چند روز نخوابیده و اصلاح هم نکرده بودم. من هم شکل چریکهای محافظ اتاق تیمسار شده بودم.گفت شما کی و از چه گروهی هستید؟گفتم سرگرد شریف النسب هستم از گروهی که از اقامت گاه امام برای کمک به شما مامور شده ام.
دوستانمان فروزان، سلیمی، رحیمی، نامجو، اقارب پرست وکلاهدوز، در اتاق مجاور منتظر بودند در فرصت مناسب خود را به تیمسار معرفی کنند. به آنها گفتم برای سنندج فرمانده می خواهند، کتیبه هم آنجاست گفتند عالی است.
یکی از دوستان با خودکار و روی یک کاغذ معمولی نوشت: سرکار سرگرد مهدی کتیبه، جنابعالی از این لحظه فرمانده لشگر سنندج هستید با این شماره در ستاد مشترک تماس حاصل کنید، امضاء، سرلشگر ولی قرنی، رئیس ستاد ارتش ملی ایران. بردم خدمت تیمسار امضا کرد و گفت: کتیبه کیست؟ گفتم افسری متدین و انقلابی است گفت ارتباط با پادگانها قطع است چگونه به او خبر می دهید. گفتم از طریق رادیو.
در آن موقع حوادث همه وحشتناک بود و از حمله به مراکز نظامی و خانه های سازمانی و غارت اسلحه و مهمات پادگانها خبر می داد.
محمدرضا رحیمی گفته بود شما حکم را بگیر، ما به مهندس مهدی چمران میدهیم، او نماینده نخست وزیر در رادیو و تلویزیون است. حال در این فرصت به ایشان تلفن کرده بود و ضمن قرائت حکم گفته بود عده ای (منظور گروه توکلی) خود را شورای نظامی انقلاب معرفی میکنند، اگر اعلامیه آنها رسید اعتنا نکنید و هیچ مطلبی را درباره ارتش بدون اطلاع من پخش نکنید. من به اتاق تیمسار برگشتم، رادیو اعلام کرد:
توجه توجه: و حکم را خواند چند دقیقه بعد کتیبه ارتباط برقرار کرد و گفت تیمسار پیام شما رسید اصلا نگران نباشید. یک تفنگ و یک فشنگ از این پادگان بیرون نخواهد رفت. امنیت شهر هم با من ، من با رهبران روحانیت سنی و شیعه شهر در ارتباط هستم. یعنی آن هسته های مقاومت که می خواستید بدانید که کارشان چیست؟ در مدت کمتر از چهار ماه که کتیبه به سنندج رفته بود، میگوید من با این ها آشنایی دارم، با انقلابیون شهر در ارتباط هستم،.
اعلامیه اثر انقلابی خود را گذاشت. گروه های مسلح و ضد انقلاب، با این فکر که ارتش منحل شده و کسی در پادگان ها نیست و فرمانده هان نیز خدمت را رها کرده و رفته اند. یکباره غافلگیر شدند و دیدند ستاد مشترک فعال است و سرلشگر قرنی هم فرمانده تعیین میکند.
کتیبه میگوید بلافاصله دو رهبر روحانی، مفتیزاده از اهل تسنن و صفدری نماینده حضرت را خواستم و گفتم اختلاف را کنار بگذارید و با هم باشید این پادگان پر از مهمات است. اگر امنیت بهم بخورد همه شهر به هوا میرود. حواستان جمع باشد یک نفرتان زنده نمیمانید.
همین الان ستادهای خود را به پادگان بیاورید، همه امکانات در اختیار شماست. هر دوی اینها میگفتند برای امنیت شهر اسلحه میخواهیم. میگفتم اسلحه ای که به شما بدهم باید رسید بدهید. اگر این اسلحه در سینه سرباز شلیک شد، مسئول خواهید بود. نگران شدند، گفتند امنیت شهر چه میشود، گفتم امنیت شهر با ماست. سنندج شهربانی نداشت و ژاندارمری هم سقوط کرده بود. گفتم من یک واحد آماده از عناصر انقلابی در اختیار دارم هر کجا خبری بود به من اطلاع دهید، بلافاصله اقدام خواهم کرد. گفت روزی دو بار با آنها جلسه داشتم، و پادگان را به کمک هستههای مقاومت و شاگردان نامجو از دستبرد فتنهگران و گروه های مسلح حفظ کردم.
عاقبت همان شد که نامجو میگفت "ما میخواهیم در لحظات بحرانی هستههای مقاومت به داد مملکت برسند” دو سه روز گذشت، گروه توکلی همچنان دنبال تقسیم قدرت بودند. از جمله توکلی به تیمسار قرنی گفته بود من معاون شما و فرمانده نیروی زمینی هستم.
تیمسار قرنی در صدد بود عذر آنان را بخواهد که حادثه ای به کمک او آمد. توکلی در مصاحبه با یک خبرگزاری خارجی گفته بود، به آمریکاییها بگویید من حافظ منافع آنها هستم و این مطلب روی آنتن جهانی رفته بود فردای آن روز دوستان ایشان که برخی ها هم مسلمان و متدین بودند، معترض میشوند و به وی میگویند شما آبروی ما را بردی، این چه حرفی بود زدی، مگر نمیدانی که ما با آمریکا مبارزه میکنیم.
سرهنگ فروزان میگوید: رفتم دیدم در اتاقشان سر و صدا است، فهمیدم که با هم جر و بحث میکنند، یک لگد به در زدم و گفتم خجالت نمی کشید، باز هم جمع شدهاید، دیدم همه بلند شدند و به سرعت رفتند.
البته آن موقع سرهنگ توکلی کار خوبی هم کرد، چریک های مسلح یکی از گروههای غیر اسلامی آمده بودند سفارت آمریکا را اشغال کنند، روی دیوارها بودند که توکلی خودش را رساند و با بلندگو با آن ها صحبت کرد و گفت مملکت رهبر دارد، اقدام شما حرکت خطرناکی است و معلوم نیست به دنبال آن چه اتفاقی رخ دهد. ارتش در آن زمان در شرایطی نبود که بتواند با آنها رودررو شود، وی با بیان خوبی که داشت این ها را متقاعد و متفرق کرد.
* سخن آخر شما در این رابطه چیست؟
ارتش ایران بیش از پیروزی انقلاب از ارتش های ممتاز جهان بود. آمریکا و غرب تداوم منافع خود را در پشتیبانی از رژیم شاه می دانستند و برای حفظ او حاضر بودند بالاترین قیمت ها را بپردازند.
نفوذ در چنین ارتشی با آن همه پشتیبان کاری آسان نبود و به مدد آسمانی و نبوغ و خلاقیت فطری نیاز داشت که این همه در شخص حضرت امام موجود بود.
امام از همان آغاز نهضت حساب اقشار متدین و متعهد ارتش را از معدود فرماندهان وابسته به رژیم جدا میکرد و با پیام های امید بخش خود نظامیان را گام به گام به خود نزدیک تر می ساخت و در نتیجه این برخورد حکیمانه بود که ارتش قدمی در سرکوبی مردم پیش نگذاشت و پشت رژیم شاه را خالی کرد.
ارتش بازوی انقلاب و امام شد وصبح پیروزی نهضت برای حراست و دفاع از مرزهای میهن اسلامی مردانه کمر همت بربست و در کردستان و بلوچستان و گنبد بهترین فرزندان خود را تقدیم کرد و پس از آن نیز سنگین ترین بار دفاع مقدس هشت ساله را مخلصانه و بدون ادعا بر دوش کشید.
به یقین نقش عظیم حضرت امام در به کارگیری ارتش و هدایت آن در جهت حفظ انقلاب و دفاع از میهن اسلامی معجزه بزرگ قرن بوده و ما نظامیان خوشحالیم که این نیروی عظیم الهی هم اکنون در تحت فرماندهی رهبر فرزانه انقلاب به عنوان ستون پابرجای عظمت و استقلال کشور همچنان طی طریق می کند. والسلام
پایان
با حضور معاون سیاسی اجتماعی استاندار خوزستان و جمعی دیگر از مسئولان، پروژه مینیپالایشگاه خرمشهر افتتاح شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از خرمشهر، ظهر امروز همزمان با ایامالله مبارک دهه فجر و با حضور فرجالله خبیر معاون سیاسی اجتماعی استاندار خوزستان، حجتالاسلام سید نبی موسویفر امام جمعه، ولیالله حیاتی فرماندار خرمشهر و همچنین عبدالله سامری نماینده مردم خرمشهر در مجلس شورای اسلامی و سایر مسئولان محلی، مینی پالایشگاه پیمان رامشیر پلیمر خرمشهر افتتاح شد.
فرماندار خرمشهر در آیین افتتاحیه این مینی پالایشگاه در شهرک صنعتی خرمشهر اظهار کرد: اگر امروز روی پای خود ایستاده و با خوداتکایی تمام نیازهای خود را رفع میکنیم به برکت انفاس ذکیه معمار کبیر انقلاب است.
ولیالله حیاتی، افتتاح این پالایشگاه با بهره گیری از توان بومی، نشان از عزم ملی دانست و افقهای روشنی را برای آن پیشبینی کرد.
در این مراسم همچنین عوامل اجرایی این پروژه صنعتی در رابطه با روند کار توضیحاتی ارائه کردند.
