تسلط کامل بر این شهر استراتژیک که ارتش سوریه پس از 3سال در آن حضوریافته است،از جهات مختلف حائز اهمیت است. پس از آنکه با افزایش تحرکات نیروهای مقاومت درزمین و حملات هوایی روسیه، توازن قوا به سمت ارتش سوریه، سنگینی کرد، این پیروزی می تواند به عنوان اولین پیشروی بزرگ نیروهای ارتش سوریه از زمان شکل گیری بحران باشد.
نقشه درگیری در سوریه طی ماه اخیر به طورقابل مقایسه ای تغییر کرده است.تایک ماه پیش داعش همچنان به پیشروی و گسترش مناطق تحت کنترل خود ادامه می داد تا اندازه ای که توانسته بودنیمی از سوریه – البته نیمه کم اهمیت تر از نظرجمعیت آن-و یک سوم عراق را تحت کنترل خود درآورد. همچنین پیروزی غیرمنتظره و کم سابقه معارضین سوری ودیگر گروه های تروریستی مانند ارتش آزاد،احرار الشام و جبهه النصره؛در جریان فتح «ادلب» و «جسر الشغور» امیدهای ائتلاف «ترکیه» و «عربستان» را برای سرنگونی دولت اسد مضاعف کرده بود؛در نتیجه این افزایش اعتماد به نفس، فاز عملیاتی و اجرایی برای تجزیه سوریه و تشکیل دولت در شمال این کشور به شکل جدی کلید خورد.تروریست ها درصدد بودند درنواحی شمالی سوریه وهم مرز با ترکیه یک منطقه امن برای خود بسازند و حتی یک حکومت موقت داخل سوریه در همین منطقه تشکیل دهند که این مسئله می توانست وضعیت را برای اپوزیسیونی که تنها در خارج از مرزهای سوریه است و هیچ گونه تحرکی در درون خاک سوریه ندارد، بهبود بخشد؛اما سیرپیروزی های ارتش سوریه در حلب وشکست محاصره این شهرکه با افزایش تحرکات نیروهای مقاومت درزمین و حملات هوایی روسیه انجام گرفت، فضایی را فراهم ساخته که در صورت شکست کامل تروریست ها در این منطقه معادلات سوریه به نحو چشمگیری دگرگون خواهد شد.
اهمیت حلب
اهمیت آزادسازی شهرحلب آنقدر زیاد است که روزنامه الحیات جنگ بر سر حلب را جنگ مرگ و زندگی خوانده است ودرمقابل خطر تصرف کامل حلب به دست تروریست ها تاحدی است که طبق توصیف سفیر سوریه در سازمان ملل به معنای کشیده شدن درگیری به دیگر کشورهاست.حلب در طول سالهای حکومت خاندان اسد به عنوان قلب تجاری سوریه و بزرگترین شهر این کشور تلقی می شد. موقعیت جغرافیایی حلب و قرار گرفتن در مسیر ترانزیت شمال به جنوب این کشور بر نقش راهبردی این شهر افزوده است. مسیر درعا-دمشق-حمص-حماه-ادلب-حلب مهمترین جاده موجود در سوریه بوده که شمال به جنوب این کشور را به یکدیگر متصل می نماید. این مسیر ترانزیتی علی رغم محدود بودن مساحتش نسبت به وسعت سوریه، به دلیل قرار گرفتن در منطقه خوش آب و هوای مدیترانه قریب به ۷۵ درصد جمعیت سوریه را در خود اسکان داده است. نفوذ اسد در مناطق ساحلی لاذقیه و طرطوس سبب خواهد شد که با آزادسازی حلب، عملا مناطق کلیدی سوریه در دست نیروهای دولتی قرار گیرد.علاوه بر اهمیت اقتصادی، تجاری و امنیتی شهر حلب، نزدیکی آن به ترکیه فضا را برای حمایت دوچندان دولت حاکم بر ترکیه از تروریست ها فراهم ساخته که بیرون راندن تروریست ها از این شهر عملا به منزله کاهش نفوذ آنکارا محسوب می شود.افزون بر این،ورود به حلب به منزله دروازه آزادسازی ادلب به عنوان آخرین پایگاه مهم تروریست ها در غرب سوریه خواهد بود.
