ضربه همزمان آمریکا و سازمان ملل به عربستان
به عبارت بهتر واشنگتن اعلام کرد که گروه حوثی ها (انصارالله ) را سازمانی تروریستی نمی داند بلکه آن را یک طرف سیاسی در مذاکرات صلح یمن در کویت به شمار می آورد؛ مذاکراتی که هدف از آن توقف جنگ در یمن است حال آنکه عربستان رهبری جنگ علیه یمن را در دست دارد.
موضع گیری واشنگتن علیه عربستان و منصور هادی
آمریکا برخی طرف ها و گروه هایی را که علیه انصارالله می جنگند، در فهرست گروه های تروریستی قرار داده است، این کار نشان می دهد که واشنگتن علیه ائتلاف حمله به یمن به رهبری عربستان و نیز منصورهادی که مورد حمایت سعودی ها است٬ موضع گیری کرده است.
این موضع آمریکا که بدون مناسبت قابل ذکری اعلام شده است از نظر بسیاری ضربه بر فرق سر عربستان است که همچنان چتر حمایتی خود را بر سر عبد ربه منصور هادی گسترده است.
همچنین اعلام موضع واشنتگتن به مثابه پیامی مبنی بر لزوم امتیازدهی های گسترده در گفت وگوهای صلح و خودداری از سرسختی در طرح درخواست اجرای قطعنامه 2216 است به ویژه اینکه واشنگتن پیش از این نیز با قرار دادن نام استاندار البیضاء و یکی از رهبران قبیله ای که علیه انصار الله می جنگیدند، در فهرست افراد حامی تروریسم، گامی در راستای اعمال فلشار علیه هادی برداشته بود.
در این میان حامیان عبدربه منصور هادی، آمریکا و متحدان غربی آن را به حمایت از انصار الله در مذاکرات صلح متهم کرده و حتی با صراحت سفیر اتحادیه اروپا را شبیه فردی دانستند که مانند مشاور انصارالله عمل می کند در نتیجه ریاض که از سوی رسانه های غربی به عنوان مسئول رواج افکار افراطی متهم است، این پیام ها را متوجه شده و به سرعت به فکر توافق محرمانه با انصارالله برای توقف درگیری ها در طول نوار مرزی برامد .
در این میان در حالی که نشانه های حل و فصل بحران یمن کاملا نمود یافته است، جامعه جهانی نیازمند یک انگیزه دیگری بود تا با استفاده از آن پایان جنگ در یمن را تثبیت کند در این شرایط به نظر می رسد موضع گیری آمریکا در قبال انصارالله در زمانی مناسب اتخاذ شده است به ویژه اینکه پس از دیدارهای متعدد سفیران کشورهای بزرگ با نمایندگان دولت یمن اعلام شده است و جالب اینکه هدف از این دیدارها تشویق به تشکیل دولت انتقالی و ایجاد محدودیت برای عبد ربه منصور هادی و نیز تاکید بر لزوم آوری گروههای مسلح در یمن بود.
ضربهای از طرف سازمان ملل
از سوی دیگر تصمیم دبیر کل سازمان ملل متحد مبنی بر درج نام ائتلاف حمله به یمن به رهبری عربستان در فهرست سیاه گروههایی که حقوق کودکان را نقض کردند و نیز مسئول دانستن ائتلاف علیه یمن در کشتار بیش از 60 درصد کودکانی که در جریان حملات ائتلاف جان خود را از دست دادند، ضربه دیگری بر سر عربستان سعودی وارد کرده است آن هم در حالی که عربستان از سوی سازمان عفو بین الملل و هیومن رایتس و سایر سازمان های مشابه بارها به استفاده از بمب های خوشه ای و حمله به بیمارستان ها متهم شده است.
نکته قابل ملاحظه اینکه واشنگتن که معمولا روی مسائل متناقض مانور می دهد، با وجود این موضع گیری دوستانه در قبال انصار الله اما همچنان به حمایت از عربستان در جنگ علیه این جنبش ادامه می دهد اما در عین حال به همراه بسیار ی از متحدان خود بر این باور است که انصارالله یک قدرت سیاسی تاثیرگذار در بحران یمن است که می تواند توازن سیاسی را در این کشور برقرار کند.
عربستان با تشکیل ائتلاف متشکل از چند کشور عربی منطقه و نیز با مشارکت آمریکا ٬ از ششم فروردین سال گذشته حملات گسترده ای را علیه یمن آغاز کرد تا عبد ربه منصور هادی» رئیس جمهوری مستعفی و فراری این کشور را به قدرت بازگرداند.
تهران در روزهای آغازین خرداد ماه جاری میزبان نارندرا مودی نخستوزیر هند و محمد اشرف غنی رئیسجمهور افغانستان بود. هدف از سفر دو مقام عالیرتبه، امضاء قرارداد سه جانبه توسعه بندر چابهار اعلان شده است. هرچند پیشتر میان جمهوری اسلامی ایران و هند توافقاتی به منظور توسعه این بندر انجام شده بود، عمدتاً تحریمهای بینالمللی پیرامون برنامه هستهای مانع از تحقق آن شد. در ماههای اخیر و پس از تحقق برجام ـ بر اساس رایزنیهای صورت گرفته ـ مقامات سه کشور آماده امضاء این توافق شدند؛ توافقی که میتواند سرآغاز یک همکاری منطقهای وسیع با مشارکت طرفهای دیگر از آسیای جنوبی و آسیای مرکزی بوده و واجد تأثیرات عمیقی بر مناسبات منطقهای و لااقل در روابط سه کشور باشد. در شرایط فعلی آثار توافق منعقده شده برای کشورهای متعاهد در سه حوزه ژئوپلیتیکی، اقتصادی و سیاسی ـ امنیتی قابل توضیح و تشریح به نظر میرسد:
1- آثار و پیامدهای ژئوپلیتیکی
امروزه هند از سویی به عنوان دومین کشور پر جمعیت دنیا و یکی از اقتصادهای نوظهور و خوشآتیه که بهدنبال ایفاء نقشی فعالتر در عرصه بینالمللی است، شناخته میشود و از سوی دیگر شاهد رقابتهای جدی میان این کشور و چین و نیز تنشهای دیر پا و طولانی آن با پاکستان هستیم. با توجه به روابط نزدیک چین و پاکستان در سالهای اخیر که قدرت بازیگری رقیب دیرینه هند در منطقه را تقویت میکند، این کشور نیاز به اتخاذ تدابیری به منظور گسترش دامنه نفوذ خود در منطقه غرب آسیا داشت. همچنین اقتصاد در حال رشد هند در پی دسترسی به بازارهای آسیای مرکزی، روسیه و شرق اروپاست که در این راستا توسط چین و پاکستان در محاصره قرار دارد. بهترین مسیر تحقق این هدف برای هند، استفاده از مسیرهای ایران است که چابهار به بهترین نحو میتواند گره ژئوپلیتیکی این کشور را بگشاید.
