ساخت 2 راکتور هسته ای ایران در ساحل دریای عمان
در میان رسانههایی که اقدام به انتشار چنین مطالبی کردند، حتی نام برخی از اندیشکدههای مهم آمریکایی و غربی مانند ویلسون نیز به چشم میخورد؛ و حضور اندیشکدهها در انتشار چنین مطالبی، رنگ و بوی خردمندانهتری به آنها داده و باعث خواهد شد تا مخاطب بتواند روی چنین اخباری حساب بیشتری باز کند. در نهایت میتوانید فهرست تمام اهداف آمریکا برای باقی ماندن در منازعه توافق هستهای با ایران را در ذیل مشاهده کنید ضمن آنکه مشروح همین نکات را در ادامه آن آوردهایم:
- آمریکا روی جامعهپذیر شدن ایران طی 15 سال حساب باز کرده و امیدوار است که سرعت ایجاد دگرگونی در رفتار مدنی و سیاسی ایران بیشتر از سرعت پیشرفتهای هستهای آن کشور باشد.
- ایران به مدت 15 سال دست از حالت تخاصمی برخواهد داشت و به برای نزدیکی بیشتر به جامعه جهانی به دنبال اصلاحات داخلی خواهد رفت.
- آمریکا به دنبال شکستن ساختار سیاسی ایران است، به صورتی که نخبگان اقتصادی ایران با نفوذ زیاد خود در جامعه ایرانی علاقهای به افزایش تنشها با طرف غربی ندارند و بیشتر خواهان آن هستند که ایران به صورت بالقوه به شریک هژمونی به رهبری غرب باشد.
- با توجه به آرام گرفتن ایران پس از توافق هستهای اگر حاکمیت سیاسی ایران کمتر حالت تخاصمی داشته باشد، بیشتر به سود برنامههای آمریکا و البته برنامههای واشنگتن در عربستان، قطر، ترکیه و رژیم صهیونیستی میباشد.
- با باز شدن راه تجارت با ایران توسط آمریکا و کمک این کشور به افزایش مبادلات تجاری جهان با ایران، واشنگتن به عنوان یک بازیگر با حسن نیت، اعتبار کسب کرده و مهمتر از همه باعث نفوذ اقتصادی بر ایران در آینده خواهد شد.
- اگر قرار باشد ایران با شرکتهای معروف بینالمللی معاملات تجاری داشته باشد، مجبور خواهد شد تلاشهای تازه خود برای کاهش حمایت از گروههای غیرقانونی و تروریستی را تسریع بخشد.
- اجرای طرحها و فعالیتهای تجاری جدید موجب تقویت جوانان و کارآفرینان ایرانی میشود. این رویکرد به نوبه خود میتواند به پیشبرد منافع آمریکا از طریق ایجاد تغییرات موردنظر خود در مردم ایران و قشر خاکستری منتقد نظام کمک کند.
- با وجود افزایش سرمایهگزاری شرکتهای بزرگ و بینالمللی در ایران، اگر ناگهان توافق به هم خورد و روابط تیره شد، به دلیل عمق نفوذ بیشتر اقتصادی غرب در ایران، تحریمها بیش از پیش فلجکننده خواهد بود.
***
- در یکی از این موارد مؤسسه تحقیقات سیاست خارجی آمریکا که دربرگیرنده تعداد زیادی از کارشناسان کارکشته و کهنهکار آمریکایی است، در گزارشی با عنوان «قمار بزرگ اوباما بر سر ایران» مینویسد: تمایل تهران برای برداشتن موانع از سر راه خود برای تبدیل شدن به رهبر منطقه خاورمیانه با دیدگاه باراک اوباما مبنی بر ایجاد یک تعادل و توازن – البته به رهبری ایالات متحده – میان دولتهای عرب سنی (به اضافه اسرائیل) و ایران همخوانی و همسویی ندارد. از نظر دولتهای عرب سنی، حتی اگر ایالات متحده در محدود کردن برنامه هستهای ایران برای مدت ۱۰ تا ۱۵ سال موفق شود و نیز در مساله تعادل برقرار کردن درباره قدرت منطقهای ایران نیز به موفقیت برسد - زمانی که مدت زمان اجرای توافق به پایان رسد، ایران آزاد خواهد بود در صورت تمایل به سلاح هستهای دست پیدا کند و با این کار قدرت ایالات متحده برای برقراری تعادل و توازن در منطقه محدود خواهد شد. در آن صورت، ایران به یک قدرت منطقهای هستهای که نمیتوان جلوی آن را گرفت تبدیل خواهد شد.