خواندن سرودهای محلی و تواشیح از دیگر برنامههای این آیین افتتاحیه بود.
شرکت در مراسم جشن انقلاب با حضور عشایر در روستای رمسان یکی از روستاهای توابع خرمشهر، دیگر برنامه حضور فرجالله خبیر و هیئت همراه در این شهر در هشتمین روز از دهه فجر امسال بود.
این پالایشگاه از سال 92 و توسط بخش خصوصی با بهرهگیری از دانش بومی احداث شده و توان تولید روزانه 5 هزار بشکه فرآورده نفتی را داراست.
- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931120001410#sthash.JiT0jir4.dpuf
«رضا مردانی» با حکمی از سوی مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی به سمت سرپرست اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی خرمشهر منصوب شد.
به گزارش خبرگزاری فارس از خرمشهر، امشب و با حضور ولیالله حیاتی فرماندار خرمشهر، و مهرانگیز بجیرایی معاون اداری مالی اداره کل فرهنگ و ارشاد خوزستان، در محل فرمانداری خرمشهر «رضا مردانی» معاون سابق اداره فرهنگ و ارشاد خرمشهر به طور رسمی به سمت سرپرست این اداره منصوب شد. ولیالله حیاتی فرماندار خرمشهر در این مراسم از زحمات محمد جوروند تقدیر و برای مردانی سرپرست جدید اداره فرهنگ و ارشاد خرمشهر آرزوی موفقیت کرد. جوروند بیش از 6 سال ریاست اداره فرهنگ و ارشاد خرمشهر را عهده دار بود. مراسم دیگری نیز با حضور عبدالله سامری نماینده مردم خرمشهر در مجلس و هنرمندان عرصه مطبوعات، انجمنهای مردم نهاد و اهالی رسانه و مطبوعات آیینی برای تودیع جوروند رئیس سابق اداره فرهنگ و ارشاد خرمشهر در مجتمع فرهنگی هنری خلیج فارس این شهر برگزار شد. عبدالله سامری در این آیین بر تصدی پستهای مدیرتی توسط افراد بومی تاکید کرد و مردانی را به لحاظ بومی بودن و آشنایی با اهالی فرهنگ و هنر شهر لایقترین گزینه برای تصدی این پست دانست.
- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931120001890#sthash.q1koihKi.dpuf
گروه جنگ نرم مشرق- زمانی طولانی گذشتگان ما از آثار هنری و غار نگارههای به روی دیوارها لذّت میبردند و همچنان هم بشرِ سوار بر شاتل فضایی عصر حاضر، با انسانهای پوستین بر تنِ مصور شده بر دیوارهی غارها ارتباط برقرار میکند. دورهای دیگر آدمی با نوایِ موسیقایی محیط طبیعی اطرافش، پرندگان و موسیقیِ با کلام همراه شد و ارتباط برقرار کرد. نوادگانشان به عرصهی ادبیات روانه میشدند و به شخصیتهای اصلی نثرها، نوشتهها، اشعار و حماسهها علاقه پیدا میکردند. مدّتی اساطیر یونان و روم باستان و اندک زمانی پس از آن شاهنامه سراییِ فردوسیِ کبیر. این اتفاق در این عرصه به دلیل آزاد گذاشته شدن تخیلِ مخاطبش برای تجسم هر چه بیشترِ هر چیز در قصه، داستان و رمان بهتر و کاملتر میبود.
سرآغاز هنرهای نمایشی
تا اینکه نوبت به نقالیها، تعزیهها و تئاترهای نمایشی شد تا به صورتی هر چه تمام و کمالتر ارتباط خودشان را با تماشاگرانشان برقرار کنند و تماشاگران بهتر با قهرمانانِ این نمایشها ارتباط داشتند. دورهای رستم و سیاوش در قهوهخانهها و دورانی دیگر با تاجر ونیزی، مکبث و اتللو در سالنهای نمایش. نمایش بر روی سِن تاثیرِ عمیقی بر مخاطب خود داشت، تا اینکه رقیبی تازه به نام سینما پا به عرصه نهاد که تصاویری را به روی پردهها در سالن به مردم نمایش میداد. این بار نسل جدید به دیدن این فیلمها علاقه نشان میدادند. قهرمانان این فیلمها ملموستر بودند و کارهای محیرالعقولی انجام میدادند.
دسته فیلمهای با موضوع ورزش بوکس همانند فیلمهای راکی و یا ابر قهرمانهایی که پیش از این توسط مجلات مصور، زندگی مردم را تسخیر کرده بودند، توسط جادوی سینما به قهرمانان پردهی نقرهای مبدل شدند. برای ایجاد حس همراهی، هر قشر و ذائقهای صاحب قهرمانی برخواسته از محیط پیرامونی خود شد. امّا ایرادِ فیلمها و سریالها انفعالشان در ندادن آزادی تجسم به مخاطبین بود که باعث فاصله گرفتن بسیار از داستان و رمانها میشد.
هنگامهای برای ورود هنری تازه
زمان آن رسیده بود تا همچون قبل رسیمانی جدید به گردن هنری جدید انداخته شود. رسانهای که علاوه بر القای پیام به مخاطب، ابتکار عمل را هم به دست خود او بسپارد تا خود شخصیت مورد علاقهاش را بسازد، خود داستان را رقم زده و خود او دانای کلِ آن ماجرا شود. و این چنین بود که با استقبال مخاطب از این حوزهی جدید، بُعد صنعتیِ آن هم شکل گرفت. هنرِ هشتم، از همان آغاز، دسترسی به بازیهای ویدئویی را از طریقِ کنسولهای خانگی میسر و این ارتباط را برای مخاطب تسهیل نمود. دیگر نیازی به رفتن به سالنهای بزرگ برای تماشای فیلم نبود. این شد که آواتاریسم پا به عرصه گذاشت.
تاریخچه آواتاریسم
آنچه به طور خلاصه نگارش شد نوعی نگاه برای درک دلایل استقبال از هنرهای هشتگانه است. این همذات پنداری که در طول سالهای متمادی با نسلهای مختلف همراه بوده، اینک آواتاریسم نام گرفته است که مترادفیست برای همان واژه و با کمی تغییر و در معنای کلمهی «حلول». "آواتاریسم" یک رویکرد کلی در نگاه به هنرهاست. این رویکرد همواره از ابتداییترین هنرها در نقاشی، شعر، داستان و قصهها در ایجاد حس همذات پنداری محسوب میشود و تا همین امروز در فیلمها و سریالها برای ایجاد این حس با شخصیتها و کاراکترهای اصلی آن اثر به کار برده شده است. امّا به دلیل ایجاد حس تعامل در بازیهای ویدئویی در هنر هشتم، اوج این ماجرا را میتوان در این عرصه مشاهده نمود.
بستر آواتاریسم
امّا آواتاریسم در بستر قهرمان محوری یا پروتاگونیست بروز پیدا میکند. یعنی هم قهرمان هم ضد قهرمان. همانطور که به طور طبیعی قلّهها در کنار دشتها قرار دارند. شخصیتهای منفی هم مانند زمانی که این قلّهها یعنی قهرمانها آتشفشانی شده و از اعماقشان آتش و مواد گداخته به بیرون سرازیر کنند، میمانند. امّا شخصیتهای مثبت همان کوههای انباشته از برفی هستند، که کوهپایهها و دشتهای اطرافشان را حاصلخیز میکنند.
آواتار همان طور که اشاره شد به معنای حلول است و ریشهاش از فرهنگ هندویسم آمده که در آن فرهنگ، معنای عمیق هبوطِ آسمان به زمینِ ایزَدان هندو، در قالب مادی را بیان میکند. به جز این آواتاریسم در فرهنگ چین هم در تائوایسم و هم در کنفسیوئیسم ریشه دارد و مشخصاً این مفهموم از فرهنگ شرق وام گرفته شده است و تا آنجا که از آواتار برای اشاره به منجی و شخصی که جهان را به عدلِ بی پایان خواهد رساند، در این فرهنگها استفاده میشود.
آواتاریسم مجازی
آنچه امروزه در غرب در بیانِ آواتاریسم بیان میشود، حلولِ انسانی در قالبِ مجاز است. به بیانی دیگر این کار مخدوش کردن معنایِ واقعی لغوی آن است که به معنا و مفهومی بزرگتر و والاتری اطلاق میشده است. این اتفاق امّا در دنیای دیجیتال امروزی به گونهای طراحی شده که هر نفر در سایتهای مختلفی اعم از فرومها، شبکههای اجتماعی و به هنگام ایجاد پروفایل در هنگام عضویت میبایست، آواتارِ خود را ایجاد و کامل کند. این اتفاق در هنر هشتم به صورت همه جانبهتر و کاملتری اتفاق میافتد. اگر به طور خاص کنسولهای خانگی فعلی را مورد ارزیابی قرار دهیم، متوجه این نکته خواهیم شد.
