روناش – این روزها در گوشهای از شهرمان فوتبالیست جوانی زندگی میکند که با تلاش و پشتکار خود حتی به تیمملی ایران رسید اما افسوس که مصدومیتی ناخواسته و به تبع آن بیمعرفتیها، سرنوشت روشنش را در پردهای از ابهام قرار داده است.
در تحریریه مشغول تنظیم خبر بودم که همکارم در بخش فرهنگوهنر صدایم زد و خبر از وجود جوانی فوتبالیست در گوشهای از این شهر سوزان را داد که اسیر بیمهریها شده است. همکارم گفت نامش احمد فضیعزاده است و در تیمهای مطرح استان نیز بازی کرده است. بازیکنی که مصدومیت، او را از فوتبال دور کرده و پدر تاکسیرانش هم دیگر توان هزینههای جراحیاش را ندارد.
بیدرنگ پیگیر او شدم، شمارهاش را یافتم و به او زنگ زدم. گوشی را برداشت و در میان صدای غرش یکسری دستگاه ناشناخته که باعث شده بود صدایش را به سختی بشنوم، از او صحت و سقم شنیدههایم را پرسیدم که او تایید کرد. همین کافی بود تا بلافاصله آدرسش را بگیرم و قراری برای رفتن به خانهاش بگذارم. به همراه همکارم به خانهاش در منطقه خشایار اهواز رفتیم، مسیری را در گرمای ۵۰ درجه پیاده، گز کردیم و به دنبال آدرس میگشتیم تا اینکه چشممان به تاکسی زردرنگی افتاد که جلوی یکی از خانهها جا خوش کرده بود. برچسب مشخصات جلوی شیشه تاکسی را خواندیم و دریافتیم که ماشین متعلق به پدر همان فوتبالیستی است که به دنبال منزلش بودیم. زنگ زدیم؛ در را باز کرد و ما را به خانهاش برد. نشستیم و پس از کمی خوش و بش، بی آنکه سوالی از او بپرسم سیر تا پیاز سفرهی دلش و آنچه که به دنبال آن بودم را برایمان گفت.
از شروع فوتبال تا بازی در استقلال اهواز
احمد حرفهایش را اینگونه آغاز میکند: سال ۸۳ فوتبالم را در ۱۳ سالگی با تیم لشکر ۹۲ زرهی اهواز شروع کردم که در آن زمان این تیم در لیگ نونهالان خوزستان بازی می کرد. اما این تیم پس از مدتی منحل شد و من بعد از مدتی که در محلات تمرین کردم، متوجه شدم باشگاه استقلال اهواز در حال تستگیری از بازیکنان خوزستانی است.
او ادامه میدهد: در سال ۸۴ رفتم و تست باشگاه استقلال اهواز را با موفقیت پشت سر گذاشتم و به عضویت تیم نوجوانان این باشگاه نیز درآمدم که در آن زمان مربیانم آقایان حشمت شیخرباط و خلیل خدادادی بودند. بعد از یک سال حضور در تیم نوجوانان استقلال اهواز، کاپیتان این تیم شدم و سال بعد از آن نیز به تیم جوانان که شهرام غلامی سرمربی آن بود، منتقل شدم.
فضیعزاده میافزاید: سپس در سالهای ۸۷ و ۸۸ به عضویت تیم امید باشگاه درآمدم و در نهایت نیز در فصل ۸۸-۸۹ و زمانی که تیم بزرگسالان تازه از لیگ برتر به لیگ یک سقوط کرده بود، به این تیم رفتم و زیر نظر علی فیروزی کار کردم که البته پس از مدتی فیروزی از تیم رفت و داریوش یزدی سرمربی تیم شد و در این زمان من بازیکن ثابت تیم شدم؛ به طوری که پنج بازی آخر نیمفصل اول آن سال را فیکس بازی کردم.
