مکران در طول تاریخ به سرزمین های ساحلی جنوب شرقی ایران اطلاق شده است که در خط شمالی دریای عمان واقع و تا مرز جنوب غربی پاکستان امتداد یافته است؛ این منطقه همواره از اهمیت تجاری، نظامی و استراتژیک برخوردار بوده است.
با وجود اینکه در سال های اخیر اهمیت سواحل مکران دو چندان شده است اما عدم ورود سرمایه و توسعه نیافتگی منطقه، عاملی برای محرومیت کشور به خصوص بومیان منطقه از پتانسیل های آن شده است. اهمیت سواحلی که از اهمیت خاصی تجاری، نظامی و استراتژیک برخوردارند در دیدگاه های ژئوپلتیک بهتر مشخص می شود و یکی از نظریه های ژئوپلتیک که به خوبی می تواند اهمیت سواحل مکران را تبیین کند؛ نظریه قدرت دریایی آلفرد ماهان است. وی معتقد است دریاهای جهان بیش از آنکه سرزمین ها را از هم جدا کند آنها را به هم متصل می کند؛ از آنجایی که سواحل مناسب، اشراف به دریا را تسهیل می کند بنابراین وجود این سواحل استراتژیک نقش موثری در پیشبرد برنامه های توسعه گرایانه کشورها چه در زمینه های اقتصادی و چه نظامی دارد. ماهان استدلال می کند که یک کشور در ارتباط با دریا باید از شش شاخصه بارز برخوردار باشد تا بتواند به یک قدرت تبدیل شود:
اولین عامل موقعیت جغرافیایی مرتبط با دریاست؛ این موقعیت دریایی باید مشرف بر تنگه، آبراه بین المللی و یا گذرگاهی باشد که ممکن است دشمن از آن برای تهدید و یا محاصره کشور استفاده کند. دومین و سومین شاخصه و ویژگی کمیت و کیفیت خط ساحلی است که کشور را به دریا پیوند می دهد؛ این ساحل باید هم وسیع باشد و هم به صورتی شکل گرفته باشد تا امکان ایجاد بندرگاه، لنگرگاه و تاسیسات و استحکامات نظامی در آن امکان پذیر باشد. چهارمین شاخصه جمعیت کشور و جمعیت ساکن در منطقه می باشد؛ از آنجایی که انسان عامل توسعه است؛ برخورداری از جمعیت زیاد و با کیفیت در پیشبرد برنامه های توسعه ای یک کشور تاثیر غیر قابل انکاری دارد از همین رو فقط برخی از کشورها می توانند در ارتباط با این نظریه به یک قدرت شاخص تبدیل شوند و آن کشورهایی هستند که از جمعیت بالا و با کیفیتی برخوردارند.
ویژگی و روحیات ملی پنجمین شاخصه ای است که ماهان در نظریه قدرت دریایی خود یاد می کند؛ ویژگی های ملی در این نظریه به علاقه مردم کشور به دریانوردی، بازرگانی دریایی و مراودات تجاری با دیگر ملل اطلاق می شود. آخرین و البته یکی از مهمترین شاخصه هایی که در نظریه قدرت دریایی ماهان مطرح می شود؛ خط مشی حکومت و رهبران کشور در قبال توسعه مناطق ساحلی و بهره برداری از امکانات بالقوه آن منطقه بازمی گردد.
با بررسی ویژگی های مکران و تطبیق آن با شش مشخصه مطرح شده در نظریه ژئوپلتیک آلفرد ماهان، مشخص می شود که این منطقه می تواند در کنار سواحل خلیج فارس، تسلط بر تنگه هرمز و برد فرامنطقه ای نیروی دریایی، به یکی از کانون های قدرت اقتصادی و نظامی جمهوری اسلامی ایران تبدیل شود.
مکران با اشراف کامل بر دریای عمان و اقیانوس هند و واقع شدن در مسیر تنگه بسیار مهم و استراتژیک هرمز، اولین مشخصه مطرح شده در نظریه ماهان را در خود دارد؛ اشرافی که استفاده سلبی دشمنان بالقوه از این تنگه و آبراه بین المللی مهم را دشوار می کند.
اگرچه عقبه نامناسب منطقه، از جمله وجود ارتفاعات مکران، چالههای جازموریان و منطقه دلگان در استان سیستان و بلوچستان، باعث شده است تا حدی بر کیفیت سواحل مکران تاثیر منفی بگذارد اما وجود 637 کیلومتر خط ساحلی را می توان پوششی بر این شرایط نامناسب دانست تا مکران شاخصه های دوم و سوم نظریه ماهان را در دل خود جای دهد.
در مورد چهارمین شاخصه نظریه ماهان نیز می توان چنین استدلال کرد که اگرچه پراکندگی و تراکم پایین جمعیت تاثیر نامناسبی در منطقه داشته است اما این پراکندگی و تراکم پایین معلول عدم توسعه یافتگی و ناامنی موجود در منطقه است؛ عاملی که با توجه به جمعیت بالای کشور و وجود نیروی متخصص با کیفیت با اولین اقدامات متناظر به توسعه به سهولت قابل رفع بوده و امکان استقرار جمعیت در مناطق مکران را به وجود خواهد آورد.
روحیه دریانوردی و تمایل مبادلات دریایی با دیگر ملل اگرچه در قرن 21 آنچنان مطرح نیست چرا که ارتباطات جهانی وجود این ویژگی را در هر ملتی اجتناب ناپذیر کرده است اما مردمان مکران نشین از دیرباز با این مشخصه غریبه نبوده اند.
