روزنامه اعتماد در سرمقاله خود نوشت:
پدیده ریزگردهای خوزستان نمونه خوبی از وضعیت مدیریت مسائل مبتلابه کشور است. این پدیده چندین سال است در اهواز و خوزستان و استان های نزدیک به آن دیده می شود، اکنون ببینیم ساختار تصمیم گیری با آن چگونه برخورد کرده است.
١- بیش از هر چیز عدم تعادل در پوشش خبری و رسانه ای به چنین موضوعی آشکار است. متاسفانه نگاه رسانه های رسمی کشور به اخبار و حوادث و مشکلات جامعه بسیار نابرابر است. اگر اتفاق مشابهی در تهران رخ بدهد به گونه ای برجسته و در صدر اخبار قرار می گیرد، ولی اگر این اتفاق در سایر مناطق کشور باشد، به گونه دیگری پوشش داده می شود. این وضعیت برای وحدت ملی و نیز امنیت کشور خطرناک است. علت آن نیز تا حدی روشن است، متمرکز شدن امور در تهران شامل تمرکز رسانه ای هم شده است. مطبوعات ملی ما در واقع مطبوعات منطقه ای و محلی تهران هستند. خبرنگاران آنان فقط در تهران هستند.
خبرگزاری ها و رادیو تلویزیون هم به دلیل تمرکز مدیریت آنان در تهران، عادت کرده اند که اخبار را برحسب اهمیتی که برای خودشان دارد برجسته کنند. بنابراین آب گرفتگی تهران در همه رسانه ها تیتر می شود ولی آلودگی هوای استان ها نه. این وضعیت باید دگرگون شود. در همین ماجرای خوزستان کافی است که تیتر روزنامه های دوشنبه و سه شنبه بررسی شود تا ببینیم کدام روزنامه ها و رسانه ها در این باره تیتر زدند، مصاحبه کردند، گزارش نوشتند، یادداشت و مقاله منتشر کردند.
هنوز هم یک گزارش از زندگی مردم اهواز و سایر مناطق آنجا در جریان این آلودگی دیده نشده است. اینکه چه کار می کنند؟ مشکلات را چگونه حل می کنند؟ وضعیت بیمارستان ها و... چگونه است؟ وضعیت حمل ونقل و تاثیر ریزگردها بر این موضوع و... در گزارش های رسانه ای دیده نمی شود یا کم است.
٢- مشکل بعدی شناخت پدیده است. به طور طبیعی وقتی که چنین پدیده ای رخ می دهد، هر کس در نخستین گام سعی می کند دلیل آن را بگوید. در سال های گذشته برخی افراد می کوشیدند که این گونه حوادث را به مسائل رفتاری انسان ها و احیاناً گناه و معصیت ربط دهند و هیچگاه هم به فکرشان خطور نمی کرد مجبورند نتایجی بگیرند که نمی توانند به تبعات این نتیجه ملتزم بمانند و در هر حال درباره ریزگرد هنوز یک نظر قطعی و روشنی داده نشده و این وظیفه دولت است که گروه دارای صلاحیتی را برای بررسی موضوع و اعلام نظر نهایی تعیین کند. در حال حاضر بسیاری از مطالب راست و دروغ درباره این پدیده مطرح می شود که واقعیت ماجرا را وارونه یا مخدوش می کند. متاسفانه جامعه ما نسبت به این مساله دارای بصیرت نیست. منظور از بصیرت شناخت و آگاهی مشترک است. در قدیم این بصیرت بود حتی اگر بر پایه خرافات بود و آن را به عواملی خاص ربط می دادند، ولی امروز که در پی تبیین علمی و دقیق هستیم، باید دولت این کار را انجام دهد و مردم نمی توانند در این مورد اقدامی کنند.
٣- از آنجا که شناخت به نسبت قطعی از مساله نداریم، هیچ اقدامی هم درباره حل آن نمی کنیم. پزشکان فقط پس از تشخیص بیماری است که اقدام به درمان و تجویز دارو می کنند. تعمیرکار هم تا مشکل را تشخیص ندهد اقدامی برای تعمیر نمی کند. بی عملی موجود نسبت به این پدیده فقط ناشی از عدم شناخت نیست، زیرا عمل برای شناخت هم اهمیت دارد. پزشک دستور می دهد که بیمار آزمایش های گوناگون را انجام دهد و این کار جزئی از طی کردن مراحل مقدماتی شناخت است. متاسفانه این کار هم از سوی دولت انجام نمی شود. یا اگر می شود کسی از آن اطلاع ندارد.
٤- مشکل اصلی دولت در این مساله نحوه برخورد با آن است. مساله اجتماعی، راه حل خاص خود را دارد: باید مردم و جامعه را درگیر با مساله کرد و از طریق مشارکت عمومی آنان به شناخت و حل مساله همت گماشت. مردم باید حس کنند و ببینند که دولت با مشارکت مردم در پی شناخت و حل مساله است حتی اگر مساله حل نشود هم باید اطمینان پیدا کنند که دولت نیز به اندازه خودش و شاید هم بیشتر درگیر ماجراست و تمام کوشش خود را انجام می دهد تا آن را حل کند. احساس ابراز همدردی از اهمیت برخوردار است.
مثلاً وقتی که چنین حادثه ای رخ می دهد، رییس جمهور باید به سرعت با مسوولان استان تلفنی صحبت کند، حتی ایرادی ندارد که به طور مستقیم خبر آن پخش شود. از طریق پرسش و پاسخ با شبکه استانی نشان دهد که چقدر موضوع اهمیت دارد و دولت متوجه ماجراست. برای مردم پیام دهد که چه کرده و در حال انجام چه کاری در این باره است. حتی اگر رییس جمهور در سفر خارجی باشد، باز هم باید چنین تماسی را بگیرد. اگر خودش یا یک مقام بلندپایه فورا به آنجا بروند چه بهتر. این نوع اقدامات در بهبود و حل مسائل پیش گفته بسیار موثر است. نباید منتظر بود تا مردم جلوی ادارات دولتی تجمع کنند. دولت باید واکنش های درست و منطقی داشته باشد. استاندار را باید بازخواست کرد که چه کار کرده است؟ چرا با توجه به تجربه سال های گذشته اقدام موثری نه در سطح تبلیغات و نه در سطح شناخت و نه در سطح اقدامات عملی و مشارکت دادن مردم در حل مساله به عمل نیامده است؟ به نظر می رسد که دولت باید در نحوه برخورد با مسائل جامعه تجدیدنظر کلی کند و چنین نباشد که خط مشی دولت قبلی همچنان ادامه یابد.
البته نقدی جدی هم به رسانه ها و نهادهای مدنی وارد است که جداگانه بحث خواهد شد.