افغانستان نیز کشوری محاط در خشکی است و این مسئله مانع بزرگی در مسیر مبادلات تجاری و اقتصادی این کشور با دنیاست. افغانستان تاکنون این معضل ژئوپلیتیکی را از طریق بندر کراچی پاکستان مرتفع می کرد، اما با توجه به تنشهای موجود میان افغانستان و پاکستان، وجود نا امنی در مسیرهای عبوری محمولههای تجاری در پاکستان و نیز موانع متعددی که اسلامآباد با هدف اعمال فشار به کابل پیش روی فعالیت تجار و بازرگانان افغان ایجاد مینمود، دولت افغانستان خواستار متنوع ساختن مسیر ارتباط خود با دریای آزاد بود. بندر چابهار از مسیر چابهار، ایرانشهر، زاهدان و زابل میتواند به بهترین نحو ژئوپلیتیک سخت افغانستان را از طریق بهرهمند ساختن این کشور از زیرساختهای ارتباطی امن و ارزان ایران بگشاید. علاوه بر این ـ در صورت ایجاد ثبات و امنیت در افغانستان ـ میتواند این کشور به مسیر ترانزیت محمولههای تجاری به مقصد کشورهای آسیای مرکزی، ازبکستان و تاجیکستان باشد که در این صورت به ارتقاء جایگاه ژئوپلیتیکی افغانستان کمک شایانی خواهد نمود.
جمهوری اسلامی ایران بهعنوان کشوری که ظرفیتهای فراوان ژئوپلیتیکیاش به دلایل مختلف به فعلیت نرسیده نیز میتواند با فعال شدن بندر چابهار، بخشی از موانع پیش روی گشایش ژئوپلیتیکی خود را از میان بردارد. در صورت توسعه همهجانبه چابهار، این بندر میتواند به بارانداز منطقه تبدیل شده و اقتصاد تمام کشورهای منطقه اوراسیا شامل فدراسیون روسیه، آسیای مرکزی، قفقاز و سایر همسایگان ایران را به منافع ملی جمهوری اسلامی ایران گره بزند. بهعلاوه در صورت گسترش زیرساختهای ارتباطی کشور، ایران ظرفیت تبدیلشدن به دالان ترانزیت شرق به غرب (چین و شرق آسیا به اروپا) را داراست. فعال شدن ظرفیتهای مذکور از طریق ایجاد در هم تنیدگی اقتصادی کشور در اقتصاد کشورهای مزبور میتواند ضمن گشودن گره ژئوپلیتیکی ایران، آسیبپذیری سیاسی، امنیتی و اقتصادی کشور را بهنحو چشمگیری کاهش دهد.
2- آثار و پیامدهای اقتصادی
هند بهعنوان کشوری بزرگ با حجم بالای تولید ناخالص داخلی، نیازمند بازارهایی برای سرمایه، خدمات و کالاهای تولیدی خویش است. سرمایهگذاری در یکی از راهبردیترین بندرهای غرب آسیا میتواند ضمن بهرهمند نمودن این کشور از مواهب اقتصادی مستقیم آن، مسیری برای دسترسی به بازارهای جدید و بکر ایران، افغانستان، آسیای مرکزی و روسیه باشد. بهعلاوه این امر میتواند با توجه به علاقه جمهوریاسلامی ایران به گسترش روابط و حجم مبادلات اقتصادی با هند، راه را بر سرمایهگذاری در ایجاد زیرساختهای حمل و نقل از جمله راهآهن در مسیرهای داخلی، سرمایهگذاری در حوزه نفت، گاز و پتروشیمی، هوا فضا، کشاورزی و سایر حوزهها باز کند.
با توجه به عدم امکان ارتباط هند با افغانستان و آسیای مرکزی، چابهار میتواند زمینههای پیش گفته را در مورد افغانستان و جمهوریهای آسیای مرکزی نیز فعال کند. در این میان افغانستان موقعیت ویژهای دارد چرا که به شدت نیازمند بازسازی و توسعه است و با توجه به دیپلماسی رسمی و عمومی قدرتمند هند در این کشور، امکانات خوبی برای فعالیت سرمایهگذاران هندی در آن وجود دارد. همچنین در صورت تأمین امنیت در افغانستان، این کشور میتواند مناسبترین مسیر بهمنظور ترانزیت محمولههای تجاری به مقصد یا از مبدأ کشورهای آسیای مرکزی باشد و از این رهگذر سالانه میلیونها دلار درآمدزایی نموده و حجم وسیعی از مردم این کشور در مشاغل مرتبط بهکارگیری شوند.
توسعه چابهار مواهب اقتصادی متعددی برای جمهوریاسلامی ایران نیز خواهد داشت. سرمایهگذاری هند در صنایع مختلف در این منطقه، ایجاد زیرساختهای مناسب جهت انجام فرآیندهای صادرات و واردات و گسترش زیرساختهای مختلف مورد نیاز میتواند تأثیر خیرهکنندهای در ارتقاء وضعیت اقتصادی کشور داشته باشد. علاوه بر این میتوان با جلب اعتماد سرمایهگذاران، زمینه جذب سرمایهگذاری بیشتر توسط هند و دیگرکشورها را فراهم نمود. همچنین این بندر میتواند بهعنوان بندرگاهی صادراتی، علاوه بر گسترش صادرات کالاهای داخلی، کالاهای تولیدی کشورهای منطقه را نیز به بازارهای هدف صادر و از این طریق به تحقق ایده اقتصادی مقاومتی مدن ظر مقام معظم رهبری کمک نماید.
3- آثار و پیامدهای سیاسی ـ امنیتی
با توجه به جایگاه کنونی هندوستان در نظام سیاسی و اقتصادی بینالمللی، داشتن روابط با این کشور برای بسیاری از کشورها اهمیت دارد. از این منظر متنوع ساختن شرکای اقتصادی و سیاسی میتواند برای جمهوری اسلامی ایران و همچنین افغانستان مفید و راهگشا باشد. گسترش همکاریهای اقتصادی در میانمدت و بلندمدت امکان تسری به سایر حوزهها از جمله حوزههای سیاسی، امنیتی و همچنین حوزههای نرم مانند همکاریهای علمی، گردشگری و.. را دارند.
در خصوص آثار اجرایی شدن توافقات صورت گرفته پیرامون چابهار بر افغانستان باید به این واقعیت اشاره نمود که مبارزه با تروریسم به گونه بسیار پیچیده با مسائل اجتماعی و اقتصادی گره خورده است.
تقویت همکاریهای اقتصادی و تلاش برای توسعه و پیشرفت همهجانبه، میتواند یکی از راهحلهای مناسب و مؤثر برای جلوگیری از نفوذ و گسترش تروریسم در افغانستان باشد. یکی از عوامل گسترش تروریسم فقر و بیکاری است و گروههای تروریستی سربازان خود را از میان مردمان فقیر، بیکار و دارای ضعفهای فرهنگی انتخاب میکنند. از این رو توسعه تجارت میان کشورها و تقویت همکاری در انجام پروژههای بزرگ اقتصادی میتواند به کاهش فقر و بیکاری در منطقه کمک کند. کاهش فقر و بیکاری بهصورت مستقیم به معنای کاهش زمینههای نفوذ و فعالیت گروههای افراطی و خشن بهحساب میآید.
بنابراین میتوان امیدوار بود تا بهبود وضعیت اقتصادی افغانستان به ایجاد ثبات و امنیت و بهطریقاولی تضعیف بنیانهای افراطگرایی و تروریسم در این کشور کمک کند. بهعبارت دیگر انتظار میرود که با بهبود وضعیت اقتصادی در افغانستان، این کشور شاهد گسترش ثبات سیاسی، امنیت و همزمان تضعیف بنیانهای افراطگرایی و تروریسم باشد. در سطح منطقهای نیز میتوان ضمن گسترش روابط دو و چندجانبه میان کشورهایی که بهواسطه ظرفیت بندر چابهار گرد هم میآیند، به شکلگیری ترتیبات اقتصادی و امنیتی منطقهای امید بست.