ششمین شاخصه نظریه ژئوپلتیک آلفرد ماهان در قاموس مباحث توسعه مکران به خوبی مشخص است؛ تاکید رهبران سیاسی جمهوری اسلامی ایران بر لزوم توسعه قدرت دریایی کشور سابقه ای 32 ساله دارد؛ نخستین بار رهبر انقلاب در سال 63 با حضور در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی(ره) این دغدغه را اعلام کردند. ایشان در سال 91 در دیدار با فرماندهان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی، ضمن تاکید بر احیای نام اصیل مکران، ضرورت توسعه ظرفیت های مغفول مانده سواحل شمال دریای عمان را مطرح کردند.
در آذر ماه سال 93 نیز، حضرت آیتالله خامنهای در دیدار جمعی از فرماندهان و مسئولان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در بخشی از فرمایشات خود دوران صلح را فرصت مغتنمی برای خدمت نیروهای مسلح در بخشهای علمی، سازندگی و افزایش بازدارندگی خواندند و تاکید کردند که مسئله آبادسازی سواحل مکران نیز جزو همین کارهای اساسی است که باید با همکاری دولت، برنامههای مورد نظر در این منطقه با سرعت بیشتری دنبال شود.
امیر سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران نیز بر این مهم تاکید کرد و گفت: توسعه سواحل مکران و اقتدار دریایی از برنامههای ما است. قوه مجریه به عنوان متولی پیش برد برنامه های توسعه کشور نیز از این مهم غافل نبوده است؛ به طوری که بحث توسعه سواحل مکران در برنامه ششم توسعه برای نیل به افق و چشم انداز ایران 1404 مطرح و از بندهایی است که مورد اتفاق نظر قرار گرفته است.
اما وجود شش شاخصه نظریه ماهان در سواحل مکران و منطقه آزاد چابهار فقط ظرفیت بالقوه ای است که خود به خود منجر به توسعه این منطقه نمی شود؛ همانگونه که در حال حاضر نیز شاهد عقب ماندگی شدید این مناطق نسبت به دیگر مناطق کشور هستیم.
برآورد شاخص های توسعه بنادر شمالی تنگه هرمز نسبت به بنادر جنوبی این تنگه این عقب ماندگی را نسبت به کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس بیشتر نمایان می کند؛ به طوری که در یک برآورد واضح به ازای هر یک کانتینری که در بنادر ایران مبادله می شود هفت کانتینر در بنادر جنوبی جابجا می شود.
این وضعیت وخیم رقابتی در حالی وجود دارد که به تازگی بندر گوادر در جنوب غربی ایالت بلوچستان پاکستان نیز به گردونه این رقابت وارد شده است و در صورت غفلت ایران، رقابت در سال های آینده بسیار دشوارتر خواهد شد. همانطور که ما سال ها از توسعه بندر چابهار و سواحل مکران غافل بوده ایم؛ پاکستان نیز از توسعه بندر گوادر غفلت کرده بود اما در نهایت طی قراردادی که با کشور چین به امضا رساند توسعه این بندر در دستور کار قرار گرفت.
توسعه بندر گوادر ارتباط مستقیمی با سرعت رشد اقتصادی چین و نیاز این کشور به منابع انرژی خاورمیانه دارد؛ بنابراین در سال های آینده توسعه این بندر به عنوان رقیبی برای بندر چابهار و سواحل مکران بسیار جدی خواهد بود.
برآوردها نشان می دهد که چین قرار است 46 میلیارد دلار در بندر گوادر پاکستان سرمایه گذاری کند؛ اگرچه دامنه های این سرمایه گذاری عظیم به مرزهای شرقی ایران نیز نفوذ خواهد کرد و الزام ها به ثبات در این منطقه را بیشتر گوشزد خواهد کرد اما ایران هیچ منفعتی در توسعه گوادر ندارد زیرا در هر حال سواحل پر ظرفیت مکران در حاشیه قرار خواهد گرفت.
در این میان بهترین استراتژی که ایران می تواند برای جبران این عقب ماندگی و رسیدن به رقابت با گوادر اتخاذ کند؛ استفاده از رقابت میان دو کشور رقیب هند و پاکستان است. هند نیز همانند چین به عنوان قطب نوظهور اقتصاد جهانی و به عنوان یکی از کانون های قدرت در سال های آینده مطرح شد است؛ برنامه های توسعه این کشور و نیاز مبرم به انرژی خاورمیانه، نقش آفرینی این کشور را در منطقه خاورمیانه اجتناب ناپذیر می کند.
این مهم در کنار رقابت هند با پاکستان، فرصت مناسبی را برای ایران به وجود می آورد تا با جذب مشارکت هر چه بیشتر هند در توسعه سواحل مکران، از بندر گوادر عقب نمانده و به ایفای نقش در منطقه بپردازد.
موضوع رقابت میان هند و پاکستان نیز به سال 1947 و جدایی پاکستان از هند باز می گردد؛ از آن سال تا کنون این کشور آنقدر بر سر مسائل سرزمینی، آبی و مالی با هم اختلاف داشته اند که حتی سه بار در سال های 1965، 1971 و 1999 با یکدیگر وارد جنگ شده اند. اکنون اگرچه دو کشور سعی دارند رویکردی تنش زدایانه اتخاذ کنند و روابط عادی خود را ادامه دهند اما در هر حال بی اعتمادی هایی به خصوص بر اثر حوادث تروریستی بمبئی سال 2008 در بین مقامات هندی وجود دارد. همین بی اعتمادی و رقابتی که میان دو کشور وجود دارد فرصت مناسبی را برای ایران به وجود می آورد تا در توسعه سواحل مکران آن را به کار گیرد و عقب ماندگی خود را در رقابت با اثرگذاری چین در گوادر جبران کند.
