در یک هفته گذشته اخبار و گزارش های گسترده ای در مورد حمله احتمالی عربستان و متحدان به سوریه منتشر شده است. نوشتار زیر در همین حوزه به چالشهای فراروی حمله عربستان و متحدان این کشور به سوریه و سناریوهای فرارو پرداخته است.
علل افزایش مانور رسانه ای و تبلیغاتی عربستان و متحدان برای حمله به سوریه
عربستان سعودی در جهان اسلام با پرچم و عنوان وهابی گری و برداشت سلفی از اسلام، موقعیتی برای خود تعریف کرده است. تصدیگری عربستان بر این ایدئولوژی، سبب میشود که سرمایه گذاری هایی را در کشورهای مختلف انجام دهد؛ چنانچه عربستان در پانزده سال اخیر، سرمایه گذاری های عظیمی را در کشورهای اروپایی و شمال آفریقا انجام داده و مراکز فرهنگی متعددی را تاسیس کرده است.
در این بین عربستان بصورت پروژهای داعش را از گذشته تا کنون هدایت کرده است. چناچه در عراق پروژه ی موفقی بود؛ به این معنا که از نظر نظامی بوسیله داعش سهم خود را از عراق گرفت و این سهم را تا به امروز حفظ کرده است. در سوریه هم پروژه داعش به نفع عربستان پیش میرفت، اما معادلات با ورود روسیه به سوریه برهم خورد.
در این وضعیت اگر عربستان بخواهد موقعیت کنونی خود را در مقابل افکار عمومی جهان اسلام (به خصوص کشورهایی که احساس نزدیکی به این کشور دارند) حفظ کند باید نوعی توازن قوا را مجددا در سوریه برقرار کنند. برقراری توازن قوا با توجه به حضور تمام قد روسیه و قدرت هوایی بلامنازع این کشور در سوریه از توان عربستان کاملا خارج است، به خصوص آنکه داعش و دیگر گروههای تکفیری این منطقه فاقد سلاحهای سنگین در مقابل روسیه هستند. به این ترتیب عربستان به دلایل متقن نظامی، از تحت پوشش قرار دادن نیروهای تحت حمایت خود در این منطقه عاجز است.
از سویی گزینه های دیگری برای عربستان باقی نمانده است و چنین واکنش هایی از سوی ریاض همچون شروع جنگ روانی برای حضور نظامی در سوریه، خود موید پیروزی و موفقیت استراتژی مشترک ایران و روسیه در سوریه است. در این میان در نبرد افکار عمومی، عربستان نمیتواند به عدم توانایی و شکست خود در سوریه اذعان کند. نکته اینجاست که عربستان تجهیزات و کمکهای مالی که برای گروه های مختلف در سوریه فراهم کرده است و با تمام این اوصاف در صورت نبود پشتیبانی هوایی از این گروهها، آنها محکوم به شکست هستند، یعنی گرچه ممکن است بازه ی زمانی متفاوتی برای شکست آنها مقرر شود، اما در نهایت این گروه ها نه تنها در خاک سوریه پیشروی نخواهند کرد، بلکه روز به روز مناطق تحت تصرف خود را از دست میدهند.
چنین واکنش هایی از سوی ریاض همچون شروع جنگ روانی برای حضور نظامی در سوریه، خود موید پیروزی و موفقیت استراتژی مشترک ایران و روسیه در سوریه است.
بنابراین عربستان در بازی خود، باید وجهه ی خود را در جهان اسلام حفظ کند، لذا از ابزار تهدید استفاده میکند و تهدید برای حضور نظامی در کشوری چون سوریه (که غیرهسته ای است و امروز نیز در آشوب به سر میبرد) مسئله خیلی بزرگی نیست.
آنچه مشخص است در واکنشهای ترکیه و عربستان به تحولات سوریه نکته بسیار مهمی وجود دارد و این است که خطوط قرمز منافع ملی این دو کشور در سوریه مورد تهدید است. در این راستا خط قرمز ترکیه این است که کردها به استقلال نرسند و مناطق کردنشین همواره تحت سلطه آنها باقی بماند (و یا با یک فاصله قابل توجه در مرزهای ترکیه ، کردها از تجمع یا تجدید قوا عاجز باشند). این به معنای آن است که خطوط قرمز مرزهای ترکیه را چند ده کیلومتر فراتر از قوانین بین المللی قرار میدهد. در مقابل عربستان هم در دوران کنونی خود را متولی جمعیت های سنی در مناطق مختلف میداند. با این رویکرد و مانیفست، منافع ملی عربستان تا سوریه، در اپوزیسیون سنی لبنان، اردن و سایر کشورها نیز تعریف میشود.
موانع و چالش های فراروی حمله عربستان و متحدان به سوریه
موانع و چالش های نظامی: یک قاعده نظامی زیربنایی وجود دارد که مبنایی اصلی برای تشریح وضعیت موجود است، در این قاعده ی بسیار خاص نظامی درگیری میان دو کشور چند حالت دارد:
حالت اول: دو کشور غیر هسته ای؛ در این حالت دو کشور میتوانند با سلاحهای متعارف مثل توپ و تانک با یکدیگر درگیر شوند. و تا آنجایی پیش روند که احساس کنند یکی بر دیگری برتری دارد یا هر دو تصمیم بر توقف درگیری ها کنند.
حالت دوم: یکی از طرفین درگیر هسته ای باشد، در این حالت اگر درگیری در منطقه ی ثالثی صورت گیرد، این درگیری میتواند تا مدت ها ادامه یابد؛ به این دلیل که دو کشور بطور مستقیم با یکدیگر درگیر نیستند. در این حالت یک خطر بزرگ وجود دارد، به این معنا که اگر کشور هسته ای احساس کند که بازندهی این رویارویی است، میتواند برای تامین امنیت خود به هر سلاح و ابزاری دست بزند، در حالی که کشور غیرهسته ای هیچ ابزاری برای پاسخ ندارد. بدین ترتیب در درگیری یک کشور هسته ای با یک کشور غیرهسته ای، درگیری مستقیم این دو کشور به لحاظ نظامی غیرممکن است.
حالت سوم : درگیری دو کشور هسته ای با یکدیگر حالت سوم را تشکیل میدهد. در این حالت اگرچه بسیاری در مباحث ژورنالیستی بیان میدارند که آمریکا و روسیه در سوریه با یکدیگر مواجهه شدهاند (روسیه و آمریکا هر دو کشورهای هسته ای هستند)، ولی در حین جنگ متعارف، ممکن است که جنگ به اندازهای بالا بگیرد که یکی از طرفین به سلاح هسته ای متوسل شود، لذا از رویارویی مستقیم با یکدیگر پرهیز میکنند و این معنای بازدارندگی هسته ای است.