این گزارش در ادامه آورده است: گویا دولت اوباما روی این مسأله شرطبندی کرده است که ایران تا آن زمان [پایان توافق] جامعهپذیر شده باشد و از یک خرابکار خطرناک و انقلابی به شریکی میانهرو و سازنده در مسائل بینالمللی تبدیل شده باشد. به بیان دیگر، این احتمال وجود دارد که دولت اوباما بر این مساله شرطبندی کرده باشد که سرعت ایجاد دگرگونی در رفتار مدنی و سیاسی ایران بیشتر از سرعت پیشرفتهای هستهای آن کشور باشد. در این سناریو، انتظار میرود رفتار منطقهای ایران تغییر یابد و دلیل آن این است که این کشور اینگونه پیش خود محاسبه میکند که منافعی که از مشارکت کامل در جامعه بینالمللی به دست خواهد آورد، بیش از منافعی است که از دنبال کردن یک سیاست خارجی انقلابی به دست خواهد آورد.
البته باید گفت این شرطبندی اوباما، قدرت هویت ملی انقلابی ایران را که در طول 37 سال گذشته شکل گرفته است دستکم میگیرد.
- پایگاه نشنال اینترست نیز در یادداشتی با عنوان «توافق هستهای میتواند انقلاب ایران را متحول کند» درباره پیامدهای توافق هستهای غرب با ایران مینویسد: در اصل توافق هستهای تلاشی برای تغییر جهت نظام ایران است. موافقان توافق هستهای معتقدند که پس از امضای این توافق و ظرف مدت ده سال ایران حالت تخاصمی کمتری از خود نشان خواهد داد.
این پایگاه آمریکایی که متعلق به اندیشکده منافع ملی این کشور است در پایان این مطلب با اشاره به مشکلات اقتصادی ایران مینویسد: به نظر میرسد با عادی شدن شرایط ایران در دنیا، نظام ایران برای اثبات کارآمدی خود به سراغ اصلاحات داخلی برود. نباید توقع داشته باشیم که ایران فوراً تغییر چهره بدهد. بسیاری از منافع ایران در راستای اهداف ما نیست و نباید توقع داشته باشیم که تغییری در این مساله در آینده نزدیک ایجاد شود.
- پایگاه نیوایسترن اوتلوک نیز به عنوان یک رسانه آلترناتیو و مخالف جریان اصلی رسانههای غربی در گزارشی با عنوان «ژئوپولتیک و اقتصاد توافق هستهای با ایران» مینویسد: توافق هستهای با ایران یک بعد دیگر هم دارد و آن خنثی کردن ایران و استفاده از آن به عنوان اهرم علیه منطقه اوراسیا است. هر کسی که با برنامههای امپریالیستی و هژمونی آمریکا آشنایی دارد باید فوراً بفهمد که انگیزه درونی برای واشنگتن در دستیابی به این توافق وجود دارد، انگیزهای که کاری با اخلاقیات، صلح و همکاری ندارد. در عوض، آمریکا میخواهد ایران را از یک مخالف منطقهای و جهانی به یک کشور خنثی تبدیل کند که دیگر مانعی بر سر برنامههای آمریکا نباشد.