نتایج آزادسازی کامل حلب
تسلط کامل بر این شهر استراتژیک که ارتش سوریه پس از ۳سال در آن حضوریافته است،از جهات مختلف حائز اهمیت است. اولا پس از آنکه با افزایش تحرکات نیروهای مقاومت درزمین و حملات هوایی روسیه، توازن قوا به سمت ارتش سوریه، سنگینی کرد، این پیروزی می تواند به عنوان اولین پیشروی بزرگ نیروهای ارتش سوریه از زمان شکل گیری بحران باشد و روحیه نیروهای طرفدار نظام سوریه را به نحو چشمگیری بالا ببرد و از سوی دیگر، ضرب شستی برای نیروهای تروریست و تکفیری باشد. هر چند داعش در بخش های شرقی رود فرات و استان حلب حضور دارد، پاکسازی بخش های غربی حلب، صحنه درگیری میان داعش و ارتش سوریه را در این منطقه شعله ورتر خواهد کرد و در صورت پیروزی ارتش، مناطق مرزی با ترکیه در شمال کشور در دست ارتش قرار خواهد گرفت.اولین نتیجه کنترل مرزهای ترکیه و سوریه در بخش حلب، ایجاد مانع بر سر راه کمک های نظامی و تسلیحاتی ترکیه به شورشیان و تروریست ها خواهد بود و مسیر اصلی تجهیز و تردد نیروهای داعش از سمت ترکیه نیز بسته خواهد شد.البته معادلات مربوط به آزادسازی حلب، تنها به این نتایج ختم نخواهد شد و با پیشروی ارتش در استان حلب به سمت شمال و سپس شمال غرب سوریه، ادلب نیز که توسط نیروهای جبهه جیش الفتح در کنترل است، درمحدوده گسترده تر در محاصره قرار خواهد گرفت.
از یکسو نزدیکی ادلب به لاذقیه و طرطوس، حملات هوایی و پشتیبانی از ارتش را میسرتر می کند و از سوی دیگر، پیشروی ارتش و نیروهای حزب ا… از سمت شمال و شرق ادلب نیز، تروریست ها را در تنگنا قرار خواهد داد. از سوی دیگر، با پایان یافتن دور اول مذاکرات وین طرف های درگیر بحران بلافاصله تلاش های خود را برای تأثیر گذاری بر تحولات میدانی جهت افزایش قدرت چانه زنی خود در دور بعدی این نشست متمرکز کرده اند. همه طرف های درگیر در سوریه می دانند آن چه می تواند دست برتر در مذاکرات سیاسی باشد، نه بخشنامه و طرح و تفاهم و… بلکه اتفاقات روی زمین است.از این رو بود که «ریچارد هاس» رئیس شورای روابط خارجی آمریکا در صفحه توئیتر خود نوشت: «تصمیم آمریکا برای اعزام نیروی ویژه به سوریه باید منجر به تقویت قدرت آمریکا در گفت وگوهای وین درباره آینده سیاسی سوریه شود.» عربستان وترکیه نیزبا افزایش کمک های مالی و نظامی خود به تروریست ها ،موشک های تاو در اختیار آنها قراردادند.روز گذشته اشتون کارتر، وزیر دفاع آمریکا هم اعراب را برای نبرد میدانی تحریک کرد و از تغییر استراتژی نبردها از حملات هوایی به حملات زمینی سخن به میان آورد.تلاش نیروهای مقاومت وارتش سوریه هم برای افزایش قدرت چانه زنی در مذاکراتی است که این هفته دور دوم آن برگزار خواهد شد. اگر ارتش سوریه بتواند حلب را به طورکامل آزاد کند؛ آن گاه راه حل سیاسی که برای حل بحران سوریه پیشنهاد می شود بسیار متفاوت خواهد بود، زیرا با تصرف حلب وزن دمشق در نشست وین بیشتر می شود.
حامد رحیم پور
فرودگاه نظامی «کویرس» در شمال غرب سوریه بعد از تحمل بیش از دو سال محاصره و تقریبا بعد از یک ماه از آغاز عملیات در جنوب شرق و غرب حلب، از محاصره خارج شد و داعش باید منتظر تبعات آن باشد.
گروه بینالملل خبرگزاری فارس - وحید صمدی ؛
ارتش سوریه و مقاومت لبنان سرانجام پس از بیش از دو سال، روز سهشنبه (10 نوامبر) محاصره داعش بر فرودگاه نظامی «کویرس» را در شرق حلب شکستند.