کنسولهای خانگی نینتندو از آواتارهایی به نامِ Mii استفاده میکند که در آن بازیباز میبایست آواتارِ مورد نظرش را همان طور که هست و یا همانگونه که میپسندد، طراحی کند. در کنسولهایXbox مایکروسافت برای آواتار از همین واژه(Avatar) استفاده شده و همانند کنسولِ نینتندو مخاطب میبایست آواتارش را همان طور که دوست دارد، طراحی کند. کنسولهای Playstation 3&4سونی، این بستر را به فضای شبکه اینترنتی خود یعنی خانهی پلیاستیشن(Playstation Home) برده و با دادن امکاناتی نظیر طراحی شخصیت، خانه و امکان حضور در سالنهایی که برای بازیهایِ مختلف برای صحبت با سایر طرفداران، تدارک دیده است. این آواتارها به فضای زندگی دوم(Second Life) نزدیک کرده است.
شاید از بین این سه خطرناکترین همین آخری باشد امّا هر سه کمپانی امکان استفاده از این آواتارها را در محیط بازیها و در فضایِ شبکههایشان میدهند امّا نه به گستردگیِ سونی.
از محیط خود کنسولها که بگذریم به بازیهایی که برای این کنسولها عرضه میشود، میرسیم. بازیهایی که بازیباز داخل کنسولهای بازی قرار میدهند را به صورت کلی میتوان در دامنه و گسترهی آواتاریسم بررسی کرد. در هر سبک و ژانری از آنجا که بازیباز در بازی خود را جای شخص یا اشخاصِ دیگری قرار میدهد و دچارِ همذات پنداری میشود، پس تمامیِ این سبکها با مقدارِ ناچیزی متغیر در آواتاریسم دستهبندی میشوند. امّا برای اینکه بتوان نگاهی کلی به بازیهای ویدئویی انداخت، میتوان تمامیِ این سبکها را در سه ژانر اصلی اکشن(Action)، نقشآفرینی(Role Playing) و شبیهسازی(Simulation) در نظر گرفت.
سطوح مختلف بازیهای ویدئویی
از طرفی دیگر تمامیِ بازیها را میتوان به سه سطحِ تکنیکی، تاکتیکی، عملیاتی و استراتژیکی از نظر اهمیتِ موضوعی تقسیم کرد. به این ترتیب به عنوان مثال به بازیهایی که در سطح تکنیکی و ژانر اکشن قرار دارند میتوان به ندای وظیفه: جنگ افزار پیشرفته (Call of duty: Advance warfare) اشاره کرد که در این بازی، بازیباز در نقش یک شخصیتِ اصلی بازی میکند که این شخصیت درگیر در میدان جنگ از نیروی مافوق خود دستور میگیرد برای انجام دستوری در هنگام نبرد یا برای یافتن اطلاعاتی در کشوری خاص. یا در میدان جنگ 3(Battlefield 3) وظیفهی سرجوخه بلاکبرن(Sgt. Blackburn) در سلیمانیهی عراق یا تهران انجام ماموریتی است که از ردهی بالاترش به او دستور داده شده است؛ که ممکن است در این مسیر حتّی مورد بازجویی توسط سازمان سیا(Central Intelligence Agency) برای آنچه در ماموریتش به انجام رسانده، هم قرار گیرد. پس اختیارِ عمل چندانی به جز آنچه به او فرمان داده شده ندارد، لذا او یک فرد تکنیکی حاضر در صحنه است و سطح این بازی برای بازیباز تکنیکی است؛ و از طرفی دیگر در آواتاریسم هم در دستهی تاکتیکی دسته بندی میشود. در واقع بازیباز، در حالِ بازی در سطح تکنیکی است.
هر چه از سطح تکنیکی به سمت بالا حرکت میکنیم، محدوده تحت کنترل بازیباز از فرد به سمت فرمانده و رهبر تغییر پیدا میدهد. مثلاً در سطح تاکتیکی به بازیِ چرخدندههای جنگ: داوری(Gears of war Judgment) بر میخوریم. در این بازی بازیباز در نقش فرمانده گروه یعنی "دامون بیرد" میبایست با نژاد لوکاست که زمین را به ویرانی کشاندهاند بجنگد. درست است که مارکوس فنیکس نیروی درگیر در صحنه محسوب میشود امّا نیروهای دیگر را نیز فرماندهی میکند.
در سطح استراتژیک، بازیِ افسانه 3(Fable 3) است. بازیباز در این بازی در تلاش است تا در بستر داستان، سلطنت از دست رفتهی پدرش را از برادر بزرگترش که با مردمان با ظلم و ستم برخورد میکند، به دست گیرد. شاید تا آنجا که بازیباز پادشاهی را به دست نیاورده است، بازی در سطح عملیاتی دسته بندی شود؛ زیرا که شخصیت اصلی بازی در تلاش برای حفظ مردمان و مبارزه با طاغوت است. امّا زمانی که به پادشاهی میرسد و که تقریباً تا میانهی بازی است، به یکباره بازیباز بر روی تخت پادشاهی نشسته و میبایست بین خوبی و بدی، خیر و شر، ثروت یا مردم و یا پارادوکسهای فراوانِ دیگری دست به انتخاب بزند؛ که از اینجای ماجرا به بعد این بازی، در سطح استراتژیکی مورد دسته بندی قرار میگیرد.
از این سطوح و سبکها که بگذریم، یک حالتِ دیگری هم در این جدول برقرار است و آن حداقل و حداکثر آزادیِ بازیباز در کنترل آواتار در بازی است. هر چه به سمت بازیهای اکشن پیش میرویم، این آزادی برای بازیباز کمتر شده و هر چه به سمت بازیهای شبیهساز پیش میرویم، این آزادی به حداکثر تبدیل میشود.
در این میان ژانر نقشآفرینی در بین این دو حالت قرار دارد. برای روشن شدن قضیه مثالی در هر سه سبک بیان میکنیم. ما در سبک اکشن بازیِ ندای وظیفه: جنگ افزار پیشرفته را داریم که به بازیباز فقط و فقط اجازهی تعامل در محدودهی داستانِ بازی را میدهد و نه بیشتر. شاید بازیباز اجازه داشته باشد در محیط مراحل به هر طرف که خواست برود یا هر طور که خواست دشمنش را از پا در بیاورد، امّا اجازهی تغییر داستان یا سناریو را ندارد و به طور تقریبی میتوان گفت در حال بازیِ یک فیلم به شدت اکشن و جذاب است.
در سبک شبیهسازی میتوان به بزرگ سیاره کوچک 3(Little big planet 3) بازیِ انحصاری کنسولهای سونی را مثال زد. بازیای که در مدارسِ آمریکا به یک واحد درسی تبدیل شده و هر دانشآموز میبایست با انجام این بازی در پایان ترم یک مرحله را با کمک طراحِ مراحل(Level Editor) پیشرفتهی بازی طراحی کند. بازیباز در بازی که در سبک شبیهسازی و سکو بازی دستهبندی میشود، در نقش شخصیتهای کوچکی به نام پسر جورابی(Sack boy) (که بسیار شباهت به عروسکهایی که در سنین خردسالی کودکان با آنها به بازی میپرداختند، وجود دارد)، است و ابتدا مراحلی که سازندگان برایش طراحی کرده را انجام میدهد؛ سپس با ذوق و علاقهی خود مرحلهی خودش را طراحی میکند و تواناییِ به اشتراکگذاری بر روی سرورهای بازی برای در اختیار قرار دادن این مراحل برای سایر بازیبازها را دارا خواهد بود. اتفاقی که در شمارهی اوّل بازی موجب ساخت 1 میلیون مرحله در چندین ماه پس از عرضهی بازی شد و طبق گفتههای سازندگان بازی در شمارهی دوم بازی فقط در ماه اوّل این مقدار مرحله به اشتراک گذاری شده است. اینها را در شعار بازی هم میتوان دید"بازیکن، بساز، به اشتراک بگذار"!
در بین این دو سبک ما سبک نقشآفرینی را داریم که بازیباز را مجبور به انجام یک داستان به صورت تک خطی نمیکند امّا آنقدر هم دستش را باز نمیگذارد تا هر طور دوست دارد به بازی بپردازد. بازیباز به عنوانِ مثال در بازی عصر اژدها: تفتیش عقاید(Dragon Age: Inquisition) که به عنوانِ بهترین بازیِ سالِ 2014 میلادی از سوی "جایزهی بازیِ ویدئویی(Video Game Award)" و بسیاری از سایتها و مجلات نائل آمده است، بازیباز درست است باید در سیر خط داستانی و سناریوی بازی حرکت کند، امّا میتواند قسمتهایی از داستان را با کمی فاصله بازی کند یا به ماموریتهای جانبی دست بزند. همچنین مانند بازیهای شبیهساز تواناییِ تغییر چهرهی شخصیت بازی را دارد و توانایی تغییر در قابلیتها و خوب یا بد بودن آن شخصیت که اینها دیگر بیشتر مختصِ بازیهای نقش آفرینی هستند. اینها یعنی سبک نقش آفرینی چیزی بین سبک اکشن و شبیهسازی قرار دارد.
آنچه به آن اشاره شد، همه متأثر از تعامل بازیباز با هنر جدید است. اقبالی که به وجود آمده است باعث پر مخاطب شدن این حوزه و پیشی گرفتن عناوین این صنعت از پر مخاطبترینِ هنرها، یعنی سینما در تعداد مخاطب و در مقدار فروش شده است و به نظر میرسد به همین دلیل است که آواتاریسم بیشتر از باقی هنرها در بازیهای ویدئویی نمود پیدا کرده است.