وی اضافه میکند: پس از چند بازی داریوش یزدی نیز از تیم برکنار شد و آقای فیروز کریمی جای او را در تیم گرفت که اتفاقا او نیز به من اعتقاد داشت و من را فیکس بازی میداد، اما نمیدانم چه اتفاقی افتاد که زمانی که بازیهای لیگ امید کشور آغاز شد به من گفتند با توجه به این که هنوز سنم به امیدها میخورد و با توجه به این که تیم امید به من نیاز دارد، باید به این تیم بروم. البته من کاملا با تیم بزرگسالان تمرین میکردم و تنها برای مسابقات به تیم امید میرفتم.
جدایی از استقلال اهواز و رفتن به امیدهای فولاد
این فوتبالیست جوان خوزستانی در ادامه عنوان میکند: در پایان فصل ۹۰-۸۹، تیم بزرگسالان به لیگ دسته ۲ سقوط کرد و من نیز تصمیم گرفتم از باشگاه جدا شوم، چرا که باشگاه پولی نداشت که از نظر مالی من را ساپورت کند. سال ۸۹ در لیگ یک با تیم هشت میلیون تومان قرارداد بستم ولی حتی یک میلیون تومان هم دستم نیامد و باشگاه نیز به من گفت اگر میخواهی جدا شوی باید باقی ماندهی قراردادت را ببخشی که من نیز چارهای جز این کار نداشتم.
او بیان میکند: پس از جدا شدن از استقلال اهواز به تیم امید فولادخوزستان رفتم و انگیزهام این بود که مانند زمانی که از امیدهای استقلال اهواز به بزرگسالان راه پیدا کردم، در فولاد نیز این اتفاق برایم رخ دهد.
دریافت پیشنهاد از سرپرست استقلال خوزستان!
احمد میگوید: پس از دو ماه که با امیدهای فولاد تمرین کردم، پیشنهادی از باشگاه استقلال صنعتی خوزستان که سال اول تاسیس خود را میگذراند، دریافت کردم و این پیشنهاد را شخص خود آقای بهمن روشنایی به من داد؛ چرا که زمانی که من در استقلال اهواز بودم، او سرپرست تیم ما بود و شناخت کاملی از من داشت و در آن مقطع نیز سرپرست استقلال خوزستان شده بود. روشنایی به من گفت “حیف است در امیدها بازی کنی و به تیم ما بیا و در بزرگسالان بازی کن.” من هم دو دل بودم و به آقای روشنایی گفتم به نظر شما قراردادم را با امید فولاد فسخ کنم؟ که او نیز به من اطمینان داد که میتوانم به استقلال صنعتی بیایم و خود افشین کمائی نیز شاهد این موضوع است.
وی با بیان اینکه سرمربی امید فولاد با جداییاش موافقت کرد، میافزاید: در شرایطی که فردای آن روز قرار بود با فولاد به اردوی ملایر اعزام شویم، با سیدکوروش موسوی سرمربی وقت امید فولاد صحبت کردم و او به من گفت “اگر حتما تو را میخواهند برو.”
از فسخ قرارداد با فولاد تا دیپورت غیرحرفهای توسط باقرینیا
فضیعزاده اظهار میکند: خلاصه من با فولاد فسخ کردم و به استقلال صنعتی در لیگ یک کشور رفتم. زمانی که سر تمرین این تیم رفتم، بهمن روشنایی به من گفت که “هنوز با باقرینیا (سرمربی تیم) در مورد تو صحبت نکردم و امروز صحبت می کنم!” من نیز باتوجه به این که بدنم آماده بود، باکی نداشتم و گفتم مشکلی نیست و الان صحبت کنید.
او میافزاید: وقتی روشنایی با باقرینیا صحبت کرد، او پیش من آمد و گفت هیچ تضمینی نیست که حتی یک دقیقه در طول فصل بازی کنی؛ چرا که سه بازیکن در پست تو دارم. من نیز در پاسخ گفتم این حرف منطقی نیست و من تمرین میکنم؛ اگر خوب هستم که حقم را میگیرم و اگر بد بودم، آن موقع خط میخورم و این درست نیست که از حالا بگویید بازی نمیکنم، چرا که بازی من را ندیدهاید.