اساساً، این راهبرد بر یک تاکتیک آزمایششده و واقعی استعماری یعنی «تفرقه بینداز و حکومتکن» و یا به صورت دقیقتر «تفرقه بینداز و خنثیکن» استوار است. چیزی که آمریکا میخواهد به آن دست یابد شکستن ساختار سیاسی ایران است، جاییکه نخبگان اقتصادی ایران با نفوذ زیاد خود در جامعه ایرانی علاقهای به افزایش تنشها با طرف غربی ندارند و بیشتر خواهان آن هستند که ایران به صورت بالقوه به شریک هژمونی به رهبری غرب باشد. اگر حاکمیت سیاسی ایران به لطف فشارهای داخلی از جانب منافع سیاسی و تجاری در سطح منطقه و بینالمللی کمتر حالت تخاصمی داشته باشد، بیشتر به سود برنامههای آمریکا و البته برنامههای واشنگتن در عربستان، قطر، ترکیه و رژیم صهیونیستی میباشد.
- پایگاه اینترنتی فارن افرز در گزارشی به قلم اریک لوربر و الیزابت روزنبرگ با عنوان «دیپلماسی دلار در تهران» نوشت: سیاستگزاران آمریکایی باید رویکرد راهبردیتری برای کاهش تحریمها و ترغیب جامعه تجاری بینالمللی به فعالیتهای تجاری در ایران اتخاذ کنند. به طور قطع، بازتوانی و احیای اقتصادی ایران بر عهده آمریکا نیست، اما شفاف سازی راههای قانونی سرمایه گذاری غرب در ایران، اقدامی ضروری و مهم است. این اقدام موجب افزایش اعتبار واشنگتن به عنوان یک بازیگر با حسن نیت، تقویت توافقنامه هستهای ایران، و مهمتر از همه، نفوذ اقتصادی بر ایران در آینده خواهد شد.
فارن افرز در ادامه نوشته است: شرکتهای غربی میتوانند پس از لغو تحریمها، فعالیتهای تجاری خود را در ایران آغاز کنند که این امر میتواند به ایجاد شکل مؤثری از دیپلماسی تجاری کمک کند. اگر قرار باشد ایران با شرکتهای معروف بینالمللی معاملات تجاری داشته باشد، مجبور خواهد شد تلاشهای تازه خود را برای کاهش فساد مالی و حمایت های غیرقانونی تسریع بخشد.
فارن افرز میافزاید: وزارت خزانهداری آمریکا باید با افزایش صدور مجوزهای عمومی به شرکت های این کشور اجازه دهد در سرمایه گذاری هدفمند در ایران مشارکت کنند. همانطور که کاهش اخیر مجوزهای معین کوبا نشان داد، مجوزهای عمومی می توانند این امکان را برای بانک ها و سرمایهگزاران آمریکایی فراهم کند تا وجوه لازم برای توسعه و پیشرفت را در ایران فراهم سازند - و در نتیجه با اجرای طرحها و فعالیتهای تجاری جدید موجب تقویت جوانان و کارآفرینان ایرانی شوند. این رویکرد به نوبه خود میتواند به پیشبرد منافع آمریکا از طریق ایجاد تغییرات مثبت در ایران کمک کند. علاوه بر این، ارتباط ایران و شرکتهای تجاری غرب موجب نفوذ اقتصادی ضروری در آینده خواهد شد. اگر توافق هستهای ایران شکست بخورد و بخش گستردهای از سرمایهگزاری در معرض خطر باشد، سیاستگزاران آمریکایی در بهترین موقعیت برای اعمال تحریمهای تنبیهی جدید قرار خواهد داشت.
- نشریه روسی «پراودا رو» نیز به عنوان یک رسانه آلترناتیو در گزارشی با عنوان «ایران دوست ما است و این حقیقت است» به قلم لیوبوف لبولکو آورده است: آمریکا – در هر صورت، عموی خوشنیتی نیست که برای گسترش دموکراسی، رعایت حقوق بشر، شکوفایی تمامی کشورها تلاش می کند. در عمل، ما آشکارا شاهد وضعیت معکوسی هستیم. آمریکا برای مبارزه با کشورهایی که مخالف و یا دشمن این کشور به حساب می آیند، در عمل، تمامی تکنولوژی ها را به کار می گیرد: تکنولوژی انقلاب های رنگین، تکنولوژی هرج و مرج های هدایت شونده و تکنولوژی قدرت نرم.