وحید صالحی
پس از حمله رژیم صهیونیستی به کشتی مرمره در آبهای آزاد مدیترانه در ماه می سال 2010 و کشته شدن 9 ترکیهای، سطح روابط دیپلماسی میان رژیم صهیونیستی و ترکیه کاهش پیدا کرد. از سال 2010 همواره ترکیه سه شرط عذرخواهی، پرداخت غرامت به قربانیان و پایان محاصره غزه از سوی رژیم صهیونیستی را برای بازگشت روابط به گذشته مطرح میکرد. در سال 93 پیش از آغاز جنگ 51 روزه، نتانیاهو تلویحاً از ترکیه عذرخواهی نمود. همچنین رسانههای ترکیهای از آغاز گفتگوها با رژیم صهیونیستی خبر دادند اما با آغاز حمله به غزه روابط بدون تغییر باقی ماند. البته باید این نکته توجه شود که حتی طی این دوران روابط اقتصادی و تجاری نهتنها کاهش پیدا نکرد بلکه افزایش هم داشته است.[1]
باری دیگر رسانهها و شخصیتهای ترک و صهیونیست از توافق و نزدیکی این دو بازیگر منطقهای سخن میگویند. اولین اظهارنظر در خصوص بهبود روابط از سوی اردوغان مطرح شد. رجب طیب اردوغان رئیسجمهور ترکیه در گفتگو با خبرنگاران از احتمال عادیسازی روابط ترکیه و رژیم صهیونیستی خبر داد و گفت: عادیسازی روابط ترکیه و اسرائیل برای منطقه مفید خواهد بود. همچنین روزنامه ملیت چاپ ترکیه نیز نوشت که مقامات وزارت امور خارجه ترکیه اخبار منتشرشده درباره دیدار معاون وزیر امور خارجه ترکیه با نماینده نخستوزیر رژیم صهیونیستی را تأیید کردند.[2] رسانههای رژیم صهیونیستی هم با اعلام برگزاری یک نشست محرمانه بین رئیس موساد و معاون وزیر خارجه ترکیه در سوئیس از تفاهم اولیه دو طرف خبر دادند. رسانهها از این تفاهم بهعنوان تحولی تاریخی در روابط آنکارا و تلآویو نام بردند.[3] ما در این نوشتار به بررسی پیامدها و چرایی نزدیکی ترکیه و رژیم صهیونیستی در این برهه از زمان خواهیم پرداخت.
1. تکمیل ائتلاف راهبردی و خصمانه علیه جمهوری اسلامی و گروههای مقاومت
طی ماههای اخیر ما شاهد تغییر موازنهی منطقهای در سوریه بهواسطهی تشکیل ائتلاف چهارگانه متشکل از ایران، روسیه، عراق و سوریه هستیم. ترکیه و عربستان سعودی را میتوان اصلیترین بازیگرانی دانست که از این تغییر موازنهی منطقهای احساس رضایت نداشتند. با افزایش تنشهای میان ترکیه و روسها پس از ساقط شدن سوخو 24 روسیه در شمال سوریه و تهدیدهای پوتین در حوزه انرژی و اقتصاد علیه ترکیه، اردوغان بیشازپیش به تصمیم برای پیوستن به ائتلاف ضد محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایران مصمم شد. همچنین نزدیکی راهبردی عربستان با رژیم صهیونیستی طی ماههای گذشته اردوغان را دچار ترس نموده است؛ زیرا این نزدیکی و تقویت جبهه عربی- عبری میتواند توازن منطقهای را به ضرر ترکیه تشدید نماید. به نظر میرسد ترکیه سعی دارد با رساندن روابط خود با رژیم صهیونیستی به سطح راهبردی، ضمن سهیم کردن خود در ائتلاف عربی- عبری، نقش منطقهای خود را بر ضد محور چهارگانه جمهوری اسلامی در کنار روسیه، عراق و سوریه تقویت نماید.
بهطور خلاصه میتوان تحولی تاریخی میان روابط ترکیه و رژیم صهیونیستی و رسیدن ارتباط به سطح راهبردی شاهد بود. تحولی که دو سرمنشأ میتوان برای آن پیدا نمود. یک سرمنشأ، رژیم صهیونیستی است که به دنبال آن است با بهرهبرداری از شرایط جنگ نیابتی در منطقه، جبهه رقیبان و مخالفان جمهوری اسلامی را به یک ائتلاف هماهنگ راهبردی ِخصمانه و عملیاتی تبدیل کند. این ائتلاف با پیوستن ترکیه در کنار همپیمانی سعودیها و رژیم صهیونیستی تکمیل خواهد شد. سرمنشأ دوم این تحول ترس ترکیه از تغییر معادلات منطقهای و نزدیکی اعراب به رژیم صهیونیستی در کنار قدرت گرفتن محور مقاومت و جمهوری اسلامی است. رسیدن روابط ترکیه با رژیم صهیونیستی به سطح راهبردی، جبههبندی منطقهای علیه محور مقاومت و ایران را تشدید خواهد کرد.
این اتفاق بزرگترین دستاورد رژیم صهیونیستی از تحولات منطقهای خواهد بود. رژیم صهیونیستی با بهرهگیری از معرفی ایران بهعنوان یک تهدید منطقهای، به دنبال یک ائتلاف فراگیر عربی-ترکی- عبری در مقابل محور مقاومت است. رژیم صهیونیستی در صورت موفقیت در این امر، ضمن به حاشیه راندن مسئله فلسطین، اصلیترین دشمن خود یعنی ایران اسلامی را در منطقه دچار انزوا و درگیر در جنگهای نیابتی خواهد نمود.