در پایان ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در مقام تحلیل و فهم پیامدهای توافق صورت گرفته میبایست بیش از هر چیز به ابعاد ژئوپلیتیکی توجه کرد. بهنظرمیرسد در دوره پسا برجام تلاش کارگزاران نظام میبایست بر گشودن و به فعلیت رساندن ظرفیتهای ژئوپلیتیکی کشور و همزمان تحقق ایده اقتصاد مقاومتی که توسط مقام معظم رهبری تبیین شده است، متمرکز شود. این راهبرد خواهد توانست ضمن وابسته کردن منطقه و جهان به توانمندیهای کشور، در ارتقاء جایگاه جمهوریاسلامی ایران در مناسبات بینالمللی موثر باشد و نیز راه را بر اعمال فشارها و تحریمهای سیاسی و اقتصادی بینالمللی در آینده ببندد.
محمد تقی جهانبخش
در این یادداشت قصد داریم به برخی امکانات استراتژیک ایران که توان وارد کردن ضربهی اول بدون دریافت پاسخ را از حریف میگیرد، مورد بررسی قرار دهیم.
1. 1. امکانات استراتژیک و ژئواستراتژیک ایران
در یک حملهی نظامی، در دقایق اولیهی درگیری، طرفین سعی میکنند توان بخش حیاتی سیستم نظامی طرف مقابل را منهدم کنند. طرف آمریکایی محاسبهی دقیقی از اماکن حیاتی و امنیتی ایران ندارد. لذا عدم شناخت از مراکز نظامی ایران، وارد کردن ضربهی اول توسط آمریکا را با تردید مواجه میکند. اما بسیار اظهار شده که آمریکا در ضربهی اول بهدنبال از بین بردن تأسیسات هستهای ایران است. مسئلهای که وجود دارد این است که آیا چنین امکانی برای آمریکا وجود دارد؟ درحالیکه تأسیسات هستهای ایران در قسمتهای مرکزی ایران هستند.
طبیعی است برای ترتیب دادن یک حمله علیه ایران، ابتدا حملهی محدود هوایی صورت میگیرد. طبیعی است که برای مقابله با حملهی هوایی علیه ایران، چند مرحله طی خواهد شد که چنین امکانی (حملهی هوایی) نیز با تردید مواجه میشود. اولین مرحله، مرحلهی شناسایی است. مرحلهی دوم کنترل حسگرهاست. در مرحلهی آخر، درگیری در چند دقیقه انجام خواهد شد. قدرت راداری و پدافند هوایی ایران مقولهی قابل اهمالی برای آمریکا نیست و آمریکاییها تجربهی آن را در رزمایش ولایت سال 89 وقتی دو فروند هواپیمای رادارگریزشان از مرز ایران گذشت و اخطارهای متوالی گرفت و زمانی که پهبادRQ170آنها در دام راداری ایران قرار گرفت، آزمون کردهاند. بنابراین درخصوص میزان موفقیت با وارد کردن ضربهی اول قطعاً دچار اشتباه محاسباتی نخواهند شد. در ضمن چند ویژگی بارز و مهم در سیستم دفاعی نظامی ایران وجود دارد که برآورد این مهم را برای آمریکاییها بهراحتی ممکن نخواهد کرد.
الف) توان نظامی مبهم ایران: سوای از این، به دلایل متعدد از جمله عدم ارتباط نظامی با غرب، تحریم و... توان تسلیحاتی ایران برای غرب ناشناخته باقی مانده است و این قسم از تحلیلها براساس اطلاعاتی است که ایران از توان دفاعی خود منتشر کرده است و بخش زیادی از ظرفیت نظامی ایران از دید آمریکا و اندیشکدههای آن پنهان است؛ چراکه درخصوص آنها اطلاعاتی در دسترس نیست. برای مثال، سپاه پاسداران در رزمایش پیامبر اعظم در 8 اسفند 1393 از بهکارگیری سلاحی راهبردی در عرصهی دفاع دریایی رونمایی کرد و فرماندهان سپاه از ارائهی اطلاعات آن به دلایل امنیتی امتناع کردند و بعد از آن نیز هیچ مؤسسهی نظامی و اندیشکدهی استراتژیک به تحلیل ظرفیت و مساحت و برد آن نپرداخت.
ب) تولید سلاح بومی، مزیت نسبی ایران: مزیت نسبی دیگر ایران تولید سلاح بومی است. به همان دلیلی که گفته شد، ایران صرفاً به توان تسلیحاتی متکی است که متشکل از ظرفیت داخلی کشور است. این موضوع سبب میشود ایران به صنعت نظامی بهعنوان یک مزیت نسبی بنگرد و برخلاف بسیاری از همسایگان خود، از کارشکنی در تسلیح خود توسط کشورهای غربی بیمی نداشته باشد.
ج) ژئوپلیتیک و جغرافیای ایران: ایران، کشوری با وسعت سرزمینی و ناهمواری جغرافیایی است. بنابراین ادعای بمباران تأسیسات اتمی این کشور، ادعایی صرفاً برای ارتزاق رسانهای است. ایران کشوری است عظیم با ناهمواریهای جغرافیایی و غیرقابل دسترس؛ کشوری که کاملاً یکپارچه نیست و قسمت وسیعی از آن کویر و رشته کوههای ناهموار است. سوای از این، منطقهای که ایران یکی از مهمترین بازیگران آن محسوب میشود، منطقهی آشوب است. منطقهای درگیر مشکلات امنیتی، تهدید نظامی و امنیت هستیشناختی که در آن تعداد بازیگران معقولی شبیه ایران که رفتاری عقلانی داشته باشند، بسیار کماند. ایران بزرگترین واحد دولت-ملت منسجم و سازمانیافته و عاقلترین بازیگر منطقه است که وارد شدن به جنگ نظامی با آن چندان عقلانی به نظر نمیرسد.
2. 2. عمق استراتژیک ایران
سوای از صحنهی میدانی جنگ و ناتوانی آمریکا در وارد کردن ضربهی اول بهواسطهی وارد شدن ضربهی سهمگین دوم، ایران این امکان را دارد تا از همهی گزینههای استراتژیک روی میز خود علیه آمریکا بهره ببرد. در زیر به برخی گزینههای روی میز ایران اشاره خواهیم کرد.
الف) تحریم صادرات نفت: بسیاری از کشورها به نفت ایران وابستهاند و توان جایگزینی آن در کوتاهمدت وجود ندارد. با تحریم نفت ایران به این کشورها، همگام کردن این کشورها، که وزنه کمی در نظام بینالملل ندارند، توسط آمریکا امری ساده و ممکن نخواهد بود.
ب) تحدید تنگه هرمز: عرض دریایی این تنگه نزدیک به 21 مایل است. با توجه به وجود جزایر ایرانى در میانهی تنگه و محاسبه خط کرانههاى همهی جزایر ایرانى و عمانى طبق قرارداد مرزى ایران و عمان، ایران مالکیت سیاسى و جغرافیایى بر قسمت وسیعی از این آبراهه دارد. 40 درصد نفت دنیا، 50 درصد نفت آمریکا و 90 درصد نفت خلیج فارس از این آبراه میگذرد و درصورتیکه ایران با تهدید مواجه شود، از این گزینه نیز بهره خواهد برد.