با توجه به سه حالت فوق رویارویی اتئلافی از ترکیه و عربستان با نیروهای اتئلاف در سوریه یا اتئلاف بین روسیه، سوریه و ایران غیرممکن است؛ به دلیل اینکه اولا روسیه دست بالاتر را در عرصه نظامی دارد و اتئلاف عربستان و ترکیه قادر به رویارویی نخواهند بود. در این بین عربستان از نظر زمینی به منطقه دسترسی ندارد و حتی برد هواپیمایی ندارد؛ بنابراین باید پایگاه هایی در مکانهای دیگر داشته باشد. در حوزه نیروی زمینی هم اگرچه عربستان در مورد کشورهایی چون پاکستان، سودان و دیگر مناطق حساب باز مرده اند، اما این کشورها محدودیت ها و مشکلات خود را دارند. بویژه پاکستان کشوری هسته ای است و نمیتواند وارد این درگیری شود. از سوی دیگر، ترکیه در صورت ورود به درگیری مستقیم با نیروهای روسیه، در بعد سلاحهای متعارف از روسیه شکست خواهد خورد. در واقع عربستان این محاسبه ها را به خوبی میداند لذا این نوع درگیری غیرممکن است. در این بین، تصمیم عربستان و ترکیه برای علنی کردن ائتلاف خود و بلوکبندی منطقه، فقط در محدوده عملیات روانی قابل بررسی است.
موانع و چالش های بین المللی فراروی حمله
در بعد بین الملل، اتحادیه اروپا بزرگترین مخالف در زمینه تشدید درگیری ها در سوریه به شمار می رود؛ به این دلیل که کشورهای عضو این اتحادیه به واسطه سیل مهاجرت به اروپا متوجه شده اند، دود تمام سیاست های سالهای گذشته آنها در راستای براندازی دولت قانونی سوریه به چشم خودشان رفته است. لذا به طور جدی مایل هستند که موضوع سوریه به هر نحو ممکن حل و فصل شود. در واقع مواضع رسمی و غیررسمی اروپا حاکی از این است که هم اکنون کشورهای اروپایی حاضرند برای کم شدن درگیری و مهاجرت به کشورهای اروپایی به دولت فعلی سوریه (که مطلوب آنها نیست) تن دهند؛ در مورد آمریکا هم باید گفت که این کشور برخلاف سال های گذشته، هیچ نگاه مثبتی به سلفی گری و توسعه طلبی و زیاده خواهی عربستان ندارد. به علاوه باید توجه داشت که افراطی گری اسلامی در ترکیه هم در حال ریشه دواندن است؛ و این موضوع مطلوب آمریکا نیست. لذا نمیتوان انتظار داشت از چنین اقداماتی حمایت کند. بنابراین عربستان و ترکیه تقریبا در این مواجه تنها خواهند بود. در این مورد عربستان و ترکیه باید برای خود تبیین نمایند که آیا واقعا پرداخت چنین هزینه گزافی ارزش دارد؟ و آیا جلوگیری از قدرت گرفتن مجدد دولت بشار اسد و حفظ گروه های تکفیری به این اندازه ارزشمند است یا خیر؟
از نظر تئوری هر نوع مداخله نظامی به خاک سوریه امروز تجاوز به یک کشور مستقل به شمار می رود؛ و بنابراین میتواند در شورای امنیت مطرح شود.
در بعد دیگر مخالفت ضمنی ناتو با حمله عربستان به سوریه موضع ترکیه و عربستان را سخت و غیرممکن کرده است. چرا که اولا ترکیه عضو ناتو است و حق دخالت نظامی بدون اجازه ناتو را ندارد، این قانون جزو منشور ناتو است و طبق قوانین ناتو، این سازمان می بایست از اعضای خود دفاع کند و همچنین هر حرکت نظامی اعضاء نیز باید با هماهنگی کامل ناتو باشد. در این شرایط ناتو هرگز قبول نخواهد کرد با روسیه کنونی درگیر شود. چنانچه جنگ سرد هم چنین اتفاقی را رقم نزد و امروز هم رقم نخواهد خورد.
موانع حقوقی پیشروی حمله نظامی عربستان و متحدانش (شورای امنیت، ناتو و.... )
از نظر تئوری هر نوع مداخله نظامی به خاک سوریه امروز تجاوز به یک کشور مستقل به شمار می رود؛ و بنابراین میتواند در شورای امنیت مطرح شود. یعنی اگر شورای امنیت واقعا قصد داشته باشد برای اولین بار وظیفه ی خود را انجام دهد؛ حمله عربستان میتواند محکوم شود. چرا که بدون درخواست رسمی دولت سوریه، هیچ نیرویی نمی بایست وارد این کشور شود و در آنجا عملیات کند. بدین معنا که ، هم اکنون ائتلافی که همراه دولت سوریه به رهبری روسیه در خاک این کشور میجنگد، به درخواست رسمی دولت سوریه در این کشور حضور دارد و هیچ قانون بین المللی نقض نشده است. اما برای ترکیه و عربستان این حالت وجود ندارد. به علاوه اگر این دو کشور بخواهند مسئله را در عرصه حقوق بشر تبدیل به یک موضوع اضطراری کنند و هدفشان را اینگونه توجیه کنند که از یک فاجعه انسانی جلوگیری میکنند، مسئله خیلی پیچیده تر میشود. چرا که برای جلوگیری از یک فاجعه انسانی نمیتوان با ارتش ملی وارد عمل شد، بلکه می بایست از سازمان ملل و نیروهای حافظ سازمان ملل استفاده شود و این نیز نیازمند عضویت کشور درخواست کننده در سازمان ملل متحد است. در غیر این صورت این عربستان و ترکیه هیچ حق قانونی رسمی و انفرادی ندارند. بنابراین هیچ مبنای قانونی برای چنین درگیری وجود ندارد.
موانع داخلی فراروی حمله نظامی عربستان و متحدانش به سوریه
در واقع در هر حمله نظامی به سوریه، سوریه و متحدان این کشور را مجاب میکند که دیگر ترکیه و امنیت ترکیه جزو خطوط قرمز نیست. بنابراین مسئله کردها در ترکیه میتواند دستاویز هر بازیگری قرار بگیرد. چرا که این مسئله پاشنه آشیل ترکیه است. بدین معنی اگر ترکیه فعالانه و علنی وارد درگیری شود، از دیگر سو کشورهای چون روسیه میتوانند فعالانه و علنی وارد درگیریهای سوریه شوند. این امر برای ترکیه بسیار هزینه بر خواهد بود. با وجود جمعیت کرد (که بخش عظیمی از ترکیه را دربرگرفته است) حمله ترکیه به سوریه به قولی نوعی سنگ اندازی در خانه ی شیشه ای است و اولین بازیگری که در این حمله متضرر خواهد شد ترکیه است. ثانیا امروز مسئله مرز و نوار چهل و پنج کیلومتری جنوب غرب ترکیه و اصرار ترکیه بر دور نگه داشتن مبارزه ی نیروهای کرد از مرزهای خود، به نوعی مورد توافق جامعه ی بین المللی است.در این حوزه جامعه بین الملل هم تمایلی به قدرت یافتن کردها ندارد. اما اگر قرار بر تغییر موازنه شود و ترکیه به عامل مخرب در سوریه تبدیل شود، مسئله کردها دگرگون میشود و این گروه میتوانند تجهیز و مسلح شوند و کمکهای بیشتری به آنها برسد و ژئوپولوتیک کل منطقه را تغییر دهد.
در واقع در هر حمله نظامی به سوریه، سوریه و متحدان این کشور را مجاب میکند که دیگر ترکیه و امنیت ترکیه جزو خطوط قرمز نیست.
