سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

تحلیل سیاسی روز

پیرمحمد ملازهی
آیا افغانستان مقر آینده داعش خواهد بود؟

افغانستان در انگاره داعش بخشی از خلافت خود ساخته اسلامی است؛ وحشت داعش اینک افعانستان را میلرزاند. پرسش اما این است، داعش آیا افغانستان را برخواهد گزید؟ و اساسا انگیزه داعش از حضور در افغانستان چیست؟ داعش خود به افغانستان خواهد آمد یا آن را کوچ خواهند داد؟

خبرگزاری فارس: آیا افغانستان مقر آینده داعش خواهد بود؟                

از زمانی پیشتر شایعاتی مبنی بر اینکه داعش مبادرت به نیروگیری از جامعه افغانستان، و به خصوص فرماندهان نظامی طالبان و القاعده کرده است، وجود داشت. دولت کابل اما این موضوع را تایید نمیکرد ، تا زمانیکه سرانجام در جریان یک عملیات خرابکارانه در جلال آباد مشخص شد  پای داعش در میان است. از این زمان حضور داعش، انگیزه داعش و چرایی این حضور اذهان را به خود مشغول کرده است. شایعات فراگیر شد، و طالبان بعنوان نیروی سنتی چالگشر با غرب و دولت مرکزی افغانستان اینک زیر سایه ی این نیروی دهشتناک تروریست قرار دارد. بسیاری به دنبال یافتن پاسخ برای این پرسشها هستند.

طالبان بعد از حادثه 11 سپتامبر و حمله ی آمیکا به افغانستان از نقشه ی قدرت سیاسی حذف شد،  و ضمن اتحاد با سازمان القاعده به مناطق قبایلی دور دست رفت؛ این نیرو دو شورای کویته در مرکز پاکستان (با رهبری اصلی ملا محمد عمر) و شورای پیشاور ( که عمدتا شبکه حقانی و خانواده حقانی در راس آن بودند) ایجاد کرد.  شبکه حقانی و گروه طالبان علیه آمریکا و ناتو وارد جنگ شدند، اما توانی برای تصرف مناطق جغرافیایی مشخصی را نداشتند. این گروه اخیرا برای اولین بار به شکلی سازمان یافته به قندوز حمله کرده است. با تضعیف طالبان در افغانستان و نیز فرایند مذاکرات صلح برای جذب این گروه در ساختار قدرت سیاسی به ناگهان نیرویی تروریستی مخرب و مدرن سربرآورد: به نام داعش. نیرویی که میتواند زخم کهنه جنگ و ناامنی را زنده کند، و معادلات پیچیده این سرزمین را پیچیده تر و مجهول تر کند.

داعش، خلافت اسلامی و افغانستان

در  استراتژی داعش خلافت اسلامی در جغرافیای گسترده و خاصی تعریف میشود. داعش مدعی است بخش شرقی خلافت اسلامی، خراسان بزرگ است. خراسان بزرگ از آسیای مرکزی شروع و بخش هایی از چین، افغانستان، ایران، پاکستان و شمال هند را نیز در برمی گیرد. این مناطق بخشهایی است که در تاریخ دوره ی عباسیان و امویان ،  تحت عنوان خلافت شرقی شناخته میشده است. در همین راستا داعش چشم به سه منطقه در افغانستان دوخته است. این مناطق عبارتند از: نخست  منطقه شمال شرق که هم مرز با منطقه دره فرغانه، ایالت سینگ کیانگ چین و آسیای مرکزی ( کشورهای تاجیکستان،ازبکستان، قرقیزستان و... ) است. منطقه دوم دیگرشامل فراه، هلمند و جنوب افغانستان و هم مرز با ایران حضور است؛ لذا داعش  تلاش می کند که در هلمند (که 90 درصد تریاک افغانستان از آن جا تولید می شود) حاضر و بر این منطقه مسلط شود. در واقع تسلط بر این منطقه می تواند درآمد مطمئنی برای آنها ایجاد کند. لذا داعش این منطقه را نیز جزء اهداف استراتژیک خود می بینند. بخش سوم، منطقه شرق و حد فاصل بین مناطق مرزی پاکستان و ولایت های خوست و نورستان افغانستان (که منطقه ای کوهستانی و به منطقه وزیرستان شمالی وصل می شود ) است. در این منطقه گروه های محلی، طالبان ، القاعده و بقیه گروه ها مانند ایغور ها، ازبک ها، تاجیک های و برخی زیر مجموعه القاعده حضور دارند.

در  نگاه داعش این سه منطقه، مناطق حیاتی به حساب می آیند. این رویکرد و تاکید این پرسش را  بوجود آورده است که چیست؟ اهمیت این مناطق اقتصادی است و یا برنامه ای استراتژیک وجود دارد؟ برداشت نگارنده این است که استراتژی دقیقی وجود دارد، براین مبنا  داعش تصور می کند که اگر اراده سیاسی هماهنگ برای شکست دادنش وجود داشته باشد، یعنی آمریکا، غرب ، و روسیه  و... با هم هماهنگ شده و داعش وادار به تخلیه  عراق و سوریه گردد در این صورت به منطقه کوهستانی نیاز دارند تا بتوانند دوام آورد.  هم چنان که پیشتر سایر گروه های تروریستی، افغانستان را ماوای خویش کردند، داعش نیز چنین کند. به نگاه نگارنده، داعش به این امید است که رقابت بین آمریکا، روسیه و چین در آینده افزایش پیدا کند، لذا واکنشی جدی به حضور آنها در مناطق سه گانه افغانستان نشان داده نشود. ازین روی به نظر میرسد، داعش حساب شده عمل کرده و بر اساس یک استراتژی در مناطق مختلف افغانستان حضور می یابد.

داعش در مرزهای شمالی افغانستان

 داعشی ها در شمال افغانستان قدرت چندانی ندارند؛  اگر چه اخبار حکایت از آن دارد که  حدود هفتاد نفر نیروی داعش به افغانستان ورود کرده اند.  ولیکن، آن ها بیشتر به عنوان رابط بین مرکز قدرت داعش در خاورمیانه و گروه های محلی افغانستان عمل میکنند.  لذا به نظر نمی آید داعش در این منطقه نیروی عملیاتی و قدرت عملیاتی قابل توجهی داشته باشند.

 طالبان و مذاکرات صلح

در مورد طالبان، دو نکته وجود دارد. نخست پاکستان تحت فشار آمریکا مجبور شده است که سیاست های خود را در ارتباط با طالبان تغییر دهد  و برخی مواضع آنها را در وزیرستان تحت فشار قرار دهد. دوم اینکه طالبان در صورتی به پای میز مذاکره خواهد رفت که سهمی از قدرت سیاسی  بدست آورد؛ لذا از موضع قدرت عمل کرده و با انجام عملیت نظامی در قندوز سعی دارد از موضع قدرت با بازیگران دیگر تعامل کند تا سهم بیشتری از ساختار و قدرت سیاسی افغانستان به دست آورد.

