به گزارش خبرگزاری فارس، تخلیه و بسته شدن پادگان اشرف در عراق را میتوان سراشیبی سقوط و پایان کار منافقین دانست، زیرا به یکباره منافقین مکان امن و اصلیترین پایگاه خود را از دست دادند. از آن پس در کنار رایزنیهای گسترده سرکردگان این گروه برای بازگشت به اشرف، که البته هیچگاه به نتیجه هم نرسید، اولویت این گروهک پیدا کردن پایگاهی دیگر برای اعضایش بود. زیرا که منافقین به دلایلی همچون نیاز به نظارتهای تشکیلاتی و کنترلهای فرقهای همواره نیاز دارند تا اعضای خود را در محیطی بسته و در کنار یکدیگر حفظ کنند. همچنین بسیاری از نیروها به دلیل نارضایتی به دنبال کوچکترین فرصتی برای جدایی از گروه میگردند. ریزشهای این گروهک طی چند سال اخیر با وجود همه سختگیریها و تهدیدات سرکردگان نیر مؤید این مطلب است.
ورود به کمپ لیبرتی و ناامیدی کامل از بازگشت به اشرف، سرکردگان این گروه را به طمع انداخت که هر طور شده این کمپ را تبدیل به مکانی برای ماندن در عراق کنند، اما تصمیم جدی دولت عراق در اخراج منافقین به علاوه خشم مردم این کشور که بارها واکنشهایی را علیه اعضای منافقین در لیبرتی به همراه داشت، باعث شد تا اعضای این گروهک در کنار تلاش برای حفظ اعضا در لیبرتی، نیمنگاهی نیز به دست و پا کردن پایگاهی دیگر داشته باشند.
در این میان چند مرحله انتقال اعضای این فرقه به کشور آلبانی و کمپ تیرانا فضایی را به وجود آورد تا سرکردگان منافقین برای تشکیل پایگاهی در این کشور اروپایی برنامهریزی کنند. برخی قوانین متفاوت آلبانی با دیگر کشورهای اروپایی هم که دست منافقین برای کنترل، نظارت و فشار بر اعضا را بازتر کرده، به طمع سرکردگان این گروه افزوده است.
در این میان نشانههایی نیز وجود دارد که حکایت از برنامهریزیهای جدی منافقین برای این مکان دارد. به عنوان مثال انتقال تعدادی از اعضای رده بالا و قدیمی سازمان از عراق به آلبانی که عموماً با هدف کنترل و نظارت بر اعضای حاضر در آلبانی صورت گرفت، به علاوه خبرهایی که از تحرکات این گروهک برای ساخت و ساز در این کشور و خرید مسکن حکایت میکند، همه و همه حاکی از برنامهریزی بلندمدت اعضای سازمان برای حضور در آلبانی است.
حال با توجه به این موارد، اخیراً خبرها حکایت از انتقال اعضایی دارد که جزو نفرات تحت تعقیب پلیس بینالملل هستند و تعدادی از آنها نیز ارتباطات نزدیکی با شخص رجوی داشتهاند.
در این میان نکته مهم دیگری نیز در مجموعه احتمالات موجود وجود دارد و آن هم حضور خود رجوی در کمپ لیبرتی است. اذعان برخی از اعضای جدا شده سازمان که پیش از این از کمپ لیبرتی فرار کرده بودند، به وجود برخی مخفیگاهها در این کمپ و همچنین حضور حلقه اصلی حفاظت شخص رجوی در لیبرتی اشاره دارد. حال با مشاهده تلاشهای سازمان برای انتقال این حلقه شامل همین سه تن یعنی سیما وطنخواه یکی از مسئولان اصلی حفاظت مسعود رجوی، ژاله مهرامنیا از اعضای دفتر رجوی و رقیه عباسی مسئول زنان کمپ لیبرتی با اسم مستعار رعنا عباسی، که اخیراً تلاش میشود در پوشش جعلی به آلبانی منتقل شوند، این احتمال قوت مییابد که رجوی در حال آمادهسازی کمپ تیرانا در آلبانی برای حضور خودش است.
در چنین شرایطی اول از همه مسئولیت بر گردن مسئولان عراقی است که با عدم نظارت دقیق بر انتقال اعضای منافقین به عراق و احتمالاً دریافت رشوه توسط برخی نیروهای رده پایین عراقی، راه را برای فرار اعضایی از سازمان باز کردهاند که جزو سرکردگان اصلی و جنایتکار این گروه محسوب میشوند و هر چه زودتر باید نسبت به محاکمه آنها اقدام شود.