در بعد دیگری عربستان به هیچ وجه ابزار لازم برای این حمله را ندارد. گرچه میتواند پول و سلاح را برای نیروهای متحد خود تامین کند و در حقیقت حامی مالی جنگ باشد، ولی با توجه به آشکار شدن توان ارتش عربستان در جنگ یمن (که کشوری فقیر و آشوب زده و بدون هیچ زیرساختی است)، در عمل نتوانست هیچ دستاورد نظامی داشته باشد و حتی استفاده از مزدوران آفریقایی هم در جنگ علیه یمن، نتوانسته هیچ پیشروی برای آنها رقم زند. لذا عربستان بیشتر در بحثهای روانی و تبلیغاتی خود را قدرتمند جلوه میدهد.
موانع منطقه ای و نوع همگرایی در شورای خلیج فارس و دیگر متحدان عربستان
باید دانست نیروی هوایی عربستان توانایی حمله به سوریه را ندارد، مگر آنکه از پایگاه کشور ثالث استفاده کند. این کشور ثالث اگر این اجازه را بدهد، بدین معنی است که به روسیه، سوریه و حتی ایران اعلام جنگ کرده است. در واقع چنین کشوری در منطقه وجود ندارد، در این مورد حتی اردن چنین همکاری و اعلانی نمیکند و رژیم اشغالگر قدس هم اکنون علاقه ای به حضور نظامی بیشتر در مرزهای خود (به خصوص از سوی عناصری که مطلوب نیستند) ندارد. گذشته از این ، ضریب تحمل خسارت بسیاری از کشورهای شورای همکاری خلیج فارس مثل کویت و قطر و حتی امارات بسیار پایین است. همراهی بسیاری از این کشورها با عربستان عملا به دلیل مسائل سیاسی و فرهنگی است. ولی در بعد اقتصادی منافع آنها ایجاب میکند که حمایتی از عربستان در جنگ نداشته باشند. لذا به هیچ وجه علاقه ای به قرار گرفتن در کنار عربستان ندارند؛ زیرا که تعلقی به ایدئولوژی عربستان احساس نمی کنند. باید توجه داشت که دولتهای قطر، کویت و امارات را نمیتوان با دولت های وهابی مقایسه کرد و این عامل خود فشار مضاعفی به عربستان تحمیل میکند. کما اینکه در یمن شاهد حمایت ضعیف این کشورها از عربستان بودیم.
سناریوهای حمله عربستان و متحدان به سوریه
سناریوی اول، همان حمله نظامی مستقیم عربستان به سوریه است. این سناریو از آنجایی که به درگیری مستقیم منجر می شود، غیرممکن به نظر می رسد؛ و چیزی فراتر از بازی های کامپیوتری نیست (که در طی آن ارتش ترکیه وارد مناطق کرد نشین شمال شرق سوریه شود) و نهایتا با نیروهای سوریه و حتی روسیه مواجه شود. یا اینکه عربستان با استفاده از پایگاههای نظامی اردن وارد سوریه شود. بنابرایان این سناریو محتوم به شکست خواهد شد.
سناریوی دوم که محتمل تر است؛ آن است که ترک ها با واسطه و غیر رسمی مناطق کرد نشین را مورد حمله نظامی قرار دهند و نیروهای نظامی خود را به بهانه تامین امنیت ملی خود، به این مناطق گسیل کنند. در این سناریو، تا این حد از دخالت، با واکنش جامعه بین الملل روبرو نخواهند شد. اما اینکه ترکیه چه میزان خسارتی متحمل شود و یا به چه میزان توانایی تدوام و ابقا دارد، به توان نظامی ترکیه مرتبط میشود. در این سناریو نقش عربستان، فقط نقش یک حامی مالی است. چرا که به هیچ وجه پذیرفته نیست که نیروهایی از دوردست در سوریه حضور یابند، هم چنین در این مورد، فراهم کردن لجستیک نظامی هم تقریبا غیرممکن است و راه ورود به سوریه از هیچ طرف به عربستان باز نیست.
سناریو دیگر آن است؛ که تمامی رویکردهای عربستان و متحدان و ترکیه در حد ادعاها و عملیات روانی باقی بماند و هیچ اقدام جدی از سوی این دو کشور صورت نگیرد . البته این اصلا به معنای این نیست که ترکیه و عربستان موضوع را رها کرده و شکست را می پذیرند. بلکه تلاش میکنند که در هر زمینه ای که می توانند در مقابل سوریه، روسیه و ایران کارشکنی کنند. اما احتمالا وارد زمین بازی نخواهند شد. در این سناریو مسئله داعش روزبه روز کمرنگ تر میشود. با توجه به این مسائل امروزه داعش در یک دو راهی تاریخی قرار دارد و اگر نشان دهد در حال زوال و شکست است اینرسی خود را از دست خواهد داد ( لذا احتمال انجام یک عملیات تروریستی بزرگ از سوی داعش در یکی از کشورهای درگیر در سوریه هم وجود دارد.) لذا بنابراین مسئله داعش به عملیاتی نیاز دارد تا به هواداران خود اعلام کند توانایی و قدرت لازم را هنوز حفظ کردهاند.
سناریوی چهارم ترکیبی از دو سناریویی آخر است: یعنی ترکیه بطور علنی اعلام کند که وارد جنگ نخواهد شد و با روسیه مشکلی نخواهد داشت. ولی عملا نیروهایی را در مناطق کرد نشین مستقر کند و کردها را تا جایی که میتواند تحت فشار قرار دهد.
*دکتر ماکان عیدی پور
کارشناس مسائل غرب آسیا
نگاه روسیه به کردهای ترکیه، عراق و سوریه

روسیه در معادلات جدید منطقه به ارتباط با کردها میاندیشد و حاضر نیست از چنین ابزاری صرفنظر کند. او در ترکیه، برخلاف خواست آمریکا، از کردها در جهت تضعیف دولت ترکیه بهره میبرد.
مقدمه
منطقه غرب آسیا یکی از بیثباتترین و آشفتهترین دورههای زمانی خود را میگذراند. بازیگران متعددی با سطوح قدرت متفاوت اکنون در این منطقه فعال هستند. علاوه بر بازیگران ملی، این بار بازیگرانی با هویتهای قومی و مذهبی اما غیرملی در حال ایفای نقش در میانهی بیثباتیها هستند. آنها علاوه بر تولید بیثباتی و برهم زدن نظم مستقر، در تلاشاند تا از فرصتهای پیشرو برای نیل به اهداف خود بهره برند. این اما قطعی است که با همه دلالتهایی که بر استقلال عمل و نظر آنان آورده میشود، آنها ابزاری برای قدرتهای ملی محسوب میشوند. فارغ از اینکه بپذیریم داعش ساخته شده توسط دیگران است یا یک جوشش فکری-سازمانی، او اکنون در زمینی بازی میکند که دیگران بهرهاش را میبرند. کردها به عنوان چهارمین قوم منطقه غرب آسیا از این قاعده مستثنی نیستند. حتی در عراق که کردها خودمختارند، باز هم یک بازیگر ملی محسوب نمیشوند چرا که سایه بغداد همچنان بر سر آنهاست، چه برسد به ترکیه و سوریه. کردها عموماً ابزاری هستند که دیگران روی نقش آنان طرحریزی میکنند.