 طالبان گروه کوچکی نیست،  هر چند که شهر مهمی را در اختیار اما حضوری جدی در بخش هایی از افغانستان دارد. طالبان بیشتر در مناطق دور دست تر صاحب نفوذ و فعال هست. گروهی که در حال حاضر با رهبری ملا اختر منصور در حال فعالیت است، احتمالا در آینده ای نزدیک تحت فشار آمریکا ، عربستان سعودی و پاکستان احتمالا وارد مذاکره خواهد.

پراکندگی جغرافیایی طالبان در  افغانستان

طالبان دو خصلت عمده دارد؛ نخست انحصار طلبی و دوم تصلب مذهبی است . آنها معتقدند که باید قدرت را به طور مطلق در دست بگیرند. در نتیجه قومیت های دیگر را طرد و تحقیر و یا کنترل میکنند.این ویژگی باعث اختلاف بنیادین سایر اقوام و طوائف افغانستان با طالبان بوده است. لذا طالبان در مناطقی که ترکیب جمیعتی متفاوت از بافت آنها دارد از اعمال قدرت و حضور ناتوان است.

در این  فضا طالبان در شمال افغانستان حضوری کم رنگ دارد، زیرا این مردم این مناطق بیشتر تاجیک یا ازبک هستند و یا از اقلیت هایی هستند که با طالبان مشکل دارند.  طالبان در شمال شرق نیز حضوری جدی ندارند،  نیروهایی در آن جا حضور دارند که از تیره ازبک ها، چچن ها، تاجیک ها و اویغورها هستند. در منطقه هزاره جات یا شیعیان هم آنها حاضر نیستند چراکه شیعیان در مقابل طالبان مقاومت می کنند. ولیکن در شرق و جنوب افغانستان از هلمند تا قندهار، زابل و در  مناطق روستایی ولایت های لوگر ، ننگرهار و نورستان طالبان حضوری جدی دارند.

برآورد قدرت مالی داعش در افغانستان

داعش گروه تروریستی ثروتمندی است؛ ثروت آنها از راه قاچاق انسان، مواد مخدر، اشیائ تاریخی، فروش نفت و... تامین شده است. . بنابراین، امکان اینکه مقداری از این پول ها صرف   جذب نیرو در افغانستان شود اندک نیست. اما در حال حاضر برآورد دقیقی از قدرت مالی و لجستیکی داعش در افغانستان وجود ندارد.

تاثیر عوامل مختلف داخلی، منطقه ای و بین المللی موثر حضور داعش یا طالبان در مناطق مختلف افغانستان

هرج و مرج، و ضعف دولت مرکزی در افغانستان  انگیزه ای به طالبان و داعش می دهد که در خاک  افغانستان ماوا گزینند. داعش زمانی در عراق جولان داد که این کشور در بحران امنیتی ناشی از تفرقه و ضعف دولت مرکزی به سر میبرد، خلاء امنیتی فضا را برای حضور، نیروگیری و عملیات تروریستها فراهم میکند. در بعد دیگری در سطح منطقه و بین الملل هم واقعیت آن است که بازیگران جهانی صرفا به دنبال منافع خود هستند. مضافا آنکه  در بعد بین المللی نهادهایی مثل سازمان ملل ضعیف عمل میکنند. فقدان امنیت منطقه ای و رقابت منفی بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای فضای مناسبی برا رشد رادیکالیسم ایجاد کرده است؛ داعش محصول حمایت عربستان و متحدان منطقه ای ان و نیز بی عملگی و خطای محاسباتی غرب است.  رقابت منفی قدرت های عرب منطقه و نیز نفوذ دستگاههای امنیتی غرب، داعش را به مثابه ابزار  اعمال قدرت و پیشبرد اهداف تبدیل کرده است. در این چارچوب امنیت مخدوش و بستر رشد رادیکالیسم و تروریسم ایجاد میشود.

- این یادداشت از  متن گفتگو با آقا پیرمحمد ملازهی، کارشناس مسائل افغانستان فراهم شده است.

انتهای متن/

حضور سلمان رشدی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت
چرا احیای سلمان رشدی برای غربی ها مهم است؟

دولت های غربی از این طریق هم فضا و میزان واکنش افکار عمومی کشورهای اسلامی را می سنجند و هم در صورت نبود نیروی واکنشی موثر، خطوط قرمز جوامع اسلامی را نارنجی کرده و سپس بی رنگ و لعاب می سازند.

خبرگزاری فارس: چرا احیای سلمان رشدی برای غربی ها مهم است؟                

 سرانجام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در بیانیه ای از عدم حضور ناشران ایرانی در نمایشگاه بین­ المللی کتاب فرانکفورت خبر داد و از کشورهای اسلامی نیز خواست در برابر اقدام تحریک آمیز برگزار کنندگان آن موضع گیری کنند.

پیش از این و با انتشار خبر حضور و سخنرانی سلمان رشدی در نشست خبری افتتاحیه این نمایشگاه، مقامات فرهنگی کشورمان اعتراض رسمی خود را به مسئولان برگزاری آن اعلام کردند. دو روز پیش، «سید عباس صالحی» معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در گفتگویی این حرکت را غیرفرهنگی و از خطوط قرمز نظام جمهوری اسلامی ایران و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دانسته وگفته بود:« فتوای امام خمینی (ره) در این موضوع نگاهی دینی است و هیچ گاه کمرنگ نخواهد شد». صالحی همچنین از درخواست رسمی جمهوری اسلامی ایران مبنی بر لغو برنامه سخنرانی سلمان رشدی خبر داده بود. همچنین به گفته«بی بی سی» تعدادی از ناشران ایرانی در نامه‌ای به رئیس این نمایشگاه خواهان عدم حضور رشدی در نمایشگاه شده بودند اما«یورگن بوز» در پاسخ به این نامه نوشت: «آقای رشدی در مورد کتاب جدیدش که ماه گذشته چاپ شده است، صحبت می‌کند. ما خوشحالیم که آقای سلمان رشدی در نمایشگاه کتاب فرانکفورت صحبت می‌کند، چرا که نمایشگاه کتاب فرانکفورت همیشه طرفدار آزادی بیان بوده است».

چرا دول غربی حاضراند به خاطر حمایت از این نویسنده هتاک متحمل هزینه های مادی و معنوی فراوان شوند؟

 اشاره«بوز» به لزوم رعایت آزادی بیان به سخنرانی رشدی در همین موضوع و رونمایی از دوازدهمین رمان او با نام «2 سال، 8 ماه و 28 شب» (معادل هزارویک شب معروف) باز می گردد. به این ترتیب مشخص شد که حضور پدیدآور آیات شیطانی برای دست اندرکاران این نمایشگاه آن قدر مهم هست که نسبت به این گونه اعتراضات بی توجه باشند.