این بازیکن خوزستانی ادامه میدهد: خلاصه در نهایت باقرینیا من را نخواست و روشنایی به من گفت “برو به تیم امیدها تا در آینده به بزرگسالان راه پیدا کنی” که من گفتم من روی حساب حرف شما، امیدهای فولاد را رها کردم و به استقلال آمدم و اگر قرار بود در امیدهای استقلال بازی کنم، در همان فولاد میماندم. آن زمان عبدالله ناصری و مهدی نیایشپور، بازیکنان فعلی فولاد که در لیگ برتر بازی میکنند، همبازیهای من در امید فولاد بودند.
حضور پرفروغ در نفت مسجدسلیمان و دعوت به تیمملی امید
وی میگوید: این موضوع باعث شد چند هفتهای بدون تیم بمانم و هم فولاد و هم استقلال صنعتی را از دست بدهم. پس از این چند هفته، داریوش یزدی که از من شناخت داشت و به تازگی به جای سیاوش بختیاریزاده سرمربی نفت مسجدسلیمان شده بود، من را به این تیم برد و سه بازی آخر نیمفصل اول لیگ دسته اول کشور در فصل ۹۱-۹۰ را برای نفت بازی کردم و آن قدر در این تیم کار کردم که در پایان فصل من و صادق صادقی، همتیمیام در نفت به تیمملی امید که هدایت آن را علیرضا منصوریان برعهده داشت، دعوت شدیم و به همراه این تیم به اردو رفتیم. به نظرم در آن چند سالی که فوتبال بازی کردم، بهترین دورانم همان دورهای بود که در تیمملی امید و اردوهای آن بودم، زیرا خیلی آماده بودم و خیلی خوب بازی کردم.
احمد صحبتهایش را اینگونه ادامه میدهد: من در تیمملی امید به لیست ۵۰ نفره این تیم راه پیدا کردم و سپس این لیست به دو لیست ۲۵ نفره تقسیم شد که یکی از آنها شامل بازیکنان اصلی و لیگ برتری و لیست دیگر شامل بازیکنان لیگ یکی و ذخیره بود که من باتوجه به اینکه در لیگ یک بازی میکردم، در لیست ذخیره بودم و جالب این که همپستی من در لیست اصلی تیم، امین حاجمحمدی بازیکن فعلی استقلال بود.
پیوستن به ملیحفاری در لیگ ۲ پس از یک سال دوری از فوتبال
او میافزاید: چند ماهی عضو تیمملی امید بودم و با این تیم تمرین میکردم تا اینکه برای فصل بعد مسابقات لیگ، مشمول شدم و یک فصل کامل نتوانستم بازی کنم. سپس دانشگاه قبول شدم و مستقیما به واسطه یکی از دوستانم، جذب تیم ملیحفاری در لیگ ۲ شدم. راستش را بخواهید وقتی که مشمول شدم و یک سال نتوانستم فوتبال بازی کنم، قصد داشتم دیگر فوتبال بازی نکنم؛ چرا که زده شده بودم و یک سال دوری از فوتبال من را از تیمملی نیز دور کرده بود. زمانی که در لیست ۲۵ نفر ذخیره تیمملی امید قرار گرفته بودم، اهداف بلندی در سر داشتم و در ذهنم رویای بازی در لیگ برتر و بازی در تیمملی بزرگسالان را میپروراندم، چرا که تیمملی امید، تیم دوم ملی کشور است و قطعا از آنجا میتوانستم به تیم بزرگسالان برسم؛ اما متاسفانه این اتفاقات من را از فوتبال زده کرد. با وجود این، تصمیم گرفتم از یک جایی دوباره شروع کنم و این شد که به تیم بزرگسالان ملیحفاری در لیگ ۲ کشور پیوستم که هدایت آن بر عهده آقایان ناصر مطلق و احسان طیبی بود. قراردادم هم با این تیم ۱۰ میلیون تومان بود. این مبلغ را در شرایطی قبول کردم که زمانی که در تیم امید استقلال اهواز بازی میکردم، قراردادم با آن ها هشت میلیون تومان بود.
