
محسن رضایی در برنامه زنده «سطرهای ناخوانده» از شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران با بیان ناگفتههایی از جنگ تحمیلی، از جمله جریان موافقت امام خمینی (ره) با ورود به خاک عراق و فرستادن نیروهای ایران به جنوب لبنان پس از حمله رژیم صهیونیستی به آن کشور پرداخت.
به گزارش «تابناک»، شب گذشته، مجموعه هفت قسمتی «سطرهای ناخوانده» که با محوریت هفته دفاع مقدس و میزان فرماندهان و چهرههای ارشد سیاسی تأثیرگذار در مسیر جنگ است، میزبان فرمانده کل سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس بود؛ فرصتی که بنا به وعده داده شده با سخنان صریح این فرمانده ارشد جنگ تحمیلی و بیان برخی ناگفتهها همراه شد. محسن رضایی در آغاز این گفتوگو، رویکرد در پیش گرفته را تأیید کرد و گفت: موضوعات تکراری چون جنگ و انقلاب هرچه با تنوع بیشتری بررسی شود، جذابیت بیشتری دارد.
او در ادامه افزود: حتی من پیشنهاد میکنم از جناب آقای هاشمی هم مصاحبه بگیرید. حتی از آقای میرحسین هم مصاحبه بگیرید، بالاخره ایشان نخست وزیر [دوران] جنگ بوده. من یادم هست که دو سه سال پیش ـ قبل از این جریان فتنه ـ ایشان یک روزی ـ شاید در افطاری آقای قالیباف بود ـ که به من گفت، «من اصلا در جریان نامه آقای روغنی زنجانی به امام نبودم». در حالی که ایشان معاون آقای میرحسین بود. من گفتم چطور میشود، [روغنی زنجانی] معاون شما بود، بعد شما میگویید که من اصلا در جریان این نامه نبودم! لذا خوب است که برخی از این بحثها را که شما طرح کردید، باز کنید، که برخی از مسائل روشن بشود.
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران دفاع مقدس، درباره ورود نیروهای ایران به خاک عراق و مخالفت امام (ره) با این اقدام گفت: چه کسی گفته که امام (ره) مخالف ورود به خاک عراق بودند؟! در این زمینه، دو بحث وجود دارد که آیا امام مخالف ادامه جنگ بودند یا اینکه مخالف ورود به خاک عراق بودند؟
رضایی افزود: اینکه مخالف ورود رزمندگان اسلام به خاک عراق بودند نیز شبهه ناک است. جلساتی در حضور امام (ره) برگزار شد. آقای خویینیها و حاج احمد آقا بودند و در جلسه دوم من هم بودم. آقای هاشمی گفتند ما جلسهای با امام داشتیم و نتوانستیم ایشان را قانع کنیم، ولی در جلسه دومی که من رفتم از سخنان امام نفهمیدم که ایشان مخالف ورود به خاک عراق هستند.
فرمانده پیشین سپاه گفت: امام در آن جلسه فرمود: استدلال شما چیست که میخواهید وارد خاک عراق شوید؟ آقای هاشمی اول صحبت کردند و گفتند: الان ما سر مرز رسیدهایم. بالاخره اگر جنگ ادامه یابد، ما در درون مرز که کاری نمیتوانیم بکنیم و اگر هم بخواهیم با مذاکرات جریان را پیش ببریم، باید چیزی به عنوان اهرم فشار دست ما باشد که بتوانیم با آن مسأله جنگ را حل کنیم.
فرمانده اسبق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تصریح کرد: پس از ایشان، آقای ظهیرنژاد (فرمانده وقت ارتش) صحبت کردند و گفتند: این مرز بین المللی که ما بر سر آن قرار گرفتهایم، قابل دفاع نیست، چون یک بیابان است و حتی نقشههای مرزی هم قابل تفکیک نیست. ما باید برویم پشت اروند رود که یک عارضهای باشد که اگر جنگ قرار باشد بیست سال یا سی سال هم طول بکشد، بتوانیم با یک نیروی کم پشت این عارضه که یک مانع طبیعی است، دفاع کنیم.