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم در بیانیه ای ضمن اعتراض شدید نسبت به این اقدام ضد­فرهنگی عنوان کرد که «علیرغم آمادگی های قبلی و صرف هزینه های فراوان از حضور در نمایشگاه بین ­المللی کتاب فرانکفورت خودداری می کند». همچنین در ادامه این بیانیه آمده است:« تجلیل و تقدیس از چهره ­ای که احساسات صدها میلیون انسان را جریحه­ دار و به ارزش­ها و عناصر مورد احترام آنان بی­ حرمتی و توهین می­ کند نه ­تنها به نفع آزادی بیان نیست بلکه نوعی بازی سیاسی با ارزشهای انسانی و دینی است که  به خشونت ­طلبان و گروه­های افراطی ضد اسلام بهانه خواهد داد تا از این بستر به اهداف نامشروع خود دست پیدا کنند».

تاریخ یک ارتداد!

سلمان رشدی 68 ساله پس از انتشار رمان موهن «آیات شیطانی» در سال 1367 و صدور حکم تاریخی ارتداد از جانب امام خمینی(ره) روزگار عجیبی را پشت سرگذاشته است. حکم قاطع رهبر فقید انقلاب مبنی بر ارتداد و مهدورالدم بودن سلمان رشدی باعث روی آوردن او به یک زندگی مخفی با شرایط سخت امنیتی شد.گفته می شود که در نخستین ماه های پس از انتشار آیات شیطانی و بالاگرفتن اعتراضات مسلمان به محتوای  ضد دینی آن، سلمان رشدی در طول یک ماه بیش از پانزده بار محل سکونت خود را تغییر می داد و در حال حاضر هم عموما در مکان های ناشناخته و با حفاظت چندلایه پلیس روزگار می گذراند. دولت انگلستان که زمینه انتشار کتاب آیات شیطانی را فراهم کرده بود با صرف هزینه های فراوان مسئولیت حفاظت از جان او را  به عهده گرفته است. هزینه هایی که برای «اسکاتلند یارد» بین یک تا 10 میلیون پوند در سال آب می خورد. این ولخرجی بی پشتوانه دولت بریتانیا، اعتراض افکار عمومی این کشور را نیز در پی داشت به گونه ای که حتی شاهزاده چارلز (ولیعهد انگلستان) یک بار اعلام کرد سلمان رشدی سرباری پرخرج برای مالیات دهندگان انگلیسی است!

اگر چه از هنگام صدور حکم تاریخی امام تاکنون دولت ها و بسیاری از نهادهای فرهنگی غربی حمایت همه جانبه ای را از نویسنده هتاک هندی تبار به عمل آوردند اما همزمان خیزش مردمی فراگیری در کشورهای مسلمان و همچنین در بین مسلمانان سایر کشورها شکل گرفت. این موج اعتراضی نشان دهنده سحر بیان و نفوذ معنوی حکم امام راحل و نمادی از کامیابی صدور انقلاب در میان ملل مسلمان بود.

سلمان رشدی؛  مهره سوخته یا برگ برنده؟

اما سئوال اینجاست که چرا سلمان رشدی همچنان برای کشورهای غربی دارای اهمیت است؟ به بیانی دیگر، چرا دولت انگلستان و سایر کشورهای اروپایی با وجود حساسیت افکار عمومی در کشورهای اسلامی حاضراند  به خاطر حمایت از این نویسنده هتاک متحمل هزینه های مادی و معنوی فراوانی شوند؟

 شاید بسیاری بر این اعتقاد باشند که سلمان رشدی مهره ای سوخته در فرایند تقابل تمدن غرب و جریان اسلام انقلابی است. مهره ای که با نقش آفرینی و جنجال در اواخر دهه 1980به تدریج به حاشیه رفت و لزومی ندارد که با مرور تلاش مذبوحانه او برای توهین به ساحت نورانی پیامبر اسلام و بزرگان دینی و همچنین حکم تاریخی امام، شهرت از دست رفته او را بازیابی کرد. اگر رگه های انفعالی این نگرش را کنار بگذاریم اقدامات گاه و بیگاه برخی کشورهای غربی در احیاء ادبی و اجتماعی سلمان رشدی مارا به تامل وا می دارد. انتشار دو رمان مهم رشدی در سالهای اخیر به نام های« دلقک شالیمار» در سال 2005 و «لوکا و آتش زندگی» در سال2010 با  فضاسازی و تبلیغات قابل توجه رسانه های اروپایی و آمریکایی به ویژه انگلستان همراه شد. درحالی که به گفته بسیاری از منتقدان ادبی همین کشورها، این دوکتاب از لحاظ ابعاد هنری و زیبایی شناختی آثاری معمولی و دارای ایرادات فنی فراوان محسوب می شدند.

 نکته قابل توجه اینجاست که سلمان رشدی در سال 2007 به پاس خدماتش به دنیای ادبیات از جانب «الیزابت دوم» ملکه انگلستان نشان شوالیه و لقب «سر» ( Sir)را دریافت کرد. لقبی که تنها به چهره های شناخته شده و دارای خدمات شایسته در عرصه های گوناگون ادبی، فرهنگی علمی و ورزشی داده می شود و پیش از این مشاهیری نظیر«آنتونی هاپکینز» و «جودی دنچ» از بازیگران سینما، «تیم برنزلی» فیزیکدان و دانشمند علوم رایانه و مخترع صفحات وب، دیوید بکهام، بابی چارلتون، پله و الکس فرگوسن در عرصه ورزش و بیل گیتس بنیان‌گذار شرکت مایکروسافت صاحب آن شده اند. این که خدمت بزرگ سلمان رشدی به پیشرفت  فرهنگ جهانی چه بود که ساکنان قصر باکینگهام را برای اعطای چنین نشانی مجاب کرده جای سئوال دارد

 این بار نیز نمایشگاه کتاب فرانکفورت به عنوان یکی از مهم ترین و شاید بزرگترین رویدادهای جهانی حوزه کتاب و صنعت نشر و چاپ از میان صدها نویسنده شناخته شده و پرطرفدار و آثار منتشر شده در قالب های گوناگون، انگشت بر نام نویسنده هتاک ساکن ناکجاآباد گذاشته است. این انتخاب نه اتفاقی است و نه صرفا بر اساس ویژگی های ادبی اثر جدید سلمان رشدی رخ داده است. دولت های غربی همچنان در تلاش اند تا این جریان ضد دینی را که هرازگاهی با جنجال سازی و اقدامات مذبوحانه احساسات دینی مسلمانان را جریحه دار می کند زنده نگه دارد. آنها از این طریق  هم جو و  میزان واکنش افکار عمومی کشورهای اسلامی را می سنجند و هم در درازمدت و در صورت نبود نیروی واکنشی موثر، خطوط قرمز جوامع را  نارنجی کرده و سپس بی رنگ و لعاب  می سازند. این تلنگر گاه با چاپ کاریکاتورهای موهن و گاه با قیل و قال دجال های قرآن سوز و یا اکران فیلم های حساسیت برانگیز دینی بروز می کند.