این افراد همان کسانی هستند که مسبب سالها غارت اموال ملت عراق بودهاند و بسیاری از مردم مظلوم این کشور به دست همین تروریستها در حوادثی چون کُردکشی و انتفاضه شعبانیه به شهادت رسیدهاند، پس باید محاکمه شوند.
و در آخر سازمان ملل و مسئولان سیاسی آلبانی باید نسبت به این اتفاق واکنش نشان دهند، زیرا رفته رفته و در یک پروسه ظاهراً قانونی اعضای این گروه خطرناک در حال تشکیل یک پایگاه ثابت در این کشور هستند و این کشور اروپایی در حالی که قرار بود فقط به شکل موقت پذیرای تعدادی پناهجو باشد، حالا میزبان یک گروه تروریستی بسیار خطرناک شده است.
سعید عابدینی که با ارتداد از اسلام، به مسیحیت تبشیری (صهیونیستی) روی آورد و دارای تابعیت آمریکایی است، در تابستان 1391 بازداشت شد. اتهام عابدینی جاسوسی، ارتباط با دول متخاصم و تبلیغ علیه نظام و دین مبین اسلام بود و تنها به تحمل هشت سال زندان محکوم شد. درواقع سعید عابدینی یک کشیش "پورنوکرات" بود؛ پورنوکرات یا "نَفسسالار" کسی است که بر اساس نفسانیات خود عمل میکند و عابدینی نیز به لباس کشیش مسیحی تبشیری (صهیونیستی) درآمده تا بتواند به هوسهای خود بدون محدودیتهای اخلاقی بپردازد. این ویژگیها وی را به خدمت دستگاه اطلاعاتی آمریکا درآورد تا خدمات خود را به دولت آمریکا در ایران شروع کند.
بعضی فعالیتهای سعید عابدینی که در راستای پروژه نفوذ قرار داشت، به شرح زیر است:
1. ایجاد و راهاندازی کلیساهای خانگی (غیرقانونی) در مرکزیت پایتخت. وی در فاصله سالهای 2000 تا زمان بازداشت بیش از یکصد کلیسای خانگی را در سرار کشور ساماندهی و صدها نفر را مرتد کرده بود.
2. ایجاد شبکههای اقتصادی کلان جهت تامین هزینههای تبلیغات مسیحیت تبشیری (صهیونیستی) در اقصی نقاط کشور.
3. ایجاد پرورشگاههای متعدد در شهرهای مختلف و تغییر عقیده کودکان و نوجوانان طی پروسهای بلند مدت.
4. انتقال خبرهای داخل کشور (جاسوسی).
5. جذب جوانان و نوجوانان که از نظر اعتقادی سست و در درجه پایینتری در جامعه قرار دارند.
6. جذب افراد بیسرپرست و بیخانمان و تغییر دین این افراد و استفاده ابزاری در جهت جاسوسی.
7. جذب دختران و پسران فراری از خانه.
8. جذب افراد معتاد که در مراحل ترک اعتیاد هستند، به ویژه در کمپهای بازپروری.
9. جذب افرادی که دارای مشکلات عاطفی و احساسی هستند.
10. جذب بعضا افرادی که نارضایتیهایی از عملکرد سیستم حکومتی دارند.
شروع پروژه تبلیغات علیه جمهوری اسلامی توسط نغمه عابدینی (شریعتپناهی)
پس از دستگیری سعید عابدینی، پروژه متحد کردن دستههای از هم گسیخته مسیحیت تبشیری (صهیونیستی)، به بهانه دستگیری سعید عابدینی توسط نغمه عابدینی (شریعتپناهی) آغاز گردید. در واقع نغمه عابدینی پرونده همسرش را به کمک سیاستمداران آمریکایی و حمایتهای اعضای جامعه مسیحیت تبشیری (صهیونیستی) به یکی از مهمترین بهانههای تبلیغات حقوق بشری علیه ایران تبدیل کرد و با راهاندازی کمپین برای آزادی همسرش و با دیدارهای متعدد با مسیحیان کشورهای مختلف و حتی دیدار با اوباما همچنین برگزاری نشستهای خبری در شبکههای فاکس نیوز، سیانان، بیبیسی فارسی، صدای آمریکا و رسانههای مسیحیت تبشیری (صهیونیستی) و تلاش برای رساندن پرونده همسرش به شورای حقوق بشر سازمان ملل، منجر به افزایش فشارهای دیپلماتیک و حقوق بشری علیه جمهوری اسلامی شد.در جمع سازمانها و گروههای سرشناسی که با وی همکاری میکنند، میتوان به مرکز آمریکایی حقوق و عدالت که یک موسسه مسیحی معروف حقوقی است و نامزدهای جمهوریخواه انتخابات ریاست جمهوری از جمله "تد کروز"، "مارکو روبیو" و "فرانکلین گراهام" اشاره کرد.