رضایی ادامه داد: من سخنان آقای ظهیرنژاد را تأیید کردم و گفتم: ما در خرمشهر و آبادان ـ که الان هستیم ـ مرز بین المللی از ۵۰۰ متری خرمشهر و آبادان میگذرد. اگر در چنین شرایطی آتش بس بدهیم، آنها با یک خمپاره ۶۰ هم میتوانند از آن طرف رودخانه وسط شهر آبادان را بزنند و پالایشگاه را به آتش بکشند یا بزنند وسط خرمشهر، اما اگر برویم پشت نیمه دوم اروند رود یا همان شط العرب، در فاصله ۵۰۰ متری بصره خواهیم بود و یک موازنه مقابله به مثل پیدا میکنیم. در این صورت، اگر ارتش عراق بخواهد به خرمشهر و آبادان تیراندازی کند، ما هم متقابلا میتوانیم روی بصره فشار بیاوریم.
محسن رضایی افزود: امام این سخنان را که شنیدند، فرمودند: خیلی خب من فکرهایم را بکنم. بعد احمد آقا تماس گرفت و گفت: امام قبول کردند، منتها شرایطی را مطرح کردند و از جمله گفتند باید حواستان باشد که مردم را نزنید، دوم اینکه اگر شما وارد شوید، دشمن شما را متجاوز قلمداد خواهد کرد. یک شرط دیگر را هم گفتند و افزودند: اگر این شرطها را رعایت کنید، من موافقم با اینکه شما ورود پیدا کنید.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام خاطرنشان ساخت: این اظهارات امام خمینی (ره) حالا میتواند هم تفسیر شود که ایشان مخالف (ورود نیروهای ایران به خاک عراق) بودند و هم میتواند این باشد که امام به دنبال منطق و استدلالی میگشتند که دلیلی برای این عبور باشد و به نظر من، این دلیل دوم قوت بیشتری دارد.
وی تأکید کرد: اصلا ما ورود به خاک عراق را در عملیات بیت المقدس طراحی کرده بودیم، نه رمضان. پیش از این جلسه که خدمت امام برسیم، ما عملیات بیت المقدس را برای خرمشهر انتخاب نکرده بودیم، بلکه در مقیاسی کلانتر و با هدف ضربه زدن به دشمن بعثی، به دنبال آن بودیم تا بندر بصره عراق را تصرف کنیم و طرح عملیات ما حداقل تا تنومه بود.
رضایی افزود: ما در عملیات بیت المقدس میخواستیم جنگ را پایان دهیم؛ منتها وقتی به مرز بین المللی رسیدیم، دیدیم که توان آن را نداریم. پس، یا باید به سمت خرمشهر برویم یا اگر رفتیم بصره و موفق نشدیم، خرمشهر را هم از دست میدهیم. لذا اینجا احتیاط کردیم، گفتیم ما اول خرمشهر را بگیریم که خیالمان راحت باشد، بعد برویم سمت بصره.
فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس گفت: در آن زمان، ما بر سر یک دوراهی بودیم که حالا که نیرو نداریم برویم سمت بصره یا اول کار خرمشهر را تمام کنیم.
رضایی درباره علت اندیشیدن به فتح بصره گفت: فکر میکردیم اگر به بصره برسیم، جنگ تمام میشود، چون منطقه نفت خیزی بود که میتوانستیم با آن برای گرفتن امتیازات بر صدام فشار بیاوریم و حتی مذاکرات صلح را به نتیجه برسانیم.