سخنان اسحاق هرتزوگ رئیس حزب اتحاد صهیونیست نشان میدهد که این روابط تا چه میزان برای رژیم صهیونیستی دارای اهمیت راهبردی است. به نوشته روزنامه صهیونیستی «جروزالم پست»، هرتزوگ معتقد است اقدام برای عادیسازی روابط دیپلماتیک بین آنکارا و تلآویو اقدامی دیرهنگام بوده است، اگر دو سال پیش به چنین توافقی رخ میداد، بیشتر از اکنون رژیم صهیونیستی از آن بهرهمند میشد و درهرصورت، روابط بین تلآویو و آنکارا باید در همه زمینهها تقویت شود.[4] همچنین جان کری نیز در گفتگویی با هافینگتون پست میگوید به باور او ایجاد یک نظم امنیت جدید منطقهای برای مهار ایران آغازشده است و با ایجاد معماری امنیتی جدیدی برای منطقه، اسرائیل و کشورهای عربی عملاً هدف مشترکی دارند و آن اینکه نوعی مانع در مقابل اقدامات ایران داشته باشند.[5] به نظر میرسد این طرح جدید معماری امنیتی ضد ایرانی، با پیوستن ترکیه به آن تکمیل خواهد شد.
2. ترکیه مسیری برای آتش بلندمدت در غزه
بسیاری از تحلیل گران معتقدند، ترکیه به دنبال بازیابی نقش میانجیگری خود میان گروههای فلسطینی و رژیم صهیونیستی است. ترکیه برای افزایش نقش بازیگری خود در منطقه و فلسطین، بارها سعی کرده است نقش میانجی را در بحرانها بازی نماید. همانگونه که گفته شد، یکی از شرایط آنکارا برای بازگشت روابط خود با رژیم صهیونیستی پس از اتفاق کشتی مرمره، پایان محاصرهی غزه است. با افزایش سطح روابط میان رژیم صهیونیستی و ترکیه این احتمال میرود که ترکیه به حماس تأکید نماید آتشبس بلندمدت را در مقابل رفع محاصرهی غزه بپذیرد. طبق گزارش کانال 10 تلویزیون اسرائیل، نشستی محرمانه بین رئیس سازمان (جاسوسی) موساد و وزیر خارجه ترکیه در سوئیس برگزار شده که نتیجه این نشست دستیابی به برخی تفاهمهای اولیه بوده است. آنکارا موافقت کرده است فعالیتهای حماس در خاک ترکیه محدود و همچنین صالح العاروی از اعضای این جنبش از ورود به خاک ترکیه منع شود.[6]
این گمانهزنیها واکنش رهبران حماس را به دنبال داشته است بهطوریکه محمود الزهار از اعضای ارشد حماس به برخی اخبار رسانهای درباره تقویت روابط آنکارا-تلآویو و تعهد ترکیه به محدود کردن فعالیت حماس در کشورش واکنش نشان داد و ضمن اشاره به اینکه هیچگاه روابط ترکیه و رژیم صهیونیستی قطع نشده است اعلام نمود: هنوز مسئله کاملاً مشخص نیست تا زمانی که موضع رسمی ترکیه در این خصوص اعلام شود، آنچه تاکنون اعلام شده از منابع غیر معتبر بوده و نمیتوان به آن استناد کرد.[7] یکی دیگر از واکنشهای حماس به اینگونه اخبار که نشاندهنده اهمیت موضوع است، سفر خالد مشعل به ترکیه است. پسازاین سفر یک مقام حماس از هیئت همراه مشعل تأکید کرد: مهمترین هدف این سفر اعلام این موضع است که جنبش حماس مخالف هرگونه تقویت روابط با اشغالگران صهیونیست است و ملت فلسطین در غزه حاضر است گرسنگی و محاصره را بیشتر از این تحمل کند، اما توافقی به زیان آرمان فلسطین صورت نگیرد. این رهبر حماس تأکید کرد که ترکیه هیچگونه محدودیتی برای سفر رهبران حماس ازجمله صالح العاروری عضو دفتر سیاسی این جنبش وضع نکرده است. [8]
رژیم صهیونیستی بهخوبی میداند یکی از راههای فشار بر حماس برای تغییر روش این گروه از مقاومت به آتشبس بلندمدت در غزه، اردوغان و ترکیه اخوانی است. با توجه به تحلیلهای بالا میتوان این گمانهزنی را داشت که ترکیه بهمنظور رساندن روابط خود با رژیم صهیونیستی به سطح راهبردی، بر حماس فشار وارد نماید تا برخی شروط صهیونیستها را بپذیرد. آنکارا درصورتیکه موفق به سرانجام رساندن صلح میان حماس و رژیم صهیونیستی شود، همواره بهعنوان بازیگر واسطهی صلح و گفتگو در فلسطین شناخته خواهد شد و میتواند فرصتی بزرگ برای امتیاز گیری از رژیم صهیونیستی و قدرتهای جهانی کسب نماید.
3. نزدیکی رژیم صهیونیستی به یونان و قبرس
در سال 1974 با ورود ارتش ترکیه به بخش شمالی قبرس (ترکنشین) عملاً کشور قبرس به دو بخش ترکنشین (شمالی) و یونانی نشین (جنوبی) تقسیم شد. قبرس جنوبی و یونانی نشین توسط سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته میشود و عضو اتحادیه اروپاست ولی بخش شمالی جزیره قبرس فقط توسط کشور ترکیه بهعنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخته میشود.[9] قبرس با ترکیه همواره به دلیل اختلافات مرزی، میدانهای گازی و حمایت ترکیه از قبرس شمالی روابط سردی تجربه کرده است. از سال 1974 تاکنون تمام تلاشهای سازمان ملل متحد و دیگر جوامع بینالمللی برای حل مسئله قبرس و وحدت مجدد دو بخش این کشور که یکی از دلایل اصلی اختلافات آتن و آنکارا است، نتیجهای در برنداشت و آتن، آنکارا را به کارشکنی در حل این مسئله متهم میکند.