خصومت ادامه دارد

سلمان رشدی نمونه روشن تداوم تقابل فکری دنیای غرب با جهان اسلام است. تقابلی که بر مبنای نفوذ فرهنگی پایه ریزی شده و دقت و تدبیر نخبگان فرهنگی و سیاستگزاران کشورهای اسلامی را طلب می کند. تعامل فرهنگی با جهان خارج اگرچه امری پذیرفتنی و در بسیاری موارد بستری برای صدور آموزه های دینی و انقلابی است اما نیاز به رویکردی منطقی و هوشیارانه دارد. خوشبینی مفرط به جریانات فرهنگی غربی و بی توجهی به زنهار دلسوزان به بهانه داد و ستد فرهنگی، در دراز مدت نتیجه ای جز غلبه نگرش تساهلی غرب نسبت به هنجار شکنانی نظیر سلمان رشدی ندارد. وقتی رییس یک نمایشگاه بزرگ کتاب در قلب اروپا با جرات و قاطعیت سخنرانی سلمان رشدی را مایه افتخار و و امتیازی برای این رویداد فرهنگی می داند دیگر نمی توان نگاهی خوش بینانه به موضوع داشت. احیای نام و اندیشه سلمان رشدی نشان می دهد که او فراتر ازیک نام و شخص، نماینده یک جریان برنامه ریزی شده و دارای هدف است. جریانی که هر لحظه به شکلی بت عیار خویش را  بزک کرده و بر صدر اخبار می نشاند. بتی که این بار در قالب رمان««2 سال، 8 ماه و 28 شب» نویسنده هتاک رخ نمایان کرده است. اقدام تحسین برانگیز و به موقع وزارت ارشاد در عدم حضور در این نمایشگاه، واکنش حداقلی مورد انتظار نسبت به این جریان بود.گام نخستی که می بایست با اقدامات فرهنگی ایجابی و تهاجمی بعدی نیز همراه شود تا طراحی های خصمانه جبهه فرهنگی استکبار را نقش بر آب کند.

مرتضی حسینی

منبع: رصد

        

نگاه تحلیلی به 3 پیش فرضی که برای رابطه ایران با آمریکا متصور است
چرا مذاکره با آمریکا نفعی ندارد؟

تقابل آمریکا با ایران (و البته سایر کشورهای جهان)، تقابلی فرهنگی ـ تمدنی است . به چالش کشیدن هویت مذهبی و اخلاقی جامعه ایران و نفوذ فرهنگ سکولار و آمریکایی در کشور (نفوذ فرهنگی) دیگر نگرانی ایرانیان از خط سازش و مصالحه با آمریکاست.

خبرگزاری فارس: چرا مذاکره با آمریکا نفعی ندارد؟                

"مذاکره با آمریکا نفعی ندارد"، این شاید مهم ترین جمله رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر ایشان با فرماندهان و کارکنان نیروی دریایی سپاه پاسداران در هفته گذشته بود.

موضوع این نوشته، بررسی منطق ممنوعیت مذاکره با آمریکا و چند وچون منافع یا مضرات مذاکره ، علیرغم تمایل و پافشاری برخی چهره های سیاسی بر عادی سازی روابط ایران و آمریکاست.

پیش فرض های اشتباه حامیان مذاکره ایران با امریکا

مبنای دفاع از مذاکره و رابطه با امریکا، بر دو پیش فرض القایی بنا نهاده شده است. دو پیش فرضی که رهبر انقلاب، بارها و بارها و به خصوص در بیانات اخیر خود بر آن دست گذاشتند و بدان پاسخ دادند. به طوری که می توان گفت، کلیدی ترین بخش بیانات رهبر انقلاب بر همین موضوع، یعنی تبیین بیهودگی ذاتی مذاکره با امریکا و منفعت نداشتن این مذاکره اختصاص داشت.

1. پیش فرض اول: مذاکره کلید حل مشکلات داخلی ایران

 نخستین پیش فرض چنین بحثی ، بر مبنای این تصور عامیانه قرار دارد که مذاکره و رابطه با امریکا، حل المسائل و یا همان "کلید" رفع مشکلات کشور به ویژه مشکلات اقتصادی و معیشتی است. پیش فرضی که سال هاست با تکنیک روانی "تکرار و تکرار" به بدنه جامعه تزریق و القا شده و میوه نارس آن در انتخابات 92 به شعار اصلی کاندیدای بنفش مبدل شده بود.پاسخ رهبر انقلاب به این پیش فرض غلط، صریح و بی پرده است. ایشان با اشاره به "ضررهای بی شمار و منفعتی که اصلا ندارد" خط بطلانی بر توهم و رویای شیرین و عوامفریبانه "مذاکره، هوالحل" کشیدند. "مذاکره یعنی نفوذ" را بایستی لب و عصاره استدلال ایشان در چرایی منع مذاکره دانست.

نگاهی به برخی از ضررهای متعددی که رهبر انقلاب بدان اشاره کردند، بهتر می تواند منطق اشتباه و معیوب مدافعان مذاکره را نشان دهد.

2-1) شکستن غرور ملی ایرانیان، القای ناکارایی گفتمان مقاومت در بین ملتهای امیدوار به ایران و احیای هژمونی امریکا بعنوان تنها ابرقدرت دنیا:

دولت آمریکا در پی آن است تا با بزرگ‌نمائی و انتشار هدفمند گزارش "مذاکرات موضوعی" (و در موارد استثنایی، همچون مذاکرات چند جانبه در زمینه هسته ای و یا مذاکرات سه جانبه در عراق در سال های پیش) و البته رفتارهای نمادینی که در مواردی چون گفت‌و‌گوی تلفنی، قدم زدن، و نیز دست دادن بین مقامات دو کشور، نمود یافته، موجی از سرخوردگی را در افکار عمومی‌ جامعه ایران و نیز هواداران جمهوری اسلامی در جهان پدیدار سازد. روشن است این سیاست تبلیغاتی اولا تلاش می کند غرور ملی ایرانیان را بشکند و ثانیا ابهت انقلابی ایران اسلامی را در جهان اسلام و کشورهای جهان سوم فروبریزد، بدون آن‌که امتیاز چشمگیری نصیب ایران شود.

چرا که افکار عمومی‌و خصوصا ملل تحت ستم جهان اسلام به ایران به مثابه قهرمان بزرگ مقابله با آمریکا و غرب می‌نگرند و هر گونه مذاکره و رابطه ای با "شیطان بزرگ"، می‌تواند این تلقی را در نزد ملل محروم  به وجود آورد که خط سازش، گفتمان نیرومند مقاومت و استکبار ستیزی را بالاخره به زانو در آورده و بزرگترین دولت مخالف هژمونی امریکا نیز سرانجام تسلیم شده است.از همین رو، بیراه نیست که بگوییم، آمریکایی‌ها مذاکره را برای مذاکره می‌خواهند و نفس مذاکره و سر یک میز نشستن با ایران، را نوعی پیروزی سیاسی برای خود به شمار می آورند.