پارگی رباط صلیبی در آستانه پیوستن به تیم عبدالله ویسی
این فوتبالیست خوزستانی عنوان میکند: در سه بازی اول کارت بازی من صادر نشده بود. بعد از بازی سوم دفاع چپ تیم مصدوم شد و مسوولان تیم مجبور شدند به تهران بروند و کارت من صادر شد و من فیکس تیم شدم تا اینکه در فاصله پنج بازی به پایان فصل ۹۳-۹۲ و در شرایطی که در کورس قهرمانی بودیم، در مقابل تیم اتکای آمل مصدوم شدم و برای اولین بار رباط صلیبی پاره کردم. این مصدومیت در شرایطی برای من اتفاق افتاد که بعدا فهمیدم در آن مقطع جزو گزینههای اصلی عبدالله ویسی برای پیوستن به تیم استقلال خوزستان در فصل اول حضورشان در لیگ برتر بودم که متاسفانه این مصدومیت همه چیز را خراب کرد. این مصدومیت درست در زمانی که بعد از آن همه مشکلات دوباره در حال احیا شدن بودم، گریبانگیرم شد.
جراحی زانو و داستان آوردن فاکتور هزینه برای باشگاه
وی توضیح میدهد: بعد از این مصدومیت نزد دکتر کیهانی که در بین فوتبالیستهای مطرح، بسیار شناخته شده و از برجستهترین فیزیوتراپها و جراحان کشور در تهران است، رفتم و زانویم را حدود ۹ میلیون تومان جراحی کردم. زمانی که مصدوم شدم قرارداد سه ساله با ملیحفاری داشتم و این اتفاق برای من در سال اول قراردادم رخ داد. به باشگاه گفتم باید عمل کنم ولی پول ندارم و به من گفتند “تو خرج کن و بعد فاکتور بیاور” که من گفتم “اصلا پولی ندارم که بخواهم خرج کنم”؛ نمیدانم کجای دنیا به این شکل است که بازیکن تیمی مصدوم شود و به او بگویند فاکتور بیاور! در همه جای دنیا بازیکن را خود باشگاه با هزینه و نظارت خود درمان میکند و بازیکن حتی کرایه هم از جیب خودش نمیدهد.
قول پرداخت ۷۰ درصد از هزینه عمل و ناپدید شدن فاکتور در باشگاه
احمد با اشاره به بیمهریهای صورتگرفته نسبت به وی در دوران مصدومیت، میگوید: با خودم فکر کردم و دیدم اگر بخواهم به امید باشگاه منتظر بمانم، فایدهای ندارد و خودم ضرر میکنم، چرا که یک روز هم برایم یک روز بود. متاسفانه هیچ یک از اعضای باشگاه و حتی مدیرعامل، پاسخگوی من نبودند، چرا که دلشان نمیسوخت و حتی ۱۰ سال هم میگذشت، خبری از آنها نمیشد. بنابراین به هر ترتیبی که بود، به این در و آن در زدم و پول عملم را تهیه کردم و مبلغ ۹ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان برای باشگاه فاکتور بردم. جالب اینجاست حالا که فاکتور را بردم به من میگویند خرج رفت و برگشت به تهران، کرایه و اسکان با ما نیست و خلاصه به هر ترتیب، سر و دُم این مبلغ را زدند و گفتند ما فقط ۷۰ درصد این مبلغ را میپردازیم.