طی دو سال گذشته با نزدیکی رژیم صهیونیستی به قبرس و یونان و افزایش همکاریها حول میدانهای گازی میان این سه بازیگر در دریای مدیترانه، ترکیه احساس خطر نموده است. ترکیه به دنبال آن است با افزایش سطح روابط خود با رژیم صهیونیستی مانع افزایش قدرت قبرس و یونان شود. با پیدایش میدانهای گازی جدید در آبهای مدیترانه، رژیم صهیونیستی به دنبال طرحی بلندمدت بهمنظور صادرات گاز به اروپا و همچنین به دست گرفتن مدیریت میدانهای گازی دریای مدیترانه است. نتانیاهو در سال 2015 با سفری به قبرس، توجه ترکیه را جلب نمود. به گزارش رادیو رژیم صهیونیستی، مهمترین هدف سفر نتانیاهو به این کشور بررسی امکان همکاری با قبرس در زمینه بهرهبرداری از حوزههای گازی در آبهای دریای مدیترانه بود. رژیم صهیونیستی اخیراً به بهرهبرداری از حوزههای گازی کشفشده پرداخته و امکان همکاری با قبرس را نیز در حوزه گازی بررسی کرده است. همچنین همکاری در سایر امور تجاری نیز بین رژیم صهیونیستی و قبرس در این سفر مطرح شده است. بر اساس توافقات صورت گرفته بین رژیم صهیونیستی و قبرس قرار است رژیم صهیونیستی گاز خود را بهوسیله خط لوله از طریق قبرس به یونان و سپس به اروپا صادر کند.[10]
از دیگر موضوعاتی که ترکیه را مجاب به نزدیکی به رژیم صهیونیستی نموده است، اختلافات آنکارا با یونان حول موضوع قبرس و جزیرههای ادعایی ترکیه است. روابط نظامی بین رژیم صهیونیستی و یونان نیز دقیقاً بعد از تیرگی روابط تلآویو و آنکارا در سال 2010 تقویت شد و دو طرف طی چند سال گذشته چند رزمایش مشترک نظامی نیز برگزار کردهاند. حتی دو طرف در ماه جولای پس از سفر وزیر دفاع یونان به تلآویو و دیدار با موشه یعلون وزیر دفاع رژیم صهیونیستی موافقتنامه همکاری نظامی و آموزش نیرو امضا کردند که به گفته وزیر دفاع اسرائیل تلآویو تاکنون فقط با آمریکا چنین توافقی را امضا کرده است.[11] همچنین دفتر نتانیاهو خبر داده است با آغاز سال 2016، نتانیاهو و سیپراس نخستوزیر یونان با رئیسجمهوری قبرس دیدار سهجانبه در قبرس خواهند داشت.[12]
با مروری بر روابط یونان، قبرس و رژیم صهیونیستی میتوان بهروشنی تلاش تلآویو برای تسلط بر دریای مدیترانه و میدانهای گازی آن حول مثلـث قبرس، یونان و سرزمینهای اشغالی را مشاهده نمود. این تلاش از سوی رژیم صهیونیستی، آنکارا را بسیار نگران نموده است. آنکارا سعی دارد با رساندن روابط خود با رژیم صهیونیستی به سطح راهبردی مانع تشکیل ائتلافی سهگانه میان قبرس، یونان و رژیم صهیونیستی شود.
جمعبندی:
میتوان تکمیل ائتلاف راهبردی و خصمانه علیه جمهوری اسلامی و محور مقاومت از سوی رژیم صهیونیستی را مهمترین پیامد افزایش روابط آنکارا و تلآویو تا سطح راهبردی دانست. تلاش آنکارا برای مانعشدن تقویت روابط رژیم صهیونیستی با یونان و قبرس، از دست ندادن فرصت ژئوپلیتیکی صدور گاز به اروپا و همچنین تعدیل قدرت کشورهایی چون عربستان پس از نزدیکی با رژیم صهیونیستی از دیگر دلایل نزدیکی ترکیه به تلآویو است. افزایش فشارها بر حماس و گروههای مقاومت غزه برای پذیرش صلح بلندمدت در مقابل رفع محاصره غزه براثر نزدیکی روابط ترکیه به رژیم صهیونیستی، فرصتی جدید برای ترمیم روابط گروههای مقاومت بالأخص حماس با جمهوری اسلامی و حزبالله فراهم مینمایند.
با اینکه منطقه هلال خصیب (شمال عراق و کشور سوریه) به آن اندازه که در دستور کار خارجی ترکیه بوده، هیچگاه در اولویت عربستان قرار نداشته است (به واسطه دوری و عدم قرابت جغرافیایی)، و عمده تحرکات عربستان بیشتر بر محور گسترش دامنه نفوذ در شبه جزیره عربستان صورت میپذیرفته است، با این وجود رقابت منطقهای با ایران اندک اندک پای این کشور را به این منطقه باز نمود.
در این رابطه حمایت از گروه های معارض سوری به موازات تحرکات منطقهای ترکیه کار را به جایی رساند که دو کشور در برههای از زمان تحت عنوان متحد از قصد خود برای وارد کردن نیرو به خاک سوریه دم میزدند. هرچند این اقدام علنا هیچگاه عملی نشد اما حمایتهای مالی، تسلیحاتی و فکری دو کشور در راستای براندازی حکومت سوریه و محدود کردن دامنه نفوذ ایران همچنان تداوم دارد. اتحادی که با وجود حمایتهای عربستان از کردهای شمال عراق شکننده جلوه میدهد!
اکنون مقامات کرد عراق معتقدند که به محض شکست داعش در عراق، این کشور باید تجزیه شود. چرا که عدم اعتماد در عراق به حدی رسیده که عراقیها نمیتوانند زیر یک سقف متحد حضور داشته باشند و برای متوقف کردن خونریزی باید عراق به سه منطقه کردستان، شیعیان و منطقه اهل سنت تقسیم شود(همان استراتژی خاورمیانه بزرگ آمریکا).
