سایت بروال نوشت: به دعوت جمعی از اهالی مناطق دشت عباس (دچة العباس) خوزستان که شامل دهستان و تعداد زیادی روستا می شد، راهی آنجا شدیم.
این منطقه که سابقا (تا 1350 خورشیدی) جزئی از استان خوزستان و جزء محدوده ی شهرستان دشت آزادگان (خفاجیة: سوسنگرد) بوده، امروز جزء معدود مناطق مساعد جهت کشاورزی و دارای ذخائر نفت استان ایلام محسوب می شود و در زمان جنگ، از جمله مناطقی بود که به اشغال نظامیان بعثی افتاد و بسیاری از ساکنان آن منطقه و طی عقب نشینی ارتش، بالإجبار به عراق کوچانده شدند.
از راه شهر "صرخه" شهرستان شوش به آنجا 90 دقیقه ای وقت می برد تا با ماشین به آن محدوده برسیم. سر راه دو جوان را - که منتظر یک وسیله ی نقلیه جهت رسیدن به روستاهای خود بودند - با خود سوار کردیم تا ضمن رساندن آنها، آشنایی جزئی با منطقه مذکور پیدا کنیم.
تردد ماشین در آن مناطق زیبا، بیسار کم است. با ما که صحبت کردند، متوجه شدیم که عربی را با شیوایی و فصاحت خوبی صحبت می کنند و به محض سوار شدن لب به درد دل گشودند.
حرف دلشان راست یا نادرست، به سه بخش عمده تقسیم می شد: کم آبی و مصادره ی اراضی کشاورزی به نفع غیر بومی ها و تبعیض در اشتغال در شرکت های نفتی منطقه.
با ولید از ساکنان یکی از روستاهای آن منطقه در دشت عباس ملاقات کردیم. به پیشنهاد وی، به سمت شهر موسیان به راه افتادیم و از آنجا به روستاهای تاریخی شیاحنه و نهر بیات رسیدیم.
روستای البیات در کنار رودخانه میمه (الطیب) قرار دارد، موطن اصلی طایفه ی النصیر (بنی لام) و شیخ معروف بنی لام شیخ سالم الکَرَم است. این شیخ، قبل از انقلاب، به واسطه اینکه از شیوخ بزرگ بنی لام به شمار می آمد، حاکمیت منطقه ی دهلران تا نهر عنبر را در دست داشت.
در روستای البیات با جوانی به نام مهنّد آشنا می شویم. بعد از گپی خودمانی، ما را با پدربزرگش آشنا می کند؛ حاج حامد در اتاق پذیرایی (مُضیف: مهمان خانه) از ما استقبال گرمی می کند. از دیدن ما بسیار خوشحال می شود.
یکی از همراهان ما که آشنایی و نسبی با بنی لام دارد، شروع به باز کردن گفتگو می کند و همین امر بهانه ی خوبی برای ادامه ی بحث بود. حاج حامد که فرزندان وی نیز در کنارش نشسته بودند، از مصادره ی اراضی آنها توسط برخی ارگانهای دولتی شکایت می کند.
وی که با آه وناله صحبت می کرد، در ادامه گفت: در ابتدای جنگ، ارتش ایران از منطقه دفاع می کرد و ما که از معدود روستاهای موجود در مرز بودیم، برای آنها غذا درست می کردیم.
آن موقع وضع اقتصادیمان خیلی خوب بود؛ زمین و دام داشتیم، روزانه یک گوسفند می کُشتیم و سیصد عدد قرص نان گرم برای نیروهای ارتش می پختیم و می بُردیم و نیازمندی هایشان را برطرف می کردند.
این وضع دوام چندانی نیافت و منطقه بصورت کامل به اشغال ارتش عراق درآمد و ارتش ایران نیز مجبور به عقب نشینی شد. ما، روزها و شبهای متمادی زیر باران خمپاره دو طرف قرار گرفتیم. بعد از آن، نظامیان بعثی، ما را مجبور به ترک روستا و خانه هایمان کردند و بوسیله ی ماشین به آن طرف مرز منتقل کردند و هیچ وقت اجازه ی برگشت به ما داده نشد.