در رابطه با انسداد آن قسمت از تنگه که داخل قلمرو صلاحیتی ایران است، باید گفت با توجه به نپیوستن ایران به کنوانسیون 1982 حقوق دریاها (جامائیکا)، حق عبور بیضرر، در مواقع اضطراری یا تهدید نظامی برضد ایران، در آبهای سرزمینی ایران قابل تعلیق است. بر این اساس، نظام «تعلیق عبور و مرور»، تنها گزینهای است که ایران میتواند در این رابطه بر روی آن متمرکز گردیده و از آن بهعنوان رهیافتی جهت بستن تنگهی هرمز بهره گیرد. مطابق اصول و قواعد حاکم بر کنوانسیون 1958 ژنو، تعلیق عبور بیضرر در تنگههایی که دو بخش از دریای آزاد را به یکدیگر متصل میکنند، مانند تنگهی «مالاکا»، موجب مخدوش شدن دریانوردی در آبهای آزاد میگردد، اما در تنگههایی مانند هرمز که آبهای آن جزء آبهای سرزمینی ایران و عمان است، تعلیق (در قسمت حاکمیتی) امکانپذیر است؛ آنهم با رعایت شرایط خاص خود و نه در خارج از این چارچوب. البته در زمان جنگ چنانچه یکی از دولتهای همجوار تنگه درگیر جنگ با کشور ثالثی باشد، از حق کنترل عبور و مرور و بازدید کشتیهای تجاری در کل تنگه برخوردار خواهد بود.[1]
با این وصف، آنچه در این زمینه تا حد زیادی میتواند راهگشا باشد و منافع حیاتی جمهوری اسلامی ایران را در این تنگه تأمین نماید، انسداد این تنگه از راه تاکتیکهای نظامی و دفاعی است که در این مورد اهمیت جزایر سهگانه (ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک) بسیار حائز اهمیت است. وجود انبوه جزایر استراتژیک ایرانی، افزون بر آنکه موجب افزایش وسعت آبهای ساحلی و بهدنبال آن گسترش حاکمیت ایران بر تنگه میگردد، قدرت مانور سیاسی و نظامی و همچنین توان راهبردی ایران را در جهت کنترل و بهدستگیری ابتکار عمل در تنگه تا حد بسیار زیادی افزایش داده است. در همین ارتباط، مایکل کلارک، رئیسمؤسسهی «رویال یونایتد سرویس» (RUSI)، میگوید: «در صورت ایجاد تنش در تنگهی هرمز، ایران این تنگه را مسدود نخواهد کرد، ولی ناامن کردن این تنگه بسیار بدتر از بستن آن است، چون تانکرهای بزرگ نفتی دیگر امنیت لازم برای عبور از این آبراه را نخواهند داشت.» همچنین خبرگزاری «آسوشیتد پرس» نیز در گزارشی به سران آمریکا هشدارمیدهد: «توانایی ایران در متوقف کردن 40 درصد از تجارت نفت جهان سلاحی است کهاحتمالاً از موشکها و هرگونه سیستم تسلیحاتی که ایران در اختیار دارد، قدرتمندتر است.»[2]
ج) تحریم حریم هوایی کشور: طبق اعلام مدیرعامل شرکت فرودگاههای کشور، «حریم هوایی ایران روزانه ظرفیت پوشش 750 پرواز عبوری را دارد.» با توجه به بحرانهای اخیر در دو کشور عراق و اوکراین که به سقوط یک هواپیمای مالزیایی نیز منجر شد، درخواستها برای عبور از حریم هوایی ایران رو به افزایش بوده و در روزهای گذشته 40 درصد بالا رفته است. امنیت و پایداری شرایط سیاسی، استاندارد شدن رادارها و تجهیزات هوایی کشور و البته موقعیت جغرافیایی سه عاملی است که در اقبال شرکتهای هواپیمایی برای عبور از حریم هوایی یک کشور مؤثر است که با توجه به موقعیت مطلوب ایران در هر سه حوزه میتوان امید بسیاری به گسترش این عبورومرورها داشت.[3]
کارشناسان صنعت هواپیمایی معتقدند با توجه به موقعیت جغرافیایی ایران، میتوان از حریم هوایی این کشور بهعنوان یکی از مسیرهای اصلی اتصال شرق به غرب بهره برد. مسیر اتصال استرالیا و آسیای شرقی به اروپای غربی، اصلیترین مسیری است که قابلیت عبور از ایران را دارد و با توجه به بسته شدن مسیر عبور از شمال، اتصال از طریق ایران به ترکیه و سپس اروپا جایگزین مناسبی برای شرکتهای هواپیمایی خواهد بود. اتفاقی که در ماههای گذشته رسماً آغاز شده و شرکت کانتاس استرالیا بهعنوان یکی از نخستین شرکتها رسماً درخواست عبور از ایران را به ایکائو مطرح کرده است.[4]
بعد از حوادث اوکراین و ناامن شدن حریم هوایی این کشور که معبری برای عبور حملونقل هوایی از اروپا به آسیا بود و بعد از اتفاقات عراق و ناآرامی غرب آسیا، سفرهای هوایی بر فراز ایران تشدید شد. درصورتیکه ایران با تهدید نظامی مواجه شود، بهراحتی میتواند از این گزینه بهره ببرد و چون جایگزینی برای حریم ایران در صورت تحریم وجود ندارد، غرب را دچار بحران خواهد کرد.
د) پتانسیل متحدان فرامنطقهای ایران: روسیه و چین با ایران دارای روابط استراتژیک و منافع اقتصادی فراوان هستند که با تجاوز به این کشور، این منافع به خطر میافتد. لذا استفاده از تجاوز نظامی قطعاً با مخالفت این دو کشور مواجه خواهد شد.
همانطور که ذکر شد، چین و روسیه بهعنوان شرکای سیاسی ایران طی دههی اخیر معرفی میشوند. این گزاره که این دو کشور از ایران بهعنوان یک کارت بازی در نظام بینالملل استفاده میکنند و تا زمانی که منافعشان اقتضا کند، همراه ایران هستند و زمانی که مناسبات قدرت اقتضا کند، اصطلاحاً منافع را بر اتحاد سیاسی ترجیح میدهند، از بنیان، استدلال اشتباهی است. بدیهی است که دولتها در نظام بینالملل، بهدنبال منافع و قدرت خویش هستند و بهخاطر معمای امنیت موجود در این نظام، تلاش برای افزایش قدرت، همیشه حکمفرماست، اما این در صورتی است که منافع عدم اتحاد، بیشتر از منافع اتحاد باشد.[5]
روسیه و چین از ائتلاف با ایران منافع بیشتری کسب میکنند. وجود بازار هشتادمیلیونی، فرصتهای سرمایهگذاری، موقعیت ژئواستراتژیک و ژئوکالچر ایران (بهخصوص برای روسیه) بهعنوان رهبری جهان تشیع در منطقه و بهعنوان کشوری با نخبگان و رهبرانی میانهرو در منطقه، بهمراتب از عدم ائتلاف با آن، منافع بیشتری برای روسیه و چین دارد. خصوصاً اینکه این کشور در بلوک غربی قدرت (اگر فرض را بر مخالفت روسیه و غرب در نظام بینالملل بگذاریم) در نظام بینالملل قرار نمیگیرد و پیدا کردن متحدی که بهصورت خودکار در کنار روسیه و چین و در برابر غرب قرار گرفته است، بهراحتی ممکن نیست. در چنین فضایی، استفاده از گزینهی احتمالی نظامی، به این سهولتی که آمریکاییها از آن صحبت میکنند، ممکن نخواهد بود.[6]
هـ) پتانسیل متحدان منطقهای ایران: آمریکا بهخوبی از پتانسیل متحدان منطقهای ایران باخبر است. حزبالله لبنان که با رژیم اشغالگر قدس هممرز است، متحد استراتژیک و هویتی ایران محسوب میشود و هرگونه تهدید علیه ایران را تهدید علیه خود قلمداد میکند و بهواسطه هممرزی با متحد استراتژیک آمریکا، از پتانسیل وارد کردن آسیبهای فراوان به این کشور برخوردار است.