نغمه شریعتپناهی که بهواسطه ارتداد والدینش از اسلام در آمریکا در 9 سالگی مسیحی شده است، در سال ۲۰۰۲ و طی یک مأموریت به ایران آمده بود تا اقوام خود را مسیحی کند؛ وی در آنجا با سعید که در سال ۷۸ مسیحی شده و یک کلیسای خانگی داشت، آشنا و ازدواج کرده است. نغمه شریعتپناهی از سال 83 تا 91 بهواسطه دو بار بازجویی و دستگیری شوهرش در ایران، از فعالیتهای غیرقانونی سعید عابدینی آگاه بود، اما باز با آوردن دو کودک خود در رسانههای جهان که پدرشان در زندان کشور ایران است، به تحریک احساسات علیه جمهوری اسلامی پرداخت.
برخی فعالیتهای نغمه شریعتپناهی در آمریکا و دیگر کشورها که در راستای ایرانهراسی و فشارهای دیپلماسی بر روند فعالیتهای سیاسی ایران در خارج از کشور بود، به شرح زیر است:
1. ایجاد وحدت و یکپارچگی در میان فرق مسیحیت در غرب، با سوءاستفاده از دستگیری سعید عابدینی.
2. خط دهی و ایجاد انسجام فرق مسیحیت جهت برگزاری راهپیمایی ضد ایرانی.
3. ایجاد کمپین و راهاندازی سایتهای اینترنتی با کمک سازمانهای تبشیری.
4. سخنرانی در شهرها، ایالتها، سازمان و نهادهای دولتی، دانشگاهها و کلیساهای مختلف.
5. جهانی کردن دستگیری سعید عابدینی جهت فشار به روابط دیپلماسی نظام جمهوری اسلامی ایران.
تزلزل نغمه عابدینی (شریعتپناهی) برای ادامه حمایت از سعید عابدینی
فعالیتهای نغمه عابدینی علیه جمهوری اسلامی برای آزادی همسرش ادامه داشت تا اینکه با تغییر جهتی غیرمنتظره در آبان ماه امسال، وی در مصاحبه با روزنامه «واشنگتن پست» پرده از چهره واقعی سعید عابدینی برداشت و انصراف خود را از کارزار آزادی همسرش اعلام کرد. او در این مصاحبه گفت که همسرش انواع بدرفتاریها از قبیل آزار جنسی به سبب اعتیاد به تصاویر پورن و آزارهای فیزیکی و روانی را از ابتدای زندگی مشترکشان علیه او انجام داده است.روزنامه «واشنگتن پست» نوشت نغمه عابدینی، پس از بازداشت همسرش در سال ۲۰۱۲ میلادی به یک چهره مبارز در امر آزادی مذهب تبدیل شده بود؛ اما او دو سخنرانی خود در همین زمینه را لغو کرده است. خبری که صدای آمریکا آن را اعلام و سپس حذف کرد.
بعد از این انصراف، دوباره نغمه عابدینی با صدای آمریکا تماس میگیرد و اعلام میکند: «من از ارسال مطالبی که منعکس شده، پشیمان هستم. این مطالب تحت فشار شدید روانی و احساسی ابراز شد. من قصد دارم برای التیام این وضعیت، سکوت کنم و وقت بیشتری را با فرزندانم بگذرانم. من کماکان برای آزادی شوهرم دعا و تلاش میکنم، چراکه او به خاطر ایمان به مسیحیت، در ایران مورد ظلم قرار گرفته است».البته سعید عابدینی مشکلات اخلاقی بسیاری دارد که پیشتر مشرق در گزارشی تحت عنوان «از هوسبازی با نام کشیش تا ترویج مسیحیت صهیونیستی در ایران» به آن پرداخت، اما مسئلهمهمتر رفتارشناسی نغمه عابدینی است که در حمایت از شوهر هوسباز خود دچار تزلزل میشود.نکته جالب در اینجاست که این تغییر رفتار نغمه عابدینی با آزاد شدن همسرش از ایران متوقف نشد؛ پنج روز پس از آزادی سعید عابدینی از زندان، نغمه عابدینی بدون آنکه به استقبال وی برود، در دادگاهی در شهر بویس درخواست طلاق کرد. در گزارش جدید روزنامه «واشنگتن پست» در همین رابطه آمده است: «نغمه میگوید که در خلال زندگی زناشویی از سوی همسرش مورد بدرفتاری جسمی و روانی قرار داشته و بیشتر دوران زندگی خود را با چنین بدرفتاریهایی سپری کرده است».به نوشته روزنامه «استیسمن» چاپ ایداهو، ماجرای بدرفتاری سعید با وی دست کم به سال ٢٠٠٧ بر میگردد. در آن سال سعید به جرم حمله به همسرش به یک سال تحت نظر قرار داشتن و ٩٠ روز حبس تعلیقی محکوم شد.اوج این تزلزل رفتاری را میتوان در پست فیسبوکی ماه نوامبر نغمه عابدینی جست که وی از مشکلات زندگیاش که از سال ٢٠٠٤ آغاز شده، پرده برداشت و از اینکه سالها درباره بدرفتاری شوهرش سکوت اختیار کرده است، عذر خواهی کرد. وی در فیسبوک خود نوشت: «از اینکه سالها مساله بدرفتاری شوهرم را در بیشتر سالهای زندگی مشترکمان پنهان نگه داشتم، پوزش میخواهم و از همه میخواهم که من را از این بابت عفو کنند».