او ادامه میدهد: وقتی این را شنیدم، شاخ درآوردم و گفتم مگر نه این که من در این باشگاه مصدوم شدم؟ که آنها گفتند “این وسط شما هم سودی کردی و فوتبال بازی کردی!” پاسخهایی که مسوولان باشگاه می دادند غیرحرفهای و غیرورزشی بود. آنها حتی گفتند “تو به واسطه بازی در این تیم مطرح شدی و پول گرفتی و اگر نیایی، بازیکن دیگری جایت میآید.” خلاصه من همان ۷۰ درصد را قبول کردم ولی دو سه ماه گذشت و خبری نشد و مدام من را به این طرف و آن طرف پاس میدادند و تلفنبازی میکردند.
فضیعزاده با اشاره به مفقود شدن فاکتورش در باشگاه بیان میکند: پس از چند بار که به جد پیگیر شدم، کاشف به عمل آمد که آقایان اصلا فاکتور من را گم کردهاند ولی خوشبختانه من یک کپی برابر اصل از فاکتورم داشتم و مجددا آن را برایشان آوردم که این دفعه به من گفتند، این مبلغ را روی قرارداد فصل آیندهات میآوریم!
فصل جدید و باز هم پاره شدن رباط صلیبی!
این فوتبالیست مصدوم خوزستانی میگوید: خیلی از بازیکنان در آن فصل قراردادهای ۳۰،۴۰ میلیونی داشتند ولی در مجموع ۱۰ مسابقه هم بازی نکردند ولی من که قراردادم کمتر از همه بود، بیشترین بازی را کرده بودم. در فصل بعد از آن احسان طیبی مربی تیم گفت “در این فصل سقف قرارداد ۲۰ میلیون تومان است و اگر بازیکن فیکس باشید یک میلیون تومان و به ازای هر برد نیز یک میلیون تومان روی قراردادتان میآید” این گفته آقای طیبی به ضرر من بود؛ چرا که اگر مصدوم میشدم و اگر بازی نمیکردم پول نمیگرفتم! آن فصل با من قرارداد ۱۵ میلیون تومانی به شرط بازی بستند که در اول فصل بازهم رباط پاره کردم و تیم هم تا پایان فصل فقط یک برد کسب کرد و به لیگ ۳ سقوط کرد!
تداوم مشکلات مالی برای عمل دوم
او در ادامه میگوید: باز هم به دکتر کیهانی مراجعه کردم که باز هم دکتر گفت باید عمل کنم، آن هم در شرایطی که نیمی از پول عمل قبلی را قرض گرفته بودم. باشگاه هم ۷۰ درصدی را که قول داده بود و معادل ۶.۵ میلیون تومان میشد، به من نداده بود. جالب است بدانید آنهایی که قول دادند ۶.۵ میلیون تومان روی قراردادم بابت عمل قبلی بیاید، تنها پنج میلیون به قراردادم اضافه کردند و با من در آن فصل درمجموع قرارداد ۲۰ میلیون تومانی بستند و معلوم نشد ۱.۵ میلیون تومان از پولم آن وسط چه شد!
از احمد میپرسم چرا طی این مدت هیچگاه به کمیته انضباطی فدراسیون شکایت نکرده است؟ که در پاسخ با ناامیدی جواب میدهد: “به هر حال شکایت کردن نیز هزینههایی دارد و چند باری باید به تهران رفت و آمد کرد. از طرفی نیز باید مبلغی را به حساب کمیته انضباطی فدراسیون جهت رسیدگی به شکایت واریز کرد که با توجه به مبلغ قراردادمان، اصلا نمیصرفید که بخواهیم شکایت کنیم.”