و) ایران و تقابل مثلثی با آمریکا: همانطور که ذکر شد، ایران بهلحاظ توان نظامی، اعتبار تهدیداتش علیه آمریکا، قلمرو تهدیداتش توان ضربه زدن به آمریکا را دارد. اما ایران از یک پتانسیل استراتژیک دیگر نیز برخوردار است و آن تقابل مثلثی با آمریکا و دخیل کردن متحدان منطقهای این کشور است. ایران مهمترین بازیگران منطقهی غرب آسیا محسوب میشود و حلقهی پیوند بین زیرسیستمهای چندگانهی شامات، خلیج فارس، آسیای مرکزی، قفقاز، جنوب آسیا و... است. ناآرامی این حلقهی ارتباطی بهآسانی ممکن نخواهد بود؛ چراکه منظومهی شکلدهنده به سیستم منطقهای را تغییر خواهد داد،چون در هرکدام از این زیرسیستمها آمریکاییها متحدان منطقهای استراتژیکی دارند.
بازدارندگی یکی از مکانیسمهای ایجاد ثبات در محیط منطقهای و بینالملل است. این مکانیسم بههمراه موازنهی قدرت عمل میکند. در بازدارندگی یک طرف با تهدید نظامی، طرف مقابل را از اقدام احتمالی آینده منصرف میکند. بازدارندگی مؤلفههایی دارد از جمله عزم و اراده برای دفاع، اعتبار کشور تهدیدکننده، توان نظامی تهدید، پذیرش توان کشور بازدارنده و قاطعیت در واکنش نظامی. جمهوری اسلامی ایران بهلحاظ توان تسلیحاتی، هم اعتبار بینالمللی شناختهشدهای دارد و هم توان نظامیاش توسط آمریکاییها به رسمیت شناخته شده است. تمام این عوامل سبب میشود ایران توان استفاده از مکانیسم بازدارندگی و اقدام متقابل را داشته باشد.[7]
اما منظور ما در اینجا، این مورد نیست. جمهوری اسلامی از توان بهرهوری از بازدارندگی مثلثی (سهیم کردن متحدان منطقهای آمریکا) برای بازداشتن آمریکا از حمله نیز برخوردار است. منطقهی غرب آسیا سوای از موقعیتی که برای منافع ملی آمریکا دارد که تهدید آن چیزی کمتر از تهدید یکی از ایالتهای آمریکا نیست، دربردارندهی برخی متحدان ایدئولوژیک و اقتصادی-استراتژیک این کشور نیز هست. در صورت هرگونه اقدام نظامی علیه ایران، اسرائیل بهعنوان جفت جدانشدنی آمریکا در منطقه، روی ثبات را به خود نخواهد دید.[8]
این همان موضوعی است که رهبر انقلاب نیز پیشتر آن را مطرح کرده بودند: «رژیم غاصب صهیونیستی در حدواندازهای نیست که در صف دشمنان ملت ایران به حساب بیاید. اگر غلطی از آنها سر بزند، جمهوری اسلامی ایران، تلآویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد. ایران، تلآویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد.»[9]
پی نوشت ها
[1]. http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=8450
[2]. http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=8450
[3]. http://www.betaja.org/%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-50-%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%AF%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%AF-%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%A8%D9%88/
[4]. http://www.betaja.org/%D8%A7%D9%81%D8%B2%D8%A7%DB%8C%D8%B4-50-%D9%85%DB%8C%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%AF%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A2%D9%85%D8%AF-%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%A8%D9%88/
[5]. http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=8663
[6]. http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=8663
[7]. http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=8663
[8]. http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=8663
[9]. http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=22229
رضا لیلانی
شب 13 خرداد، مصادف با سالگرد رحلت امام خمینی(ره)، تلویزیون سلطنتی بی.بی.سی فارسی، طی گزارشی مدعی شد که به اسنادی دست یافته که نشان میدهد حضرت امام خمینی با دو تن از رؤسای جمهور آمریکا تماسهایی سری داشتهاند. روز 14 خرداد، رهبر انقلاب در بیانات خود به مناسبت سالگرد رحلت امام خمینی در حرم ایشان، نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و چنین فرمودند:
«انگلیسِ واقعاً خبیث؛ هم در گذشته، از دوران اوایل رژیم طاغوت تا دوران انقلاب، [هم] بعد از دوران شروع انقلاب و پیروزی انقلاب تا امروز، همواره انگلیس با ما دشمنی کرده است؛ حالا هم بهمناسبت سالگرد امام، دستگاه تبلیغاتی دولت انگلیس علیه امام، بهاصطلاح سند منتشر میکند؛ سند منتشر میکند علیه امام بزرگوار، امام پاکیزه و مطهّر! سند را از کجا آوردهاند؟ از مدارک آمریکایی! خب، آمریکایی که هواپیمای مسافری را با قریب سیصد نفر سرنگون میکند، از جعل سند ابائی دارد؟ دشمنیِ انگلیسها اینجوری است»
این اما اولین باری نبود که این تلویزیون و نیز سیاسیون دو کشور انگلیس و آمریکا دست به چنین تحریفاتی زدهاند. آقای عبدالله شهبازی، پژوهشگر تاریخ معاصر، در یادداشت زیر، ضمن رد صحت اسناد ادعایی بی.بی.سی، نمونههای دیگری از تحریف تاریخ توسط این دو کشور را بررسی کرده است.
1- «اسناد» اخیر بی. بی. سی. فارسی چه اعتباری دارد؟
بی. بی. سی. فارسی در 12 خرداد 1395/ اول ژوئن 2016 با تبلیغات فراوان مدعی شد به اسنادی دست یافته دال بر «تماسهای سرّی آیتالله خمینی با دولتهای جان اف. کندی و جیمی کارتر.» جوسازی که بی. بی. سی. فارسی امروز کرد، دال بر انتشار اسناد «تماسهای سری آیتالله خمینی با دولتهای جان اف. کندی و جیمی کارتر» و تعارض فاحش این ادعا با برنامهای که پخش شد، یکی از سبکترین نمونههای پروپاگاندای سیاسی بود.