فاصله فرودگاه کویرس از شهر حلب کمتر از 50 کیلومتر است و این نشان از موقعیت مهم فرودگاهی دارد که نظامیان سوری محاصرهشده در آن توانستند بیش از دو سال حصر را سرانجام با موفقیت به پایان برسانند.
اما اهمیت راهبردی این فرودگاه در چیست و چه تاثیری بر درگیریها و عملیاتهای میدانی خواهد داشت و چرا خبرگزاری فارس اخبار نزدیک شدن ارتش سوریه به آن را روزبهروز مخابره کرد؟.
عملیات ارتش سوریه و مقاومت لبنان (حزبالله) از حدود یک ماه گذشته در جنوب غربی و شرقی حلب آغاز شد و شکست حصر فرودگاه در این بازه زمانی اندک معنای نظامی خود را برای داعش و حامیان منطقهای و بینالمللی آن دارد.
داعش که روستاهای متعددی از جمله «الشیخ احمد» را قبل از شکست حصر فرودگاه از دست داد، باید منتظر تبعات سنگین این شکست مهم باشد.
یک معنای شکست حصر فرودگاهی که مساحتی حدود چهار کیلومتر مربع دارد اما تاثیر بزرگی خواهد داشت، لزوما توسعه دایره کنترل ارتش سوریه و مقاومت لبنان بر مناطق جنوب و شرق شهر حلب است.
معنای دیگر خروج فرودگاه از محاصره نظامی داعش، توسعه مناطقی است که ارتش سوریه و متحدان آن میتوانند از آنجا عملیاتهای جدید در «شمال حلب» علیه داعش و تروریستها را آغاز و مدیریت کنند.
یک معنای دیگر شکست حصر فرودگاه کویرس میتواند این باشد که مقدمات کنترل یافتن بر بخش مهمی از مسیر 200 کیلومتری «حلب-رقه» را فراهم کند.
با پاکسازی روستاهای بالادستی این فرودگاه، دیگر مسیر استان رقه به حلب برای تروریستها امن نخواهد بود. دیگر ترانزیت نفت استان دیرالروز به شمال سوریه (حلب) و انتقال آن به ترکیه، از امنیت سابق برخوردار نخواهد بود.
قطعا تعمیر و بازگرداندن فرودگاه صدمه دیده کویرس به سطح خدماترسانی مطلوب به نیروی هوایی، هواپیماها و بالگردهای سوریه، سبب شدت یافتن حملات هوایی در ریف حلب خواهد شد و چه بسا پایگاه هوایی اصلی برای عملیاتهای آتی در شمال حلب باشد.
برای مشاهده تاثیر ملموس این عملیات موفق ارتش سوریه و حزبالله لبنان، باید منتظر روزهای آینده شد و البته یکی از نتایج آن نیز شدت یافتن عملیات داعش و حامیان منطقهای آن در دیگر نقاط سوریه است تا این موفقیت تحتالشعاع قرار بگیرد.
موقعیت فرودگاه کویرس در استان حلب (برای اندازه بزرگتر اینجا کلیک کنید)
وزیر امور خارجه عربستان در رفتاری به دور از شأن یک مقام بینالمللی سخنان تندی را علیه کشورمان مطرح میکند که از حالت عادی خارج شده و در ورای این سخنان واقعیتهایی پنهان است.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری فارس، عادل الجبیر وزیر امور خارجه عربستان بار دیگر در حاشیه نشست کشورهای عربی و آمریکای لاتین در ریاض در جمع خبرنگاران انتقادات تندی را علیه ایران مطرح کرد.
وی در اظهاراتی خارج از عُرف یک وزیر خارجه علیه یک کشور دیگر و همانند یک فعال رسانهای اپوزیسیون گفت: معمولا دوستان ایران کشورهایی هستند که کسی به آنان رغبتی ندارد. روابط ایران با کشورهای عربی خطری برای کشورهای عربی است اما بالعکس، افزایش روابط کشورهای عربی با آمریکای لاتین، سبب انزوای بیشتر ایران میشود.
آقای الجبیر نزدیکی کشورهای عربی به کشورهای آمریکای جنوبی را سبب «انزوای» بیشتر ایران در دنیا ارزیابی کرد و ادعا کرد که «تهران ضعیف شده» و «دوستی ندارد برای همین تلاش میکند دوستی هر کشوری را که شده، جلب کند».