در حال حاضر، احتمال دارد که آمریکا با عقد این قرارداد ایران را تحت تأثیر قرار دهد تا به تدریج رژیم و نظام سیاسی حاکم در این کشور را سرنگون کند. تمامی این موارد، باعث بروز شک و تردیدهایی در قابلیت حیاتی این توافقنامه می شود. من نمیخواهم که آیه یأس بخوانم. البته، اگر این قرارداد اجرا و مثمر ثمر واقع شود، نه فقط برای ایران، بلکه برای تمامی جامعه جهانی و از جمله، آمریکا و اسرائیل بهتر خواهد بود.
-احتمال دارد که آمریکا متقاعد شده باشد که در حال حاضر، نمی توان ایران را از طریق راه اندازی انقلاب رنگین و یا هر گونه اعمال قدرت خارجی مرعوب کرد و تصمیم گرفته که موانع را از سر راه بردارد تا سازمان های غیر انتفاعی و سازمان های غیر دولتی بتوانند در این کشور رخنه کنند و از این طریق بر این کشور نفوذ کند؟
- بلی، احتمال دارد....
گروه بینالملل مشرق- گراهام فولر" معاون رئیس سابق شورای اطلاعات ملی آمریکا و رئیس سابق دفتر سیا در کابل است. وی 27 سال در وزارت خارجه آمریکا و سیا کار کرده و اکنون نویسنده، تحلیلگر سیاسی و کارشناس مسائل افراطگرایی اسلامی است. فولر با زبانهای فارسی، عربی و ترکی آشنایی نسبتاً کاملی دارد.
سؤال:: برخی کارشناسان روابط بینالملل معتقدند چاره کار خاورمیانه برگشتن کشورهای امپریالیسم در منطقه برای مدیریت کشورها است. از طرفی هم گفته میشود یک معاهده سایس-پیکوی جدید در انتظار کشورهای خاورمیانه است. آیا با توجه به حضور داعش در منطقه میتوان گفت آمریکا به دنبال تجزیه کشورهای خاورمیانه و تقسیم مدیریت این کشورها بین کشورهای قوی غربی است؟
نه. به اعتقاد من این برداشتها از سیاست خارجی آمریکا کاملاً اشتباه است. من البته به طور کامل از سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه دفاع نمیکنم، اما معتقدم این نوع طرز تفکر، برداشتی اشتباه است. آمریکا بیش از هر چیز، خواهان ثبات در منطقه است و از اسلامگراها ترس زیادی دارد. این ترس از 11 سپتامبر یا حتی قبل از آن آغاز شد و اکنون نوبت به داعش رسیده است. بنابراین فکر نمیکنم آمریکا به هیچ عنوان بخواهد از داعش به عنوان ابزاری برای تحقق خاورمیانه جدید استفاده کند. واشنگتن هیچ مشکلی با خاورمیانه قدیمی ندارد، فقط میخواهد مدیریت و حکومت در این منطقه بهتر از شرایط کنونی شود.
سؤال:: صحبتهای زیادی درباره همین خاورمیانه جدید میشود. آیا منظور از این عبارت، تجزیه کشورهایی مانند عراق و سوریه نیست؟
همه میدانند نتایج قرارداد سایس-پیکو میان کشورهای امپریالیستی به نفع این کشورها بود و نه مردمی که در منطقه زندگی میکردند، اما آن قرارداد مربوط به یک قرن پیش بود. اکنون تغییر نظام در کشورها با توجه به اینکه همه مرزها مصنوعی هستند، بسیار دشوار است. برخی مرزها تکفیککننده گروههای مذهبی و نژادی هستند، اما باز هم به نظر من، خیلی دیر شده که بتوان مرزهای خاورمیانه را ترسیم کرد، مگر آنکه خود مردم این را بخواهند. خاورمیانه ابداً به امپریالیسم نیازی ندارد. این شیوه حکومتی در خاورمیانه دچار اشتباه خواهد شد، موجب خشونت، بحران و بیقانونی میشود و در عین حال بعید است نسبت به وضعیت کنونی، منافع بیشتری را برای قدرتهای امپریالیستی تأمین کند.