2-1) مذاکره و رابطه دلیلی بر عقب نشینی ایران و موفقیت سیاست های تهاجمی امریکا علیه ایران و همچنین تثبیت ابرقدرتی آمریکا و نظام تک قطبی

همچنین از منظر سیاست‌پردازان کاخ سفید، نفس مذاکره مستقیم با ایران ولو صرفا تبلیغاتی، این تلقی را در اذهان داخلی آمریکا به وجود می‌آورد که تلاش‌های چندین ساله دولت آمریکا خصوصا در دوره اوباما، برای کشاندن ایران پای میز مذاکره جواب داده است و این نرمش در رفتار ایران – یعنی همان دولتی که جرج بوش زمانی آن را دولت یاغی و سرکش (Reckless State) می خواند- به معنای پیروزی سیاست‌های تهاجمی‌دولت آمریکا در قبال ایران و عقب نشینی این کشور محسوب می شود.

3-1) مذاکره یعنی نفوذ

می توان گفت، تنها استدلالی که از سوی حامیان مذاکره در رسانه ها به عنوان فایده مذاکره و رابطه با آمریکا، مطرح و ترویج می شود، این ادعاست که "عادی سازی روابط با آمریکا، باعث کاهش دشمنی این کشور، (تحریم، جنگ و حمله نظامی، توطئه های سیاسی و..) علیه ایران خواهد شد و با گفتگو، مذاکره و رابطه بهتر می توان مشکلات فی مابین را حل کرد."

ادعایی تخیلی که البته آن هم با تکیه بر یک مقایسه مطرح می شود که چون سایر کشورها حتی کشورهای رقیب امریکا، با آن رابطه دارند، چرا ما نداشته باشیم؟!!

اما در ابطال این گزاره غلط در وهله اول، می توان به سیاست ها و رفتارهای تهاجمی آمریکا علیه همین کشورهای دارای رابطه اشاره کرد. ایالات متحده آمریکا کشوری است که کمتر از 250 سال از تاریخ حیاتش می گذرد و 93 درصد از عمر خود یعنی 222 سال آنرا در جنگ و تجاوز به کشورهای مختلف در سرتاسر جهان سپری کرده است. چه قبل و چه بعد از جنگ جهانی دوم، این دولت ده ها بار به شیوه های مختلف، به دخالت در کشورها از طریق توسل به زور و خشونت پرداخته است.

- بیش از یکصد حمله مستقیم نظامی (1902 پاناما، 1905 مکزیک، 1907 نیکاراگوئه، 1912 کوبا، 1912 هندوراس، 1920 گواتمالا، 1932 السالوادور، 1947 یونان، 1948 فیلیپین، 1950 پورتریکو، 1950 کره، 1958 لبنان، 1959 لائوس، 1965 تا 1973 ویتنام، 1966 گواتمالا، 1971 لائوس، 1972 نیکاراگوئه، 1986 لیبی، 1991 عراق، 1998 سودان، 1999 یوگسلاوی، 2001 عراق، 2003 افغانستان، 2011 لیبی و... )[1]

- بیش از پنجاه کودتا (1911 هندوراس، 1949 یونان، 1949 سوریه، 1952 کوبا، 1953 ایران، 1953 آلبانی، 1954 گواتمالا، 1958 لائوس، 1958 لبنان، 1958 عراق، 1959 کوبا، 1960 کنگو، 1969 غنا، 1970کامبوج، 1973 شیلی، 1976 آرژانتین، 1997 کلمبیا، 2002 ونزوئلا، 2009 هندوراس، ...)[2]

- بارها مداخله در انتخابات (1908 پاناما، 1945 چین، ایتالیا 1947، یونان 1949، فیلیپین 1953، آلبانی 1949، اندونزی 1958 و...)

- سرکوب قیام های ضدآمریکایی، (1905 مکزیک، 1911 فیلیپین، 1989 جزیره  ویرجین و...)

- ده ها سال اشغال نظامی کشورهای مختلف، (1912 تا 1933 نیکاراگوئه، 1914 تا 1934 هائیتی، 1916 تا 1924 جمهوری دومینیکن، 1917 تا 1933 کوبا، 1927 تا 1934 چین، 1992 تا 1994 سومالی و...)

- و به کرات، عملیات نظامی، (1950 هائیتی، 1960 اکوادور، 1960 پاناما، 1980 طبس ایران، 1983 گرانادا و..)

 و تجهیز صدها گروهک تروریستی تجزیه طلب در اقصی نقاط جهان و در همان کشورهایی که در آنها سفارتخانه و روابط سیاسی ! داشته، اقدام کرده است. جالب آنکه در تمامی کشورهای دارای روابط سیاسی، سفارتخانه نقش اتاق فرمان و کانون هدایت توطئه های آمریکا علیه این کشورها را دارا بوده است. نقش سفارت امریکا در تهران، در جاسوسی و عملیاتی کردن طرح های براندازانه علیه انقلاب نوپای اسلامی شاهدی ملموس در بین ایرانیان است. 

2. پیش فرض دوم: مذاکره با آمریکا، هم تراز مذاکره با دیگر کشورها

پیش فرض دیگر حاملان پروژه مذاکره، آن است که مذاکره (و در نتیجه رابطه) با ایالات متحده آمریکا، تفاوت و تباینی با مذاکره با دیگر کشورها به خصوص قدرت های بزرگ جهانی ندارد و  اگر آمریکا ماهیتی استکباری دارد، بریتانیا، روسیه، فرانسه و حتی چین نیز در مقاطعی علیه منافع ملی ایران، عمل کرده اند و حتی در حال حاضر نیز با دخالت های نظامی، سیاسی و فرهنگی،  نقش فعالی علیه سیاست های جمهوری اسلامی در منطقه و جهان دارند.

در پاسخ به پیش فرض دروغین هم ترازی مذاکره با آمریکا و دیگر کشورها، رهبر انقلاب، افزون بر ارتباط ارگانیک امریکا با اسرائیل، بر اراده و انگیزه امریکا به نفوذ همه جانبه (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی) بر ملت ها از جمله ملت ایران اشاره کرده اند؛ موضوعی که انگیزه و یا حداقل توانایی آن در سایر کشورها قابل مقایسه با ایالات متحده نیست:

" ما با مذاکره مسئله‌ای نداریم. معنای اینکه میگوییم با آمریکا مذاکره نمیکنیم این نیست که با اصل مذاکره مخالفیم؛ نه، با مذاکره‌ی با آمریکا مخالفیم. این یک علّتی دارد، این را انسان هوشمند باید بفهمد که چرا؛ والّا با دیگران هم که مذاکره میکنیم، آن‌چنان دوستان یقه‌چاک ما که نیستند -بعضی از آنها دشمنند، بعضی بی‌تفاوتند، با آنها مذاکره میکنیم مشکلی هم نداریم- امّا مذاکره‌ی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران، یعنی نفوذ؛ تعریفی که آنها برای مذاکره کردند این است و آنها میخواهند راه را برای تحمیل باز کنند. امروز غول عظیم تبلیغاتی دنیا در مشت آمریکا است؛ امروز جریان صهیونیستیِ بشدّت دشمن بشریّت و دشمن فضیلت، با آمریکا، هر دو در یک لباسند، دستشان از یک آستین می‌آید بیرون و با هم هستند. مذاکره‌ی با اینها یعنی راه را باز کردن برای اینکه بتوانند، هم در زمینه‌ی اقتصادی، هم در زمینه‌ی فرهنگی، هم در زمینه‌های سیاسی و امنیّتیِ کشور نفوذ کنند... مذاکره‌ی با آمریکا ممنوع است به‌خاطر ضررهای بی‌شماری که دارد و منفعتی که اصلاً ندارد؛ این فرق میکند با مذاکره با فلان دولتی که نه چنین امکاناتی دارد، نه چنان انگیزه‌ای دارد؛ اینها با همدیگر متفاوت است، این را نمیفهمند."[3]

خصومت آمریکا با ایران و نیز جمهوری اسلامی دارای ماهیتی ذاتی و چندوجهی است.