- | افسانه 3(Fable 3) | سری تمدن(Civilization Series) | استراتژیکی |
اکس کام: دشمن ناشناخته(Xcom: Enemy Unknown) | اثر جرمی 3(Mass effect 3) | شهر سیمزها(Sims City)، سری قلعه(StrongHold)، سری استارکرافت(Starcraft Series)، نبرد قبیلهها(Clash of Clans) و تراویان(Travian) | عملیاتی |
ناشناخته 3(Uncharted 3)، چرخدندههای جنگ: داوری(Gears of war Judgment)، باران سنگین(Heavy Rain) | طومار پیشینیان 5: اسکایریم(The Elder scrolls V: Skyrim)، عصر اژدها: تفتیش عقاید(Dragon Age: Inquisition) | مدیریت فیفا(Fifa Manager) و بسیاری از بازیهای مدیریتی | تاکتیکی |
ندای وظیفه: جنگ افزار پیشرفته (Call of duty: Advance warfare)، میدان جنگ 3(Battlefield 4) | دنیای جنگپیشه(World of warcraft)، جنگ ستارگان جمهوری قدیم (Star wars Old Republic)، سری بازیهای اژدها و سیاهچاله(Dungeons and Dragons) و بازیهای به شدت چند نفرهی آنلاین(MMORPG) | سری سیمزها(The Sims series) و سیمز اجتماعی(The Sims Social)، سری بازیهای بزرگ سیاره کوچک (Little big planet series)، چاه کن(Minecraft) و بازیهای ورزشی نظیر سری فیفا | تکنیکی |
اکشن(Action) | نقشآفرینی(Role Playing) | شبیهسازی(Simulation) | \سطحها سبکها |
|
از نقطهنظر برنامهریزان فرماندهی مرکزی ایالات متحده آمریکا، می توان طیف ماموریتها برای یک جهان پس از توافق را در ردههای گوناگون که به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم به توافق اتمی مرتبط است تقسیمبندی کنیم. (به شکل زیر نگاه کنید)
ماموریت هایی که در هر رده نشان داده شده است به منظور توضیح دادن بوده و جامع نیست.
رده اول فقط بر روی ماموریتهایی تمرکز کرده است که به صورت مستقیم به تواناییهای اتمی ایران مرتبط است. بخش چپ این رشتههای به هم پیوسته شامل فعالیتهای بیضرر ، مثل حفظ یک حالت زمان صلح که بر همزننده توافق اتمی نباشد. این فعالیتها میتواند نشانهای به ایران باشد که با کاهش برنامه اتمی خود میتواند از آسیبپذیریاش در برابر اقدام نظامی آمریکا بکاهد. همانطور که به وسیله پیکانهای سبز نشان داده شده است برخی از این فعالیتها میتواند به همکاری در سایر مسائل امنیت منطقهای که در رده دوم به آن اشاره شده، کمک کند.
با حرکت به سمت راست رده اول زنجیره فعالیتهایی را معرفی میکند که بقای یک توافق اتمی را به چالش کشیده، که در آن به صورت افزون بقای رژیم ایران تهدید میشود. ممکن است باعث وقوع این اتفاقات اقدامات ایران مثل عدم پذیرش یا عدم موافقت با هر چه که اصول توافقنامه است باشد، یا عمل کشورهای متحد (مثل حمله بدون هماهنگی به تاسیسات اتمی ایران)، یک افزایش تنش غیرعمدی (مثل سوء برداشت ایران و یا آمریکا از سیگنالهای طرفین) و یا در بدترین شرایط تصمیم سیاسی آمریکا مبنی بر این که سود رویارویی با ایران بیش از خطرات زیر سوال بردن توافق هستهای باشد.
تنش در ردیف 1 بین نیاز به روشن کردن تبعات بالقوه عدم رسیدن به توافق هستهای به ایران و همچنین نشان دادن پاداشهای بالقوه موافقت با توافق است. اضافه بر این، بالانس ظریف بایستی در سایه متحدانی که اطمینان بخشیها و نشان دادن توان خود برای مقابله نظامی با ایران را نیاز دارند بدست بیاید.
ردیف 2 نمایشگر زنجیرهای از فعالیتهای نظامی است و در حالی که به صورت مستقیم به برنامه اتمی ایران و توافق هستهای مرتبط نیستند، بر روی تهدید ایران تمرکز دارند. این فعالیتها به منظور کند کردن بلند پروازیهای منطقهای ایران و هم تحرکات بیثباتکننده این کشور توسط متحدین غیر دولتی آن مثل حزبالله، حماس و گروههای شیعه عراقی طراحی شده است.
درست به مانند فعالیتها در ردیف 1، بخش چپ زنجیره از خاصیت افزایشدهنده برخورد کمتری برخودار است حال آنکه بخش راست بیشتر از این خاصیت برخوردار است. همچنین ممکن است فعل و انفعالاتی بین فعالیتهای ردیف 1 و 2 رخ دهد که در آینده بر پایبندی ایران بر توافق هستهای اثر بگذارد.
جای تعجب نیست که اعمالی که در ردیف 2 بیشتر افزایشدهنده هستند بیشتر برای توافق هستهای تهدیدآمیز باشند. (با پیکان قرمز عمودی مشخص شدند)
در حالی که اقداماتی که کمتر باعث افزایش تنش میشوند میتوانند توافق را تقویت کرده و در عین حال فضا را برای همکاری تاکتیکی ایران و آمریکا در سایر مسائل مثل تلاش برای مقابله با گروههای افراطی در افغانستان، عراق و سوریه افزایش دهد. (این اقدامات با پیکان عمودی سبز در ردیف 2 و 3 نشان داده شده است)
ردیف 3 به طیفی از فعالیتها که در منطقه نظارت فرماندهی عملیات مرکزی آمریکا انجام شده و تمرکزی بر ایران ندارد میپردازد. عملیات بر ضد داعش در این بخش قرار میگیرد. برخی منافع مشترک بین ایالات متحده و ایران در بحث مقابله با داعش وجود دارد، با وجود این که دلایلی وجود دارد که چرا همکاری واقعی ممکن است صورت نگیرد. برخی دیگر از ماموریتها شامل مبارزه با تروریسم، پشتیبانی از عملیاتهای منطقهای (مثل افغانستان) ، کمکهای بشردوستانه ، و مقابله با دزدی دریایی میباشد. این فعالیتها میتواند اثر مثبتی بر روی توافق هستهای داشته و ممکن است راه را برای همکاری در سایر مسائل مربوط به نگرانیهای مشترک طرفین هموار کند.
این گزارش می افزاید: با توجه به عدم اطمینانهایی که در حال رخ دادن در مورد داعش در ردیف 3 شاهد آن هستیم، سخت است که اثر این ردیف را بر سایر ردیفها توصیف کنیم، با این وجود ارقام و آمار نشان میدهند که میتوان راهی را برای افزایش همکاری با ایران در سایر مسائل نه فقط در ردیف 3 و حتی به صورت بالقوه در ردیف 2 باز کرد. برای مثال، یک دخالت سازنده از طرف ایران بر علیه داعش و عقب نشستن آن میتوان پلی برای گفتگو درباره معتدل کردن پشتیبانی ایران از فعالیتها در عراق و سوریه که توسط دیگران برهمزننده ثبات تلقی میشود باشد. در همین زمان یک حضور محکم نظامی آمریکا بر علیه داعش میتواند از دید ایران به عنوان افزایش آسیبپذیری خود تلقی شده و در ردیف یک به سمت راست برود. این عدم اطمینان در ردیف یک به وسیله یک فلش زرد که از اقدام علیه داعش در ردیف 3 تا به یک ادامه پیدا کرده نشان داده شده است.
با نگاهی به این ردیفها، هر شخصی میتواند ببیند که چطور ماموریتها / فعالیتها میتواند توافق هستهای را به خطر انداخته و یا متناوبا به قدرت آن، هم در درون ردیفها (فلشهای افقی) و هم در بین ردیفها (فلشهای عمودی) بیافزاید.
در یک جهان پس از توافق هستهای، فعالیتهایهای نظامی آمریکا که برای مقابله با بلندپروازیهای منطقهای ایران طراحی شده است(ردیف 2) و حتی اعمال نظامی بر علیه تهدیدات غیر ایرانی (ردیف 3) به توافق هستهای ارتباط خواهند داشت. در حالی که سیاستهای آمریکا پس از توافق هستهای تغییر خواهد کرد، این ردیفها و تنشهای بین آنها نیاز به مدیریت دارد.
به منظور ادامه توافق هستهای که یک اولویت بالا به حساب آماده و آمریکا اعتماد بیشتری به موافقت ایران کند، سیاستگزاران و طراحان نظامی نیاز به لحاظ کردن فعالیتهایی دارند که با بخش چپ زنجیره همخوانی داشته باشد. مهمترین تنظیمات مربوط به ردیف 1 است چون که به صورت مستقیم به مسئله هستهای ایران ارتباط دارد. برای ردیف 2 یک حرکت آمریکا به سمت چپ بستگی قضاوت سیاستگزاران دارد که آیا ایران فعالیتهای ردیف 2 را متفاوت از ردیف 1 دیده و یا همه را به یک چشم خواهد دید.