سؤال:: شما در جایی گفته اید که حمله عربستان به یمن آغاز تحولات بزرگی در منطقه خاورمیانه خواهد بود. به نظرتان چرا این جنگ آغاز شد؟ آیا غربیها پشت این جنگ بودند یا عربستان به تنهایی تصمیم به حمله علیه یمن گرفت؟
ببخشید که این حرف را میزنم، اما ایرانیها "توهم توطئه" دارند. شما غرب را پشت تکتک اتفاقاتی میبینید که در منطقهتان میافتد. فکر میکنید هر اتفاقی که میافتد نتیجه سیاستهای احمقانه یا اشتباه و یا عدم اقدام غرب است. اشتباه است که فکر کنید واشنگتن یا لندن یا پاریس یا هر دولت دیگری میتواند سیاستهای خود را کامل و بینقص در منطقه پیاده کند. دنیای واقعی اینگونه نیست. اشتباه و سوءتفاهم، نقش به مراتب مهمتری از توطئه در شکلگیری تاریخ دارند.
من اعتقاد ندارم آمریکا پشت جنگ یمن بوده است. انتقادی که من از آمریکا در اینباره دارم، این است که واشنگتن بیش از حد درگیر مسائل امنیتی و ضدتروریستی بود. این نگرانی قابل درک است، اما سیاستهای آمریکا را توجیه نمیکند. آمریکاییها در یمن تلاش داشتند دولت دوست خود را در قدرت نگه دارند؛ دولتی که در مسائل ضدتروریستی از جمله حمله پهپادی به القاعده و گروههای دیگر با آمریکا همکاری میکرد. مسائل دیگر از نظر آمریکاییها خیلی کماهمیت بودند. از دید آمریکاییها، حوثیها مزاحم محسوب میشدند؛ دلیلش هم این بود که واشنگتن هیچ توجهی به جنبش درون یمن نداشت که از سالها پیش آغاز شده بود.
یمن مشکلات زیادی دارد: درگیریهای شمال و جنوب، فقر، حکومتهای نظامی از مدتها قبل. با این حال، دلیل اصلی مشکلات کنونی یمن، آمریکا نیست، بلکه وحشت بیش از حد و تمرکز عربستان بر خطر شیعیان و ایران و فرقهگرایی است. آمریکاییها با سیاست کنونی عربستان مخالف هستند، اما سعودیها همین الآن هم میگویند آمریکا در جریان مذاکرات هستهای با تهران، علاقه و حمایت از عربستان را کنار گذاشته است، و حمایت واشنگتن از حملات سعودی به یمن نیز به دلیل آن است که آمریکا میخواهد به عربستان ضمانت بدهد هنوز هم پشت این کشور هست. اصولاً واشنگتن به دنبال ثبات است. آنچه اکثر قدرتهای امپریالیستی میخواهند، برقرار ثبات در منطقه است.
سؤال:: شاید یکی از دلایل اینکه آمریکا خواهان ثبات در منطقه است، این باشد که میخواهند خیالشان از خاورمیانه راحت شود تا بتوانند روی چین تمرکز کنند. با این حال، اکنون میبینیم که آمریکا در سوریه و عراق و اکنون در یمن وارد شده است. آیا برنامه آمریکا تغییر کرده یا این هم بخشی از برنامه است؟
فکر نمیکنم برنامه واشنگتن تغییر عمدهای کرده باشد. آمریکا، اروپا، روسیه و چین هیچیک هرگز نمیتوانند خاورمیانه را رها کنند. این منطقه به خاطر منابع انرژی و پتانسیل خشونت و جنگ، بسیار مهم و استراتژیک است. بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم "خاورمیانه را رها میکنیم، چون چین مهمتر است." هر دوی اینها برای واشنگتن مهم هستند و آمریکا هیچیک را رها نخواهد کرد.