اول آنکه، اختلاف ارزش ها و ایدئولوژی دو نظام، عامل تشدیدکننده تنش و دشمنی ایالات متحده با جمهوری اسلامی است. موضوعی که حتی مسئولان روابط خارجی دولت یازدهم بدان اذعان دارند. جالب آن که  محمدجواد ظریف در کتاب "آقای سفیر" که بیان خاطرات اوست علت غیردوستانه بودن روابط ایران و آمریکا را تعارض دو قدرت بر سر دیدگاه ها و نیز رسالت جهانی قائل بودن دو کشور برای خود می داند و عجیب آن که خلاف چنین عقیده ای رفتار می شود:

"من اعتقاد دارم که روابط ما با آمریکا هیچ‌گاه دوستانه نخواهد بود... به خاطر این که مدعی دیدگاهی هستیم که بعد جهانی دارد. هیچ رابطه‌ای نیز با میزان قدرتمان ندارد و به منشأ دیدگاهمان برمی‌گردد. چرا مالزی این مشکلات را ندارد؟ به خاطر این که مالزی دنبال یک تغییر در نظام بین‌المللی نیست... این چنین رسالتی در ذات انقلاب ما وجود دارد که به نظر من نه تنها الزاماً خطرناک نیست بلکه منبع قدرت است." ظریف بر این خصیصه تاکید می‌کند و می‌گوید: "ما بدون اهداف انقلابی‌مان وجود خارجی نداریم. حداکثر به کشوری مانند پاکستان تبدیل می‌شویم. آنچه که ما را از دیگر کشورها متمایز کرده، همان برجستگی‌های اهداف انقلابی ماست."

اما اهمیت انرژی و موقعیت ژئوپلیتیک ایران در منطقه‌ای که نیمی از منابع نفت جهان در آن قرار دارد، نیز این رقابت بی پایان را که اکنون دیگر به دشمنی بی پایان تبدیل شده، روشن تر می کند. درست همین علت اساسی است که ایالات متحده را به دخالت و نفوذ سیاسی و اقتصادی در ایران حتی پیش از انقلاب واداشته است. نگاهی به اوراق تاریخ روابط ایران و غرب نشان می دهد که آمریکا هیچ گاه مخالفت با منافع راهبردی خود درایران ، منطقه و جهان را نمی پذیرد و حکومت مصدق که نه تعارض ایدئولوژیک و نه سیاسی با آمریکا داشت، قربانی همین ماهیت سلطه گری و استثمارطلبی شد.

تداوم خط عقب ماندگی و وابستگی دویست ساله ایران در شرایط نابرابر و مانع تراشی در فرآیند خودکفایی و استقلال سیاسی ایران، تلاش برای تغییر محاسبات مسئولان (نفوذ سیاسی)،وجوه اقتصادی و سیاسی این رابطه نامتوازن و استعماری هستند.

 ضمن اینکه تقابل آمریکا با ایران (و البته سایر کشورهای جهان)، تقابلی فرهنگی ـ تمدنی است .  به چالش کشیدن هویت مذهبی و اخلاقی جامعه ایران و نفوذ فرهنگ سکولار و آمریکایی در کشور (نفوذ فرهنگی) دیگر نگرانی ایرانیان از خط سازش و مصالحه با آمریکاست.

در اینجا مایلم، برای هر چه شفاف تر شدن تفاوت ماهوی دولت آمریکا با سایر دولت ها، تعریضی به دیدگاه امام خمینی (ره) در این موضوع داشته باشم.

امام خمینی(ره) همچون بسیاری از حکمای اسلامی، در بحث از قوای نفس به دو قوه عاقله و جاهله اشاره می کنند. قوه عاقله، قوه روحانیه‌ای است که به حسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات و داعی به عدل و احسان است. در مقابل آن، قوه جاهله و داعی بسوی ظلم و ظلمت قرار دارد که خود متشکل از سه قوه واهمه، غضبیه و شهویه است.

 "قوه واهمه" که از آن به قوه شیطانیه تعبیر می‌شود.[4] ، قوه‌ای است که فطرتاً تحت نظام عقلی در نیامده و شکل مهارگسیخته آن با شیطنت و اغوا و فریبکاری شناخته می شود .

"قوه غضبیه" که از آن به نفس سبعی نیز تعبیر می‌شود، دومین قوه جاهله ای است که خداوند آن را مرحمت نموده که اگر بر خلاف مقصد الهی خرج نشود، این قوه، دیگر از جنود الهی محسوب نشده و در زمره جنود شیطانیه قرار می‌گیرد.

" قوه شهویه" نیز که از آن به نفس بهیمی تعبیر می‌شود، از قوای شریفه‌‌ای است که خداوند به انسان و حیوان مرحمت فرموده و اگر از تحت موازین عقلیه و شرعیه خارج شود، مایه شقاوت انسان خواهد شد.[5]

از نظر امام (ره)، اگر انسان در این عالم در طریق انسانیت سیر کرده و سه قوه را تعدیل و تابع عقل نماید و نیز سیر باطن و ظاهر تحت میزان شریعت الهی باشد در عالم دیگر، صورت وی صورتی انسانی خواهد بود و الا اگر عقل وی تابع سه قوه دیگر باشد، هر یک از آن سه قوه که غلبه کند، صورت باطن ملکوتی نیز تابعی از آن خواهد بود[6]

اما بر اساس تقسیم بندی بیان شده حضرت امام از قوای وجودی انسان، می توان به لحظه ها و وقته های مختلف گفتمان سیاسی ایشان از جمله نظریه انواع دولت، انواع حاکمان و سیاست ورزی در اندیشه سیاسی ایشان هم دست یافت. مطابق با این الگو، می توان انواع دولت (فاضله، غضبیه و سلطه جو، شیطانی و اغواگر، شهویه و بهیمیه) و ترکیبی از قوای سه گانه جاهله با یکدیگر را استخراج نمود.

دولت فاضله از نظرگاه حضرت امام (ره) دولتی است که در آن قوه عاقله حاکم است و در آن همه قوا تابع عقل و فضیلت اند. حکومت اولیای الهی و نیز حکومت ولایت فقیه مصداقی از چنین حکومت فضیله ای در دیدگاه حضرت امام (ره) است که با هدف رساندن انسان ها به کمال واقعی خویش، طراحی شده اند.

