این نوشتار، خروجیِ داخلی دارد؛ تا وقتی گذرِ شهروندان اهوازی در انتخاب مسیرهای خود به طولانی ترین شریان عبور درون شهری استان خوزستان، یعنی اتوبان آیت الله بهبهانی رسید، با افتخار برانند و یادشان باشد؛ نام این خیابان، فخری است برای آنها که در ساحت این سرزمین می زیند و بر سفره تارک این دیار مینشینند.
آری؛ دامنه جغرافیای اهوازِ فرهنگی ـ بی هیچ شک و تردیدی ـ مرزهایی فراتر از تصورات امروزی و تقسیمات کشوری دارد. سحرِ صنعت و جادوی نفت، چنان غباری بر سرمایههای غنی و لایتناهی انسانی در این دیار افشانده که تو گویی گوهر اهوازی فقط اما زیر این شهر است؛ لاجرم باید کاوید تا به جوهره آن دست یازید؛ حال آن که چه بسیار قلّههایی بر دشت علم، فرهنگ و هنر ایران زمین درخشیدهاند که آب این دیار چشیدهاند و رنج این خاک تفتیده کشیدهاند.
هیهات! از صدقِ ناتمام این تلخ حدیث که آیا «سرّ دلبران» تنها باید اما در «حدیثِ دیگران» ثبت آید تا قدر و ارزش راستین خود بیابد! و مگر نه این که «کوه» بلند است، ایستاده و ستبر است ولیکن بنشسته در یک «گوشه» و تو باید تنها بصیر باشی و از دامن گاه دامنه و قعر دره، به سوی بالا؛ پلههای ملاقات را یک به یک طی کنی و این همان «شدن» است؛ اعلاء رتبه ای که «آدمی» با مَرکَبِ آن از «جای» به «گاهی» رهنمون می شود.
سخن از «فرید زمان» و «وحید دوران» است: «میر سید علی بهبهانی».
کافی است؛ تنها در وصف او بگوییم: شاگرد «آخوند ملا محمد کاظم خراسانی» مولف «کفایه الاصول»، شاگرد «آیت الله سید محمد کاظم یزدی» مولف «عروه الوثقی».
هم او که هر وقت از نجف به ایران باز می گشت، مرحوم «آقا ضیاء الدین عراقی» می گفت: «علم از نجف رفت».
عالمی که «شیخ علی لاری» در بیان مقام علمی او چنین می گفت: «مباحثی که در نجف باز کرد به سوالات 50 ساله ما در درس شیخ علی کاظمینی که استاد بزرگ نجف بود، پاسخ گفت».
به فرموده امام راحل که در استخدام تعابیر و الفاظ به دقتِ وافر مشهور بود؛ «سیّد العلما».
راستی! چرا وجوه سیاسی این مجتهد متجزی؛ عامدانه نادیده گرفته می شود؟ او که وقتی از حضور برادران شاه در مجلسی به مناسبت وفات آیت الله بروجردی با خبر می شود و علاقه ایشان جهت ملاقات با خود را هم می داند، چنان امتنا می ورزد که «نجم الملک» به اجبار و از سرِ حیرت لب باز میکند که؛ «عالم به این میگویند؛ ما را آدم حساب نکرد»؛ آیا اعلامیه شجاعانه سال 42 او در اهواز منتشر نشد که؛ «مگر آیت الله خمینی چه عملی انجام داده؟ جز اینکه میخواسته است از حریم مقدس دین پشتیبانی نماید»؛ آیا خانه این مبارز نستوه، میعادگاه مدافعان حریّت در غوغای ضد استکباری سالهای 40 تا 42 نبود؟ سخنان او در ستیزه با توحش صهیونیستها در فلسطین مظلوم مگر از یاد میرود؟ آیا این او نبود که در واکنش به حمله ددمنشانه به فیضیه، خروشید و آرام نگرفت؟ آیا متن اعتراض او به تصویب نامه تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی در آبان 41، نمونه ای بُرّان از بیداری یک عالم آگاه نیست؟ مگر اثر درخشان «مصباح الهدایه فی اثبات الولایه»؛ جز انگاره ای در قالب استراتژی دفاع از حریم ولایت ارزیابی میتوان کرد؟
به راستی! او تنها عالمی محصور در ابواب فقه، اصول و نحو و مباحثه نبود. معاش و دردِ مردم را از یاد نمیبرد و گواه این سخن؛ مدارس، بیمارستانها و مراکز آموزشی عام المنفعهای است که در جای جای استانهای جنوبی و مرکزی قابل رصد هستند. و این یعنی دینداری تجربه اندیشانه در کنار زهدی عارفانه و اندیشهای حکیمانه.
حالا این اوست که در یکی از هجرههای «درالعلم» غنوده است، گویی عالم وارسته ما میبایست در میانه کتاب ها و در نقطه کانونیِ میدان مباحثات میآرمید تا حقّ مطلب در باب این مداد مجسّم ادا میشد.
پرسش اساسی اما این است؛ آیا شاگردان این عالم عامل؛ رسالتی که در برابر استاد خویش داشتهاند به انجام رسانیدهاند؟ آیا توصیه مرحوم «علی دوانی» در میان علمای اکبار اهوازی خریدار داشته است که؛ «بسیار به جاست که حضرات؛ درس خارج فقه و اصول خود را به صورت جدی تر در دارالعلم ادامه دهند»؛ آیا مردم شهر ستاره های ماندگار، اهواز سرافراز که از برکت وجود مزار مقدس ایشان نافع هستند، بر آستان او، چنان چه باید گذر کرده و بیش؛ این که او را شناخته و درک کردهاند؟
آری! تکرار میکنیم در اهواز اتوبانی به نام آیت الله بهبهانی وجود دارد. و این تنها یک نام گذاری ساده نیست. یک یادآوری و تذکر همیشگی است. باید این نام بزرگ به عنوان نشانهای از سرمایه فعال اجتماعی مردم این دیار به خاطر سپرده شود. سرمایهای که میتواند شعلهای نامیرا در چرخه تولید اندیشه و فکر ذیل گفتمان و هویت اهوازی و حتی مکتب اهواز بیافروزد. تا دیگر بیش از این شاهد غربتِ تلخِ سیّد العلما نباشیم.