به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس، یک مقام روسی روز سهشنبه گفته این کشور تا پایان سال جاری میلادی تحویل سامانه دفاع موشکی اس 300 به ایران را تکمیل میکند.
اینترفکس به نقل از سرگئی چمزوف، رئیس شرکت «روستک»، این خبر را روز سهشنبه منتشر کرده است.
روسیه به موجب قراردادی که در سال 2007 با ایران امضا کرد باید دستکم پنج سامانه دفاع هوایی اس-300 را به ایران تحویل میداد. مسکو در سال 2010 با این بهانه که فروش این سامانه به ایران خلاف قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران است از تحویل آن به تهران امتناع کرده بود.
وزارت دفاع ایران به دنبال این تصمیم مسکو، از طرف روسی به دادگاه بین المللی شکایت کرده و خواستار دریافت غرامتی معادل 4 میلیارد دلار شده بود.
ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه روز 24 فروردین سال گذشته با صدور حکمی، ممنوعیت خودخوانده تحویل این سامانه دفاعی به ایران را لغو کرد.
روسیه میگوید تهران پیش از دریافت اس-300 باید شکایت خود را پس بگیرد.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس، «ری تکیه» عضو ارشد شورای روابط خارجی آمریکا با اشاره به اختلاف نظرهای متعدد میان واشنگتن و ریاض، گفت سفر روز چهارشنبه باراک اوباما به عربستان «آخرین و احتمالا بیفایدهترین» سفر وی به این کشور به عنوان رئیسجمهور آمریکا خواهد بود.
وی در یادداشتی در نشریه «پالیتیکو» نوشت: «این روزها، وقتی ایالات متحده و عربستان سعودی به منطقه نگاه میکنند، دو چشمانداز کاملا متفاوت و مجموعهای متضاد از منافع را میبینند.»
این تحلیلگر راستگرای ایرانی-آمریکایی نوشته است در حالی که عربستان خواستار تعهد بیشتر آمریکا در منطقه و اقدام واشنگتن برای شکست ایران است، اما اوباما آشکارا از هرگونه افزایش حضور در منطقه طفره میرود.
تکیه افزود: «علاوه بر این، اوباما دیگر هیچ سیاست خاورمیانهای تازهای در آستین ندارد، به جز آخرین تحولات توافق هستهای با ایران، که آن را هم سعودیهای هراسان از تهران، چشم دیدنش را ندارند.»
وی با بیان این ادعا که توافق هستهای واقعا توافقی حائز اهمیت است و برای اولین بار واشنگتن با بزرگ شدن نقش ایران در منطقه مخالف نیست، نوشته است که ترجیح دیپلماسی بر قدرت نظامی از سوی اوباما، بدبینیاش به متحدان سنتی واشنگتن، تلاش او برای ایجاد رابطه با رقبای قدیمی و همچنین رویای چرخش به سمت آسیا، «در دل جهان عرب هراس ایجاد کرده است.»
این مقام ارشد سابق وزارت خارجه آمریکا میگوید از دید سعودیها، طرح تازه کنگره برای اعطای حق تعقیب قضایی دولت عربستان به دلیل نقش احتمالی در حادثه حمله به برجهای دو قلوی تجارت جهانی نیویورک در یازده سپتامبر 2001، نشانه دیگری از کم اهمیت شدن اتحاد دوجانبه، از سوی واشنگتن است.
تکیه سپس نوشته است: «اما رابطه ایالات متحده و عربستان سعودی چطور تا این اندازه وخیم شد؟ در ابتدا انقدر زیاد نبود. البته همیشه ائتلاف بین یک دموکراسی لیبرال و یک پادشاهی سنتی مبتنی بر قرائت سختگیرانه اسلام و زنده به دلارهای نفتی، نامتجانس است. در طول جنگ سرد، تنفر دو طرف از اتحاد جماهیر شوروی این اختلافات را پوشاند. در دوران پسا جنگ سرد هم ذخایر عظیم نفتی عربستان و نیاز به مقابله با صدام حسین، توجهات را از تناقضات محوری موجود در این رابطه منحرف کرده بود. تراژدی یازده سپتامبر و مشخص شدن اینکه از 19 هواپیماربا، 15 نفر آنها از عربستان سعودی آمده بودند، یک بار دیگر این رابطه را به لرزه درآورد، اما تمرکز مجدد آمریکا بر عراق به واسطه شورشهای ایجاد شده در این کشور و نیاز به سازماندهی عراق پس از صدام، توان واشنگتن را گرفت و موجب شد این اختلاف خیلی زود به فراموشی سپرده شود.»