در دولت غضبیه و سلطه جو، عقل و سایر قوا،  تابع قوه تجاوزگر غضبیه هستند و به همین ترتیب در دولت های شیطانی و شهویه نیز قوای واهمه و شهویه بر سایر قوا غالب و فائق آمده اند. نکته مهم آنکه طبق عقاید و آرای حضرت امام ترکیبی از هر سه قوه غضبیه، شیطنت و شهویه (به عنوان نمونه، غضبیه – شیطانی؛ غضبیه – شهوانی؛ شیطانی – شهوانی و سرانجام ترکیب سه تایی غضبیه – شیطانی – شهوانی) امکان پذیر است.

نگاهی به آرا و افکار حضرت امام (ره) نشان می دهد که از دیدگاه ایشان، دولت استکباری امریکا مصداقی روشن از ترکیب سه گانه قوای جاهله هستند. اشاره امام (ره) به شیطان اکبر بودن آمریکا (غلبه قوه شیطنت)، سلطه جویی و استعمارگری امریکا (غلبه قوه غضبیه) و اباحی گری و اشاعه فحشا در جهان به سردمداری این دولت (غلبه قوه شهویه) در جای جای کلام ایشان، مویدی بر چنین برداشتی از دیدگاه سیاسی ایشان است.

بنابراین بر طبق این نگاه هستی شناختی و انسان شناختی است که می توان عمق دیدگاه سیاسی حضرت امام (ره) و رهبری معظم را در خصوص موضوعات مختلف سیاسی و از جمله ماهیت دولت استکباری آمریکا دریافت.

بر اساس این منظرگاه عمیق و ریشه ای است که بیانات رهبر انقلاب شفاف تر می شود. آنجا که ایشان حامیان مذاکره با آمریکا را که البته مبتلا به همین سطحی نگری در تحلیل تاریخ اسلام و اهل بیت نیز هستند، "سهل اندیش" و "ساده نگر" می خوانند، ناظر به غفلت از همین بنیه های قوی دینی و سیاسی در تحلیل مسائل سیاسی کشور و جهان است.

3. پیش فرض سوم: دشمنی ایران با آمریکا، نه بالعکس

ناگفته نماند، در این میان، مفروض ضمنی دیگری هم اغلب به شکل بارزی ترویج می شود و آن گزاره فریبنده "دشمنی ایران با آمریکا"ست. در این گزاره، ریشه دشمنی و خصومت دو کشور، یعنی اقدامات عداوت جویانه و کینه توزانه آمریکا عمدا نادیده گرفته می شود.

حال آنکه پایه تنش و تخاصم در روابط دو کشور، ماهیت سلطه جویانه و استکباری آمریکاست و مقابله ایران با آمریکا، صرفا یک "واکنش" به دشمنی تاریخی ایالات متحده است و نه یک حرکت کنشی. ایران نه در آمریکا کودتا کرده و شاهی مستبد بر آن نشانده (28 مرداد 32)، نه سال ها به استثمار منابع انرژی آمریکا پرداخته، نه حمله نظامی به خاک ایالات متحده نموده (حمله نظامی طبس)، و نه برای براندازی نظام حاکم بر آمریکا، توطئه های گوناگون طرح ریخته (کودتای نوژه، حمایت و تسلیح صدام در جنگ تحمیلی، نفوذ در مقامات سیاسی، ...) و نه گروهک های تجزیه طلب و تروریستی را در آمریکا تجهیز و تسلیح کرده (مجاهدین خلق، کومله، جندالله و...) و نه هیچ اقدام تهاجمی دیگری. بلکه ایران صرفا در این سال ها به دشمنی آمریکا، پاسخ داده و از خود دفاع کرده است. با این حال، جریان سینه چاک مذاکره، در رسانه ها به شکلی هدفمند و معنادار با تکرار جملاتی چون "دشمنی ایران با آمریکا تمامی ندارد!"، "دشمنی دیگر بس است"، و... به القای این "دروغ بزرگ" مشغول است.

روشن است، علیرغم تبلیغات سینه چاکان مذاکره، قطع رابطه با آمریکا سیاست دایمی نظام نیست، بلکه موضوع برقراری رابطه تا جایی که مخدوش کننده‌ی اصول سه گانه‌ی سیاست خارجی باشد، به زیان ملت ایران و به دنبال آن سیاست اساسی جمهوری اسلامی نیز تداوم قطع چنین رابطه ایست.

از این جهت، قطع رابطه با آمریکا، نتیجه‌ی طبیعی رفتار این کشور برضد ملت ایران است و بدیهی است اگر تغییر رویکرد و رفتار ایالات متحده در قبال جمهوری اسلامی، «لاضرر» بودن ارتباط و تأمین اصول سه گانه را تضمین نماید، دلیلی بر قطع آن وجود نخواهد داشت. بر همین اساس است که رهبر انقلاب در جایگاه تعیین کننده‌ی سیاست‌های اصلی نظام، در صورت وجود فایده ای برای این رابطه، به صراحت، اعلام کرده اند حتی خود پیشاهنگ برقراری رابطه خواهند شد:  «آن روزى که رابطه با آمریکا مفید باشد، اول کسى که بگوید رابطه را ایجاد بکنند، خود بنده هستم.»[7]

پی نوشت:

[1] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940414000970

[2] http://www.tasnimnews.com/Home/Single/496577

[3] http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=31024

[4] موسوی الخمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، موسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ چهارم، 1377،  ص 283

[5] موسوی الخمینی،1377، ص 280

[6] همو، ص283- 284

[7] «بیانات رهبر انقلاب در حرم رضوی»، 1/1/88

محمد عبدالهی

منبع: همشهری

        

ورود رقابت‌های سیاسی ترکیه به فاز خشونت

ترکیه در سیاست خارجی به خصوص در مسئله سوریه و هم چنین در سیاست داخلی و در مسئله پ ک ک دارای مشکلات بسیار شدیدی شده است و هیچ کدام از این سیاست های داخلی و خارجی یعنی حل مسئله کردی و براندازی حکومت بشار اسد با آنچه که ترکیه انتظار داشت، موفق نبوده است.

خبرگزاری فارس: ورود رقابت‌های سیاسی ترکیه به فاز خشونت                

در پی وقوع دو انفجار در آنکارا حدود یک صد نفر جان خود را از دست دادند و شماری دیگر نیز زخمی شدند. این انفجار، در حالی صورت گرفت که قرار بود، امروز تا ساعاتی دیگر، از مکانی در نزدیکی این ایستگاه قطار، تظاهراتی به دعوت اتحادیه‌های مختلف ترکیه، در حمایت از صلح و برای آرام‌سازی فضای داخلی در ترکیه در آستانه انتخابات برگزار شود. گفتگوی زیر به بررسی انفجار در آنکارا و خشن تر شدن رقابت های سیاسی و تغییرات احتمالی در فرایندهای جاری ترکیه پرداخته است. اظهارات کارشناسی سید علی قائم مقامی، کارشناس مسایل ترکیه را در گفتگو با رصد در ادامه می خوانید.