این اتفاقات نشان میدهد که جمهوری اسلامی از راههای مختلف مانند ترویج فرقههای ساختگی مانند مسیحیت تبشیری (صهیونیستی) و جذب افراد ضعیف به این جریان، مود نفوذ قرار میگیرد و حتی زمانی که با عوامل آنها برخورد میشود، با سواستفاده و وسیله قرار دادن آدمهای ضعیفی مانند نغمه عابدینی(شریعتپناهی)، به هزینهسازی و فشار علیه نظام دست میزنند تا چهره ایران را در جهان مخدوش کنند که البته در مواردی مانند سعید عابدینی افشا میشوند.
برنامه فضایی؛ ایران درحال پیشرفت، تلآویو درحال عقب گرد
در این راستا، شاید کلیدی ترین پرسش آن است که جغرافیای افغانستان در چارچوب هدف گذاری های بلند مدت و استراتژی توسعه سرزمینی داعش از چه موقعیت و اهمیتی برخوردار است؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا نیازمند واکاوی این مساله هستیم که ماهیت و هدف گذاری های داعش چیست؟ به عبارت دیگر، گزاره های کلی اجماعی در مورد ماهیت، علت وجودی و چگونگی بقای داعش کدامند؟ در این رابطه چند گزاره زیر قابل توجه می باشند:
1-داعش محصول خلاء قدرت و فروپاشی نظم منطقه ای در خاورمیانه به ویژه زیرمجموعه امنیتی شامات است. این خلاء قدرت در سه بعد سیاسی، امنیتی و نظامی و متاثر از شکنندگی دولت ها، پیامدهای بیداری اسلامی و خروج نیروهای آمریکایی از عراق و افغانستان است.
2-داعش از تمنای تاریخی ذهنیت جمعی جامعه سلفی اهل سنت برای احیای خلافت در دوره مدرن بهره می گیرد و بر موج آن سوار است.
3-داعش بر نوعی آسیب روانشناختی جامعه اسلامی یا مسلمانان سرمایه گذاری کرده که این آسیب معلول تجاوزگری، اشغالگری و تحقیر و سرکوب جوامع شرقی و مسلمانان از سوی قدرت های استعمارگر و استثمارگر در طول تاریخ است و پتانسیل بسیار زیادی دارد برای اینکه حس انتقام جویی و انتقام گیری را به ویژه در میان جوانان این جوامع برانگیزاند.
4-داعش نتیجه مدیریت تروریسم نوین و مقابله با آن از سوی غرب و در راس آن امریکا پس از یازده سپتامبر 2001 است. در واقع، نفوذ دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی غرب به داخل گروه های تروریستی از جمله القاعده و تلاش برای جریان سازی های جدید با هدف «مدیریت آشوب و هرج و مرج منطقه ای» جزء استراتژی جدید منطقه ای غرب است که در شکل دادن به داعش بسیار تاثیرگذار بوده است.
5-داعش از دو عارضه کلی در منطقه سود می برد و برای بقای خود از آن تغذیه می کند: نخست، اختلافات قومی- مذهبی به خصوص شیعه-سنی است . دوم، ساختگی بودن دولت-ملت های منطقه و مصنوعی بودن مرزهای آن هاست. به همین دلیل، داعش دولت های کنونی منطقه را محصول توافقنامه سایکس-پیکو می داند و آن را مردود دانسته است.