با توجه به اینکه در بحران این روزهای سوریه و عراق، نقش کردهای دو کشور برجستهتر از گذشته شده است و از سوی دیگر به دلیل نوع ورود ترکیه به این بحرانها و همچنین معادلات داخلی آن، کردهای ترکیه هم در فضای جدید، ایفاگر نقشی جدید هستند، فهم نگاه قدرتهای بینالمللی و منطقهای به جریان کردی در منطقه حائز اهمیت است. بر این اساس، آنچه در ادامه میآید در تلاش است تا مولفههای نگاه روسیه به کردهای سه کشور عراق، ترکیه و سوریه را مبتنی بر پیچیدگیهای وضعیت کنونی منطقه غرب آسیا بررسی کند.
1. روسیه و کردهای ترکیه
نوع نگاه روسیه به کردهای ترکیه را نمیتوان در چارچوبی متفاوت از روابط روسیه با دولت ترکیه مورد تحلیل قرار داد. امپراتوری عثمانی که پس از جنگ جهانی اول تجزیه شده و به ترکیه تقلیل یافت، بارها در طول تاریخ با روسیه جنگیده لذا همواره سایهای از رقابت و خصومت بر روابط این دو وجود داشته است. اما فضای جنگ سرد، آرایشی متفاوت داشت. ترکیه آشکارا در بلوک غرب قرار گرفته بود. آمریکا به ترکیه به عنوان ابزاری برای مهار شوروی مینگریست. پیوستن ترکیه به ناتو هم باعث شد تا خصومت میان این دو افزایش یابد. البته با فروپاشی شوروی، این منازعات جنگسردی رو به پایان گذاشت و همکاریها در حوزه انرژی و تجارت آغاز شد. طبیعی است که در چنین شرایطی، روسیه نسبت به مسئله کردهای ترکیه که از حساسیت بالایی برای آنکارا برخوردار است، کمترین اقدام تنشزایی انجام ندهد چرا که اصل روابط او با ترکیه را دچار خدشه میسازد. بر همین اساس، روسیه پناهندگی عبدالله اوجالان را نپذیرفت.
در حالی که روابط ترکیه و روسیه رو به سوی اوج داشت، بحران سوریه آغاز شد. مواضع دو کشور در قبال این بحران تفاوت داشت و همین امر هم روابط را تحت تأثیر قرار داد. اما تنش ناشی از حمله ترکیه به جنگنده روسیه، ضربهای عمیق بر پیکر این روابط بود.
در 3 آذر یک فروند جنگندهی اف16 ترکیه، یک بمبافکن سوخو24 روسی را در حین انجام مأموریت ضد تروریستی علیه پایگاههای داعش در نوار مرز ترکیه و سوریه سرنگون کرد. ساعاتی بعد نیز یک بالگرد روسی که با اعزام به منطقه قصد داشته خلبانان روسی سوخو24 را نجات دهد، توسط تروریستها هدف قرار گرفت. بعد از این حادثه پوتین رئیسجمهور روسیه اتهامهایی مثل «خنجر از پشت»، «خرید نفت از داعش»، «همدستی با تروریستها» و... را علیه دولت ترکیه مطرح کرد. پوتین بلافاصله در کنفرانس خبری مشترک با شاه اردن نیز گفت: «گروه تروریستی داعش نه تنها از میلیونها دلار قاچاق سوخت به ترکیه سود میبرد، بلکه از حمایت کامل ارتش یک کشور هم برخوردار است. همین دلیل اقدامات خونین و جسورانه این گروه تروریستی در سراسر جهان و از جمله در قلب اروپا است.»[1] این اظهارات راه را برای سایر مقامات روس نیز برای اظهارنظرهای تند و تهدید مقامات ترکیه به واکنشی سخت و پشیمانکننده باز کرد. حتی رئیس حزب لیبرال روسیه از دولت خواست ترکیه را با حملهی اتمی تنبیه کند.[2]
در فضایی اینگونه تنشی، روسها، کردهای ترکیه را به عنوان ابزاری برای تحت فشار قرار دادن دولت این کشور تلقی کردند. همین امر باعث شد تا در شرایطی که از یک سو کردهای ترکیه با دولت دچار تنشهای گسترده و حتی منازعات مسلحانه بودند و از سوی دیگر دولت ترکیه با روسیه روابطی آشفته داشت، مسکو پذیرای صلاحالدین دمیرتاش از حزب دموکراتیک خلقها که حزبی کردی است، باشد. وزیر خارجه روسیه به استقبال دمیرتاش رفت تا پیامی معنادار به آنکارا ارسال کند. این سفر البته طبیعی بود که با مخالفت شدید دولت ترکیه مواجه شود. اگر چه دمیرتاش درباره سفر خود گفته بود که سفر وی تنها یک همزمانی تقویمی با بحران روابط روسیه- ترکیه بوده و از ماهها قبل از آغاز بحران مقرر شده و وزارت خارجه ترکیه از این سفر مطلع بوده است، اما این اظهارات نتوانست خشم مقامات ترکیه را فرو بنشاند. در واکنش به این سفر، احمد داود اوغلو، نخستوزیر ترکیه نشست برنامهریزی شده خود با رهبران حزب دموکراتیک خلق را به دلیل آن چه که وی ریشهدار بودن سیاستهای این حزب در خشونت خواند، لغو کرد. همچنین اوغلو و اردوغان رهبر دموکراتیک خلق را بدلیل این سفر خائن نامیده بودند. رجب طیب اردوغان در این باره گفته بود: «تمایل مخالفان به دولت روسیه ناشی از توافق ایدئولوژیک نیست بلکه ناشی از دشمنی آنها با کشور ترکیه است.» اردوغان از مخالفان دولت ترکیه خواست حد خویش را نگه دارند.[3]
با سفر دمیرتاش به مسکو، روسیه به صورت رسمی با اپوزیسیون قانونی دولت ترکیه رابطه برقرار کرده بود و این در میانهی روابط آشفتهی روسیه- ترکیه، یک مانور قدرت برای روسها بود. اما این تنها اقدام روسها از کانال کردها علیه دولت ترکیه نبود. الحیات مدعی شده بود که مقامات ترک از برنامهی روسیه برای کمک به پ.ک.ک در شمال عراق و علیه ترکیه اطلاع پیدا کرده بودند و همین امر باعث تجاوز نظامی ارتش ترکیه به عراق شده بود.[4]
نگاه روسیه به کردهای ترکیه، یک نگاه ابزاری است. اکنون اگر مسکو به دمیرتاش و یارانش نزدیک شده، تضعیف سیاسی ترکیه در شرایط کنونی را دنبال میکند. البته همسویی دمیرتاش با پ.ک.ک و حزب کردی اتحاد دموکراتیک سوریه همگی در یک چارچوب کلانتر قابل تحلیل است اما آنچه اکنون مسکو از کردهای ترکیه میخواهد، بازیگری در مسیر تضعیف آنکارا است. این کار در حوزه سیاسی توسط دمیرتاش و در حوزه نظامی و امنیتی توسط PKK در حال انجام است. حمایت روسیه از شاخه سوری PKK در سوریه هم شرایط را برای آنکارا دشوارتر ساخته است.