آنچه در برنامه «شصت دقیقه» بی. بی. سی. فارسی، پخش شد، در واقع برنامهای بود برای تبلیغ «انقلاب سفید» محمدرضا شاه پهلوی و اصول آن و نیز تقلیل جایگاه امام خمینی در سالهای 1341- 1343 به یک روحانی معمولی و فاقد جایگاه مرجعیت. هر دو مورد را میتوان بطور جدی بررسی کرد؛ هم میتوان از «اصول انقلاب سفید» و پیامدهای بهغایت مخرب آن برای جامعه ایران گفت و هم از جایگاه امام خمینی در دوران حیات آیتالله العظمی بروجردی و مرجعیت ایشان پس از رحلت آقای بروجردی. اما بحث ما این نیست. بحث درباره اسنادی است که بی. بی. سی. فارسی مدعی است «تماسهای سری» امام خمینی با مقامات دولتهای کندی و کارتر را بیان میکند. این اسناد ادعایی در دو بخش است: بخشی مربوط به تماس ادعایی 15 آبان 1342 امام با سفارت آمریکاست و بخشی مربوط به دوران انقلاب.
درباره دوران انقلاب و مکاتبات جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، با امام خمینی در پاریس، سالها پیش دکتر ابراهیم یزدی، وزیرخارجه دولت موقت توضیح دادهاند.1 بنابراین، مکاتبات کارتر با امام مسئله تازهای نیست که بی. بی. سی. فارسی به عنوان «کشف جدید» درباره آن این همه جنجال کند. در همان شب 12 خرداد 95 نیز دکتر یزدی توضیحاتی درباره برنامه بی. بی. سی. فارسی منتشر کرده و تأکید نمود: «این سخن نادرستی است. آقای خمینی پیام شخصی برای کارتر نفرستاد بلکه این کارتر بود که پیام فرستاد و ایشان به پیام او جواب داد.» و آنچه در گزارش بی. بی. سی. آمده «خلاصه ناقصی از پنجمین و آخرین پیام مبادله شده است.» در این خبر به نقل از آقای خمینی آمده است: «ما با آمریکاییها هیچ دشمنی خاصی نداریم»، در حالی که در متن اصلی پیام آمده است: «ما با مردم امریکا هیچ دشمنی خاصی نداریم.»
بخش مورد تأکید من ادعای «تماس سرّی» امام خمینی با دولت کندی است یعنی سندی که مدعی است 10 روز قبل از سفر 17 نوامبر 1963/ 25 آبان 1342 لئونید برژنف رهبر شوروی به ایران، یعنی در 15 آبان 1342، امام خمینی از طریق فردی بنام حاج میرزا خلیل کمرهای پیامی شفاهی برای سفارت آمریکا در تهران ارسال کرده با این مضمون: «[امام] خمینی توضیح داد که او با منافع آمریکا در ایران مخالفتی ندارد. بر عکس، او اعتقاد داشت که حضور آمریکا در ایران برای ایجاد توازن در برابر شوروی و احتمالاً نفوذ بریتانیا ضرورت دارد.» و «او همچنین اعتقادش را درباره همکاری نزدیک اسلام و سایر ادیان جهان به ویژه مسیحیت توضیح داد.»
آنچه بی. بی. سی. فارسی به عنوان سند اظهارات میرزا خلیل کمرهای درج کرده سند «از طبقهبندی خارج شده» سیا در سال 2005 نیست و فاقد شماره و مهر «طبقهبندی شده» و «از طبقهبندی خارج شده» اسناد رسمی است. استناد بی. بی. سی. فارسی به نسخه دیگری از همان سند است در کتابخانه جیمی کارتر که در دسامبر 2008 به صورت دیجیتال منتشر شده است. این «سند» نیز گزارش سیا درباره ملاقات با میرزا خلیل کمرهای نیست بلکه پاراگرافی است از بولتن تحلیلی 81 صفحهای سیا، مورخ مارس 1980، که در آن مشخصات اصل گزارش سفارت آمریکا در تهران دیده نمیشود. بولتن 81 صفحهای مارس 1980 سیا، مانند همین گزارش 12 خرداد 95 بی. بی. سی. فارسی، تحلیلی است درباره تاریخچه تعارض علما با رژیم شاه و علل وقوع انقلاب ایران.
روشن است که بی. بی. سی. فارسی باید اصل گزارش سیا را پیدا میکرد و با ارجاع به شماره و مشخصات آن را انتشار میداد. و واضح است که دستخطی از امام خمینی خطاب به کندی وجود ندارد و آن ادعای بزرگ و جنجالی فقط مبتنی بر همین بولتن است و نه حتی بر اصل گزارش سیا درباره دیدار کمرهای با مقامات سفارت آمریکا. اما به فرض که اصل ادعا را بپذیریم، یعنی قبول کنیم که در 15 آبان 1342 میرزا خلیل کمرهای به سفارت آمریکا مراجعه کرده و مطالبی را از قول امام خمینی عنوان کرده، پرسش مهم دیگری مطرح میشود: آیا رابطه میرزا خلیل کمرهای با امام خمینی در این حد از صمیمیت بود که وی واسطه پیام «سرّی» ایشان برای رئیسجمهوری آمریکا شود؟
همچنین به فرض پذیرش مراجعه آقای کمرهای به سفارت آمریکا آیا واقعاً ایشان حامل پیام شفاهی امام خمینی بوده یا نظرات شخصی خود را بیان کرده است؟ آنچه این قرینه را تقویت میکند علاقه مرحوم کمرهای به نگارش نامه به شاه و نیز به رؤسای جمهوری آمریکا است که نمونه آن، نامه تابستان 1348 وی به ریچارد نیکسون است با عنوان «فتح بیغرور» و تبریک فتح کره ماه و تحقق وعده قرآن کریم.
2- درخواست تحتالحمایگی میرزا تقی خان امیر کبیر از دولت بریتانیا
البته این نخستین بار نیست که بنگاههای سیاسی- تبلیغاتی غرب مدعی کشف و انتشار «سند» درباره رابطه چهرههای برجسته ضداستعماری تاریخ ایران با دولتهای بریتانیا یا ایالات متحده آمریکا میشوند و یا با جنجال و هیاهوی فراوان اسنادی دستکاری شده و غیرقابل اعتماد را بنام «اسناد معتبر» معرفی میکنند. یک نمونه مهم، انتشار سند وابستگی میرزا تقی خان امیرکبیر به دولت بریتانیا از سوی لابی متنفذ سیاسی- مالی بهائی غرب است. سالها پیش آقای عباس امانت، عضو بلندپایه این لابی و دوست آقای بهروز آفاق، مدیر آسیا و اقیانوسیه بی. بی. سی مدعی کشف سند مشابهی دال بر درخواست تحتالحمایگی میرزا تقی خان امیرکبیر، دولتمرد و صدراعظم خوشنام عصر قاجار، از دولت بریتانیا شد. در واقع، عباس امانت کوشید تا به دلیل سرکوب قاطع شورشیان بابی و اعدام علیمحمد شیرازی (باب) از امیرکبیر انتقام بگیرد. او در کتاب «قبله عالم» میرزا تقی خان امیرکبیر را، برخلاف آنچه در فرهنگ سیاسی و تاریخنگاری ایران رایج است، شخصیت زبونی جلوهگر ساخت که برای نجات جان خود درخواست پناهندگی از سفارت انگلیس کرده است. امانت «سندی» از آرشیو ملّی بریتانیا نقل کرد که گویا نامه درخواست پناهندگی امیرکبیر از دولت بریتانیا است در زمانی که قتل قریبالوقوع خود را احساس میکند. در این نامه خطاب به سِر جاستین شیل، وزیرمختار بریتانیا، چنین آمده است:
«آن جناب اغلب گفتهاند که از جانب دولت انگلیس خاصه دستور دارند ضعفا و ستمدیدگان را معاضدت فرمایند. من امروزه در ایران احدی را نمیشناسم که از خود من ستمدیدهتر و بیکستر باشد. این مختصر را در دم آخر به شما مینویسم: من بدون هیچ تقصیری نه فقط از مقام و منصب خود معزول بلکه ساعت به ساعت در معرض مخاطرات تازه میباشم. افراد ذینفع که دور شاه حلقه زدهاند به این اکتفا ندارند که غضب همایونی تنها شامل حال من شود بلکه اولیای دربار را چنان بر ضد من برانگیختهاند که دیگر امیدی به جان خود و عائله و برادرم ندارم. علیهذا، من و خویشان و برادرم خود را به دامن حمایت دولت بریتانیا میاندازیم. اطمینان دارم که آن جناب به معاضدت اقدام میکنند و طبق قواعد انسانیت و شرافت و به طرزی شایسته تاجوتخت بریتانیای کبیر و شأن ملّت انگلیس در حق من و خانواده و برادرم عمل خواهید فرمود. فقدان هر گونه تقصیر اینجانب از یادداشت رسمی وزیر امور خارجه [بریتانیا] به وزیر خارجه این دربار مشهود است. دیگر توان نوشتن ندارم...»