این در شرایطی است که چند ماه پیش هم کردهای سوریه در مناطق تحت سیطره خود اعلام حکومت فدرال کردند! تحولاتی که ظاهرا به طبع سعودیها مقبول افتاده است. در این بحبوحه عربستان در تلاش برای مقابله با چیزی که از آن تحت عنوان «امتداد شیعه» یاد میکند حمایتهای خود را از اقلیم کردستان گسترش داده است. تحرکاتی که گفته میشود در چارچوب طرحی بزرگتر (استقلال کردستان) باید اجرایی گردد.
در این رابطه مشاور پیشین پادشاه عربستان (انور عشقی) حتی مدعی است که این اقدام حمایت 34 عضو ائتلاف نظامی اسلامی به رهبری عربستان را هم با خود دارد، چرا که تشکیل چنین دولتی از نظر آنان امری مشروع و حقی روا است.
از سوی دیگر این تحرکات موجبات نگرانی متحدان ترک سعودیها را فراهم آورده است، چرا که بخش عمدهای از مساحت و جمعیت ترکیه را کردها تشکیل داده و همواره پاشنه آشیل آن محسوب میشوند. لذا تغییر معادلات در عراق و سوریه و قوت گرفتن نیروهای کرد، قبل از هر چیز حیات و آینده ترکیه یکپارچه را به مخاطره خواهد انداخت. موضعی که در بلندمدت نمیتواند مطلوب نظر ترکها باشد. بعبارتی در دو راهی انتخاب عربستان نمیتواند هم همراهی کردها و هم حمایت ترکها را با خود داشته باشد. بنابراین به نظر در ادامه سعودیها یا کردها را قربانی ترکها خواهند کرد و یا پشت ترکها را به خاطر کردها خالی خواهند نمود.
تغییر و تحولاتی که عمدتأ بر محور سوریه شکل خواهد گرفت. به این معنی که اگر تحولات میدانی سوریه به نوعی به نفع سعودیها پیش نرود، احتمال اینکه زیر پای ترکها توسط سعودیها خالی شود کم نخواهد بود و در مقابل به دست آوردن امتیازاتی در سوریه به همراه ترکیه این امکان را که کردها حمایت سعودیها را از دست بدهند زیاد خواهد کرد.
احمد رشیدی نژاد
بخش اول
مقدمه
اصلیترین نبرد با داعش در عراق، مدتی است که بهصورت مقدماتی آغاز شده است. موصل، اولین نقطهای از عراق بود که به اشغال داعش در آمد و حالا بناست، راهبردیترین عملیات برای آزادی این شهر محقق شود تا حضور داعش در عراق، رو به پایان گذارد. اما اینها تنها بخشی از واقعیت پیچیده و شرایط درهمتنیدهی موصل است. همانقدر که از آزادی موصل، رایحه خوش پیروزی نهایی بر داعش به مشام میرسد، بوی تجزیه و تفرقه نیز شدیدتر از هر زمان دیگری، در فضای سیاسی عراق استشمام میشود. آزادی موصل، گام نهایی در مبارزه با داعش خواهد بود یا آغاز تجزیه عراق؟ اهمیت این سوال زمانی بیشتر درک میشود که بازیگران فعال در پرونده موصل و زاویه نگاه آنها به این شهر راهبردی، فهم شود.
آنچه در ادامه میآید، ضمن بازخوانی مختصر جایگاه موصل در عراق و همچنین اشغال آن توسط داعش، نگاه بازیگران مختلف در سطوح داخلی، منطقهای و بینالمللی به این شهر را مورد بررسی قرار میدهد.
1. نگاهی مختصر به موصل
موصل مرکز استان نینوا و دومین شهر پرجمعیت در عراق است. گفته شده جمعیت این شهر تا پیش از اشغال توسط داعش به 2 میلیون نفر میرسیده است. بیشترین ساکنین این شهر را عربهای سنی تشکیل میدهند. کردها، مسیحیان و ترکمانها هم البته در این شهر حضور دارند. در خرداد 1393، این شهر به اشغال داعش درآمد. داعش با شناخت دقیق این شهر تاریخی، آن را مرکز خلافت خود نامید. برخی از اعراب سنی ساکن این شهر، از حضور داعش استقبال کردند اما بخشی دیگر، پا به فرار گذاشته و بخش بزرگتری ناچار در شهر ماندند تا داعش بر آنها حکم براند.
در خصوص تاریخ موصل نکات بسیاری گفته شده است. اما جایگاه راهبردی آن باعث شده تا رشید رضا یکی از متفکرین اهل سنت، این شهر را برای مرکزیت خلافت اسلامی پیشنهاد دهد. رسالهی «الخلافه و الامامه العظمی»، که در واقع مجموعهی سلسله مقالات رشید رضا در نشریهای به نام «المنار» است، در باب خلافت نگاشته شده و شاخصههایی که خلافت اسلامی باید داشته باشد و ترتیبات و ضوابطی که باید از آن برخوردار باشد، پیشنهاد گردیده است. رشید رضا در اینباره خاطرنشان میسازد که خلافت باید در یک منطقهی بینابین شبهجزیرهی عربستان و آناتولی (قسمت آسیایی ترکیه: آسیای صغیر) که در آنجا عربها، ترکها و کردها در کنار یکدیگر زندگی میکنند، فیالمثل در موصل، برپا شود و مناطق مجاور آن (که همچنین مورد ادعای سوریه بود) به آن منضم گردد رشید رضا در این خصوص، اظهار امیدواری میکند سوریه، عراق و ترکیه بر سر موصل، که جایگاه آن بر روی نقشههای قبل از جنگ اول جهانی مشخص نبود، منازعه نکنند، زیرا موصل همانطور که از نامش برمیآید، «محل وصل» و رابطهی معنوی میان جوامع عرب، ترک و کرد، که همگی مسلمان هستند، خواهد بود.[1]
2. نگاه بازیگران مختلف به آزادسازی موصل
ایران، ترکیه، آمریکا، دولت مرکزی عراق، حشد الشعبی، سنیهای عراق و اقلیم کردستان این کشور، هر یک به آزادسازی موصل از زاویهای مینگرند. این نگاهها طیفی از موضوعات معنادار؛ از استقلال موصل تا فدرالیسم، کنفدرالیسم و یکپارچگی عراق را شامل میشود. آنچه در ادامه میآید تلاشی است برای فهم نگاه بازیگران مختلف به آینده موصل.