جراحی ناموفق در اهواز
فضیعزاده میگوید: اگر میخواستم عمل دومم را به صورت خصوصی نزد دکتر کیهانی انجام دهم، هزینه آن بیشتر از عمل اول میشد که نمیتوانستم از عهده هزینه آن برآیم. این شد که تصمیم گرفتم پایم را در همین اهواز به تیغ جراحان بسپارم ولی متاسفانه نتیجه نگرفتم و در حال حاضر همه میگویند برای آن که نتیجه بگیرم، باید باز هم نزد دکتر کیهانی عمل کنم که واقعا پرداخت هزینهاش در توانم نیست.
تشدید مصدومیت به دلیل ناتوانی مالی جهت انجام عمل سوم
احمد با لبخندی تلخ که از ابتدای صحبت بر لبانش است، ادامه میدهد: راستش را بخواهید در حال حاضر وضعیت زانویم اصلا خوب نیست و حتی راه رفتن را نیز برای من مشکل کرده است و اگر هم قرار باشد فوتبال را ادامه دهم، پزشکان گفتهاند که باید حتما عمل سوم را انجام دهم. کمی ناامید شدهام چرا که من در حال حاضر ۲۵ سال سن و مشکل خدمت سربازی نیز دارم و اگر بخواهم دو سال هم خدمت بروم، ۲۷ ساله میشوم و پس از آن نیز حداقل یک سال زمان میخواهد تا آماده شوم. متاسفانه سنم در حال افزایش است و این اصلا برای من که عاشق فوتبال بودهام و با آن زندگی کردهام، قابل تحمل نیست. من برای فوتبال از خیلی چیزها گذشتم. از نظام وظیفه پرسیدهام و به من گفتهاند که اگر زانویم را سه بار جراحی کرده باشم، از خدمت معاف میشوم ولی من دیگر پولی برای جراحی سومم ندارم. از طرفی نیز تا زمانی که معاف نشوم، عمر فوتبالیام در حال هدر رفتن است.
ظهور رگههای امید در اوج ناامیدی
وی میافزاید: با موسی سواری مربی سابقم و مربی کنونی تیم بزرگسالان فولاد صحبت کردم و او به من گفت باتوجه به این که پستم دفاع است میتوانم در ۲۸ سالگی هم مفید باشم و به اوج برگردم. او عبدالله کرمی را برای من مثال زد و گفت کرمی الان ۳۳ ساله است و راحت تا سه سال آینده نیز میتواند بازی کند. اگر بتوانم عمل سوم را انجام دهم و سپس معاف شوم، حداقل میتوانم فکر کنم دو سالی که مصدوم بودهام، به خدمت رفته بودم و کمتر حسرت بخورم.
تنها ۱۸ میلیون تومان دریافتی طی قرارداد سه ساله
این فوتبالیست مصدوم خوزستانی که باوجود لبخند روی لبش، میشد ناراحتی را در وجودش حس کرد، بازهم تاکید میکند: باور کنید باشگاه ملیحفاری حتی حق و حقوق کامل قرارداد سه سالهام را هنوز نداده است. براساس قانون فدراسیون هر سال باید ۲۰ درصد به قرارداد سال قبل بازیکن اضافه شود که من سال اول ۱۰ میلیون تومان بستم، سال دوم ۲۰ میلیون تومان (با احتساب نیمی از هزینه عمل سال قبل از آن) و سال سوم قاعدتا باید بیشتر باشد که من در مجموع تاکنون ۱۸ میلیون تومان گرفتهام! من حتی به دلیل مشکلات مالی از برج هشت سال گذشته دیگر نتوانستم فیزیوتراپی بروم.
کار در شیشهبری، حسرت و ناامیدی
او که دیگر لبخند و بغضش آمیخته با یکدیگر شده است، میگوید: در حال حاضر که به دلیل مصدومیت فوتبال را به طور کامل کنار گذاشتهام، در شیشهبری مشغول به کار هستم تا بتوانم خرج خودم را در بیاورم و بتوانم هزینه عمل سومم را تا حدودی تهیه کنم، چرا که پدرم راننده تاکسی است و واقعا دیگر نمیتواند برای عملهای من هزینه کند. ته دلم دوست دارم باز هم به فوتبال برگردم ولی لازمه آن انجام عمل سومم است که همان طور که گفتم پولش را ندارم، زیرا اگر بخواهم از عملم مطمئن باشم، باید نزد دکتر کیهانی به صورت خصوصی عمل کنم تا مانند عمل دومم پشیمان نشوم.