وزیر خارجه جوان و تازه کار سعودی در طی چند ماه گذشته بارها سخنان تندی را علیه ایران مطرح کرده و ایران را تهدید علیه امنیت منطقه، اشغالگر و ... نامیده است و حتی براساس گزارشها در نشست اخیر وین درباره بحران سوریه هم چنین اظهاراتی را تکرار کرده که در آنجا وزیر امور خارجه کشورمان پاسخ تندی به وی داده و او را ساکت کرده است.
اما در این مطلب ما میخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که چرا وزیر خارجه عربستان چنین سخنانی را مطرح میکند؟
اختلاف و دشمنی در روابط بین الملل و کشورهای جهان امری متداول است و ایران نیز همانند بسیاری از کشورها دارای دوستان و دشمنانی است اما کمتر دیده شده است که چنین سخنانی از عالی ترین مقام سیاست خارجی یک کشور دیگر به زبان جاری شود. میتوان برای این رفتار عادل الجبیر دو دلیل را مدنظر قرار داد:
اول اینکه نوع بیان و زبان بدن (BODY LANGUAGE) عادل الجبیر حکایت از خشم و ناراحتیاش از جمهوری اسلامی ایران دارد و با تمام وجود بدون اینکه بتواند خویشتن دارانه و با زیرکی دستکم در جلوی دوربینها خود را یک دیپلمات کارکشته نشان دهد، به درشت گویی علیه ایران میپردازد که بیش از هرچیز این خشم ناشی از موقعیت پائینتر کشورش ناشی از شکستها بین المللی از تهران است.
عربستان در پرونده هسته ای از سال 2011 به بعد هرکاری برای ضربه زدن به ایران انجام داد، از تامین نفت پالایشگاههای کره جنوبی و هند گرفته تا دادن رشوه به سناتورهای جمهوری خواه برای متوقف کردن مذاکرات و تخریب روندهای مربوط به آن؛ اما حاصل این تلاشها برای عربستان قابل اشاره نبود و تقریبا دست خالی از نبرد هستهای بازگشت.
اما اوج شکستهای ریاض در منطقه است، آنها در سوریه هرکاری که توانستند کردند اما هنوز به اهدافشان نرسیدهاند و از سوی دیگر امروز مسکو به عنوان شریک ایران با قدرت بیشتر در کنار دمشق قرار گرفته است و اکنون خود را آماده شکست در سوریه نیز باید بکند. در یمن هم قیام مردم این کشور بلای جانشان شده و همانند خنجری بر گُرده سعودیها نشسته است. قدرت نیروهای جریان مقاومت در لبنان و عراق هم نفسشان را بریده و ادامه قیام های مردم در بحرین و شرق عربستان خاری در چشم و گلویشان شده است. در چنین شرایطی هر انسان منصفی به سعودیها حق میدهد که از این ضربات مهلک به ستوه آمده و با مویه کردن و پیرهن دریدن خشم خود را نشان دهند.
دومین دلیل رفتار آقای الجبیر را میتوان به ساختارهای داخلی عربستان مرتبط دانست، کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس که با کمک استعمار انگلیس از کمتر از نیم قرن قبل شروع به شکل گیری کردند و با کمک پول نفت توانستند دارای برج، جاده و خودرو شوند، دارای سنت نظامی و سیاست خارجی نبودند چراکه در این کشورها وزرات خارجه و دفاع با انگلیسیها بود و شیوخ قبیلهای که حالا خود را دولتمرد میپنداشتند حق دخالت در این امور را نداشتند.
از این رو به سختی میتوان در این کشورها ژنرالهای قدرتمند و یا دیپلماتهای توانمند را نام برد، در این کشورها اصولاً دستگاه سیاست خارجی یک دستگاه اشتغالزا برای شاهزادهها است که دارای سنت و سیستم مبتنی با کار کارشناسی نیستند.
در چنین شرایطی آقای عادل الجبیر که پدرش یکی از کارمندان وزرات خارجه عربستان در غرب بود به دلیل بزرگ شدن در آمریکا زبان انگلیسی را به خوبی فرا میگیرد و با کمک پدرش به عنوان مترجم وارد دستگاه سیاست خارجی میشود و باز پلههای ترقی را به این صورت طی می کند که مترجم ملک عبدالله میشود و پس از آن سفیر در واشنگتن و سپس وزیر امور خارجه؛ بدون اینکه تجربهای واقعی یا سابقهای علمی در علوم سیاسی و روابط بین الملل داشته باشد.