1-2. آمریکا و موصل
موصل برای آمریکا، بخش مهمی از پروژه تجزیه عراق محسوب میشود. البته موانعی برای تحقق این امر وجود دارد اما واقعیت این است که مطلوب آمریکا، تجزیه عراق است. در چنین طرحی، موصل جایگاهی کلیدی خواهد داشت چرا که میتواند شهری مرکزی برای اهل سنت عراق باشد. در نگاه آمریکا به موصل، علاوه بر این ویژگی، مساله دیگری نیز حائز اهمیت است. واشنگتن قصد دارد تا مانع از گسترش قدرت روزافزون حشد الشعبی در عراق شود چرا که آن را عملا توسعه نفوذ ایران در عراق میداند. اکنون، حشد الشعبی که فرایند نهادینه شدن آن در ساختارهای رسمی و غیررسمی عراق، در حال تحقق است، توانسته مهمترین رکن عملیاتی در مواجهه با داعش شود. در هر عملیاتی که این گروه، ایفاگر نقش اصلی باشد، پیروزی در دسترستر و سریعتر خواهد بود. در چنین شرایطی طبیعی است که آمریکا سعی کند تا موانعی را برای حضور این جریان در عملیات آزادسازی موصل ایجاد نماید. حضور این گروه در آزادسازی مهمترین شهر سنی که اکنون نمادی از موجودیت داعش است، میتواند منجر به نفوذ آن در طراحی آینده موصل باشد و این امری نیست که آمریکا بهراحتی آن را بپذیرد.
1-1-2. اقدامات آمریکا در خصوص عملیات آزادسازی موصل
مواضع و اقدامات آمریکا، نشان از این دارد که واشنگتن برای آزادسازی موصل، برنامه خاصی دارد که در ادامه به بخشهایی از آن اشاره میشود؛
آمریکا بارها اعلام کرده است که در عملیات آزادسازی موصل، حضور مستشاری و آموزشی خواهد داشت. وزیر خارجه آمریکا در سفر به عراق در اواسط فروردین 95 تاکید کرد که عملیات آزادسازی موصل به دست خود عراقیها انجام خواهد شد و نیروهای آمریکایی تنها به کمک و حمایت از نیروهای عراقی در این عملیات میپردازند.[2]
شبکه تلویزیونی اسکای نیوز اواخر خرداد ماه گفت که نظامیان آمریکایی برای نخستین بار از زمان آغاز عملیات علیه گروه تروریستی داعش در عراق بهطور مستقیم در عملیات جنگی علیه داعشیها شرکت کردند.[3] این حضور عملیاتی با مواضع اعلانی جان کری، چندان سازگار نیست. لازم به ذکر است که این عملیاتها در چارچوب عملیات مقدماتی آزادسازی موصل، مدتی است که آغاز شده و منجر به آزادسازی برخی روستاها در جنوب موصل گردیده است.
برخی انتصابات در ارتش عراق، محل تردید است و نشان از نفوذ آمریکا برای اثرگذاری بر عملیات آزادسازی موصل دارد. نجم الجبوری یک نمونه است. عراق تایمز در این خصوص مینویسد: «سال 2006 سرتیپ نجم عبدالله الجبوری منصب قائم مقام ارتش در گردان تلعفر را به عهده گرفت و در مدت کوتاهی به یکی از مردان بسیار نزدیک و محبوب نیروهای امریکایی تبدیل شد. در سال 2009 منصب خود را ترک کرد و به امریکا رفت تا دوره های مختلف نظامی را در آن جا سپری کند و به عنوان یکی از پژوهشگران و محققان در یکی از مهمترین مراکز مطالعات استراتژیک امریکا فعال شود. در حدود یک سال پیش شاید هم بیشتر الجبوری در حالی که لباس غیرنظامی به تن داشت و کت و شلوار رسمی پوشیده بود در شبکه الحره عراق امریکا ظاهر شد و با هوشیاری ای متمایز درباره تروریسم و چگونگی مهار آن سخن گفت. چندی بعد سرتیپ نجم الجبوری در شبکه های تلویزیونی ظاهر شد در حالی که با حیدر العبادی، فرمانده کل قوا دیدار می کرد و لباس نظامی بر تن داشت و نشانه های سرتیپی بر دوشش زده شده بود و فرماندهی عملیات نینوا را بر عهده داشت. مدتی بعد وزیر دفاع در تلویزیون ظاهر شد و مجری برنامه سوالاتی از جمله درباره موضوع انتصاب سرتیپ جبوری پرسید. علی رغم پافشاری های مجری وزیر دفاع حاضر نشد در این باره جواب دهد و تنها به گفتن این عبارت که «او را نمی شناسم و نمی دانم چگونه به این سمت منصوب شد و هیچ ربطی این موضوع به من ندارد» اکتفا کرد.»[4]