وی سپس نوشته است که امروز وضعیت متفاوت شده است و آمریکا به واسطه توافق هستهای، دیگر نیازی به حمایت سعودیها برای مقابله با یک دشمن منطقهای ندارد. ضمن اینکه واشنگتن از راهکار دو دولتی در مسئله فلسطین ناامید شده و در این موضوع هم دیگر به کشورهای عربی امید نبسته است. او همچنین تأکید کرده که به واسطه تغییرات ایجاد شده در بازار انرژی جهان، امرز دیگر آمریکا به نفت عربستان متکی نیست و این نیاز هم برطرف شده است. تکیه در ادامه آورده است: «علاوه بر این، سوءظن موجود مبنی بر اینکه سعودیها در قبال نبرد با تروریسم دو دوزه بازی میکنند، به خصوص به واسطه ادعای حمایت پادشاهی سعودی از القاعده و دیگر گروههای تروریستی افراطگرا، بار دیگر در معرض توجه قرار گرفته است.»
این مقام سابق دولت آمریکا همچنین به سعودیها گوشزد کرده است که نباید چندان به تغییر رئیسجمهور آمریکا دل ببندند، چراکه اوباما نه سیاستهای شخصی خود، بلکه سیاست برآمده از حزب دموکرات را دنبال میکند و حتی در میان جمهوریخواهان هم همه از جنگ فراری هستند و با وجود جنگ طلب بودن، مداخله نظامی را مناسب شرایط آمریکا نمیدانند.
وی نوشته است که هوز مشخص نیست که آیا در قرن 21 منطقه دیگری در دنیا منطقه موفقیت آمریکا خواهد بود یا نه، اما قطعا خاورمیانه منطقه موفق ایالات متحده نخواهد بود، چراکه «سیاستمداران هر دو حزب از خرج کردن منابع با ارزش برای ایجاد ثبات در این منطقه خسته شدهاند.»
در پایان یادداشت تکیه آمده است که هرچند سفر اوباما به ریاض میتواند در ظاهر نشاندهنده دوستی باشد و پس از آن هم چندین قرارداد تسلیحاتی برای واشنگتن به همراه آورد، اما این سفر نمیتواند علاجی برای تفاوت در چشمانداز دو کشور باشد.
ایران کدام عضو اس- 300 را تحویل گرفته است؟ +عکس
در خصوص هدف اول باید خاطر نشان کرد که صهیونیسم در طول دوران استعمار کهنه و نو یعنی قرون (۱۹-۱۷) در محکم ساختن طناب اسارت هند (توسط امپریالیسم بریتانیا) نقش موثری داشت و اینک نیز، در پی آن است که مجددا این طناب اسارت را در بازی «نظم نوین جهانی» آمریکا، بر گردن هند افکند و بلکه برای روز مبادا آمریکای امن و مطلوب خویش را در این کشور بازسازی کند.
در این راستا می توان به نقش صهیونیسم در تثبیت پایه های استعمار انگلیس در هند اشاره کرد. نخستین راه برای جستجوی ردپای یهود در شکل گیری و تداوم استعمار هند توسط امپریالیسم بریتانیا تحقیق و بررسی پیرامون نقش موثر صهیونیسم در ایجاد و اداره سازمان های فراماسونری جهان (عموما) و شعب فرامانسونری در هند و دوائر کمپانی هند شرقی (خصوصا) است.
با توجه به همبستگی کامل میان فرماسونری و صهیونیسم، بدنیست بدانیم نخستین کشور شرقی که پیش از کشورهای اروپایی، آمریکا و ترکیه عثمانی لژ فراماسونری در آن تشکیل شد، کشور هند بوده است. آن هم در شهر هایی چون «بمبئی» و «کلکته» که نقطه ورود و مرکز ثقل فعالیت کمپانی هند شرقی محسوب می گشت و حکم روزنه نفوذ انگلیس به شبه قاره را داشت.
علاوه بر این نقش کلیدی صهیونیسم جهانی در سازمان های فرماسونری جهان (و از این طریق در مرکز سیاستگذارهای استعماری-ماسونی هند)، باید گفت که آل صهیون در مواقع بسیار حساسی که استعمار بریتانیا گرفتار مشکلات مهم داخلی و خارجی بوده و خصوصا در ستیز با رقبای قهار و اروپایی اش بر سر دو راهی مرگ و زندگی قرار داشته، به کرات به داد این قدرت استکباری رسیده و آن را از خطر مرگ نجات داده اند و در مقابل صرفه خویش را برده اند.
صهیونیست ها در همین راستا داد و ستد حساب شده ای با استعمار انگلیس داشته اند. شمشیر بریتانیا را در قرون ۱۹ و ۲۰ بر ضد دشمنان غربی و شرقی اش تیز کرده و متقابلا از صدقه سر جلال و شکوه این امپراطوری بهره های کلان سیاسی- اقتصادی برده اند، که یکی از مهم ترین آنها زمینه سازی تشکیل حکومت صهیونیسم در فلسطین به دست «وزارت خارجه» و «مستعمرات» بریتانست.