الجبیر که وارث کرسی سعود الفیصل به عنوان یکی از شاهزادگان سرشناس عربستان شده خود را در موقعیتی سخت درک میکند و سعی میکند با مطرح کردن خودش در برابر رسانهها به جایگاه سلفش در هرم قدرت عربستان نزدیک شود.
از سوی دیگر الجبیر بنابر قول ناظران مسائل عربستان به این دلیل وزیر خارجه شده که غلام حلقه به گوش شاهزاده محمد بن سلمان است و از آنجایی که نقشی در تصمیم سازیها ندارد و در مذاکرات پشت درهای بسته بیرون اتاق منتظر نتایج مذاکرات بن سلمان با سران کشورهای دیگر میشود حالا نقش سخنگوی پرکار و البته پرحرف سعودیها را ایفا میکند که این هم ناشی از ساختار معیوب وزرات خارجه سعودیهاست که هیچگاه سخنگو نداشته است.
از نظر نگارنده شأن وزیر خارجه کشورمان بالاتر از جنگ رسانهای با افرادی چون الجبیر یا خالد بن احمد آل خلیفه وزیر خارجه بحرین است اما شایسته است که سخنگوی جدید وزرات خارجه که خود سابقه کار در حوزه خاورمیانه را دارد با زبان طعنه و لفافه از خجالت آقای الجبیر درآید.
داعش، پاکستان را برای فعالیت خود مطلوب میبیند، چراکه این کشور از نظر امنیتی با مشکلاتی نظیر حضور و فعالیت حدود 48 گروه تروریستی و تمایل برخی از آنها برای پیوستن به داعش به عنوان گروهی متموّلتر، خشنتر و مجهزتر مواجه است.
مقدمه
گرچه طی دهههای گذشته، شاهد فعالیت گروههای سلفی- تکفیری و شکلگیری ساختارها و سازمانهای مختلف مبارزاتی آنها بودیم، اما بیتردید، پدیدهای به نام داعش، کریهترین، خشنترین و در عین حال سَرسپردهترین گروه از این دست است که تاکنون دیده شده است. علیرغم اینکه داعش، مرکز خلافتِ به اصطلاح اسلامی، اسلام مدنظرش را سرزمینهای عراق و شام قرار داده است، اما این گروه تروریستی درصدد برقراری خلافت مدنظرش در منطقهای به نام ولایت خراسان- شامل افغانستان، پاکستان و بخشهایی از آسیای میانه- نیز میباشد. با توجه به این مسئله و نیز اظهارات مقامات رسمی پاکستان در خصوص خطر اتحاد داعش با طالبان در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات صلح دولت افغانستان با طالبان و تهدید منطقهای ناشی از این موضوع و اعلام عزم پاکستان برای مبارزه با هر نوع فعالیت داعش در این کشور، مقاله حاضر درصدد پاسخگویی به این پرسشهای مرتبط است:
زمینههای نفوذ داعش در پاکستان چیست؟ تحرکات داعش در پاکستان چگونه بوده است؟ آیا داعش میتواند نقش و کارکرد طالبان را برای پاکستان در افغانستان ایفا کند؟ تهدیدات داعش برای پاکستان کدام است؟
داعش پس از استیلا بر بخشهایی از خاک عراق و سوریه، درصدد گسترش دامنه نفوذ خود به افغانستان و پاکستان برآمده است. بر این اساس، گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام، در ١٣ ژانویه 2015، در ویدیویی، رسماً تشکیل شاخه خراسان خود را در افغانستان و پاکستان اعلام نمود. در این ویدیو، شاهدا... شاهد، سخنگوی سابق طالبان پاکستان با نام بردن برخی از فرماندهان داعش، آنها را مسئول بخشهایی از این گروه در افغانستان و پاکستان معرفی نمود. حافظ سعیدخان، رهبر طالبان منطقه اورکزی نیز به عنوان فرمانده شبهنظامیان داعش در ایالت بلوچستان معرفی گردید. شاهد صراحتاً اعلام کرد که وی به همراه پنج نفر از اعضای ارشد تحریک طالبان پاکستان متعهد به اتحاد با ابوبکر البغدادی، به عنوان خلیفه مسلمین میباشند و از تمامی دستورات وی اطاعت خواهند نمود. (www.nypost.com,2015)
1. زمینههای نفوذ و فعالیت داعش در پاکستان
1-1. اولین موضوعی که در رابطه با حضور و نفوذ داعش در پاکستان به ذهن خطور مینماید، زمینههای نفوذ و فعالیت این گروه در پاکستان است. داعش، پاکستان را برای فعالیت خود مطلوب میبیند، چراکه این کشور از نظر امنیتی با مشکلاتی نظیر حضور و فعالیت حدود 48 گروه تروریستی (Nazish,2014) و تمایل برخی از آنها برای پیوستن به داعش به عنوان گروهی متمولتر، خشنتر و مجهزتر مواجه است. بیثباتی و ناامنی ناشی از آن در بسیاری از مناطق پاکستان و ضعف دولت مرکزی در تأمین امنیت، یکی از مهمترین معضلات این کشور محسوب میگردد که البته برای داعش به مثابه فرصت تلقی میگردد.