وی خاطرنشان کرد: اینکه برخی میگویند ایران (در طول جنگ) هیچ وقت تن به صلح نداد، دروغی بیش نیست، چون هیچ هیأت صلحی نبود که تقاضا کند و ما درخواست آنها را قبول نکنیم، به جز آمریکا که آمریکا نیز هیچگاه هیأت صلحی نفرستاد و البته اگر هم میفرستاد قبول نمیکردیم، چرا که خودش یک طرف جنگ (متحد عراق) بود.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام خاطرنشان کرد: امام میفرمودند خسارات ما را بدهید، مرز بین المللی را به رسمیت بشناسید، اسرا هم برگردند. تنها «تنبیه صدام»، مغایر عرف بین الملل بود. امام هم نگفتند (صدام را) بدهید ما این کار را بکنیم، بلکه فرمودند، باید تنبیه شود. روی میز مذاکره همین چهار شرط بود؛ هرچند میگفتیم جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم و بحث سقوط صدام بود.
وی در ادامه گفت: ما یک کف داشتیم که میز مذاکره بود و یک سقف داشتیم که اگر به این کف راضی نمیشدند و جنگ ادامه پیدا میکرد، دیگر متوقف نمیشدیم و تا سقوط صدام هم میرفتیم، اسراییل را هم میگرفتیم.
رضایی درباره همزمانی حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان با آن مقطع (ورود به خاک عراق) گفت: یک پرسش همان موقع مطرح بود. آقای هاشمی گفتند: با ورود ما به خاک عراق، شاید اسراییل همزمان به کشوری عربی حمله کند و دیگران، تبلیغات را به این سمت ببرند که ایران و اسراییل همزمان به کشورهای عربی حمله کردهاند و در افکار عمومی بگویند معلوم است که دستشان در دست هم است.
فرمانده اسبق سپاه پاسداران افزود: پیش از اینکه ما (به خاک عراق) حمله کنیم، اسراییل به جنوب لبنان حمله کرد. ما فرصت پیدا کردیم که یک تیپ خود را به آنجا بفرستیم که اول وضعمان را نسبت به اسراییل مشخص کنیم، دوم آنکه از یک کشور اسلامی دفاع کنیم و در آینده هم از این فرصت به عنوان جای پایی برای جمهوری اسلامی بهره ببریم. لذا، نیرو به آنجا فرستادیم تا جلو این جوسازی را بگیریم و موضعمان را نسبت به اقدامات اسراییل نشان دهیم.
رضایی گفت: البته من فکر میکردم، مسئولان شورای عالی دفاع یعنی حضرت آیت الله خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی رفتهاند و نظر امام را گرفتهاند؛ بنابراین، من و برادرمان صیاد (شیرازی) سوار هواپیما شدیم و رفتیم پیش آقای حافظ اسد (رئیس جمهوری وقت سوریه). ایشان خیلی انسان وارستهای بود. به من گفت که خیلی ممنون از اینکه نیروها آمدند و مانوری دادید. ما متشکریم ولی نیروهایتان میتوانند برگردند.
محسن رضایی افزود: من به حافظ اسد گفتم نمیتوانم این کار را بکنم. گفت: چرا؟ گفتم: من این نیروها را که آوردم مردم ایران جشن گرفتند و شیرینی دادند. من اگر حالا اینها را برگردانم، اصلا اجازه نمیدهند از فرودگاه به خانهام بروم. ایشان کمی به فکر فرو رفت و گفت: پس با آقای حکمت شهابی جلسه بگذارید.
وی خاطرنشان کرد: با شهابی جلسه گذاشتیم و در واقع، میخ سپاه را تا امروز آنجا کوبیدیم که الحمدلله نتیجهاش، ایجاد حزب الله لبنان شد.
دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: پس از آن، من (به ایران) آمدم و وقتی فهمیدم امام در جریان نیست در شورای عالی دفاع حرفی زدم که دوستان هم ناراحت شدند، ولی احمد آقا صحبت مرا به امام گفته بود. گفتم از اینکه من به امام نگفتم و این تیپ را بردم آنجا، از محضر امام عذرخواهی میکنم. خدمت امام هم رفتم و گفتم من فکر میکردم نظر شما را گرفتهاند.
