گروه سیاسی جهان نیوز: سید صادق حسینی شیرازی، مشهور به سید صادق شیرازی عنوان یکی از آقازادگان حوزه ی کربلا می باشد که در ۲۰ ذیالحجه ۱۳۶۰ قمری (۱۸ دیماه۱۳۲۰ هجری شمسی) در عراق به دنیا آمد و به سبب شان و رسومات خانوادگی، در سن ۱۰ سالگی بدون داشتن بهره ی کافی از معالم دینی، ملبس به لباس روحانیت گردید و پس از وفات پدر مجتهد خود آیت الله سید مهدی حسینی شیرازی در ۲۸ شعبان ۱۳۸۰ هجری قمری (بهمن ماه ۱۳۳۹ هجری شمسی)، به سرعت خود را مجتهد خوانده و به همراه دیگر اعضای بیت پدر، برادر ارشد خود سید محمد را مرجع تقلید نامیدند.
اگر چه بنا بر نظر بسیاری حتی آیت الله سید مهدی شیرازی نیز در عصر خود هیچ گاه به عنوان یک نیروی علمی قوی در حد اجتهاد عامه مطرح نبوده و تنها از اصحاب و حواریین مهم و شناخته شده ی مرحوم حاج آقاحسین قمی به شمار میآمده که شاخصه ی اصلی ایشان تقوا بود؛ یعنی جنبه تقوای ایشان بیش از جنبه عِلمیت و اجتهاد در ایشان برجسته و متذکر می بود که به همراه موضوع نوادگی مرحوم میرزای شیرازی موجب احترام فوق العاده ی ساکنان کربلا به بیت شیرازی و برگزیدن ریاست منطقه ای سید مهدی شیرازی پس از وفات حاج آقاحسین قمی در سال ۱۳۶۶ هجری قمری (۱۳۲۵ هجری شمسی) گردید؛ با این وجود شاید مسامح تا وجاهت سید محمد شیرازی می پذیرفت تا وی به عنوان جوانی متولد ۱۳۴۷ هجری قمری (۱۳۰۵ هجری شمسی)، پس از وفات پدر، در سن حدودا سی سالگی بر مقام اجتهاد دست یافته باشد؛ اما به هیچ عنوان چنین تصوری از برای سه پسر دیگر آیت الله سید مهدی متصور نبود؛ چه آنکه ایشان را پس از پدر بتوان مرجع و جایز التقلید قلمداد نمود.
بر این اساس قطع به یقین سید صادق در زمان فوت پدر در سال ۱۳۳۹ هجری شمسی، نوجوانی تازه بلوغ یافته محسوب می گردید که کسوت لباس روحانیت از برای وی تنها به عنوان پوشش و لباسی بیرونی موضوعیت داشت و لاغیر؛ زیرا لباس و پوشش بیرونی مردان در خاندان شیرازی از قدیم الایام عبا و عمامه بوده و این رسم تا به امروز نیز در میان خاندان ایشان رواج دارد که فرزندان ذکورشان را از ۱۰ سالگی چنین لباسی بر تن می نمایند.
با این همه تفکر و سیره ی موروثیت مرجعیت در بیت شیرازی، موجب گردید تا ایشان سید محمد سی و چند ساله را پس از وفات پدر به عنوان مرجع اعلم به مرجعیت رسانده و سید صادق و سید حسن و سید مجتبی نیز در کنار ایشان، به عنوان مجتهد معرفی و اصحاب استفتاء وی را تشکیل دهند؛ البته در این میان سید حسن شیرازی پس از چندی عازم شامات گردید و به فعالیتهای خود توسعه داد و علاوه بر سوریه در لبنان و مصر نیز به فعالیت پرداخت و در این زمینه با امام موسی صدر نیز روابط حسنهای برقرار نمود؛ روابطی که در نهایت به سبب تفکرات قشری و متعصبانه ی سید حسن پس از چندی به تیرگی انجامید و کار اختلاف وی با امام موسی صدر تا به جایی رسید که امام خمینی، پرداخت سهم امام به طلاب و شاگردان سید حسن شیرازی را حرام اعلام کرد و در مقابل سازمان امنیت رژیم پهلوی (ساواک) نیز برای قدرتگیری سید حسن تلاشهای بسیاری نمود؛ تلاشهایی که شهید چمران در جایی به آن اشاره و رسما اعلام می کند که طرفداران سید حسن با جنگ تبلیغاتی اعصاب ما را ناراحت مینمایند و شهدای ما را مسخره کرده، میگویند شهید نیستند زیرا فتوایی برای قتال از مرجع که لابد همان سید حسن شیرازی است وجود ندارد...
و از دیگر سو نیز سید مجتبی که در دوران پهلوی به ایران آمده بود نیز با پیروزی انقلاب اسلامی، به سرعت به دامان انگلیس رفته، مقیم لندن شد و در آنجا فعالیتهای به اصلاح اسلامی و تبلیغی خود را پیگیری نموده و در این میان تنها سید صادق دوشادوش سید محمد در سال ۱۳۴۹ هجری شمسی به کویت عظیمت نموده و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ هجری شمسی به قم آمده و کربلاییها را تحت لوای حزب شیرازیها و مرجعیت نوادگان میرزای شیرازی سازماندهی نمودند.

در مجموع باید دانست که اعلام مرجعیت سید محمد شیرازی اگر چه در ابتدا با مخالفتهای شدید و موضع گیری وسیع علمای تراز اول آن دوران از جمله آیت الله سید ابوالقاسم خویی و مرحوم آیت الله سید محمود حسینی شاهرودی همراه و حتی مورد انکار استاد وی آقای شیخ یوسف حایری قرار گرفت، اما به مرور زمان و به سبب توانمندی ایشان بر ایجاد استحکام سازمانی قوی از کربلاییها، حول خود و متحزب نمودن جمعی از روحانیون که اگر چه وزنه علمی بالایی نداشتند و چندان مشهور و سرشناس نبودند، اما با انتشار اعلامیهای به اعلمیت و جایزالتقلید بودن ایشان گواهی و با تلاش بسیار این اعلامیه را به سرعت در سراسر عراق و همچنین کویت پخش نموده؛ در نهایت همه ی این اقدامات موجب شد تا سید محمد بتواند بر اوضاع مسلط و مرجعیت خود را قوت بخشیده و سازمانی حزبی از کربلاییها را تحت مرجعیت خود، به گونه ای هماهنگ و یکنواخت سامان دهد که با حرکتی برنامه ریزی شده مرجعیت را به عنوان امری وراثتی در بیت شیرازی مبدل و تفکر وراثتی بودن مرجعیت از برای نسل میرزای شیرازی را به عنوان تصوری غیر قابل انکار در ایشان نهادینه سازد.
بر این اساس مرجعیت سید صادق به گونه ای کاملا سهل حاصل گردید؛ زیرا تشکیلات حزبی کربلاییها در زمان حیات سید محمد مبادرت به طرح مرجعیت سید صادق نموده و موجب شد تا پس از وفات سید محمد در ۲۷ آذر ۱۳۸۰ هجری شمسی، مرجعیت عامه به گونه ای کاملا برنامه ریزی شده و به صورتی امری بدیهی بر سید صادق اطلاق گردد؛ از این جهت تشکیلات حزبی سید محمد طی ۴۰ سال فعالیت مداوم و سازمان یافته وی و ارتباط ایشان با همه کربلاییها در اقصی نقاط جهان موجب شد تا حرکت یکنواخت و برنامه ریزی شدهای از برای مرجعیت سید صادق به جای برادر در زمان حیات سید محمد آغاز گردد؛ حرکتی ویژه ای که در نهایت موجب شد تا بعد از فوت ایشان در شهر قم، عملا سید صادق به عنوان بزرگ خاندان شیرازیها، به سرعت مبدیل به آیت الله العظمی و معروف به مرجع عالیقدر جهان تشیع گردد.

مبدل سازی سید صادق به آیت الله العظمی در سال ۱۳۸۰ هجری شمسی، همراه با گسترش شدید فضای رسانه ای و تغییرات اساسی در روند اطلاع رسانی و ارتباطات در ایران و به طور کلی در سطح جهان بود؛ موضوعی که سبب شد تا روند فعالیت حزب کربلاییها حول بیت شیرازی، ماهیتی سایبری یافته و فعالیتهای فرقه ی شیرازی در حوزه های مختلف، بر بهره کشی حداکثری ایشان از ظرفیت فضای سایبر و حول استفاده ی حداکثری از قاب مدیا (Medium) استوار گردد.
البته از آنجا که فرقه ی شیرازیها امام حسین علیه اسلام را ما یملک خود دانسته و امر مرجعیت را ودیعه ای الهی در خاندان خود می دانند، لذا حضور پر رنگ این فرقه در فضای سایبر نیز عموما با بِرند و عنوان امام حسین و مرجعیت همراه بوده و این همه در حالی است که فعالیتهای رسانه ای سید صادق را نمی توان منحصر در تمرکز ایشان بر موارد اختلافی میان شیعه و اهل سنت دانست و حضور فعال ایشان در تعارض با نظام اسلامی، به عنوان ام القری، به گونه ای ویژه قابل ملاحضه می باشد که مصداق آن را می توان در نقش این فرقه و شبکه های ایشان، طی وقایع فتنه ی ۱۳۸۸، به روشنی پیگیری نمود.
به عبارتی دیگر، اگر چه سید صادق همانگونه که هیچ گاه سید محمد با نظام اسلامی دل صاف ننمود، همواره بر مخالفت با جمهوری اسلامی مصر می باشد، اما اصرار او در زمان آیت الله العظمی، بر خلاف برادرش سمت و سویی جدید به خود گرفته و در این راستا فرقه ی شیرازیها حتی از جسم سید محمد برای اعلام مواضع سیاسیشان علیه نظام جمهوری اسلامی دریغ نکرده و علیرغم اینکه به دستور رهبری در صحن حرم حضرت معصومه برای قبر سید محمد شیرازی جایابی صورت گرفته بود، اما فرقه ی شیرازی در یک اقدام کاملا هماهنگ، تشییع جنازه سید محمد را به یک میتینگ سیاسی مبدل و اقدام به ایجاد بلوا و آشوب در قم نمودند که در این میان اگر چه نیروهای امنیتی در مقابل ایجاد چنین آشوبی ایستادگی کرده و تابوت سید محمد شیرازی را برای دفن به حرم مطهر انتقال دادند، اما این ماجرا تا سالها مستمسکی از برای فحاشی و حمله فرقه ی شیرازی به شخص مقام معظم رهبری و ابراز انزار از نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت.
همچنین رویکرد شیرازیها در اصرار بر تقابل خود با نظام اسلامی موجب شد تا این فرقه در طی فتنه ی ۸۸، به صورت کامل در برابر نظام اسلامی بسیج نماید که در این راستا حضور فعال شخص سید صادق در دوران فتنه و سخنرانیهای عجیب وی در دفاع از منافقین و بهاییان و اهانت کنندگان به امام حسین علیه السلام را می توان مصداقی بارز از برای سمت و سوی جدید فعالیت ضد نظام اسلامی فرقه ی شیرازیها ارزیابی نمود؛ سمت و سویی جدیدی که موجب شادمانی گسترده و حمایتهای بی دریغ آمریکاییها و انگلیسیها از این فرقه و در اختیار قرار دادن مقادیر قابل توجهی از امکانات به منظور تحقق اهداف ایشان گردیده است.
بخشی از سخنرانی سید صادق شیرازی در تاریخ ۲۴ بهمنماه ۱۳۸۸ هجری شمسی:
"جوونا گول نخورید مثل پدراتون که بعضیهاشون گول خوردن نشید تاریخ پیغمبر رو خودتون بخونید هر چی میگن نگید راست میگه! نگید درست میگه… کشور اسلامی مردمش انقلاب میکنن برید ببیند اون وقت این حکومتی که به اسم مردم اومده با باتوم میاد میزنه مردم رو! این اسلام نیست! این زیبا نیست! با این اسلام می خوایم دنیا رو دعوت کنیم به اسلام! مگه منافق رو باید کشت؟ پیغمبر خدا یه دونه منافق نکشتن!!…. وقتی در حکومت اسلامی ملت خودش رو به خاطر اینکه یه تظاهرات کرده با باتوم میزنه میکشه به خاک و خون میکشه چه توقع هست توقعی هم ندارم … خزی دنیاست که خود ملت خودشون لعن شون میکنه شب نامه ضدشون می نویسه یه خورده توسعه پیدا کرد انقلاب می کنه اون رو هم میکُشه یا حبس میکنه … فکر میکنید کشور اسلامی اسمش فقط اسلامیه پیغمبر همین بودن این مسئولیت من و شماست در هر مسئولیتی هستیم هر قدر قدرت داریم اینو به دنیا نشون بدیم تاریخ پیغمبر خدا رو نشون بدیم."
در مجموع فرقه شیرازیها امروزه تحت سرپرستی سید صادق، علاوه بر آنکه وهن شیعه، در منظر عموم انسانهای مسلمان و غیر مسلمان فراهم می سازد؛ مواضع وحدت بخش امام امت در بیداری اسلامی را نیز هدف هجوم خود قرار داده و با تزریق منابع نامعلوم و البته نامحدود مالی، اقدام به فحاشی و توهین به مقدسات اهل سنت نموده و با ترویج برخی شعائری که موجب تفرقه اساسی بین برادران سنی و شیعه می شود، همانند تشویق به برگزاری و نمایش رسانه ای هفته برائت در طول هفته وحدت و ترسیم و ترویج رسانه ای عید غدیر ثانی، بر موضع طرفداری احمقانه از شیعه برآمده و در عین حال با فحاشی نسبت به مقام معظم رهبری، بعد از تکفیری ها، تنها جریان مسلمانی محسوب می شوند که علیه سید حسن نصرالله در لبنان فعالیت می کنند.
و این همه در حالی است که باید دانست که اگر چه روزگانی امام خمینی رحمه الله علیه به تبیین حد و مرزی جدید از دشمنی دشمنان تحت لوای اسلام مبادرت و اسلام آمریکایی را در قاعده ی عُمالی همچون سران برخی از کشورهای عربی ترسیم فرمودند؛ در این زمان نیز امام خامنه ای حفظه الله به تبیین حد و مرزی جدید از دشمنی دشمنان تحت لوای به ظاهر شیعه اقدام فرموده و شیعه ی انگلیسی را ترسیم و می فرمایند:
دشمنان دنیای اسلام دنبال این فکرند، دنبال این نقشهاند. خوب فهمیدند که اگر در دنیای اسلام مذاهب اسلامی گریبان یکدیگر را بگیرند و کشمکش با همدیگر را شروع کنند، رژیم غاصب صهیونیست نفس راحتی خواهد کشید؛ این را خوب فهمیدند، درست فهمیدند؛ لذا از یک طرف گروههای تکفیری را به راه میاندازند که نه فقط شیعه را تکفیر کنند، بلکه بسیاری از فِرق اهل سنّت را هم تکفیر کنند؛ از آن طرف هم یک عدّه مزدور را به راه بیندازند که برای این آتش هیمه فراهم کنند، بنزین روی آتش بریزند؛ که میبینید، می شنوید، یا خبر دارید. وسائل ارتباط جمعی و رسانه در اختیار اینها می گذارند؛ در کجا؟ در آمریکا! در کجا؟ در لندن! آن تشیّعی که از لندن و از آمریکا بخواهد برای دنیا پخش بشود، آن تشیّع به درد شیعه نمی خورد.
بیانات امام خامنه ای در دیدار با کارگزاران حج در تاریخ ۲۰ شهریورماه ۱۳۹۲ هجری شمسی
منبع: عصر امروز
اعدام یک قاضی توسط داعش+تصاویر
تاریخ انتشار : جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۱:۱۲
عناصر داعش با ابراز خوشحالی از کشتن یک قاضی شرع تیپهای صقور الشام سر او را در خیابانها در معرض دید عموم مردم این شهرک قرار دادند.
به گزارش جهان به نقل از ابنا، گروه تکفیری داعش قاضی شرع تیپهای صقور الشام مهمترین گروه جبهه اسلامی مخالف بشار اسد در سوریه را اعدام و سر وی را به دست کودکان عضو داعش داد تا در خیابانها بگردانند.
عناصر داعش قاضی «ابو عبد السمیع» را در شهرک اخترین در حومه حلب کشتهاند. داعش به کشتن وی اکتفا نکردند بلکه با ابراز خوشحالی و سرور، سر او را در خیابانها در معرض دید عموم مردم این شهرک قرار دادند.
بر اساس این گزارش، گروه تروریستی داعش پیش از این رهبران و شخصیتهایی اسلامگرا و مخالفانی را که بر خلاف باورهای این گروه عمل میکردند اعدام کرده بود.
از جمله اعدام شدگان میتوان از «ابو خالد السوری»، که از جمله همراهان «اسامه بن لادن» و نماینده الظواهری در سوریه بود، و «ابو المقداد البنشی»، که به صیاد تانکها معروف بود، نام برد.
آنها همچنین «ابو حسین الدیک» یکی از رهبران موثر در تیپهای صقور الشام را پس از اعلام یک آتش بس کشته و جسد وی را به مخالفان تحویل دادند.
تحلیلی از وضعیت امروز عراق
آنچه امریکا محاسبه نکرده بود –درست مانند سوریه- این بود که به هیچ وجه قادر به کنترل پدیده وحشی تکفیری گری نخواهد بود؛ و شاید بتواند با استفاده از آنها بر نظم سیاسی بغداد اثر بگذارد، ولی زمانی نخواهد گذاشت که آنان خود بدل به تهدیدی بزرگ برای نظم سیاسی منطقه می شوند.

مهدی محمدی: آغاز حملات هوایی امریکا به شمال عراق، خبر از در پیش بودن رویدادهای غیر منتظره فراوان در محیط امنیتی منطقه می دهد. از حدود دو ماه قبل، روشن بود که همه حوادث نوظهور منطقه، در چارچوب نقشه ای واحد قرار دارد که از پیش طراحی شده و جزء به جزء در حال اجراست. این نوشته درباره جزئیات آن نقشه از پیش نوشته شده و میزان کامیابی ها یا شکست های آن بحث نمی کند. اما مفروض این نوشته این است که در محیط امنیتی اطراف ما چیزی به نام پدیده تصادفی یا طراحی نشده وجود ندارد. هر پدیده ای بخشی از یک طراحی است. برخی طراحی ها البته غلط از آب در می آید و شکست می خورد، یا طراحی های رقیب بر آن غلبه می کند، ولی این امر، تغییری در اینکه نوعی نبرد طراحی ها اکنون در منطقه خاورمیانه بویژه در اطراف ایران در جریان است ایجاد نمی کند.
آغاز حملات هوایی امریکا به شمال عراق از روز پنج شنبه نشان دهنده آن است که امریکایی ها نمی خواهند ابتکار عمل را در این محیط به شدت سیال از دست بدهند. آیا این بخشی از طراحی پیشینی آنها بوده است؟ به این پرسش در نوشته ای دیگر پاسخ خواهیم داد. اکنون سوال این است: آیا حمله هوایی محدود به شمال عراق می تواند ابتکار عمل از دست رفته را به امریکا بازگرداند؟
1- از همان روز نخست که فتنه داعش در عراق آغاز شد روشن بود که امریکا مجبور به مداخله است. این اجبار منافاتی با این پیش فرض که امریکا از آغاز تهاجم داعش به شمال عراق با خبر بوده ندارد بلکه موید آن است. سرویس های امریکا و اسراییل، در آن روز نخست که داعش را مهیا کرده و به سمت عراق فرستادند تصور می کردند قادر خواهند بود این پدیده را همانطور که بوجود آورده اند تا انتها کنترل کنند. هدفی که امریکا برای داعش معین –و در ستاد اردن به آن تفهیم کرده بود- این بود که با فشار به بغداد، آن را وادار به پذیرش تغییرات سیاسی مدنظر امریکا بکند، تغییراتی که فراموش کردن و نادیده گرفتن الزامات انتخابات اخیر عراق و رای مردم در آن، از جمله آنها بود. آنچه امریکا محاسبه نکرده بود –درست مانند سوریه- این بود که به هیچ وجه قادر به کنترل پدیده وحشی تکفیری گری نخواهد بود؛ و شاید بتواند با استفاده از آنها بر نظم سیاسی بغداد اثر بگذارد، ولی زمانی نخواهد گذاشت که آنان خود بدل به تهدیدی بزرگ برای نظم سیاسی منطقه می شوند. این دقیقا همان اتفاقی بود که در سوریه هم رخ داد. امریکا تکفیری ها را پر و بال داد تا اسد را از سر راه برداشته و محوز مقاومت را تضعیف کند اما نتیجه این بود که اسد بر جای خود ماند، سهل است، تکفیری ها خود به یک پدیده امنیتی غیر قابل مهار تبدیل شدند.
2- اکنون امریکا آشکارا در بازی که خود تدارک دیده در حال باختن است. فشار داعش نظم سیاسی مستقر در بغداد را به هم ریخته ولی مطلقا آن را به سمت و سوی مدنظر امریکا سوق نداده است. اما شکست بزرگتر برای امریکا در بغداد نیست بلکه در شمال عراق است جایی که امریکایی ها تصور می کردند از فتنه داعش برکنار خواهد ماند اما اکنون در عمق آن قرار گرفته است. مسعود بارزانی با همراه شدن با طراحی امریکا، اسراییل و ترکیه در شمال عراق خطای فاحشی مرتکب شد. بارزانی تصور می کرد با استقرار داعش در صلاح الدین، الانبار و نینوا، نوعی منطقه حائل میان کردستان و حکومت مرکزی عراق بوجود خواهد آمد و همین به او امکان خواهد داد پروژه تجزیه را کلید بزند. غیبت جلال طالبانی از کردستان، آغاز فروش نفت به ترکیه و اسراییل و افزایش تعداد پیشمرگه به بیش از 50 هزار نفر، مقدماتی بود که بارزانی تصور می کرد می توان کشور مستقل کردستان را در زمانی کوتاه از آن نتیجه بگیرد. اما خیلی زود روشن شد داستان در جهتی دیگر در حال پیش رفتن است. داعش در مرزی به وسعت بیش از 1000 کیلومتر با کردستان مستقر شد و کشورهایی مانند ترکیه هم که به بارزانی وعده استقلال داده بودند، در یک صبح تا شام وعده خویش را پس گرفتند. عملا، پس از حدود یک ماه آنچه کردستان به دست آورد این بود که اتحاد خود با شیعه را از دست داد اما نه حکومت مستقل به دست آورد و نه حتی به گسترش سرزمینی که مدنظر داشت دست یافت.
3- آغاز حرکت داعش به سمت اربیل، معادله را به طو رکامل دگرگون کرد. کردستان عراق بی آنکه آمادگی کامل را داشته باشد با تهدیدی مواجه شد که آن را پیش بینی نکرده بود. داعش که دریافته بود نمی تواند به سمت جنوب پیش روی کند، تصمیم گرفت شانس خود را با حمله کردستان بیازماید. در خطر قرار گرفتن کردستان امریکا را مجبور به مداخله کرد چرا که کناره گیری از این صحنه، در حالی که بغداد از دست امریکا خارج شده، کردستان را هم درصف کسانی قرار می داد که امریکا را خائن و غیر قابل اعتماد می دانند و به این ترتیب، امریکا همه سرمایه سیاسی خود در عراق را از دست می داد.
4- حملات نصفه و نیمه امریکا به داعش قبل از هر چیز نشان دهنده این است که نابود کردن داعش بخشی از راهبرد امریکا نیست. امریکایی ها برای تکمیل طراحی که به همراه اسراییل برای منطقه کرده اند به داعش نیاز دارند. مهم تر از این، وارد کردن ضربه کاری به داعش ممکن نیست مگر اینکه دامنه نبرد به سوریه هم کشیده شود. در این صورت، امریکا ناچار خواهد بود با اسد در یک جبهه ایستاده و بجنگد و این یعنی شکست راهبرد 3 ساله امریکا در سوریه.
یکی از مهم ترین مشکلات سبک جدید مداخله امریکا این است که نیروی هوایی اساسا باید به اطلاعات نیروی زمینی تکیه کند ولی امریکا در عراق هیچ نیروی زمینی رزمی یا شناسایی ندارد و کادرهای مستقر در اربیل یا عراق هم اطلاعاتی بسیار محدود و عموما غیر عملیاتی جمع آوری کرده اند. در نتیجه یا امریکا باید به حملاتی کور بسنده کند و یا اینکه به اطلاعات زمینی اطمینان کند که به آن تعلق ندارد. در این صورت، همانطور که ویلیام کوهن زمانی گفته، امریکا بدل به نیروی هوایی طرفی خواهد شد که اطلاعات لازم را برای آن تامین می کند. موضوع جدی تر این است که داعش اساسا یک گروه چریکی و نامنظم است و در نتیجه مهار آن جز با حضور روی زمین و جنگیدن رودر رو ممکن نیست. این موضوع هم ایجاب می کند که یا اوباما استراتژی اعلامی خود در وست پوینت را کنار بگذارد و وارد نبرد زمینی شود و یا اینکه بپذیرد در نبرد علیه داعش نقشی درجه 2 دارد و نیروهای متحد ایران که روی زمین در حال نبرد هستند، شرایط نهایی را تامین می کنند. این مباحث کم و بیش روشن می کند که مشکلات تاکتیکی و عملیاتی جدی پیش روی مدل فعلی امریکا برای مداخله در عراق وجود دارد و این مداخله بیش از آنکه واقعا مهم باشد، در رسانه ها بزرگنمایی شده است.