2. روسیه و کردهای عراق
روابط شوروی و خاندان بارزانی که یکی از مشهورترین و مؤثرترین خاندانهای کردی محسوب میشود، ریشه در تاریخ دارد.[5] ماجرای فرار مصطفی بارزانی به شوروی پس از شکست جمهوری مهاباد یکی از شهرهترین داستانهای سیاسی کردی است. اما با این وجود، نگاه روسیه به کردها از مؤلفههای روسی سرشار است نه الزامات و آرمانهای کردی.
اگر یکی از مهمترین محورهای سیاست خارجی روسیه در منطقه غرب آسیا، مقابله با نفوذ آمریکا در این منطقه فرض شود،[6] طبیعی است که روسیه نسبت به برخی طرحهای مورد علاقه آمریکا برای نظم جدید منطقه، واکنش نشان خواهد داد، اگرچه سطح این واکنش میتواند در پروندههای مختلف متفاوت باشد. بر همین اساس، طرح تجزیه عراق که گره خورده به استقلال کردهای این کشور است، نمیتواند مورد علاقهی روسیه باشد. این را میتوان در اظهارات مقامات مسکو نیز مشاهده کرد.
در اوایل شهریور 94 شبکه خبری KNN در اقلیم کردستان عراق که به عنوان ارگان رسمی جنبش تغییر (گوران) شناخته میشود، در برنامه «دیدار ویژه» خود با یوگینی ارچنتسیو، کنسول روسیه در اربیل، در خصوص وقایع و مسائل روز اقلیم کردستان و عراق و روبط میان اربیل و مسکو گفتگو کرد. ارچنتسیو در این مصاحبه با اشاره به اینکه در میان حکومت اقلیم و روسیه به طور مداوم تبادل نظر صورت میگیرد، گفت که اخیراً کمکهایی از جانب کشور وی به اقلیم کردستان ارسال شده، اما در عین حال منکر این مسئله نیز نبود که روسیه، به طور مستقیم با پیشمرگ همکاری نخواهد کرد، چراکه عراق را دولتی متحد میداند و بخشی از سلاحهایی که به عراق داده میشوند به اقلیم کردستان فرستاده شده و علیه داعش به کار گرفته میشوند.[7] ویتالی چورکین نماینده روسیه در سازمان ملل هم اواخر بهمن 94 به روزنامه کومرسانت این کشور گفت: «کُردها جایگاه خود را در عراق به دست آوردهاند. احتمالاً آنها زندگی راحتتری نسبت به سایر مردم عراق دارند. ما معتقد هستیم که کردها باید بتوانند نیازهای ویژه خود را تأمین کنند اما این نباید منجر به تجزیه کشور شود چرا که ممکن است پدیدههای بحرانزای زیادی را به دنبال داشته باشد.»[8] آندری سوشنتسف دانشیار گروه تحلیل کاربردی مسایل بینالملل دانشگاه دولتی روابط بینالملل مسکو هم در خصوص کمکهای نظامی روسیه به نیروهای پیشمرگ اقلیم کردستان عراق معتقد است که شرط اساسی کمک مسکو به کردستان عراق، اجتناب از دعوا با بغداد است زیرا روسیه هدف تشدید جداییطلبی کردهای عراق و ایجاد موجبات برای شناسایی رسمی بینالمللی استقلال کردها را دنبال نمیکند.[9]
3. روسیه و کردهای سوریه
کردهای سوریه تا پیش از آغاز بحران این کشور در سال 2011، به دلیل سیاستهای دمشق، نقشی درخور در معادلات سیاسی این کشور نداشتند. آنها طی دههها، سیاست تعریب دولت را تحمل کرده بودند، از برخی حقوق اولیه خود محروم بوده و هرگونه اعتراضشان با واکنش سخت دولت روبرو میشد. اما بحران سوریه آنقدر برای کردهای این کشور آورده داشت که اکنون میتوان با قطعیت گفت کردها یکی از اصلیترین بازیگران پیروز این بحران هستند. سوریه جدید هرچه باشد، وضعیت کردهای این کشور بهتر از گذشته خواهد شد و این یعنی پیروزی.[10]
طبیعی است که در چنین وضعیتی، نگاه روسیه به عنوان یکی از اصلیترین حامیان بشار اسد نسبت به مسئله کردی در این کشور، حائز اهمیت باشد. به عبارت دیگر، روسها مسئله کردی در سوریه را هم در فرایند پایان بحران مهم میشمارند و هم به ناچار باید در خصوص آینده کردها و سهگانهی خودمختاری، استقلال و مشارکت سیاسی در نظام یکپارچه، موضع مشخصی داشته باشند. با توجه به حساسیت مسئله کردهای سوریه برای ترکیه،[11] روسیه ناگزیر از وارد کردن مؤلفه کردی در سامانهی تنظیم رفتار خود با آنکارا خواهد بود؛ امری که تا کنون نیز به وضوح خود را آشکار ساخته است.
ترکیه از پیوستگی کانتونهای کردی در نوار شمالی سوریه بسیار نگران است و آن را تهدیدی بر امنیت ملی و حتی تمامیت ارضی خود میپندارد و لذا نسبت به حمایتهای بازیگران خارجی از کردها حساسیت بالایی دارد. در این چارچوب، حتی روابط گرم ترکیه با آمریکا هم مانع از تذکرات پیدرپی آنکارا به واشنگتن در اعتراض به حمایت از کردهای سوریه نشده است. کردها با حمایتهای هوایی آمریکا توانسته بودند تا شهر مرزی و مهم تلابیض در استان رقه را از حضور داعش پاکسازی کنند. طبیعی است که وقتی ترکیه در این حوزه به آمریکا اعتراض میکند، به روسیه که حامی بشار اسد است، در سطحی بالاتر معترض باشد. این مسئله پس از افزایش تنش میان ترکیه و روسیه به دلیل هدف قرار دادن یک جنگنده روسی توسط ارتش ترکیه، چشمگیرتر هم شده است.
روسیه برخلاف ترکیه، حزب اتحاد دموکراتیک PYD و شاخه نظامی آن یعنی یگانهای مدافع خلق YPG را تروریست نمیداند و حتی حاضر شد تا از حضور آنان در مذاکرات ژنو3 میان معارضان و دولت اسد حمایت کند، اگرچه در نهایت نمایندگان PYD به دلیل فشار ترکیه و آمریکا ناچار به ترک ژنو شدند.
آنچه تاکنون در اظهارات مقامات مسکو آشکار شده، مخالفت آنها با استقلال کردها است. ویتالی چورکین، نماینده روسیه در سازمان ملل به روزنامه کومرسانت این کشور گفته: «روسیه به نفع یکپارچگی خاک عراق و سوریه ابراز موضع میکند. ظهور کشور کردی باعث تجزیه کشورهای عراق، سوریه و نیز ترکیه خواهد شد.»[12] از طرف دیگر مشارکت بالای روسیه در تنظیم بیانیه وین2 و همچنین قطعنامه 2254 شورای امنیت سازمان ملل در خصوص بحران سوریه، بیانگر این است که روسیه به تمامیت ارضی سوریه معتقد است و هرگونه تلاش برای تجزیه این کشور چه از سوی معارضان مسلحه و چه کردها را محکوم میکند. در بیانیه وین2 و قطعنامه 2254 به صراحت بر ضرورت حفظ تمامیت ارضی سوریه تأکید شده است.