امام فرمودند: حالا که نیروها رفتهاند، ولی من نگران بودم که نکند جریان آن مغازه دار اصفهانی پیش بیاید. فرمودند قصهاش را میدانی شما؟ گفتم: خیر. فرمودند که جریان این بوده که یک اصفهانی میرود در مغازهاش را باز کند میبیند که دو نفر همدیگر را به شدت کتک میزنند. فهمید یکی دزد است یکی مسلمان متدین. دزد در حال باز کردن مغازه بوده که فرد مسلمان با او برخورد میکند. مغازه دار هر چه منتظر میشود، میبیند دعوا تمام شدنی نیست لذا به این دو میگوید بروید آن طرف دعوایتان را بکنید تا من مغازه را باز کنم. امام فرمود: نکند فردا این گونه شود.
رضایی یادآور شد: حدود یک هفته بعد، امام جملهای را بیان کردند که با آن، تکلیف همه روشن شد. ایشان گفتند که راه قدس از کربلا میگذرد. یعنی هر که میخواهد با اسراییل بجنگد، باید بداند لازمهاش پیروزی در نبرد با رژیم بعثی صدام است.
قرار است جمعه شب، ادامه گفتوگو کارشناسان نسل جوان با محسن رضایی در برنامه «سطرهای ناخوانده» که در آن، پرسش ها و ابهامات آنان در باره دوران هشت ساله جنگ تحمیلی مطرح میشود، از شبکه یک سیما پخش شود.
دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام در جریان این گفتوگو تأکید کرد: هرچند رفع ابهامات دوران دفاع مقدس برای افکار عمومی و نسل جوان امروز مهم است، آنها باید بدانند چگونه از دل این جنگ سرداران صاحب نامی نظیر شهید باقری، شهید همت و... درآمدند و راز موفقیت و ایستادگی آنان را بشناسند.
نقدی بر یک پیشنهاد مشکوک به ایران؛
بازتاب دادن پیشنهادات غرب اگر از باب شناخت دشمن باشد، قطعاً مفید است اما متاسفانه نحوه انعکاس طرح خارجی به گونهای است که در مخاطب ایرانی القا میشود که طرحی بهتر از آنچه منابع خارجی مطرح کرده اند، وجود ندارد و نخواهد داشت!

گروه سیاسی مشرق - پایش ادبیات و تحلیل های حوزه هستهای در کشور نشان میدهد که در کنار مواردی اندک و معدود از تولیدهای بومی، عمده تلاش منابع تحلیلی و رسانهای کشور به بازتاب دادن طرحهای خارجی مصروف میشود.
بازتاب دادن اگر از باب شناخت دشمن باشد، قطعاً مفید است اما متاسفانه نحوه انعکاس مطالب و طرحهای خارجی به گونه ای است که در مخاطب ایرانی القا می شود که طرحی بهتر از آنچه منابع خارجی مطرح کرده اند، وجود ندارد و نخواهد داشت! با نگاهی به طرح انجمن کنترل تسلیحات امریکا در مورد ظرفیت غنی سازی ایران، می توان این آسیب بزرگ در فضای تصمیم سازی و تحلیل راهبردی مسائل هسته ای را به وضوح دریافت.
مایه تاسف است که برخی محافل تحلیلی کشور که این پیشنهاد را برگردان و در رسانه ها مطرح کرده اند، محتوای این طرح را «معقول ...» دانسته و مورد حمایت قرار داده اند. پایگاه تحلیلی "د - ا" که این گزارش را برگردان کرده است، در انتهای آن آورده است که: "طرح پیشنهادی انجمن کنترل تسلیحات پیشنهادهای معقول و منطقی ای به دو طرف می دهد که به نیازهای عملی ایران هم در آن توجه شده است"!!!.
اکنون با ملاحظه نکات زیر به وضوح به این نتیجه خواهیم رسید که ارزیابی و قضاوت فوق، نه تنها بی اساس و غیرعلمی است بلکه برای منافع کشورمان در عرصه دیپلماسی و سیاست هسته ای نیز بسیار زیان آور خواهد بود.
انجمن کنترل تسلیحات آمریکا، یک کانون تفکر و اندیشکده وابسته به نظام تصمیمگیری امنیت ملی این کشور با ظاهر غیردولتی و مستقر در واشنگتن است. عجیب است کسانی که چندین سال سابقه فعالیت دیپلماسی داشته اند، از این نکته غفلت میورزند که برنامه و دستورکار این کانونها را چه سازمانی تعریف میکند؟ اساساً هدفگذاری این کانونها چگونه و در چه فرایندی به انجام میرسند؟ غیر از این است که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی آمریکائی مدیریت کلان و گردانندگی این بخش از نظام تصمیم سازی امنیت ملی را بر عهده دارند؟ اگر همین نکته به خوبی درک می شد، لااقل محقق ایرانی با تامل و نکته گیری به مطالعه آن می پرداخت و در نتیجه مجالی برای قضاوت کلی انفعالی در برابر آن پیدا نمی شد.
انجمن کنترل تسلیحات، با ارائه طرحی موسوم به «فرمول برد - برد برای تعریف ظرفیت غنیسازی اورانیوم ایران» به تاریخ 28 اوت (که رسانه ترجمه کننده آن، به اشتباه تاریخ 15 سپتامبر را برای آن اعلام کرده است)، تلاش کرده تا در صحنه دیپلماسی عمومی و رسمی به نقش آفرینی در مدیریت فکری و محتوائی مذاکرات نیویورک بپردازد.
این طرح، سه مرحله ای است که در واقع، الگوی پلکانی امریکائی را در زمینه ظرفیت غنی سازی ایران ارائه می کند. رویکرد این طرح، ابتدا کاهش ظرفیت از سطح فعلی است و سپس با اتخاذ اقداماتی که ایران به صورت اعتمادسازی انجام می دهد، می تواند طی 17 سال بعد، به حالت اولیه و فعلی بازگردد.
در مرحله اول مورد ادعای این طرح، پیشنهاد این انجمن کاهش حدود 35 تا 55 درصد ظرفیت غنی سازی فعلی به مدت 3 تا 4 سال در برابر حق تحقیق و توسعه درباره نسل جدید سانتریفیوژها است. مرحله دوم، بازگشت به وضعیت فعلی طی 4 تا 5 سال در قبال جایگزینی سانتریفیوژها با نسل دوم است و در مرحله سوم، طی 10 سال همراه با حفظ وضعیت فعلی همراه با تولید سانتریفیوژهای نسل سوم.
با ملاحظه دقیق مفاد این مراحل سه گانه، ویژگیهای کارکردی این طرح به قرار زیر است:
- این طرح، با کاهش ظرفیت غنی سازی فعلی ایران آغاز می شود. بنابراین، ایران را به تقلیل ظرفیت فعلی غنی سازی ترغیب می کند.
- پیشنهاد مرحله نخست آنها به معنای تعطیلی تاسیسات فردو و بازکردن سانتریفیوژهای نسل جدید نصب شده در تاسیسات هسته ای فردو و نطنز است که هنوز به آنها گاز تزریق نشده است.
- اگر در مراحل بعدی از «ارتقای ظرفیت غنی سازی» یاد می کند صرفاً در حد پس دادن ظرفیت هائی است که در مرحله اول سلب شده است.
- افزایش تدریجی ظرفیت غنی سازی از حد تقلیل تا سطح فعلی را منوط به مجموعه ای از اقدامات و محدودیت های هسته ای ایران در عرصه های دیگر می کند.
- هرگز به ایران اجازه نمی دهد به نیازهای آتی خود پاسخ بدهد. در نتیجه، راهبرد 190 هزار سو را به طور کامل نفی کرده است.
- نهایتاً پس از سالها اقدام و تعهدپذیری ایران، بازگشت به مرحله فعلی را تجویز می کند.
نکته در اینجاست که با این طرح، دوره زمانی توافق جامع 17 ساله تعریف شده و این همان پیشنهاد امریکا است؛ به طوری که تا سال 2013 همچنان برنامه هسته ای ایران در کش و قوس مذاکرات و ... بماند و طبیعتاً عادی شدن برنامه هسته ای نیز به طول بیانجامد.
با توضیحاتی که در بالا اشاره شد، این پرسش را می توان مطرح کرد که این طرح چه پیشنهاد «معقول و منطقی» به ایران داده است و چگونه به «نیازهای عملی ایران» توجه کرده است؟
کودتای خاموش در آمریکا؛
یک پایگاه خبری-تحلیلی فرانسوی نوشت که 13 سال پس از حوادث 11 سپتامبر و با روشنتر شدن حقایق درباره این روز، اکنون میفهمیم که کودتای 11 سپتامبر در آمریکا چگونه توانست دولت این کشور را به یک دولت نظامی تبدیل کند.
گروه بینالملل مشرق- "تیری میسان" خبرنگار و نویسنده فرانسوی با اشاره به موفقیتآمیز بودن پروژه 11 سپتامبر در فریب دادن مردم به ویژه در غرب، نوشت که رویدادهای 11 سپتامبر در حقیقت کودتایی موفق درون آمریکا بود که ساختار دولت در این کشور را برای همیشه دستخوش تحول کرد.
وقایع 11 سپتامبر آنگونه که رسانهها برنامهریزی کردند، در حافظه جمعی مردم حک شده است یعنی همه فکر میکنند حملات گستردهای به شهرهای نیویورک و واشنگتن شده است. بااینحال، بازی قدرتی که آن روز، جهان را دستخوش تغییر کرد، همچنان از نظرها پنهان است.حوالی ساعت 10 صبح که حمله به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون صورتگرفته بود، "ریچارد کلارک" مشاور ضدتروریسم کاخ سفید برنامه "استمرار حکمرانی" را فعال کرد. هدف از این برنامه، جایگزینی قوه مجریه و قانون اساسی با یک دولت نظامی در صورت بروز یک جنگ هستهای احتمالی بود. اگرچه آن روز دلیلی برای اجرایی کردن این برنامه وجود نداشت، اما از لحظه آغاز این برنامه، در حقیقت جورج دابلیو بوش رئیسجمهور، کنار زده شد تا یک دولت نظامی اختیارات را برعهده بگیرد.
در تمام طول آن روز، اعضای کنگره و تیمشان بهدست نظامیان دستگیر شدند و در دو پناهگاه زیرزمینی مجتمع "گرینبریر" در ویرجینیای غربی و "مونت ودر" در ویرجینیا تحت بازداشت قرار گرفتند. در پایان آن روز هم قدرت به دست خود نظامیان به غیرنظامیان برگشت و بوش توانست حوالی ساعت 8 شب در یک سخنرانی، عموم مردم را خطاب قرار دهد.
آن روز، جورج دابلیو بوش ،رئیسجمهور "سابق" در کشور سرگردان بود. در مسیرش به دو پایگاه نظامی، تقاضا کرده بود برای گذر از جاده آسفالته از اتومبیل زرهپوش استفاده شود. می ترسید یکی از ارتشیهای کشورش او را ترور کند. ولادیمیر پوتین که تمام روز سعی در برقراری تماس تلفنی با او را داشت تا ابهام یا سوء تفاهم درباره احتمال دست داشتن روسیه در این اقدامات را برطرف کند، نتوانسته بود موفق به صحبت با وی شود.
تقریباً ساعت 4 عصر بود که "آریل شارون" نخستوزیر وقت اسرائیل برنامههای عادی تلویزیونی را قطع و در سخنرانیاش خطاب به آمریکا گفت که اسرائیل سالهاست با مصائب و درد و رنجهای تروریسم آشناست. بر حسب اتفاق، وی خاطرنشان ساخت که "حملات پایان پذیرفته است" و این تنها در صورتی ممکن بود که به نحوی اسرائیل هم در این قضیه دخیل باشد.
چنانچه بخواهیم، میتوانیم تا سالها راجعبه تناقضات موجود در حوادث 11 سپتامبر بحث کنیم، اما هیچ بحثی راجعبه این قضیه وجود ندارد که برنامه "استمرار حکمرانی" بدون هیچگونه ضرورتی فعال شد. در کشورهای دیگر، به این عمل که رئیسجمهور را خلع و اعضای مجلس را دستگیر کنند، کودتای نظامی میگویند.
مخالفان با این طرز تفکر ممکن است بگویند که بوش در ساعات پایانی عصر آن روز دوباره به قدرت برگشت. باید توجه داشت که این همان توصیهای است که "ادوارد لوتواک" نومحافظهکار آمریکایی-اسرائیلی، در کتاب"کودتا: راهنمای عملی" میدهد: "یک کودتای خوب، کودتایی است که هیچکس بدان آگاه نباشد، به این شکل که افراد سابق در قدرت باقی میمانند، اما خطمشیهای جدیدی به آنها تحمیل میشود."
در آن روز، اصل "وضعیت فوقالعاده دائم در آمریکا" مشروعیت قانونی پیدا کرد. قانون مبارزه با تروریسم"پاتریوت"، وضعیت اضطراری را به مرحله عمل درآورد. ازطرفی، اصل جنگهای امپریالیستی نیز مجوز قانونی گرفت و رسماً چند روز بعد در "کمپدیوید" از سوی رئیسجمهور به صورت قانون درامد. قرار شد آمریکا از طریق لبنان، سودان، سومالی و نهایتاً ایران به افغانستان، عراق، لیبی و سوریه هجوم ببرد.
تا به امروز تنها نیمی از این برنامه پیش رفته است، حال آنکه اخیراً اوباما نیز ادامه این روند را در سوریه اعلام کرد. اکثر متحدان آمریکا، همان 13 سال پیش از باور کردن شواهد 11 سپتامبر خودداری کردند و در نتیجه اکنون نمیتوانند سیاستهای واشنگتن را پیشبینی کنند. از آنجا که واقعیت را تنها پس از گذر زمان میتوان درک کرد، این 13 سال شواهد متقنی در اختیار گذاشته است. هرچه من گفته بودم و مخالفان من، مرا به خاطر آنها به "ضدآمریکایی" بودن متهم کرده بودند، اکنون به وقوع پیوسته است. به عنوان نمونه، همین مخالفان، زمانیکه ناتو برای به زیر کشیدن "جمهوری عربی لیبی" دست به دامن القاعده شد، در بهت و حیرت ماندند.

من خوشحالم که توانستم این کودتا و جنگهای پیشرو را به مردم جهان بنمایانم، اما در عین حال متأسفم که میبینم عموم مردم در غرب بیشتر درباره جنبههای فیزیکی 11 سپتامبر، نظیر چگونگی فروریختن برجهای دوقلو بحث میکنند تا جنبههای دیگر آن. البته من هم میدانم که هنوز برخی وقایع آن روز، مستور مانده است، از جمله آتشی که ساختمان "آیزنهاور"، ساختمان کناری کاخ سفید را تخریب کرد یا موشکی که جلوی برجهای تجارت جهانی منفجر شد و دوربین تلویزیون نیویورک هم آنرا ضبط کرد. به هر حال، این جنگ همچنان جهان اسلام را از بین میبرد و در عین حال، غربیها خود را به کوری زدهاند و هنوز روی فروریختن برجها بحث میکنند.