بنابراین داعش مانند القاعده نیست که فقط به سوءقصد و جنگ چریکی اکتفا کند، بلکه قلمروگشایی و فتح اراضی از مهم ترین مبانی جنگی این گروه است. منتهی در بحث توسعه سرزمینی تابع گزاره های زیر است:
1-خلافت ادعایی داعش در حال حاضر متکی بر جغرافیای منطقه خاورمیانه و محدود به آن است. اگرچه در نقشه مورد ادعای داعش، جغرافیای خلافت را از غرب تا اسپانیا و در شرق تا چین و حتی هند به عنوان یکی از بخش های خلافت معرفی کرده است.
2-داعش برای جذب نیروی انسانی خود در مرحله اول متکی بر کشورهای خاورمیانه و غرب بود. اما اکنون چرخشی در این زمینه نشان داده و به سمت منابع بالقوه تری مانند سین کیانگ، قفقاز، افغانستان و آسیای مرکزی سوق پیدا کرده است.
4-داعش به طور پیوسته و آرام در حال تبدیل کردن خود به بازیگری بلند مدت در منطقه است. بخشی از این اقدام از طریق شبکه سازی و ایجاد ارتباط با دیگر گروه های تکفیری و حتی قومیتی در منطقه صورت می گیرد. به این ترتیب، داعش به صورت آهسته و پیوسته در حال تنیدن تاری به دور خاورمیانه، از طریق افزایش ارتباط با گروه هایی در منطقه قفقاز، افغانستان و پاکستان و برخی مناطق دیگر است.
5-داعش برای پیشبردن طرح پایانی خود، برنامه هایی برای اتحاد پاکستان، افغانستان، و طالبان به صورت یک ارتش واحد و در عین حال، درخواست از القاعده برای پیوستن به داعش برای تشکیل خلافت اسلامی واحد ارائه کرده است.
بر اساس گزاره های فوق، به نظر می رسد افغانستان برای داعش به عنوان یک " هدف غایی" تعریف نشده ، بلکه هدف داعش تبدیل بخش هایی از قلمرو افغانستان به " کانون ثانویه انتشار" است که در این صورت در مقاصد بعدی انتشار و انتقال داعش، مناطق پیرامونی افغانستان یعنی مرزهای شرقی ایران، آسیای مرکزی (روسیه) و سین کیانگ چین خواهد بود. لذا انتشار پدیده داعش در افغانستان احتمالا به معنای امتداد "خلافت" آنها به افغانستان و حکومت داعش بر افغان نیست؛ بلکه به احتمال قوی این سرزمین نقش یک" سکوی پرتاب "و "معبر" را در راهبردهای داعش و حامیانش ایفا خواهد کرد.
در واقع، در استراتژی داعش خلافت اسلامی در جغرافیای گسترده و خاصی تعریف می شود. داعش افغانستان در حال حاضر یکی از شعبات منطقه ای و خارجی داعش محسوب می شود که رهبری آن با داعش اصلی بیعت کرده اند. در این راستا، داعش مدعی است بخش شرقی خلافت اسلامی، خراسان بزرگ است. خراسان بزرگ از آسیای مرکزی شروع و بخش هایی از چین، افغانستان، ایران، پاکستان و شمال هند را نیز در برمی گیرد. این مناطق بخش هایی است که در تاریخ دوره ی عباسیان و امویان، تحت عنوان خلافت شرقی شناخته می شده است. در همین راستا، داعش چشم به سه منطقه در افغانستان دوخته است. این مناطق عبارتند از: نخست منطقه شمال شرق که هم مرز با منطقه دره فرغانه، ایالت سینگ کیانگ چین و آسیای مرکزی ( کشورهای تاجیکستان،ازبکستان، قرقیزستان و... ) است. منطقه دوم شامل فراه، هلمند و جنوب افغانستان و هم مرز با ایران حضور است؛ لذا داعش تلاش می کند که در هلمند (که 90 درصد تریاک افغانستان از آن جا تولید می شود) حاضر و بر این منطقه مسلط شود. در واقع، تسلط بر این منطقه می تواند درآمد مطمئنی برای آنها ایجاد کند. لذا داعش این منطقه را نیز جزء اهداف استراتژیک خود می بینند. بخش سوم، منطقه شرق و حد فاصل بین مناطق مرزی پاکستان و ولایت های خوست و نورستان افغانستان (که منطقه ای کوهستانی و به منطقه وزیرستان شمالی وصل می شود ) است. در این منطقه گروه های محلی، طالبان، القاعده و بقیه گروه ها مانند ایغورها، ازبک ها، تاجیک ها و برخی زیرمجموعه القاعده حضور دارند.
منبع: دیپلماسی ایرانی