این وضعیت آنقدر ادامه پیدا کرد تا اینکه عده ای از ما زمان جنگ اشغال کویت توسط رژیم بعث، به کشور و زادگاهشان برگشتند. باز عده ای از ما فرصت برگشت پیدا نکردند و تا سقوط رژیم بعث و به واسطه ی بعثه ای که از طرف مقام معظم رهبری مسئولیت برگشت ما را به عهده داشت، به کشورمان بازگشتیم.
حاج حامد ادامه می دهد: افرادی که در آن زمان عضو بعثه بودند، ضمن تشکر از وفاداری مرزنشینان در زمان جنگ، وعده ی بازگرداندن تمامی اراضی و روستاهای ما را دادند، ولی بعد از برگشت و بدلیل طولانی شدن زمان دوری از وطن و عدم آشنایی با ادارات حکومتی و عسر مالی جهت رسیدگی به شکایت، موفق به دیدار با آنها نشدیم.
از طرفی در سطح استان ایلام نیز هر جا مراجعه می کنیم، در مورد برگشت اراضی کشاورزی نتیجه ای نگرفتیم؛ در صورتیکه کلیه ی اسناد اصلی زمینها در دست ماست، ولی شاهدیم که کسان دیگری با عناوین مختلف در زمینهای ما کشت و زرع می کنند.
سازمان اتکا حجم بزرگی از زمینهای ما را دردست دارد، که در ابتدا به مدت محدود در اختیار آنها بود و سالیانه تمدید می شد، ولی ظاهر امر بر دائمی شدن زمینهایمان در اختیار ایشان تاکید می کند. ما انتظار داریم حالا که چندین سال و به اجبار از وطن کوچانده شدیم، بعد از بازگشت، حقوق اولیه مان را به ما بدهند؛ نه اینکه حتا به زمینهای آبا و اجدادیمان نرسیم و با چشم خود شاهدیم که همین زمینها در دست دیگران است و نمی توانیم حرفی بزنیم.
اکثر روستائیان به جز عده ی معدودی - که شیخ و بزرگ طوایف بوده اند - به زمینهای خود نرسیده اند.
کاظم یکی از نوه های حاج حامد که در مضیف نشسته بود، لب به سخن گشود و افزود: روستایی که در آن خانه ساختیم، کیلومترها با روستای سابقمان فاصله دارد و در ابتدا که به ایران بازگشتیم همین زمینها را نیز به اصرار برای ساخت و ساز خانه در اختیارمان قرار دادند.
ما هم با پول فروش احشامی که در عراق داشتیم، خانه هایی را در اینجا ساختیم، ولی این روستاها از امکانات بسیار کمی برخوردارند. برق روستا بسیار ضعیف است و ترانسها جوابگوی خانه ها نیستند و در طول روز، خاموشی های مکرر داریم. در اینجا روستاها از بی آبی و نبود آب مناسب شرب و نیز برقی که آنقدر ضعیف است که حتا کنتور سه فازش، به زور از عهده ی روشن کردن کولر آبی برمی آید، رنج می برد.
آب ارسالی بین چندین روستا تقسیم می شود و در بسیاری از ساعت های روز، دسترسی به آب نیز وجود ندارد. به علاوه، کلیه ی مناطق شهری و روستایی منطقه با وجود نفت خیز بودن از نعمت گاز بی بهره اند. از روستای ما، تنها دو نفر در پُست نگهبانی به کار مشغولند.
روستای جلیزی علیا، مقصد بعدی ما در این منطقه است. با جوانی 26 ساله در آنجا آشنا می شویم. فوق لیسانس جغرافیا دارد و می گوید: تنها فقط در روستای جلیزی 50 نفر فارغ التحصیل و دانشجو داریم، ولی هیچکدام از آنها در شرکتها و اداره ها منطقه شاغل نیستند.
مسئولان شرکت ها و اداره ها در مورد استخدام ساکنان این منطقه با تبعیض نگاه می کنند و ما شاهدیم که از نقاط دیگر استان ایلام و استان های دیگر استخدام می شود؛ ولی دریغ استخدام از یک نفر بومی.