1-2. از نظر ایدئولوژیکی نیز وجود تفکرات سلفی، مشابه با تفکرات داعش در میان گروههای تروریستی پاکستان نظیر لشکر طیبه، تحریک طالبان پاکستان و لشکر جهنگوی، باعث جلب توجه داعش به این کشور در راستای همکاری طرفین شده است. پاکستان همچنین، به عنوان منبع تأمین نیروی انسانی جهت مبارزه در جنگ سوریه و عراق مطلوب نظر داعش است؛ چراکه جوانانِ متأثر از تفکرات افراطی، به دلیل وجود فقر و فساد گسترده و عدم رضایت از شرایط موجود این کشور و همچنین، اعضای سایر گروههای تروریستی حاضر در پاکستان، گزینههای دلخواه داعش برای عضویت در این گروه و اعزام به جهاد مدنظر این گروه هستند.
1-3. از دیگر دلایل مطلوبیت پاکستان برای داعش، متغیر جغرافیایی است. هممرز بودن پاکستان با افغانستان و استفاده از این موضوع در راستای بیثبات و ناامن کردن افغانستان، عضوگیری از میان جوانان و اعضای سایر گروههای تروریستی حاضر در این کشور، استفاده از درآمد ناشی از قاچاق مواد مخدر در افغانستان، وجود مناطق ناامن در مرز دو کشور به عنوان بهشت امن تروریستها و همچنین هممرز بودن پاکستان با ج.ا.ایران به عنوان کشور پیشرو در مبارزه علیه داعش، جذابیت پاکستان را برای فعالیت این گروه دو چندان نموده است. باید در نظر داشت که داعش از حضور در پاکستان به عنوان ابزار تبلیغاتی درخصوص دامنه و گستره حضور، نفوذ، قدرت و محبوبیتش در منطقه و نیز مقابله با القاعده و ایمن الظواهری- که سالها در این منطقه حضور و نفوذ داشتهاند- استفاده خواهد کرد.
حال که زمینههای حضور داعش در پاکستان را بررسی نمودیم، در گام بعد، تحرکات داعش در این کشور را تبیین خواهیم نمود.