مدتی دکه فلافلی زدم ولی نتوانستم بمانم و به کار ادامه دهم چرا که در تلویزیون رفیقها و همدورهایهایم را میبینم که دارند بازی میکنند ولی من نمیتوانم بازی کنم. الان هم که در شیشهبری هستم، به صورت کامل نمیتوانم آن جا کار کنم، چون آنجا فقط حضور فیزیکی دارم و ذهن و قلبم در مستطیل سبز است. هزینه عمل آخرم حدود ۱۲ میلیون تومان میشود و من در این زمینه کاملا از باشگاه ناامید شدهام. باشگاه زمانی که در اوج بودم و تیم هم در کورس قهرمانی بود، به فکر من و هزینههایم نبود و به من گفتند فاکتور بیاور، دیگر چه برسد به الان که قراردادم تمام شده و بیش از دو سال هم است که بازی نکردهام.
صحبت پایانی احمد و درخواست او…
احمد در انتهای صحبتهایش در اوج ناامیدی، سعی میکند امید را در خودش زنده کند و میگوید: امیدم را از دست ندادهام و فقط مشکلی که پیش رویم است، مشکل عمل است. از مسوولان میخواهم فقط هزینه عمل من را بدهند تا بتوانم برگردم و باز هم بازی کنم؛ هزینه عملهای قبلی را هر طوری که بود دادم و گذشت ولی واقعا از عهده این یکی برنمیآیم. مسوولان باشگاه ملیحفاری هم متاسفانه انسانهایی نیستند که برای ورزشکار دل بسوزانند و من هم وقتی میدانم آن ها قرار نیست کاری برای کسی کنند، پس انتظارداشتن از آنها نیز بیهوده و بیجا است. دیگر درخواستم را عمومی مطرح میکنم و میگویم هر کسی از هر قشری که میتواند کاری برایم انجام دهد و کمکی کند، آن را دریغ نکند تا فقط بتوانم به فوتبال باز گردم، چرا که از باشگاه خیری ندیدم و خیری هم نخواهم دید. آنها هیچ سراغی از من نمیگیرند و حتی نمیدانند کجا هستم! و با مصدومیتم، خودم نیز به فراموشی سپرده شدم.
شکی نیست که احمد فضیعزادههای بسیاری در سراسر ایران و حتی شاید استانمان وجود دارند که هر یک به نوعی مورد بیمهری قرار گرفتهاند ولی دست تقدیر، ما را به سمت احمد برد تا شاید به مسوولان باشگاهها تلنگری وارد شود تا بیایند و ثابت کنند معرفت همچنان زنده است و اگر کسی را میشناسند که شرایط مشابه احمد را دارد، او را به حال خویش رها نکنند.
احمدی که اکنون از سوی جامعه فوتبال استان در این سن کم به فراموشی سپرده شده است، چه بسا میتوانست یکی از آیندهداران فوتبال کشور باشد، که قطعا هم همینطور است؛ چرا که کسی که به تیمملی ایران دعوت شده است، حُکماً چیزی در چنته خود داشته که این افتخار بزرگ نصیبش شده است.
البته وقتی در کشور ما پیشکسوتانی هستند که بعد از عمری افتخارآفرینی برای کشور، بیرحمانه به تاریخ سپرده میشوند، شاید فراموش نشدن امثال احمد، انتظاری بیجا باشد.
آری؛ این روزها اگر خون هم گریه کنی، عمق همدردی دیگران با تو تنها یک کلمه است؛ “آخی!”
گزارش: سید جواد خراسانی، خبرنگار ایسنا