اگر ایران اینگونه قضاوت کند که که نسبت به رفتارها باز برخورد کند، ایالات متحده برخوردهای ردیف 2 را به امید واکنش مثبت از سمت ایران در توافق هستهای از سر نمیگیرد. اما اگر ایران نخواهد و یا نتواند این دو حرکت را از هم تمایز دهد ایالات متحده بایستی مطلع باشد که فعالیتهای ردیف 2 ممکن است ریسک تضعیف متعهد بودن ایران به توافق هستهای را به همراه داشته باشد. در این صورت، برای مثال، یک تلاش از سوی آمریکا یا حتی اسراییل برای مقابله با حزبالله در سوریه میتواند ایران را به این سمت ببرد که هشدار دهد گزینه کنار گذاشتن توافق هستهای را در نظر دارد.
در همین زمان ایالات متحده میخواهد از موقعیتی که در آن نگرانیها بر سر حفظ توافق باعث توقف عملیاتهای نظامی برای پشرفت سایر منافع استراتژیک شود دوری کند. در دنیایی ایدهآل، فعالیتها در بخش چپ ردیف 2 ایرانیها را برای حفظ توافق یاری میکند و در همین حال فعالیتهای سمت راست توافق را به خطر نخواهد انداخت. به معنای دیگر، ایالات متحده میتواند برخوردهای مثبت از ردیف 2 را گرفته و اما گروگان اثرات سوء نباشد. این نوع از ترتیبات ممکن است که قابل دسترسی نباشد اما ایالات متحده بایستی فعالیتها در ردیف 2 را با این هدف دنبال کند.
یک قیاس کوچک در این باره مربوط به استراتژی آمریکا برای مقابله با اتحاد شوروی و حتی درگیری در یک نبرد محدود و در عین حال دوری کردن از تبادل شلیک سلاحهای استراتژیک اتمی است. این مسئله نیازمند تفکر خلاقانه درباره بازدارندگی، گزینههای انعطافپذیر، ارسال نشانهها و کنترل افزایش تنش میباشد. با این وجود که مورد ایران در مقایسه با مورد شوروی سابق از حیث اندازه قابل قیاس نیست، ریسک افزایش تنش از سمت آمریکا و بهم خوردن توافق هستهای آستانه نگرانیها است. اما با وجود مورد شوروی سابق، چالش طراحی گزینههای انعطافپذیر، فرستادن سیگنالها، محدودیت عملیات نظامی و حساب محدود کردن بر روی یک کلاس خاص از اهداف به منظور جلوگیری از افزایش درگیری میباشد. این تصورات بایستی در شکلی جدید مطرح شود زیراایران یک دشمن ادامهدار، اما با پتانسیل برای تغییر در روابط با ایالات متحده در روزهای پس از توافق هستهای میباشد.
چرا شعله عشق بعد از ازدواج فروکش میکند ؟!
زوجهای بیشماری شکایت میکنند که شعله عشقی که در آغاز رابطه شان بوده، فروکش کرده و خاموش شده است. خیلی ها آن را به گردن تفاوتهای بین دو طرف میاندازند که به مرور زمان و با شناخت بیشتر آنها را از هم دور میکند. موج "مردگی" که بعد از ماه های پرهیجان اول، رابطه را در خود غرق میکند، باعث میشود خیلی از زوجها امید خود را از دست داده و جای دیگری جز رابطه شان به دنبال آن هیجان بگردند. باوجود یافته های محققان که نشان میدهد 60-30 درصد از زوجها در نقطهای از زندگی مشترک خود اقدام به خیانت میکنند، دیگر زمان آن رسیده که علل فروکش کردن هیجان روابط را بررسی کنیم. واقعاً چه چیز باعث میشود آن شور و اشتیاق اولیه به بی علاقگی و بی تفاوتی تبدیل شود؟ چه چیزی تپش قلب شما از روی هیجان را به بی حوصلگی و نارضایتی تغییر میدهد؟
برای تشخیص علت جدا کردن زوجها از هم، خیلی خوب است که با مفهوم "پیوند خیالی" آشنا شوید. پیوند خیالی به نوعی ارتباط اطلاق میشود که بعنوان جایگزینی برای یک رابطه عاشقانه واقعی عمل میکند. این توهم ارتباط و نزدیکی به زوج این امکان را میدهد که با وجود فاصله احساسی، خیالی از عشق و دوست داشتن برای خود داشته باشند.
همانطور که زنی که پس از شش سال زندگی مشترک در حال جدایی بود، می گفت، "من از کودکی از تنها ماندن میترسیدم اما این را هم میدانستم که از نزدیک بودن به یک نفر دیگر هم میترسیدم. ازدواج مشکل من را حل کرد: شوهرم از نظر فیزیکی آنجا بود، پس لازم نبود که از تنها ماندن بترسم و من هم طوری رفتار میکردم که او را در فاصله ای از من نگه میداشت که از نظر احساسی برایم قابل تحمل باشد."
نزدیکی جسمی و فاصله احساسی از مشخصه های پیوند خیالی است. این پیوند زمانی شکل میگیرد که حس واقعی و جدی عشق، احترام و جاذبه با خیالات امنیت، ارتباط و محافظت جایگزین میشود. بااینکه همه اینها به نظر خصوصیاتی مثبت را یک ارتباط صمیمی میرساند اما جایگزین کردن یک اولویت فیزیکی میتواند هر رابطه صمیمی را خراب کند.
افرادیکه پیوند خیالی دارند، برنامه را به اتفاقات خودبخودی و امنیت را به عشق ترجیح میدهند. آنها سعی میکنند که با هم باشند اما بدون انرژی، استقلال و محبتی که روزی به زندگیشان رنگ میداد. خطر تلفیق زندگیمان با کسی دیگر این است که معمولاً احترام و علاقه ای که در ابتدا داشتیم را از دست میدهیم. حتی اینقدر صبر میکنیم که خودمان را هم در رابطه از دست میدهیم، به جای اینکه ویژگیهای خاصی که به ما اعتمادبه نفس میداد و باعث جذب شدن همسرمان به ما شده بود را حفظ کنیم. وقتی زوجها این حسهای واقعی را به هم از دست میدهند، به جای اینکه با این روند مخرب مبارزه کنند، یا رابطه را دور می اندازند یا عمیقتر در خیال ترس از دست دادن همدیگر و تنها ماندن فرو میروند. خوشبختانه این احساسات و هیجانات قابل برگشت هستند.
پیوندهای خیالی به صورت دائم وجود دارند. بعضی زوجها در این خیالات عمیقتر میشوند. بیشتر افراد بین لحظاتی که واقعاً صمیمی و نزدیک هستند و لحظاتی که خیال را جایگزین عشق واقعی میکنند، در نوسانند. با تشخیص میزان درگیر کردن خودتان در پیوند خیالی میتوانید با عادات و رفتارهای منفی مبارزه کرده و مراحلی جدید و هیجان انگیز از رابطه تان را تجربه کنید. در زیر به چند راه اصلی به شما معرفی میکنیم که کمکتان میکند بفهمید تا چه اندازه درگیر پیوند خیالی شده اید و چطور با آن مبارزه کنید.
از دست دادن جاذبه جنسی: وقتی در پیوند خیالی باشیم، به مرور زمان مقداری جاذبه جنسیمان به او را از دست میدهیم. تکیه کردن به کسی برای اینکه از ما مراقبت کند یا ما از او مراقبت کنیم، فشار سنگینی بر رابطه مان وارد میکند. کمکم آن فرد را جزئی از خودمان میبینیم و در آن چارچوب، شعله آن عشق که ما را به سمت هم کشیده بود، کمتر میشود. وقتی به طرفمان بعنوان فردی مستقل با شخصیتی جذاب نگاه کنیم، هیجان همیشه در رابطه مان خواهد ماند.
تلفیق هویتها: آیا وقتی به رابطه تان نگاه میکنید، میتوانید راههایی که شما و همسرتان پا روی مرزهای همدیگر میگذارید را تشخیص دهید؟ آیا به جای اینکه بگویید، «او» یا «من»، میگویید «ما»؟ حفظ استقلال شخصیتهایمان در رابطه، بهترین راه برای حفظ جذابیت طرف مقابلمان است، این جدا کردن شخصیتها از هم نه تنها شما را از هم دورتر نکرده بلکه باعث میشود همسرتان جذابیت بیشتری برایتان داشته باشد. موقعیتی که برای بار اول عاشق میشوید را در نظر بگیرید. براساس همان خصوصیات و ویژگیهای خاص و منحصر به فرد است که جذب طرف مقابلتان میشوید. استقلال شخصیت اوست که علاقه و احترام در شما ایجاد کرده و شما را به سمت او میکشاند.
فراموش کردن خود و رسیدگی کمتر به خودتان: وقتی به درجه ای از آسایش و راحتی در رابطه میرسیم، کمتر به ظاهر خودمان توجه میکنیم. دیگر بدون توجه و ملاحظه رفتار کرده و خیلی اوقات ممکن است موجب آزرده خاطر شدن همسرمان شویم. ممکن است وزنمان بالا رود، عادتهایی ناسالم پیدا کینم، کمتر ورزش کنیم و بیشتر تنقلات بخوریم. این عادتها فقط از روی راحتی و آسایش نیست. اینها روشهایی برای محافظت از خودمان از نزدیکی مداوم است. این عادتها معمولاً اعتمادبه نفس ما را از بین برده طرفمان را از ما دور میکند.