سفر اثیل النجیفی به آمریکا در آذر 93 یکی از نقاط مهم دیگر در فهم راهبرد آمریکا در قبال آزادسازی موصل است. اثیل النجیفی که رهبری حشد الوطنی متشکل از سنیها و به خصوص سنیهای موصل را برعهده دارد، همراه با برخی شخصیتهای دیگر عراق به آمریکا رفت تا زمینه دریافت سلاح و همراهی آمریکا با یک ارتش سنی را فراهم سازد. بیانیه کاخ سفید در آن روزها، گویایی مذاکرات صورت گرفته در واشنگتن است: «کاخ سفید به اطلاع رهبران عشایر سنی عراق و نمایندگان گروههای مسلح سنی و مسئولان دولت عراق رسانده است که هدف دعوت از آنها برای آمدن به واشنگتن ابلاغ چگونگی تشکیل نیرویی متشکل از یک صد هزار نیروی مبارز مسلح در مناطق سنینشین است.»[5] طبیعی است که طرح تشکیل این ارتش که البته با مخالفت بغداد مواجه شد، در نهایت در عملیات آزادسازی موصل موثر خواهد بود. اثیل النجیفی که همچنان با آمریکا ارتباط دارد، بر اساس گزارشی که فارینپالیسی منتشر کرد، در سال 2010 مبلغ 40 میلیون دلار به داعش کمک کرده است. بر اساس این گزارش، النجیفی و سایر دوستانش در استانداری نینوا که اسامی آنها ذکر نشده، شماری از نیروهای داعش را چند سال پیش وارد نهادهای دولتی در موصل کرده بودند و نیز توافقنامهها و قراردادهایی با برخی شرکتهای متصل به داعش امضا میکردند تا زمینه را برای اختلاس و پولشویی تکفیریها فراهم کنند.[6]
مخالفت با حضور حشد الشعبی در عملیات آزادسازی موصل، یکی دیگر از مواردی است که آمریکاییها بارها در مواضع خود بیان کردهاند. اما اخیرا در مواضع اعلانی واشنگتن، در این خصوص تغییری ایجاد شده است. استیو وارن، سخنگوی ائتلاف ضدداعش در کنفرانس مطبوعاتی اسفندماه 94 در سفارت امریکا در بغداد برای اولینبار گفت که هیچ مشکلی با حضور نیروهای مردمی در عملیات موصل نداریم.[7] اما به نظر میرسد این موضع اعلانی، در هنگامه نبرد دچار تغییر شود. آمریکا اگر نتواند مانع از حضور حشد الشعبی در عملیات مذکور شود، سعی خواهد کرد تا با ایجاد محدودیتهایی، از اثرگذاری این گروه مردمی جلوگیری کند.
2-2. عربستان، قطر و امارات
سه دولت عربستان، قطر و امارات حامی ایجاد اقلیم سنیهای عراق هستند. این امر را ناظم دباغ نماینده دولت اقلیم کردستان عراق در تهران گفته است.[8] آنها میخواهند در کنار همراهی اقلیم کردستان، قدرت شیعیان در عراق را مهار کنند. طبیعی است که آنها برای حل مشکلات اقتصادی اقلیم سنیِ مدنظر نیز حاضر به ارائه خدماتی جهت کسب مواضع همسوتر هستند. اما آیا عربستان از تجزیه عراق و ایجاد یک دولت مستقل سنی در این کشور خشنود خواهد شد؟ واقعیت این است که این امر را باید در چارچوب منطقهای و در پیوند با سایر پروندههای منطقه مورد بررسی قرار داد. پیش از این و در زمانی که عراق تحت اشغال آمریکا بود، عربستان مخالف ایجاد یک دولت مستقل سنی بود. شکلگیری چنین دولتی به معنای این بود که شیعیان نیز چنین دولتی را در جنوب عراق ایجاد میکنند و دارای مرزهای مشترک مهمی با عربستان خواهند شد. این امر برای ریاض، سنگین تمام میشد و پیامدهای امنیت ملی سختی برای او در بر داشت. از سوی دیگر، با استقلال سنیهای عراق، فرایند تجزیه در منطقه، احتمالا فرایندی دومینووار پیدا میکرد که با توجه به ویژگیهای درونی و گسلهای هویتی فعال در عربستان، میتوانست تهدیدی برای ریاض هم تلقی شود. لذا عربستان ضمن مخالفت با تجزیه عراق در آن سالها، از شیوههای دیگری برای تقویت اهل سنت و بیثباتسازی دولت مرکزی عراق بهره میبرد. اما آیا اکنون نیز نگاه ریاض به مساله تجزیه عراق، اینگونه است؟ به نظر میرسد تغییر معناداری در نگاه عربستان به مساله تجزیه عراق رخ نداده است. البته او همچنان یک عراق بیثبات و درگیر در مسائل داخلی را میپسندد و برای این امر به تقویت کردها و اهلسنت همسو با خود میپردازد.
دولتهای قطر و امارات هم اگرچه در مسائل درونی عراق، توان اثرگذاری دارند اما واقعیت این است که نقش آنها، به کیفیت عربستان نیست و توان انجام رفتارهای تعیینکننده را ندارند و صرفا در مسیر بیثباتسازی عراق میکوشند.
در این میان، موصل از منظر عربستان، قطر و امارات، کانونی تلقی میشود که توان بحرانی نگاهداشتن عراق را داراست. لذا نگاه این سه کشور و به خصوص عربستان به موصل، بیشتر از اینکه مبتنی بر پایتختی کشور مستقل سنی باشد، مرکزیتی است برای ادامه بحران و یا حداکثر مرکزی برای اقلیم سنی در نظام فدرال عراق. طبیعی است که با چنین نگاهی، عربستان سعی خواهد کرد تا در عملیات آزادسازی موصل، اهل سنت را تقویت کرده و مانع از حضور حشد الشعبی شود. به نظر یکی از ماموریتهای السهبان سفیر عربستان در عراق این باشد.