2. تحرکات داعش در پاکستان
داعش در راستای اجرایی نمودن طرح خراسان بزرگ، علاوه بر حضور پررنگ در افغانستان، نفوذ خزنده خود در پاکستان را نیز همزمان به پیش میبرد. در اوایل سپتامبر 2015، یک گروهی از شبهنظامیان هوادار داعش با عبور از مرز، از افغانستان به پاکستان آمدند و همراه خود، پرچمها و کتابچههایی به زبانهای پشتو، دری و فارسی با عنوان «فتاح» را در شهر پیشاور و نیز میان اردوگاههای پناهندگان افغان، واقع در حومه شهر، توزیع نمودند. در این جزوه آمده است هر مسلمانی موظف به پیروی از دستورات خلیفه است و بایستی به نوبه خود، به دولت اسلامی جهت مقابله با طاغوت یاری رساند، چراکه بقای اسلام، تنها از طریق جهاد با دشمنان ممکن خواهد بود. البته منابع محلی در پیشاور و خیبر پختونخواه معتقدند داعش از دو سال گذشته عضوگیری در پاکستان را آغاز نموده است و حدود 200 نفر شبهنظامی که عمدتاً عضو طالبان پاکستان و لشکر جهنگوی بودند، کشور را برای پیوستن به جهاد این گروه در عراق و سوریه ترک کردند. (Nazish,2014)
داعش همچنین با تشکیل یک شورای 10 نفره به نام «شاخه برنامهریزی استراتژیک» در پاکستان، درصدد مقابله با ارتش این کشور، تسهیل در استخدام جنگجویان محلی و اعزام آنها به عراق و سوریه و تقویت جایگاه این گروه در افغانستان و پاکستان برآمده است. (Ahmed,2015)
بر اساس اطلاعات موجود، لشکر جهنگوی با توجه به ارتباطش با داعش، اقدام به تأسیس اردوگاه آموزشی به نام قاضی عبدالرشید در اربیل عراق در سال 2013 نمود که در آنجا به شبهنظامیان، آموزشهای لازم، تعلیم داده میشد. (Nazish,2014) گروه احرار الاسلام به عنوان شاخهای از تحریک طالبان پاکستان، با فعالیت در چارچوب تفکرات داعش اعلام کرد که مبارزان این گروه برای کمک به داعش آماده هستند. تحریک طالبان پاکستان نیز از داعش حمایت میکند و برخی از اعضای تروریست آن، برای مبارزه با آنچه دشمنان اسلام میخوانند، به عراق و سوریه رفتهاند. گروه تحریک خلافت، بهعنوان یک گروه شبهنظامی دیگر پاکستانی بیانیهای در خصوص اتحاد با داعش منتشر نمود.
کشتار شیعیان پاکستان به عنوان یکی از نمادهای فعالیت داعش در این کشور محسوب میگردد. در یکی از خونبارترین حملات تروریستی در پاکستان از ابتدای سال جاری میلادی تاکنون، افراد مسلح با حمله به یک اتوبوس حامل شیعیان، 45 نفر از آنها را به شهادت رساندند. در پی این حادثه، داعش به سرعت مسئولیت آن را بر عهده گرفت تا به این ترتیب نخستین عملیات تروریستی خود را در پاکستان انجام داده باشد. همه این موارد حکایت از این واقعیت دارد که داعش در پاکستان فعالیت میکند و در پی دستیابی به نفوذ بیشتر در منطقه است.
3. داعش، طالبانی دیگر برای پاکستان!
یکی از پرسشهایی که در رابطه با موضوع داعش و پاکستان مطرح میشود، این است که آیا داعش میتواند نقش و کارکرد طالبان را برای پاکستان در افغانستان ایفا کند؟ این یک حقیقت است که طالبان افغانستان به عنوان دارایی استراتژیک[1] برای پاکستان محسوب میشود. در حقیقت، تکوین گروهی به نام طالبان و ادامه حیات آن، به شدت متأثر از حمایتهای مالی، ایدئولوژیکی، آموزشی و نظامی پاکستان، به خصوص سرویس اطلاعات این کشور (آی.اس.آی) بوده و میباشد. استقرار یک دولت پشتون متشکل از عناصر و حلقههای مورد نظر اسلامآباد در افغانستان، تشکیل پایگاه برای نیروهای جنگجوی کشمیری در این کشور و اعزام آنها به مناطق درگیری در کشمیر، ایجاد زمینه مساعد تجارت با آسیای میانه از طریق افغانستان، پایان دادن به منازعه تاریخی در خصوص خط دیوراند[2] و همچنین تحکیم موقعیت سوقالجیشی پاکستان در برابر دشمن دیرینهاش هند، از جمله اهداف پاکستان در افغانستان محسوب میشود که طالبان، به مثابه ابزاری جهت حصول به این اهداف محسوب میشوند. بر همین اساس است که مقامات افغان بارها اعلام کردهاند که ریشه ناامنیها در کشورشان به پاکستان و حمایت این کشور از تروریستها باز میگردد.