نگاه روسیه به کردهای سوریه هم ابزاری است. آنها اکنون مورد حمایت روسیه هستند چون در مبارزه با داعش یکی از جدیترین گروهها محسوب میشوند و البته چندان سر ناسازگاری با دمشق هم ندارند و همین امر میتواند نظر مسکو در خصوص پایان بحران را در میانهی مذاکرات سیاسی به تحقق نزدیکتر سازد. از سوی دیگر، حمایت روسیه از کردهای سوریه میتواند مشت مسکو را در مواجهه با ترکیه پرتر سازد. اکنون کردهای همسو با PKK در سوریه در قدرت هستند و حمایت از آنها توسط روسیه عمیقاً آنکارا را نگران ساخته است.
جمعبندی
اهمیت کردها در وضعیت کنونی منطقه بر کسی پوشیده نیست. هرگاه کردها در متن تحولات از نقش محوری برخوردار شوند، باید در لایهای عمیقتر، ذهنها به سوی طرحریزیهای بازیگران دیگر برود. کردها عمدتاً در منطقه نقش ابزاری ایفا میکنند. طبیعی است که نگاه روسیه به کردها هم بر اساس این قاعده کلی قابل تحلیل باشد. روسیه در معادلات جدید منطقه به ارتباط با کردها میاندیشد و حاضر نیست از چنین ابزاری صرفنظر کند. او در ترکیه، برخلاف خواست آمریکا، از کردها در جهت تضعیف دولت ترکیه بهره میبرد؛ در سوریه مانند آمریکا به کردها یاری میرساند البته با نگرشی متفاوت و سرانجام در عراق، هرگونه ارتباط با کردها بدون اطلاع با بغداد را در مسیر تضعیف یکپارچگی عراق قلمداد کرده و سعی میکند از آن پرهیز کند در حالی که آمریکا رفتاری متفاوت داشته و دارد و بحث تجزیه عراق و استقلال کردها را با شدت متفاوت، در دورههای زمانی مختلف مطرح کرده است. الگوی رفتاری روسیه در قبال کردها مبتنی بر نظم منطقهای مطلوب مسکو تنظیم شده است.
ترکیه در جستجوی فضای حیاتی / چرا نقشه اردوغان قابلیت اجرای خود را از دست داده است؟

بهبود روابط این کشور با اقلیم کردستان و ورود نیروهای ارتش ترکیه به شمال عراق و قصد ورود به خاک سوریه آخرین تلاشها در جهت حفظ حداقلی حوزه نفوذ در محیط پیرامون تلقی میگردد.
مدتها است که بحث ورود ائتلاف ترکی- عربی به خاک سوریه، بحث داغ محافل خبری- تحلیلی شده و اظهارات و اقدامات هر از گاه مسئولان این ائتلاف مبنی بر اقدام به این کار، بر تداوم این حرف و حدیثها میافزاید. اینکه بخش عربی این ائتلاف چرا و به چه دلیل بر این امر مصر است، موضوعی است که به جای خود بحث فراوان دارد. اما بیتردید هم جواری ترکیه با مرزهای این بحران، این کشور را بیش از سایرین تحت شعاع قرار داده است. علاوه بر ورود دهها و شاید صدها هزار آواره به خاک این کشور و بمب گذاری مکرر، اینک گروه ها و نیروهای مسلح کردی خطر جدی هستند که مقامات ترک را نسبت به آینده این بحران خوش بین نمیسازد.
سوال این است که چه چیز موجب میگردد که با وجود این خطرات حتمی که گریبانگیر ترکیه شده است و همچنین هشدار کارشناسان در رابطه با تجزیه این کشور از ناحیه کردها، مقامات ترک همچنان مصمم به دخالت در امور داخلی سوریه باشند؟ به طوری که ترکیه با هر سازوکاری، حتی حمایت از جریانات تروریستی و یا حمله احتمالی تلاش میکند تا نظام سوریه را ساقط نماید.
در واقع ترکها در بدو ورود به این غائله ظاهرا آرزوهایی داشتند که اکنون سهلالوصول نیست. اهدافی که گفته میشود برگرفته از دکترین”عمق استراتژیک” داود اوغلو نخست وزیر ترکیه است. داود اوغلو که معتقد است ارزش یک کشور در روابط بینالملل از موقعیت ژئواستراتژیک و عمق تاریخی آن نشأت میگیرد، بدون توجه به شرایط محیطی و توان و منافع رقبای منطقهای و فرامنطقهای (روسیه و ایران در قفقاز؛ چین، روسیه و ایران در آسیای مرکزی؛ اتحادیه اروپا در بالکان؛ ایران، مصر، اسرائیل و… در غرب آسیا)، با تعریف هویتی چندگانه برای ترکیه، این کشور را در ردیف کشورهای منحصر به فرد و قدرتهای مرکزی در نظر میگیرد که نباید نقش خود را محدود به یک منطقه نموده و باید نقش رهبری چندین منطقه پیرامونی (غرب آسیا، بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز) را به عهده بگیرد. هدف نهایی این استراتژی نه تنها ارتقای موقعیت ترکیه در منطقه، بلکه جای گرفتن این کشور در میان قدرتهای بزرگ است.
خلأ قدرت ناشی از خروج نیروهای آمریکا از عراق و رسیدن امواج تحولات منطقه ای به شامات، کشوری را که تا دیروز در بین رقبا و دشمنان احاطه شده بود (از شمال و شمال شرق روسیه، از شرق ایران و ارمنستان، از غرب اتحادیه اروپا و یونان از جنوب غرب قبرس، از جنوب لایه کردی کشورهای عراق و سوریه)، به این اعتماد به نفس رساند که اکنون زمان آن است که “فضای حیاتی” پیرامونی خود را داشته باشد. به طور مثال با اینکه عربستان در شبه جزیره قدرت مطلق محسوب نمیگردد ولی لااقل این کشور تلاش میکند تا در چارچوب شورای همکاری خلیج فارس خرده کشورهای این منطقه را در دایره نفوذ خود داشته و مانع از گریز هریک از آن ها به سوی قدرتهای دیگر گردد. حیاط خلوتی که در محیط پیرامونی ترکیه وجود ندارد.
در این راستا از جمله موانعی که موجب میشد ترکیه نتواند به این حوزه دسترسی داشته باشد، دولت مردان عربی همچون اسد، مالکی، قذافی و مبارک بودند که باید حذف میشدند. در واقع دولت مردان ترک به این نکته پی بردهاند که در صورتی ترکیه میتواند به داشتن یک منطقهای مشروع و پذیرفته شده توسط دیگر دولتها امیدوار باشد که نظام های سیاسی جدید دوست ترکیه باشند. بدین ترتیب با آغاز تحولات منطقه ای نقش ترکیه در مسائل و موضوعات منطقه غرب آسیا پررنگ تر شد. تحولات جدید منطقه ترتیبات و دسته بندیهای گذشته را به هم میریخت و این فرصتی استثنائی برای ترکیه بود که تا با دخالت در شکلگیری نظام های سیاسی جدید بتواند دوستانی منطقهای برای خود ایجاد کند. لذا ترکیه از جمله اولین کشورهایی بود که با صرف بخش بزرگی از توان خود تلاش نمود تا این امر محقق گردد.