علل انفجار آنکارا در شرایط کنونی ترکیه چیست؟

در حال حاضر ترکیه در سیاست خارجی به خصوص در مسئله سوریه و هم چنین در سیاست داخلی و در مسئله پ ک ک دارای مشکلات بسیار شدیدی شده است و هیچ کدام از این سیاست های داخلی و خارجی یعنی حل مسئله کردی و براندازی حکومت بشار اسد با آنچه که ترکیه انتظار داشت، موفق نبوده است. این نوع مسائل باعث شده که در ترکیه تروریسم قومی، نژادی و تروریسم تکفیری گسترش پیدا کند و امنیت ملی داخلی و سیاست خارجی ترکیه را تحت تاثیر شدید خود قرار دهد. انفجار اخیر در شهر آنکارا در یکی از میادین اصلی این شهر نیز ناشی از همین قضیه است.

عوامل این حملات چه کسانی بوده اند؟

تلویزیون دولتی ترکیه تلاش می کند که پ ک ک را مسئول این حملات نشان دهد، اما کردها و  پ ک ک، دولت ترکیه به خصوص رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه را متهم می کنند که به چنین توطئه هایی دست زده است. هر دو گروه یکدیگر را متهم می کنند. اما مسئله اصلی این است که چون ترکیه تروریست های تکفیری را در سوریه و عراق مورد حمایت خود قرار داده است، به احتمال زیاد در همان گونه عملیات انتحاری که در سورچ انجام گرفت، همان نوع عملیات توسط گروه های تکفیری و به خصوص داعش امروز در آنکارا به وقوع پیوسته باشد. دلیل آن هم این است که داعش کردهای سوریه و به خصوص پ ک ک را تکفیر کرده و دشمن اعلام کرده و گفته است که خون آن ها باید ریخته شود.

در واقع اخیرا قرار بود میتینگ بسیار بزرگی در شهر آنکارا برگزار شود که تعداد زیادی از گروه های مختلف در این میتینگ مثل سندیکای کارگران انقلابی ترکیه (دیسک) و سندیکای کارمندان دولت (کسک) و چندین تشکل مختلف و نهادهای مدنی و مردم سالار نیز شرکت کرده بودند، علاوه بر آن سوسیالیست های حزب کمونیست ترکیه و حزب دموکراتیک خلق نیز با شعار تاکید بر صلح و ضدیت با سیاست جنگی حزب عدالت و توسعه شرکت کرده بودند. برخی از منابع کردی به ویژه یکی از نمایندگان کرد مجلس اعلام کرده است که سه انفجار پی در پی در انتهای صف حزب دموکراتیک خلق  به وجود آمده و باعث کشته شدن طرفداران این حزب شده است.

علل خشن تر شدن رقابت های سیاسی در ترکیه بعد از انتخابات اخیر چیست؟

رجب طیب اردوغان، داوود اوغلو و معاونان نخست وزیر به طور مداوم حزب دموکراتیک خلق به رهبری صلاح الدین دمیرتاش را متهم می کردند، که از پ ک ک و تروریسم پ ک ک حمایت می کنند، آن ها تروریست هایی هستند که وارد مجلس ترکیه شده و می خواهند مانع حرکت در جهت پیشرفت ترکیه در جهت استراتژی 2013 شوند. از این دید به نوعی آن ها را هدف قرار داده و منابع مختلف یعنی سرویس های اطلاعاتی خارجی و گروه های داخلی (که می توانند از این مسئله سوء استفاده کنند) این امر را مورد سوء استفاده قرار می دهند.

در حال حاضر مسئله حزب عدالت و توسعه راه حل دولمه باغچه را رد کرده است. (پیمان دولمه باغچه متشکل از 10 ماده بود که اوجالان آن را اعلام کرده و به نوعی حزب عدالت توسعه هم پذیرفته بود) یعنی بعد از اینکه حزب عدالت توسعه پس از هفت ژوئن در انتخابات شکست خورد، اردوغان این شکست را نپذیرفت و اجازه نداد که حکومت ائتلافی تشکیل شود و به اجبار ترکیه را وادار کرد که در اول نوامبر دوباره انتخابات را برگزار کند.

این امر باعث شد که هم حملات ارتش ترکیه به پ ک ک افزوده شود و از طرف دیگر پ ک ک اعلام کرد که دیگر ما توقف درگیری را لغو کردیم و اعلام کرد که هر کارمند و مامور دولت در مناطق کردنشین حضور داشته باشد مورد هدف ماست. در حال حاضر هم پ ک ک کارگاه های سدسازی و کانال سازی را مورد حملات خود قرار داد. این شرایط باعث شد که شدت و خشونت و تروریسم در عملیات دولتی ترکیه گسترش و تشدید شود.

در شرایط کنونی پیامدهای این حملات در آینده وضعیت ترکیه با توجه به نزدیکی به انتخابات و تغییرات احتمالی در فرآیندهای جاری در ترکیه چیست؟

اردوغان اعلام کرده است که اگر به حزب عدالت و توسعه حداقل 276 رای یا 400 رای داده نشود و حزب عدالت و توسعه حکومت تک حزبی را در ترکیه به وجود نیاورد این نوع اغتشاشات و خشونت در ترکیه افزایش پیدا می کند. در واقع به نوعی تلاش می کند که حزب دموکراتیک خلق را به عنوان متهم نشان دهد و اجازه ندهد که وارد مجلس ترکیه شود و باعث شکست آرای حزب عدالت و توسعه شود.

علاوه بر آن در شهرهای مختلف روسای شعبات حزب دموکراتیک خلق را بازداشت کرده و به نوعی سرکوب این حزب انجام می گیرد تا نتوانند در انتخابات به درستی شرکت کنند. در چنین شرایطی امنیت داخلی ترکیه با مقاومت گروه های مختلف روبرو می شود. یکی از نمود این مقاومت پلات فرم صلح است که قرار بود، بیش از یک میلیون در این تظاهرات شرکت کنند ولی به خون آلوده شد.

 آیا می توان گفت که تحولات اخیر موجب بروز پیامدهای عمده و تغییرات زیاد در حوزه امنیتی ترکیه گردد؟

اخیرا دولت اعلام کرده که ما تدابیر امنیتی شدیدی را در کل شهرها و استان ها اجرا خواهیم کرد. علاوه بر آن در مناطق کردنشین ترکیه در برخی از شهرهای بزرگ و کوچک حالت فوق العاده و حتی حکومت نظامی اعلام شده است. همچنین اردوغان تلاش می کند که صندوق آرا را در برخی مناطق کردنشین تجمیع کند و اجازه ندهد که صندوق آرا در برخی از محلات یک شهر گشوده شود (البته بنا به شکایت حزب جمهوری خلق و  احزاب مخالف) این تصمیم اردوغان توسط شورای عالی انتخابات لغو و باطل اعلام شد.

 

منبع: رصد، پایگاه تحلیلی دفتر پژوهش

انتهای متن/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد