رضا صادقیان – در میان خبرگزاریهای، سایتها و وبلاگهای رسمی و غیر رسمی که رویدادهای استان خوزستان و شهرهای این استان پهناور را نشر میدهند بیش از هر موضوعی شمارگان زیاد خبرهای منفی به چشم میآید! گویی قرار نیست وضعیت شهرهای استان از حداقل امکانات شهرنشینی برخوردار باشند و از حجم خبرهای سوءمدیریتها کاسته شود.
با خواندن خبرهای مربوط به استان خوزستان، گاه خواننده گمان میکند خبرهای مربوط به شهری تازه رها شده از وضعیت جنگی و ویرانیها را دنبال میکند، استان و شهری که قرار است تازه ساخته شود و از خرابیهای جانکاه جنگ تحمیلی به سلامتی عبور نماید.
خشک شدن رودخانه کارون، زهره، کرخه. درگیری میان مسولان اجرایی استان. واکنشهای عجیب نمایندگان شهرهای اندیمشک و آبادان به نطق پیش از دستور علی مطهری. مرثیهای برای سینماهای آبادان. آب گرفتن قبرستان هندیجان و صدها خبر دیگر که همگی نشان از وضعیت بغرنج خوزستان میدهد. شاید برای خوانندهای غیربومی دیدن چنین خبرهایی چندان عجیب نباشد و یا اصلا برایش مهم نیست اوضاع و احوال مردم در خوزستان چگونه است و یا آسمانش ابریست و یا پر از گرد و غبار نفسگیر و کُشنده. ولی برای مردمی که در استان زرخیز خوزستان زندگی کردهاند و دود برخواسته از آتشهای چاههای نفت، پتروشیمیها و پالایشگاه را به چشم خود دیدهاند فاجعه بار است، فاجعه یعنی همین.
هر کدام از این خبرها و دیدن هر بخش از این ناهمواریها خواننده را ناامیدتر از هر زمان دیگر میکند،گویی قرار است تا انتهای جهان و به سرآمدن کار دنیا اوضاع و احوال چنین باشد. به قول یکی از قدیمیها که بار مهاجرت از شهر بندرماهشهر بست و به شهری دیگر رفته میگفت: باور کن اینجا را طلسم کردن، هیچ وقت درست نمیشود. قبل از آنکه خراب شود باید جانمان را برداریم و برویم، بروم جایی که آسمان را ببینم و نه شنها و ماسههای در هوا!
روزهای نخست روی کار آمدن دولت نهم، بسیاری از مردم دلخوش گفتار و تحرکات سریع رییس دولت بودند. گمانشان این بود که با دادن و گرفتن وامهای زودبازده مسئه بیکاری در استان خوزستان به شرایطی بهتری خواهد رسید و گره از مشکلات باز میشود، ولی نظاره کردن حوادث و دیدن عملکرد مسولان مردم را بیش از زمانهای دگر افسرده خاطر ساخت. چرا که میدیدند؛ شرکتهای فعال در شهرکهای صنعتی یکی پس از دیگری تعطیل میشود، منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر که دست کمی از توسعه عسلویه نداشته با حداقل توان به کار مشغول است، برنامه توسعه پالایشگاه آبادان عملا تعطیل شده و سخنها بسیار گفته و تکرار میشود ولی عمل نیست.
نمونه خیلی بارزتر چنین سخنانی را میتوان در پروژه ساخت پالایشگاه خوزستان واقع در منطقه آزاد اروند دنبال نمود، مکانی که با بریدن رُبان سر و صدای زیاد برپا کرد و با گذشت چندی هیچ خبری از احداث پالایشگاه خوزستان که قرار بود بخشی از بحران بیکاری تحصیلکردههای دانشگاهی را پوشش دهد نشد که نشد. تابلو نصب شد، تعدادی از مسولین در مراسم گلنگزنی شیرینی خوردند، خبرهای همین حضور در نشریات استانی و کشوری منتشر شد و تمام! دیدن چنین رویدادهای دل هر انسان دلسوزی را به درد میآورد، به شدت ناامید میشود و همیشه گمان میبرد کاری از پیش نمیرود.
خیلی تاسفبار است که مردمانی بعد از سالها کار و تلاش و خون دل خوردن در شهرهای خوزستان در اولین فرصت و یا پس از بازنشسته شدن پدر خانواده بار مهاجرت را ببندند و بروند؛ مگر ظرفیتهای استان و دانشآموختگان آن همین اندازه است!؟ یعنی فضایی برای کار بهتر و زندگی آرام در این شهرها نیست که سیل مهاجران خوزستان به شهرهای دیگر گاه حیرتافکن میشود؟
مگر میتوان بعد از سالها فعالیت و با داشتن خاطرههای بسیار زیبا از دوستان و هم محلهایها همیشه چیز را فراموش کرد و رفت به شهری دیگر؛ باور کنید نمیشود. شاید از نظر فیزیکی این جابجایی با سادهترین روشها میسر شود ولی قلب و روح آدمی چنین تغییری را به آسانی قبول نمیکند.
با صورت پذیرفتن مهاجرت درون کشوری، آدمی در مرزی میان خاطرات قدیم و زندگی جدیدیش قدم میزند، جایی که گذشتهاش را گذاشته و آمده ولی این گذشته همیشه همراهش است و دایم سخن از قدیم است. شاید این داستان خوزستانیهایی باشد که از دیار خودشان و به اجبار رفتهاند و میروند. روزگاری از بد حادثه دیوانهای دیو صفتی به کشور حمله کرد و بدترین و بالاترین فاجعهها از آن مردم خوزستان شد. مردم شهرهای خرمشهر، آبادان، اروندکنار و ماهشهر به شهرهای دیگر پناه بردند و هزاران ناملایمتی دیدند، با وضعیت بهبود نیافته همین شهرها موج دوم مهاجرت خوزستانیها به دیگر شهرها رقم خورده.
با تمام این سخنان، ای کاش روی دیگر ناامیدی و دلمردگی که همان امید است برای خوزستانیها نمایان شود. امید آنکه حرکت دولت تدبیر و امید، جدای از تلاشهای ارزنده استاندار فعلی به استان برسد و دل مردمان این بخش از کشور ایران عزیز تا حدی شادمان گردد.