روایتخانزادهخوزستانی که سیگارفروش شد
مهر , 1 مرداد 1392 ساعت 17:41
گروه جامعه: رستم، خانزادهای از اهالی یکی از روستاهای بختیارینشین استان خوزستان است که همه زندگیاش را برای افتتاح پروژه سد گتوند از دست داد، روستایش در دریاچه سد مدفون شد و حالا او که روزگاری باغهای انار، زمینهای گندم و چندین راس دام داشت، امروز برای گذراندن زندگی در جایی که به نام ظلم آباد معروف شده، سیگار میفروشد.
وقتی همه روستا را آب گرفت، وجود رستم را هم غم گرفت. همان روزی که بالای تپه روستا نشسته بود و نگاه میکرد که آب چطور رفته رفته باغ انارش را در خود دفن میکند. از زمانی که یادش میآید او که خانزاده بود به همراه برادرانش روی زمین ده هکتاری دیگری، هم گندم میکاشتند هم برداشت میکردند. طبیعت کوههای اطراف هم که به آنها تا دلشان بخواهد درختی به نام کُنار داده بود تا از میوهاش آرد و از آردش نانی تهیه کنند برای قوت لایموت خانواده. هر چه عقربههای ساعت تندتر میچرخید آب هم تندتر از قد درختان انار و کنار روستا بالا میرفت و او را آشفتهتر میکرد.
او فکر میکرد حتی اگر همه اهالی روستا را هم برای چیدن انارهای روی درختهای باغ و میوههای درخت کنار در روستا بسیج کند باز هم نمیتواند، بار آخر را از درختانش بگیرد انار و کنارها که هیچ، گندمهای طلایی زمینهایش را چه کند.
آنقدر در این فکر بود که در خواب و بیداری دید همه اهالی روستا روی زمینهای طلایی کار میکنند. زنها در خانه نان کنار درست میکنند و پسربچهها از چرای دام برمیگردند. وقتی بهوش آمد خودش را در خانهاش دید. به سمت باغ دوید. از تمام درختان روستا شاخههای کوتاه نوک درخت مانده بودند روی آب.
در میان دو دره که او هر روز صبح زمین ها و باغش را از همان جا میدید ایستاد، دیگر نه رودخانهای بود و نه درختی. آب بود و آب و او همچنان نگاه میکرد شاید دوباره بتواند تصور کند زیر همه این آبها، زیر این دریاچه، باغی بوده و بوستانی و خاطراتی و درختانی و روستایی به نام سربیشه از توابع شهرستان لالی. وقتی یکی از اهالی فریاد زد آب به داخل خانهاش آمده، او همانطور به باغ آب گرفتهاش خیره بود. همه اهالی دامهایشان را برداشتند و رفتند او را هم مجبور کردند به ترک روستا. تا آب، نه تنها زمینها و مراتع بلکه خانههایشان را هم در خود دفن کند و اینجا بشود دریاچه سد گتوند در استان خوزستان و آنها بروند به جایی به نام ظلم آباد.
چند ماه بعد او در خانهای نشست که یک میلیون تومان، پول پیشش بود و ماهی صد هزار تومان اجاره نشستن در صد متر خانه سیمانی بدون زمینی برای کشت یا دامی برای بردن به چراگاهی که در ظلم آباد نبود. از همه دامی که مجبور به فروختن شان شده بود تا صاحبخانه به او اجازه بدهد در ظلم آباد ساکن شود، تنها یک بز را نگه داشت و قول داد که آن را بیرون از خانه نیاورد. همین یک بز همه زندگی رستم خان زاده شد. ظلم آباد شهرکی است که نه زمین کشاورزی برای او دارد و نه چراگاهی برای دامهایش. بیکاری برای او و همه اعضای خانوادهاش مرگی تدریجی است. مرگ برای یک روستایی که آفتاب نزده روی زمین کشاورزی بسم الله میگفت و غروب از پایین پای درختانش کیسههای انار را جمع میکرد.
او حاضر نشد زمین گندمش را متری ۶۰۰ تومان به شرکت آب و نیرو که مسئولان ساخت سد پیشنهاد داده بودند، بفروشد و این بشود همه سهم او و اهالی ۴۵ روستای دیگر که همه زندگی شان در دریاچه سدی به نام گتوند مدفون شده بود. او به نمایندگی از اهالی روستای سربیشه گفته بود به اندازه عمرمان هم پول نمیخواهیم. سهممان از سد گتوند زمینی باشد فقط برای کار کردن. امسال اهالی روستای سربیشه که خانزاده را در ظلم آباد تنها گذاشته و حاشیه نشین حلبی آباد اهواز شدهاند، رستم را در میدان چهارشیر اهواز دیدند که سیگار میفروخت.