نداشتن فعالیتهای اشتراکی: معمولاً در ابتدای رابطه همه ما هیجان داریم که چیزهای جدید را با هم امتحان کنیم و ماجراهای جدید را تجربه کنیم. وقتی رابطه به شکل عادت درمی آید، درمقابل تجربیات جدید مقاومت میکنیم. بدگمان تر و انتقادی تر میشویم و تمایل کمتری برای انجام فعالیتهای مشترک با همسرمان نشان میدهیم. خیلی مهم است که علایق همسرتان را در نظر داشته و فعالیتهایی که هر دو از آن لذت میبرید را در کنار هم انجام دهید. عشق در خلاء نمیتواند وجود داشته باشد. کمی سرعت زندگیتان را پایینتر بیاورید و برای حرفزدن و ارتباط برقرار کردن با هم وقت بگذارید تا بتوانید صمیمیتتان را حفظ کنید. انجام کارهایی که به همسرتان نشان دهد دوستش دارید، به روشن نگه داشتن شعله عشقتان کمک میکند.
ارتباط شخصی کمتر: وقتی برای حرف زدن با همسرتان وقت میگذارید، آیا درمورد چیزهایی معنادار حرف میزنید؟ آیا گفتگوهایتان بیشتر حالت عملی و کاری گرفته و رنگ دوستی ندارد؟ خیلی مهم است که زندگیهایمان را با کسانی که دوست داریم تقسیم کنیم. بااینکار میتوانیم خیلی بیشتر آنها را بشناسیم. با این روش آنها را به صورت افرادی مستقل از خودمان میبینیم. این کمکمان میکند آنها را نه به اجبار بلکه به اندازهای واقعی دوست داشته باشیم. کمک میکند دوستی بین خودمان ایجاد کنیم که وقتی میخواهیم حرفی به همسرمان بزنیم، کمتر انتقادی رفتار کرده و وقتی طرفمان نظر خودش را به ما میگوید، حالت دفاعی به خودمان نگیریم. همه این تلاشها، عشق را در رابطه مان تقویت کرده و جاذبه میانمان را بالا میبرد.
فرو خوردن خشم: وقتی برای مدتی طولانی با کسی باشیم، خصوصیات منفی آنها را لیست کرده و طوری ضد او میشویم که ما را نسبت به او بدگمان میکند. اگر کینه یا خشمی را در خودتان احساس میکنید، سعی کنید بفهمید. آیا به طریقی ملایم آن را بیرون می ریزید؟ کنار آمدن با مشکلات از جایگاهی عاقلانه باعث میشود حس محبت و دوست داشتنتان را از بین نبرید. شاید ارتباط و گفتگوی صادقانه سخت باشد اما کمکتان میکند همسرتان را بهتر بشناسید تااینکه بخواهید با عینک بدبینی به او نگاه کنید. وقتی عادت کنیم احساساتمان را در خودمان بریزیم و به جای مطرح کردن آنها با همسرمان، بر علیه او جبهه بگیریم، روی یخ اسکیت کرده ایم. حتی وقتی کمکم احساس نزدیکی کنیم، به محض اینکه همسرمان کاری کند که دوست نداریم، دوباره حالت انتقادی میگیریم. وقتی بتوانیم آزادانه چیزهایی که اذیتمان میکند را به همسرمان بگوییم، خیلی راحت تر میتوانیم آن مسائل را فراموش کرده و از دلمان بیرون بریزیم. هرچه توانایی خودمان برای چنین رفتاری را تقویت کنیم، احساس نزدیکی احساسی بیشتری به همسرمان خواهیم کرد. مزیت انعکاس دادن افکار و احساساتمان این است که دیگر به بدگمانی به همسرمان نگاه نمیکنیم.
وقتی نتوانیم این کار را بکنیم، ارتباط احساسی ما با او کمکم از بین رفته و تنها چیزی که برایمان باقی میماند همان پیوند خیالی است. برای برگرداندن شور و عشق به رابطه مان فقط کافی است کارهای کوچکی انجام دهیم که به همسرمان نشان دهیم برای کسی که هست دوستش داریم. اگر هر روز برای مقابله با این رفتارهای عادتی قدم برداریم، به سمت ارتباطی رضایت بخش تر و توام با دوست داشتن خواهیم رفت.
برگرفته از : مردمان
سرویس بین الملل فردا: در خبری که چند روز پیش بسیاری از سایتهای خبری و پایگاههای اجتماعی منتشر کردند اعلام شد که ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن تصمیم دارد شخصا در حمله هوایی علیه داعش شرکت کند. اما پس از انتشار این خبر محمد مومنی، سخنگوی دولت اردن در مصاحبه با روزنامه اردنی الغد عنوان داشت که هر چه رسانهها در این خصوص منتشر کردهاند، به هیچ وجه صحت ندارد.
نکته قابل توجه در این ماجرا این بود که العربیه گزارش داد همزمان با انتشار خبرهایی از مشارکت پادشاه اردن در حملات هوایی علیه داعش، دربار سلطنتی این کشور عکسی جدید از ملک عبدالله دوم در سایت خود منتشر کرد که نشان میدهد او با لباس نظامی مخصوص خلبانان خود را برای پرواز و شرکت در عملیات آماده میکند. دربار سلطنتی اردن اما تاریخ دقیق این عکس را ذکر نکرده است.
اما آنچه مسلم است دیدار پادشاه اردن با پدر این خلبان بود که تصاویری از آن نیز در رسانهها منتشر شد. پادشاه اردن در این ملاقات وعده داد که انتقام خون پسرش را خواهد گرفت.
پادشاه اردن که در آمریکا به سر میبرد پس از انتشار خبر اعدام هولناک «معاذ الکساسبه» سفر خود را نیمه کار گذاشته و به کشورش بازگشت. اردن به همراه بحرین، قطر، عربستان و امارات به حملات هوایی تحت رهبری آمریکا علیه داعش شرکت دارد.
از سوی دیگر دیدار ملکه رانیا همسر پادشاه اردن با همسر الکساسبه و شرکت او در تظاهرات خیابانی علیه داعش نیز که تصاویر آن به سرعت در رسانهها منتشر شد توجه بسیاری را به خود جلب کرده است.
سالم شرقی در گزارشی که سایت خبری عربی زبان ایلاف منتشر کرده در گزارشی مینویسد: ملکه الیزابت و دیوید کامرون پس از اینکه داعش، دیوید هینز و الن هنینگ را اعدام کرد کجا بودند؟ اقدام رانیا و همسرش میتواند درسی باشد برای ما، آنها در مراسم عزای خانواده اسیر شرکت کردند ولی وقتی گروگانهای انگلیسی که وضعیتی مشابه او را پیدا کرند ملکه الیزابت کجا بود؟
این سوالی است که یکی از شهروندان انگلیس در بخش نظرت ذیل خبری که وبسایت نشریه دیلی میل با عنوان «اشکهای ملکه» منتشر کرده مطرح میکند.
اشاره او به اشکهای ملکه رانیا و همراهی با همسرش ملک عبدالله است که برای حضور در مراسم عزاداری و تسلیت به دیدار خانواده خلبان اسیر رفته بودند.
این روزنامه چاپ لندن عکسهای تاثر انگیزی از مراسم عزای این خلبان منتشر کرده است که ملکه را نشان میدهد که انوار الطراویه همسر خلبان کشته شده را در آغوش گرفته است.
الطراویه در گفتوگو با این روزنامه گفته از طریق اینترنت مخصوصا فیسبوک اخبار مربوط به همسرش را دنبال میکرده است.
ازدواج او با همسرش ۵ ماه قبل از اسارتش بوده و قبل از آخرین پروازش به همسرش گفته بوده احساس خوبی از آن پرواز ندارد. او امیدوار بوده که هوا مهآلود شود تا بخاطر نامساعد بودن هوا، پروازش لغو شود.
آن زمان که تکواندو در خوزستان حرفی برای گفتن نداشت، جوانی در خوزستان با تلاش، همت و پشتکار، این رشته را فرا گرفت، بنیان نهاد و علاقه مندان زیادی را در جهت توسعه این رشته، آموزش داد. وی به همراه همسر خود که از هنرجویانش بوده است، سال هاست با کوله باری از تجربه، به تکواندو و ورزش خوزستان خدمت می کنند.
محمدرضا شمس و همسرش فرخنده اسماعیلی از نخستین افرادی هستند که به آموزش و توسعه ورزش تکواندو در خوزستان پرداختند. این زوج که اکنون در کسوت مربی به فعالیت ورزشیشان میپردازند، امید به پیشرفت بیش از پیش این رشته در استان دارند.
تصمیم گرفتیم به منزل آنها برویم؛ رفتیم و ساعتی میهمان این دو زوج بودیم و گپی صمیمانه با آنها داشتیم. شمس و همسرش از خاطرات سالها بودن در کنار تکواندو، سفر به کشورهای مختلف برای فرا گرفتن این رشته، تلاشها و مشقتهایشان گفتند.
