گروه فرهنگی-رجانیوز: «شما افسران جوان جنگ نرم هستید و عرصهی جنگ نرم، بصیرتی عمّارگونه و استقامتی مالکاشتروار میطلبد؛ با تمام وجود، خود را برای این عرصه آماده کنید.»
این جمله بخشی از پیام شفاهی رهبر معظم انقلاب بود به تشکلهای دانشجویی انقلابی که درآن از این جوانان خواسته شده بود استقامت جناب مالک اشتر را الوگی خود قرار دهند. به همین مناسبت خوب است نگاهی به برخی وجوه شخصیتی جناب مالک داشته باشیم. برای این امر برشی از کتاب ارزشمند و خواندنی «ریزشها و رویشهای در بین خواص صدر اسلام» را انتخاب کردهایم
«مهدی همازاده» در بخشی از این کتاب به شخصیت مالک اشتر بعنوان یکی از رویشهای صدر اسلام پرداخته است.
او اگر چه آنقدر مسنّ نبود که دوران پیامبر را درک کند و در جمله یاران ایشان قرارگیرد، اما در نسل بعد آنچنان رویید و به عمق معارف و بصیرت دینی دست یافت، که بسیاری از صحابه رسولخدا را نیز پشت سرنهاد. دینشناسی، شجاعت، گذشت از دنیا، بصیرت و زمانهشناسی از او عنصری کارآمد و لایق برای امیرالمؤمنین ساخته بود و حضرت نیز در بدترین شرایط به اصحابی چون او چشم امید داشت.
بزرگان نخع (قبیله مالک) میگویند پس از شهادت او نزد امیرالمؤمنین علیه السلام رفتیم و آثار شدّت ناراحتی را در چهره امام مشاهده نمودیم. سپس فرمود: «خداى مالک را رحمت کند که همهاش خیر بود. شما نمىدانید مالک چه بود! اگر به کوهى تشبیه مىکردید، کوهى یگانه و استوار بود و اگر به سنگی همانند مىنمودید، سنگى سخت و نفوذناپذیر بود. اى مالک! بهخداوند سوگند مرگ تو جهان را تکان مىدهد و دنیایى از آن اظهار شادمانى مىکنند. باید بر افرادى نظیر او گریهکنندگان بگریند. آیا دیگر کسى مثل مالک پیدا مىشود؟!» آنها اضافه میکنند که ما علی علیهالسلام را در شهادت مالک بیش از خودمان مصیبتزده میدیدیم.( الغارات، ترجمه، ص135)
امام علیهالسلام در مورد او سخنانی دارند که درباره هیچکس نگفتهاند؛ میفرماید: «مالک برای من چنان بود که من برای رسولخدا بودم»( همان، ص542)
واقعیت اینست که هرجا نیاز به انقلابیگری و مواجهه سازشناپذیر و فداکارانه با مخالفین امام بود، او طلایهداری میکرد و از حجم سنگین تخریبها و شایعات معاندین – که عِدّه و عُدّه کمی هم نداشتند – هراسی نداشت. نوع برخورد برخی مورّخین متمایل به امویان و عثمانیان با مالک اشتر و کلماتی که علیه او حتّی به نقل از علی علیهالسلام ساختهاند و حوادثی که با تحریف و تهمتهای آشکار بر ضدّ او نوشتهاند، شمّهای از این تلاشهای تخریبی در آن دوران را پیش چشم مخاطب میگذارد.
مالک در جریان شورش علیه عثمان همچون عمّار یاسر، نقشی فعّال ایفا کرد و جماعت قابل توجّهی را نیز از کوفه به مدینه (برای اعتراض علیه خلیفه) آورد.(امامتوسیاست، ترجمه، ص61)
او جزو عناصر تأثیرگذار در گرفتن بیعت برای علی علیهالسلام بود(همان، ص71) و پس از چندی در آستانه فتنه جمل، آمادهسازی افکار عمومی کوفه و مواجهه محکم با ابوموسی اشعری را عهدهدار شد.( تاریخالطبری، ترجمه، ج6، صص2406و2407) وی پس از آنکه خواصّی نظیر محمدبنمسلمه و عبدالله بن عمر و سعدبنابیوقاص و اسامه بن زید از یاری امام کنار کشیدند و هرکدام بهانهای آوردند، در مذمّت ایشان و رفع شبهه ناشی از اقدامات آنها سخن گفت(اخبارالطوال، ترجمه، ص179) و خود فرماندهی جناح راست سپاه امام علیهالسلام را در جمل برعهده گرفت.( همان، ص184)
پس از جمل نیز از سوی امیرالمؤمنین به ولایت استان مرزی با شام منصوب شد. چراکه بهعلّت همسایگی با شام و غارتها و هجمههایی که طرفداران و سپاهیان معاویه به آن منطقه صورت میدادند، وضعیّتی بسیار حسّاس و امنیتی داشت.( همان، ص191و192) سپس در آستانه نبرد صفین به کوفه آمد و با سخنان حماسی در تشویق مردم به همراهی علی علیهالسلام میکوشید. این سخنرانیها در خلال جنگ طولانیمدّت صفین هم ادامه داشت و هرگاه که در جماعتی سُستی یا ترس مشاهده میکرد، به جانبشان روانه میگشت.( تجاربالأمم، ترجمه، ج1، صص499و508)
وی که فرماندهی رأس لشکر امام علیهالسلام را عهدهدار بود(امامتوسیاست، ترجمه، ص135) در نبرد با شامیان، تفوّقی محسوس داشت و این برتری چه در جریان پسگرفتن شریعه آب از سپاه شام و چه در نبردهای تن به تن با چهرههای سرشناس ایشان و چه در هجمهای که تا پای خیمه معاویه نیز پیش رفت، خود را نشان میداد.
اما آنگاه که پس از یکدوره جنگ فرسایشی و طولانی، غلبه سپاه عراق با پیشرفت او نمایان شد، تمسّک به مقدّسات و تردید مقدّسنماها، شاهکار مالک را عقیم گذاشت. فتنه دعوت به قرآن آنچنان سنگین بود که روشنگریهای یاران خاص امام نظیر مالک و عدیبنحاتم هم تأثیری نداشت و حضرت، تسلیم فشارهای متحجّرین شد و بعدها نیز نتوانست کاندید خود یعنی عبدالله بنعباس یا مالک اشتر را به عنوان حَکَم اعزام کند. چراکه در نگاه متحجّرین، مقدّسنمایی چون ابوموسی اشعری با جانماز آب کشیده و پرهیز از آلودگیهای فتنه، وجیهتر و موثّقتر بود.( تاریخابنخلدون، ترجمهمتن، ج1، ص624)
و پس از آن وقتی اوضاع مصر آشفته شد و محمدبنابیبکر از عهده اداره آن برنیامد، امیرالمؤمنین این مأموریت را نیز بر دوش مالک نهاد: «من از شما در امر دین یارى مىجویم و شما را براى خود پشتیبان مىدانم و بوسیله شما دماغ گناهکاران را بر زمین مىمالم و مرزهاى مورد خطر را از خطرات حفظ مىکنم ...گروهى در مصر بر علیه محمدبنابیبکر خروج کردهاند ... اکنون نزد من بیا تا در این باره چارهجویى کنیم». مالک خدمت امام علیهالسّلام رسید و ایشان حوادث مصر را به اطلاعش رسانید. بعد از آن فرمود: «کسى جز خودت شایسته حکومت مصر نیست».( الغارات، ترجمه، ص131)
البته او را با نقشه معاویه در مسیر مصر با عسل مسموم، به شهادت رساندند. معاویه با شنیدن این خبر بر فراز منبر گفت: «على دو دست داشت. یکى را در صفین قطع کردم که عمّار یاسر بود و دیگری را امروز که مالک اشتر است.»( همان، 135)
کد خبر:182003 -