در هر حال هر چند هم اکنون عدم موفقیت دولت ترکیه در دستیابی به اهدافش تا آنجا نمایان است که عبدالله گل (رئیس جمهور سابق) مقامات این کشور را به تجدید نظر در سیاستهای غرب آسیا و جهان عرب فرا میخواند، اما ترکها همچنان تلاش میکنند تا با کمک ائتلاف عربی لااقل جای پایی در شمال عراق و سوریه داشته باشد. منطقهای که به نوعی با انسجام و یکپارچگی ترکیه پیوند خورده است. در این راستا بهبود روابط این کشور با اقلیم کردستان و ورود نیروهای ارتش ترکیه به شمال عراق و قصد ورود به خاک سوریه آخرین تلاشها در جهت حفظ حداقلی حوزه نفوذ در محیط پیرامون تلقی میگردد. موضوعی که با ورود ارتش روسیه به خاک سوریه و همچنین کمکهای مستشاری ایران به این کشور بعید به نظر میرسد.
احمد رشیدی نژاد
پایگاه رصد
چگونه غرب تروریسم را خلق کرد

بازی های غرب پیچیده و ماهرانه است. این بازی ها مشکوک و پوچگرایانه اند. چنان ویرانگر و بی رحمانه اند که حتی زیرک ترین تحلیلگران معمولا مشاهدات و داوری های خود را زیر سئوال می برند: «یعنی واقعا تمام اینها اتفاق می افتد؟»
تروریسم اشکال و چهره های بسیار دارد، اما مخوف ترین آنها تروریسم سنگدلانه است.
از ما خواسته شده باور کنیم که تروریست ها افرادی روانی و ژولیده اند که با بمب و مسلسل و کمربند انفجاری این سو و آن سو می روند. از ما خواسته شده که تروریست ها را چنین تجسم کنیم. بیشتر آنها ریشو هستند؛ تقریبا همگی آنها «ظاهر خارجی ها» را دارند، غیر سفید پوستند، غیرغربی اند. در یک کلام آنها زنانشان را کتک می زنند و مجسمه های یونانی و رومی را تخریب می کنند.
در واقع در طول جنگ سرد عده ای «تروریست» سفیدپوست هم وجود داشتند؛ چپگراهای متعلق به چندین هسته انقلابی در ایتالیا و چند نقطه دیگر اروپا. اما فقط اکنون است که فهمیده ایم اعمال تروریستی که آنها مرتکب شدند، در واقع محصول امپراتوری بوده اند و به عاملیت چندین دولت دست راستی و سازمان اطلاعاتی اروپایی انجام شده اند. حتما به خاطر دارید که کشورهای ناتو، قطارهایی را در داخل تونل ها منفجر کردند یا کل ایستگاه های قطار را بمبگذاری کردند و... این کارها «باید انجام می شد»، برای بدنام کردن چپگراها.
اما تروریست ها در غرب تنها بعد از آن واقعا محبوب شدند که اتحاد جماهیر شوروی و بلوک کمونیستی از طریق هزاران ابزار اقتصادی، نظامی و تبلیغاتی نابود شد و غرب که حالا کسی را نداشت که با او بجنگد و با تمام وجود احساس می کرد که برای توجیه اعمال سرکوبگرانه و فجیع خود در آفریقا، خاورمیانه و آمریکای لاتین و آسیا واقعا به یک دشمن نیاز دارد.
غرب به یک دشمن جدید «توانمند»، احتیاج داشت تا بودجه های نظامی و اطلاعاتی نجومی اش را توجیه کند. روبه رو شدن با چند صد «خل و چل» جایی در درون جنگل های کلمبیا یا ایرلند شمالی یا کاستاریکا به اندازه کافی منظور غرب را برآورده نمی ساخت. آنها باید چیزی واقعا بزرگ، چیزی همتای آن «تهدید اهریمنی»، یعنی شوروی شیطانی می داشتند.
غرب به یک دشمن جدید «توانمند»، احتیاج داشت تا بودجه های نظامی و اطلاعاتی نجومی اش را توجیه کند.
آنها به یکباره چقدر دلتنگ آن تهدید شده بودند! البته فقط یک تهدید، نه چیزی که خطر آرمان های برابری طلبانه و انترناسیونالیستی را در پی داشته باشد.
به این ترتیب بود که غرب، تروریسم را به اسلام که با یک میلیارد و 500 میلیون نفر پیرو یکی از بزرگ ترین فرهنگ های روی زمین است مرتبط ساخت. اسلام به اندازه کافی بزرگ و قدرتمند هست تا با آن بتوان خانواده های طبقه متوسط را در یک منطقه حومه نشین غربی به وحشت انداخت! اما پیش از هر چیزی باید به شکلی آن را مهار می کرد، چرا که این دین در ذات خود بسیار عدالت خواه و مسالمت آمیز است.
به منظور تبدیل کردن اسلام به دشمنی واجد صلاحیت، امپراتوری باید ابتدا جنبش ها و سازمان های مسلمان بی شمار موجود را رادیکال و منحرف می کرد. بعد جنبش ها و سازمان هایی جدیدی را خلق می کرد، سپس آنها را آموزش می داد، تسلیح و تامین مالی می کرد تا به اندازه کافی سیمایی مخوف پیدا کنند.
البته یک دلیل مهم دیگر وجود دارد که چرا «تروریسم» به خصوص «تروریسم اسلامی» اینچنین برای بقای دکترین ها، استثناپنداری و دیکتاتوری غربی ضروری است؛ وجود چنین چیزی، انگاره برتری فرهنگی و اخلاقی مطلق غرب را توجیه می کند.
قرن ها بود که غرب همچون هیولایی خونریز و دیوانه عمل کرده بود. با وجود تبلیغاتی که رسانه های غربی برای ارائه تصویری قابل تقدیس از غرب در سراسر جهان اشاعه می دادند، همگان آگاه بودند که امپراتوری غرب عملا در چهار گوشه جهان در حال تجاوز، قتل و چپاول است. چند دهه دیگر لازم بود تا جهان به چشم خود ببیند که غرب چیزی جز یک شرّ و بیماری زهرآگین نیست. از عملی شدن چنین سناریویی باید به هر شیوه ممکن جلوگیری می شد.
به این ترتیب بود که ایدئولوگ ها و تبلیغات چی های امپراتوری با فرمولی جدید و درخشان به میدان آمدند: بیایید چیزی را خلق کنیم که حتی از ما نیز بدتر به نظر آید و رفتار کند، سپس ما می توانیم چنین در بوق کنیم که به راستی ما هنوز منطقی ترین و مداراگرترین فرهنگ روی زمین هستیم! بعد از آن بیایید به ترفندی واقعی دست بزنیم؛ بیایید با مخلوق خودمان وارد جنگ شویم، بیایید به اسم آزادی و دمکراسی با آن مبارزه کنیم!
به این ترتیب بود که نسل و نژاد جدیدی از «تروریست ها» زاده شدند. نژادی که همچنان بقا دارد، زنده و سلامت است و خود را تکثیر هم می کند.