حمایت آمریکا از عربستان در یمن، بسیار محدود است. اوباما تلاش کرده تا دخالت آمریکا علیه داعش و در عراق را به حداقل برساند. مانند ایران که در حکومتش اختلافنظر وجود دارد، در آمریکا هم میان مقامات درباره این که با مسائل چگونه برخورد کنیم، اختلافنظر وجود دارد. با این وجود، اکثر مقامات آمریکایی معتقدند عقبنشینی نیروهای آمریکایی از عراق در عین حال که مهم بود، اما یک شکست بزرگ را هم رقم زد. به هر حال، اوباما میخواهد حضور آمریکاییها به خصوص حضور نظامی را در سوریه و عراق کاهش دهد.
سؤال:: آیا از نظر شما رابطه مستقیمی میان مذاکرات هستهای و تحولات در خاورمیانه هم وجود دارد؟ آیا آمریکا دارد تلاش میکند ایران را به متحدی برای خود در منطقه تبدیل کند؟
نه. این تحلیل، خیلی سادهبینانه است. اولاً تحلیلگران سیاست خارجی در آمریکا معتقدند بعد از 30 سال قطع ارتباط میان دو کشور، این برداشت، دیگر مسخره به نظر میرسد و حتی برای منافع آمریکا ضرر هم دارد. واشنگتن در تمام این سالها برای مقابله با ایران در خاورمیانه مانور داده است و اکنون دولت اوباما میداند که وقتش است این وضعیت تغییر کند. میداند که ایران باید به جمع کشورهایی در خاورمیانه بپیوندد که در دیپلماسی منطقهای تأثیرگذار هستند. این سیاست در واشنگتن از حمایت عمومی برخوردار است.
فکر نمیکنم، مسئله "ایران یا عربستان سعودی" باشد، واشنگتن میخواهد با هر تعداد کشوری که میتواند رابطه برقرار کند. آمریکا منافع مشترکی با ایران در مبارزه با داعش، محدود کردن اختلافات فرقهای در منطقه و برگرداندن ثبات به عراق پس از نابود کردن ثبات با سرنگون کردن صدام دارد. بنابراین، تغییر بزرگی در سیاستهای آمریکا شکل نگرفته است، بلکه واشنگتن تلاش میکند روابط خود را گسترش دهد. روابطی که هنوز هم به نظر من بسیار محدود است.
آمریکا از پذیرش واقعیتها در فلسطین سر باز میزند و از جنبشهای اسلامگرا مانند اخوانالمسلمین بیش از حد میترسد. البته دولت اوباما اکنون دارد تصمیمهای بهتری میگیرد، مثلاً معتقد است که اخوانالمسلمین شاید بهترین گزینه پیش روی آمریکا نباشد، اما دستکم برای منطقه هم خطرناک نیست. نمیدانم این تفکرات هوشمندانهتر در دوره رئیسجمهور بعدی آمریکا هم ادامه پیدا میکند یا نه.
سؤال:: ایران از انصارلله در یمن و گروههای دیگر شیعه در عراق و علویها در سوریه دفاع میکند. آیا این سیاستها مخالف با خواستههای آمریکا در منطقه نیست؟
البته که مخالف خواستههای آمریکاست. اگر مثال حزبالله را در نظر بگیرید، سیاستهای آمریکا در این خصوص، عمدتاً تحت تأثیر منافع اسرائیل است. اسرائیل فکر میکند حزبالله تهدیدی جدی مقابلش است، بنابراین سیاستهای آمریکا هم در همین راستا تنظیم میشود. این دیدگاه به نظر من اصلاً صحیح نیست. حزبالله یک نیروی مهم اجتماعی، سیاسی و منطقهای در لبنان است. نمیتوان آن را از بین برد. شیعیان در لبنان گروه بزرگی هستند و پیشنهاد من همیشه این بوده که واشنگتن باید با اسلام به عنوان یک واقعیت برخورد کند. میتواند تلاش کند روی آن تأثیر بگذارد و با آن همکاری کند، اما نمیتواند مانند یک دشمن با آن برخورد نماید.