در واقع بلع و استعمار هند می تواند یکی از مهم ترین مقاصدی باشد که صهیونیسم جهانی در دوره تازه تحرکات خویش تعقیب می کند. همچنان که هند از زاویه دیگری برای آل صهیون از اهمیت استراتژیک برخوردار است:
صییونیسم جهانی همواره بیرون از قلمرو مرکزی حاکمیت و به اصلاح ام القرای خویش- که همان فلسطین اشغالی باشد- نیاز به یک پشتوانه و پناهگاه مستحکم و مطمئن دارد که از درون آن، سیاست پشتیبانی از اسرائیل در خاورمیانه عربی و اسلامی و توسعه قلمرو آن از نیل تا فرات و نیز پی ریزی تدریجی حاکمیت شیطانی خویش بر سراسر جهان را هدایت کند. روشن است که این پناهگاه امن در طول قرن جاری میلادی (بویژه از دهه ۱۹۴۰ به بعد) آمریکا بوده است و فرزندان صهیون به این زودیها دست از گریبان این کشور عظیم و زرخیز و پهناور برنخواهند داشت.
خاصه اکنون که صهیونیستها بیشترین نفوذ و قدرت سیاسی-فرهنگی- هنری را در «کاخ سفید»، «وال استریت»، «پنتاگون» و «هالیوود» به هم زده اند و بعید نیست که از این پس شاهد تصدی رسمی مقامات عالیه حکومت امریکا توسط عناصر یهودی تبار باشیم، چنانچه انتصاب «مالدین آلبرایت» - یهودی چکسلواکی الاصل- به وزارت خارجه آمریکا از سوی کلینتون در پاییز ۱۹۹۶ می تواند طلیعه این دوران باشد.
به نظر می رسد آمریکا نمی تواند برای همیشه پناهگاه امن و دژ مستحکم یهود باشد و حتی دلایلی نیز وجود دارد که نشان می دهد که ضعف و فروپاشی تدریجی این دژ آغاز شده است که از جمله ان می توان به ۱- بدهی خارجی عظیم آمریکا ۲- تجدید قوای اروپای ورشکسته پس از دو جنگ چهانی و ایستادگی (بویژه فرانسه) در برابر تحکمات سیاسی و تهاجمات فرهنگی آمریکا ۳- رهایی و رجز خوانی تدریجی دو حریف دیرین آمریکا (ژاپن و آلمان) ۴ - گسترش روزافزون موج «بنیاد گرایی اسلامی» که شراره های آن حتی به داخل خود امریکا نیز نفوذ کرده است و بیش از یک میلیون سیاهپوست مسلمان و مسیحی در برابر کاخ سفید و سردادن شعار «الله اکبر» واداشته است. همه این ها عوامل گوناگونی هستند که موجودیت آمریکای جهانخوار را از دورن و بیرون بسختی تهدید می کنند و ناقوس مرگ «پناهگاه صهیونیسم» در آینده نه چندان دور را می نوازد.
تضعیف اسلام؛ انگیزه دیگر صهیونیست ها از رخنه به هند
از طمع دیرینه صهیونیست ها به شبه قاره هند- که طبعا مقتضی توجه خاص دولت اسرائیل به این سرزمین است سخن گفتیم. باید افزود که موج شدید اسلامخواهی در شبه قاره و پیشینه احساسات و مبارزات ضد صهیونیستی مسلمین این دیار -خاصه منطقه پاکستان- عامل بسیار مهم دیگری است که صهیونیسم جهانی و (عامل آن تل آویو) را از همان آغاز استقلال هند واداشته است که دست به برنامه ریزی ها و سرمایه گذاری ها ی گسترده ای در شبه قاره هند زند و احزاب افراطی و ضد اسلام آن دیار بر ضد جهان اسلام (خصوصا مسلمین هند و پاکستان)، پتانسل انقلابی مزبور در منطقه را صرف درگیری با دیگران سازد.
سابقه احساسات و مبارزات ضد صهیونیستی درمیان مسلیمن شبه قاره هند (که با همدلی و تایید امثال گاندی همراه بود) و تداوم و بلکه تشدید آن احساسات و مبارزات در کشور اسلامی پاکستان (که در قالب برگزاری اینگونه کنفرانس ها ابراز می شد) زنگ های خطر را برای صهیونیسم جهانی و حکام تل آویو به صدا در آورد و سبب شد که اولیای دولت اسرائیل برای دستیابی به مطامع خویش در شبه قاره دست به کار شوند و دست به برنامه ریزیهای وسیع شیطانی زنند.