بازی امروز شطرنج سیاسی بین ایران و عربستان را بسیار پیچیدهتر از دورانی کرده در نهایت قطع روابط دیپلماتیک با این کشور صورت گرفت.
عصر ایران؛ سید محمد حسین هاشمی- ایران، عربستان. دو کشوری به اعتقاد بسیاری از کارشناسان سیاسی و بینالملل، قرارگرفتن نامشان در کنار هم، اگر غیرممکن نباشد، بسیار سخت است. نگاهی به خاورمیانه و اوضاع و احوال امروزش، شاید این فرضیه را بیشتر از پیش پررنگ کند؛ خاورمیانه حالا دو قدرت دارد. یکی ایران و دیگری عربستان. ایران با دیپلماسی روشن درقبال دنیا و عربستان با اوضاع سیاسی به هم ریخته در داخل و دیپلماسی نهچندان موفق در دنیا. اینها را که کنار تحولات چند روز اخیر در یمن، لبنان، سوریه، عراق و البته آمریکا بگذاریم، میبینیم که این دو کشور، دوباره شاهد یکی از سردترین دوران ارتباط خود هستند. آنقدر سرد که شاید تنها راه برای خروج از آن، سیاستی شبیه آن سیاست اوایل دهه هفتاد هاشمی رفسنجانی لازم باشد. سیاستی مختص به هاشمی در قبال عربستان در شرایطی که نه خود هاشمی و نه ملک عبدالله زنده نیستند.
یکهتازی ناشیانه و سیاستهای خصمانه
تمام رویکرد ولیعهد جوان عربستان در قبال ایران را شاید بتوان در همین یک جمله تعبیر کرد. «یکهتازی ناشیانه و سیاستهای خصمانه.» بن سلمان که میتوان او را پرسروصداترین حاکم در تمام دنیا دانست، اینروزها در شرایطی دوران یکهتازی در عربستان را با کودتای منحصر به فردش طی میکند که سیاستهای خصمانهای که علیه ایران در پیش گرفته، نشان از آن دارد که این حاکم جوان، هنوز به معادلات سیاسی و دیپلماسی آگاهی کامل ندارد. شبیهترین فرد خاورمیانه به ترامپ، حالا تا جایی پیش رفته که ایران را به حمله نظامی تهدید میکند و در مقابل مقامات ایران هم، سعی میکنند با ادبیات دیپلماتیک پاسخ او را بدهند. اما آنچه هست، شاید بتوان مجموع این اتفاقات را آغازی برای جدال بزرگ ایران و عربستان دانست؛ جمع ماجرای یمن، استعفای حریری، بحران سوریه و البته لابی پشت و پس پرده آمریکا با عربستان. تمام اینها، حالا بازی شطرنج سیاسی بین ایران و عربستان را بسیار پیچیدهتر از دورانی کرده در نهایت قطع روابط دیپلماتیک با این کشور صورت گرفت.
تاریخچهای سیاه از روابط
نگاهی به تاریخچه ارتباط ایران و عربستان نشان از اختلافات سنگین این دو کشور در موضوعات مختلف دارد. شیخنشین آن سوی خلیج فارس از خیلی سال پیش با ایران، مشکل داشت و همواره از قدرتگرفتن این کشور در دنیا می هراسید. صفحات تاریخ را ورق بزنیم میبینیم که در صده فعلی شروع اختلاف بین ایران و عربستان را میتوان به حوالی سال 1332 سنجاق کرد. زمانی که شرطههای امر به معروف، یکی از حجاج ایرانی را که دلیل بدی مزاج در کعبه دچار حالت تهوع شده بود، به جرم آلوده کردن خانه خدا دستگیر کردند و سرش را زدند. این اتفاق باعث قطع روابط ایران و عربستان شد.
اما این همه داستان نبود. در دوران پهلوی دوم و در شرایطی که دو کشور تلاش میکردند تا در سایه مشورتهای آمریکا حرکت کنند، ماجرای بحرین باعث شد تا شعله اختلافات روشن شود و دوباره روابط این دو کشور، با یکدیگر به درگیری کشیده شود. اما به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، درخت اختلافات ایران و عربستان با آغاز انقلاب اسلامی ریشه دواند. حمایتهای مداوم عربستان از عراق در جریان جنگ تحمیلی این ریشه را تنومندتر کرد و در نهایت، با فاجعه کشتار ایرانیان در مراسم حج سال 66 که در جریان آن بیشتر از 270 ایرانی کشته و 300 نفر زخمی شدند، وخیمترین وضعیت در روابط دو کشور به وجود آمد. اتفاقی که بنیانگذار انقلاب درباره آن از جمله « حتی در صورتی که احتمال بخشش صدام وجود داشته باشد، هیچگاه نمیتوان خیانت عربستان سعودی به اسلام را فراموش کرد.» استفاده کردند.
یک معماری تمام عیار
ماجرا زمانی برایمان ملموس میشود که مقاله «به خاطر اسلام، به عربستان برو» را بخوانیم. مقالهای به قلم «احمد الساعدی» که در سال 93، یعنی درست یک سال قبل از اعدام شیخ نمر و شدت گرفتن جنگهای خاورمیانه و خصوصاً جنگ یمن و البته دو سال قبل از لغو سفر ایرانیها به عربستان نوشته شد. مقالهای که هاشمی رفسنجانی را مخاطب قرار میداد و در آن آمده بود: «فقط سفر آیتالله هاشمی به عربستان میتواند زمینه تمامکردن بحرانهای منطقه را فراهم کند. به نظر میآید برایشان تکلیف باشد که فراتر از موانع سیاسی موجود، به عنوان یک چهره شاخص مذهبی، به خاطر اسلام رخت سفر به عربستان بربندد.»
این مقاله بر پایه یک عقبه کاملاً مستحکم نوشته شده. عقبهای که به آغاز دوره ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی و آغاز بهبود روابط میان دو کشور ایران و عربستان اشاره دارد. تورق خاطرات هاشمی رفسنجانی در روزهای اجلاس سران کنفرانس اسلامی راه آغاز این اتفاق را روشن میکند. «آقای امیرعبدالله هم از طرف عربستان به آنجا آمده بود. من رئیسجمهور بودم و ایشان ولیعهد بود. طبیعتش این بود که اگر ملاقاتی میشود، ایشان پیش من بیاید. کشور ما بزرگتر بود. وقتی بحث ملاقات شد، ایشان گفته بود که فلانی بیاید، گفتم: چه عیبی دارد؟ ما میرویم. دو کشور مسلمان که باهم این حرفها را ندارند. این کار اولین تاثیرش را در نفس آنها گذاشت که ما آنگونه که فکر میکنند، مغرور نیستیم.»
این چند خط، شاید در ظاهر، یک اتفاق معمولی را روایت کند، اما پایانی بود بر تیرگی روابط ایران و عربستان. روابطی که در یک دوره، این دو کشور را به منتقد جدی یکدیگر تبدیل کرده بود. اما این اتفاق یک بار دیگر هم تکرار شد و باز هم سیاست هاشمی باعث شد تا ایران و عربستان به یکدیگر نزدیک شوند. روایت این دیدار را که در پاکستان و در حاشیه اجلاس سران کشورهای اسلامی صورت گرفت خود او اینچنین بازگو میکند. «در اجلاس سران در پاکستان، قرارمان این شد که ایشان به اتاق ما بیاید. چون هر کدام از ما اتاقی داشتیم، در سنگال من رفته بودم و در اینجا بنا بود که او بیاید. من در مجلس نشسته بودم که دیدم یک دفعه آمدند و گفتند: امیر منتظر شماست.
آقای ولایتی گفتند: قرارمان این بود که ایشان بیاید، الان چه کار کنیم؟ گفتم: برویم، ما نباید تکبر کنیم و اصل بر حرف زدن است. بلند شدیم و به طرف اتاقشان رفتیم، یکدفعه دیدیم که ملک عبدالله و همراهانش از اتاق به بیرون برای استقبال ما آمدند و گفتند: آمادهایم که به اتاق شما برویم. اصلاً یکدفعه زیرورو شدند. یعنی همان حالت تواضعی که نشان دادیم، ایشان را به آنجا آورد.». هاشمی در دوره ریاستجمهوریاش توانست با برقراری رابطه بسیار نزدیک با پادشاه عربستان، عملاً ارتباط دو طرف را به ارتباطی قابل توجه تبدیل کند. ارتباطی که در تاریخ صده حاضر کمتر دیده شده است. او کار را به جایی رسانده بود که ملک عبدالله، پادشاه عربستان، در پایین یک نامه که به هاشمی نوشته بود، عبارت ـاخوک عبدالله- را استفاده کرد که میشود «برادر تو عبدالله».
اما رابطه این دو در آن دوره و حتی پس از آن، بیشتر هم شد تا جایی که ملک عبدالله در سال ۱۳۸۷، از هاشمی رفسنجانی که ریاست مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده داشت، به عنوان مهمان ویژه کنفرانس بینالمللی گفتوگوی اسلامی دعوت کرد؛ دست در دست هاشمی به سالن برگزاری مراسم رفت و در جریان سفر ۱۰ روزهی هاشمی به عربستان، عمرهای عجیب را برای زائران ایرانی که همزمان در مکه و مدینه حضور داشتند، رقم زد. از آن زمان به بعد، شاید هر باری که بین ایران و عربستان در یک مورد اختلافی به وجود میآمد، همه نگاهها به سمت هاشمی و عبدالله سوق پیدا میکرد. ایرانیها میدانستند که هاشمی حتی به قیمت اینکه عبدالله را به خانه شخصی خود دعوت و از خانوادهاش پذیرایی کند، ماجرا را ختم به خیر خواهد کرد و عربها هم میدانستند که ملک عبدالله آنقدر با هاشمی رفاقت کرده است که با او به مذاکره بنشیند و شرط دیپلماسی رعایت شود. اتفاقی که به اعتقاد خیلیها اگر امروز و در شرایط فعلی مشابهاش وجود داشت، شرایط دو کشور را از اینکه هست، بهتر میکرد.
مرگهایی که کار را خراب کرد
دو سال قبل از فوت هاشمی رفسنجانی، ملک عبدالله از دنیا رفت تا از میزان تاثیرگذاری هاشمی در روابط ایران و عربستان کاسته شود. با این وجود، هاشمی رفسنجانی در طول تمام سالهای پس از انقلاب نشان داده بود که از نظر او، برقراری رابطه نزدیک با همسایگان ایران، برای حفظ امنیت کشور از اهمیت به سزایی برخوردار است و شاید به همین دلیل هم بود که هر باری که صحبت از تلاش او برای بهبود این روابط در دوران پس از ریاستجمهوری محمد خاتمی صورت گرفت، میگفت که اگر لازم باشد به من میگویند و انجام میدهم. او حتی در اواخر دوران حیاتاش و در شرایطی که میدید حاکمان جدید عربستان، بر خلاف ملک عبدالله، آنچنان تمایلی به برقراری رابطه با ایران ندارند، متصور بود که در شرایطی که دولتهای ایران و عربستان عزم خود را برای همکاری جزم کنند، میتوانند مسائل پیش آمده در ماجراهای سوریه، عراق، یمن و بحرین را با دشواری نه چندان زیادی حل کنند.
اما از یک سو آنچه در ایران اتفاق افتاد که نمونهاش را میتوان در حمله به کنسولگری عربستان در مشهد دید و از سوی دیگر آنچه در عربستان رخ داد مانند تجاوز جنسی پلیس فرودگاه جده به ۲ نوجوان ایرانی، فاجعه منا، اعدام شیخ نمر، جنگافروزی عربستان در منطقه و ... باعث شد تا عملاً شرایط این دو کشور بعد از فوت عبدالله در عربستان و هاشمی در ایران، به شرایطی خاص تبدیل شود که احتمال آرامش یافتن درگیریها بسیار پایین باشد.
باید به دنبال یک هاشمی بود؟
یکهتازی ولیعهد جوان عربستان در روزهای اخیر و اعمال سیاستهای بیراه درباره ایران و سخنرانیهای تند علیه کشورمان، شاید بیشتر از هر زمان دیگری این فکر را در ذهنها ایجاد کند که آیا یک هاشمی دیگر باید روابط ایران و عربستان را تلطیف کند؟ شاید اگر کمی واقعبینانهتر به این موضوع نگاه کنیم متوجه شویم که دیگر دوره روابط به سبک هاشمی – عبدالله گذشته و امکان بازتعریف آن وجود ندارد. واقعیت این است که نه ملک سلمان و نه محمد بن سلمان، ملک عبدالله هستند و نه کسی در ایران در قامت هاشمی رفسنجانی برای اعراب است که بتواند به گونهای رفتار کند که روابط دو کشور، بهبود یابد. به نظر میرسد با این شرایط، بهبود روابط بین دو کشور و خروج از بحرانی که ممکن است منطقه از اختلاف این دو کشور شاهدش باشند، به دیپلماسی فعالی نیاز دارد که دولت حسن روحانی نشان داده میتواند از پساش بر بیاید. اما نباید از یاد ببریم که اعراب در طول تاریخ نشان دادهاند که در بزنگاههای حساس، حسن نیت نشان نمیدهند.