در سوریه هم همین وضعیت است. حضور خانواده اسد در سوریه هیچ ارتباطی به ایران ندارد. میدانم که ایران اکنون به روشهای مختلف به دولت سوریه کمک میکند، اما نمیدانم آیا این کمکها در باقی نگه داشتن اسد در قدرت، تعیینکننده است یا نه. عوامل دیگری هم در این زمینه دخیل هستند. در عراق هم چنین وضعیتی بود.
جنگ آمریکا علیه عراق یک اشتباه بزرگ بود، اما باعث شد حکومت صدام که فردی بسیار وحشی بود پایان یابد و درجهای از دموکراسی به عراق بیاید. همچنین شیعیان که اکثریت عراق را تشکیل میدهند اکنون در این کشور به قدرت رسیدهاند. باز هم ایران اگرچه به عراقیها کمک میکند، اما عامل تعیینکننده در سیاستهای عراق نیست. شیعیان عراقی گروه بسیار قدرتمند و ریشهداری هستند و مضحک است که فکر کنیم عراق تحت کنترل ایران است. حتی باید بگویم در گذر زمان، روابط گرم میان شیعیان عراق با ایران رو به سردی میگذارد، چون اختلافات طبیعی میان دو کشور رخ خواهد داد؛ اگرچه که اینها اختلافات بزرگی نخواهد بود.
سؤال:: برخی صاحب نظران معروف غربی مدعی هستند که ایران به دنبال تشکیل یک نظام امپراتوری شیعی در منطقه است. نظر شما چیست؟
من معتقدم صحبت درباره تشکیل یک بلوک امپراتوری یا شیعه توسط ایران، بسیار مسخره است. قبلاً هم گفتم: عربستان است که نقش ایران را در منطقه بیش از حد بزرگنمایی میکند. سعودیها مشکلات و ترسهای امنیت داخلی خود را دارند؛ اقلیت شیعه خود را خوب مدیریت نمیکند و در اینباره نگران است؛ از هر تغییر دموکراتیکی وحشت دارد، چون موضع ضددموکراتیک سعودیها را منزوی میکند. نمونهاش هم ترس آنها از شیعیان بحرین است، چون میخواهند خاندان آل خلیفه حاکم بر بحرین را که یک اقلیت هستند، سرنگون کنند. اینها همه تحولات مستقل از هم است که ایران تنها یکی از عوامل دخیل در آنهاست.
تفاوتهای زیادی میان شیعیان ایران با شیعیان دیگر کشورها مانند عراق و سوریه هست. مثلاً اینکه ایرانیها فارس هستند، اما جمعیت عراق و سوریه، عرب هستند. حتی ممکن است برداشت آنها از تشیع تفاوت داشته باشد. گفته میشود که اعراب بیشتر علیمحور هستند، اما ایرانیها حسینمحور. به هر حال، این کشورها متفاوت هستند و هیچ دلیلی وجود ندارد که همه شیعیان در سراسر دنیا درباره همه چیز با هم موافق باشند. بنابراین من فکر نمیکنم اعتقاد به اینکه ایران میخواهد یک امپراتوری شیعه تشکیل دهد، اعتقاد صحیحی باشد. این کشور میخواهد نفوذ زیادی در منطقه داشته باشد، اما این به معنای ابعاد نظامی نیست. اتفاقاً به عقیده من، ایران از جنبشهای دموکراتیک دفاع خواهد کرد، چون این جنبشها به ضعف حکومتهای خودکامه مخالف ایران منجر میشود.
سفیر ایران : طالبان در راهبرد امنیتی ایران جایی ندارد