وی ادامه می دهد: تومارهای بزرگ و کوچکی که هر ساله به مسئولین و نمایندگان تقدیم می شود، ظاهرا تاثیری ندارد. به وزیر محترم اطلاعات جناب آقای علوی که همزبان ما بود و به عربی در روستاهایمان صحبت می کرد، در سفر اخیر هیئت دولت به ایلام، نامه ای به ایشان تقدیم کردیم و ایشان نیز قول پیگیری دادند.
چندین مورد از طریق نماینده فعلی نیز نامه هایی جهت پیگیری و حل اساسی مشکل ارسال شد و باز نتیجه ای حاصل نشد.
جائی که دهها تحصیلکرده و مهندس کشاورزی وجود دارد، در اقدامی عجیب، 8 مهندس کشاورزی را از آن سر استان ایلام فراخوانده و در مرکز خدمات کشاورزی (تنها اداره ی موجود) به کار مشغول نموده اند و حال اینکه اینجا جولانگاه مهندسین بیکار کشاورزی است، شرکتهای نفتی که پر از نیروی غیر متخصص و فامیلی و خانوادگی هست، در این نقطه از استان، کارکنان این شرکت ها، با اتوبوس های از سراسر نقاط ایران سرازیر شده، اما دریغ از یک استخدام بومی.
ولید مشکل فوق را در بین تمامی مناطق عرب نشین استان ایلام می داند و عنوان می کند: پدران و مادران ما و بعد از ایستادگی در کنار ارتش جمهوری اسلامی در مقابل دشمن بعثی و بدلیل عقب نشینی ارتش در روستاهایشان تنها گذاشته شدند و ارتش بعثی بالإجبار آنها را به عراق کوچاند و سالها در آن سوی مرزها زندگی کردیم و بسیاری از فرزندان هم سن و کوچکتر از من در شناسنامه محل تولدشان کشور عراق زده شده است.
اگر کسی با این مسئله مشکل دارد بیاید و بصورت مستدل با ما صحبت کند. در این سرزمین همانگونه که آنها حق دارند، ما نیز به عنوان شهروند حق و حقوقی بر گردن دولت و نظام داریم که باید تأدیه شود.
صادق یکی از جوانان فارغ التحصیل رشته کشاورزی در این روستا می گوید: در اینجا از نگهبان درب ورودی تا آبدارچی، نیروی متخصص می خواهند، ولی بی سوادهای سایر نقاط کشور در این کارها مشغول به کار می شوند. اینجا همه چیز دردآور است؛ کشاورزی که از بی آبی رنج می برد و جوانی که از بیکاری، ما همیشه متهمیم، دزدی، قاچاق، اعتیاد، اینجا حتا نتوانستند یک بلوار را در مرکز دهستان احداث کنند و آن را نیمه کاره رها کردند.
توقع پارک و فضای تفریحی و یا حتا کتابخانه دور از اذهان است. اراضی کشاورزی نیز داستان های جالبی دارد؛ ایثارگران، منابع طبیعی، ایثارگران خراسان و گرگان نیز در "دشت عباس" صاحب زمین شدند و مردمش دریغ از یک هکتار!
وی ادامه می دهد: در تمامی روستاهای اطراف، تنها یک دبیرستان با رشته های علوم انسانی و کاردانش وجود دارد. از طرفی دیگر، در اکثر روستاهای موجود تنها یک مدرسه ی ابتدایی وجود دارد و دانش آموزان مجبورند دهها کیلومتر را برای ادامه ی تحصیل جابجا شوند.
معلمین به کار گرفته شده نیز – به جز افرادی کمتر از تعداد انگشتان یک دست - از غیربومیان هستند، که با زبان محلی آشنا نیستند. جمله ی این مسائل باعث افت تحصیلی، کم شدن میزان سواد، رشد اعتیاد و بیکاری می گردد.