گفتوگوی خبرنگار ما با بنیانگذاران تکواندو در خوزستان را در ادامه میخوانید:
شمس در ابتدا از آغاز راه ورزشیاش میگوید: فعالیت ورزشیام را از سال 1348 در باشگاه خلیجفارس اهواز زیر نظر استاد محمدرضا نوری شروع کردم و کشتیکج و جودو را فرا گرفتم و از سال 1349 تا 1350 جودو و دفاع شخصی را زیر نظر استاد محمد بختیاری تعلیم دیدم. در ادامه به علت جا به جایی محل سکونتم در اهواز دیگر قادر به حضور در کلاسهای این استادان نشدم و با برادر بزرگترم، علیرضا شمس که یکی از بوکسورهای خوب اهواز بود به باشگاه تاج اهواز رفتم و مشغول فرا گرفتن بوکس و کشتی آزاد زیر نظر مربی کشتی اهواز، ایرج کاهید شدم.
وی ادامه می دهد: اواسط سال 1350 یک شب مشغول تمرین بوکس و جستوخیزهای کشتی کج بودم که در گوشهای از حیاط دیدم فردی ژاپنی با لباس سفید تکنیکهای ضربات دست و پا را تمرین میکند. به سمت برادرم علیرضا رفتم و به او گفتم میخواهم این رشته رزمی را کار کنم. با برادرم به طرف مربی ژاپنی رفتیم و برادرم از او خواست تا من را به عنوان شاگرد قبول کند اما استاد «آبه» این جواب را داد که من میخواهم فقط خودم تمرین کنم و کلاس برای کسی نمیگذارم. فورا خدمت آقای نیاکان مدیر باشگاه رفتیم و برادرم به او اصرار کرد که پا درمیانی کند و استاد ژاپنی را متقاعد کند که من را به شاگردی قبول کند. در نهایت با اصرار فراوان بالاخره، استاد «آبه» من را به شاگردی قبول کرد و از همان سال به طور رسمی تکواندو را با استاد «آبه» که خودش دان پنج کاراته و دان چهار تکواندو را داشت، شروع کردم.
شمس میافزاید: بعد از یکی دو ماه که هم تکواندو و هم کاراته را نزد استاد «آبه» میآموختم، او به من گفت باید ورزش تکواندو را ادامه بدهی؛ چرا که استعداد بیشتری در این رشته داری. تا اواخر سال 1351 که این استاد ماموریتش به پایان رسید، سبک هیانگ را نزد او فرا گرفتم. فکر کنم اواخر سال 1351 بود که با استاد «کیم بیانگ وون» آشنا شدم و بلافاصله آزمون کمربند قرمز از من گرفته شد و همان سال کمربند قرمز را از استاد کیم دریافت کردم. در آن سالها اولین شخص غیرنظامی بودم که در سن 15 سالگی به دریافت کمربند قرمز نایل شدم و تا سال 1356 از استاد کیم، تکواندو را آموختم.
علاقه وافر شمس به تکواندو او را راهی چند کشور برای افزایش سطح فنی تکواندوی خود نیز کرده است؛ او در این باره میگوید: سال 1356 یک سفر به کره داشتم و 40 روز آنجا حضور داشتم و سپس به هنگکنگ رفتم و در آنجا ماندم تا تکواندو را بیشتر از گذشته یاد بگیرم. در هنگکنگ فولکنتاکت را زیر نظر استاد «چن» تعلیم دیدم و نزدیک به چهار ماه و نیم در آن کشور حضور داشتم و تمرین کردم.
استاد شمس البته خاطره بدی هم از این سفر دارد؛ او می گوید: وقتی به هنگکنگ رسیدم چند هنگکنگی که سن چندان بالایی هم نداشتند، به بهانه اینکه کیفهایم را به داخل ماشین بگذارند، جیبم را زدند. البته من ابتدا متوجه این موضوع نشدم و وقتی وارد ماشین شدم متوجه شدم که جیبم را زده اند و راننده آن ماشین این مساله را به خوبی فهمیده بود. همان جا به راننده گفتم که به سفارت ایران برود و وقتی به سفارت رسیدم این قضیه را به مسوولان اطلاع دادم، سفارت هم من را تنها نگذاشت و به من کمک کرد.
شمس به ادامه شرح دوران ورزشیاش می پردازد و میگوید: بعد از این که چند ماهی در هنگکنگ بودم به ایران برگشتم و دوباره سر کلاسهای خودم آمدم و تمرینات و مربیگریام را ادامه دادم. در ادامه تا سال 1358 با مربی خودم، استاد بختیاری در مسابقات کشوری شرکت میکردم. در آن زمانها من تنها تکواندوکار خوزستان بودم که در این رقابتها حضور مییافتم. در سال 1358 در مسابقات آزاد تکواندو کشوری به مقام اول دست یافتم اما به علت شروع جنگ تحمیلی از مسابقات تکواندو کشوری کنار کشیدم.
شمس از آغاز فعالیت این رشته در خوزستان و تلاشش برای معرفی این ورزش نیز گفت: از سال 1350 تا 1355 کسی تکواندو را نمیشناخت و اطلاعی از آن نداشت. من برای توضیح دادن در مورد این ورزش، میگفتم تکواندو یک نوع کاراته کرهای است. در سال 1354 اولین بار یک کارت برای تکواندوکاران چاپ کردم که روی آن کاراته کرهای درج شده بود و با سختی و مشقت زیاد تکواندو را در خوزستان معرفی کردم. من واقعا دست تنها بودم تا سال 1354 که مرحوم رییسی هم یک باشگاه تاسیس کرد. مرحوم رییسی هم بسیار برای تکواندو استان زحمت کشید. همچنین استاد بختیاری در سالهای دور برای ورزشهای رزمی تلاش کرد. او که مسوول ورزشهای رزمی خوزستان بود در سال 52 تکواندو را به من واگذار و به تهران نقل مکان کرد.
وی ادامه میدهد: در سال 1360 اولین تیم تکواندو استان خوزستان را پایهگذاری کردم که مهندس سعید صادق آبادی، رضا صفدری، اسماعیل دستگردی، حمیدرضا وسطائی، محمدحسین پاپ روزبهانی، غلامرضا صادقآبادی، محمد میرزایی، لازم فاضلی و غلام حسین طهماسبی از اعضای این تیم بودند و تیمی قدرتمند جهت شرکت در مسابقات تکواندو کشوری را تشکیل دادم و در آن مسابقات مقام دوم را کسب کردیم. به طور مرتب در هر سال تیم را آماده میکردم در حالی که شرایط سختی برای تمرین داشتیم؛ چرا که در دوران جنگ تحمیلی به سر میبردیم. من هم در آن دوران در منطقه جنگی حضور داشتم و با مرخصی به اهواز میآمدم، فشرده با تیم تمرین میکردم و تکواندوکاران را به مسابقات میبردم. یادم هست در سال 1361 از نظر فنی بهترین تیم کشور شناخته شدیم و لوح تقدیری دریافت کردیم تا سال 1364 تیم تکواندو استان دست من بود و تکواندوکاران را به مسابقات میبردم. بعد از چهار سال مربیگری در تیم استان، این سمت را به آقای صادق آبادی که شاگرد خودم بود، تحویل دادم.
او علاوه بر این که یکی از بنیانگذاران تکواندو در خوزستان است، در لرستان نیز پایهگذار این رشته بوده است. شمس در این خصوص می گوید: تا سال 58 لرستان هیچ گونه فعالیتی در رشته تکواندو نداشت. ما به همراه یک تیم تکواندو در سالن تختی بروجرد به اجرای ورزش تکواندو پرداختیم و اتفاقا بسیار هم از آن استقبال شد. یادم هست که در سالن بسکتبال و والیبال این شهر ما نمایش را برگزار کردیم و سالن مملو از جمعیت شد و این جالب بود که از فردای آن روز همه برای یادگیری این ورزش ثبتنام کردند. همین روند را هم در سال 59 در خرم آباد انجام دادم و به همین صورت در دورود و الیگودرز تکواندو را به نمایش گذاشتم. پایه گذار تکواندو لرستان من بودم و در ادامه محمدحسین پاپ روزبهانی را برای آموزش تکواندو در لرستان نگه داشتم و او تا سال 1360 در استان لرستان حضور داشت. وقتی در آن سالها جنگ شد، روزبهانی ادامه آموزش تکواندو را به شاگرد خودش حمید جهانبخش که دزفولی بود، سپرد. خوزستانیها تکواندو را در لرستان فعال کردند و اکنون میبینیم جایگاه تکواندو لرستان از استان ما خیلی بهتر است.
وی شرایط حال حاضر تکواندو خوزستان را مناسب نمی داند و بیان می کند: تکواندو استان در سابق همیشه تیمداری میکرد اما اکنون اینطور نیست. این ضربهای است که به تکواندو استان وارد میشود. پیشنهاد میکنم خود هیات در لیگ تکواندو کشور تیمداری کند که متاسفانه در حال حاضر در خوزستان این کار انجام نمیشود. شاید این یک دلیل مهم برای نداشتن ملیپوش و قهرمان ملی از خوزستان است. در سال 72 تیم استان به نروژ اعزام شد و عملکرد خوبی داشت اما بعد از آن سال، دیگر ما درخششی در سطح کشور نداشتیم. یادم هست که در سال 68 خوزستان میزبان مسابقات تکواندو کشور بود و بعد از 25 سال در سال 93 در آبادان میزبان این مسابقات شدیم که دو تیمی که از خوزستان در این مسابقات شرکت داده شده بودند یکی نهم و یکی یازدهم شد. ببینید بعد از 25 سال ما چگونه افت کرده ایم. اکنون خوزستان یک جایگاه متوسط را در کشور دارد و جایگاه مناسبی نداریم که بخواهیم از آن راضی باشیم.