با گسترش حضور عناصر داعش در افغانستان، گروهی از اعضای طالبان که از عدم دستیابی به اهداف موردنظرشان در راستای تشکیل امارت اسلامی در پاکستان و افغانستان ناراضی هستند و البته گوشهچشمی نیز به حقوق و دستمُزد بالای اعضای داعش و هیجان ناشی از خشونت این گروه دارند، با ابوبکر البغدادی بیعت نموده و به مخالفت با طالبان و پیوستن به داعش اقدام کردهاند. اما اکثریت طالبان، پیش از اعلام خبر مرگ ملاعمر، وی را امیرالمؤمنین خود دانسته و بر مقابله با دشمنان او تأکید داشتند. با انتخاب ملااختر منصور به عنوان رهبر جدید طالبان، اکثریت طالبان لزوم اطاعت از وی به عنوان امیرالمؤمنین را سرلوحه کار خویش قرار دادهاند. در حال حاضر در افغانستان درگیریهایی میان برخی اعضای طالبان و داعش صورت گرفته و حتی تعدادی نیز در نتیجه این درگیریها کشته شدهاند، اما احتمالاً موضع پاکستان برطرف نمودن این درگیریها در راستای منافع خود در افغانستان خواهد بود. در مجموع میتوان گفت، با توجه به سابقه و نوع روابط مالی، نظامی، لجستیکی و نهایتاً آموزشی میان پاکستان و طالبان، طالبان برای پاکستان از جایگاه ویژهتری برخوردار است؛ اما اگر شرایط طوری پیش برود که داعش نیز به گونهای بتواند در افغانستان، منافع موردنظر پاکستان را فراهم آورد، حمایت از این گروه نیز گزینهای محتمل پیش روی مقامات اطلاعاتی و نظامی اسلامآباد خواهد بود.
4. تهدیدات داعش برای پاکستان
4-1. ارتش پاکستان با آغاز عملیات موسوم به «ضرب عضب»[3] در ماه ژوئن، در منطقه قبایلی نزدیک مرز افغانستان علیه تحریک طالبان پاکستان و سایر شبهنظامیان، میخواهد نشان دهد که با هدف مشخص و حساب شده، به نوعی به مطالبه عمومی مردم در راستای مبارزه با تروریسم پاسخ داده است. در مقابل این اقدام ارتش، شوراهای 10 نفره موسوم به شاخه برنامهریزی استراتژیکی، درصدد تحمیل تلفات به ارتش در جهت تلافی عملیات آن میباشند. البته مفتی حسن سواتی، مسؤل سابق تحریک طالبان پاکستان در پیشاور و از حامیان داعش، معتقد است حمله ارتش به شبه نظامیان در وزیرستان شمالی، برای آنها مطلوب به شمار میرود چراکه در پی این حملات، صدها تن از شبهنظامیان از گروههای خود جدا شده و به داعش پیوستهاند. (Yusufzai,2015)
4-2. تهدید دیگر داعش برای پاکستان، موضوع بازگشت شبهنظامیانی است که برای جنگ به عراق و سوریه رفتهاند و اکنون، با درآمد ناشی از دلارهای نفتی داعش و تفکرات و روحیه رادیکالتر به پاکستان بازگشتهاند. این افراد احتمالاً با تأثیرپذیری از الگوی داعش، درصدد کنترل و سلطه بر مناطق، ایجاد ساختار حکومتی و اِعمال قوانین مدنظرشان در مناطق مذکور برخواهند آمد و بیشازپیش، بر آتش حوادث تروریستی و جنگهای فرقهای در کشور میافزایند. به دیگر سخن، یکی از اهداف داعش در پاکستان، تحریک گروههای تروریست فرقهگرا مانند لشکر جهنگوی در چارچوب گسترش اقدامات تروریستی علیه اقلیت شیعیان این کشور است (لازم به ذکر است لشکر جهنگوی گروهی است که تاکنون مسئول کشتار تعداد بیشماری از زنان، کودکان و مردان بیگناه- به بهانه شیعه بودنشان- بوده است).
بر این اساس میتوان گفت گسترش و تعمیق بیشازپیش خشونتهای فرقهای متأثر از تفکرات و فعالیتهای داعش در پاکستان، بسیار محتمل است. اخیراً مسئولان حکومتی ایالت بلوچستان (به عنوان یکی از ایالتهایی که داعش در آن فعال است) با ارسال گزارشی محرمانه به دستگاههای امنیتی کشور، نسبت به افزایش قابل ملاحظه گرایش افراد ساکن این ایالت به تفکرات داعش هشدار دادهاند. کارشناسان معتقدند گروههای شبهنظامی سنّی که توسط عربستان در ایالت بلوچستان (جایی که خشونت علیه شیعیان بسیار زیاد رخ میدهد) ایجاد و حمایت شدهاند، اقدام به عضوگیری برای داعش در این ایالت نمودهاند. (www.nytimes.com,2014)