هنوز پیرامون تروریسم غربی بحث و گفتگوی لازم به عمل نیامده، هرچند که افراطی ترین و خشونت آمیز ترین اشکال این تروریسم بی امان در حال نابود کردن جهانند و از مدت ها پیش، صدها میلیون قربانی را در گوشه و کنار جهان روی هم تلنبار کرده اند.
حتی لژیونرها و گلادیاتورهای امپراتوری غرب مثل طالبان، القاعده یا داعش هرگز نمی توانند به سبعیتی نزدیک شوند که آنها در آن زمان از خود نشان دادند. البته آنها سخت می کوشند با اسلافشان برابری کنند، اما قادر به تکرار خشونت باری و سبعیت آنها نیستند.
به این ترتیب بود که «فرهنگ غربی» حدود 10 میلیون نفر را تنها در یک عرصه پاکسازی نژادی تقریبا در یک حرکت سلاخی کرد.
اما تروریسم واقعی چیست و چگونه داعش و دیگران می توانند مسیر آن را دنبال کنند؟ آنها می گویند که داعش قربانیان خود را گردن می زند. کار بسیار بدی است. اما معلم آنها کیست؟
قرن ها بود که امپراتوری های اروپایی در تمام کشوهای جهان انسان ها را به قتل می رساندند و آنها را مورد شکنجه و تجاوز قرار می دادند و گردن می زدند. آنهایی که خودشان این کار را مستقیما انجام نمی دادند، روی نمایندگان استعماری خود «سرمایه گذاری می کردند» یا مردم آن کشورها را می فرستادند تا به گردان های نسل کشی بپیوندند.
شاه لئوپولد دوم و دار و دسته هایش حدود 10 میلیون نفر را در غرب و مرکز آفریقای مرکزی که اکنون به نام کنگو شناخته می شود قتل عام کردند. او همانطور که حیوانات را شکار می کنند به شکار انسان ها می رفت و آنها را وادار می کرد تا در مزارع او کار کنند. اگر هم به این نتیجه می رسید که آنها نمی توانند خزانه اش را با سرعت لازم پر کنند، در قطع کردن دست آنها تعلل نمی کرد یا کل یک روستا را با مردمش که در آلونک هایشان حضور داشتند به آتش می کشید.
ده میلیون نفر قربانی شدند. ده میلیون نفر! اتفاقی که تا گذشته ای تقریبا دورتر، یعنی «قرون وسطی» رخ نداده بود، اما در قرن بیستم تحت رهبری به اصطلاح حکومت سلطنتی پارلمانی و دمکراسی خود خوانده آن رخ داده است. این اتفاق را چگونه می توان با تروریسمی که در سرزمین های تحت تصرف داعش انجام می شود مقایسه کرد؟ بیایید اعداد و ارقام و سطح سبعیت را با هم مقایسه کنیم.
جمهوری دمکراتیک کنگو از سال 1995 بار دیگر 10 میلیون نفر از مردمش را در تاخت و تاز مخوف حاکمیت ترور که رواندا و اوگاندا این نایبان غرب به آن دامن زدند، از دست داده است.
آلمانی ها هولوکاست هایی را در جنوب غرب آفریقا که اکنون نامیبیا در آن قرار دارد به اجرا گذاشته اند. قبیله هریرو به کلی منقرض شد یا دست کم نزدیک به 90 درصد جمعیت آن به کلی از بین رفت. مردم ابتدا از زمین ها و خانه هایشان بیرون و به سوی بیابان رانده می شدند. سپس اگر زنده می ماندند، فرستادگان پیشانازی آلمانی آنها را تعقیب می کردند و از گلوله و اشکال دیگر کشتار جمعی برای از بین بردنشان استفاده می کردند. برای اثبات برتری ملت آلمان و نژاد سفید، آزمایش های پزشکی روی انسان ها اجرا می شد.
آنها صرفا غیرنظامیانی بی گناه بودند، مردمی که تنها جرمشان این بود که سفید پوست نیستند و در سرزمینی سکونت داشتند که اروپاییان آن را اشغال و به آن تجاوز کرده بودند. طالبان یا حتی داعش، به این میزان از بربریت حتی نزدیک هم نشده اند!
حتی امروزه دولت نامیبیا خواستار بازگرداندن سرهای بی شماری شده که از مردم این کشور گرفته شده: سرهایی که بریده شد و سپس برای انجام آزمایش های پزشکی به دانشگاه فرایبویگ و چندین بیمارستان در برلین فرستاده شدند.
تصور کنید که داعش سر هزاران اروپایی را از بدن جدا کرده تا با هدف نشان دادن برتری نژاد عرب، آزمایش های پزشکی روی آنها انجام دهد. حتی فکرش را هم نمی توان کرد!
اما مردم غرب هیچ اطلاعی از این قبیل اتفاقات ندارند. مردم اروپا و آمریکای شمالی ترجیح می دهند چیزی درباره گذشته و حال ندانند. تا جایی که به آنها مربوط می شود، آنها به این دلیل بر جهان حکومت می کنند که آزاد، با هوش و سختکوش هستند. نه به این دلیل که کشورهایشان قرن ها تاراج و کشتار کرده اند و در راس تمام کارهای دیگر، با ایجاد رعب و وحشت در جهان آنها را وادار به تبعیت از خود کرده اند.
بازی های غرب پیچیده و ماهرانه است. این بازی ها مشکوک و پوچگرایانه اند. چنان ویرانگر و بی رحمانه اند که حتی زیرک ترین تحلیلگران معمولا مشاهدات و داوری های خود را زیر سئوال می برند: «یعنی واقعا تمام اینها اتفاق می افتد؟» پاسخ کوتاه این است که بله، اتفاق می افتند، چندین دهه و سده است که اتفاق افتاده اند و می افتند.
با وجود تبلیغاتی که رسانه های غربی برای ارائه تصویری قابل تقدیس از غرب در سراسر جهان اشاعه می دادند، همگان آگاه بودند که امپراتوری غرب عملا در چهار گوشه جهان در حال تجاوز، قتل و چپاول است.
از نظر تاریخی تروریسم یک سلاح بومی غرب است. مثلا لوید جرج که از نخست وزیران بریتانیا بود و از امضای توافقی که بمباران هوایی غیرنظامیان را منع می کرد با این منطق تزلزل ناپذیر انگلیسی امتناع کرد که «ما حق بمباران این کاکاسیاها را برای خودمان حفظ می کنیم». یا وینستون چرچیل که طرفدار با گاز از بین بردن نژادهای «پست تر» همچون کردها و اعراب بود.
به همین دلیل است که وقتی یک کشور خارج از این جرگه همچون روسیه دست به کار می شود و جنگی واقعی را علیه گروه های تروریستی آغاز می کند، کل غرب وحشتزده می شود. چرا که روسیه درحال بر هم زدن بازی است! روسیه یک موازنه نواستعماری به زیبایی طراحی شده را دارد خراب می کند.
کوتاه سخن آنکه هرگز نباید فراموش کرد که استعمار و امپریالیسم، دو مورد از مرگبارترین اشکال تروریسم هستند. و این دو همچنان دو سلاح اصلی غرب هستند که با کمک آنها نفس جهان را بند آورده است!
* آندره ولچک
ترجمه: محمود سبزواری
منبع: http://www.counterpunch.org/2016/01/22/how-the-west-creates-terrorism/