متأسفانه برخی مشاوران در ایران و در آمریکا، مذاکرات هستهای اخیر را پایلوت و پیشزمینهای برای رسیدن به روابط گستردهتر بین دو کشور فرض کردهاند؛ مسئلهای که توسط مردم و نظام نفی میشود.
گروه سیاسی مشرق- چندی پیش، دکتر «حسن روحانی» در حاشیه اجلاس جهانی اقتصادی «داووس» در سوئیس، طی مصاحبه با «شبکه تلویزیونی RTS سوئیس» در پاسخ به پرسش خبرنگار مبنی بر امکان بازگشایی مجدد سفارت آمریکا در ایران گفته بود: «هیچ دشمنی تا ابد پایدار نمی ماند! همچنین هیچ دوستی نیز ابدی نیست ... ایران در واقع، دست دوستی و صلح به سوی همه کشورهای دنیا دراز کرده و خواهان روابطی دوستانه و خوب با همه کشوهاست.»[1] روحانی، بازگشایی سفارت آمریکا در ایران را محتمل دانست
یک مقام وزارت خارجه ایران در چهارم تیرماه به خبرگزاری دولتی ایرنا گفت که
اگر درخواست تأسیس نمایندگی آمریکا در تهران رسماً تحویل ایران شود، ایران آن را بررسی میکند
دیروز، «پایگاه خبری - تحلیلی المانیتور» وابسته به «اندیشکده شورای آتلانتیک» - وابسته به ناتو - در گزارشی به قلم تحلیلگر ارشد آمریکایی، «باربارا اسلاوین»؛ توصیه تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را مورد بررسی گذاشت. «اسلاوین» نوشت: « از زمان بحران گروگانگیری 1979 - 1981 میلادی، هیچ دیپلمات مستقر آمریکایی در ایران حضور نداشته است اما زمان میتواند، به تدریج به بازگرداندن آمریکاییها به ایران، با توجه به پیشرفتهای اخیر در مذاکرات هسته ی ایران و موفقیتهای خارقالعاده در ارتباطات سطح بالا بین مقامات ایران - آمریکا؛ منجر شود.
باربارا اسلاوین، بارها به تهران سفر کرده است
مقامات رسمی در دولت «اوباما» میگویند که اولویت خود را در نهاییکردن توافق هستهای جامع با ایران گذاشتهاند؛ اما اقدامات گستردهتر دیپلماتیک هم میتواند به دنبالش بیاید ... «جان لیمبرت» یکی از دیپلماتهای گروگان در 444 روز، موافق است که ایران باید متعهد به حفظ امنیت پرسنل دیپلماتیک و اموال دیپلماتیک باشد. او همچنین، به «المانیتور» گفت که ایران باید به مراسم بزرگداشت سالانه تسخیر سفارت در 4 نوامبر 1979 میلادی را متوقف کند و همچنین، شعارهای ضد آمریکایی را محدود کند و به به بحث برای جبران خسارتهای گروگانها و خانوادههای آنان؛ اقدام کند»[2].
المانیتور، ارگان سایبری ناتو، لزوم تأسیس دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران را بررسی کرد
چیزی شبیه آنچه «اسلاوین» در پاراگراف اول تحلیل اخیرش نوشته، اینکه مذاکرات هستهای میتواند به ایجاد روابط دیپلماتیک گستردهتر منجر شود از زبان، مشاور فرهنگی رئیس جمهوری؛ «حسام الدین آشنا» نیز شنیده شده است. «آشنا» - عضو هیئت همراه رئیس جمهور در سفر به نیویورک - میگوید: «الآن توپ در زمین طرف آمریکایی است، چون طرف ایرانی می گوید، ما مسئله هستهای ایران را میگذاریم روی میز؛ (برای آنکه) ببینیم شما با این چطور برخورد می کنید؛ تا راجع به بقیه مسائل صحبت کنیم»[3].
حسامالدین آشنا میگوید که مذاکرات هستهای بهعنوان پایلوت و زمینهساز بحث درباره دیگر ادعاهای آمریکاست
آیا برنامه موشکی یا مسائل داخلی مانند وضعیت محکومان فتنه نیز مشمول بحثهای دیگر میشود؟
بنابر این، متأسفانه برخی از مقامات در ایران و در آمریکا، مذاکرات هستهای اخیر را به عنوان یک پایلوت و پیشزمینه برای رسیدن به روابط گستردهتر بین دو کشور فرض کردهاند؛ مسئلهای که بارها از طرف رهبری معظم انقلاب اسلامی و عموم مردم نفی شده است.
در این راستا، رهبری انقلاب اسلامی قویاً تأکید کردهاند که مذاکرات باید در حوزه پرونده هستهای محدود بماند. این در حالی است که مقامات ارشد در «وزارت خارجه آمریکا» از «وندی شرمن» گرفته تا سخنگو و خود «جان کری» در دو ماهه اخیر، اظهارات تعجببرانگیز و مداخلهآمیزی درباره دیگر مسائل مانند برنامه موشکی ایران، وضعیت سران فتنه در ایران و ... ایراد کردهاند که مع الأسف با سکوت دستگاه خارجی کشورمان روبرو شده است.
مردم و افکار عمومی در ایران، در راهپیمایی امسال در 22 بهمن ماه (سالگرد انقلاب اسلامی) با شعارهایی که دادند و با افزایش حضورشان که حتی رئیس جمهوری نیز طی نطقش در «میدان آزادی» به آن صحه گذاشت؛ اثبات کردند که منظورشان از حمایت از مذاکرات هستهای به معنای وادادگی برای ایجاد رابطه با شیطان بزرگ نیست. اگر این مسئله از سوی برخی مقامات فراموش شده است، لازم است که به آنها یادآوری شود و ترمز "بازی با کبریت" زودتر توسط مجلس کشیده شود.
پیش از این، محافل خبری جهانی بارها و بارها طی یکساله اخیر از مراودات پنهانی بین مقامات ایران و آمریکا و مخصوصاً گرمتر شدن آن در دوره مدیریتی دولت جدید؛ خبر داده بودند.
برای نمونه، نشریه «گلوب اند میل» (چاپ کانادا) در گزارشی به متن «جلسه استماع سنا»، برای احراز صلاحیت یک مشاور «اوباما» جهت انتصاب در یک پست مهم در «وزارت خارجه آمریکا» پرداخت. بر این اساس، «پونیت تالوار» - مشاور ارشد اوباما در امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی آمریکا- در «جلسه استماع سنا» در پاسخ به پرسش سناتورها درباره مذاکرات مخفیانه با ایران؛ ادعا کرده بود که دو بار با یک تیم ایرانی در «عمان»، طی تابستان ۲۰۱۲ و مارس ۲۰۱۳ م. ملاقات کرده است.
از پونیت تالوار به عنوان یک عنصر کلیدی در مذاکرات ادعایی مخفیانه میان ایران و آمریکا یاد میشود
مذاکراتی که ادعا میشود از دو سال پیش و در دولت احمدینژاد شروع شد اما در دولت فعلی گرمتر شده است
او برای ادعای خود که هرگز از سوی مسؤولان ایران تأیید نشد، جزئیات دیگری هم ذکر کرده و مدعی شد که این مذاکرات، تنها پس از روی کارآمدن "رئیسجمهور میانهرو" «حسن روحانی» رو به گرمی گذاشته و به «کمیته روابط خارجی مجلس سنای آمریکا» گفت: «ما پس از آن شاهد شتاب گرفتن مذاکرات دو جانبه با ایران بودیم. روشن است که این مذاکرات دوجانبه، تنها بر روی موضوع هسته ای متمرکز بود و نه هیج چیز دیگر و این مذاکرات؛ سپس با مذاکرات ایران و «5+1»، در هم آمیخته شد»[4].
[1] «امکان بازگشایی سفارت آمریکا وجود دارد»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «خبرگزاری ریانووستی روسیه» (نسخه فارسی)- 3/11/1392
[2] «Study recommends US interests section in Tehran»- By Barbara Slavin- «Al-Monitor»- 18Feb, 2014
[3] «برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو سیمای ج.ا» با حضور «حسام الدین آشنا» (مشاور فرهنگی رئیس جمهوری)- 9/7/1392
[4] «جزئیات ادعای مذاکرات دوجانبه آمریکا با ایران در مدت اخیر»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «نشریه گلوب اند میل»- 23/9/1392
بلومبرگ گزارش داد:
براساس گزارشی که بلومبرگ منتشر کرد، وزیر خارجه آمریکا و پادشاه عربستان در این اواخر دیداری با یکدیگر در ریاض داشتهاند که محور بحثهای آنها نه پرونده هستهای ایران و نه بحران سوریه که حفظ حکومت کنونی در مصر بوده است.
به گزارش مشرق، پایگاه «بلومبرگ» به تازگی گزارشی از گفتوگوهای «جان کری»، وزیر امور خارجه آمریکا با «عبد الله بن عبد العزیز»، پادشاه عربستان سعودی که در روز 4 نوامبر گذشته انجام شده بود، را منتشر کرد که برخلاف تصور بسیاری موضوع گفتوگوهای صورت گرفته بین آنها برنامه هستهای ایران و یا جنگ در سوریه نبود، بلکه این بار بحث و تبادل نظر برسر «مصر» بود.
ملک عبد الله 89 ساله در این گفتوگو تاکید کرده است که مصر بزرگتر و مهمتر از آن است که عربستان سعودی اجازه شکست حکومت کنونی در آن را بدهد و این موضوعی بود که افراد مطلع و اگاه از مذاکرات دو طرف آن را برملا کرده بودند.
گزارش بلومبرگ خاطر نشان میکند که هم پیمانان عربستان سعودی در حوزه خلیج فارس تاکید میکنند که پولها و اموال آنها به بنای مصری کمک خواهد کرد که ژنرالهای مصری هم پیمان با این اعراب پس از 3 سال هرج و مرج و بیثباتی آن را اداره کنند.
به نوشته این گزارش حاکمان عربستان سعودی از سرنگونی «حسنی مبارک»، رئیس جمهوری اسبق مصر در سال 2011 میلادی بسیار متاسف هستند و بدتر از آن از نگاه آنها به قدرت رسیدن جماعت اخوان المسلمین در مصر و «محمد مرسی» به ریاست جمهوری این کشور است، چراکه از دید آنها و دیگر شیوخ حاشیه خلیج فارس اخوان المسلمین تهدیدی علیه آنها شمرده میشوند، چون قصد دارند اسلام سیاسی را از طریق صندوقهای انتخابات به قدرت برسانند.
بلومبرگ در ادامه افزوده است: هم اکنون اخوان المسلمین در حال عقب نشینی هستند و حاکمان کنونی مصر آنها را جماعتی تروریستی دانسته و در حال محاکمه رهبران آن هستند و هزاران حامی و طرفدار این جماعت یا کشته شدهاند و یا در بازداشت به سر میبرند و بسیاری از صاحب نظران و کارشناسان دور از انتظار نمیدانند که «عبد الفتاح السیسی»، وزیر دفاع مصر در انتخابات آینده ریاست جمهوری این کشور شرکت کند و انتظار میرود که با نامزدی السیسی در این انتخابات سیل دلارهای نفتی حکام خلیج فارس و از جمله عربستان سعودی برای حمایت از وی سرازیر مصر شود.
از سوی دیگر ناظران بعد دیگر حمایتهای مالی عربستان سعودی و حکام خلیج فارس را تلاش برای خوب و مناسب جلوه دادن اوضاع اقتصادی در مصر برخلاف دوره ریاست جمهوری محمد مرسی، نماینده جماعت اخوان المسلمین ارزیابی میکنند.
در این بین « تئودور کاراسک»، مدیر مرکز تحقیقات خاورمیانه و خلیج فارس امارات متحده عربی بر این باور است که ژنرالهای مصر میتوانند بیانگر اراده و خواست قدرتمند برای حفظ استقرار و ثبات در مصر باشند و در این راه کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به این دیدگاه آنها احترام میگذارند.
به باور بلومبرگ اولین ندای عبد الفتاح السیسی درخواست وی برای حضور مردم مصر پای صندوقهای همه پرسی قانون اساسی جدید مصر بود که به اعتقاد بسیاری چه در داخل این کشور و چه در خارج آن در واقع رای دادن مردم مصر به سیطره یا عدم سیطره ارتش در این کشور بود.
این گزارش ادامه میدهد: پولها و اموال عربستان سعودی و امارات متحده عربی و کویت پس از حوادث 30 ژوئن 2013 به داد مصر و حکومت روی کار آمده در آن رسیدند تا اندکی بر ذخایر بانکهای آن بیفزایند و از سقوط بیش از پیش پوند مصر جلوگیری کنند و اندکی چرخ اقتصاد این کشور را به حرکت درآورند و این به اعتقاد برخی از کارشناسان برای مصر که زمانی رهبری جهان عرب را در دست داشت، ضربه معنوی بزرگی شمرده میشود.
همچنین این گزارش افشا کرد که وزیر خارجه آمریکا در این دیدار به ملک عبد الله گفته است که آمریکا کمترین تلاش را برای مقابله با سرنگونی محمد مرسی انجام داده و آنگونه که شایع و رایج است، به حمایت همه جانبه از جماعت اخوان المسلمین و شخص محمد مرسی در برابر مخالفت با حکومت جدید مصر برنخواسته است.
بلومبرگ میافزاید: یک هفته پس از دیدار کری و پادشاه عربستان، وزیر خارجه آمریکا راهی امارات متحده عربی میشود و با مسئولان اماراتی دیدار و پس از آن با حضور در کنفرانسی مطبوعاتی اعلام میکند که آمریکا و عربستان سعودی و امارات متحده عربی تصمیم گرفتهاند که تلاشهای مشترکی را برای حمایت از اقتصاد مصر انجام دهند.
به همین منظور در ماه گذشته گروهی از مسئولان وزارت خارجه و خزانه داری آمریکا با همتایان سعودی و اماراتی خود نشستی را برگزار میکنند و در جریان آن به بررسی راههای باز گرداندن اعتماد سرمایه گذاران خارجی در اقتصاد مصر میپردازند.
این درحالی است که سخنگوی سفارت آمریکا در عربستان سعودی از پاسخ دادن به سوالی این باره که آیا آمریکا و عربستان سعودی واقعا تلاش دارند، به خاطر منافع مشترکاشان در مصر، اقتصاد مصر را احیا کنند، طفره رفت و هرگونه تحلیل و تفسیر درباره نشست کری و پادشاه عربستان را هم رد کرد.
اما بلومبرگ به نقل از «آنتونی دورکین» و «هلن مچو»، تحلیلگران و محققان مجلس روابط خارجی اروپا مینویسد: به نظر میرسد که کمکهای مالی نمیتواند برای تحقق ثبات و استقرار در مصر کافی باشد، به ویژه حملات امنیتی و نظامی که حکومت جدید مصر با حمایت عربستان سعودی علیه جماعت اخوان المسلمین انجام میدهد، میتواند، مانعی بزرگ و چالش جدی در برابر دستیابی مصر به راه حل نهایی باشد.
به این ترتیب این دو پژوهشگر تاکید میکنند که حل مشکلات و چالشهای اقتصادی و اجتماعی مصر بدون توجه به تسویه اختلافات سیاسی و دستیابی به راه حل در این عرصه منجر به برقراری ثبات و استقرار در مصر شود و با پذیرش و اقبال عمومی در این کشور مواجه شود.
گزارش بلومبرگ در ادامه میافزاید: از زمان سرنگونی محمد مرسی از جماعت اخوان المسلمین در مصر، نیروهای امنیتی این کشور صدها نفر از یاران وی و هواداران این جماعت در سراسر نقاط مصر را به قتل رساندهاند. همچنین اغلب رهبران این جماعت به اتهام فتنه انگیزی و تحریک مردم به خشونت و قتل و کشتار در حال محاکمه هستند. در ماه گذشته نیز دولت موقت مصر جماعت اخوان المسلیمن را به عنوان جماعتی تروریستی از فعالیت سیاسی ممنوع و آن را به انجام مجموعه بمبگذاریها در این کشور متهم کرد، بدون اینکه در این خصوص مدرک قابل اثباتی در برای این اتهام خود ارائه دهد.
از سوی دیگر «پل سولیوان»، کارشناس امور خاورمیانه دانشگاه جرج تاوت آمریکا اظهار کرده است که براساس تحقیقی که سپتامبر گذشته انجام داده، آشکار شده است که کشورهای عربی حوزه خلیج فارس هر روز بر حمایت خود از السیسی میافزایند و نشان میدهد که این کشورها خواهان روی کار آمدن نظامیان در مصر هستند.
یک نویسنده چچنی بر این باور است، حضور تروریستهای این کشور در سوریه این فرصت را برای آنها فراهم میکند تا دورههایی نظامی ببینند که در کشورشان توان دیدن آن را ندارند و بنابراین شاهد تربیت نسل جدیدی از تروریستهای چچنی در سوریه هستیم.
به گزارش مشرق، در مقالهای که «مراد بطل»، نویسنده و پژوهشگر چچنی به رشته تحریر درآورده و پایگاه اطلاع رسانی مرکز تحقیقات و تحلیلهای سیاسی «جیمز تاون» منتشر کرده، این نویسنده چچنی تاکید میکند، در حالی در آستانه ورود به چهارمین سال بحران سوریه در 15 مارس آینده هستیم که که نبردها و جبهههای درگیری در این کشور همچنان تروریستهای بیشماری را از سراسر جهان از جمله شمال قفقاز و از جمله چچن جذب خود میکند.
بنابر نوشته این نویسنده و تحلیلگر چچنی بسیاری از گزارشها از حضور تروریستهای چچنی در میدانهای نبرد و جهاد در افغانستان و عراق و دیگر مناطق جهان خبر میدهند، اما هیچگاه این ادعاها به اثبات نرسیدند، اما در سوریه اوضاع دگرگونه است و در واقع سوریه اولین مکانی است که تروریستهای چچنی بدون کوچکترین واهمه و یا پنهان کاری حضور پیدا میکنند.
این تحلیلگر چچنی در ادامه توضیح میدهد که چچنیها و قفقازیهایی که در سوریه در حال مبارزه علیه ارتش و نظام این کشور این هستند، به 4 گروه اصلی تقسیم میشوند که سرکردگی هریک از آنها را 4 تروریست برجسته چچنی به نامهای «عمر چچنی»، «سیف الله چچنی»، «امیر مسلم» و «صلاح الدین چچنی» نام دارند، اگرچه تروریستهای چچنی در روز 6 فوریه گذشته از کشته شدن «سیف الله چچنی» در حمله به زندان مرکزی حلب، در شمال سوریه خبر دادند. همچنین گفته شده است، اگرچه این سرکردگان چچنی بر لقب چچنی برای خود استفاده کردهاند، اما هیچ نزدیکی و خویشاوندی با هم ندارند.
نام اصلی عمر چچنی «ترخان باترچولی» از اهالی منطقه دشت «بانکسی»، در شمال شرقی گرجستان است که پیش از ملحق شدن به جبهههای نبرد در سوریه و طی سالهای 2006 و 2007 عمر خدمت نظام وظیفه خود را در ارتش سپری کرد و پس از پایان خدمت سربازیش در «آبخازیا» که بر سر آن میان روسیه و گرجستان درگیری وجود دارد، در سال 2008 میلادی به ارتش گرجستان ملحق شد، اما به دلیل ابتلا به بیمارس سل از خدمت در ارتش معاف شد تا در سال 2010 میلادی به تهام خرید و فروش و نگهداری سلاح توسط پلیس گرجستان بازداشت شود.
آنگونه که درباره وی گفته شده است، او از زمانی که در زندان بود و پیش از آزادی از زندان به فکر جهاد بود به همین منظور به محض آزادی از زندان در همان سال 2010 میلادی فورا راهی مصر شد.
اما هنگامی که بحران سوریه در 15 مارس 2011 رقم خورد و اوضاع در آن شدت یافت تا به درگیریهای نظامی منجر شد، عمر راهی ترکیه شد تا از آنجا وارد خاک سوریه شود.
وی پس از ورود به سوریه سرکردگی گروه تروریستی موسوم به «انصار و مهاجرین» را برعهده گرفت تا پس از آن به عنوان سرکرده گروه تروریستی امارت اسلامی عراق و شام یا همان داعش در شمال سوریه منصوب شود.
پس از عمر چچنی این بار نوبت به «سیف الله چچنی» بود که وارد سوریه شود. وی پس از اختلافاتی که با خانوادهاش در منطقه دشت «بانکسی» پیدا کرده بود، مدتی را در ترکیه زندگی میکرد تا اینکه پس از تشکیل گروه تروریستی «انصار و مهاجرین» به سرکردگی عمر چچنی به آن ملحق شد، اما پس از بروز اختلاف با آن از گروه وی جدا شد و گروه مخصوصی برای خود تشکیل داد و اواخر دسامبر گذشته به همراه گروهش به گروه تروریستی «جبهه النصره» ملحق شد.
در نوامبر 2013 اغلب تروریستهای چچنی فعال در سوریه عمر چچنی را رها کرده و با جدایی از وی بار دیگر گروه تروریستی «انصار و مهاجرین» را این بار به سرکردگی یک چچنی دیگر به نام «صلاح الدین چچنی» احیا کردند که بر حسب اتفاق او نیز از اهالی دشت بانکسی بود که هم اکنون دیگر به امارت اسلامی قفقازی تبدیل شده بود که «دوکو عمروف» آن را در گرجستان تاسیس کرده بود و به سرعت به کانون تجمع و تمرکز جهادیهای روسیه و قفقاز تبدیل شده بود و تروریستهای بسیاری را هم به سوریه اعزام کرد.
به این ترتیب بسیاری از جهادیهای چچنی از عمر چچنی به این دلیل که وی با «ابو بکر البغدادی»، سرکرده داعش بیعت کرده بود، جدا شدند، شاید هم آنها متعهد شده بودند که وفاداری خود را نسبت به عمروف حفظ کنند و برخی از آنها تمایل نداشتند، در گروهی عضویت داشته باشند که حتی در مقیاس جهادیها نیز تندرو و خشن شمرده میشد.
اما چهارمین چچنی که برای جهاد راهی بلاد شام یا کشور سوریه شد، «امیر مسلم» بود که او نیز از اهالی منطقه دشت بانکسی بود، اما در همان دوران کودکی این منطقه را ترک میکند. وی از جمله چچنیهایی است که در دو جنگ این کشور شرکت داشته و به داشتن مهارت و تجربه نظامی معروف است. نیروی پلیس روسیه در سال 2008 وی را بازداشت کرده بود، اما پس از مدت کوتاهی وی را آزاد کرد تا پس از پیوستن به سوریه، هم اکنون سرکردگی گروه تروریستی موسوم به «جند الشام» در استان لاذقیه در غرب سوریه را برعهده داشته باشد.
این نویسنده چچنی میگوید که اغلب تروریستهای چچنی که در سوریه در حال مبارزه علیه ارتش و نظام سوریه هستند و برآورد میشود، تعداد آنها بین 400 تا 1000 نفر باشد، از دانشجویانی بودند که پیش از آغاز انقلابهای عربی از سال 2011 میلادی علوم اسلامی را در سوریه و مصر تحصیل میکردند و نقش مهمی را در جذب چچنیهای دیگر برای پیوستن به جهاد در سوریه ایفا کردند.
در واقع پس از فروپاشی اتحاد شوروی سابق بسیاری از دانش آموزان منطقه شمال قفقاز پس از پایان تحصیلات مقدماتی برای تحصیل زبان عربی و شریعت اسلامی راهی مناطق عربی شدند که دو کشور سوریه و مصر از جمله این کشورها بودند و این فرصتی بود تا آنها هویت اسلامی خود را کشف کنند. این دانشجویان طی تحصیل در کشورهای عربی در معرض ایدئولوژیهای اسلامی متنوع و گوناگونی قرار گرفتند که از جمله آنها مکتب سلفیگری جهادی بود.
به اعتقاد این نویسنده و تحلیلگر چچنی دلایل و عوامل بسیاری موجب شد تا چچنیها برای آنچه جهاد در عرصه سوریه نامیده شده است، راهی این کشور شوند که مهمترین آنها عبارتند از:
- گرایش فزاینده نزد جوانان گرجستان به مکتب سلفی گری
- محال و غیر ممکن بودن عبور از مرزهای شمالی مغولستان که به شدت محافظت میشود، جهت ورود به خاک روسیه و مبارزه با دولت این کشور
- نزدیکی جغرافیایی گرجستان به ترکیه که دروازه ورود و انتقال تروریستهای خارجی جهت ورود به سوریه به ویژه در تا سال گذشته میلادی به شمار میآمد
- سهولت نسبی سفر به ترکیه به عنوان اینکه آنها شهروندان کشور گرجستان شمرده میشود
از سوی دیگر شاهد ملحق شدن شماری از چچنیهای مقیم کشورهای اروپایی به سوریه نیز هستیم که برآورد میشود، تعداد آنها در کشورهای اروپایی بین 150 تا 250 هزار نفر باشد و از آنجا که آنها جهاد در سوریه را عرصهای برای خدمت به اسلام به شمار میآوردند، به ویژه برای چچنیهایی که به دلایل سیاسی امکان بازگشت به کشورشان نداشتند، سوریه را بهترین عرصه برای ادای وظیفه خود به شمار آورده و راهی آن شدند.
اما پیوستن تروریستهای چچنی به گروههای تروریستی بزرگ فعال در سوریه از جمله گروه تروریستی «انصار و مهاجرین» مسلتزم سپری کردن مراحل مختلف آموزشها و دورههای نظامی است.
پس از طی کردن این دورهها کسانی موفق به پیوستن به این گروهها از جمله گروه «انصار و مهاجرین» میشوند، باید اسناد و مدارک خود را به سرکرده گروه که اصولا «امیر» نامیده میشود، ارائه میدهند تا پس از آن با پیوستن به یک دوره آموزشی 30 تا 45 روزه و در صورت بیتجربه بودن حتی تا یک سال مهارتهای نظامی خود را افزایش میدهند. این افراد طی دورههای آموزشی و 4 ماه اول ملحق شدن به گروههای تروریستی اجازه خروج از سوریه و سفر به خارج از آن را ندارند. همچنین آنها طی مبارزه در سوریه مبلغی را دریافت و از لحاظ غذایی تامین میشوند.
این نویسنده و تحلیلگر سیاسی چچنی به نقل از یک منبع نزدیک به گروههای تروریستی چچنی فعال در سوریه مینویسد که تروریستهای منطقه قفقاز آموزشهای نظامی لازم را در سوریه میبینند و این موضوع بسیار مهمی برای آنها شمرده میشود، چون آنها امکان دایر کردن پایگاههای نظامی در شمال قفقاز مگر به صورت بسیار محدود را به دلیل تحت پیگرد قرار گرفتن از سوی حکومت و کمبود منابع ندارند.
این نویسنده چچنی میگوید که جوانان سفلی جهادی چچنی درحالی برای جهاد راهی سوریه میشوند که دوکو عمروف، سرکرده امارت اسلامی در قفقاز اولویت این جوانان را نه جهاد در سوریه که جهاد در کشورشان جهت مبارزه با روسها بیان کرده است. اما به ظاهر عمروف یا تسلیم خواسته این جوانان شده یا اینکه اهمیت سوریه برای آموزش نظامی سلفیهای جهادی چچنی به دلیل نبود و کمبود منابع در شمال قفقاز را دریافت شده و با راهی شدن آنها به سوریه موافقت کرده است.
این نویسنده چچنی در پایان به نقل از یک منبع نزدیک به تروریستهای چچنی فعال در سوریه افشا میکند که برخی از تروریستهای چچنی در عمل به شمال قفقاز باز گشتهاند و این بدین معناست که آنها دورههای آموزش نظامی چهار ماهه خود را به خوبی و با موفقیت سپری کردهاند و به زودی امارت اسلامی قفقاز از وجود آنها در این کشور استفاده خواهد کرد.