وی با دلخوری از عدم اهمیت هیات به پیشکسوتان تکواندو استان، می گوید: راهکار بهتر شدن وضعیت تکواندو خوزستان این است که از پیشکسوتان استان استفاده شود. متاسفانه ما در چارچوب هیات تکواندو استان یک پیشکسوت نداریم؛ چرا باید اینگونه باشد؟ یک پیشکسوت، یک پیشگام و قهرمانی که در سابق عملکرد خوبی داشته، هیچ گونه حضوری در هیات تکواندو خوزستان ندارد. میخواهم بپرسم چرا؟ تمام مسوولیتها به جوانها رسیده است. ما می گوییم جوانها حضور داشته باشند اما این جوانها به همراه پیشکسوتها قدم بردارند تا بتوانیم آینده خوبی را برای استان رقم بزنیم. متاسفانه هیات تکواندو خوزستان، جایگاه قدیمیها را فراموش کرده و از بین برده است.
شمس ادامه میدهد: اکنون ما در چارچوب هیات تکواندو خوزستان یک قدیمی را نمیبینیم و همه جدیدها آمدهاند. من حتی به فدراسیون نامه زدم. اکنون ما شاهد مرگ تکواندو خوزستان هستیم. زمانی این استان حرف دوم کشور را میزد. از سال 60 تا سال 84 ما تکواندو بسیار خوبی در ایران داشتیم؛ چرا که جایگاهها تعریف شده بود اما اکنون هیچ جایگاهی تعریف نشده است. متاسفانه ما زنگ تفریح هم برای سایر تکواندوکاران کشور نیستیم. اینها واقعا ضربهای به تکواندو استان است. ما پیشکسوتانی داریم که میتوانند بسیار کمک کنند. به طور مثال جمال سهرابی که یکی از شاگردان من است یا آقای صفدری که یکی از قهرمانان تکواندو است، دستگردی و همچنین ما صادق آبادیهایی را داریم که هیچ گونه استفادهای از آنها نمیشود. از نظر فنی هم ما مهندس تیلاوی را داریم که دان هفت تکواندو است اما هیچ گونه دعوتی از این افراد نمیشود.
وی میگوید: حرف دل ما این است که قدیمیها را بیاورید تا در کنار جدیدها بتوانند ترکیب خوبی را برای آینده تکواندو استان شکل دهند. من به عنوان یک پیشکسوت از هیات تکواندو خوزستان این انتقادها را دارم و باید آنها را قبول کنند و ضعفهایشان را بشناسند. یادم هست که در سال 92 تیم استیلآذین کرج در لیگ کشور که به میزبانی اهواز برگزار شد حضور پیدا کرد. در آن زمان و در حین مسابقات، آنها با اجازه فدراسیون از زحماتی که من در تکواندو کشیدم تقدیر کردند. من همین جا از باشگاه استیل آذین و همچنین آقای پولادگر، رییس فدراسیون تکواندو تشکر میکنم چرا که بها دادن به پیشکسوتان موجب موفقیت ورزش کشور میشود.
شمس میافزاید: میخواهم این را بگویم که تاکنون هیات تکواندو استان هیچ تقدیری از پیشکسوتانش نکرده است. عدم استفاده از پیشکسوتان، ضعف تکواندو استان است و نمیدانم با چه منطقی روی پیشکسوتان خط کشیدهاند. این منطق صد درصد اشتباه است. من چند سال است که هر وقت به هیات تکواندو استان میروم فقط دبیر این هیات را میبینم و اصلا جایگاه رییس هیات تکواندو تعریف نشده است. رییس هیات باید 70 درصد وقتش را برای آن هیات بگذارد. ما اصلا نمیدانیم جلسات هیات تکواندو کجا برگزار میشود. این کارها واقعا به تکواندو ضربه میزند و عاملی برای عدم پیشرفت تکواندو استان است. هیات تکواندو استان باید از پیشکسوتان استان استفاده کند و همه عوامل هماهنگ شوند و یک صدا باشند تا بتوانند یک تیم خوب را در استان تشکیل دهند.
استاد محمدرضا شمس با یک جمله، صحبتهایش را به پایان میرساند: "در ورزشی که بزرگترهایش کوچک شوند، کوچکترهایش هیچ وقت بزرگ نمی شوند."
شمس طی این سال ها شاگردان زیادی داشته است اما یکی از این شاگردها بیش از دیگران به او نزدیک است. فرخنده اسماعیلی، همسر محمدرضا شمس این رشته رزمی را از همسر خود فرا گرفت و در بخش بانوان این رشته را فعال کرد. او نیز درباره آغاز فعالیتش در این رشته میگوید: من از سال 1363 و زمانی که با آقای شمس ازدواج کرده بودم، زیر نظر خود استاد، تکواندو را شروع کردم و در سال 1372 در یک دوره مربیگری که در تهران برگزار شد حضور پیدا کردم. در آن دوره نزدیک به 30 نفر حضور پیدا کردند که از هر استان یک نفر شرکت کرده بودند و من هم به صورت انفرادی حضور پیدا کردم. در ابتدا که به این ورزش آمدم بسیار ضربات پا و دفاعهای شخصی تکواندو را پسندیده بودم. استاد هم به من میگفت باید این ضربات و حرکات را یاد بگیری. در آن زمان من و خانم جاموسی که مسوول کمیته بانوان بود، به تبلیغ این ورزش میپرداختیم.
وی میگوید: در آن زمان، تکواندوکاران به سختی تمرین میکردند. در باشگاه قدس اهواز ما با امکانات بسیار کم کار میکردیم و هیچ تجهیزاتی در اختیار نداشتیم. البته یادم هست که خانم لویمی از اداره ورزش بسیار به ما کمک و همکاری میکرد. ورزشکاران مان در هوای گرم و شرجی و بدون امکانات واقعا زحمت میکشیدند تا تکواندو را به خوبی یاد بگیرند.
اسماعیلی ادامه می دهد: در سال 1375 خانم جاموسی من را به عنوان مسوول بانوان هیات تکواندو استان انتخاب کرد و از همان سال در باشگاه خصوصی خودمان شروع به جذب هنرجو کردم و در ابتدا با هشت تکواندوکار شروع به کار کردم. اکنون از آن هشت نفر خانم ثامری به عنوان نایب رییس هیات تکواندو استان فعالیت میکند. من به همراه استاد شمس برای یادگیری این ورزش به کشورهای مختلف رفتیم و زیر نظر مربیان خارجی به تمرین پرداختیم.
وی میگوید: ما این تکواندوکاران را تشویق میکردیم که به شهرستانها بروند و این رشته را آموزش دهند و آن ها هم این ورزش را به اندیمشک، دزفول، مسجدسلیمان، ماهشهر، آبادان، خرمشهر و همه استان بردند، در حالی که کمربندهایشان سبز، زرد و یا آبی بود. آن موقع درجهها به آن صورت بالا نبود و واقعا جای تحسین دارد که با این تکواندوکاران توانستیم این ورزش را به تمام خوزستان ببریم. من با هشت نفر، تکواندو استان را شروع کردم و زمانی که میخواستم استعفا دهم تعداد این تکواندوکاران به 350 نفر رسیده بود. در پایان فقط این را می گویم که امیدوارم تکواندو به جایگاهی که حقش است، برسد.
اسماعیلی به پیگیری این رشته از سوی سه فرزندش نیز اشاره میکند و میگوید: من و آقای شمس دارای دو فرزند دختر و یک فرزند پسر هستیم که همگی در مقطعی تکواندو کار میکردند ولی پس از ازدواج هر سه دیگر این رشته را دنبال نکردند. یک نوه هفت ساله هم دارم که کمربند آبی این رشته را دارد.
استاد محمدرضا شمس در سال 1372 با حضور در کلاس مربیگری بینالمللی، مدرک درجه یک این کلاس را دریافت کرد و در سال 1392 در دوره مربیگری بینالمللی تکواندو که به میزبانی تهران برگزار شد، شرکت کرد و مدرک درجه سه بینالمللی را به دست آورد. وی در حال حاضر در سه باشگاه شمس، نیرو و پوریای ولی اهواز مشغول به آموزش هنرجویان است.
هر اونس طلا امروز، 20 بهمنماه به قیمت یک هزار و 242 دلار در بازارهای جهانی معامله شد که در مقایسه با نرخ چند روز گذشته 9 دلار افزایش یافته است.
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقهخوزستان، قیمت سکه طرحقدیم و جدید در بازار اهواز به 995 هزار تومان رسید که در مقایسه با نرخ روزهای گذشته 5 هزار تومان افزایش داشته است.
همچنین طبق نرخ اعلامی اتحادیه طلا و جواهر اهواز، هر عدد نیمسکه با قیمت 495 هزار تومان و هر عدد ربعسکه بهار آزادی با قیمت 268 هزار تومان معامله شد که نیمسکه با یک هزار تومان کاهش و ربعسکه بدون تغییر در بازار عرضه شد.
هر عدد سکه یک گرمی نیز به قیمت 172هزار تومان فروخته شد که قیمت آن نسبت به نرخ چند روز گذشته تغییری نداشته است. قیمت هر گرم طلای خام نیز 101 هزار تومان و قیمت پایه فروش طلا نیز 121 هزار تومان است.