دهستان نهر عنبرمنطقه ای واقع در جنوب استان ایلام، شهرستان دهلران است که ساکنان اصلی این منقطه ی جغرافیای عرب هستند. از شهر دهلران که خارج بشویم، درست در غرب شهر دهلران، روستاهای طرفایه (فرخ آباد) جدید، طرفایه قدیم، که ساکنان آن از طوایف سادات و بنی کعب هستند.
کمی آن طرف تر و در کنار رود میمه (نهر الطیب) روستای شیاحنه (شورماهی) قرار دارد، که از نامش پیداست ساکنانش از طایفه شیاحنه که لامی (بنی لام) هستند. با بازگشت به شهر دهلران و حرکت به سوی جنوب، نرسیده به سه راه موسیان و در سمت چپ، روستای دشت اکبر واقع است، که ساکنان آن هرده (در اصلشان اختلاف هست، ولی با شیاحنه هم پیمان هستند) و کعب الحائی هستند.
پس از گذشت از پلیس راه موسیان و حرکت در امتداد رودخانه دویریج به شهر موسیان می رسیم، که عمده ی ساکنان آن عرب و دیناروندی ها هستند. بر سر نژاد دیناروندی ها اختلاف است. خودِ دیناروندی های منطق، خویشتن را عرب می شمارند. اگر از موسیان به سمت منطقه ی تاریخی بیات حرکت کنیم به روستای بیات در کنار رودخانه میمه (الطیب) می رسیم، که موطن اصلی طایفه ی النصیر (بنی لام) و شیخ معروف بنی لام شیخ سالم الکرم می رسیم.
این شیخ قبل از انقلاب، به واسطه ی اینکه از شیوخ بزرگ بنی لام به شمار می آمد، حاکمیت منطقه ی دهلران تا نهر عنبر را در دست داشت. در راه بازگشت به موسیان و عبور از پل رودخانه خشکیده دویریج به روستای پتک دیناروند می رسیم، که نامش گواه قومیت ساکنان آن است.
پس از رسیدن به سه راهی پتک، باز به سمت جنوب حرکت کرده و پس از گذشت از مزار سید شایع بخّات، به روستای بره بیجه (بریبیجه) می رسیم که ساکنانش از طوایف مختلف عرب و دیناروند هستند.
پس از روستای بره بیجه و تنها سه کیلومتر بعد از آن به روستای نهرِ عنبر می رسیم که نام دهستان منطقه از آن گرفته شده است. نهرِ عنبر در کنار روستای "پتک اعراب" واقع است که ساکنان آن همگی از طایفه ی معروف حمید (الإحمید) هستند، که زمانی در کنار رودخانه ی دویریج ساکن بودند و با خشک شدن رودخانه به این نقطه مهاجرت کردند.
بزرگ این طایفه، در زمان پیش از انقلاب عبدالحسن محمد الحمیداوی (معروف به عبدالحسن سرحد دار) بود، که بخشدار موسیان به شمار می رفت. پتک اعراب (چعب: کعب) که همگی از طایفه ی معروف بنی کعب هستند و چند خانواده از زبید نیز با آنها زندگی می کنند.
هم اکنون شیخ طالب کاظم الرکاض زعامت این طایفه را برعهده دارد. روستای سادات دالپری (سادة البخات: سادات بُخاتی) بعد از روستای پتک اعراب (چعب) قرار دارد. این روستا با نام سیّد با کرامت، سیّد یوسف بخّات عجین شده است. مقبره ی وی، زیارتگاه محبان این سید بزرگوار در شرق روستا و در دامنه ی کوه دالپری (تل بری) واقع است، که موطن اصلی سادات به شمار می آید.
پس از روستای سادات، به روستای جلیزی بالا خواهیم رسید، که از نامش هویداست ساکنانش از طایفه ی جلیزی هستند و چند خانوار از طایفه ی سرخه و حمید نیز در این روستا ساکن هستند. زعامت این طایفه را شیخ فالح حسن مشداخ برعهده دارد. چند کیلومتر آن طرف تر، روستای جلیزی پایین واقع است که ساکنانش حمید و جلیزی هستند.