سند مورد استناد عباس امانت یادداشتی است به خط و زبان انگلیسی که ضمیمه گزارش مورخ 22 نوامبر 1851 کلنل جاستین شیل به لندن است و به عنوان ترجمه نامه امیرکبیر به وزارت خارجه بریتانیا ارسال شده. به عبارت دیگر، نامهای به خط و امضای امیرکبیر در دست نیست. آیا میتوان این ادعا را پذیرفت و هیچ کاوشی درباره اصالت این سند و صحت مطالب مندرج در آن نکرد؟ اصل نامه ادعایی امیرکبیر به شیل چه شده است؟ چرا چنین سند بااهمیتی را، برخلاف رویه رایج دیپلماتهای انگلیسی، شیل برای حفظ در بایگانی وزارت امور خارجه بریتانیا به لندن ارسال نکرده است؟ بعلاوه، کسانی که با اسناد تاریخی کار کردهاند میدانند که هر چه مأموران بریتانیا به لندن فرستادهاند الزاماً «سند معتبر» شناخته نمیشود. هر کس با نثر منشیانه و محکم امیرکبیر آشنایی داشته باشد، با مطالعه سطور فوق به روشنی درمییابد که نوشته فوق، نه در شکل نه در محتوا، از امیرکبیر نیست هر قدر او را درمانده و شکسته فرض کنیم.
3- اسناد کودتای 28 مرداد و جنجال تاریخچه دکتر ویلبر
تاریخنگاری معاصر در زمینه شناخت دو کودتایی که سرنوشت تاریخی ایران را در سده بیستم میلادی رقم زد با دشواریهایی مواجه است که از عدم دستیابی به اسناد سرویسهای اطلاعاتی مرتبط با این دو حادثه ناشی میشود. برغم گذشت قریب به یک قرن از کودتای 3 اسفند 1299، سرویس اطلاعاتی بریتانیا، که نقش اصلی را در این حادثه داشت، تاکنون هیچ سندی در این زمینه منتشر نکرده و همین رویه را در قبال کودتای 28 مرداد 1332 در پیش گرفته است. خاطرات کِرمیت روزولت و کریستوفر وودهاوس، دو مقام مسئول آمریکایی و انگلیسی در کودتای 28 مرداد، به ترتیب در سالهای 1979 و 1982 منتشر شد. این دو کتاب در ایران بازتاب گسترده داشته و این تصوّر را به وجود آورد که گویا سرویسهای اطلاعاتی ایالات متحده و بریتانیا با این دو کتاب اسرار عملیات پنهان خود را در کودتای 28 مرداد آشکار کردهاند. این تصوّر خطاست. دو کتاب فوق صرفاً خاطرات شخصی دو مأمور اطلاعاتی بازنشسته به شمار میروند نه اسناد رسمی، و به دلایل عدیده بخش مهمی از آن روایت تحریف شده و گمراهکننده از واقعیت است.
فشار پژوهشگران برای انتشار اسناد مهمترین عملیات پنهان سیا در دوران جنگ سرد، از جمله کودتای 28 مرداد 1332، اندکی پس از انحلال اتحاد شوروی (دسامبر 1991) و پایان دوران جنگ سرد آغاز شد. در فضای آن زمان، دو رئیس سیا- رابرت گیتس در 1992 و جیمز وولزی در 1993- وعده دادند که این اسناد را منتشر خواهند کرد. چهار سال بعد، در مه 1997، مقامات سیا اعلام کردند که تقریباً تمامی اسناد مهم سیا درباره کودتای 28 مرداد در اوایل دهه 1960 معدوم شده و چیزی برای انتشار وجود ندارد. اندکی بعد روشن شد که ماجرای از میان رفتن اسناد کودتای 28 مرداد در ایران بهانهای بیش نبوده و هنوز در آرشیوهای این سازمان اسنادی موجود است که مقامات سیا مایل به انتشار آن نیستند. در سال 1998 جرج تنت، رئیس سیا، مخالفت خود را با انتشار اسناد ایران اعلام کرد.
بدینسان، یک دهه از فروپاشی اتحاد شوروی و پایان دوران «جنگ سرد»، و وعده افشای اسناد عملیات پنهان آن دوران از سوی مقامات آمریکایی، گذشت و درباره کودتای ایران سندی منتشر نشد. در چنین فضایی، ناگهان اعلام شد که روزنامهنگاری سرشناس بنام جیمز ریزن به سند مهمی از سیا دست یافته که جمعبندی و تاریخچه عملیات کودتای ایران، نوشته دکتر دونالد ویلبر، مقام سیا و از دستاندرکاران کودتای فوق، است. جیمز ریزن این بولتن را با تبلیغات فراوان در شمارههای 16 آوریل و 18 ژوئن 2000 روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرد و سپس این سند در وبسایت نیویورک تایمز قرار گرفت. همزمان، این جنجال به ایران نیز تسری یافت و مترجمین متعدد به ترجمه و انتشار «بولتن دکتر ویلبر» با عنوان «تاریخچه عملیات کودتای 28 مرداد 1332» پرداختند. تأمل در سند فوق، نحوه انتشار و مندرجات آن دغلکاری عجیبی را نشان میدهد با هدف به بیراهه بردن محققین، اختفای اسناد واقعی و استتار بخشهای مهمی از عملیات پنهان سرویسهای اطلاعاتی غرب در ایران:
1- متنی که به عنوان «سند سیا» منتشر شد در واقع از سوی آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا) منتشر نشد بلکه از سوی روزنامهنگاری معروف و در وبسایت روزنامهای معروف بطور غیررسمی انتشار یافت. بعبارت دیگر، سیا با این اقدام هم تا حدودی توانست محققین را گمراه و تا حدودی راضی کند و هم در عمل سندی منتشر نکرد. «بولتن دکتر ویلبر» فاقد هرگونه علامت دولتی یا مهر رسمی ویژه اسناد، مانند «طبقهبندی شده» و «از طبقهبندی خارج شده» (declassified)، است یعنی بطور رسمی سند سیا محسوب نمیشود و بنحوی عرضه شده که فاقد ارزش حقوقی و غیرقابل ارائه به محاکم بینالمللی باشد.
2- سند فوق متن اصلی بولتن دکتر دونالد ویلبر نیست. ویلبر این بولتن را در سال 1954، اندکی پس از کودتای 28 مرداد 1332، نوشته ولی متنی که انتشار یافته و به ویلبر منسوب شده، و با همین عنوان ترجمههای متعدد از آن به فارسی انتشار یافته، جزوهای است که دین ل. داج، کارمند تاریخی اداره کل خاورنزدیک سیا، در مارس 1969 بر اساس بولتن اصلی دکتر ویلبر تهیه کرده و برای استفاده آموزشی در تیراژ محدود تکثیر شده است.
3- جیمز ریزن، کارشناس نیویورک تایمز و ناشر «تاریخچه دکتر ویلبر»، ظاهراً برای حفظ امنیت ایرانیان شرکت کننده در کودتا، بخشهایی از سند را «سیاه» کرد و اندکی بعد سایت دیگری بنام «کریپتوم» مدعی شد که اسامی سیاه شده را «کشف» کرده و سپس متن «بدون سانسور» تاریخچه ویلبر را، با افزودن اسامی در داخل []، منتشر نمود.
این رفتار نیز دغلکاری محض است. نیویورک تایمز با روش «دیجیتالی» به سیاه کردن اسامی دست زد یعنی بر روی متن اسکن شده از طریق نرمافزار لایههای سیاه رنگی قرار داد که به سادگی قابل زدودن و خواندن اسامی بود. روش مرسوم در اسناد علنی شده بریتانیا و آمریکا سیاه کردن یا بریدن قسمتهای سانسور شده در اصل سند است بنحوی که به هیچ عنوان بازخوانی آن ممکن نیست. بازخوانی نامهای «سیاه شده» در بولتن منسوب به دکتر ویلبر یا راز مهمی را آشکار نمیکند یا ما را به بیراهه میبرد.
4- یادداشتهای روزانه آیرونساید
یک نمونه دیگر از دغلکاری و جعل در انتشار اسناد تاریخی را در یادداشتهای روزانه سرلشکر سِر ادموند آیرونساید میتوان دید که در سال 1352 با عنوان «شاهراه فرماندهی» به انگلیسی منتشر شد و در سالهای پسین مورد توجه مورخین و علاقمندان به تاریخ سیاسی قرار گرفت. در نظر اوّل، گمان میرود که انتشار یادداشتهای روزانه ژنرال آیرونساید، در مقطع زمانی کودتای 3 اسفند 1299، رازی از رازهای بزرگ تاریخ ایران را آشکار کرده است. ولی اینک آشکار شده که کتاب فوق با هدف گمراه کردن ایرانیان از شناخت حقایق تاریخی تدوین و منتشر شده است.
ژنرال آیرونساید از 4 اکتبر 1920 تا 17 فوریه 1921، کمتر از چهار ماه و نیم، فرمانده قشون بریتانیا در شمال ایران (نورپرفورس) بود و در همین سمت بود که به دستور وزیر جنگ وقت بریتانیا، سِر وینستون چرچیل، مقدمات کودتای 3 اسفند 1299/ 21 فوریه 1921 را فراهم آورد و اندکی پیش از وقوع کودتا از ایران خارج شد. مندرجات یادداشتهای منتشر شده آیرونساید، با متنی خطی از آن که خوشبختانه در مراکز اسناد ایران (مجموعه امیر اسدالله علم، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران) به دست آمده، تفاوتها و جعلیات فاحش و از منظر قضاوت تاریخی بسیار مهم را نشان میدهد. فقط به یک نمونه اشاره میکنم:
در متن دستنویس دیدار 15 فوریه 1921 ژنرال آیرونساید و نورمن، وزیرمختار بریتانیا، با احمد شاه قاجار حدود یک سطر است: «شاه در نقطهای در شش مایلی تهران با گلهای از زنانش زندگی میکرد.» این جمله کوتاه در کتاب «شاهراه فرماندهی» به شرحی مفصل و بکلی ساختگی تبدیل شده که تصویری شبیه به داستانهای «هزار و یکشب» از شیوه زندگی احمد شاه به دست میدهد و جالبتر این که مطالبی نیز از قول احمد شاه در تأیید قرارداد 1919 بدان افزوده شده است. متن منتشر شده این است: «به دروازههای آهنین قصر رسیدیم. اتومبیلها را همانجا گذاشتیم. کسی متوجه ورود ما نشد. به محوطه وسیع قصر وارد شدیم... در محوطه قصر دو خواجه در لباسهای اروپایی عصای عاج نقرهنشان در دست به پیشبازمان آمدند. آنان تعظیمکنان در حالی که عقب عقب میرفتند ما را به ساختمانی کوچکتر در گوشه اصلی قصر راهنمایی کردند. اینجا اندرون یعنی قسمت زنانه قصر بود. شاه تصمیم گرفته بود در آنجا ما را به حضور بپذیرد. یک سیاه غولپیکر در آستانه در ما را به تالاری هدایت کرد که با گشودن یک در به اتاق خصوصی شاه بار یافتیم. هنگام عبور از تالار گروهی زن و کودک را دیدم که از یک درگاهی کوچک ما را تماشا میکردند. میخندیدند و با هم شوخی میکردند اما خواجههای حرمسرا آنها را ساکت کردند.»
پس از شرح فوق، از قول احمد شاه مطالب زیر نقل شده که در متن دستنویس نیست و بکلی ساختگی است: «وزیر مختار [نورمن] به شاه گفت دولت بریتانیا از تأخیر در امضاء قراردادی که او نیز آن را امضاء کرده است خسته شده است و بیپرده به شاه اطلاع داد که اگر پیمان امضاء نشود پرداخت پول به دولت ایران ادامه نخواهد یافت. شاه در پاسخگویی تعلل میکرد که علتش نه ضعف زبان فرانسه بلکه آشفتگی و ناراحتی او بود. او میگفت احساس میکند به عصای پوسیدهای تکیه کرده است و اگر یک شاه خودکامه بود مدتها قبل معاهده را امضاء کرده بود. او خواهان امضاء و تصویب آن است چون میداند بهترین معاهدهای است که منافع کشورش را تأمین میکند اما مجلس شورای ملّی از تصویب قرارداد سر باز میزند. میگفت به خود او هم برچسب خیانت زدهاند که چرا از اوّل با عقد چنان پیمانی موافقت کرده است.»
جاعل خاطرات آیرونساید از یک سطر یادداشت ژنرال آیرونساید درباره ملاقات 15 فوریه 1921 نورمن و آیرونساید با شاه سه صفحه مطلب ساخته و هر چه خواسته به احمد شاه نسبت داده و از زبان او در تأیید عملکرد کودتاگرانی شاهد آورده است که چند روز بعد کودتای 21 فوریه 1921/ 3 اسفند 1299 را رقم زدند.
پی نوشت:
1- این توضیحات در کتاب «تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران» تألیف مرحوم سرهنگ غلامرضا نجاتی (1371) درج شده (چاپ ششم، 1379، ج 2، صص 285- 301) و در جلد سوم خاطرات دکتر ابراهیم یزدی نیز انتشار یافته است.
آقای عبدالله شهبازی
پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی)