علیرضا معاف
«مسأله غزه مسأله اول دنیای اسلام است»؛ این تعبیر راهبردی رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز عید سعید فطر، مبیّن استراتژی عمیق، چند وجهی و پیچیده نظام جمهوری اسلامی در برابر رژیم غاصب صهیونیستی است. بر اساس این استراتژی همه ظرفیت های فکری، فرهنگی، نظامی و اقتصادی نظام اسلامی و همه علاقه مندان و دغدغه مندان جبهه مقاومت در جهت تسریع در فروپاشی رژیم صهیونیستی فعال خواهد شد. یکی از این ظرفیتها، تحلیل ریشه های رفتاری آدمکشانِ صهیونیست در جهت کشف نقاط آسیب پذیر و ضربه پذیر آنهاست. رفتارشناسی رژیم کودک کش و جنایتکار صهیونیستی و تحلیل ریشه های روانی و اجتماعی تاکتیک های وحشیانه جنگی و رفتارهای اقتصادی – سیاسی و عملکردهای رسانه ای رژیم وحشی و گرگ صفت و حامیان غربی وی بر مبنای آموزه های قرآنی، دینی و روایی، یکی از بهترین رهیافتها در آنالیز نقاط ضعف و آسیب آنهاست و می توان گفت یکی از اصلی ترین مسیرها در کشف علل سبعیّت و سگ صفتی نظامیان اسرائیل، فهم ریشه های این رفتارها در پیشینه و عقاید این جماعت وحشی و غیر انسانی است. همچنین فهم علت شکست های متکثر سیاسی، اطلاعاتی، نظامی و اخلاقی رژیم صهیونیستی نیز از مسیر تحلیل شخصیت فردی و اجتماعی صهیونیستها قابل جستجوست.
با بررسی دقیق آیات کریم قرآن و نگاهی به صحنه تحولات منطقه می توان گفت این بار نیز دست غیبی خداوند یهودیان بنی نضیر را از قلعه های به ظاهر پولادینشان بیرون کشیده است: «هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ»(حشر/2) تا با حماقت خود و به دست خودشان، زمینه نابودی خود را نزدیک تر سازند: «یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ» (حشر/2) قرآن کریم به صراحت می گوید که خداوند اینگونه اراده کرده است که وحشیان صهیونیست، هیچ گاه در قالب یک کشور مستقل روی آرامش را نبینند: «کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ؛ خداوند جلاى وطن را بر آنها مقرر داشته است.»(حشر/3) و دچار ذلت و بیچارگی همیشگی باشند: «وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّه؛ خداوند مهر ذلت و بیچارگی بر پیشانى آنها زد و گرفتار غضب پروردگار شدند.»(بقره/61).
حتی اگر خداوند در کتاب خود نفرموده بود که: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ»(مائده/82)، امروز شدت دشمنی صهیونیسم را می توان از شدت جنایات وحشیانه اش بر علیه امت اسلامی به نظاره نشست.
این روزها خداوند قساوت قلب این حیوانات آدم نما را جلو چشم همگان قرار داده است: «فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً»(مائده/13)، قلبهایی به سختی سنگ و حتی سخت تر از آن: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً»(بقره/74). جنگهای 22 روزه، 33 روزه، هشت روزه و نبرد سنگین روزهای اخیر بار دیگر سست عنصری شخصیتی صهیونیستها و شدت علاقه آنها به زندگی دنیا و ترس آنها از مرگ را به هنگام فرار آنها در لحظه اصابت موشکهای مقاومت به سرزمین های اشغالی اثبات کرد و چه زیبا آیات قرآن بر همگان تفسیر شد: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَیاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا»(بقره/96)
علت کثرت اشاره خدای تبارک به مسأله یهود
یکی از سؤالاتی که احتمالاً به ذهن علاقهمندان قرآن کریم آمده این است که علت کثرت اشاره خدای تبارک و تعالی به جریانات بنیاسرائیل و حضرت موسی(ع) چیست؟ شاید برای عدهای شگفت باشد که در قرآن به آداب و اوصاف و اعمال و سرگذشت یهود و بنیاسرائیل بیش از دیگر اقوام و امتها پرداخته شده است. چرا خداوند متعال برای هدایت و عبرت آدمیان، بیش از همه، بر اوصاف و شیوههای رفتاری یهود و بنیاسرائیل دست گذاشته و از آنها مثال آورده است و تذکر داده است و اساساً علت و منشأ این اعمال و رفتار از سوی بنیاسرائیل چه بوده است؟ آیا ریشهها و علل بروز مسئله یهود در دنیای امروز در قرآن کریم قابل جستوجوست؟
پیش از بررسی پاسخ سؤالات فوق و نیز به تصویر کشیدن اعمال و رفتاری که قرآن از یهودیان بیان میکند و ارتباط این رفتارها با عملکرد یهود در دنیای امروز، نگاهی آماری به جایگاه یهود در قرآن داریم.
در شأن نزول آیات قرآن در رتبهبندی مخالفان رسول اکرم(ص)، یهودیان از نظر تعداد، مقام دوم را پس از مشرکین دارند و 157 آیه در ارتباط مستقیم با یهود نازل شده است. نام حضرت موسی(ع) در 166 جای قرآن و بیش از دیگر انبیای الهی ذکر شده و در 36 سوره قرآن به اجمال یا تفصیل به گوشهای از داستانهای آن حضرت(ع) اشاره شده است و همچنین 420 آیه درباره حضرت موسی(ع) و 480 آیه درباره انبیاء بنیاسرائیل و رفتار این قوم با این پیامبران و مصائب و گرفتاریهایی است که آنان از دست قومشان میکشیدند. حدود 210 آیه درباره مسائلی چون امتهای گذشته و اهل کتاب و ربا و قتل انبیا و اصحاب اخدود و از این قبیل است که اغلب، مربوط به یهود است. ضمن آنکه آیات مربوط به استهزاء و تکذیب و تفرقه و تحریف و جسارت و جفا به پیامبران هم در بسیاری موارد به نوعی مربوط به یهود میشود. قرآن کریم تعابیر تند و عتابآمیز و خطابهای خشمآلودی با یهود دارد که به آنها و علل آنها خواهیم پرداخت.
سابقه دین یهود به 2500 سال قبل باز میگردد. این قوم به دلیل نسبت با حضرت یعقوب(ع) «بنیاسرائیل» نامیده شدهاند زیرا اسرائیل لقب حضرت یعقوب(ع) بوده است و از آن جهت به آنان یهودی میگویند که منتسب به یهودا فرزند حضرت یعقوب(ع) هستند. کتاب آسمانی آنان تورات میباشد که در اصل یک واژه عبری به معنای شریعت و قانون است.
پس از نزول کتابی از طرف خداوند بر حضرت موسی(ع) این کتاب به این نام خوانده شد. گاهی نیز به مجموع کتابهای «عهد عتیق» و گاهی به «اسفار پنجگانه» آن نیز گفته میشود. مجموعه کتابهای یهود که عهد عتیق نامیده شده، مرکب از تورات و چند کتاب دیگر است. تورات که دارای پنج بخش است به شرح پیدایش جهان و انسان و مخلوقات دیگر و بخشی از زندگی انبیای پیشین و حضرت موسی(ع) و بنیاسرائیل و احکام این آیین میپردازد. از نظر قرآن تورات کنونی تحریف شده است. خداوند متعال در چند آیه قرآن بر تحریف تورات تأکید کرده است. (ر.ک به: آیات 64 سوره نساء و 14 و 15 و 45 سوره مائده.)
محتویات این کتاب که آمیخته با خرافات فراوان و نسبتهای ناروا به پیامبران و نسبت بعضی سخنان کودکانه به آنهاست گواه خوبی بر ساختگی بودن آن است و البته شواهد تاریخی نیز نشان میدهد که تورات اصلی از میان رفته و بعدها پیروان حضرت موسی(ع) این کتاب را براساس محفوظات خود بازنویسی کردهاند.
یهودیان در زمان بعثت پیامبر اسلام(ص) به طور نیمه گستردهای در جزیرةالعرب حضور داشتند. آیاتی که یهودیان را خطاب میکند و یا مستقیم و غیرمستقیم به نحوه برخورد آنها با پیامبر(ص) و مسلمانان میپردازد یا سوابق آبا و اجدادشان را بیان میدارد - و ان شاءالله به تناسب موضوعات، آنها را بیان میکنیم - نشان از زندگی تنگاتنگ و پر از ماجرای یهودیان با مسلمانان دارد.
از برخوردهایی که قرآن با یهودیان بویژه در سورههای مدنی دارد چنین بهدست میآید که حضور آنها در یثرب به مراتب زیادتر از دیگر مناطق بوده است و شهرت آنها در یثرب بیشتر به آهنگری، کارهای معدنی، کشاورزی و اسلحهسازی بوده است. از برخی روایات نیز استفاده میشود آنان از لحاظ اقتصادی وضع مطلوبی داشتهاند و وجود مسئله ربا به صورت شایع در میان آنان با توجه به زندگی اعراب بادیهنشین و حتی یهودیان مناطق دیگر نشانگر وضع اقتصادی خوب آنان بوده است. اخبار زیادی درباره آگاهی پیشین یهود، از ظهور پیامبر نقل شده است. (ر.ک به: ترجمه المیزان، ج1، صص334-337. )
میدانیم منطقه جزیرةالعرب از حیث اقتصادی مناسب نیست باید دنبال علتی بود که چرا یهود چنین منطقهای را برای سکونت برگزیدند و به تدریج از شام و روم و سایر مناطق به این منطقه خشک مهاجرت کردند. به عقیده بسیاری از محققان، علت آن، آگاهی از ظهور پیامبر جدید در این منطقه بوده است.
قرآن کریم در آیات زیادی اشاره دارد که اهلکتاب نسبت به پیامبر اسلام(ص) شناخت داشتهاند همان گونه که فرزندان خود را میشناختند. آیات فراوانی بر روی این موضوع تأکید دارد. (ر.ک به آیات 20 و 114 سوره انعام، 52 سوره قصص، 89، 101 و 146 سوره بقره، 82، 178 و 188 سوره آل عمران و 157 سوره اعراف.)
البته این تأکید حتماً بیدلیل نیست و نتایج قابل توجهی از آن گرفته میشود. این آیات که تعدادی از آنها در مدینه و رو در روی یهودیان و منافقان نازل شده، میتواند نشان دهد که قرآن به این مطلب از باب احتجاج و اتمام حجت اصرار داشته است. اضافه بر این، سکوت اهلکتاب و نیز قبول کردن مسلمین، خود شاهد آن است که آنان نیز نسبت به این مسئله مطمئن بودند و از میان بزرگان یهود، افرادی با اقرار به این مطلب به اسلام و پیامبر خدا(ص) ایمان آوردند. حتی در تورات تحریفی موجود چنین جملهای داریم: «و این برکتی است که موسی(ع) مرد خدا، قبل از وفاتش به بنیاسرائیل داده، گفت: یهوه از سینا درآمد و از سعید بر ایشان طلوع کرد و از جبل فاران درخشان گردید». مورد اول اشاره به ظهور موسی(ع) از کوه سینا، مورد دوم ظهور عیسی(ع) از کوه سعید و مورد سوم ظهور پیامبر اسلام(ص) از کوه فاران است و در نظر جغرافیدانانی چون یاقوت حموی، مسلم است که جبل فاران، کوههای اطراف مکه است. تورات، خود نیز محل فاران را مشخص میکند. زیرا در بخشی از تورات محل سکونت ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) فاران نامیده شده است. یهود با اینکه خود به علت این آگاهی، به این سرزمین هجرت کرده بود لیکن چون فهمیدند پیامبر جدید از بنیاسرائیل نیست به او ایمان نیاوردند. (ر.ک به: ترجمه المیزان، ج1، ص337 به نقل از تفسیر الدرالمنثور سیوطی.) گرچه برخی از آنان به ظاهر، همانند کعبالاحبار به اسلام ایمان آوردند.
عدم گسترش یهود در میان مردم عرب علل متفاوتی داشت. اولاً نژادپرستی آنان بود که حاضر نبودند دیگران در مذهب آنان داخل شوند و مفصلاً به این ویژگی تاریخی یهود و نشانههای آن در قرآن خواهیم پرداخت. ثانیاً آنها از لحاظ فکری و عملی آن اندازه قوی نبودند تا جاذبهای در میان مردم برای پیوستن به خود ایجاد کنند. از نکات جالب آن است که یهودیان از فراگیر شدن اسلام و تشکیل حکومت اسلامی به وسیله پیامبر خدا(ص) اطلاع داشتند و اسلام آوردن عدهای از آنان و قرار گرفتن ریاکارانه و منافقانه در کنار پیامبر(ص) و همراهی تا جایی که جانشان به خطر نیفتد براساس پیشگویی خود یهودیان بوده است. چرا که این منافقان یهودی تبار، به طمع به چنگآوردن حکومت و قدرت، اسلام ظاهری آوردند و بعد از رحلت پیامبر(ص) آن قضایای دردناک را پیش آوردند و آنچه نباید میشد، شد.
ابتدای بحث، موضوعی آمد که اوصاف و شیوههای رفتاری یهود چگونه بود که این همه درباره آن تذکر داده شده است. مرحوم علامه طباطبایی درباره علت کثرت اشاره قرآن به یهود و بنیاسرائیل در آیات متعدد، میفرمایند: «بنیاسرائیل از تمام امتها لجوجتر و کینهتوزتر بودند و در برابر حق، سرکشی بیشتری داشتند؛ چنانکه کفار عرب که پیامبر اسلام(ص) مبتلا به آنها بود نیز دارای چنین اوصافی بودند. خصایص و ویژگیهای قوم یهود در نظر قرآن در ردیف بدترین و زشتترین رفتاری است که ممکن است انسان و قومی در زندگی دنیایی خویش داشته باشد».
تعدد آیات میتواند تذکری به همه مسلمانان در همه اعصار باشد. مسلمانان نباید در برخورد با پیامبر خود و سنت او و جانشینان او راهی را بروند که یهودیان رفتند والا همان عذاب و عِقاب برای اینها هم خواهد بود. خداوند متعال در این آیات متعدد فقط شرح حال عدهای یهودی همجوار با مدینه را نمیگوید. اینها ویژگیهای همیشگی و ثابت یهودیان از زمان موسی(ع) تا زمان امروزی ماست. عیناً همان روحیات در صهیونیستهای یهودی معاصر ما تکرار میشود و گویی حرکات صهیونیستهاست که در آیات قرآن بیان شده است. اگر به دقت بنگریم بسیاری از ویژگیهایی که قرآن به قوم یهود نسبت میدهد را در جهان امروز به صورت مکاتب گوناگون فکری، فلسفی، سیاسی و اقتصادی مشاهده میکنیم که در قالب نظامهای حکومتی و نهادها و سازمانهای بینالمللی استقرار یافته است. از پس سیمای کنونی جهان، خطوط اصلی چهره یهود را میتوان دید. حتی اگر نقاب حقوق بشر و نظم نوین جهانی را بر چهره داشته باشد.
در این نوشتار برآنیم که در دو بخش: «ویژگیها و روحیات و عقاید یهود» و «اعمال یهود نسبت به اسلام و رسول اکرم(ص)» را البته با طرح و بررسی آیات قرآن، بررسی کنیم.
برخی از مهمترین ویژگیها، رفتارها و حالاتی که قرآن به یهودیان منتسب میکند عبارتاند از:
نژادپرستی، خود برتربینی و خود را ملت برگزیده دانستن، اصالت ماده و حس در نظر آنان و تسلیم فکری و عقلی و اخلاقی در برابر این دو، دشمنترین گروهها با مؤمنان، پیمانشکنی، خیانت و تجاوز به حقوق مردم و حدود الهی، تحریف کتاب خدا، دنیاگرایی، مالاندوزی و دلبستگی فوقالعاده به لذایذ دنیوی و عدم اعتقاد حقیقی به سرای آخرت، کشتن انبیا و صالحان و تکذیب رسالت انبیا، کفران شدید نعمتهای الهی، مرگ گریزی و فرار شدید از مرگ، ترک امر به معروف و نهی از منکر، سختسری و سنگدلی و قساوت قلبی یهود، ابراز علاقه و گرایش به بتپرستی، ترسو بودن، جنگ افزوزی و تفرقهافکنی، پنهان کردن تعالیم خدا، بیبهره بودن از هدایت الهی و...
برخی از مهمترین اعمال یهود نسبت به اسلام و مسلمانان نیز به شرح زیر است:
محاصره اقتصادی، فتنهانگیزی، شبهه افکنی در صفوف مسلمانان، تجسس درباره مسلمانان، همراهی بیدریغ و همه جانبه مالی و نظامی با دشمنان پیامبر در جنگها و ...
1. ویژگیها و روحیات قوم یهود
نژادپرستی یهود
چرا عدهای از آدمیان تحت عنوان یهودی صهیونیست تا این حد جنونآمیز در پی جمع مال و ذخیره ثروت و در سودای تحقق آرزوی حکومت بر جهاناند؟ چرا برای رسیدن به این مقصود از هیچ جنایتی رویگردان نیستند؟!
چگونه میتوان پذیرفت کسانی با بکارگیری علم و تکنولوژی و سیاست فقط یک هدف در سر میپروند و آن هم به زیر سلطه آوردن تمامی انسانهاست؟ دلیل این حرکت و رفتار صهیونیستها یک اعتقاد عمیق و لزوماً نادرست است که آن اعتقاد به برتری نژادی و برگزیدگی قومی است. آنان از اعماق جان خویش معتقدند که از غیر یهود بالاتر و برتر و ارزشمندترند و آنان باید صاحب همه ثروتها باشند، همه قدرتها و مکنتها به آنها اختصاص یابد و رهبری و هدایت جهان و حکومت بر آن مخصوص آنان باشد و به همین سبب نیز، همه تلاش و نیروی خویش را صرف به ظهور رساندن این اعتقاد موهم خود میکنند و در این راه از هیچ کاری هم ابا ندارند.
به عقیدة متفکران برجسته صهیونیست، آنان خالصترین نژاد جهان به شمار میروند. آنان حیوانات و نباتات را نیز به یهودی و غیریهودی تقسیم میکنند. در بین آنان ازدواج از دو دین متفاوت ممنوع است. علت عدم گسترش کمی یهود در جهان با آنکه دین جهانی است، آن است که هیچ کس را از دین دیگری نمیپذیرند چون بقیه نژادها پست هستند و فقط یهودیزاده میتواند یهودی باشد. به عقیده آنان، حیوانات یهودیان از انسانهای غیریهودی با ارزشترند. در حالی که قطعنامه سال 1970 سازمان ملل، صهیونیزم را به عنوان یک شکل تبعیضنژادی و نژادپرستی محکوم میکند این اعتقاد، خلقالساعه و ابتکاری و محصول قرن نوزده و بیست نیست، باوری است که از ابتدا در تربیت کودکان خود به آن توجه دارند و برای این موضوع، از تورات و تلمود و دیگر آثار باستانی و سنتی خویش دلائلی ارائه میدهند و مدعی هستند آن را از قرنهای دور، در فرهنگ و اعتقادات خویش داشتهاند. یهودیان، خود را مقربترین افراد به خدا میدانند و به آن اعتقاد و غرور دارند. میگویند: هیچ ملتی چون یهود از نعمات آسمانی بهرهمند نبوده است. قومی بسته با تصور امتیازات ویژه و منحصر به فرد که به پیروانش جرأت تجاوز بر دیگران داده است و اینکه دارای چنین فضیلتی باشند، در نزد آنان گناهان بیاهمیت تلقی میشود.
در این نوشتار مجال بازگویی عقاید نژادپرستانه یهود نیست والا باید کتابها در این زمینه نوشت. قرآن کریم این عقیده و روحیه را بیان کرده و به شدت به چالش میکشد و با جملاتی در قالب سؤالاتی به شکل مفید نفی، آنان را منکوب میکند.
یهود دوستان خدا
طبق آیه ششم سوره جمعه یهود خود را دوستان خدا میدانند: « قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»: «بگو ای یهودیان اگر گمان میکنید که فقط شما دوستان خدایید نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید [تا به لقای محبوبتان برسید] اگر راست میگویید. [یعنی همین قدر که از مرگ وحشت دارید دلیل آن است که در ادعای خود صادق نیستید]».
در آیه 18 سوره مائده نیز آمده است: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ»: «یهود و نصاری گفتند ما فرزندان خدا و دوستان اوییم پس بگو: چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات میکند؟! بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده، هرکه را بخواهد [و شایسته بداند] میآمرزد و هر که را بخواهد و مستحق بداند مجازات میکند». چه پاسخ دندان شکن و کاملی!!
در روایات اسلامی در حدیثی از ابنعباس میخوانیم: پیامبر(ص) جمعی از یهود را به دین اسلام دعوت کردند و آنها را از مجازات خدا بیم دادند. یهود گفتند: چگونه ما را از کیفر خدا میترسانی در حالی که ما فرزندان خداییم و دوستان او. همچنین در تفسیر «مجمعالبیان» در ذیل آیه مورد بحث، حدیثی شبیه حدیث مزبور نقل شده که جمعی از یهود در برابر تهدید پیامبر به مجازات الهی گفتند که ما را تهدید نکن ما فرزندان خدا و دوستان او هستیم اگر خدا بر ما خشم کند همانند خشمی است که انسان نسبت به فرزند خود دارد و بزودی این خشم فرو مینشیند.
قرآن کریم با این امتیازات موهوم، مبارزه میکند و امتیاز هر کسی را در ایمان و عمل صالح میشمارد و مجازات آنها نشانه بیاساس بودن ادعای آنهاست. در دیدگاه قرآن هیچکس بر دیگری برتری ندارد، مگر به تقوی. در سوره مبارکه حجرات آیه 13 میخوانیم: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ».
همچنین قرآن کریم در آیه 110 سوره آل عمران بهترین ملت را چنین معرفی میکند:
«کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتَابِ لَکَانَ خَیْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَکْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ»: ««شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها خارج شدهاید امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید و اگر اهلکتاب [به دین اسلام] ایمان بیاورند برای آنان بهتر است ولی تنها عده کمی از آنها با ایمانند و بیشتر آنها فاسقند».
براساس این امتیازطلبی، یهود معتقد بودهاند و هستند که فقط چند روز مجازات خواهند شد و سپس بهشت الهی تا ابد در اختیار آنهاست. قرآن کریم به این گفته بیاساس که سرچشمه انحراف میشود و غرور میآورد پاسخ داده است:
«وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا فَلَن یُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ بَلَى مَن کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیـئَتُهُ فَأُوْلَـئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (بقره/80 و 81): «میگفتند: آتش دوزخ جز چند روزی به ما نخواهد رسید. بگو آیا پیمانی از خدا گرفتهاید. پس خداوند هرگز از پیمانش تخلف نمیورزد یا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید. آری کسی که بدی به دست آورد و خطاهایش او را در میان گیرد، اهل آتش است و در آن ماندگار خواهد شد».
آیه 80 با یک بیان منطقی این پندار غلط را که تبصرهای کلی به سود یهود بر قانون مجازات کلی زده شده است، ابطال میکند. میگوید این گفتار شما از دو حالت خارج نیست: یا باید عهد و پیمان خاصی از خدا در این زمینه گرفته باشید که نگرفتهاید و یا دروغ و تهمت به خدا میبندید.
این قوم مغرور، امتیاز نژادی را حتی در آخرت برای خود قائل هستند چه برسد به دنیا. چنانکه خداوند در آیه 94 و 95 و 96 سوره بقره با استدلال دیگری این عقیده را نفی و بایکوت میکند:
«قُلْ إِن کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الآَخِرَةُ عِندَ اللّهِ خَالِصَةً مِّن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ»: ««بگو اگر [آن چنان که مدعی هستید] سرای دیگر در نزد خدا مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست میگویید ولی آنها هرگز به خاطر اعمال بدی که از پیش خود فرستادهاند آرزوی مردن نخواهند کرد و خداوند بر ستمگران آگاه است».
یهود با گفتن این سخنان که بهشت مخصوص ماست یا چند روزی بیش در آتش نمیسوزیم، جدای آنکه روحیه خودبرتربینی خود را به رخ میکشیدند، میخواستند مسلمانان را نسبت به اسلام بدبین و دلسرد کنند ولی قرآن پرده از روی دروغ و تزویر آنها بر میدارد. آنها هرگز حاضر به ترک دنیا نیستند و این خود دلیل محکمی بر ادعای کذب آنهاست. راستی اگر انسانی چنین ایمانی داشته باشد که عذاب نمیشود و بهشت مال اوست چرا این قدر به زندگی دنیا دل ببندد؟! در آیه بعد قرآن ادامه میدهد: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَن یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ»: آنها را حریصترین مردم، حتی حریصتر از مشرکان بر زندگی (این دنیا و اندوختن ثروت) خواهی یافت (تا آن جا) که هریک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند در حالی که این عمر طولانی، او را از عذاب خدا باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بیناست».
بیشک سرچشمه بسیاری از جنگها و خونریزیها در طول تاریخ بشر برتریجویی نژادی بوده است. تشکیل کشور اسرائیل نیز بر مبنای همین تفکر است. اصولاً نژادپرستی شعبهای از شرک است و اسلام با آن مخالف مطلق است. در تلمود - که شرح تورات است و مهمترین کتاب آداب و تعالیم یهود به شمار میرود – برخی از عقاید منحط و برتریجوییهای این نژاد خودپرست چنین آمده است:
1) امتیاز ارواح یهود از غیریهود به این است که ارواح یهود جزئی از خداست. ارواح غیریهود ارواح شیطانی و شبیه حیوانات است. نطفه غیریهودی مانند نطفه دیگر حیوانات است.
2) بر فرد یهودی لازم است تمام کوشش خود را مصروف جلوگیری از حیات و پیشرفت دیگر ملتها نماید تا قدرت مطلقه تنها برای آنها باشد.
3) هرگاه غیریهودی، یهودی را بزند مثل اینکه عزت الهی را زده و مستحق مرگ است. اگر یهودی آفریده نشده بود، برکت از زمین میرفت و خورشید نمیتابید و باران نمیبارید.
4) ملتهای دیگر مانند سگ هستند. اعیاد مقدسه برای سگها نیست. سگ از غیریهودی بالاتر است.
5) هیچ گونه خویشاوندی میان یهود و غیریهود نیست زیرا آنها به خرها شبیهترند تا انسانها. خانههای غیریهود به منزله طویله حیوانات است. غیریهود خوکهای نجسی هستند که برای خدمت به یهودیان آفریده شدهاند.
6) افراد صالح غیریهودی را بکش و بر یهودی حرام است که غیریهودی را از مرگ و یا چاهی که افتاده نجات دهد بلکه باید جلوی آن را با سنگ بگیرد.
7) بر اسرائیلیها کشتن و غصب کردن و دزدی نمودن مال غیراسرائیلی جایز، بلکه واجب است.
8) املاک غیریهود، حکم مال متروک دارد و یهودی حق دارد آن را تملک کند.
9) خداوند میدانسته ما دو نوع حیوان نیاز داریم یک نوع حیوان لال مانند چهارپایان و پرندگان و یک نوع، حیوان گویا و ناطق مثل مسلمانان و مسیحیها و بوداییها و سایر ملل شرق و غرب.
در تفاسیر آمده که مسلمانان و اهلکتاب هر کدام بر دیگری افتخار میکردند، اهلکتاب میگفتند: «پیامبر ما پیش از پیامبر شما بوده و کتاب ما از کتاب شما با سابقهتر است». مسلمانان هم میگفتند: «پیامبر ما پیامبر خاتم و کتابش کاملترین کتاب آسمانی است. پس ما بر شما امتیاز داریم». طبق روایت دیگری یهود میگفتند: «ما ملت برگزیدهایم و آتش دوزخ جز روزهای معدودی به ما نخواهد رسید و مسلمانان میگفتند «ما بهترین امتها هستیم چون خداوند فرموده: «کنتم خیر امه» در بطلان ادعاهای مزبور، آیه 123 سوره مبارکه نساء نازل شد:
«لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا»: «[فضیلت و برتری] به آرزوهای شما و آرزوهای اهلکتاب نیست. هرکس بد کند کیفر داده میشود و جز خدا ولی و یاوری برای خود نخواهد یافت».
در بخشی از تورات میخوانیم: «ارتداد ایشان [بنیاسرائیل] را شفا داده و ایشان را مجاناً دوست دارم زیرا خشم من از ایشان برگشته است. برای اسرائیل مثل شبنم خواهم بود و او مانند سوسنها گل خواهد کرد...».
و یا میخوانیم «خداوند رحمان و کریم است دیرغضب و بسیاررحیم تا به ابد محاکمه نخواهد بود و خشم را همیشه نگاه خواهد داشت با ما موافق گناهان عمل ننموده و به ما حسب خطایای ما جزا نداده است زیرا آنقدر که آسمان از زمین بلندتر است، به همان قدر رحمت او بر ترسندگانش عظیم است چنانکه پدر بر فرزندان خود رئوف است ...».
اما روح حاکم بر قرآن با این جملات منافات دارد. در قرآن صفات جمال و جلال خدا در کنار هم آمده و هر جا سخن از بهشت است ذکری از جهنم میشود. حالت بین خوف و رجا در قرآن موج میزند و هر چند رحمت خدا بر غضب او سبقت دارد اما صفات خدا در کنار هم آمده است؛ اگر رحمان است منتقم نیز هست، عذاب هم میکند و بر گناهکاران و کافران و منافقان خشم میگیرد.
یکی دیگر از اعتقادات یهود، نجات دستهجمعی و جاودانی آنان است. این عقیده نیز اندیشهای گمراهکننده بوده که موجب گناهان و انحرافات اخلاقی و زشتکاری بین یهود شده است. خداوند این اندیشه را مورد تعرض قرار داده و در آیه 169 سوره مبارکه اعراف میفرماید: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْکِتَابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هَـذَا الأدْنَى وَیَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنَا وَإِن یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مُّثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَّ یِقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِیهِ»: «بعد از آنان (یهود) جانشینانی وارث کتاب شدند که متاع پست دنیا را میگیرند و میگویند: همه ما بخشیده خواهیم شد. اگر متاعی باز به ایشان برسد باز آن را میگیرند. آیا از آنان پیمان کتاب آسمانی گرفته نشده که نسبت به خدا جز به حق سخن نگویند، با این که آنچه را در آن کتاب است آموختهاند؟».
2. رفتار یهود در قبال پیامبر اسلام و مسلمانان
در ادامه برخی اعمال و عکس العملهای یهود در برابر رسول گرامی اسلام را بر اساس آیات قرآن مرور خواهیم کرد. خواننده به خوبی می تواند اعمال و عکس العملهای صهیونیستها را در قبال اسلام ناب محمدی و حکومت جمهوری اسلامی شبیه سازی کند.
عدم پذیرش اسلام توسط یهود در ابتدای بعثت موجب دشمنی میان مسلمانان و یهودیان گردید. همچنین یهودیان می دیدند که پیامبر اکرم (ص)با رسالتش الفت و برادری در دلهای مردم ایجاد می کند و چنان توده واحد و یک پارچه ای از آنها می سازد که ممکن است قدرت و حکمروایی آنان را تهدید کند. بدین روی به مخالفت با پیامبر (ص) برخاستند. قرآن کریم بعضی از نیات آنان را در مبارزه با اسلام آشکار کرد تا مسلمانان از آسیبشان بر حذر بماند.
در این جا به بعضی از اعمال آنان که هنوز یهودیان صهیونیست به اثر پذیری و کارکرد آنها اعتقاد دارند اشاره می کنیم:
محاصره اقتصادی
گروهی از یهودیان برای منصرف کردن مسلمانان از آیین خود اقدام به کار جدیدی نمودند . آنها با خود داری از پرداخت هر گونه دین یا امانت و با انجام معاملاتی که بر ذمه آنها بود برای افرادی که به دین مقدس اسلام مشرف می شدند مشکل اقتصادی ایجاد میکردندو به آنها می گفتند : حقوقی که شما بر ما داشتید پیش از اسلام بود و اکنون که مسلمان شده اید این حقوق منتفی و باطل گردیده است. قرآن در این باره می فرماید: «و من اهل الکتاب من ان تأمنه بقنطار یؤده الیک و منهم من ان تأمنه بدینار لا یؤده الیک الّا ما دمت علیه قائماً ذلک بانهم قالوا لیس علینا فی الامیین سبیل و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون» «و در میان اهل کتاب (از نصارا) کسانی هستند که اگر ثروت زیادی به رسم امانت به آنها بسپاری ، به تو باز میگردانند و برخی دیگر از اهل کتاب (از یهود) کسانی هستند که اگر یک دینار هم به آنها بسپاری ، به تو باز نمی گردانند ، مگر تا زمانی که بالای سر آنها ایستاده (و بر آنها مسلط) باشی .
این بدان روست که می گویند : ما در برابر امیین (غیر یهود)، مسئوول نیستیم . و بر خدا دروغ می بندند ، در حالی که می دانند (این سخن دروغ است .) (آل عمران :75) گروهی از مردمان عصر جاهلیت پیش از اسلام ، کالایی را به یهودیان فروختند و پس از فروش کالا ، مسلمان شدند . هنگامی که پول کالا را از آنان مطالبه نمودند، یهودیان گفتند : نزد ما امانت و دینی نسبت به شما نیست، زیرا شما آیینی که بر آن بودید، ترک کردید . آنها حتی ادعا کردند که این دستور در کتابشان آمده است و می گفتند : «ما اهل کتاب هستیم و پیامبر و کتاب آسمانی در میان ما بوده است . بنابراین ، اموال دیگران برای ما احترامی ندارد.» این مطلب به قدری نزد آنان مسلم بود که جنبه اعتقادی و مذهبی به خود گرفته بود .
در کتاب مقدس تحریف شده یهود می خوانیم : «ما در تصرف و غصب اموال عرب مجاز و مأذون هستیم، زیرا آنان مشرکند وپیروی از مرام موسی ندارند»
فتنه انگیزی و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان
یکی از یهودیان صدر اسلام به نام شاس بن قیس ، که پیرمرد تاریک دل و در کفر و عناد کم نظیر بود ، روزی از کنار مجمع مسلمانان می گذشت ، دید جمعی از طایفه اوس و خزرج ، که سالها با هم جنگهای خونینی داشتند ، در نهایت صفا و صمیمیت گرد هم نشسته ، مجلس انسی به وجود آورده اند و آتش اختلافات شدیدی که در جاهلیت در میان آنها شعله ور بود، به کلی خاموش شده است.
از دیدن این صحنه ، بسیار ناراحت شد و با خودگفت : اگر اینها تحت رهبری محمد (ص) از همین راه پیش بروند ، موجودیت یهود به کلی در خطر است . در این حال ، نقشه ای به نظرش رسید به یکی از جوانان یهودی دستور داد به جمع آنها بپیوندد و حوادث خونین بغاث را – محلی که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد – به یاد آنها بیاورد وآن حوادث را پیش چشم آنها مجسم سازد . اتفاقاً این نقشه ، که با مهارت آن جوان یهودی پیاده شد، مؤثر واقع گردید و جمعی از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفتگو پرداختند و حتی بعضی از افراد طایفه اوس و خزرج یکدیگر را به تجدید آن صحنه ها تهدید کردند . چیزی نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین ، بار دیگر شعله ور گردد . خبر به پیامبر رسید . فورا"با جمعی از مهاجران به سراغ آنها آمدند و با اندرزهای موثر و سخنان تکان دهنده خود ، آنها را بیدار ساختند . وقتی جمعیت سخنان آرامبخش پیامبر (ص)را شنیدند ، از تصمیم خود برگشتند سلاح ها را بر زمین گذاشتند ،دست در گردن هم افکندند، به شدت گریه کردند و دانستند این از نقشه های دشمنان اسلام بوده است . وصلح ، صفا و آشتی بار دیگر کینه هایی را که می خواست زنده شود ، شست و شو داد . بعد از این ماجرا چهار آیه 98-101 از سوره آل عمران نازل شد . در دو آیه نخست، یهودیان اغوا کننده را نکوهش می کند و در دو آیه بعد به مسلمانان هشدار می دهد : «قل یا اهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله والله شهید علی ما تعملون قل یا اهل الکتاب لم تصدون عن سبیل الله من امن تبغونها عوجاً و انتم شهداء وما الله بغافل عما تعملون یا ایها الذین آمنوا ان تطیعوا فریقاً من الذین اوتوا الکتاب یردوکم بعد ایمانکم کافرین و کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات الله و فیکم رسوله و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم» «بگو ای اهل کتاب ،چرا به آیات خدا کفر می ورزید؟! و خدا گواه است بر اعمالی که انجام می دهید . بگو ای اهل کتاب ، چرا افرادی را که ایمان آورده اند از راه خدا باز می دارید و می خواهید این راه را کج سازید ، در حالی که شما (به درستی این راه ) گواه هستید ؟!
خدا از آنچه انجام می دهید ،غافل نیست ، ای کسانی که ایمان آورده اید ، اگر از گروهی از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنی و شعله ور ساختن آتش کینه و عداوت است )اطاعت کنید ، شما را پس از ایمان ، به کفر باز می گردانند و چگونه ممکن است شما کافر شوید ، با اینکه آیات خدا بر شما خوانده می شود وپیامبر او در میان شماست ؟! و هر کس به خدا تمسک جوید ، به راهی راست هدایت شده است »
شبهه افکنی و ایجاد تردید در میان مسلمانان
دشمنان اسلام ، به خصوص یهود ، برای دور ساختن مسلمانان از اسلام ناب از هیچ کوششی فروگذار نکردند؛ حتی درباره یاران نزدیک پیامبر (ص) نیز چنین طمعی داشتند که بتوانند آنها را از اسلام باز گردانند و مسلما اگر می توانستند در یک یا چند نفر از یاران نزدیک پیامبر اکرم (ص) نفوذ کنند ،ضربه بزرگی بر اسلام وارد می شد و برای تزلزل دیگران نیز زمینه کاملا مساعدی فراهم می گردید. بعضی از مفسران نقل کرده اند: جمعی از یهود کوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزی از مسلمانان پاک دل چون معاذ و عمار و بعضی دیگر را به سوی آیین خود دعوت کنند و با وسوسه های شیطانی از اسلام باز گردانند . این آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه اخطار کرد: «ودّت طائفه من اهل الکتاب لو یضلّونکم و ما یضلون الّا انفسهم و ما یشعرون» «جمعی از اهل کتاب (از یهود) دوست داشتند شما را گمراه کنند. (اما آنها باید بدانند که نمی توانند شما را گمراه سازند) آنها گمراه نمی کنند مگر خودشان را و نمی فهمند.» (آل عمران:69)
مبارزه یهود برای تغییر عقیده راسخ مسلمانان
در قرآن کریم می خوانیم: «ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفاراً حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا واصفحوا حتی یأتی الله بامره ان الله علی کل شئٍ قدیر» «بسیاری از اهل کتاب از روی حسد – که در وجود آنها ریشه دوانده – آرزو می کردند شما را پس از اسلام و ایمان با این که حق برای آنها کاملاً روشن شده است، از دینتان برگردانند. شما آنها را عفو کنید و گذشت نمائید تا خداوند خود(فرمان جهاد) بفرستد. خداوند بر هر چیزی تواناست.» (بقره: 109)
در واقع بسیاری از اهل کتاب به ویژه یهود تنها به این قناعت نمی کردند که خود آیین اسلام را نپذیرند بلکه اصرار داشتند مؤمنان نیز از ایمانشان باز گردند و انگیزه آنها در این کار چیزی جز حسد نبود. بنابراین دستور مزبور یک دستور مبارزاتی است که به مسلمانان داده شده تا در برابر فشار شدید دشمن در آن شرایط خاص، از سلاح(عفو و گذشت) استفاده کنند و به ساختن خویشتن و جامعه اسلامی بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند.
این فرمان الهی به مسلمانان هشدار می داد که مبادا بازی بخورند و بر اساس شرایط، واکنش نشان دهند.
3. رفتار پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) با یهودیان مدینه
قوم یهود در ابتدا در کنار یکدیگر زندگی می کردند، اما بر اثر عوامل گوناگون از جمله اختلاف ها و خیانت ها، این یکپارچگی از بین رفت. عده زیادی سرزمین اصلی خود را ترک کردند و برخی از آنان به سرزمین یثرب مهاجرت نمودند. علت انتخاب مدینه هم این بود که آنان از قبل در کتابهایشان خبر آمدن پیامبر خاتم در این سرزمین را شنیده بودند . آنان در این شهر و اطراف آن به ساختن ساختمان ها و قلعه های محکم اقدام نمودند و در آنجا مسکن گزیدند. قبایل معروف یهود عبارت بودند از: «بنی قریظه»، «بنی قینقاع» و «بنی نضیر». این قبایل برای حفظ موجودیت خود، با قبایل عرب، پیمان عدم تعرض بسته و با دادن باج ها، مالیات ها و هدایا رضایت خاطر آنان را جلب می نمودند. پیامبر اکرم (ع) پس از مهاجرت به مدینه، برای برقراری امنیت و آرامش، پیمان دفاعی مشترکی منعقد ساخت که در آن «اوس» و «خزرج» و «یهود مدینه» شرکت داشتند. حتی پیامبر (ع) با یهودیان خارج مدینه نیز پیمان دفاعی جداگانه ای منعقد ساخت. بر اساس این پیمان، یهود متعهد شدند که علیه مسلمانان اقدام خرابکارانه انجام ندهند و در صورت لزوم از مدینه و مسلمانان دفاع نمایند، و در مقابل، پیامبر (ع) متعهد شد که از حقوق آنان حفاظت نماید و با آنان مانند افراد یک ملت واحد رفتار شود. بدین وسیله، همگان مسئول حفظ و حراست حقوق یکدیگر گردیدند. همچنین پیامبر اکرم (ع) در یک دستورالعمل حکومتی به عمرو بن حزم که او را به یمن فرستاد تا مردم را به تعالیم اسلامی فراخواند، نوشت که نسبت به همه اقشار مردم یمن، حتی یهود و نصاری، دستورات اسلام را پیاده کند. در فقره 21 این عهدنامه آمده است: «و انه من اسلم من یهودی او نصرانی اسلاما خالصاً من نفسه و دان بدین الاسلام فانه من المومنین له مثل مالهم و علیه مثل ما علیهم؛ و من کان علی نصرانیه او یهودیه فانه لایرد عنها»؛ هر یهودی و یا نصرانی (مسیحی) که مسلمان شود و اسلام پاک و خالصی اظهار نماید، از جمله گروه مومنان و مسلمانان است، هر آنچه مسلمانان دارند شامل او نیز می شود و در نفع و ضرر با آنها شریک است و هر که در یهودیت یا نصرانیت خود باقی بماند هرگز مجبور به ترک دین خود نمی شود»
پیامبر اکرم (ع) شخصاً در مراسم اجتماعی یهودیان شرکت می نمود، از آنان قرض می گرفت، از بیمارانشان عیادت می کرد، در مراسم تشییع جنازه یهودیان شرکت و با آنان ابراز همدردی می نمود و مانند یک مرد عادی با آنان معامله می نمود. سایر مسلمانان نیز یهودیان مدینه را هم پیمان خود و جزو ملت خود می دانستند و رفتارشان بر اساس همین اصل محکم استوار بود. یک نفر یهودی چند دیناری از رسول خدا (ص) طلب داشت و مطالبه کرد. حضرت فرمود: الان ندارم. یهودی گفت: نمیگذارم از این مکان حرکت کنی و حضرت را نگاه داشت. ظهر شد و حضرت نماز ظهر را کنار کوچه خواندند. عصر شد، مغرب و عشا شد، نمازشان را خواندندتا صبح روز دیگر حضرت را نگاه داشت و نماز صبح را نیز در کنار کوچه خواندند. مسلمانان عصبانی شدند و با نگاهی تند یهودی را تهدید و زمزمه میکردند: «یحبسک یهودی» آیا یک یهودی تو را حبس و بازداشت کرده است؟! پیامبر آنان را از این برخورد بازداشت و فرمود: حق با یهودی است. به هرحال یهودی صبح مسلمان شد و گفت: من از تورات درباره حلم تو مطالبی یافته بودم که امتحان کردم ، درست درآمد و تو همان پیامبر موعودی
یهودیان علاوه بر اینکه، در تجارت، داد و ستد و فعالیت های اجتماعی آزاد بودند، در مراسم عبادی و فعالیت های مذهبی آزادی کامل داشتند. پیامبر اکرم (ع) دعوت اسلامی و پیام الهی را به همه و از جمله یهودیان ابلاغ می نمود ولی هیچ گاه آنان به ترک دین و عقاید خود مجبور نبودند. اما گسترش اسلام در میان انصار و قبایل اطراف، حسادت یهود و برخی از منافقان را بر ضد پیامبر (ع) برانگیخت؛ زیرا آنان هرگز فکر نمی کردند که کار پیامبر (ع) تا این حد بالا بگیرد و تمام قدرت های محلی را تحت الشعاع قرار دهد. عبدالله بن سلام از دانشمندان یهود، پس از مذاکره با پیامبر (ع) به آیین اسلام گروید و خبر اسلام آوردن او موجی از خشم در طوایف یهود پدید آورد. پس از مدتی مخیریق یکی از دانشمندان یهود، به جمع مسلمانان پیوست و حتی پیامبر (ع) را وصی و صاحب اختیار اموال خود قرار داد.
یهود به علل گوناگونی در ابتدا به پیامبر (ع) و مسلمانان روی خود نشان دادند و در پیمان دفاعی مدینه شرکت جستند. آنان می خواستند از تشکیلات مسلمانان به نفع خود، و در مقابل رقبایی که همواره در هراس بودند، سود جویند. از پیامبران یهود در قرآن به نیکی و خوبی یاد شده بود. نیز، در ابتدا «بیت المقدس» قبله اول مسلمانان بود. همچنین مدارس و دیگر مکان های متعلق به یهودیان مورد احترام پیامبر (ع) و مسلمانان بود. یهودیان آزادانه در این مدارس به فعالیت های تبلیغی و دینی خود مشغول بودند و مسلمانان متعرض آنان نمی شدند و حتی پیامبر اکرم (ع) در مدارس یهود حاضر می شد و با استفاده از استدلال و منطق روشن، با علمای یهود به گفت و گو می نشست. خانه هایی که آیین یهود در آنجا تدریس شد، و کودکان و جوانان در آنجا درس دینی فرا می گرفتند، «بیت المدارس» یا «بیت الدراس» می نامیدند. روزی پیامبر (ع) به یکی از این مدارس وارد شد و همه کسانی را که در آنجا بودند به آیین خود دعوت کرد. دو نفر از بزرگان یهود به نام های نعمان و حارث گفتند: بر چه آیینی دعوت می کنی؟ فرمود: روش ابراهیم و آیین او. آنان گفتند: آیین ما اصیل تر از آیین توست؛ زیرا ابراهیم خود یهودی بود. پیامبر (ع) فرمود: تورات را بیاورید تا در این موضوع میان من و شما، داوری کند. آنان از آوردن تورات خودداری کردند و وحی الهی (آل عمران: 23) در سرزنش این عده نازل شد. «الم تر الی الذین اوتوا نصیباً من الکتاب یدعون الی کتاب الله لیحکم بینهم ثمّ یتولّی فریق منهم و هم معرضون» نیز، در وقت ورود پیامبر (ع) به یکی از این مدارس یهودی، گروهی از دانشمندان مسیحی نجران در آنجا حضور داشتند. در این میان، جدال تاریخی میان علمای یهود و مسیحی درگرفت و هر دو گروه کوشش می کردند که ابراهیم را از پیروان آیین خود بدانند، اما خدای متعال در این باره فرمود: «ماکان ابراهیم یهودیاً و لا نصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماً و ما کان من المشرکین (آل عمران: 67) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه موحدی خالص و مسلمان (تسلیم حق) بود؛ و هرگز از مشرکان نبود.» این موارد و نمونه های شبیه به آن به خوبی نشان می دهد که پیامبر (ع) در سیره عملی اش نسبت به پیروان مذاهبی که قصد توطئه و براندازی حکومت اسلامی را نداشتند، از گفت و گو و جدال احسن برای پیشبرد اهداف مقدسش سود می جست. اما گسترش روزافزون اسلام، موجب شد که این همکاری و همراهی یهود با مسلمانان ادامه نیابد و به روش های مختلف در تضعیف روحیه مسلمانان کوشش نمایند.
4. دشمنی و جنگ افروزی یهود
«لتجدنّ اشدّالناس عداوه للّذین ءامنوا الیهود والّذین اشرکوا» به طور مسلم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را یهود و مشرکان خواهی یافت. (مائده – 82)
در این آیه، ذکر یهود قبل از مشرکین، شاید به شدت دشمنی و افزونی کینه توزی یهود بر مشرکین اشاره داشته باشد؛ چناچه در عمل هم اثبات شد و توطئههای مختلف و آسیبهایی که یهودیان متوجه پیامبر و مسلمانان گردند به مراتب بیشتر از آزار و اذیت مشرکان بود.
لَتُبلَوُنَّ فی اَموالِکُم وَ اَنفُسِکُم وَ لَتَسمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ اوتُوا الکِتبَ مِن قَبلِکُم وَ مِنَ الَّذینَ اَشرَکوا اَذًی کَثیرًا وَ اِن تَصبِروا وَ تَتَّقوا فَاِنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الامورِ (آل عمران / 100)
به یقین [همه شما]در اموال و جانهای خود آزمایش میشوید و از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب [آسمانی] داده شده [= یهود] و [همچنین] از مشرکان، سخنان آزاردهنده فراوان خواهید شنید و اگر استقامت کنید و تقوا پیشته سازید [شایستهتر است، زیرا] این از کارهای مهم و قابل اطمینان است.
این آیه هم، جهتگیری واحد و جبهه مشترک مشرکین و یهود علیه مسلمانان را مطرح میکند و با اینکه از نظر زمانی، آزار یهود بعد از مشرکین (و مربوط به بعد از هجرت و استقرار مسلمانان در مدینه) بود، اما اینجا هم یهود قبل از مشرکین ذکر شده، زیرا اذیت و آزار آنها شدیدتر و برای مسلمانان دشوارتر و در عین حال غیرمنتظرانهتر بود.
یهود هر زمانی دشمنی خود را به گونهای عملی کرده است: گاهی با تحریف دین، گاهی با استهزای احکام دینی و مسلمانان، گاهی با زخم زبان زدن، گاهی باخیانت به پیمانها و قراردادها، گاهی با تهاجم فرهنگی، گاهی با دامن زدن به اختلافات داخلی مسلمانان، گاهی با جاسوسی و وحدت با مشرکین، گاهی با ایجاد مشکلات اقتصادی و اجتماعی، گاهی با تهاجم و حملههای نظامی و ... که آیات و روایات و شواهد تاریخی فراوانی این توطئهها را افشا میکند. امروزه هم همه این دشمنیها از کانون صهیونیسم و یهودیت اسرائیل غاصب مشاهده میشود.
در اینجا به چند نمونه از فعالیت های تحریک آمیز و دشمنیهای یهود اشاره می شود:
1. تضعیف عقیده
حسن سلوک پیامبر اکرم (ع) سبب شد که روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده گردد. این پیشرفت موجب اضطراب علما و محافل مذهبی یهود گشت. از این رو، با پیش کشیدن سوالات پیچیده مذهبی، می خواستند عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر (ع) متزلزل سازند.
دشمنان اسلام، به خصوص یهود، برای دور ساختن مسلمانان از اسلام ناب از هیچ کوششی فروگذار نکردند؛ حتی درباره یاران نزدیک پیامبر (ص) نیز چنین طمعی داشتند که بتوانند آنها را از اسلام باز گردانند و مسلّماً اگر می توانستند در یک یا چند نفر از یاران نزدیک پیامبر اکرم (ص) نفوذ کنند ضربه بزرگی بر اسلام وارد می شد و برای تزلزل دیگران نیز زمینه کاملا مساعدی فراهم می گردید. بعضی از مفسران نقل کرده اند: جمعی از یهود کوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزی از مسلمانان پاک دل چون معاذ و عمار و بعضی دیگر را به سوی آیین خود دعوت کنند و با وسوسه های شیطانی از اسلام باز گردانند . این آیه نازل شد و به همه مسلمانان در این زمینه اخطار کرد: «ودّت طائفه من اهل الکتاب لو یضلّونکم و ما یضلون الّا انفسهم و ما یشعرون» «جمعی از اهل کتاب (از یهود) دوست داشتند شما را گمراه کنند. (اما آنها باید بدانند که نمی توانند شما را گمراه سازند) آنها گمراه نمی کنند مگر خودشان را و نمی فهمند.» (آل عمران:69)
یهودیان از ابزارها و راههای مختلفی برای تهاجم فرهنگی و گمراهی مسلمانان استفاده میکردند که برخی از آنها به شهادت قرآن چنیناند:
آمیختن باطل با حق، کتمان و پنهان کردن حق و هدایت، ایمان و کفر بعد از آن (بازی با دین مردم) [آل عمران / 71 و 72]، تلاش برای به دست گرفتن مدیریتها و رهبری [آل عمران / 100]، فتنهانگیزی و تلاش برای تأثیرگذاری بر تصمیمات رهبری [آل عمران / 49]، جلوگیری از تعامل و ارتباط فرهنگی منطقی [بقره / 76 و 77]، تحریف واقعیات [نساء / 46]، نفاق و دورویی [مائده / 61]، جدال و مجادله در آیات الهی [مؤمن / 56] و...
در قرآن کریم می خوانیم: «ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفاراً حسداً من عند انفسهم من بعد ما تبین لهم الحق فاعفوا واصفحوا حتی یأتی الله بامره ان الله علی کل شئٍ قدیر» «بسیاری از اهل کتاب از روی حسد – که در وجود آنها ریشه دوانده – آرزو می کردند شما را پس از اسلام و ایمان با این که حق برای آنها کاملاً روشن شده است، از دینتان برگردانند. شما آنها را عفو کنید و گذشت نمائید تا خداوند خود(فرمان جهاد) بفرستد. خداوند بر هر چیزی تواناست.» (بقره: 109)
در واقع بسیاری از اهل کتاب به ویژه یهود تنها به این قناعت نمی کردند که خود آیین اسلام را نپذیرند بلکه اصرار داشتند مؤمنان نیز از ایمانشان باز گردند و انگیزه آنها در این کار چیزی جز حسد نبود. بنابراین دستور مزبور یک دستور مبارزاتی است که به مسلمانان داده شده تا در برابر فشار شدید دشمن در آن شرایط خاص، از سلاح(عفو و گذشت) استفاده کنند و به ساختن خویشتن و جامعه اسلامی بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند. این فرمان الهی به مسلمانان هشدار می داد که مبادا بازی بخورند و بر اساس شرایط، واکنش نشان دهند.
2. ایجاد اختلاف
به دلیل آنکه طرح شبهات و سوالات پیچیده، نه تنها عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر خود تحکیم می نمود، بلکه سبب می شد که مقام علمی و اطلاعات غیبی وی بر همگان روشن و آشکار گردد و در سایه همین بحث ها، دسته های مختلفی از بت پرستان و یهود به اسلام گرویدند، از این رو، به اختلاف میان قبایل عرب مسلمان دامن می زدند. روزی قبایل «اوس» و «خزرج» در نقطه ای گرد آمده بودند. وحدت و یگانگی این دو گروه که مدت یکصد و بیست سال دشمن خون آشام یکدیگر بودند، یکی از یهودیان را سخت متاثر کرد. فوراً به یک جوان یهودی که در آن میان بود اشاره کرد که خاطرات تلخ جنگ های گذشته را که میان دو قبیله وجود داشت، به یاد آنان بیاورد. آن جوان چنین کرد. نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید. نزدیک بود که آتش جنگ میان آنان شعله ور شود که خبر به پیامبر (ع) رسید و از نقشه شوم مخالفان آگاه گردید. آن حضرت فوراً با گروهی از یاران خود پیش آنها آمد و هدف اسلام و برنامه عالی خود را متذکر شد و فرمود: اسلام شما را با یکدیگر برادر نمود. باید تمام کینه ها و خشم ها را به دست فراموشی سپارید. آنگاه به قدری آنها را پند و اندرز داد و از سرانجام بد اختلاف آگاهشان ساخت که یک مرتبه ناله و صدای آنها به گریه بلند شد و برای تحکیم مبانی برادری، همدیگر را در آغوش گرفتند و از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند.
بعد از این ماجرا چهار آیه 98-101 از سوره آل عمران نازل شد . در دو آیه نخست، یهودیان اغوا کننده را نکوهش می کند و در دو آیه بعد به مسلمانان هشدار می دهد : «قل یا اهل الکتاب لم تکفرون بآیات الله والله شهید علی ما تعملون قل یا اهل الکتاب لم تصدون عن سبیل الله من امن تبغونها عوجاً و انتم شهداء وما الله بغافل عما تعملون یا ایها الذین آمنوا ان تطیعوا فریقاً من الذین اوتوا الکتاب یردوکم بعد ایمانکم کافرین و کیف تکفرون و انتم تتلی علیکم آیات الله و فیکم رسوله و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم» «بگو ای اهل کتاب ،چرا به آیات خدا کفر می ورزید؟! و خدا گواه است بر اعمالی که انجام می دهید . بگو ای اهل کتاب ، چرا افرادی را که ایمان آورده اند از راه خدا باز می دارید و می خواهید این راه را کج سازید ، در حالی که شما (به درستی این راه ) گواه هستید ؟!
خدا از آنچه انجام می دهید ،غافل نیست ، ای کسانی که ایمان آورده اید ، اگر از گروهی از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنی و شعله ور ساختن آتش کینه و عداوت است )اطاعت کنید ، شما را پس از ایمان ، به کفر باز می گردانند و چگونه ممکن است شما کافر شوید ، با اینکه آیات خدا بر شما خوانده می شود وپیامبر او در میان شماست ؟! و هر کس به خدا تمسک جوید ، به راهی راست هدایت شده است »
3. قیام مسلحانه و اقدام نظامی
کارشکنی یهود در آغاز و در دو سال نخست هجرت در حد مجادله، ایجاد شکست و تردید و احیاناً اهانت زبانی بود و پیامبر اکرم (ع) با بردباری و شکیبایی خاص خود، همه را تحمل می کرد. اما این جنگ سرد به قیام مسلحانه تبدیل گشت. در حومه یثرب سه قبیله بزرگ و قدرتمند یهودی که نبض اقتصادی آنجا را در دست داشتند، زندگی می کردند. هر کدام به نحوی در ضدیت و براندازی نظام نوپای اسلامی و نقض پیمان مشترکی که با مسلمانان داشتند، اقدام عملی نمودند.
اَوَکُلَّما عاهَدوا عَهدًا نَبَذَه فَریقٌ مِنهُم بَل اَ کثَرُهُم لا یُؤمِنونَ (بقره / 100)
و آیا چنین نیست که هر بار آنها [= یهود] پیمانی (با خدا و پیامبر) بستند جمعی از ایشان آن را دور افکندند (و مخالفت کردند)؟! آری بیشتر آنان ایمان نمیآورند.
یکی از صفات زشت و اقدامات ناپسند بنی اسرائیل و یهود که با تاریخ پیوند خورده و گویا از لوازم ذاتی آنها گشته است، پیمان شکنی و بیاعتنایی به قراردادها و حتی قسمهایی است که خود انشاکننده آن بودهاند. چه بنی اسرائیل زمان حضرت موسی (ع) و انبیای بعد از او و چه یهودیان زمان پیامبر اکرم (ص) بارها و بارها اقدام به پیمان شکنی کردند که قرآن به مواردی از آنها اشاره کرده.
یهود بنی نضیر و بنی قریظه در هنگام ورود پیامبر اکرم (ص) به مدینه با آن حضرت پیمان بستند که به دشمنان او کمک نکنند ولی در جریان جنگ خندق این پیمان را شکستند و با مشرکان مکه بر ضد مسلمانان همکاری کردند بنا بر نقل بسیاری از مفسّرین، آیه محل بحث (آیه 100 بقره) به همین پیمان اشاره دارد.
قبیله «بنی قینقاع» هم خون مسلمانی را در بازار یثرب ریختند. این فرد مسلمان به دفاع از زن مسلمانی برخاسته بود که مورد آزار و تمسخر جوانان یهودی قرار گرفته بود. پیامبر اکرم (ع) در مقابل این عملکرد یهودیان، و نیز به دلیل اصرار زیاد عبدالله بن ابی، از پیکار نظامی با آنان خودداری و در تنبیه یهودیان به حداقل اکتفا نمود. قرار شد که یهودیان «بنی قینقاع» با تحویل سلاح، سرزمین مدینه را ترک گویند. آنان نیز از مدینه به سرزمین «وادی القری» و از آنجا به سرزمین شام، کوچ کردند.
یهودیان، تنها پیامبر اکرم (ص) را تکذیب نکردند بلکه نسبت به آن حضرت سوء نیت داشته و برخی از آنها به دنبال فرصتی بودند تا مانند گذشتگان خود به ترور و قتل رسول خدا اقدام کنند، غافل از اینکه در این مرحله خدا به آنها فرصت نداده و دست آنها را در تعدّی به حبیب خود باز نمیگذارد. یکی از شأن نزولهای آیه شریفه: «ای کسانی که ایمان آوردهاید نعمتی را که خدا به شما بخشید به یاد آورید آن زمانی که جمعی (از دشمنان) قصدداشتند دست به سوی شما دراز کنند (و شما را از میان بردارند) اما خدا دست آنها را از شما بازداشت. از خدا بپرهیزید و مؤمنان باید بر خدا توکل کنند» [مائده / 11] این است که یهودیان بنی النضیر میخواستند پیامبر را به قبل برسانند و خدا آن را خنثی کرد. [مجمع البیان، ج 3 و 4، ص 169]
سران این قبیله قصد داشتند با افکندن سنگ بزرگی از بالا، به حیات پیامبر اکرم (ع) خاتمه دهند ولی آن حضرت از توطئه یهود آگاه گشت. پیامبر (ع) به اصحاب خود فرمان آماده باش داد و قلعه «بنی نضیر» را محاصره نمود. یهودیان آماده صلح و تسلیم شدند و پیامبر (ع) هم صلح آنان را پذیرفت، مشروط بر اینکه سلاح خود را تحویل دهند و اموال منقول خود را ببرند و آنها برای حمل در و پنجره، خانه های خود را ویران می کردند و سپس همگی به «خیبر» و از آنجا به شام کوچ کردند.
یهودیان «بنی قریظه» در جنگ «احزاب» بر خلاف پیمانی که با پیامبر اکرم (ع) بسته بودند، با اعراب مشرک و یهودیان خیبر همکاری نمودند و به دشمنان اسلام پیوستند. کعب رئیس قبیله «بنی قریظه» عهدنامه ای را که میان وی و پیامبر (ع) نوشته شده بود طلبید و در برابر همگان پاره کرد و گفت: کار پیمان پایان یافت، آماده جنگ و نبرد باشید. سپاهیان اسلام، پس از پایان جنگ احزاب، دژ بنی قریظه را به محاصره خود در آوردند. در نهایت، یهودیان داوری سعد معاذ را پذیرفتند. پیامبر اکرم (ع) مردان قبیله سوم را به حکم داوری که خود آنان تعیین کرده بودند، اعدام کرد و اموال آنان را مصادره نمود.یهودیان «بنی قریظه» بارها رافت پیامبر اکرم (ع) را تجربه کرده بودند، اما بردباری پیامبر (ع) حد و اندازه ای دارد و مصلحت اسلام و امت اسلامی را نمی توان دست خوش مسائل عاطفی نمود. شماری از محکومان به مرگ، با شفاعت کسانی که حرمتی ویژه داشتند از مرگ رهایی یافتند، هر چند شمارشان اندک بود.